سفرنامه ی اوگاندا، بدون چنس شانسی نیست!

4.6
از 49 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفرنامه ی اوگاندا، بدون چنس شانسی نیست!
آموزش سفرنامه‌ نویسی
24 آبان 1401 11:00
47
3.8K

اوگاندا ! مروارید آفریقا! کی فکرشو میکرد یه روز به این کشور سفر کنم؟ یادمه وقتی به دوستان و آشنایان میگفتم که قراره برم اوگاندا اولش باورشون نمیشد! خیلیاشون می گفتن اصلا اوگاندا کجاست!؟ و یکی از دوستام بهم گفت خدا رحمتت کنه!! قرار توسط آدم خورا خورده بشی!! دو سالی بود که به خاطر کرونا نتونسته بودم جایی برم و عید ۱۴۰۱ فرصت خوبی بود که بالاخره بعد از این همه مدت بی سفری بالاخره خودم و همسرمو به یه سفر خوب مهمون کنم بعد از گشت و گذار تو سایتای مختلف و دیدن مقصدای مختلف تور آفریقا برام جذاب تر از همه به نظر اومد ، با توجه به اینکه قبلا دو بار به آفریقا سفر داشتم و این قاره سیاه هر دو بار منو شگفت زده کرده بود تصمیمو با همسرم قطعی کردیم و قرار شد به آفریقا سفر کنیم!

مقدمات سفر: 

میدونستم سفر به اوگاندا کار آسونی نیست و تنهایی رفتنش سخته و پر ریسکه برای همین ترجیح دادیم با تور به این کشور سفر کنیم و در ادامه این سفر ، کشور کنیارو بدون تور بریم . تور اوگاندارو به قیمت ۱۰۰۰ دلار خریداری کردم که ۱۰۰ دلار اون بابت ویزای شرق آفریقا بود که با اون میشد به سه کشور اوگاندا کنیا و رواندا سفر کرد ، اول قرار بود که به اوگاندا و رواندا سفر کنیم  ولی بعد از تحقیقات متوجه شدم سفر به رواندا اصلا کار اسونی نیست قیمتای خیلی بالاتری داره و جاذبه خاصی نسبت به دوتا کشور دیگه شرق افریقا نداره ، پس انتخابمون کنیا شد و رفتیم که برای خرید بلیط هواپیما اقدام کنیم هزینه های کنیا رو تو سفرنامه کنیا اعلام میکنم.

برای گرفتن ویزا داخل فرودگاه هم میتونین این کارو انجام بدین و من شنیدم که به راحتی ویزای بدو ورود دریافت میکنین ، ویزا اگه فقط برای یک کشور باشه ۴۰ دلار و برای ویزای مولتی سه کشور مبلغ ۱۰۰ دلار پرداخت میکنین فقط کافیه مدارکی که داخل سایت زده به همراه داشته باشین. البته ما از ایران ویزا گرفتیم که گرفتنش به عهده آژانس بود و من از سلسله مراتبش خبر ندارم ولی فکر نمیکنم کار سختی باشه. سایت ویزای کنیا https://evisa.go.ke/evisa.html

A-map-of-the-East-African-Community-Domestic-Tourism-Safaris-Home.png

نقشه شرق آفریقا

بلیط هواپیمارو از سایت های وطنی به قیمت ۲۳ میلیون تومان با پرواز قطری خریداری کردم ، رفت و برگشت ما از کشور کنیا بود چون قرار بود از مرز زمینی کنیا وارد اوگاندا بشیم ، شاید بپرسین چرا مستقیم از اوگاندا وارد نشدیم؟ چون  تور ما از سمت شرق اوگاندا که با کنیا هم مرزه شروع میشد و اگر ما از کامپالا که پایتخت و مرکز اوگانداست وارد میشدیم باید کلی راه اضافه برای دیدن همه مقصد هایی که قرار بود ببینیم صرف کنیم ، همینطور میگفتن فرودگاه اوگاندا یه سری از ایرانی هایی که بهش وارد شده بودن رو ریجکت کرده حتی با وجود اینکه ویزا داشتن!!

 

IMG_8860.JPG

واحد پولیه اوگاندا شیلینگ هست و در حال حاضر هر دلار امریکا برابر با ۳۸۰۰ شیلینگ اوگاندا. قبل از اینکه سفرمون رو شروع کنیم باید حتما واکسن تب زرد میزدیم! و کارت واکسن همراه خودمون داشته باشیم برای همین به انیستیتو پاستور نرسیده به میدان قدس رفتیم و با یک مبلغ اندک واکسن تب زرد زدیم و کارتشو گرفتیم ، همینطور از خانه بهداشت قرص مالاریا گرفتیم که هر هفته باید میخوردیم!! و ۲۴ ساعت قبل سفر تست pcr انجام دادیم ، سفری با اعمال شاقه .

روز اول و دوم سفر

روز سفر رسید و پرواز ما با هواپیمایی قطر ساعت ۳ بعد از ظهر بود و تقریبا ساعت ۵ بعد از ظهر به سفر قطر کردیم! پرواز بعدی ساعت ۱ نیمه شب بود و ما کلی زمان داشتیم که هیچ کاری نکنیم! تقریبا تمامی فرودگاه نسبتا بزرگ قطر رو متر کرده بودیم!  لحظه شماری میکردیم برای پرواز بعدیمون ، بعد از ساعت هایی که به سختی و بسیار طولانی گذشت بالاخره نوبت پرواز ما شد و ۵ ساعته به نایروبی پایتخت کنیا رسیدیم.

9e946eb9-b43f-4955-972f-f04d13c27e53.jpg

فرودگاه مدرن و زیبای قطر

تازه اینجا بود که سختی های سفرمون شروع شد ساعت تقریبا ۷ صبح بود و ما باید تا ساعت ۱۲ بعد از ظهر منتظر اعضای تور و لیدرمون علی اقا میموندیم اونم کجا؟ توی فرودگاهی که هر چی از داغون بودنش بگم کم گفتم! فرودگاه پروازهای داخلی نایروبی از داغون بودن دست فرودگاه اسپارتا ترکیه رو از پشت بسته بود! اونایی که فرودگاه اسپارتا رفتن میدونن چی میگم! برای مثال فرودگاه سرویس بهداشتی نداشت و برای اینکه رفع حاجت کنین باید از فرودگاه خارج میشدین و کلی پیاده راه میرفتین تا به مقصدتون برسین!! فرودگاه فقط یه فروشگاه یا بهتره بگم دخمه داشت که یک مدل بیسکوییت و قهوه میفروخت که فروشنده همین اینارو از پشت یک زندان بهتون میفروخت!

d0e24a4c-ef07-435c-a593-cc758ce531f2.jpg

فرودگاه داغون پروازهای داخلی نایروبی

خلاصه این چند ساعت هم گذشت و تقریبا ساعت ۱۲ شده بود که نگران شدم که چرا بقیه اعضا گروه نرسیدن! با واتس آپ به لیدرمون زنگ زدم و بهم گفت که ما تو ترافیک سنگین نایروبی گیر کردیم و دیر میرسیم و از من خواهش کرد که هواپیمارو نگه دارم تا برسن!!! من که شوکه شدم با خودم گفتم مگه هواپیما تاکسیه که نگهش دارم! از مسئول پرواز خواهش کردم و گفتم که پروازو برای ما یک مقداری نگه داره تا بچه ها برسن ، ساعت یک شده بود که داشتم سکته میکردم پروازمون یکو نیم بود و هنوز بچه نرسیده بودن ، یک ربع بعد لیدرمون رو دیدم و چشام از خوشحالی برق میزد ولی فهمیدم که نصف گروه هنوز تو ترافیکن ، مسئول پرواز که تقریبا داشت خودشو میکشت که ما سوار هواپیما بشیم تحدیدمون کرد که اگه نریم سوار بشیم همین الان هواپیما حرکت میکنه ، ما با نصف اعضای گروه سوار هواپیما شدیم و هواپیما به خاطر گروه ما با نیم ساعت تاخیر پرواز کرد! 

به خاطر تاخیر گروه ما و برای جبران زمان از دست رفته خلبان با چنان سرعتی به سمت غرب کنیا پرواز کرد که پرواز ۵۰ دقیقه ای ،۲۰ دقیقه ای انجام شد و مرگو چند بار جلو چشمون دیدیم!! حتی یکی از همسفرامون کل مسیرو از ترس صلوات می فرستاد که تا اخر سفر سوژه ی ما شد. حالا ما بودیمو یه گروه نصفه و نیمه بدون لیدر تو غرب کنیا! به لیدرمون با هر بدختی ای که بود زنگ زدیمو قرار شد که ما به سمت مرز بریم و منتظر اونا نشیم ، پرواز اونا ساعت ۵ بعد از ظهر بود . با زبون بی زبونی دوتا تاکسی گرفتیم و به سمت مرز اوگاندا راه افتادیم تا مرز تقریبا سه ساعت راه بودو ما از دیدن مسیر زیبا و مردمانی به شدت فقیر شگفت زده شدیم. این اولین روبرو شدن با شرق افریقا بود که نوید یه سفر متفاوت باهرجای دیگه این کره خاکیو میداد.

بالاخره به مرز رسیدیم و اینجا بود که مشکلاتمون بزرگ تر از قبل شد ، وقتی به مرز رسیدیم کلی فروشنده موز و میوه ریختن سرمون و خواستن به ما میوه بفروشن اما یک نفر ازون فروشنده ها چیزی فراتر از میوه میفروخت و اصرار داشت که مواد مخدر به من بفروشه! اخه مرد مومن چی با خودت فکر کردی! یواش یواش ترس داشت وجودمو میگرفت که اوضاع بدتر شد دو نفر محلی گیر داده بودن به خانم های گروه و شروع کرده بودن به خوشو بش کردن با خودم گفتم خدایا اینو دیگه کجای دلم بزارم!؟  رفتم نزدیک متوجه شدم که این دو نفر، لیدرهای اوگاندامون هستن و قرار تو این چند روز ما رو همراهی کنن ، نفس راحتی کشیدم و خیالم راحت شد و از این که زود قضاوت کرده بودم احساس گناه کردم و خدارو شکر کردم که کسی هست که تو این اوضاع کمکون کنه ، اسم لیدره خوش اخلاق اوگاندا چنس یا همون شانس خودمون بود.

 

e908d1a3-eb16-406d-82a9-148a0d1f1fca.jpg

چنس مرد خوش اخلاق اوگاندا

چنس به ما گفت که برای عبور از مرز باید رشوه بدین!! وگرنه تست پی سی ار که از تهران گرفتینو قبول نمیکنن و باید اینجا تست بدین و شب تو مرز بخوابین! ماکه تست pcr هامون هنوز تاریخ داشت ۱۰ دلار رشوه دادیم!  ولی همسفر هایی که از تاریخ تستشون گذشته بود مجبور به پرداخت ۵۰ دلار شدن! اسمش رشوه بود ولی توی افریقا رشوه خیلی عادی به حساب میاد،  پروسه رشوه دادن ، انگشت نگاری و همینطور مصاحبه با تک تک اعضای گروه تقریبا ۶ ساعت زمان برد و دیگه توانی در بدن نداشتیم ، تقریبا کارهای گروه ما تموم شده بود که لیدرمون به همراه بقیه اعضای گروه به مرز رسیدن!

ما به راهمون ادامه دادیم و سمت اولین محل اقامتمون یعنی آبشار سی پی رفتیم ساعت ۳ نیمه شب بود که به هتل رسیدیم و تقریبا شبیه مردگانی متحرک بودیم ، از زمانی که از خونه به سمت فرودگاه رفته بودیم تقریبا ۴۰ ساعت میگذشت ، ۴۰ ساعتی که نه درست غذا خورده بودیم و نه خوابیده بودیم ، فکر میکردم که سفر سختی باشه ولی همچین چیزیو تصورشم نمیکردم.

کلید اتاقمونو تحویل گرفتیم و اولین چیزی که تو اتاق دیدم یه مارمولک بزرگ بود ، به همسرم نگفتم چون همه ی اون مسیرو تا تهران برمیگشت!  نکته بعدی که خیلی جلب توجه میکرد سرویس بهداشتی بود که در نداشت! یه پارچه داشت که به زور به نصف ارتفاع چهارچوب درب میرسید! انقدر خسته بودیم که این چیزا برامون اهمیت نداشت و رفتیم استراحت کنیم که برای روز بعد اماده باشیم.

روز سوم 

صبح که شد متوجه شدیم که توچه بهشتی هستیم خستگی اونهمه مسیر از تنمون رفت هتلمون تو یه دشتی بود که کنارش دره ای بزرگ قرار داشت لبه های دره ویو بینظیر یک ابشار بلند بود که یکی از همین ابشارهای معروف سیپی بود،بعد از خوردن صبحانه خیلی خیلی معمولی هتل راهیه ابشارهای سیپی شدیم.

 

 ff84c3cd-7029-4d63-bb22-86f7551e834d.jpg 

اول مسیر راهپیماییمون فهمیدیم با چه مسر زیبایی روبرو هستیم ، سرتاسر مسیر پر از درختای ماتوکه (درختی که میوه اش شبیه موزه ولی توی پخت و پز ازش استفاده میکنن و خام نمیخورنش) و همینطور قهوه و سبزیجاتی مثل کلم و پیاز بود ، در طول مسیر کشاورزان و کودکان زیادی رو میدیدی که وقتی مارو میدیدن کلی دست تکون میدادن و خوشحال میشدن ما هم بهشون شکلات میدادیم و کلی ذوق میکردن ، زندگیشون تو ساده ترین و بی ریا ترین حالت ممکن بود. 

66d62ae2-df3a-4143-89cc-c94d877aa0d0.jpg

اینجا آفریقاست و زندگی جریان داره

پس از گذشتن از دوتا آبشار بی نظیر نوبت به ابشار سوم شده بود که از همه بزرگ تر بود ، من همراهم هلی شات (دوربین پرنده) آورده بودم هلی شاتمو به هوا فرستادم که از این ابشار زیبا عکس بگیرم اما چشتون روز بد نبینه هلی شاتم به خاطر کم بودن سیگنال جی پی اس به دلیل ابری بودن هوا به سمت من برنمیگشت! منکه ترسیده بودم که وقتی باتریش تموم میشه سقوط میکنه دست و پای خودمو گم کرده بودم یک هفته نبود که این هلی شاتو خریده بودم و تا حالا روشنش نکرده بودم ، تو فکره تموم شدن باتری بودم که کنترلش از دستم خارج شد و به سمت درختای بلند جنگل رفت و من به چشم دیدم که جانم میرود!

f4814a17-a974-4ffa-b2b3-2173897ab10a.jpg

 

d1662055-9dfe-4f29-b778-f034377b94d6.jpg

آبشارهای سی پی که قبل از سقوط هلی شات ازشون عکس گرفتم

بله هلیشاتم وسط جنگلای انبوه سی پی سقوط کرد و من مات مبهوت که چرا اینجوری شد ، بعد از سقوط یکی از محلی ها که صحنه ی سقوط رو دیده بود بهم گفت که میره و پیداش میکنه ، من که اون جنگل انبوهو دیدم گفتم پیدا شدنش مثل پیدا شدن سوزن تو انبار کاهه ، پنج دقیقه از سقوط نگذشته بود که  بارونی سیل اسا شروع به باریدن کرد و در کسری از ثانیه‌ هممون خیس آب شدیم ، بارونای استوایی واقعا عجیب غریبن ، دیگه هیچ امیدی نداشتم گفتم به فرض محال اگه پیدا هم بشه با این بارونی که اومد الان دیگه هلی شاتم به عنوان قایق موتوری میتونه استفاده بشه.

86668c7f-bc0d-417c-ae73-9d885190e497.jpg

لحظاتی بعد از بارون های سیل آسای استوایی

مسیر به شدت لغزنده شده بود و ما دنبال سرپناهی بودیم که بیشتر از این خیس نشیم، هرزازچندگاهی یکیمون میخورد زمینو حسابی گلی میشد منم ازین قاعده مستثسنی نبودم و چندین بار زمین خوردم و حسابی گلی شدم ، بعدا فهمیدم خاک قرمز رنگ اوگاندا به هیچ عنوان از رو لباس پاک نمیشه و عملا لباسایی که پوشیده بودم دیگه غیر قابل استفاده بودن.

ده‌ دقیقه از سقوط گذشته بود و من تقریبا بی خیال هلی شات شده بودم ، حالم خیلی خوب نبود و میدونستم این اتفاق خیلی تو حال بقیه سفرم  تاثیر گذاره! اون از دیروز ، اینم از امروز مثل اینکه اوگاندا با ما سر دوستی نداره ، چند دقیقه بعد چند نفر محلیرو دیدم که به سمت من میومدن یکیشون  برهنه بود و تو دستاش یه چیزی بود ، خدایا یعنی تو دستاش هلی شات منه!؟ بله خودش بود! فهمیدم هلی شاتمو پیدا کرده و قبل از اینکه بارون بیاد لباسشو دور اون پیچیده که بارون بهش نفوذ نکنه!! منکه هیچ امیدی به پیدا شدنش نداشتم ، باورم نمیشد که پیدا شده و از همه جالب تر این بود که هلی شاتم سالم سالم بود و هیچ مشکلی براش پیش نیومد ، مثل اینکه اوگاندا روی خوششو بهم نشون داد ، واقعا خوشحال بودم و برای قدردانی از این مرد ۱۰۰۰۰۰ شیلینگ اوگاندا (تقریبا ۳۰ دلار) بهش هدیه دادم . 

این اتفاق انرژیه مضاعفی بهم داد و باعث شد کل سفر روحیه بیشتری داشته باشم ، بعد از اینکه بارون بند اومد به سمت مزرعه قهوه رفتیم تا از نزدیک تمامی مراحل تولید قهوه رو ببینیم وارد مزرعه که شدیم آقای کهنسال و مهربونی کل مراحل تولید قهوه از کاشت تا بو دادن و آسیاب قهوه رو برامون توضیح داد و حتی قسمت هاییشو خودمون انجام دادیم مثل آسیاب و بو دادن قهوه به روش سنتی . 

 

ab8a0d5c-45b2-497f-b56d-3354ca8871d8.jpg

نشا گیاه قهوه

قهوه های های اوگاندا، قهوه های مرغوبی هستن و تو کل دنیا معروفن. قرار شد قبل از اینکه فردا سی پی رو ترک کنیم از پیرمرد قهوه بخریم و هر کس مقداری که میخواست روی کاغذ نوشت که تا فردا اماده بشه. بعد از مزرعه قهوه وقت این بود که به هتل برگردیمو اونجا ناهار بخوریم و استراحت کنیم ، ناهار هتل سلف سرویس بود و  تشکیل شده از ۵ ۶ نوع خورشت و برنج بود ، غذاها خیلی باب طبع ما نبودن ولی تونستیم خودمونو سیر کنیم . 

به اتاق هامون برای استراحت رفتیم و اینجا بود که فهمیدیم که رنگ خاک سرخ اوگاندا از رو لباسامون پاک نمیشه!! باز امید داشتم که برگردیم خونه اونجا ماشین لباس شویی لباسارو پاک میکنه  ولی زهی خیال باطل. همینطور فهمیدیم که اتاقمون آب سرد نداره و فقط آب جوش داشتیم! البته همین اینم بقیه گروه نداشتن! یک سری فقط آب سرد داشتن، یک سری اصلا آب نداشتن! حتی یکی از هم گروهیامون برقم نداشتن!! خلاصه که اینجا آفریقاست و هرچیزی ممکنه. شب قرار بود یکی از همسفرامون که تولدش بود رو سورپرایز کنیم ، کل گروه دور هم جمع شدیم و هم سفرمون وقتی دید تولدشو جشن گرفتیم کلی سورپرایز شد ، اینجا چنس هم سنگ تموم گذاشتو با رقص چاقو به سبک آفریقایی مجلسو تو دست خودش گرفت ، خلاصه که شب خیلی خوبی بود و خیلی بهمون خوش گذشت. 

روز چهارم

امروز اماده بودیم که به سمت شهر جینجا حرکت کنیم ولی قبلش قرار شد قهوه هایی که سفارش داده بودیمو تحویل بگیریم کلی منتظر بودیم که شخص مورد نظر قهوه هامونو بیاره اما وقتی اومد فهمیدیم که حتی نصف اون مقداری که میخواستیم هم نیورده و بعد از کلی اطلاف وقت فهمیدیم که قیمت قهوه هارو میخواد چند برابر قیمتی که دیروز صحبت کردیم حساب کنه! ما هم همه ی قهوه هارو پس دادیم و خرید قهوه رو گذاشتیم برای یه زمان دیگه ولی کلی وقتمون طلف شد.

