این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
در اولین تجربه سفرمان به قاره اروپا پس از اینکه 3 شب را در شهر رُم اقامت داشتیم در ادامه سفر قصد داشتیم به پاریس برویم. پس از اینکه در فرودگاه کارت پرواز را دریافت کردیم به سمت گیت امنیتی رفتیم. با توجه به اینکه درون هواپیما همه چیز به جز نفس کشیدن پولی بود، از هتل بطری آبمان را پر کرده بودیم! مامور بازرسی گفت باید آب بطری را خالی کنم و به خودم گفتم خوب اینکه کاری نداره و به سمت سطل زباله کنار گیت رفتم؛ گفت نه نه نه، این سطل برای زباله خشک هست و باید به سمت سطل زباله مایعات بروم.
به سمت عقب برگشتم که گفت وایسا چون چمدانتان از گیت عبور کرده بود باید با همراهی یکی از کارمندان حراست بروم. خلاصه اینکه کل صف را با همراهی مامور حراست برگشتم و پس از طی چند ده متر دیدم خبری از سطل زباله نیست و اگر به این شکل به جلو برویم تا آخر سالن عظیم فرودگاه باید راه برویم که یک لحظه چیزی به ذهنم رسید و مامور حراست را که جلوتر از من حرکت میکرد صدا زدم و گفتم بطری آب را بده خودم تا آخر سر میکشم! گفت "آر یو شُر؟!" گفتم آره بابا.
خلاصه 1 لیتر آب رو یک نفس رفتم بالا و به سمت گیت امنیتی برگشتیم. خواستم از گیت رد بشم که گفتند کجا دیر اومدی نخواه زود برو! دو تکه کاغذ آوردند و به کف و پشت دستم، لباسم و چمدانم که از گیت رد شده کشیدند و در یک دستگاه مخصوص قرار دادند. خدایا این دیگه چه فیلمی بود سر ما در میآوردند فقط 1 لیتر آب همراهم بود. خلاصه بعد از چند دقیقه گفتند برو.
بعد فهمیدم که این تست را به صورت تصادفی برای شناسایی مواد مخدر و مواد منفجره استفاده میشود. از بدشانسی اینکه بین این همه مسافر من را انتخاب کردند. گذشتیم و به پاریس رسیدیم و 3 شب را نیز در این شهر بودیم. برای ادامه سفر قصد سفر به بارسلونا را داشتیم و به فرودگاه بسیار کوچک "باووایس" رفتیم. به قسمت سخت ماجرا یعنی عبور از گیت امنیتی رسیدیم.
با هر قانون احتمالاتی که در نظر بگیرید این بار نباید من مورد بازرسی تصادفی قرار میگرفتم اما اینبار نیز مامور حراست من را کنار کشید و از من تست گرفت. همسرم که از گیت رد شده بود دیگه به من شک کرده بود و چَپ چَپ من رو نگاه میکرد. اینبار هم بخیر گذشت و از گیت عبور کردیم و به شانس خودم فکر میکردم که اگر قرار بود در قرعه کشی بانک شرکت کنم یک بطری آب هم برنده نمیشدم!
نویسنده: پوریا اقتداری