این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
یادمه 5 یا 6 سالم بود که برای اولین بار با خانواده عموم رفته بودیم بندرعباس. به روز رفته بودیم تو یکی از پاساژها مشغول خرید بودیم که من یه دارت دیدم و شدید روش قفلی زدم که من اینو بخرم. بعد از طرفی اون موقع قیمتش گرون بود.
منم طی یه حرکت سینمایی نشستم کف زمین و زدم زیرگریه گفتم عموو توروخدااا ارزون بده ما سه شب تو راه خوابیدیم بخدا اولین بارمه دارم میام اینجا. جوری حرف میزدم که علاوه بر فروشنده خانواده خودمم و دخترعموهامم باورشون شده بود. اینطوری بود که با یه تخفیف تپل اون دارته رو خریدم و بعد از 15 سال هنوز دارمش. :)))))
نویسنده: محمدرضا رضایی ملک