خانمی ۵۴ ساله هستم کارشناس مامایی بسیار اهل سفر دوران مجردی یادم نمی اید که سالی رو گذرونده باشم و مسافرت نرفته باشم بعد از ازدواج با همسر و فرزندانم سفر میکردم فر زندانم ازدواج کرده اند و حدود ۳ سال هست که همسرم به بیماری ALS مبتلا شده وبا توجه به ماهیت این بیماری امکان سفر برای همسرم وجود ندارد
از آنجا که بسیار اهل سفر هستم و از هر فرصتی برای سفر رفتن استفاده میکنم این بار هم فرصتی پیش آمد و خانواده همسرم چند روزی مراقبت از ایشون رو به عهده گرفتند و من برای تجدید قوا برنامه سفر چیدمبه دنبال جایی میگشتم که هم دریا داشته باشد و هم اینکه تا حالا نرفته باشم بوشهر رو انتخاب کردم و به سایت لست سکند سری زدم تا سفر نامه ای بخوانم اما چیز زیادی دستگیرم نشد تصمیم گرفتم که اگر سفر خوبی داشتم حتما سفرنامه اش رو بنویسم و در سایت بگذارم بادو تا از دوستان که در سفر قبلی هم با من همسفر بودند تماس گرفتم و برنامه تور جنوب و سفر به بوشهر رو پیشنهاد دادم که البته آنها هم با کمال میل پذیرفتندمسیر رفتن از قم به بوشهر رو در اینترنت چک کردم.
امکان سفر هوایی از قم نیست چون قم فرود گاه ندارد برای استفاده از قطار میبایست به بندر عباس میرفتیم وا از انجا با اتوبوس به بوشهر میرفتیم قطاری به مقصد بوشهر نبود برایم امکان رانندگی تا بوشهر وجود نداشت فقط گزینه اتوبوس رو داشتیم چون کیفیت اتوبوسهای تهران بهتر بود بلیط از تهران به مقصد بوشهر گرفتیم با راننده اتوبوس هماهنگ کردیم که سر مسیر در قم بعد از عوارضي تهران -قم ساعت شش بعد از ظهر سوار اتوبوس شویم یک سوئیت هم برای سه شب در خیابان پردیس ۲۲ از سایت دیوار پیدا کردیم بیعانه ۵۰ تومن پرداخت شد وبرای هر شب اقامت در ابتدای هفته ۳۵۰ تومن پرداخت شد که در اخر هفته مبلغ بیشتر میشد.
چمدانها رو بسیار سبک بستیم و راهی سفر شدیم قرار شد من مادر خرج باشم و مخارج بین بین سه نفر تقسیم شود این طوری هزینه اسنپ ها و هزینه محل اقامتون بر سه تقسیم میشد و هزینه سفر خیلی پایین می اومد ساعت ۶ عصر سوار اتوبوس شدیم که انصافا اتوبوس خوبی بود واز همون ابتدا با لهجه زیبای بوشهری راننده حال و هوای اتوبوس بوشهری شد. حدود ساعت ۸ صبح سهشنبه ۱۲ دیماه وارد ترمینال بوشهر شدیم.
با اسنپ با مبلغ ۳۵ تومن به محل اقامتمون در خیابان پردیس امدیم که به نظر خیابان مرکزی شهر می آمد تاکسی های ترمینال برای این مسیر مبلغ ۷۰ تومن میخواستند از آن به بعد تا جایی که میشد از اسنپ استفاده میکردیم. با اقای بوشهری صاحب سوئیت تماس گرفتیم با ما سر یک کوچه قرار گذاشتند و ما رو چندین کوچه و پس کوچه بردند و از محله های قدیمی شهر گذروندند و در پیچاپیچ کوچه های تنگ و قدیمی یک سوئیت در طبقه پایین یک ساختمون ۳ طبقه نشونمون داد که صد البته جای مناسبی برای سه تا خانم نبود
از اقامت در انجا انصراف دادیم و به کمک اهالی محل به چند جای دیگه هم سر زدیم که یا جای تمیزی نبودند یا قیمتها مناسب نبود. از جمله به خانه معلم رفتم و از قیمت ها تعجب کردم و بعید میدونم که اغلب معلمها بتونند از پس این مبالغ در بیایند شبی ۱۳۵۰۰۰۰ هزار تومن که برای فرهنگیان ۱۰۰ هزار تومن تخفیف داشت و بنابراین به اسم فرهنگیان بود و به کام دیگران سوئیت دیگری در محله دیگر در سایت دیوار پیدا کردیم و سری به انجا زدیم اما بسیار مستعمل و نامناسب بود.
بالاخره چون کارمند مرکز بهداشت هستم به معاونت بهداشتی علوم پزشکی بوشهر سر زدم و از انجا خوابگاه گرفتم باشبی ۲۵۰ تومن که بعدا باز هم تخفیف دادند و شبی ۱۵۰ پرداخت کردم خوابگاه اطاقی سه نفره مرتب و تمیزی بود با سرویس بهداشتی و حمام و آشپزخانه مشترک در خیابان بهشت صادق که رفت و امد رو برای ما آسان میکرددر اطراف خوابگاه بازار چه و نانوایی و ... بود که برای ما که وسیله شخصی نداشتیم گزینه خوبی بود.
مسئول خوابگاه آقای قویدل خیلی خونگرم و خوش برخورد بود و خیلی سریع من رو در جریان زندگی شخصی خودش گذاشت و متوجه شدم ایشان هم مثل من در گیر مراقبت از همسرشون هستند و یک حس همدردی بین ما شکل گرفت با ایشون پیشنهاد کمک در مراقبت همسرشون در طی چند روز سفر رو دادم که البته نپذیرفتند و خیلی ازشون ممنونم که در طول سفر هر چی نیاز داشتم برام فراهم کردند.
بعد از استراحت و حمام و صرف ناهار و با اسنپ به ساحل دریا به نام مادر رفتیم که با ما فاصله چندانی نداشت رفتیم خط ساحلی ممتد و طولانی بود که هر قسمت جذابیت خودش رو داشت رستورانها و کافه های کنار ساحل فروشنده های دوره گرد کنار ساحل ومعماری محل استراحت و پیاده روی گردشگران خیلی خوب بود و در سواحل ایران کمتر ساحلی به این خوبی دیده بودم اصلا انتظار ساحلی به این زیبایی و تمیزی رو نداشتم.
با دیدن دریا بسیار ذوق زده شدم و لذت سفر رو با تمام وجود احساس کردم هوا در اوج زمستان بهاری بود و من در ساحل نیلگون خلیج همیشه فارس در ساحلی زیبا نظاره گر غروب زیبای خورشید شدم که لذتشرو نمیتونم توصیف کنم عظمت دریا ؛ سرخی خورشید؛ آبی سرخ و سیاه شدن آب دریا همراه با صدای دل نشین امواج روح انسان را جلا میداد و من میتوانستم همه رنجهایی رو که در پرستاری از بیمارم بر روح خسته ام سنگینی میکرد رو به امواج دریا بسپارم و رها شوم در سکوت تا توانستم دریا را تماشا کردم و خورشید که رفت در کنار ساحل قدم زدم و چه آرامشی ! وصف نشدنی
برای شام از نزدیک محل اقامتمان از یک آش فروشی که انواع آش از جمله آش بوشهری آش شیرازی و حلیم و... داشت اش بوشهری خریدم که به نسبت آش های ما غلیظتر بود و ظاهری شبیه گوشت کوبیده آبگوشت های ما رو داشت و البته با طعمی متفاوت و تند و خوشمزه. برایم جالب بود که نانوایی که از انجا نان خریدم به صورت مجتمع بود و نان سنگک ماشینی نان لواش نان بربری و ... هم زمان وجود داشت شام را نوش جان کردیم و شب نشینی و دور همی با همسفرهای بسیار عالی داشتیم.
امروز مسئله ای مرا ناراحت کرد در خیابانهای اصلی و قدیمی شهر در محله های قدیمی بیشتر خونه ها درخت نارنج داشتند و نارنجهای آبدار و خوش رنگ بر سر درختان خود نمایی میکردند و حس خوبی رو به ما منتقل میکردند خیلی ناراحت شدم وقتی دیدم در خیابانهای جدید شهر در منازل خبری از این درختان زیبا و پر بار نیست.
روز دوم
صبح بعد از صرف صبحانه سری به مرکز شهر زدیم بازارچه های محلی که در هر سفر از اولین جاهایی هست که برایم اولویت داره و دوست دارم ببینم بهترین جا برای آشنایی با فرهنگ بومی هر شهر بازارچه های محلی اونجاست. بازار بوشهر مثل همه بازار های جنوبی سر زنده و شاد و پر از فروشنده های کنار خیابانی بود اون روز مصادف بود با روز مادر و در گوشه کنار بازار فروشنده های گل نرگس به چشم میخوردند و هر دسته گل نرگس رو ۱۰۰ تومن میفروختند و صد البته که مشتریان فراوان بودند. بازار پر بود ازمغازه هایی برای فروش ادویه ، فرآورده های خرما ،صنایع دستی که با درخت خرما مرتبط یودند
به بازار ماهی فروشان بوشهر هم سری زدیم انواع ماهی های دریا با اسامی محلی و میگو و شاه میگو و سبزیجاتی و ادویه و سیر و....که برای طبخ ماهی استفاده میشد. برای ناهار ماهی شوریده خریدیم قیمت ماهی شوریده تا ۴۵۰ تومن هم بود اما ماهی های سایز کوچکتر قیمت مناسب تری داشتند ماهی رو به اندازه یک وعده سه نفره خریدیم و گشتی توی بازار زدیم . برای ناهار به محل اقامتمون برگشتیم و نگویم که چقدر ماهی شوریده سرخ شده و سبزی پلو و سیر ترشی و..... خوش طعم بود.
بعدا ز ظهر بعد صرف ناهار بسیار خوشمزه با اسنپ به شهرستان دلوار رفتیم شهر کوچکی نزدیک بوشهر که شنیده بودیم بازار خوبی داره همسفران خیلی اهل بازار بودند و برای اینکه قرار بود در سفر به همه ما خوش بگذره بازار رفتن رو هم در سفرمون جا داده بودیم در دو طرف یک خیابان که در جاده اصلی قرار داشت چند پاساژ بود با اینکه سالها از افتتاح بازار میگذشت اما هنوز تعداد زیادی مغازه خالی وجود داشت و به نظر من رونق یک بازار بندری رو نداشت کمی گشتیم و کمی خرید کردیم وساعت حدود ۱۰ شب بود که به محل اقامتمون برگشتیم سر راه اش شیرازی خریدیم که بسیار خوش طعم و فلفلی بود.
نا گفته نماند که مردمان بوشهر مثل همه ساکنین شهر های جنوبی بسیار خونگرم و مهربان و مهمان نواز بودند به عنوان مثال از یک فروشنده در مورد تاکسی برگشت به بوشهر پرسیدیم گفت که خودم ساعت ۹ الی ۹/۵ میرم بوشهر اگر بخواهید شما رو هم میرسونم وهمین کاررو هم کرد و البته هر چه اصرار کردیم کرایه هم نگرفت
روز سوم
برای صرف صبحانه به ساحل شغاب رفتیم که از جاهای دیدنی بوشهر هست و نمیتوانم زیبایی این ساحل را برایتان توصیف کنم آن روز هوا صاف و آفتابی و دریا بسیار زیبا با یک طیف رنگی با خطوط مشخص خود نمایی میکرد در کنار ساحل تک و توک درختان سایه داری وجود داشت که گردشگران تور داخلی را به مهمانی سایه شان دعوت میکردند درخت زیبایی سایه اش را به ما هدیه کرد و صبحانه دلچسبی صرف شد و بعد هم پایمان به ساحل ماسهای گرم با آبی روح نواز باز شد دریا بسیار تمیز بود میتونستیم مسافت زیادی رو در دریا راه برویم و آب فقط تا زانوی ما بیاید و میتوانستیم به راحتی پایمان رو در آب ببینیم به ما حق بدهید که خروج از آن آب گرم کاری بس دشوار بود .
در کنار ساحل سوئیتهای چوبی کوچک و زیبایی وجود داشت که چشم انداز زیبایی به دریا داشت و اقامت در انجا برای کسانی مثل من که عاشق طلوع و غروب خورشید هستند بسیار وسوسه انگیز بود واگر دوباره بتوانم به بوشهر بیایم حتما ساحل شغاب را برای اقامت انتخاب خواهم کرد .زیر درخت میزبان نشستم و در هوای بهاری در زمستان شروع به نوشتن این سفر نامه کردم و خدا میداند چقدر دوست داشتم فردا صبح با این چشم انداز روزم را آغاز کنم. گردش در ساحل شغاب رو به مقصد بازار ماهی فروشان ترک کردیم و این بار در بازار ماهی شیر و ادویه و سبزی ماهی و تمر هندی و سیر و..... خریدیم و چه خرید لذت بخشی بود همسفران هم هر کدام به دنبال خرید سوغات برای عزیزانشان بودند مغازه های شبیه به ته لنجی های آبادان وجود داشت که اغلب خوراکیها و شوینده های خارجی میفروختند .
از برکت زندگی چند ساله در خرمشهر در تهیه قلیه ماهی سر رشته ای دارم آن روز سر سفره ناهار قلیه ماهی ای داشتیم که طعم بهشت میداد و جای همگی بسیار خالی بود ساعتی بعد از صرف ناهار و چای عشق ساحل ما را دوباره راهی کرد این بار به ساحل ریشهر. آماده شدیم و اسنپ گرفتیم به مقصد ساحل ریشهر.
در انتهای یک خیابان راننده اسنپ توقف کرد و با لهجه شیرین محلی گفت که جلوتر نمیتونه دور بزنه و ما پیاده شدیم چند قدم بیشتر نرفته بودیم که با صحنه بسیار زیبایی مواجه شدیم گویی ما در بالای صخره بودیم و دریا با آن وسعت زیر پایمان زیبایی وصف ناپذیر بود و بسیار هیجان زده شده بودیم که زودتر به پایین صخره برویم نمیتوانم بگویم پایین صخره زیباتر بود یا بالای صخره اما به جرات میتوانم بگویم تبارک الله احسن الخالقین.
غروب دریا نزدیک بود و خورشید زیباییش را با تمام قدرت به رخ جهان میکشید و همگی مدهوش تماشای این غروب دل انگیز شدیم لحظه به لحظه غروب دیدنی بود گویی لحظاتی در یک بوم نقاشی حضور داشتی قایقهای غروب آفتاب به ساحل نزدیک میشدند و خورشید در هر لحظه که پایین تر میرفت رنگ دریا رو سرخ تر و سیاه تر میکرد و منظره ای بدیل پدید می اورد ان قدر به تماشا مشغول شدیم تا خورشید کاملا فرو رفت دل کندن از ان ساحل برایم سخت بود اما چاره ای جز رفتن نداشتیم با اسنپ به طرف شهر امدیم و به توصیه اینترنت به بستنی فروشی کنار تخته رفتیم و بستنی خوردیم که شاید برای ما که بهترین بستنی ها رو در شهرمان قم داشتیم زیاد جالب توجه نبود. روز سوم هم با یک شب خوش در کنار همسفرانم سپری شد و به اصرار همسفران سفر را یک روز دیگر تمدید کردیم
نمیدانم چرا روزهای اول که از مردمان بوشهر از دیدنی های بوشهر سو ال میکردیم کسی به دریا و زیبایی هایش اشاره ای نمیکرد اماکن تاریخی دیدنی هم در شهر وجود داشت که البته فرصتی برای بازدید ایجاد نشد
روز چهارم
روز چهارم بعد از صرف صبحانه راهی براز جان شدیم شهری در نزدیکی بوشهر با قدمت تاریخی گشتی در بازار شهر زدیم که خبری از بازارهای ته لنجی و بندری نبود و به دیدن کاروانسرای مشیر الدوله اکتفا کردیم و ترجیح دادیم بقیه روز را در بوشهر زیبا بگذرانیم این بار به ساحل ماهیگیران رفتیم ساحلی پر از قایق های ماهیگیری و پرندگان دریایی و این ساحلی بود که در فیلمها و در تلویزیون بیشتر دیده بودیم و صد البته زیبایی های خودش را داشت. کنار ساحل بازار چه کوچک ماهی فروشی وجود داشت و از آنجا برای ناهار میگو خریدیم و گشتی در ساحل زدیم به محل اقامتمون امدیم بعد از صرف نهار و چای و کمی استراحت چمدانها رو بستیم با کوله باری خوش از سفر به ساحل زیبای خلیج فارس و شهر زیبای بوشهر راهی شهر و دیار خودمان شدیم و البته در فکر برنامه ریزی برای سفری دیگر به نقطه دیگر از کشور زیبایمان ایران.