اگر چیزی درباره این دست بریده ندانید چندان غیر طبیعی نیست. در سراسر جهان تنها یک موزه و آنهم موزۀ ویتبای (Whitby) است که از عضو بدن یک انسان مرده به عنوان شی قیمتی نگه داری می کند. طبق افسانه های محلی، سارقان از این دست رنگ پریده با ناخن های کشیده، رگ های بیرون زده و استخوانهای برآمده در مچ که به رنگ قهوه ای و خاکستری می زند برای بیهوش کردن ساکنان منازلی استفاده می کردند که هدف سرقت آنان قرار داشته است.
اینمدل استفاده از اعضای بدن بهعنوان سحر برای درمان بیماری و دفع نیروی شیطانی به عهد عتیق بازمیگردد، همانطور که پلینیوس در حدود سال 77 مینویسد:
" براساس گفتهها سل، تورم غدد بزاقی و بیماریهای گلو، با تماس دست فردی که با مرگ زودهنگام مرده است میتوانند درمان شود. در اینباره گروهی حتی معتقدند اجساد انسان ها به طور کلی دارای قابلیت درمان و یا دفع طلسم هستند، به این شرط که جنسیت آن با فرد بیمار یکی باشد و عضو بدن بیمار هم با پشت دست چپ جسد لمس شود."
افسانههای محلی پیرامون تاثیر استفاده از اجساد در سحر، جادو و طلسم غالباً در سالهای 1600 و همزمان با برخورد جدی با جادوگران شکل گرفته است. در انگلستان برای اولین بار موضوع دستی که قدرت بیهوش کردن را داشته در سال 1686 و در کتاب خاطرات جان اوبری (John Aubrey) مطرح شد. او در کتاب خاطراتش داستانی را از دوران کودکی اش نقل می کند که در آن دزدها قادر بودند با دست بریده شده از بدن جسد، درحالیکه شمعی را نگاه داشته اهل خانه را بیهوش کنند. این افسانۀ مشهور ادعا میکند اگر دست یک مجرم را درحالیکه بدنش هنوز بر روی چوبه دار است ببرند، سپس طبق یک دستورالعمل خاص نگهداری کنند و در نهایت با یک شمع ویژهای آنرا بیارایند، این دست قادر خواهد بود در هنگام شعله ور شدن فتیله شمع، تمام افراد پیرامون خود را به جز کسی که دست بریده را نگه داشته به خواب عمیقی بفرستد.
در قرنهای شانزدهم و هفدهم، به دار آویختن یک شیوۀ مجازات مرسوم در بریتانیا بود. مجازات اعدام برای هر سرقتی که ارزش آن بیش از پنج شیلینگ بود (قیمت خرید یک دستمال جیبی یکبار مصرف) به اجرا در می آمد. با اینکه اجرای این حکم اغلب در ملأعام انجام نمی گرفت با اینحال برای تادیب و هشدار به سارقان، بدن های به دارآویخته شده در بلندی ها و سایر نقاط شهر ویتبای در معرض نمایش گذاشته میشدند. لمس و تماس بدنی با بدن مرده برای درمان بیماریهای پوستی و سایر بیماریهای مزمن، یککار معمول بود و جلاد میتوانست در قبال صدور اجازه به مردم برای نزدیک شدن و تماس بدن مردگان، پول خوبی به جیب بزند. نه تنها بریدن اندامهای بدن، بلکه کندن تارهای موی فردی که به دار آویخته شده برای استفاده در سحر و جادو آنقدر شایع بود که خیلی از بدنهای به صلابه کشیدهشده با قیر پوشانده و نگهداری میشدند.
حکایتهای مختلفی از قرن هجدهم دربارۀ نحوۀ آماده کردن دست شکوهمند موجود است، یکی از آنها که در فرهنگنامه فولکلور (Folklore) انگلیس مستند شده است، به این شرح است:
مچ دست باید مدتی در مایعی متشکل از ادرار جنس نر و ماده یک انسان، اسب و سگ قرار بگیرد. سپس آنرا یک ماه در معرض دود آتش گیاهان دارویی قرار دهید. سهشب متوالی از یک درخت بلوط آویزان شود و بعد از آن در محل رفت و آمد یک تقاطع قرار بگیرد. آنگاه از در یک کلیسا بهمدت یک شب آویزان بماند و در اینحال سازندۀ آن در حیاط به نظارهاش بنشیند "اگر ترس موجب آن نشود که پا به فرار بگذارید آنگاه دست آماده و از آنِ شماست."
پس از قطع کردن مچ دست، آنقدر آنرا می فشردند تا خون بافت های آن خارج شود. سپس پس از آنکه با نمک و نیترات و فلفل آمیخته و در مقابل نور مستقیم خورشید قرار داده میشد، طلسم و جادو بر آن میخواندند تا نیرویش را به دست اهدا کند. شمعها از جرمگوش دوشیزگان و فیتیلۀ آنها از موی سر همان فرد اعدامشده درست میشد.
نقاشی رنگ روغن یک جادوگر در حال درست کردن معجون
پس از کامل شدن این فرآیند، زمان آن بود که این دست هولناک و در عین حال شکوهمند، روشن شود. پس از خواندن این سحر، که اولینبار در سال 1866 و در کتاب "رسوم اهالی شمال انگلستان و مرزها"، نوشتۀ ویلیام هندرسون منتشر شد، دست دارای نیروی لازم برای برای افسون کردن اهل خانه بود:
بگذار تمامی کسانیکه در خواباند به خواب عمیق تر فرو روند،
و آنان که بیدار میشوند بختشان بسته شود.
آه ای دست شکوهمند؛ نور خود را به ما ارزانی دار،
و ما را به مقصودمان راهنمایی کن،
نور خود را به ما ده،
آه ای دست استخوانی،
راهنمای این گروه متحد باش!
دستِ ویتبای که از سال 1935 در موزه نگهداری می شده بهنظر میرسد از لحاظ شکل استاندارد نباشد، چراکه معمولاً در طول فرآیند ساخت، این دست ها را به شکل مشت گره کرده در می آوردند تا شمع را در وسط انگشتان گره شده قرار دهند. در عکسهایی که چندسال قبل از دستِ شکوهمند گرفته شده، بهخوبی تاندونهای کف دست قابلرؤیت است. نمونههای دیگری از نقاشیهای قرن 17 از کلبه جادوگران بهچشم میخورد که تصویر دستِ شکوهمند در آنها درست مانند همان دستیست که در موزه ویتبای نگهداری میشود؛ درحالیکه انگشتها روغنمالی و روشن شدهاند و دست در جا شمعی قرار گرفته است. آنطور که از ابعاد دست ویتبای بر می آید احتمالاً دست یک مرد باشد، گرچه هیچ آزمایش قانونی یا DNA بر روی آن انجام نشده است. دست ویتبای توسط یک سنگتراش محلی به نام جوزف فورد پیدا شد. دست در پشتبام یک کلبۀ کاهگلی در نزدیکی روستای کسلتون (Castleton) مخفی شده بود. صاحبخانۀ قبلی آن کلبه بهعنوان آدمی بدذات شهرت داشت؛ کسیکه شاید از انجام کارهای خلاف خیلی هم بدش نمیآمد؛ بنابراین کسی از پیدا شدن دست در آن مکان شگفتزده نشد. خود آقای فورد براساس شنیدههای قبلیاش از افسانههای فولکلور متوجه شد آن دست، همان دست افسانه ای مشهور است. در تمام مدتیکه دست در موزه نگهداری میشود، تنها یکبار از جایش خارج شده است، آنهم بهمنظور برداشتن لایهای پنبهای که از ابتدا بهدور آن پیچیده شده بود. آقای راجر پیکلز که از سال 1996 نگهبان موزه بوده تا به حال شاهد آن نبوده که دست از جایش بیرون آورده شود و هیچگاه نیز میل به لمس کردن آن نداشته است. چیز عجیبی که آقای پیکلز به آن اشاره میکند وجود نداشتن هیچ آثار سوختگی بر روی انگشتان دست است. آیا این میتواند به این دلیل باشد که فرآیند نگهداری دست کامل انجام نشده باشد؟
آقای پیکلز نظری متفاوت درباره کاربرد دستِ شکوهمند در موزه دارد:
او میگوید: "این امکان وجود دارد که این دست برای ایجاد نحسی مورداستفاده قرار گرفته باشد. ما میدانیم اعضاء بدن برای این منظور استفاده میشدند و از آنجاییکه کلبههای کاهگلی ارتفاع نسبتاً کمی داشتند، کار آسانی بود که یکنفر تکهای از کاهگل را بردارد و دست را بهداخل پشتبام بیاندازد و با این کار بخت بد را به صاحبخانه هدیه بدهد."
ماهیت واقعی دست موزه ویتبای هرچه باشد، یک شئ شگفتانگیر و مخوف است. در عصری که داستانهای ترسناک و جادو با جلوههای ویژه تولید می شوند تا کمی مردم را به هیجان وا دارد این دست نمونه بسیار مهیجی به شما می رود. همانطورکه آقای پیکلز میگوید، "هنوز خیلی از مردم بهدنبال تجربه کردن حس وحشتاند؛ گاهی تمام آنچه موردنیاز است، پنج انگشت چین و چروکخورده و افسانهای به قدمت صدها سال میباشد، گاهی به همین سادگی می توان احساس اضطراب را در مردمان ایجاد کرد."
منبع: atlasobscura