 

8d83fc26-8090-46d0-bcf9-12d92c44f85f.jpg

من و هتلمون در سی پی به اسم سی پی ولی ریزورت

تا جینجا تقریبا ۴ ساعت راه بود در طول مسیر  با همسفرامون که دیگه الان باهاشون خیلی راحت تر و صمیمی تر شده بودیم  خوش و بش میکردیمو از خاطرات سفرامون صحبت میکردیم برای ناهار به جینجا رسیدیم ولی قبل از ناهار لازم بود که مقداری از پولامونو چنج کنیم ، یک صرافی پیدا کردیم که دو نفر پلیس با اسلحه ازش محافظت میکردن! صراف  هم توی زندانی بود که ازپشت میله ها پول ها رو چنج میکرد،  تقربیا کل گروه میخواستیم ۱۰۰۰ دلار چنج کنیم ولی صرافی ۱۰۰۰ دلار نداشت که به ما پرداخت کنه !! برای همین از ما وقت گرفت و رفت که از اهالی و کاسبای محله پول قرض بگیره!!  تا امروز این صرافی جالب ترین صرافی ای بوده که تا حالا دیدم .

bb0c2aa7-7bb3-4d49-b46d-273fba5495c8.jpg

چشم انداز خیابان های جینجا از صرافی

بعد از چنج پول راهیه رستوران شدیم. رستوران کثیف و درب و داغونی به نظر میومد ولی چاره ای نبود رستوران بهتری نمیشناختیم و همینطور خیلی گرسنه بودیم من ران مرغ و سیب زمینی سفارش دادم ، مزه اش بد نبود و از انتخابم راضی بودم. در کل غذا و آشپزی در شرق افریقا در سطح خیلی پایینی قرار داره حتی رستورانای خوبشون !  پیشنهاد من به شما اینه که مقداری غذای کنسروی با خودتون ببرین. 

3527387f-13f5-4deb-a796-dee61e2ef0cc.jpg

مرغ و سیب زمینی در رستورانی در جینجا

قرار بود ساعت ۵ تو لابیه هتل حاضر باشیم که به سمت رود نیل بریم و اونجا کایاک سواری کنیم ، خوشبختانه همسفرای وقت شناسی داشتیم و همه سر وقت حاضر میشدن ، به سمت سایت قایق سواری و کایاک سواری رفتیم ، چشم انداز بی نظیری داشت ، اولین بار بود که بلند ترین رود دنیارو میدیدم اونم از کشوری که سر چشمه ی اونه ، اون لحظه حس خاصی داشتم درسته که توی مصر نبودم ولی حس میکردم کنار یه گوشه از تاریخ  وایسادم طبیعت کنار رود نیل درست مثل فیلما بود انتظار داشتم کروکدیلا بهمون حمله کنن ، حس ایندیانا جونز داشتم! 

البته این قسمت از نیل کروکدیل نداشت و بهمون گفتن با خیال راحت میتونین اینجا شنا کنین ، پاروهامونو انتخاب کردیم و بعد از چند دقیقه پیاده روی به کایاک هامون رسیدیم برای اینکه تعادل کایاک حفظ بشه من عقب نشستم و  انصافا برای منی که قد بلندی دارم پارو زدن خیلی کار سختی بود چون پاروها همیشه به پاهام برخورد میکردن.

 نیل بی نظیر بود و همینطور کایاک سواری روی نیل تا یک جزیره وسط نیل پارو زدیم که البته کار سختی بود چون هرچی پارو میزدیم به خاطر موج برمیگشتیم سرجای اولمون ، کایاکامونو پارک کردیمو رفتیم توی جزیره ، کلی تو جزیره عکس گرفتیمو از مناظر لذت بردیم موقع برگشت دیدم بدون شنا کردن نمیتونم از نیل بگذرم پس پریدم توی رود و از شنا کردن در این رود عظیم لذت بردم.

72c34c0c-07a3-4de3-8c5d-9c20e00f1c2b.jpg

چشم انداز رود نیل از داخل جزیره

66d638f9-5bc3-422a-8cec-f410044cb717.jpg

غروب بی نظیر نیل

پارو زدن تو مسیر برگشت راحت تر بود ، چون جریان آب هم به کمکون اومده بود ، وقت برگشت مصادف شد با غروب آفتاب که رویایی بود، همین یک غروب نیل به کل سختیه سفر میرزید ، دل کندن از نیل کار سختی بود ولی چاره ای نداشتیم خسته بودیمو گرسنه با گشتن در تریپ ادوایزر رستوران خوبیو پیدا کردیم ، اسم رستوران اسپایس بود و اصلیت هندی داشت برای شام پیتزا سفارش دادیم و با اینکه میترسیدم به خاطر هندی بودن رستوران غذاهاش تند باشه ولی انصافا پیتزای خوبی داشت و همه همسفرا هم از غذاهاشون راضی بودن این بهترین رستورانی بود که تو کل اوگاندا پیدا کردیم و رفتیم!  

روز پنجم

امروز قرار بود که از سرچشمه رود نیل دیدن کنیم، امروز متوجه شدیم که از پنجره رستوران هتل رود نیل به خوبی معلومه و خود نمایی می کنه ما هم صبحانمونو با چشم انداز نیل خوردیم،  بعد از خوردن صبحانه و چک اوت کردن هتل وسایلمونو تو ماشینا گذاشتیمو حرکت کردیم.

870f6e58-27c5-456f-8844-0050f7be61d6.jpg

چشم انداز نیل از پنجره رستوران هتل در جینجا 

 راهنمای رود نیل منتظرمون بود و سوار قایق های بزرگی شدیم و راهنما از پرندگان و جانوران زیادی که زیست بومشون این رود پر برکت بود توضیحات خوبی بهمون داد تمام مسیر پر بود از پرنده های متفاوت و رنگارنگ ، در کل اوگاندا بهشت پرنده نگری هستش ، انقدر پرنده های اوگاندا زیبا و متنوع هستن که بسیاری از توریست فقط به خاطر اونا به اوگاندا سفر میکنن ، بعد از چند دقیقه به جایی از رود رسیدیم که گفته میشد که سرچشمه رود نیله ، مشخص بود که از زیر آبی در حال جوشیدن هست ، دقیقا روی سرچشمه کلبه ای روی آب ساخته بودن که علامت سرچشمه رود نیل روش قرار داشت.

 وارد کلبه شدیم و با تابلو سرچشمه رود نیل عکس گرفتیم، داخل کلبه مغازه سوغاتی فروشی هم بود که اجناسش قیمتای بالایی نسبت به جاهای دیگه داشتند ، موقع برگشتن دوباره از دیدن پرنده ها لذت بردیم و به توضیحات راهنما گوش دادیم ، موقع خروج با مجسمه مهاتما گاندی رهبر فقید هند روبرو شدیم ، این مجسمه به دلیل یادبود ریخته شدن قسمتی از خاکستر گاندی در این رود ساخته شده بود، بعد از سرچشمه رود نیل به سمت ابشار ایتاندا راه افتادیم.

 

e203d5d9-a433-49b6-9fa6-76230c7b6376.jpg

a4fc4fe2-87ec-4822-894a-586bb797fc86.jpg

راهنما و قایقمون برای گشت رود نیل

d6587c53-1b2c-421d-876a-932f61ebd107.jpg

جزیره کوچکی که وسط نیل پدیدار شده بود

f81e90b2-8afa-48ef-a4ec-a6f627ff3ad5.jpg

 یادبودی که قبل از ورودی نیل برای مستعمره های قبلی بریتانیا نصب کرده بودند

آبشار  ایتاندا در واقع قسمتی از رود نیله که خیلی خروشانه و آب در خشمگین ترین حالت خودش از اونجا عبور میکنه ، یکی از تفریحات رایج در اوگاندا رافتینگ در همین آب های خروشانه که هیجان خاص خودشو داره ولی ما نه وقتشو داشتیم و نه حوصله ی خستگی  بعد از رافتینگ و با توجه به اینکه قبلا چندین بار رفتینگ رفته بودیم علاقه ای هم به رفتنش نداشتیم.

fbc20412-af1c-42cc-9303-fae009127e0f.jpg

آبشار ایتاندا که خیلی شبیه آبشار نبود

دیگه وقتش بود به کامپالا یعنی پایتخت اوگاندا بریم البته کامپالا بیشتر برامون یه میونه راه بود که به مقصد اصلیمون یعنی دریاچه بنیونی برسیم ، بعد از گذشت ۳ ۴ ساعت به کامپالا رسیدیم و در میونه راه هم کلی اناناس و میوه خریدیم ، اناناس و اووکادو در اوگاندا بسیار ارزون هستند مثلا هر اناناس تقریبا دونه ای ۲۰ تا ۳۰ هزار تومن و هر اووکادو دونه ای ۴ ۵ هزار تومن در میومد. 

