گزارشی از روستای تاریخی متروکه ای در میانۀ خلیج پارس
در مرکز بزرگترین جزیرۀ خلیج فارس، در آن بخشی از ایران که به علت توجه کاغذی به رشد صنعت گردشگری، توریستهای خارجی احتمالی بدون روادید میتوانند از آن دیدن کنند، قطعه زمین تاریخی و مرموزی دیده میشود که نه مسئولین و نه گردشگران هنوز چیزی از آن نمیدانند. به طبل میروم، روستایی در مرکز جزیرۀ قشم؛ جایی که چند قدمی روستای تاریخی مرموزی قرار دارد که بسیاری از محلیها معتقدند امروز تنها ارواح در آن زندگی میکنند. روستایی در بالای کوه های تندیس شکل مرتفعی که کمتر جای پای آدم یا ماشین را به خود دیده است.
مصطفی یکی از تازه دامادهای این روستاست که چون هم جزیره ای هایش احترام خاصی برای میهمانانشان قائل است. همین است که تا متوجه میشود میهمان بی دعوت روستایشان شده ام، موتورش را روشن کرده و بدون اینکه حتی مرا باخبر سازد تلفنی سفارش ناهار را به همسرش میدهد و بعد مرا با تمام دیدنیها، ویژگیهای گیاهی و خوراکیهای محل زندگیش آشنا میسازد. مصطفی درحالیکه اطراف را نشانم میدهد میپرسد : "جنگلهای حرا را دیده ای؟". جوابم مثبت است. این جنگلهای شگفت انگیز و منحصر بفرد از اولین مکانهایی بود که با ورودم به جزیره سراغشان را گرفتم. جنگلهایی که در هر شبانه روز دو بار زیر آب میروند و باز بیرون می آیند. به او توضیح میدهم که تقریبا اکثر مکانهای دیدنی این قسمت از جزیره را دیده ام و مکان خاصی را برای بازدید مدنظر ندارم. مصطفی لبخندی میزند و موتور را به سمت خارج از روستا هدایت میکند.
کمی که از روستا دور شدیم مصطفی به سمت جادۀ فرعی ای پیچید و پس از اندی آن جاده نیز به اتمام رسید. موتور تا بخشی از راه را همراهیمان کرد و سپس به علت نامساعد بودن زمین تصمیم گرفتیم مابقی راه را پیاده برویم. پس از چند دقیقه پیاده روی به کوهی رسیدیم که باید به بالایش میرفتیم؛ ارتفاع کوه چندان زیاد نبود، اما شیب آن به شدت تند بود و هیچ راهی در هیچ قسمت آن دیده نمیشد. پر واضح بود که بالا رفتن از این کوه مرسوم نیست؛ همانطور که تا پای کوه نیز جاده ای هرچند خاکی و کم تردد دیده نمیشد.
به بالای کوه که رسیدم تازه فهمیدم چرا مصطفی تمام مسیر را ساکت بوده و در مورد اینجا هیچ صحبتی با من نکرده بود، براستی که تا به چشم نمیدیدم نمیتوانستم باور کنم. بالای کوه پر بود از خشتهای بسیار قدیمی و بقایای روستای نه چندان کوچکی که گویی طی حادثه ای به یکباره نابود گشته است. این را بدین جهت میگویم که بسیاری از دیواره های خانه ها به طور کامل سقوط کرده است، مثل اینکه طوفانی شدید و یا دشمنی خارجی خانه های آنها را در هم کوبیده باشد. قله کوه فضای صاف یا صاف شده ای بود که تقریبا تمام آن مملو از خشتهای خاکی و گاه سنگی است، فقط در بخش کوچکی سفیدی زمین با خشتها پرنگشته بود که به احتمال زیاد مکانی به نسبت بزرگ و بی سقف بوده است. شاید نوعی مکان عمومی در آنجا قرار داشته و یا حتی جایی برای نگهداری از حیوانات، و یامحل جمع آوری آذوقه و هر چیزی شبیه به آن.
هیچکس از تاریخ دقیق این مکان اطلاعی ندارد و متاسفانه تحقیقی نیز تاکنون روی آن انجام نشده است. اصلا این مکان حتی ثبت ملی نیز نشده است و به روایت محلیها هنوز میراث فرهنگی از وجود چنین روستای تاریخی ای مطلع نشده است؛البته تمامی محلیها نیز از اینجا باخبر نیستند و مطلعین نیز گویا اعتماد کافی را به میراث فرهنگی ندارند تا با آنها کوچکترین همکاری ای داشته باشند. در مدت دو هفته اقامتم در جزیره کیش تلاش کردم با مسئولین احتمالی این سازمان در جزیره ارتباطی برقرار کنم، اما متاسفانه چنین دیداری برایم میسر شد.
در میان ویرانه های این روستای عجیب قدم میزنم، تکه های سفالهایی قدیمی همه جا پراکنده است، هرکسی میتواند کمی سنگها و خاکها را کنار بزند و تکه ای از کوزه ای قدیمی را به یادگار بردارد! بقایای آب انبار و حتی چاهی که معتقدند راهی مخفی بوده است نیز در میان ویرانه ها دیده میشود که البته هر دو تقریبا به طور کامل پراز خاک شده است. مصطفی میگوید ناامنی زیادی که این منطقه در اعصار پیش داشته، مردم را وا میداشته تا خانه هایشان را در چنین جایی بسازند تا تسلط بیشتری بر محیط اطرافشان داشته باشند. همین در ارتفاع بودن نیز شاید بلای جانشان شده و طوفانی سهمگین قبیله شان را به تاریخ سپرده است. که میداند استخوانهای چه کسانی زیر این ویرانه ها پنهان است و تاریخ برسر آنها چه بازی ای در آورده است؟
آب انبار قدیمی روستا امروز در میان تلی از خشتهای خاکی پنهان مانده است
آثاری از ساخت خانه های دست بشر حتی در کناری ترین بخشهای کوه نیز دیده میشود؛ اینجا احتمالا جایی برای استقرار نگهبانها بوده است
تنها بخش کوچکی از این مکان خالی از خشت است که احتمالا کارکرد متفاوتی داشته است که بدون سقف خشتی بوده و فضای بزرگتری داشته است
در دوردست، جنگلهای حرا در میان خلیج پارس دیده میشود
محلیها معتقدند این چاه راهی مخفی به خارج از روستا بوده است
تهیه شده توسط : کمیل سهیلی