این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
سال ۸۶ بود که با سه تا از همکارانم رفتیم کیش. فکر میکنم اون موقع تور کیش حدود ۱۴۰ هزار تومن میشد. خلاصه یکی از گشتهایی که رفتیم پارک دلفینها بود. اونهایی که پارک دلفینها رو رفتند میدونند که یه دلفین اونجا با قلممو چند تا خط روی یه بوم میکشه و اون رو به مزایده میگذارند و میگویند که برای امور خیریه صرف میشه (راست و دروغش با خودشون).
خلاصه وقتی تابلوی سالی برای فروش به مزایده گذاشته شد از ۵۰ تومن یکی گفت ۷۰ تومن دیگری گفت ۱۰۰ تومن خلاصه قیمت پیشنهادی به ۲۸۰ رسیده بود که یهو دوستم شهلا که کنار من نشسته بود گفت ۳۰۰ تومن ، من و دوستای دیگه از تعجب شاخ درآوردیم آخه چرا ؟؟؟ ما کلا هزینه تورمون ۱۴۰هزار تومن شده بود اونوقت ۳۰۰ تومن بدیم برای یه تابلوی خط خطی؟؟؟؟؟
لحظات خیلی سختی بود مجری اعلام کرد ۳۰۰ تومن آیا پیشنهاد دیگری هست؟؟؟؟
توی دلم خدا خدا میکردم یکی بلند شه و پیشنهاد بیشتری بده که البته نشد.
مجری اعلام کرد ۳۰۰ هزار تومان یک
۳۰۰ تومان دو
۳۰۰ تومان سه
و بله تابلوی سالی فروخته شد به ۳۰۰ هزار تومان به شهلا
خلاصه که کاری نمیشد کرد فقط دیگه میشد مشاهدهگر بود. کلی ما رو تحویل گرفتند و گفتند عزیزانی که تابلوی سالی رو خریدند بیان پایین و از سالی گل بگیرند.
عزیزانی که تابلوی سالی رو خریدند با سالی عکس بگیرند و.....
هنوز هم که بعد از سالها با شهلا راجع به اون روز صحبت میکنم میگه اتفاق اون روز من باعث شد دیگر توی طول زندگی هر تصمیمی خواستم بگیرم کمی راجع بهش فکر کنم!
نتیجه: جو گیر نباشیم
نویسنده: منصوره اسکندری