این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
سفر بنده اواخر شهریور ماه به شهر ایروان انجام شد با توجه به برگزاری کنسرت در ایروان و پر بودن بلیت های پرواز مجبور شدیم به مسیر زمینی اکتفا کنیم. چون سفرنامه های ارمنستان رو زیاد خونده بودم، میدونستم جاده زمینی تعریفی نداره.. من بلیت هواپیما رو از مشهد به تبریز تهیه کردم. از فرودگاه تبریز تاکسی های زیادی بودن که ما با اونها به مرز ارمنستان رفتیم با هزینه 300 هزار تومان. زیاد در مرز معطل نشدیم ولی ماشین هایی که برای کاپیتاژ اومده بودن حدود شش ساعتی بود که منتظر بودن. ما بعد از عبور از مرز خواستیم تاکسی بگیریم که به ما قیمت 150 دلار گفت. واقعا زیاد بود همونجا که بودیم یه پژو پارس اومد گفت اگر بخواین من میتونم ببرمتون ما هم گفتیم 50 دلار که قبول کرد. با توجه به خرابی جاده پرسیدم قبلا این مسیرو رفتی که گفت بله 5-6 باری حداقل رفتم. دیگه من و همسرم سوار ماشین شدیم که چشمتون روز بد نبینه خیلی از تصورم جاده بدتر بود خیلی.
حالا تا اینجا که هیچی یکی دو ساعتی که رفتیم راننده با یکی ارمنی صحبت کرد و از جاده فرعی رفت. گفتم چرا از فرعی میری گفت ظاهرا آذربایجان بخشی از خاک ارمنستان رو گرفته و نمیتونید از تیکه ای از مسیر رد بشین. این اتفاق حدود یکی دوماهیه افتاده. چشمتون باز روز بد نبینه این جاده خاکی صد برابر از جاده اصلی وحشتناک قبلی هم بدتر بود. بخصوص که هوا هم تاریک شده بود و هیچ چراغی در مسیر نبود من صدبار در مسیر به خودم لعنت فرستادم و اشهدم رو خوندم تقریبا امکان زنده موندنم رو خیلی کمتر از مرگ میدیدم. جاده خاکی پایین دره افتضاح به معنی واقعی. حدود سه ساعتی در این جاده بودیم که بعد به مسیر اصلی رسیدیم و بعد از یکی دو ساعت که برای شام موندیم وقتی از ایرانیای دیگه ای که با کاپیتاژ ماشین اومده بودن سوال کردم اون ها هم از همین مسیر اومده بودن و بعضیاشون که اولش نیومده بودن کمی جلوتر پلیس ارمنستان برگردونده بودشون که از همین مسیر فرعی برن. مسیر برگشت از تاکسی ارمنی استفاده کردیم. از طریق یکی از آژانس های داخل میدان هراپراگ که راننده ارمنی اون قسمت از مسیر خاکی رو نرفت و من از ته دل خوشحال شدم اما کمی جلوتر پلیس آذربایجان جلوش رو گرفت که من قلبم لحظه ای از سینه داشت کنده میشد و از ماشین عکس گرفت و کمی باهم صحبت کردند. ولی خوشبختانه ما رد شدیم. مسیر برگشت رو حدود شش ساعت توی راه بودیم. من این خاطره رو فقط سریع و هول هولکی نوشتم که هموطنای عزیزم رو روشن کنم خواهش میکنم از کاپیتاژ ماشین تا اطلاع ثانوی به ایروان صرف نظر کنید.
نویسنده: فریبا حسن بیگی