آبان ۱۴۰۰ برای اولین بار به قشم سفر کردم. قبل از آن به جزیرهی کیش چندین بار رفته بودم اما در انتظار دیدن جزیرهی عجایب جنوب یعنی قشم بودم و از زمانی که پا به این جزیره گذاشتم دلم نمیخواست که ترکش کنم. هر بخشی
درود بر شما اولین باری که به جزیره شگفت انگیز هرمز سفر کردم همراه با یکی از دوستانم بود که واقعایه دیوونه به تمام معنا بود.جاتون خالی بعد از ظهر رسیدیم هرمز و سریع و دوان دوان رفتیم که غروب رویایی خورشید رو از پشت کوه
اوایل خردادماه سال 97، روز آخر سفرمون توی کیش بعد از صرف صبحانه هتل قرار گذاشتیم این چند ساعت باقی مونده تا پرواز برگشت رو بریم و توی جزیره بگردیم و برگردیم ماشین و اتاق رو پس بدیم و به پروازمون که ساعت 13:30 بود
با دخترخاله هام تصمیم سفر داشتیم و کدوم مقصد قشنگتر از قشم؟ گوشی دستم بود و قیمت بلیط رو چک میکردم..بعد ساعتها بلیط رو با قیمت مناسب برای 4 نفرمون رزرو کردم...شب راه افتادیم از سنندج به مقصد تهران. چون صبح ساعت 7:15 پرواز داشتیم.صبح
به نام خدا روز آخر سفر ما به جزیره ی کیش بود. ما ساعت دوازده ظهر اتاقمون رو تحویل دادیم و چمدانهامون رو هم به قسمت امانات هتل سپردیم. تصمیم گرفتیم که باقی زمانمون رو در پارک ساحلی سیمرغ بگذرونیم. پرواز ما ساعت ده و نیم شب
سال ۸۶ بود که با سه تا از همکارانم رفتیم کیش. فکر میکنم اون موقع تور کیش حدود ۱۴۰ هزار تومن میشد. خلاصه یکی از گشتهایی که رفتیم پارک دلفینها بود. اونهایی که پارک دلفینها رو رفتند میدونند که یه دلفین اونجا با قلممو چند
تو جاده جهان جزیرهی کیش، نرسیده به کشتی یونانی یه بنای متروکه قلعه مانند هست به اسم قلعه جنی. داستانها و افسانههای زیادی در مورد اینجا هست که میگن محل زندگی اجنهس و از این حرفا. چند سال پیش یه سفر دوستانه داشتیم به کیش که
توی فرودگاه کیش، وقتی از ورودی اول ساکها رد شدیم دیدم خواهرم داره هی بین ما و ساکها میچرخه و نگاه میکنه. گفتم چی شده، گفت اون ساک دستیم کجاس، گشتیم و دیدیم بعله ساک دستی که وسایل اصلی و شخصیش توش بوده نیس، کلی
رفته بودیم کیش، پرواز برگشتمون ساعت ۹ شب بود ما برنامه آخر و گذاشتیم دوچرخه سواری تو ساحل و یکم طول کشید و دیگه حدود ۷ رفتیم سمت هتل و وسایل و برداشتیم رفتیم فرودگاه. یکم دیر رسیده بودیم و با عجله وسایل و گذاشتیم
در زمان جوونی توی یک مسابقه توی محل کارم یه سفر کیش برنده شدم ولی مطمئن بودم که پدرم اجازه این سفر رو به من نمیده. متاسفانه پدرم یک ذهنیت کاملا اشتباه و بد از کیش داشت و قابل اصلاح هم نبود. خدا من رو ببخشه،
ما نوروز 95 توی بندرعباس بودیم، با خانواده و خانواده دوست بابام که همسفر ما بودن شروع به خرید و فلان کردیم و در نهایت تصمیم به برگشت گرفتیم. ساعت تقریباً 10/30 شب بود. چون ما دوتا خانواده فرهنگی هستیم طبیعتاً از اسکان فرهنگیان مدارس
ما اسفند سال 1394 زمانی که 9 سالم بود تصمیم گرفتیم از اردبیل سفرمونو آغاز کنیم به مقصد قشم و درواقع یه تور ایران گردی کاملو تجربه کردیم. حالا خود سفر بماند...بریم سراغ یه خاطره ی لهجهای! در زبان فارسی گفتاری امروزی، به جای ((الف)) از
داستان از اونجایی شروع شد که من رفتم قشم... کلا تو سفر قشم مثل آلیس بودم تو سرزمین عجایب.... خیلی دوس داشتم قشمو بخصوص هرمز و هنگام رو و هر ثانیه و با ذوق فراوان همه جا رو تو ذهنم ثبت میکردم... توی ساحل ناز بودیم و
قبل از اینکه به هرمز سفر کنم.یه بنده خدایی بهم گفت که توی هرمز جن وجود داره و خیلی عادی خودشونو به مردم نشون میدن و از اینجور حرفا. منم از یه طرف میترسیدم اما از یه طرفم دوس داشتم ببینم چه خبره. این شد
با دوست خارجیام مهمان او هستیم. مدتها است که ویلچرش قبول زحمت کرده و سعی میکند به جای پاها همراهش باشد. به او میگویم قرار است با این دوستم جمعه به کیش برویم. "چقدر خوب! من تا حالا دریا را ندیدم" صدایی در دلم میگوید به پاس
یادمه 5 یا 6 سالم بود که برای اولین بار با خانواده عموم رفته بودیم بندرعباس. به روز رفته بودیم تو یکی از پاساژها مشغول خرید بودیم که من یه دارت دیدم و شدید روش قفلی زدم که من اینو بخرم. بعد از طرفی اون