سوغاتی پر ماجرا

3.3
از 6 رای
خاطره سفر: سوغاتی پر ماجرا و چمدان جا مانده + تصاویر

چند سال پيش بود، فكر كنم سال ۸۷يا ۸۸. با برادرم عازم استانبول بوديم، پروازمون پگاسوس بود و هواپيماى خيلى نويى ما رو به مقصد مي‌رسوند.

دوستى هموطن داشتيم ساكن استانبول به اسم سعید كه خيلى هم رودربايستى داشتيم باهاش و به رسم ادب از تهران مقدارى سوغاتى برايش تهيه كرده بوديم.

چند سالى ميشد نديده بوديمش و از هفته‌ها قبل منتظر اومدنمون بود و به اصرار ما كمى هم سفارش آجيل داده بود كه اون هم خودمون به عنوان سوغات براش مي‌برديم.

خلاصه رسيديم فرودگاه صبيحا و پاى تسمه نقاله‌ى تحويل چمدون‌ها هر چی صبر كرديم يكى از چمدون‌هامون نيومد كه نيومد؛ درست همون چمدون سوغاتیا! به حراست اعلام كرديم و صورت جلسه‌اى تشكيل دادن و بعد از تماس‌هايى گفتن بارتون فرودگاه تهران جامونده!

به هتل رفتيم و خجل از اینکه سوغاتی‌ها جامونده با خودمون می‌گفتیم به دوستمون چی بگیم؟ بگیم از دو تا چمدونی که همراهمون بوده یکیش جامونده و اون هم سوغاتی‌ها بوده؟

سعید باورش می‌شد؟ شما باشین باور می‌کنین؟

به هرحال با خودمون فکر کردیم از تهران براشون پست می‌کنیم و دیگه کاریه که شده!

خلاصه، سعید و خانوادش یکروز مارو نهار دعوت کردن و به خونشون رفتیم. لحظه ‌ی ورود خیلی نامحسوس دست‌های خالی مارو نگاه کردن و فهمیدن خبری از سوغات نیست. ما داستان رو براشون تعریف کردیم و اونا هم با کمال احترام گفتن این حرفا چیه؟ و شما خودتون سوغاتی هستین و از این حرفا! اما تو نگاه آقا سعید و خانواده ش یه «چه چاخان‌هایی هستین» خاصی موج میزد و ما هم از این نگاه خجالت می‌کشیدیم... قرار شد روز آخر آقا سعید مارو به فرودگاه برسونه که دیگه پول تاکسی ندیم اما، اما درست لحظه‌ی آخر گوشی آقا سعید خاموش شد و خیلی قشنگ مارو پیچوندن! ما هم یه تاکسی گرفتیم و تا فرودگاه صبیحا رفتیم.
رسیدیم تهران و از فرودگاه چمدون جامونده رو پس گرفتیم و از حرص کاری که سعید باهامون کرد تو راه همه‌ی سوغاتی‌هاشو خوردیم! 

 

نویسنده: روزبه شهنواز 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر