این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
نوروز 89 بود که به اتفاق خواهرم و دو دخترش و من و همسرم جمعا 5 نفر با خودروی شخصی رفته بودیم شیراز. بعد ازچند روز گشت و تفریح، یک روز تصمیم گرفتیم ناهار بریم رستوران هفت خوان.
رستوران هفت خوان چند طبقه است.یه طبقه کلا منو بازه انواع و اقسام غذا داره و هزینه بالائی داشت. رفتیم طبقه بالاتر که منو داشت و باید غذامونو انتخاب می کردیم. هرکدوم از ما یه غذائی برای خود انتخاب کردند و نوبت به من رسید. منم طبق معمول که اولین انتخابم غذاهای دریائی است، یه غذائی به نام "ماهی کبابی دودی" به امید اینکه کبابی و بی روغن باشه انتخاب کردم. گارسون وقتی غذا رو روی میز و جلوم گذاشت، اولش به ظاهر خوب بود و چون خیلی گرسنه بودم تقریبا نصف غذا رو خوردم، وسطهای غذا تازه متوجه شدم که این غذا خیلی چرب و پر از روغنه.
گارسون رو صدا زدم و گفتم: آقا من یه غذای بیروغن میخواستم برام اینو آوردید.گارسون گفت: ماهی دودی کبابی همینه و در روغن سرخ میشه. خلاصه از من اصرار و از گارسون انکار، طوری شد که مدیر رستوران آمد و قضیه را به ایشون توضیح دادم. مدیر رستوران به آرامی گفت: لطفا ساکت باشید و هیچ مشکلی نیست الان دستور میدم یک پرس ماهی کبابی بدون روغن برای شما بیارند.
خلاصه ما هم رضایت دادیم و یک پرس دیگر ماهی هم با طعم و مزه جدید نوش جان کردیم.
نویسنده: فرشاد شفیعی شهیدلو