این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
تو جاده جهان جزیرهی کیش، نرسیده به کشتی یونانی یه بنای متروکه قلعه مانند هست به اسم قلعه جنی. داستانها و افسانههای زیادی در مورد اینجا هست که میگن محل زندگی اجنهس و از این حرفا.
چند سال پیش یه سفر دوستانه داشتیم به کیش که با دوتا از دوستام رفته بودیم. تصمیم گرفتیم از داستان قلعه جنی سر در بیاریم.
اولش كه با يكى دو تا از راننده تاكسي ها به توافق نرسيديم و اونا اصلا حاضر نشدن مارو ببرن. يكيشون هم كه قبول كرد تو راه همش از مراسم و عروسى جنها گفت و تعریف کرد يه بار هم از اونجا يه زوجِ جن سوار كرده و تو راه كه سُمهاشونو ديده تو تیغ آفتاب کیش از ماشينش پياده شده و فرار کرده.
خلاصه تو راه فقط از اين حرفا زد و ما هم تحت تاثير قرار گرفتيم و ترسیدیم اما چون قصدمون دیدن اجنه بود پشیمون نشدیم و ادامه دادیم.
نزديك كه شديم قرار شد دو نفرمون بريم تو رو ببينيم و يكيمون تو تاكسى با راننده بمونه و گوش بزنگ باشه تا ما برگرديم.
با ترس و لرز و بسم الله گويان وارد ساختمون شديم! چند تا اتاق و راهروى تو درتو داشت و فضا خيلى سنگين بود، صد البته اين سنگينى جنبه روانى داشت و مربوط بود به داستانهايى كه شنيديم و نوشتههاى روى ديوارهاى قلعه. يه جاى ديوار نقش پنجه خونى انسان ديده ميشد و زيرش نوشته بود حلالم كنيد!
ترسمون بيشتر شد اما حسابى همه جا رو گشتيم و هيچ جن قابل عرضى نديديم و برگشتيم. راننده تاكسى متعجب گفت روزها اجنه خوابن و برا ديدنشون شبها بايد بياين و انگار يادش رفته بود كه خودش چه داستانهايى براى ما سرِ هم كرده.
تو راه برگشت صحبت این بود که آدما اینجا رو تبدیل کردن به یه مکان مخوف وگرنه جن بیچاره چکار به کار ما داره؟! البته راننده تاکسی همچنان اصرار داشت اینجا پرِ جنه و يه بار هم گفت شايد شما هم خودتون جن باشين!
حالا بعد از سالها شنیدم دورتادور قلعه رو نرده کشیدن و نمیزارن کسی بره داخل، نمیدونم چقدر این حرف درسته اما اگه اینطور باشه بیشتر به رواج خرافه و عدم آگاهی کمک میکنه!
نویسنده: روزبه شهنواز