اسم هتلمون تو کامپالا اسپکه بود هتل خوبی در محله ی خوب کامپالا ، کافی بود که دو خیابون اونورتر برین تا کامپالا اون روی سکشو به شما نشون بده ، فقر به شدت زیاد کاملا مشخص بود وقتی از همون چنتا خیابون گذر میکردی دیگه احساس امنیت نمیکردی انگار وارد یه دنیای دیگه شدی ، راستش هیچوقت هیچ کجا این حسو نداشتم که اصلا نخوام تو خیابون قدم بزنم ولی کامپالا این حسو به من داد که هیچ کجا احساس امنیت نمیکردم ، تمامی مغازه های برند و معروف و حتی رستوران های معمولی با دو نفر مسلح  محافظت میشدند!! 

 

cd64043d-c83e-4daf-a37f-849622442b2d.jpg

میدانی در کامپالا

هتل کامپالا نسبت به هتلای قبلیمون خیلی بهتر بود و یک مقداری احساس تمدن میکردیم! برای شام به یک مرکز خرید نزدیک هتلمون رفتیم  و به تنها رستوران زنجیره ای بین المللی  اوگاندا یعنی kfc  که فقط تو کامپالا پیداش کردیم رفتیم ، رستوران ساعت ۹ میبست و ماهم آخرین مشتریاش بودیم البته نه فقط این رستوران بلکه همه مغازه ها و رستوران ها هم به خاطر امنیت ساعت ۹ تعطیل میشدن!

روز ششم 

یکی از مهمترین دلایل انتخاب اوگاندا به عنوان مقصد سفر جایی بود که امروز قرار بود بریم ، قبلا عکس هاشو تو پیج ها و صفحات مختلف دیده بودم ،مگه میشد یه جایی انقدر قشنگ باشه؟ دریاچه بونیونی زیبا یکی از مهمترین یا شاید بهتره بگم مهمترین دلیل سفر من به اوگاندا بود من شیفته ی عکسا و فیلمایی که از این طبیعت بی نظیر دیده بودم شدم  و برای این قسمت سفر لحظه شماری میکردم ، بونیونی ما داریم میایم!

 

70764514-f326-401c-894e-1b9009c2aa32.jpg

صبحانه هتل اسپکه توی حیاط هتل بود و خیلی جای با صفا و زیبایی بود،بوفه ی صبحانه کامل بود و تقریبا همه چی داشت. اولین مقصد ما دیدن کاخ ریاست جمهوری بود ، به کاخ که رسیدیم فهمیدیم داخل راهمون نمیدن و قرار شد خیابون پایین کاخ که نماد قبایل مختلف اوگاندا در اون قرار داشت رو ببینیم ، به خاطر امنیت بیشتر کنار هم راه میرفتیم و از هم جدا نمیشدیم راننده ها هم بالای خیابون منتظر ما بودن که بعد از اینکه خیابون رو دیدیم بیان و  مارو سوار کنن ، درحال دیدن خیابون بودیم که دیدیم راننده ماشین مارو گرفتن به باد کتک!! لیدرمون به سرعت به پیش دالاس راننده خوش اخلاق ماشینمون رفت و برای اینکه دالاسو ولش کنن مجبور به پرداخت رشوه ۱۰۰ دلاری به پلیس کاخ ریاست جمهوری شد!! دیلیلشون برای کتک زدن دالاس عکس گرفتن گروه با کاخ ریاست جمهوری بود! در واقع هدف پول گرفتن بود و دالاس بخت برگشته وسیله!

 

25a05c5e-2aaa-4a1f-9e60-01b82dec9099.jpg

خیابان کاخ ریاست جمهوری کامپالا

 

337e1272-293a-49f3-a01f-868da42dbfc0.jpg

نماد یکی از قبایل اوگاندا در خیابان ریاست جمهوری

بعد از اینکه دالاسو کلی دلداری دادیمو کلی تشویقش کردیم به سمت دریاچه بنیونی حرکت کردیم ، میونه راه برای خوردن غذا یه جای دربو داغونی وایسادیم و اونجا بود که من برای اولین بار ماتوکه یا همون موز پخته شده خوردم مزه ی سیب زمینی شیرین میداد و خوردنش برای یک بار خالی از لطف نبود.

در ادامه مسیر جایی وایسادیم که میگفتن دقیقا وسط کره زمینه یا همون خط استواست ، یعنی با یک قدم برداشتن از شمال کره زمین وارد جنوب کره زمین میشدین ، خط استوا از چندین کشور میگذره که اوگاندا هم یکی از اوناست ، جای قشنگیرو درست کرده بودن برای عکس گرفتن و جذب توریست که قبلا توی عکسها دیده بودم و ماهم اونجا کلی عکس گرفتیم.

 راه خیلی طولانی شده بود و دیگه داشت از توان حوصلمون خارج میشد ولی همه میدونستیم به چیزی که قرار بود ببینیم میرزید تقریبا قبل از غروب بود که رسیدیم و جمالمون به دیدن دریاچه روشن شد، سوار قایق شدیم چمدونامونو هم داخل قایق گذاشتیم و به سمت جزیره ای که هتلمون در اون قرار داشت رفتیم ، حس خیلی خوبی داشتم با دیدن دریاچه خستگیم در رفته بود اسم هتلمون پارادایس اکو هاب بود، پارادایس به معنی بهشت که به معنیه واقعیه کلمه بهشت بود ، وقتی به هتل رسیدیم به دریاچه خیره شده بودمو نمیتونستم این همه زیبایی رو هضم کنم!! 

0b321b91-5335-46a2-be34-f304e88f73ed.jpg

قایق های که در دریاچه منتظر ما بودن

3ef8254a-7470-4336-ab37-02471665e254.jpg

چشم انداز دریاچه از لابیه هتل!

539b4953-cb7c-46dc-8fe4-30af2fd491c2.jpg

هتل پارادایس اکو هاب بهشت واقعی (عکس با هلی شات)

تقریبا دم غروب بود که رسیدیم و ویو لابی هتل انقدر بی نظیر بود که نمیخواستیم اونجارو ترک کنیم ، کلیدهای اتاقارو گرفتیم و رفتیم سمت اتاقا ، ویو اتاقا رو به دریاچه و شبیه بهشت بود ولی وقتی به اتاق رسیدیم فهمیدیم سقف اتاق ما با اتاق کناری مشترک هست و ما که میخواستیم از سکوت و طبیعت لذت ببریم ، شانس خوبی توی گرفتن اتاق نداشتیم. به لابی هتل رفتم و از رسپشن  هتل پرسیدم که اتاق دیگه ای ندارین؟ جوابش خیر بود ولی گفت سه تا اتاق ویژه داریم که باید بابتش پول پرداخت کنین ، منکه اصلا دلم نمیخواست تو اون اتاق بمونم ازش خواهش کردم که اون اتاق هارو بهم نشون بده ، اتاق های ویژه از بقیه اتاق ها فاصله زیادی داشت و اون لحظه که اتاق های ویژرو دیدم گفتم هرچی که باشه من این اتاقو میخوام!!

اتاق های ویژه کلبه هایی بودن که با شاخه های درختان ساخته شده بودن و تم جنگلی داشتن انقدر هیجان زده شده بودم از دیدن این کلبه رویایی که میخواستم هرچه سریع تر اتاقمونو عوض کنم ، سیلاس مدیر هتل گفت باید شبی ۸۰ دلار بیشتر بابت این اتاق پول بدین ولی با صحبت های لیدر و اینکه قرار شد از فضای هتل با هلی شات برای سیلاس عکس بگیرم و براش بفرستم این اتاق رو کاملا رایگان بهمون داد !! تنها مشکل همسرم بود ، چون اتاق یه مشکل کوچک داشت ، اونم این که دری برای اتاق در نظر نگرفته بودن! هیچ دری نبود و در نتیجه ورود سوسک ، مارمولک  و باقی حیوانات موزی به اتاقمون کاملا آزاد بود!! به همسرم در مورد اتاق توضیح دادم و جالب اینکه بدون معطلی قبول کرد! همسرم در این سفر شجاعت ها و رشادت های زیادی از خودش نشون داد که نه من و نه خودش هنوز باورمون نمیشه! 

 

e87abc2a-93af-4feb-836f-0050a520ba3e.jpg

اتاق بی نظیرمون در دریاچه بونیونی (عکس با هلی شات)

12e66a59-bc3a-49c6-bfa0-63cba47babf2.jpg

اتاقمون از نمایی دیگر

خب بگذریم اتاق جدیدمونو تحویل گرفتیم و برای شام به سیلاس همه کاره ی هتل پیتزا سفارش دادیم ، از پیتزای قبلی که در جینجا خورده بودیم راضی بودیم که انصافا سیلاس هم سنگ تموم گذاشت و پیتزایی که برامون آورد واقعا عالی بود، بعد از شام نوبت این بود که به اتاقمون برگردیم ، تمام مسیر تاریکه تاریک شده بود چون که هتل از انرژیه خورشید استفاده میکرد و از یک ساعتی به بعد برق نداشت ، حالا تصور کنین که ما چجوری به اتاقمون که از همه اتاقای جزیره دورتر بود رسیدیم انصافا اتاق دلبرمون توی این تاریکی خوفناک شده بود با توجه اینکه هیچ دری هم در کار نبود! واقعا تجربه ی عجیب و یه کمی ترسناکی بود ولی آدم به تجربه های جدیده که زندست. 

855a9e13-2639-4a91-8a54-ee72371abfb9.jpg

پیتزایی که سیلاس برامون آورد

روز هفتم

صبح که چشامو باز کردم به کاری که کردم و به شجاعتی که به خرج دادم افتخار کردم و همینطور به همسرم که پا به پای من اومد ، منظره اتاقمون غیر قابل توصیف بود بارون ریزی در حال باریدن بودو هوا بهتر از این نمیشد ، روی نیمکت کلبه نشستمو به دریاچه خیره شدمو با خودم گفتم دیگه همینجا می مونم دیگه برنمیگردم خونه ولی چه کنیم که نمیشه ولی به خودم قول دادم دوباره یه روز به این بهشت زیبا برمیگردم. 

 

9fba9dd1-9c5e-4b87-9c27-97a6b7cdbe54.jpg

چشم انداز اتاقمون به همراه آناناس های ارزون قیمت اوگاندایی!

برنامه ی امروز گشت گذار در دریاچه و جزیره های اون بود قایقمون به همراه چنس به هتل رسید و ما سوار قایق شدیم و چنس راجع به جزیره ها توضیح داد که همگی این جزیره ها نتیجه از کوه های اتش فشانی میلیون ها سال قبل تشکیل شدند ، دریاچه شامل ۲۹ جزیره جورواجور میشد، چنس به هر جزیره ای میرسید راجع به اون جزیره ها توضیح میداد اما یکی از این جزیره ها توجه همرو جلب کرد ! 

1ae4e98d-8e02-451c-ae93-f3cc1e198b4b.jpg

چنس در حال امدن به جزیره برای شروع یک روز خوب

جزیره پانیشمنت یا تنبیه!

در گذشته نه چندان دور بومیانی که در این جزیره ها زندگی میکردن وقتی دخترانی که قبل از ازدواج باردار میشدند را به این جزیره تبعید میکردند تا از تنهایی و گرسنگی بمیرند! جزیره تنبیه جزیره کوچکی بود که از بقیه جزیره ها فاصله زیادی داشت ، دختران خیلی کمی بودند که از این جزیره جون سالم به در برده بودند و البته سال های زیادیه که دیگه این کار غیر قانونیه و دیگه انجام نمیشه ، چنس تعریف میکرد که یکی از این دختر ها هنوز زندست و تو یکی از این جزیره ها زندگی میکنه ، ماکه این داستان برامون خیلی جالب بود از چنس پرسیدیم که ایا میشه این خانمو ببینیم؟ و اونم زنگ زد و برنامه ملاقات با این خانومو ترتیب داد ، همه هیجان زده شدیم و رفتیم به سمت جزیره ای که این خانم توش زندگی میکرد.

4ba24d16-277d-4d54-9d26-d11eb659d00e.jpg

جزیره پانیشمنت یا تنبیه!

بالاخره وارد این جزیره شدیم و با این خانمی که میگفتن تقریبا ۹۰ سالشه روبرو شدیم پیرزن نگاه مهربونی داشت رو لبش خنده بودو از دیدن ما ذوق زده شده بود ، پا برهنه بود و لباس کهنه ای به تن داشت ، میشد فقرو از همه ی جوانب زندگیش به وضوح دید، با هممون عکس انداخت و ازش خواهش کردیم که داستان زندگیشو برامون تعریف کنه ، چنس هم برامون ترجمه میکرد ، برامون گفت وقتی ۱۵ ساله بوده باردار میشه و اونو به جزیره تبعید میکنن تا بمیره ، چند روز بعد در حالی که نیمه جون بوده مردی ماهیگیر اونو نجات میده و بعد از اون با ماهیگیر ازدواج میکنه و دیگه هیچوقت پدر و مادر و خانواده ی خودشو نمیبینه ،

ازش پرسیدیم اون چند روز تو جزیره چه حسی داشتی گفت نمیخوام به این سوال جواب بدم ، حتما خیلی سختی کشیده که هنوز بعد این همه سال نمیتونه فراموشش کنه ، شوهرشو سال ۲۰۰۱ از دست میده و تنهایی به همراه چنتا از فرزندانش تو جزیره زندگی میکنه داستان زندگیش واقعا غم انگیز بود ، همگی مقداری پول به عنوان هدیه بهش دادیم و جزیررو ترک کردیم ، به نظرم دیدن این پیرزن جالب ترین و متفاوت ترین اتفاق این سفر بود.

03cb0b42-e86b-47cc-828c-77b9240ace93.jpg

آخرین بازمانده ی جزیره پانیشمنت!

9b471e22-9389-4b51-a56c-0add1358cc7e.jpg

چنس در حال ترجمه صحبت های پیرزن

حالا وقتش بود که یه ذره تفریح کنیم ، تو یکی از جزیره ها تفریحات مهیجی موجود بود که ما انتخاب کردیم که زیپلاینشو امتحان کنیم ، مسیر زیپلاین بین دوتا جزیره بود و از روی آب گذر میکردیم بلیط زیپلاین برای هر نفر ۱۵ دلار بود، بعد از اینکه لباسای ایمنی رو پوشیدیم موقع این بود که روی دریاچه بونیونی پرواز کنیم ، البته پروازی با ارتفاع کم ، قبلا چندین بار زیلاین رفته بودم ،درسته که این بهترینش نبود ولی قطعا زیباترینش بود.

bb69297c-7d63-4e7b-a34a-372d2b7c1802.jpg

مقصد بعدی رفتن به ویو پوینته دریاچه بود جایی که میتونستی کل دریاچه و جزیره هاشو ببینی ، از قایق ها پیاده شدیم و با ماشین به سمت ویو پوینت رفتیم ، از هر کجا به این دریاچه نگاه میکنین شگفت زدتون میکنه و ویو پوینت هم از این قاعده مستثنی نبود ، در واقع ویو پوینت هتل ارکادیا لودج بود که هتل خیلی گرونی به حساب میاد ارکادیا بهترین و با امکانات ترین هتل اون منتطقست ، ولی خب هتلای داخل جزیره یه چیزه دیگن! نکته خوب دیگه ای که داشت وجود وای فای بود که ما دو روزی نداشتیم و فرصتی شد که با خانواده های خودمون تماس بگیریم ، روی صندلی های رستوران هتل نشستیم و هات چاکلت سفارش دادیم انصافا که با این ویو هرچیزی میچسبید ، دیگه عصر شده بودو وقت برگشتن به هتل بود.

 

1ad2cbec-7931-44d9-8d71-13036560b8ca.jpg

ویو پوینت جزیره از هتل ارکادیا لودج

cea03b00-9e5b-491f-9a61-6013e1a7728e.jpg

با این منظره هر چیزی میچسبه!

 شب برای شام تصمیم گرفتیم از چنتا دونه غذاهای کنسروی که آورده بودیم استفاده کنیم غذاهامونو به سیلاس دادیم که تو اشپزخونه برامون گرم کنه ، انصافا سیلاس هر کاری که از دستش بر میومد برامون انجام میداد. جوجه کباب کنسروی که اورده بودیم مزه ی چوب خشک میداد و بدترین غذای سفرمون بود! 

4db445ae-f694-4452-881c-cc19c9803bbb.jpg

شب نشینی در رستوران هتل پارادایس

روز هشتم

امروز صبح خیلی زود از خواب بیدار شدیم تا بعد از صبحانه به سمت کامپالا حرکت کنیم ، انقدر زود که تونستیم طلوع آفتابو ببینیم ، دلمون نمیخواست جزیررو ترک کنیم مخصوصا که یک جفت درنای تاجدار که پرنده ی ملی اوگاندا هستن به جزیره ما اومدن و کلی خودنمایی کردن ، ولی چه کنیم که عمر سفر کوتاست ، از سیلاس بابت مهمون نوازیش و هتل بی نظیرش کلی تشکر کردم و قرار شد عکسایی که با هلی شات گرفتمو وقتی به کامپالا رسیدم براش بفرستم.

37297a38-3dc3-4204-997b-f921e99d32f4.jpg

صبحانه با منظره ی بهشت

59c3d075-669e-434c-9cc6-64b3cf4a529d.jpg

عکس یادگاری و خداحافظی با سیلاس و هتل بهشتش

53391c75-01eb-4b1b-b7a3-95d21109943b.jpg

56a6ad3d-77b4-4a85-9016-2a4530e1b6da.jpg

90b91fc6-d489-4b17-bf9f-741d710f70df.jpg

چنتا از عکس های هوایی که برای سیلاس گرفتم

 سوار قایق شدیمو به سمت ماشین ها رفتیم ، تقریبا تا کامپالا ۸ ساعت راه بود در بین مسیر یکی دوجا برای غذا خوردن و خرید سوغاتی توقف کردیم ، از سوغاتی فروشی چند مجسمه ی حیوانات سنگی و چوبی و همینطور پیپ دست ساز خرید کردیم ، البته اکثر سوغاتی های موجود در فروشگاه های سوغاتی فروشی ساخت کنیا هستن و چون ما قرار بود هفته آیندرو در کنیا باشیم خرید سوغاتیرو برای کنیا گذاشتیم ، پس به خرید چنتا یادگاری بسنده کردیم ، یکی از حیواناتی که مجسمه اش به وفور در سوغاتی فروشی های اوگاندا یافت میشد گوریل آفریقایی بود که یه جورایی نماد اوگاندا هست ، تور دیدن گوریل ها هم در دریاچه بونیونی موجود بود ولی به قیمت گزاف ۷۰۰ دلار!! این داستان توی رواندا بدتر از این بود و وقتی تحقیق میکردم فهمیدم برای دیدن گوریل ها در رواندا باید ۱۳۰۰ دلار ناقابل پرداخت کنین ، برای همین به دیدن گوریل ها در عکس و فیلمای موجود در اینترنت بسنده کردیم! من هم یک مجسمه گوریل خریدم چون میدونستم تو کنیا گوریلی وجود نداره! 

 

caption.jpg

گوریل های اوگاندا (عکس از اینترنت) 

7846ed2c-c925-4535-bd2a-22429beebcd7.jpg

هتل اسپکه در کامپالا که در این سفر نماد مدرنیته بود برامون!

تقریبا ساعت ۵ بعد از ظهر به هتلمون در کامپالا رسدیم که نماد تمدن در این سفر بود، بعد از سه روز که نتونسته بودیم دوش بگیریم یه دوش اب داغ برامون خیلی میچسبید ، برای شام با بچه های گروه ساعت ۸ قرار گذاشتیم که به یک رستوران kfc نزدیک هتل بریم ، وقتی به رستوران رسیدیم  فهمیدیم که چون اینجا خیلی خلوت و خطرناکه ساعت ۸ رستوران بسته شده !! از یک نفر ادرس یک رستوران دیگه رو پرسیدیم و فهمیدیم یه فود کورت مقداری جلوتر بازه!

فودکورت خوبی بود و قرفه های متنوعی داشت از همبرگر پیتزا و مرغ سوخاری گرفته تا غرفه غذاهای محلی و بستنی ، من و همسرم مرغ سوخاریو انتخاب کردیم ، غذا خیلی معمولی بود و واقعا kfc یه چیزه دیگه بود . بعد شام پیاده به سمت هتل برگشتیم که واقعا احساس امنیت نمیکردیم ، قرار شد به خاطر اینکه شب آخره سفره توی تراس هتل جمع بشیمو از خاطرات این سفرمون حرف بزنیم ، خلاصه هر کسی از بهترین خاطره ای که از این سفر داشت گفت و بعد از کلی گپ و گفت از همسفرامون خداحافظی کردیم و رفتیم برای استراحت که خیلی خسته بودیم.

 

e6b64393-dd44-43bd-918c-a3b8a6ccb977.jpg

 شام آخر!

