یک اتفاق ساده و یک مشکل بزرگ

4
از 4 رای
خاطره سفر: یک چاله کوچک که یک مشکل بزرگ برام ساخت! + تصاویر

یکی از روزهای تابستان حدود 15 سال پیش بود. تصمیم گرفتیم سه شب بریم بندرانزلی. صبح روز سه شنبه از تبریز با خودروی شخصی حرکت کردیم و حوالی بعد از ظهر بود که به هتل جهانگردی انزلی رسیدیم.

قرار بود سه شب در این هتل باشیم. سه روز گشتیم و تفریح کردیم و شب آخر (پنجشنبه شب) رفتیم به پارک شهر انزلی. بعد از خوردن شام و شب هنگام قصد برگشت به هتل و استراحت داشتیم تا فردا صبح با انرژی کامل برگردیم به شهرمان تبریز.

ماشین رو کنار خیابان پارک کرده بودم. از جدول پیاده رو گذشتم و از پشت ماشین خودم و جلو ماشین عقبی قصد داشتم عبور کنم و سوار ماشین بشم که نگو در تاریکی چشمم ندید و پایم در چاله کوچکی گیر کرد و به شدت پای چپم پیچ خورد. از درد کمی نشستم زمین. کمی که دردش کم شد پا شدم و ماشینو روشن کردم و اومدیم هتل. تا رسیدم اتاق دیدم مچ پام ورم کرده و به شدت درد میکنه. از یخچال مقداری یخ تهیه کردم و رویش یخ گذاشتم.

شب رو با درد و مصیبت به صبح رساندم و صبح زود با اون پای ورم کرده که حالا کبود هم شده بود تا تبریز رانندگی کردم. هرچند خانمم رانندگیش خوبه اما معمولا در جاده اجازه نمیدم خانمم رانندگی کنه و خودم می رانم. عصر رسیدیم تبریز و منزل. فردا صبح شنبه رفتم بیمارستان و پایم را به پزشک نشان دادم. سریع عکس گرفتند و دکتر گفت که بلافاصله  پای چپتو تا زانو باید گچ بگیریم. سه هفته پایم در گچ بود. سه هفته تمام قرنطینه خانگی را تحمل کردم و خدارو شکر بعد از سه هفته که گچ پایم را شکستند، خوب شده بود.

دکتر گفته بود اگه یک روز دیر اومده بودی و اگه پاتو گچ نمی گرفتیم، احتمالا رباطها و تاندونهای مچ پات برای همیشه شل می‌ماند و تند تند پیچ می خورد.

 

نویسنده؛ فرشاد شفیعی شهیدلو

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر