این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لستسکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرسوجو کنید.
یکی از روزهای تابستان حدود 15 سال پیش بود. تصمیم گرفتیم سه شب بریم بندرانزلی. صبح روز سه شنبه از تبریز با خودروی شخصی حرکت کردیم و حوالی بعد از ظهر بود که به هتل جهانگردی انزلی رسیدیم.
قرار بود سه شب در این هتل باشیم. سه روز گشتیم و تفریح کردیم و شب آخر (پنجشنبه شب) رفتیم به پارک شهر انزلی. بعد از خوردن شام و شب هنگام قصد برگشت به هتل و استراحت داشتیم تا فردا صبح با انرژی کامل برگردیم به شهرمان تبریز.
ماشین رو کنار خیابان پارک کرده بودم. از جدول پیاده رو گذشتم و از پشت ماشین خودم و جلو ماشین عقبی قصد داشتم عبور کنم و سوار ماشین بشم که نگو در تاریکی چشمم ندید و پایم در چاله کوچکی گیر کرد و به شدت پای چپم پیچ خورد. از درد کمی نشستم زمین. کمی که دردش کم شد پا شدم و ماشینو روشن کردم و اومدیم هتل. تا رسیدم اتاق دیدم مچ پام ورم کرده و به شدت درد میکنه. از یخچال مقداری یخ تهیه کردم و رویش یخ گذاشتم.
شب رو با درد و مصیبت به صبح رساندم و صبح زود با اون پای ورم کرده که حالا کبود هم شده بود تا تبریز رانندگی کردم. هرچند خانمم رانندگیش خوبه اما معمولا در جاده اجازه نمیدم خانمم رانندگی کنه و خودم می رانم. عصر رسیدیم تبریز و منزل. فردا صبح شنبه رفتم بیمارستان و پایم را به پزشک نشان دادم. سریع عکس گرفتند و دکتر گفت که بلافاصله پای چپتو تا زانو باید گچ بگیریم. سه هفته پایم در گچ بود. سه هفته تمام قرنطینه خانگی را تحمل کردم و خدارو شکر بعد از سه هفته که گچ پایم را شکستند، خوب شده بود.
دکتر گفته بود اگه یک روز دیر اومده بودی و اگه پاتو گچ نمی گرفتیم، احتمالا رباطها و تاندونهای مچ پات برای همیشه شل میماند و تند تند پیچ می خورد.
نویسنده؛ فرشاد شفیعی شهیدلو