این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
چند سال پیش یه شب مجردای فامیل تصمیم گرفتیم که یه سفر چند روزه، مجردی به اصفهان داشته باشیم.
صبحش همه مایحتاج سفر رو جمع کردیم به خونوادهها اطلاع دادیم و راهی شدیم.
ساعت یک ظهر از سنندج راه افتادیم و یازده شب به اصفهان رسیدیم از اونجای که قبلنا خیلی با برنامهریزی سفر نمیرفتیم تازه اونجا تصمیم گرفتیم که باید کجا بخوابیم یکی از پسرعمهها که اصلا واسش کیفیت سفر مهم نبود پیشنهاد موتوریهای کنار خیابون رو داد که با یه مقوا هوار میکشن خونه، ویلا برای اجاره.
پسرا خسته راه بودن و دوس داشتن هرچه زودتر یه خونه رو بگیرن بخوابن نظر بر این شد که یه دونه از این موتوریا چندتا اقامتگاه نشون بده. موتوریه مارو تو محله قدیمی اصفهان کوچههای پیچ در پیچ رسوند دم در یه خونه ویلای قشنگ.
جالب اینجا بود که همون خونه اولی رو پسندیدم. یه خونه ویلای تمیز با یه حیاط بزرگ پر از دار و درخت. با سه تا اتاق خواب بزرگ .
ولی امان از خوابی که اون شب بر چشمان ما نیامد.
متاسفانه دقیقا همون ماهی که ما رفتیم اصفهان، قبلش یه اتفاق ناخوشایند برای یه سری از مسافرای که به اصفهان سفر کرده بودن افتاده بود.
اون شب خیلی زود رفتیم بخوایم که انرژی بگیریم واسه روز بعد که یه صدای وحشتناکی از یکی از اتاقا اومد و در اون اتاق محکم کوبیده شد و دیگه باز نشد و ترس تموم وجودمون گرفت .
به پسرا نگفتیم و اینبار با چاقو یه تکه چوب که توی حیاط افتاده بود و با یه سری وسایل برای محافظت از خودمون خوابیدیم. امروز که به اونشب فکر میکنم که من واسه محافظت از خودم ملاقه برداشته بودم کلی خندم میگیره از اینکه چقدر به خودمون سخت گرفته بودیم.
یکی از دخترا یه پیام با آدرس اون خونه و شماره پلاک موتوریه که مارو برد دم در خونه واسه خونوادش فرستاده بود که اگه ما رو کشتن اونا در جریان باشن.
خلاصه یه صداهای میومد و ما جرات تکون خوردن نداشتیم تا فردا یکی یکی نگهبانی دادیم تا اینکه روز شد و هیچ خبری نبود. بالاخره به پسرا گفتیم و به صاحب ملک زنگ زدیم که گفتن اون اتاق دریچه کولرش خالی بوده و هوا و جک و جونور احتمال تردد داشتن.
به نظرتون با ملاقه میشه از خودمون محافظت کنیم؟?
#دهمین_تولد_لست_سکند
نویسنده: Shilan