 روز نهم 

روز آخر سفرمون بود و امروز باید به سمت کنیا پرواز میکردیم البته بقیه همسفرا به ایران برمیگشتن ، پرواز کنیارو یه ساعتی گرفته بودم که با برگشت همسفرامون تقریبا تو یه ساعت باشه ، پرواز ساعت ۵ بعد از ظهر بود و ما وقت کافی داشتیم که به چند نقطه دیگه سر بزنیم ، بعد از خورن آخرین صبحانه اوگاندا به سمت مسجد قذافی رفتیم ، مسجدی با معماری خاص و منحصر به بفرد ، این مسحد بعد از مسجد حسن دوم شهر کازابلانکا در مراکش دومین مسجد بزرگ آفریقا به حساب میومد ، و به دلیل اینکه هزینه ساخت این مسجد توسط قذافی رهبر سابق لیبی پرداخت شده بود به این اسم معروف شده بود.

8295a1f3-7476-467c-ac13-dac95cd3aa3e.jpg

896abdd6-25e6-4ca9-9505-f2b9427dc7ad.jpg

شهر کامپالا و مسجد قذافی از بالای مناره

برای ورودبه مسجد مجبور بودیم که دشداشه عربی بپوشیم که اتفاقا خیلی جالب بود و همه استقبال کردیم  و همینطور عرقچین هم گرفتیم که ستمون کاملشه! داخل مسجد در حال بازسازی بود و نمیتوستی مواردش بشیم، مسجد منارهای بلند داشت که از بالای اون کل کامپالا معلوم بود، از پله های بسیار زیاد مناره بالا رفتیم تا به بالاترین نقطه مسجد برسیم.

e7186ae6-1ab0-470e-a0c8-4c1d49c50237.jpg

ما به همراه دشداشه هامون که به اجبار پوشیده بودیم!

8fe64a63-fd0f-4fa5-a499-12e4f26c1521.jpg

پله های طولانی و مارپیچ مناره مسجد

سرتاسر شهر قرمز رنگ و شلوغ کامپالا از بالای مناره مشخص بود لیدر محلیه مسجد راجع به مسجد و کامپالا بهمون توضیحاتیرو داد اول راجع به معنیه اسم کامپالا گفت که از ترکیب ( ک ) و ایمپالا بود به معنی تپه ی ایمپالا ها ، ایمپالا نوعی اهویی است که در آفریقا به وفور یافت میشه ، شهر از هفت تپه ی بلند تشکیل شده بود که مسجد هم روی یکی از همین بلندترین تپه ها ساخته شده بود ، بعد از توضیحات لیدر به پایین برگشتیم و با دشداشه هامون کلی عکس گرفتیم ، برای تشکر و قدردانی به چنس و دالاس رانندمون مبلغی رو به عنوان هدیه دادیم و کل گروه با هم عکس یادگاری گرفتیم. اینجا بود که به چنس گفتم : no chance without chance ، یعنی بدون چنس شانسی نداشتیم !

واقعا هم اینجور بود چنس در تمامی طول سفر هیچ کمکیو ازمون دریغ نکرد از مرز کنیا گرفته تا لحظه ای که تو فرودگاه بودیمو برمیگشتیم ، دیگه به آخرای سفر نزدیک شدیم  و به سمت فرودگاه راه افتادیم ، فرودگاه بین المللی اوگاندا تو شهر انتبه واقع شده بود که تا کامپالا یک ساعتی فاصله داشت بین راه از کنار دریاچه ویکتوریا گذر کردیم و آخرین مقصدمون بازدید از این دریاچه بود ، ویکتوریا بزرگترین دریاچه آفریقا و دومین دریاچه بزرگ آب شیرین دنیاست ، ویکتوریا از سه کشور کنیا اوگاندا و تانزانیا در دسترسه ، البته قسمت کنیاش خیلی کوچیکه و بیشترش در تانزانیا قرار داره، زمان کوتاهی کنار این دریاچه گذروندیم و به سمت فرودگاه حرکت کردیم قبل از ورود به فرودگاه چنس برامون تست های pcr مون رو آماده کرده بود که نفری ۶۰ دلار بابتش پرداخت کرده بودیم و البته که خیلی زور داشت! اما خوبیش این بود که فقط پرداخت کردیم و نیازی به حضور در درمانگاه نبود!!

2bbda505-379d-46ff-afde-033e9f9af009.jpg

آخرین عکس از اوگاندای زیبا 

دیگه وقت خداحافظی و جدا شدن از گروهمون به مقصد جدید بود. اوگاندا مقصد بی نظیری بود که خاطراتش همیشه تو ذهنم میمونه ، مروارید آفریقا یه گوشه قلبم جا خوش کرده و مهربونیه مردمانش ، طبیعت بی نظیرش، بکر بودن و خالص بودنش هیچوقت از یادم نمیره .

و اما نکات مهمی که باید برای سفر به اوگاندا بدونین:

اگر قصد سفر برای استراحت ، خرید و جای لوکس دارین اوگاندارو فراموش کنین.

حتما از مدارکتون مخصوصا واکسن تب زرد به خوبی محافظت کنین که به مشکل میخورین.

لباس گرم به همراه داشته باشین که بعضی شب ها لازم میشه.

غذای کنسروی به همراه داشته باشین ، البته ما به مشکل غذا برخورد نکردیم ، ولی همراه داشتنش خالی از لطف نیست.

برای کودکان آفریقایی شکلات همراه داشته باشین با گرفتن شکلات خیلی خوشحال میشن .

هزینه غذای معمولی در اوگاندا بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار تومن برای دو نفر در نظر بگیرین.

حتما تبدیل برق اوگاندارو داشته باشین وگرنه به مشکل جدی میخورین میتونین از خیابان لاله زار به راحتی تهیه اش کنین.

حتما ضد افتاب و کرم واسپری ضد حشره را فراموش نکنین.

مواظب گوشی و اجناس قیمتی خود مخصوصا تو کامپالا باشین ، به هیچ عنوان گوشیرو برای فیلم گرفتن از ماشین بیرون نبرین.

خرید قهوه رو فراموش نکنین اوگاندا یکی از بهترین قهوه های دنیارو داره.

فراموش نکنین که خاک اوگاندا از رو لباس پاک نمیشه! پس مواظب لباساتون باشین

اوگاندا کشور خیلی ارزونی نیست و مبالغ با توجه به ارزش پول ما قابل توجه بودن . اما هزینه سفر ما برای دو نفر تقریبا ۶۰۰ دلار شد که ۱۲۰ دلارش فقط برای تست pcr بود مبلغ ۶۰ دلار بابت انعام و هدیه به چنس و راننده و پیرزن جزیره تنبیه خرج شد، ۳۰ دلار شیرینی به مردی که هلیشاتمو پیدا کرد و ۳۰ دلار بابت زیپلاین خرج شد. ۲۰ دلار هم اول سفر رشوه برای قبول کردن pcr دادیم! تقریبا ۱۰۰ دلار بابت خرید قهوه خرج کردیم و بقیه پول هم عمدتا خرج غذا و خرید سوغاتی شد.

ممنمون از اینکه سفرنامه ی من رو مطالعه کردین تا سفرنامه های دیگر بدرود…

نویسنده : سید محمدرضا غفوری

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر