بنام خدا
اینکه شما اهل سفر باشید یا نه تاثیر زیادی در دیدتان روی این سفرنامه خواهد داشت. تنها عاشقان سفرند که جمله جمله سفرنامه ها را با تمام وجودشان احساس میکنند. من با همسرم به چندین کشور سفر کرده ایم. هر یک از این سفرها کوله باری از خاطرات شیرین و گاهی تلخ را بهمراه داشته است. بنظر من روح آدمی همچون جسمش نیازمند رسیدگی و تغذیه است. این هم بدون تفریح و سرگرمی و چه بسا سفر میسر نخواهد بود. در طی چندین روزی که در خانه خودتان نیستید به خیلی از مشکلات هم فکر نمیکنید. اغلب پولی با خودتان میبرید که بی دغدغه آن را خرج میکنید. و در نهایت در هنگام برگشت دلتان برا خانه خودتان و اطرافیانتان و حتی بالش خودتان تنگ میشود. یک ماه قبل از سفر فکرو ذکرتان مسافرتی است که خواهید رفت و تا دو ماه بعد از آن هم شیرینی خاطراتتان کامتان را شیرین خواهد کرد.
سفر به تایلند مدتها بود که در برنامه ذهنی من بود و سفرنامه های مرتبط را مطالعه میکردم. در نهایت در شهریور 96 شرایط کاری و منابع مالی مورد نیاز تامین شد و از طریق آژانس هر نفر به مبلغ 3,120,000 تومان با پرواز ماهان و هتل (IBIS SATHORN )آیبیس ساتورن 3 ستاره در بانکوک بمدت 4 شب و هتل 4 ستاره Tritrang Beach Resort بمدت 3 شب در پوکت رو رزرو کردم.خدمات تور شامل پرواز رفت و برگشت و پرواز داخلی و صبحانه و سیمکارت رایگان به ازای هر اتاق بود.
پرواز ما 6 مهر ماه ساعت 9:30 شب با هواپیمائی ماهان بود که با توجه به اینکه ما از تبریز عازم تهران بودیم ساعت 8 صبح با اتومبیل شخصی به سمت تهران حرکت کردیم.ناهار رو هم خودمون برداشته بودیم چون نمیخواستم اول سفر با غذای بین راهی مسمومیت یا مشکلی پیش بیاد. البته پاسپورت هامون دست یکی از اقوام در نزدیکی کرج بود. رفتیم اونارو گرفتیم و بسمت فرودگاه روانه شدیم.شوق سفر در وجودم فریاد میکشید طوریکه 600 کیلومتر رانندگی اصلا خسته ام نکرد و براحتی خودمان را در مقابل فرودگاه زیبای امام یافتیم.
از همان لحظه که از دور فرودگاه را دیدم خاطرات سفرهای قبلی در دلم زنده شد. اتومبیل را در پارکینگ شماره 3 فرودگاه امام پارک کردیم و رویش چادر کشیدیم .به نگهبان هم سپردم. اما او گفت اگر چادرتون خوب باشه ایکی ثانیه غیب خواهد شد. ولی چون من این نکته رو میدونستم یه چادر کهنه با خودم برده بودم. رفتیم داخل فرودگاه که زیاد هم از پارکینگ 3 دور نیست. از پل روگذر پیاده رو گذشتیم و به سالن رسیدیم. همونجا تابلو را چک کردم. حدود ساعت 6 بود و خبری از تاخیر هم نبود.
هر جا که از وسیله ای پیاده میشدیم مدارکو چک میکردم . همه چیز کامل بود. وارد سالن ترانزیت شدیم و رفتیم جلوی کانتر ماهان. هنوز مسئول مربوطه نیامده بود.یک پرواز دیگر هم با 5 دقیقه اختلاف از شرکت تای ایرویز بسمت بانکوک وجود داشت که تنها علت اینکه با اون نرفتیم این بود که اگه با اون میرفتیم 6 شب میشد سفرمون. ولی اینهمه راه و هزینه ایجاب میکرد که یکشب بیشتر بمونیم.مسئول کانتر تای بیست دقیقه زود تر از ماهان چک این کرد و بلاخره مسئول مربوطه ماهان هم آمد و با توجه به اینکه من چیدمان صندلی ایرباس 340 ماهان اکونومی کلس رو میدونستم ازش خواستم که صندلی دونفره کنار پنجره بما بده که همینطور هم شد.کارت پرواز رو گرفتیم و مثل همیشه که از فرودگاه امام سفر میکنیم با همسرم چیز کیک بلوبری و چای خوردیم.چقدر خوشمزست چیزکیک کافی شاپ فرودگاه. چای 5 تومن-چیز کیک 17 تومن
یه میز دونفره هم کنار ستون هست که رو به بانده و مال ماست. همیشه اونجا میشینیم. بعداز حدود یکساعت و چرخی در فری شاپ امام زدن وارد سالن انتظار شدیم و منتظر پروازمون... .زیاد طول نکشید و سوار هواپیمای ماهان شدیم. یک ایرباس 340-300 بدون مانیتور ولی نسبت به بوئینگ های 747 ایران ایر تمیزتر و تازه تر. صندلی ها فاصله زیادی از هم نداشتند و راحتی آنها هم در حد معمولی. قرار بود پرواز حدود 6 ساعت و 45 دقیقه طول بکشه و در ابتدای پرواز روی صندلی شما یک پتوی بسته بندی شده و بالش وجود داره. یک فرم دو قسمتی هم بهتون میدند که تو هواپیما پرش کنید. من از سفرنامه های قبلی میدونستم که باید خودکار همراهمون باشه. اگر کمی انگلیسی بلد باشید چیزی نیست . میتونید از مهمانداران هم کمک بگیرید. این فرم دو قسمته. قسمت اول رو در هنگام ورود ازتون میگیرند و قسمت دوم رو هم در هنگام خروج و البته در هتل هم قسمت دوم رو ازتون میخان. پس گمش نکنید.
پذیرایی شام رو زود آوردند که کیفیت قابل قبولی داشت. تنوع غذایی هم مثل همه جا "بیف اور چیکنه" که همون گوشت یا جوجه. فکر میکنم کترینگ ایران ایر بمراتب بهتر و بیشتر از ماهانه. تو پرواز ایران ایر کیف سفر هم بهتون میدند که شامل مسواک و خمیردندان و جوراب و چشم بند هست.
بعد شام خوابم برد و ساعت 2 صبح بوقت ایران دیدم که دارند صبحانه میدن. اصلا وقت صبحانه نبود ولی چون داشتیم میرسیدیم و 3 ساعت و نیم ساعتمون با ساعت بانکوک فرق داشت چاره ای جز صرف صبحانه در اون ساعت نیست. کم کم داشتیم میرسیدیم و بلاخره ساعت 7 صبح بوقت بانکوک هواپیما در فرودگاه سوارنابومی که تعریف و عکسهاشو در سفرنامه ها خیلی دیده بودم به زمین نشست.خبری از jetway یا همون پل تلسکوپی برای ما نبود. و باید با اتوبوس بسمت سالن روانه میشدیم.
فاصله جائیکه از اتوبوس پیاده میشید و تحویل بار بسیار طولانیه و پیاده رو های برقی هم تو مسیر هست که میتونید سوارشون بشید و چیزی مثل پله برقیه افقیه.
چمدونارو گرفتیم و رفتیم بسمت خروجی 4 که روی واچر ما که توسط شرکت nuch travel صادر شده بود نوشته بود. اونجا کمی منتظر شدیم . در این فاصله یک سیمکارت بقیمت 399 بت خریدم که 2.5 گیگ اینترنت 4جی داشت. برای 8 روز و بقیش با سرعت محدود و حجم نامحدود.
خانمی اومدند که فارسی که سهله انگلیسی هم بلد نبود. ازما با آرم شرکت عکس گرفت و یک سیمکارت هم ایشون بما داد.
نکته: سیمکارتی که تور میده رو شارژ نکنید اگه فقط اینترنت میخواید خودش اینترنت داره . همسر من 8 روز از اینترنتش استفاده کرد و تمام نشد. سعی کنید همتون سیمکارت داشته باشید. باور کنید خرج اضافه نیست. اگه یکبار گم بشید خرجش در میاد. چون شماره همه افراد خانواده رو در مملکت غریب دارید.
سوار ون شدیم و به سمت سرزمین لبخند ها یا بقول خودشون سرزمین آزادی که من اسمشو گذاشتم سرزمین آزاد!!! راه افتادیم.با خانواده امامی عزیز همسفر بودیم که از خانواده های بسیار محترم و اصیل تبریزی بودند.یکساعت در ترافیک سنگین بانکوک طول کشید تا به هتل ایبیس ساتورن برسیم.
هتلی معمولی در کوچه ای معمولی تر پر از مغازه هایی که از هر 4 مغازه یکیشون مرکز ماساژ بود. درست روبروی هتل سوپرمارکت 7-eleven و یک صرافی وجود داشت که فروشگاه همه چیز داشت. حتی نیمرو با برنج آماده در یخچال. از مسئول پذیرش خواستم یه اتاق در طبقات بالا بهمون بده که گفت اونوقت باید زیاد صبر کنید. و چک این زود نمیشه. ولی در کمال تعحب دیدم در طبقه 6 و تنها در عرض 10 دقیقه اتاقمونو داد. هتل هم کلا 7 طبقه بود. لابی هتل بسیار تمیز و شیکه ولی راهرو های هتل کمی کهنه هست و اتاقاش بسیار کوچک.
شاید 12 متر بیشتر نمیشد. با وجودیکه تو Trip Advisor خونده بودم این موضوعو ولی خیلی تو ذوقم خورد. اتاق بسیار تمیز بود. طفلی همسرم همیشه مسواک و حوله با خودش میاورد . ولی در همه کشور ها تو هتلاشون همه چی داشتند. ولی این هتل دمپایی هم نداشت. مجبور شدیم بریم از سون ایلون مسواک بخریم.
واحد پول تایلند بت یا baht هست که هر بت در تاریخ سفر ما در ایران 130 تومان و در تایلند با چنج دلار 120 تومن میشد. به ازای هر 100 دلار بشما حدود 3300 بت چنج میکنند.
نکته: از ایران بت زیاد نخرید چون گرونه. در بانکوک همه جا صرافه نگران نباشید. یک کپی از پاسپورت همیشه تو کیفتون باشه بدون اون چنج نمیکنند. بانکها هم اصل پاسپورت رو میخان.
هنوز خبری از لیدر نبود. ولی من از روی واچر میدونستم که اسمش سعیده و شمارش چنده. بهش زنگ زدم. گفت میاد و مارو در لابی هتل میبینه. ماهم هنوز اتاقمون رو تحویل نگرفته بودیم. کمی دلار چنج کردم و منتظر اقا سعید شدیم. بهش دوباره زنگ زدم گفت واسه امروز هیچ برنامه ای نداریم.(یعنی چی؟؟؟؟) تا 10 دقیقه میام. این ماجرا تا ساعت 2:20 ظهر طول کشید و سعید نیامد. ما اتاقمون رو گرفتیم و دوش گرفتیم و آماده بیرون رفتن بودیم. بلاخره گفتم ولش کنیم و بریم ناهار بخوریم و بعدش بریم بازار. از طریق سفرنامه ها پاساژ MBK رو در نظر داشتم ولی وقتی سعید زنگ زد گفت اونجا نرید چون خیلی گرونه. که بعدا فهمیدیم فقط طبقه اولش کمی گرونه. تو سفرنامه ها هم نوشته بودند سوار توک توک بشید و قیمت رو با راننده طی کنید. تک تک هم همون موتور سه چرخه تایلندی هاست که خیابونها ازشون پره.سوار توک توک شدیم و مبلغ رو هم 120 بت طی کردیم. ولی شما سوار تاکسی بشید که از تاکسی متر استفاده میکنه حالا میگم چرا. از دور وقتی تاکسی میاد یه چراغ قرمز سمت شاگرد (که چون در تایلند جهت خیابونا و ماشینا برعکسه میشه طرف راننده ما )یه چراغ قرمز روشنه که شما متوجه میشید تاکسی خالیه. اکثر تاکسیا شیشه هاش دودیه و داخلش دیده نمیشه و تنها راه همینه. مسیری که با توک توک با چونه شدید 120 بت یا 150 بت میرفتیم روز سوم متوجه شدم با تاکسی متر میشه 70 بت و در نهایت ترافیک 80 تا. از هر 3 تاکسی یکیش قبول میکنه از تاکسی متر استفاده کنه. این قضیه در شب و هوای بارونی به 1 به 10 هم میرسه. ولی با سماجت میشه چنین تاکسی پیدا کرد.
یک تجربه: به حرف لیدر ها اعتماد نکنید.به همه سفرنامه ها هم اعتماد نکنید. همه چیز رو بدقت بررسی کنید.
بهمون گفت برید پاساژ پتونام که اسم اصلیش Pratunam در همون منطقه پتونام هست. بهمون گفت میاد پاساژ و مارو اونجا میبینه. منم چون خیلی منتظرش شده بودم هر بار زنگ میزد ادرس یه جای دیگه رو میدادم تا کمی دور خودش بچرخه. در چهار راه پتونام یک مکدونالد وجود داشت که ناهارو اونجا خوردیم. دوتا همبرگر با نوشابه 450 بت.
بلاخره سعید اومد جلوی پاساژ و معذرت خواست. همه تورهاش 40 دلار بودکه من بنا به تجربیات سفرنامه هایی که خونده بودم فقط تور سافاری ورلد رو ازش خریدم و برا بقیش گفتم که خبر میدم. و ندادم.
همه جا مجسمه های بودا هست که دوروبرش گل زدن و مردم خیرات مثل میوه و عود و آبمیوه میزارن پیشش.
پاساژ پتونام قیمتهاش بسیار ارزون و جنسهاش کاملا معمولیه. طبقات زیادی داره که ما تا طبقه 4 بزور رسیدیم. اونجا بود که من آب کوکونات یا نارگیل رو که عاشقشم خوردم. همسرم هم آب سیب. نارگیل اونها چیزی شبیه ناگیل نرسیده ماست که مو نداره و سرش رو سوراخ میکنند و با نی شما نوش جان میکنید. یه قاشق هم بگیرید و از دیواره هاش هم که شبیه ژله هست بخورید. خوشمزست.
بعد از کمی خرید ساعت هم 8 شب شده بود. ما که خیلی خسته بودیم شامو در همون خیابان پتونام و در رستوران برگرکینگ خوردیم. برگر کینگ به نسبت مک دونالد و KFC گرونتره و برگر دوتامون شد 600 بت.
تجربه: رستوران برگر کینگ یک همبرگر گیاهی داره که برای گیاهخواران مناسبه. قیمتش هم کمی گرونتره.
خسته و کوفته با 150 بت سوار توک توک شدیم و برگشتیم هتل در خیابان ساتورن 1 و در منطقه لومفینی. خیلی از راننده ها نمیشناسندش. مجبور میشدم موقعیت هتل رو روی نقشه گوگل به راننده نشون بدم تا بفهمه کجاست.
نکته:گوگل مپ رو بلد باشید و در مسیریابی بسیار بدردتون خواهد خورد.
الان ساعت 10 شبه . رو تخت نشتم و خاطراتو مینویسم، همسرم هم خوابیده.
روز دوم:
امروز روز تور سافاری ورلد بود. توری که از سعید خریده بودیم. قرار بود ساعت 7:15 صبح ون تور مارو از هتل برداره. صبح ساعت 6 صبح با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم و همسرمو هم بیدار کردم. رفتیم صبخانه خوردیم. صبحانه هتل در مقابل همه کاستی های اون خوب و عالی بود. اصلا یه فرهنگ سفر برای ما صرف صبحانه خوشمزه و متنوع هتلهاست. و اگر نباشه و یا خوشمزه نباشه انگار مسافرت چیزی کم داره. بهر حال صبحانه آسیایی هتل رو پس از یکسال انتظار خوردیم.
راس ساعت 7:15 راننده تو لابی داشت دنبال ما میگشت. مرد خوبی بود و شبیه جکی جان بود. ولی اصلا فارسی بلد نبود. سوار یک ون هیوندای کهنه شدیم و از هتل زیبای Amari در منطقه پتونام سه پسر قلدر فلسطینی هم سوار شدند. اینهم از تور های نوچ تراول!!! بعد رفتیم یه هتل دیگه و خانواده ی عزیز آقای طاهریان رو هم سوار کردیم .تمام طول این تور رو باهاشون بودیم و خانواده به دل نشینی بودند. طوری که نمیخاستیم ازشون جدا بشیم. دو دختر داشتند که مودب و شیرین بودند. اینجا بود که کمی دلم گرم شد که با هموطنانمون خواهیم بود. فاصله یکساعته از مرکز شهر تا سافاری ورلد رو با وجود ترافیک سنگین رد کردیم و در شرجی بسیار بالا و گرمای هوا خودمون رو جلوی در ورودی یافتیم.
واقعا خداوند چه ها که خلق نکرده. و چقدر طبیعت تایلند زیبا و تمیزه. کسانی که به طبیعت علاقمندند تایلند رو از دست ندند.کاش در کشور ما هم همچین باغ وحشی بسازند.
سافاری ورلد پارک بسیار بزرگه و شو های متنوعی داره که روی نقشه لیدرمون با ساعت اجراش علامت زده بود.نکته جالبی که وجود داشت این بود که حیوانات در این پارک با وجودیکه آزاد بودند ولی جای دیگه ای نمیرفتند و مثلا طوطی ها در جای خودشون بودند.
اول گشتی تو پارک زدیم. و چند تا عکس گرفتیم. تقریبا موقع شو بوکس میمون ها بود. شو بسیار جالبی بود و میمونها آموزش های بسیار خوبی دیده بودند.
بعد از شو میمونها جمعیت بسمت شو شیرهای دریایی رفت ماهم بهمراه خانواده طاهریان رفتیم اونجا.
بعدش هم نوبت شو فیلها بود. این هم شوی خیلی قشنگی بود و فیل ها پنالتی میزدند و کارهای جالبی میکردند. حتی یک فیل دو نفر از تماشاگران را در صحنه ماساژ داد که خیلی هیجان انگیز بود. در انتهای هر شو با پرداخت هزینه 400 بت میشد با عوامل اجرایی یا حیوانات مربوطه عکس گرفت. فیلها هم در صحنه نقاشی میکشدند که بعد از شو یکم تکمیلش میکردند و میفروختنش.
فیلها هم در صحنه نقاشی میکشیدند که بعد از شو یکم تکمیلش میکردند و میفروختنش.
بعد از شو فیلها رفتیم سراغ رستوران و ناهار بوفه .
برامون میز رزرو شده بود و همه نوع غذایی وجود داشت. بستنی مورد علاقه من که بستنی نارگیلی بود سرو میشد که من سه تا خوردم.همیشه در این رستورانها همه جارو بگردید چون در گوشه کنارا دسر و سایر خوردنی ها پیدا میشه.
نکته جالب اندازه موز هاشون بود که کمی بزرگتر از یک باطری قلمی بود. تا حالا موز سرخ شده که تو سفرنامه ها خونده بودم پیدا نکردم.
بعد از ناهار، شوی کابوی که بازسازی صحنه ای از یک فیلم وسترن هست اجرا میشه.شوی قشنگیه و صحنه های انفجار و شلیک زیاد داره.
یه جا بدون اطلاع ما ازمون عکس گرفته بودن و رو یه بشقاب قشنگ با طرح سافاری چاپ کرده بودند. عکاسش خیلی حرفه ای بود و عکس قشنگی هم گرفته بود. قیمتش 280 بت بود که اونم خریدیم. بعدش سوار ون شدیم و از میان منطقه محافظت شده ای که حیوانات وحشی داشت رد شدیم. اینجا هم حیوانت در محل خودشون میگشتند و جای دیگه نمیرفتند. اونجا نوشته بودند حتی اگه ماشینتونم خراب شد پیاده نشید و فقط بوق ماشین رو بزنید.
با همسرم قرار گذاشتیم که جلوی پتونام پیاده بشیم اما متاسفانه چون همسرم گلوش درد میکرد از سون ایلون عسل خریدیم و لیمو هم از ایران اورده بودیم. گفتم برم داروخانه دارو بگیرم. نکته قابل توجه اینه که تایلندی ها با وجود توریست های فراوان انگلیسی بلد نیستند. Drug store نمیدونن چیه. شاید pharmacy اگه بگید متوجه بشن.
برای اینکه بتونم به کسی بفهمونم دارم دنبال داروخانه میگردم پانتومیم مریض شدن رو بازی میکردم سرفه و تب و ... بعد نشون میدادم که باید برم دکتر و دکتر منو معاینه میکرد و برام دوا مینوشت. اینجا بود که طرف کاملا متوجه میشد و با شور و هیجان میگفت yes yes yes بعدش نقش نوشتن دارو و آمپول و رو بازی میکردم و نشون میدادم الان باید پول بدم و دارو بخرم. طرف کاملا میفهمید چی میگم. حالا میپرسیدم این داروهارو از کجا بخرم. البته داستان خنده دار تر میشد وقتی طرف بعد از 10 دقیقه تلاش من آخرش میگفت نمیدونم کجاست.
بلاخره یک فارماسی پیدا کردم که بشتر شبیه بقالی بود.داروها در تایلند خیلی گرونتر از ایرانه.
آزیترومایسین 360 بت
کدئین 500 بت
صاحب داروخانه حتی دوا رو هم نشون نمیداد ببینم همونه یا نه. یه قرصی بنام cold داشت که مثل داروی ترکیبی خودمون بود. ولی ترکیبش فرق داشت. اونو یک ورق بقیمت 50 بت خریدم و برگشتم هتل.
نکته: دارو در تایلند گرونه.
همسرم لیمو عسل و دارو رو خورد و خوابید. الان ساعت 7 بوقت بانکوکه. همسرم خوابه و منم در حسرت سپری شدن لحظات ارزشمند سفر.از لابی هتل تور گشت شهری معابد رو بقیمت 1180 بت بهمراه یکساعت ماساژ رایگان برای فردا خریدم(تفاوت تور 40 دلاری سعید و تور هتل). متاسفانه کاخ پادشاهی از فردا بمدت یکماه تعطیل میشد و لیدر ما این قضیه رو نمیدونست. اونجا هم برا من خیلی مهم بود ولی اگر لیدر قابلی داشتیم اونجارو میتونستیم امروز بریم و از دستش دادیم. خیلی تو ذوقم خورد ولی چاره ای نبود.
شب رفتیم بازار شبانه پتونام . نایت مارکت اینجوریه که شبا جلوی همه پاساژا و مناطق خاص میز و چادر برپا میکنند و اجناس نسبتا ارزون رو اونجا میفروشند. خیلی عظیمه و نمیشه زیاد گشت. شام رو بازهم به برگرکینگ رفتیم و خوردیم. 550 بت شد.
روز سوم:
صبح طبق معمول صبحانه رو خوردیم و سر ساعت راننده در لابی هتل حاضر بود. قرار بود از سه معبد دیدن کنیم که شامل معبد بودای خوابیده هم بود.هر معبد یک بودای اصلی داره و بقیه بودا ها تصویری از بودای اصلی هستند که بعضا توسط کشور های دیگر ساخته شده اند.
اولین معبد معبد کوچیکی بود که در اون بودای ساخته شده از جنس طلا که سالها در حفاظ سیمانی بوده وکسی نمیدونسته. بعد ها بطور اتفاقی با شکستن قسمتی از مجسمه مشخص شده که داخلش طلاست.
جالب اینجاست من در هیچ سفرنامه ای نخونده بودم که هر روز هفته یک شکل بودا داره که مربوط به اون روز هست.اکثرا با علامت دست بودا همراهه.
یکشنبه بودای خوابیده هست که لیدر میگفت بخاطر اینه که چشمش مواظب باشه. ولی من گفتم چون شاید یکشنبه تعطیل بوده بودا داره استراحت میکنه. کلی باعث انبساط خاطر شد و خندیدند و لیدر گفت که اینطور نیست. کلا من و همسرم با لیدر حرف میزدیم و بقیه هندی ها و دیگر هم توری ها حرفی نمیزدند و سوالی نداشتند. یا کلا نمیفهمیدند چی میگه یا هم براشون مهم نبود.
لیدر میگفت در دین بودا عبادت مثل اسلام بصورت روزانه و تکلیف نیست و هر وقت کاری با بودا داشته باشید تشریف میارید معبد و تقاضاتونو ازش میکنید. در اینصورت ممکنه چند سال کارتون به معبد نیوفته مگر اینکه مریضی داشته باشید یا پولی لازم داشته باشید.
یکی از معابد مشهور بانکوک معبد بودای خوابیده هست که عکسشم در زیر میبینید که حیاط بزرگی داره و بچه ها در محوطه معبد در حال یادگیری هستند.
معبد بودای خوابیده یه جورایی بیشتر با چینی ها سابقه تاریخی داره واسه همین توسط فرشتگان چینی(مجسمه ها) محافظت میشه.
اینطور که من فهمیدم دولت تایلند در حال فرهنگسازی شدید در مورد دین خودشه و همه جا تابلو زدند و کاتالوگ پخش میکنند که بودا یک وسیله تزیینی و دکوری نیست. و میخواهند از بت پرستی جداش کنند. و نوشتند که در جاهایی که اکراه دارد مثل بارها از مجسمه و عکسهای بودا استفاده نکنید. ظاهرا بودا خودش هم راضی نبوده ازش مجسمه بسازند و اورا عبادت کنند و فقط میگفته برای اینکه بودایی باشید کارها و رفتارهای بودا را انجام دهید.
اما مردم بمرور زمان مجسمه ها ساختند و ...
بعدش رفتیم ناهار مکدونالد 460 بت شد.
ظهر بلاخره رفتیم بازار MBK . برخلاف گفته سعید طبقات بالای MBK بسیار قیمتهای مناسبی داشت و تخفیف های خوبی داشتند.تنها طبقه همکف کمی گرونه ولی طبقات بالا تر حتی برای کارمندان هم مقرون بصرفه هست.البته همون اول سر همسرم درد گرفت و برگشتیم هتل چند ساعتی استراحت کرد و دوباره برگشتیم همونجا و تا شب اونجا بودیم. شام رو طبق تجربیات سفرنامه ها در پیتزا کمپانی که برند قدیمی خودشونه خوردیم . در کل در اعماق طعم غذاهای تایلندی کمی شیرینی و ادویه حس میشه که اون از یه غذای تاپ بودن پایین میاره.
هنگام خروج از پاساژ دیدیم دارن بساط نایت مارکت رو پهن میکنند. ظاهرا هر پاساژ نایت مارکت خودشو داره. حالا نوبت STARBUCKS بود که از فرهنگ های غذایی مسافرت من و همسرمه و اسممونو رو هم رو میلک شیکمون بنویسند. البته اینجا برخلاف دبی چنین نشد و اسممونو روش ننوشتند. امروز دلو به دریا زدم و یک تاکسی پیدا کردم که از تاکسی متر استفاده میکرد. در کمال تعجب هزینه مسیری که توک توک ها 150 بت کمتر نمیرفتند با تاکسی شد 61 بت.
ساعت 11 شبه. رو تخت دراز کشیدم. خوابم نمیاد ولی میخوابم.
روز چهارم:
امروز میخواستم بریم بازار روی آب که بعلت ترس همسرم از قایق های کوچک (که بعدا در پوکت مجبور شد سوارشون بشه) ترجیح دادیم همه خریدامون رو تکمیل کنیم تا در پوکت هیچ دغدغه ای برای سرزدن به بازار نداشته باشیم.خیلی از جاذبه ها هم برامون جذابیتی نداشتند چون مشابهشون رو در کشورای دیگه تجربه کرده بودیم.در منطقه پتونام پاساژ های زیادی وجود داره یکی از دیگری بهتره. از جمله central world و Big C و پلاتونیوم و پتونام و...
در پاساژ های خوب جایی برای چونه نیست و قیمتها مقطوعه . در حالیکه در پاساژهایی معمولی تخفیف و چونه امری طبیعیه.
VAT چیست؟
در تایلند و خیلی کشورای دیگه واژه VAT در خرید ها بچشم میخوره و شما هم حتما اینو بیاد داشته باشید. دولت به ازای هر کالا در کشور از مصرف کننده مالیاتی میگیره که اگر شما بخواید اون کالا رو از کشور خارج کنید معاف از دادن مالیات خواهید بود. بنابر این در خریدهاتون از فروشگاه های معتبر که بالای حدود 2000 بت هستند میتونید تقاضای فرم VAT کنید . در این حالت فرم زرد رنگی براتون صادر میکنند و میدن که در هنگام خروج از کشور در فرودگاه میتونید از کانتر VAT Refund 3 تا 7 درصد از مبلغ رو پس بگیرید. البته خودشون یه چیز دیگه میگند ولی همشون میفهمن VAT چیه. فرم VAT رو با اطلاعات پاسپورتتون پر میکنند و امضاش میکنید.
نکته : حتما یک کپی از پاسپورتتون همراهتون باشه. اینکار مزایای زیادی داره. اولا موقع چنج دلار لازمه. دوما موقع گرفتن فرم وت. سوما ممکنه پلیس از شما بخوادش. نهایتا اصل پاسپورت رو در گاوصندوق اتاقتون نگه میدارید تا گم نشه.
دیگه کم کم وقتمون داشت تو بانکوک تموم میشد و فردا پرواز بسمت پوکت رو در دستور کار داشتیم. در سفرنامه ها خیلی در این زمینه مطالعه کرده بودم که ذکر نکات زیر مهمه:
پرواز شما شب آخر مشخص میشه که شاید بخاطر پیدا کردن پرواز ارزون باشه.
ممکنه پروازتون تای ایرویز یا نوک ایر و حتی ایر آسیا باشه
بار مجاز نوک ایر بازای هر نفر 15 کیلو
و بار مجاز تای ایرویز به ازای هر نفر 30 کیلوگرمه.
پرواز تای از فرودگاه سوارنابومی و نوک ایر از فرودگاه قدیمی دیگری در بانکوک انجام میشه
هواپیماهای تای بسیار مدرن و جدید هستند.
میوه های تایلند خوشمزه و متفاوت هستند. مخصوصا بلوبری ، دراگون فروت ، گواوا ، آووکادو ،رامبوتان و منگوستین
از شانس ما پرواز رفت و برگشتمون به پوکت از طریق تای ایرویز انجام شد.
وسایل برقی در تایلند با کیفیت بالا و قیمت مناسب عرضه میشه. مثلا جاروبرقی سامسونگ ساخت ویتنام 1800 وات چیزی حدود 230 هزار تومان.
اون روز رو تو بازار ها گشتیم و برگشتیم هتل و وسایلمونو جمع کردیم و برای فردا که پرواز داشتیم اماده شدیم.10 شب سعید بلیطارو فرستاده بود و صبح وقتی بلیطارو چک کردم دیدم بجای 11:30 ساعت 12:30 میان دنبالمون . یعنی یکساعت معطلی بیشتر. ولی با دیدن آرم تای ایرویز روی بلیط بسیار خوشحال شدم. علتشم محدودیت بار نوک ایر و هواپیماهای مدرنه تای بود.
روز پنجم:
امروزم با صبحانه هتل شروع کردیم و بارو بندیلو بستیم و چک اوت رو انجام دادیم. 100 دلار دیپازیتمونم پس دادند و حالا بیشتر از یکساعت تا آمدن ون دنبالمون وقت داشتیم. خانمم یادش افتاد ما یک واچر ماساژ تایلندی روی تور گشت شهری داشتیم که استفاده نکردیم. پس تصمیم گرفتیم اینم تو این یکساعت باقی مانده استفاده کنیم. بارهارو تحویل هتل دادیمو به مرکز ماساژ مای تای که نزدیک هتل بود رفتیم.کارکنان مرکز مارو بگرمی تحویل گرفتند و رفتیم روی دوتا صندلی نشستیم. پاهامونو شستند. نه خیلی تمیز بود و نه خیلی کثیف. جای خیلی معمولی بود. ماساژ به سبک تایلندی روهم که یک نوع ماساژ فنیه دریافت کردیم و بد هم نبود. حداقلش این بود که تنمون یکم آرامش یافت. حوالی ساعت 12:45 ماشین اومد دنبالمون. خانواده امامی هم بودند. رفتیم فرودگاه سوارنابومی. از پرواز از این فرودگاه شادمان بودم چون فرودگاهشو خیلی دوست داشتم.
ناهار همسرم باز برگرکینگ خورد و من از رستوران چینی غذای مورد علاقم یعنی رست داک(اردک سرخ شده) با نودل سفارش دادم که انصافا عین همونکه که در چین میخوردم خوشمزه بود.
پرواز ساعت 5:30 بود که با یکساعت تاخیر 6:30 پرید. من که فکر میکردم تای تاخیر اینچنینی نداشته باشه در کمال تعجب شاهد تاخیر در پرواز رفت و برگشت تای بودم. بدنبال مطالعات فراوان در پی صندلی کنار پنجره در بوئینگ 777 تای بودم تا از مناظر زیبای جزیره پوکت عکس بگیرمو لذت ببرم در کمال بد شانسی هم صندلی کنار پنجره پر شده بود و هم هوا هنگام رسیدن به پوکت تاریک بود و من نتونستم به مراد دلم برسم.
در طول پرواز نصف فیلم دزدان دریایی کارائیب Dead men tell no tales رو نگاه کردم. پذیرایی هم یک سالاد با نوشیدنی بود که چنگی به دل نمیزد.
نکته: در پرواز های خارجی هندز فری گوشیتون همراتون باشه تا ازش برای گوش کردن سیستم صوتی تصویری هواپیما استفاده کنید.
بلاخره بوئینگ 777 و با شکوه تای در فرودگاه بین المللی پوکت به زمین نشست و وارد فرودگاه شدیم.بیرون فرودگاه نماینده نوچ تراول منتظر ما بود. بازهم با تابلوش از ما عکس گرفت . ونی که دنبال ما اومده بود برای من و همسرم جا نداشت در نتیجه نماینده شرکت مجبور شد یک تاکسی سواری تویوتا برامون بگیره و دوتامون رو روانه هتل چهار ستاره ساحلی TriTrang Beach resort بکنه. اصلا فکرشو نمیکردم که فاصله فرودگاه تا هتل با وجود رانندگی سریع راننده یکساعت و ده دقیقه طول بکشه. در طی مسیر حال همسرم بهم خورد ولی از اونجایی که در تور سافاری دبی هم در افت و خیزهای ماشین همسرم حالش بد شده بود شک نکردم که مشکل جدی وجود داشته باشه . درصورتیکه اینطور نبود و فردا اتفاقات تلخی منتظر ما بود.
اصلا تصویری که از شهر پوکت در ذهنم بود با چیزی که میدیدم تطابق نداشت و مناطق مسکونی و شهری پوکت بسیار کهنه و بی کلاس بود. تنها چیزی که برای جوانها شاید جالب بنظر میرسید وجود نایت لایف و فعالیت هایی بود که برای مایی که اهلش نبودیم جذابیتی نداشت.من تصورم از پوکت شاید چیزی شبیه شانگهای چین یا حداقل کیش خودمون بود. اما اینطور نبود.
تو یه سفرنامه خونده بودم که در همچنین کشورهایی کلا بهداشت معنی دیگه ای داره و واقعا هم همینطور هست.
هتل TRITRANG BEACH RESORT
به هتل رسیدیم. راهنمای تور آقای مهدی منتظر ما بود. بعد از سلام علیک در کمال تعجب دیدم اینجا هم کسی نیست بدوه جلومون و چمدونامونو تحویل بگیره. هتل 4 ستاره؟؟؟!!!!!
از آقا مهدی تورهارو به شرح زیر تهیه کردیم.
تور جزیره جیمز باند هر نفر 50دلار
تور فانتاسی شو 70 دلار
تور رفتینگ 60 دلار
به ازای هر نفر
آقا مهدی آدم جالبی بود. ازش پرسیدم هتل ما ساحل اختصاصی داره یا نه . اونم گفت نداره. در حالیکه من میدونستم داره. گفتم من تو اینترنت خوندم ساحل داره. گفت میرم میپرسم. رفت جلوی کانتر و از گفتن شنا و این چیزا سعی کرد به دختره بفهمونه چی میخاد بگه. اونجا بود که فهمیدم انگلیسی بلد نیست. خودم رفتم جلو و پرسیدم پرایوت بیچ دارند یا نه که سریعا جواب داد که بله .
ایشون کارای پذیرش مارو انجام داد و ما روانه اتاقمون شدیم . تو این هتل دیپازیت نمیگرفتند.بلاخره یکی پیدا شد و چمدونامونو به اتاقمون آورد. مسیری طولانی از لابی تا اتاق بود که همسرم هر لحظه دلدردش بیشتر میشد. طی مسیر لابی تا هتل از استخر و مناظر زیبای هتل گذر کردیم که واقعا حرف نداشت.
بدلیل حال ناخوش همسرم و خستگی راه میلی به شام نداشتیم و گفتیم اگه بخوابیم همسرم خوب میشه. ولی اینطور نشد و حال ایشون ساعت به ساعت بدتر شد. تا صبح که باید ساعت 7:15 در لابی برای تور جزیره جیمزباند آماده میشدیم متاسفانه اصلا با این وضعیت امکان رفتن به تور نبود.
مسافرت منهای لذت
ساعت 7 صبح به مهدی زنگ زدم ولی جواب نداد .7:15تلفن اتاقمون یهو زنگ خورد و دیدم راننده اومده دنبالمون. تلفنی ماجرارو گفتم و خواستم که فردا بریم همین تور. راننده هم آدم خوبی بود و گفت میشه. فوری رفتم لابی دیدمش و مریضی خانمم رو بهش توضیح دادم. از موبایل خودش به اژانس زنگ زد و قضیه رو به خانمی که پشت خط بود گفت. تلفنو بمن داد و خانمه گفت چون برای شما ترنسفر هماهنگ شده 400 بت باید فردا بدید تا مجدد بیان دنبالمون. منم قبول کردم و راننده رفت.
ساعت 9 شده بود که مهدی زنگ زد که ایا سوار کشتی شدید یا نه. که من کل ماجرارو بهش گفتم. گفت اگه فردا برید جیمز باند پس رفتینگ چی میشه؟
گفتم اونو سعی کن کنسلش کنی که گفت امکان کنسلی بهیچ وجه ممکن نیست. ضمنا ازش خواستم تور فانتاسی شو رو برا امروز رزرو کن که حداقل امروزمون خراب نشه. FantaSea SHOW از ساعت 5 شروع میشد و فکر میکردم همسرم تا اون موقع بهتر میشه. تا ساعت 9:30 تو اتاق بودیم. به همسرم گفتم بریم صبحانه بخوریم تا حالت بهتر بشه. رفتیم لابی و از اونجا به رستوران ساحلی هتل که 4 طبقه پایینتر از لابی و در مجاورت دریا قرار داشت. صبحانه خوب و متنوعی داشت. روی شنهای ساحل روی یک میز نشستیم .
نکته جالب جمع شدن زنبور ها دور مربا های صبحانه در هتل بود.
موقع برگشتن خیلی به سختی خانمم رو به اتاق رسوندم و قرار شد اگر خوب نشد دیگه بریم دکتر.
ساعت 1 ظهر شده بود و دیدم خوب شدنی نیست. از مهدی تلفنی پرسیدم دکتر کجا هست؟ گفت در منطقه پتونگ که هتل ما باهاش 10 دقیقه فاصله داشت هم کلینیک هست هم بیمارستان .یه تاکسی گرفتم از هتل و رفتیم بیمارستان پوکت.تاکسی هم در مقایسه با بانکوک گران بود و برای مسیر ده دقیقه ای 300 بت میگرفت. پول تاکسی رو هم هتل میگیره.
در بیمارستان:
در حیاط بیمارستان و مقابل ورودی ساختمان خانمی میانسال ازتون میپرسه کارتون چیه و یک شماره کاغذی بهتون میده. بعد وارد ساختمان شدیم. پذیرش با اون شماره مشخصات شمارو گرفته و پذیرشتون میکنه. سپس یه دستگاهی روی میز هست که دستتون رو میبرید داخلش و پرینت فشار خونتون رو بطور اتوماتیک میده و کسی هم اپراتورش نیست. یه ترازو هم هست که وزنتون رو میده.
بعدش نشستیم حدود یک ربع طول کشید و کانتری که چهار پرستار در قسمت جلو داشت اسممون و شمارمونو صدا کرد.کلا در کشور های آسیایی بغیر از تسلط به زبان انگلیسی شما باید یک شم زبانشناسی هم داشته باشید تا بفهمید طرفتون چی میگه. بلاخره جلوی نرس نشستیم و ایشون احوال خانمم رو گرفت. دانستن بعضی اصطلاحات پزشکی در این مواقع کارسازه و همسر بنده که علوم آزمایشگاهی خونده این کلماتو میشناسه و منم که فورا از اینترنت سرچ میکردم.
Diarrhea تهوع(دیارهیا)
Stomach Ache دلدرد(استامک ایک)
Watery stool اسهال( واتری استول)
Weakness ضعف(ویکنس)
بمحض اینکه دختر خانم اسم ویکنس رو شنید سریع پاشد یه شربت از یک پودر که طعم پرتقالی داشت برا خانمم درست کرد و اورد گفت بخور تا ضعفت کمتر بشه (چقدر خوشم اومد از این حرکتش). گفت ضعف بخاطر کم شدن اب بدنته. بعدش هم از ما خواست تا بشینیم و مجدداصدامون خواهند کرد.
بعد از ده دقیقه مارو صدا کردند و ما بسمت اتاق دکتر که جوانی خوشرو و جدی بود رفتیم. ایشون مجددا همه علایم رو یکبار دیگر پرسید و مطمئن شد که نرس چیزی از قلم ننداخته باشه. بعدش توضیح داد که در منطقه پتونگ نباید به غذا ها اعتماد کرد و این قضیه حتی شامل برندهای مشهور فست فود هم میشه. البته ما فعلا در پوکت و منطقه پتونگ چیزی نخورده بودیم. گفتش که این یک مسمومیت مسافری هست و بسیار هم شایعه. خلاصه از ما سوال کردن و جواب های کامل دکتر مرا به این فکر واداشت که پزشک مقابلم وظایفش را میداند و در مقابل حقوقی که میگیرد مسئولیت احساس میکند. حتی پرسیدم که میتونیم بریم فانتاسی که جواب داد مشکلی نیست و اگر آب بدنشون رو تامین کنید مانعی نداره.
نکته: غذاهای منطقه پتونگ قابل اعتماد نیست.
اینجا پروندرو دادن دستمون و رفتیم دارو رو بگیریم. اونجا یه سبد هست که پروندرو میزارین توش و خودشون برمیدارن. رو شیشه هم نوشتن اگه تا 20 دقیقه خبری از دارو نشد بما خبر بدید. بعد از 5 دقیقه داروها آماده بود و رفتم تحویل گرفتم. چقدر جالب بود که ار هر دارو یا قرصی به تعداد مورد نیاز میزارن تو یک پلاستیک و اسمتونم بهمراه نحوه مصرف دارو روش پرینت کردند. اینطوری نه صاحب دارو اشتباه میشه و نه نحوه مصرفش.
حالا نوبت صندوق بود که روی هم شد 1690 بت. که من بعدا فهمیدم کل هزینه بیمارستان بوده (نیازی هم نیست چندین بار در صف صندوق و ترخیص و ... بایستید) و فاکتورشم گرفتم. دکتر سرمی هم نوشته بود که پرسیدیم Injection یا تزریق کجاست و رفتیم بخش تزریقات و سرم رو طوری پرستار زد که بعد از درآوردن سوزن جاشو نتونستیم پیدا کنیم.
در سرم همسرم آمپولی هم زدند که حالشو بهم ریخت و هذیان میگفت. تا این لحظه من خودمو گم نکرده بودم اما وقتی دیدم حالش تا این حد بده دنیا روی سرم فرو ریخت . بهم میگفت کاش خونمون بودیم. بکل خودم رو باخته بودم و از اومدن به این سفر پشیمان بودم و خودمو تو دو ساعتی که سرم در حال رفتن به وجود بیمار عزیزترین جگر گوشه ام بود ملامت میکردم. هنوزم که 20 روز از این ماجرا میگذره وقتی این جملاتو تایپ میکنم اشک در چشمانم حلقه میزنه.
انسان در سفر پخته میشه و زندگی هم سفری بیش نیست. در این میان داشتن همسفری خوب یک نعمت بزرگه.بیماری شریک زندگی من که عاشقانه دوستش دارم همچون شلاقی روح سرکشم رو تازیانه میزد و شکنجه ام میداد. دو ساعت گذشت و سرم تموم شد. وقتی دیدم چشماشو باز کرده پرسیدم حالت چطوره رویا؟ گفت خوبم کاظم
انگار دنیا و تمام داراییش رو بمن دادند و از خوشحالی نمیدونستم چه کنم. گفتم بریم هتل ولی گفت نه بهترم. بریم فانتاسی .همه حس سفر در من دوباره لود شد و در حیاط بیمارستان چون ساعت 5 بود به مهدی زنگ زدم و خواستم که ترنسفر مارو از بیمارستان برداره که گفت نمیشه و یک تاکسی گرفتیم و با 300 بت دیگر به محل شو رفتیم.
FantaSea SHOW
اول خانمی مارو به گیشه تهیه بلیط برد و من واچر رو به پذیرش نشون دادم و دوتا بلیط که شماره صندلی ما در میز شام و همچنین شماره صندلی در شو فیلها رو روش نوشته بودند بهمون دادن.در ورودی چندین مغازه فروش صنایع دستی و بدلیجات و لباس بود که من به رسم همه سفرهام یادبودی از تایلند از اونجا خریدم .
اول رفتیم سراغ شام. چون شاید 24 ساعت میشد که همسرم چیزی نخورده بود. سالنی بسیار عظیم و زیبا با همه نوع غذا و دسر که با اشتهای تمام خوردیم.
همونجا با زوجی 50 ساله از انگلیس با لهجه انگلیسیشون که من بیشتر تو فیلما دیده بودم آشنا شدیم. اسمش پیتر بود و مرد نازنینی بود. بسیار دوستدار طبیعت و محیط زیست. میگفت یک ماشین برقی داره و از نحوه رفتار مردم با فیلهای زبون بسته بدش میاد. برای تعطیلات اومده بودن و کلی باهم گپ زدیم . تنها کسی بود که میتونستم باهاش انگلیسی رو روون و بی دردسر صحبت کنم.نوشیدنی بجز آب پولی بود و باید سفارش میدادی.
بعد از شام یک شو بنام ترافیک بانکوک شروع شد که خیلی جالب بود و توسط شاید حدود 40 نفر اجرا شد که شلوغی ترافیک بانکوک و رفتار مردمش با رقص و آواز بیان میشد. کمی در محوطه بسیار زیبای فانتاسی نشستیم و مردم فیل سواری میکردند و عکس میگرفتند. شو فیلها ساعت 9 شروع میشد و درهارو 8:30 باز میکنند.
سالن بسیار بزرگ و باشکوهی داشت.هرنوع دوربین و گوشی رو هم ازتون میگیرند و نمیتونید هیچ عکسی بگیرید. در عوض صحنه های جالبی با بازیگران شو و مجسمه های زیبا درست کرده بودند که با تخفیف 900 بت برای سه عکس ارائه میشد که ما با کمال میل هر سه عکسو سفارش دادیم و باهاشون عکس گرفتیم طبق قولشون در خروجی هر سه عکس با کیفیت خوب و قاب و پاکت مخصوص آماده بود. یادگاری های ما هم همینهاست. کلا قضیه مریضی یادمون رفته بود و داشتیم بازم از سفرمون لذت میبردیم. شو هم برگزار شد و رقص های محلی بهمراه فیلها و شعبده بازی های جالبشون با تماشاگران و آکروباتهایی که از بالا آویزون شده بودن و برنامه اجرا میکردند سرگرممون کرد. در هنگام خروج موبایل ها و عکسهامونو تحویل گرفته و با ونی که به هتل ما هم میرفت برگشتیم هتل.
قرار بود فردا صبح به تور جزیره جیمز باند بریم و 400 بت به مهدی بدیم. ولی مهدی زیر بار نمیرفت و همش میگفت باید 1000 بت بدید به من . منم چون مطمئن بودم شرکت 400 بت میخواد قبول نمیکردم. شب مهدی زنگ زد و گفت میاد هتل تا از ما 800 بت بگیره. میگفت اونا 400 بت برای ترنسفر یکطرفه گفتن و تو نفهمیدی. منم که انگلیسیم 1000 برابر از مهدی بهتر بود میدونستم که دروغ میگه. گفتم بیا هتل. وقتی اومد گفتم که من 800 بت رو بهت میدم اما تور رفتینگ فردا که 60 دلار پولشه کنسل کن که بازم گفت همه چی هماهنگ شده و ارسال شده و کنسلی در کار نیست. اینجا بود که گفتم پس اگر کنسل نمیشه فردا من به هر دو تور خواهم رفت و هر دو ترنسفر صبح باید اینجا باشن. مهدی گفت چطوری میخای به دوتاش بری. منم گفتم کاریت نباشه. من صبح تصمیم میگیرم کدومش برم. اصلا شاید دوستم که اینجاست بجای من بره. مهدی که دید جدی هستم و داره دستش رو میشه گفت ترنسفرتون کنسل شده ولی بقیه تور نه. گفت فردا هرکی بخواد بره خودش باید بره تا محل اجرای تور. منم گفتم پس آدرسشو بده بفرستم برای دوستم. اینجا بود که مهدی دید داره ضرر میکنه و عصبانی شد و گفت بگو نمیخای 800 بت رو بدی که منم گفتم میدم اما توهم تور رفتینگ منو اگه کنسل کردی پولشو بده اگه هم نکردی دوستم بجای من بره تور که متاسفانه عصبانی شد و رفت. منم رفتم خوابیدم.
روز آخر در پوکت- تور جزیره جیمز باند
امروز برای اینکه روز آخر باشه خیلی زود بود اما چاره ای نبود. صبح زود رفتیم صبحانه رو خوردیم و 7:30 در لابی هتل آماده بودیم. ون تور سر موقع در لابی آماده بود و مارو سوار کرد ولی کسای دیگه ای که در هتل ما قراربود با ما به این سفر بیان نیومدند و پس از نیم ساعت معطلی رفتیم و 11 نفر دیگه رو از هتلهای دیگه جمع کردیم و بسمت اسکله کشتی های کروز راه افتادیم. البته کروز رو یه قایق 30 نفره در نظر بگیرید.
یک ساعت و ده دقیقه مسیر بین پوکت و اسکله بود که پس از گذر از طبیعت پوکت و دیدن فیلها هم در مسیر به اونجا رسیدیم. وقتی پیاده شدیم یه آقایی اسم منو گفت و بهم گفت طبق توافق شما با مرکز تور باید 400 بت بما بپردازید. اینجا بود که دیگه من مطمئن شدم مهدی اصلا با اینا حرف نزده و خودشون از لیدر ما صادقترند. ولی منم گفتم که با مهدی هماهنگ شدم و هزینه ترنسفر ما رو مهدی میده چون بما بدهکاره. البته فکر نمیکردم قبول کنه ولی ازم قبول کرد و اجازه داد بریم سوار کشتی بشیم. اونجا یه مغازه کوچیک لب ساحل بود و چند صندلی برا نشستن. کاور ضد آب گوشی که من قبلا از ایران خریده بودمش رو هم میفروختن. کیف ضد آب و نوشیدنی و ...
45 دقیقه هم اونجا منتظر شدیم تا مسافران کشتی کامل شد و سوارش شدیم. دو جوان و یک دختر و مرد میانسالی خدمه کشتی بودند و دختره لیدر ما بود و همه چیز رو به زبان انگلیسی مشابه تایلندی توضیح میداد. کلا اگر انگلیسی بلد نیستید لیدر فارسی پیدا نمیکنید و فقط باید از طبیعت لذت ببرید و بس.
نکته: تور لیدر هایی که حتی تورهای ایرانی رزرو میکنند کلمه ای فارسی بلد نیستند و مثل چین و مالزی لیدر فارسی زبان همه جا همراهتون نیست.
برنامه این تور بازدید از سه جزیره و ناهار روی کشتی و شنا بود. اونجا هم با یه خانواده هندی و خانواده ای از آفریقای جنوبی آشنا شدم و باهاشون در مسیر گپ زدم.
در جزیره اول مارو سوار قایق دو نفره کردند و رفتیم داخل غاری بسیار زیبا که عکساشو تو سفرنامه ها دیده بودم. واقعا زیباست.
تو سقف غار خفاش ها آویزون بودند. رویا میترسید ولی لذت میبرد. اونجا نمیذاشتن به سقف غار دست بزنیم و میگفتن ضرر داره. داخل غار یه جایی بود که در اثر رسوب اب مجسمه ای شبیه بودا و جای دیگه یکی بشکل فیل تشکیل شده بود. برگشتیم داخل کشتی و وقتی همه آمدند بطرف جزیره بعدی راه افتادیم.
از لیدر که اسمش sun بود پرسیدم بازم قایق سواری داریم؟ من خیلی خوشم اومده . گفت آره یکی دیگه هست و من بسیار مشعوف شدم. یه گروه جوون از استرالیا بودند که بودن اونها در کشتی باعث میشد خودمو تو فیلمایی احساس کنم که چند تا جوون با کشتی میان تعطیلات.
از جزیره بعدی هم دیدن کردیم و گفتن هر کی بخواد میتونه شنا کنه. منم از خدا خواسته پریدم تو آب و تو آب سبزرنگ اونجا که کمی هم شور بود شنا کردم.
بعدش برگشتیم کشتی و ناهارو بصورت سلف سرویس سرو کردند. نودل های خوشمزه ای داشت. آب و نوشابه و قهوه هم در کشتی رایگان بود. چقدر مردم تایلند برای درآوردن لقمه ای نون تلاش میکنند. اونجا من شاهد زحمات کارکنان کشتی بودم. Sun دختری که شاید 25 سالش میشد بجای نشستن تو خونه داشت یه کشتی رو لیدری میکرد.
اسم تایلند به اختصار به معنای سرزمین آزادیه ولی من اسمشو گذاشتم سرزمین آزاد. راستش هرچقدر برای توریستا این کشور جذاب و سرشار از هرگونه فعالیت های آزاده همونقدر برای مردمانش کار و فعالیت و زحمت رو ببار میاره. در چند کشوری که رفتم همچنین مردم سخت کوش و نسبتا فقیری ندیدم.
بعد از ناهار یکبار دیگه تو یه جزیره سوار قایق شدیم و نهایتا در جزیره جیمز باند که اولش چند مغازه فروش صنایع دستی داشت پیاده شدیم و عکس گرفتیم. واقعا زیبا و خاطره انگیز بود.
شهرت این جزیره به این خاطره که جیمز باند فیلم "مردی با تفنگ طلایی" رو در چند صحنه در این جزیره بازی کرده. پس از سوار شدن به کشتی در آخرین قسمت تور جایی توقف کردیم و نزدیک یک ساحل وقتی نزدیک نیم ساعت داشتیم تا شنا کنیم. من تا ساحل رفتم. بقیه کسایی که پریده بودن تو آب هم دنبال من اومدن. موقع برگشتن وقتی پامو رو کف دریا گذاشتم احساس زخمی شدن کردم که به سبب شوری آب تا کشتی کف پام میسوخت. وقتی سوار کشتی شدم دیدم خون میاد. یکی از خدمه کشتی به زبان تایلندی داد زد و دوستشو صدا کرد. دختری هم که اونجا نشسته بود و از دار و دسته جوونهای استرالیایی بود ازم پرسید جلی فیش نیشت زد؟
اونجا یادم افتاد که ای داد بیداد. تو سفرنامه ها از نیش این حیوان خونده بودم ولی اون پسره اومد و نگاه کرد و گفت نترس نیش نیست و یه زخم عادیه ومعلوم شد پامو رو سنگ تیزی گذاشتم احتمالا. یه چسب زخم بهم دادن و رفتم بالا .
با برگشتمون به سمت اسکله تقریبا دفتر سفر به تایلند هم بسته میشد. در کنجی در کشتی نشسته بودم و به فرداها فکر میکردم. یک ساعتی برگشتمون طول کشید. در آخر از sun خداحافظی کردیم و به نشانه تشکر مردم انعامی هم بهشون دادند. کشتی هم در کنار ساحل به گل نشست و خدمه بسختی اونو تا کنار جایی که پیاده شدیم رسوندند. سوار ون شدیم و برگشتیم هتل.
به مهدی پیام داده بودم که متن پیام دقیقا بدین شرح بود:
سلام آقا مهدی.
یه لطفی بکن بلیط مارو بفرست.برا فرداست.ساعتی هم که ماشین میاد هتلم بگو.ممنون.
دو ساعت و نیم بعد دوباره پیام دادم:
الو. گرفتین بلیطارو؟
که بازم جواب نداد.
شب ساعت 9 دیگه نگران شدم و زنگ زدم بهش . خیلی تند بهم گفت من اسم دارم و چرا تو پیامت نوشتی الو؟ من که میدونستم مشکل از کجاست گفتم تو همه کشور های جهان وقتی کسی به کسی زنگ میزنه میگه الو. و الو تو هیچ فرهنگی فحاشی به حساب نمیاد. ولی مهدی اصرار داشت که الو خیلی حرف بدیه. بهش گفتم من تو پیامم اسمتو که نوشتم هیچ بلکه یه آقا هم بغلش گذاشتم. گوشیتو چک کن. وقتی چک کرد دید راست میگم داد زد که چند بار میخای زنگ بزنی هروقت بلیطتون دستم رسید میگم. گفتم من از صبح بشما زنگ نزدم. گفت سه بار زنگ زدی. گفتم بازم گوشیتو چک کن. وقتی دید راست میگم گفت درست میگی زنگ نزدی. فهمیدم با افراد دیگه ای هم درگیره که منو با اونا اشتباه گرفته.
شب ساعت 11 زنگ زد و گفت 8 صبح لابی باشید. ما هم که با خانواده امامی در ارتباط بودیم ازشون پرسیده بودم کی میان دنبالشون. به اونا گفته بودن ساعت 9:30 لابی باشید. فهمیدم که میخاد من صبح هم تو لابی سرگردان بشم و هم نگران و بهش زنگ بزنم تا دوباره باهام دعوا کنه. بهمین علت به خانم گفتم تا 8 آماده میشیم و میدونم تا 9:30 نمیان دنبالمون. پس از هتل لذت میبریم تا بیان.
روز برگشت:
دقیقا پیش بینیم صحیح بود و ما که تا ساعت 8 همه کارامونو کرده بودیم و چک اوت رو هم انجام داده بودیم تا 9:30 کسی نیومد دنبالمون. ولی ما ریلکس بودیم و داشتیم از منظره بینظیر هتل که دید بسیار خوبی به دریا و ساحل پاتونگ داشت لذت میبردیم.مخصوصا رنگین کمان خیلی زیبایی روی دریا تشکیل شده بود که کلی ازش لذت بردیم
9:20 مهدی خودش زنگ زد. گقت کجایین؟ منم خواستم خوشحال بشه ، گفتم ما از ساعت 8 تو لابی سرگردونیم. مثلا برافروخته شد و گفت باید بمن زنگ میزدید. چیزی نگفتم. راس ساعت 9:30 ماشین اومد و ماهم سوار شدیم. میخواستم بعدش به مهدی پیام بدم و از رفتارش با هموطناش گلایه کنم. ولی بعدا دیدم ارزششو نداره و اتفاقات مشابه برا مردم ما همیشه در حال رخ دادنه. تنها راهش اینه که مثل چین و مالزی در تایلند و حتی در دبی هم شرکتهای ایرانی تاسیس بشه و بیشتر ایرانی هارو سرویس بده و لیدر هاشم با سواد و با کمال باشند و در طول سفر همراه مردمشون باشند.
با خانواده امامی عزیزمون رفتیم فرودگاه و ایشون هم تعریف میکردند که بازای یک تور جزیره جیمز باند که قیمتش 45 دلار بود ازشون لیدرشون نفری 60 دلار گرفته . و وقتی قضیه رو بهش گفتن باهاشون دعوا کرده و تلفنشم جواب نمیده.
تو فرودگاه فرصت زیادی داشتیم و بارهارو تحویل کانتر دادیم. نکته مثبتی که همه جا تو تایلند میدیدم این بود که همه کانتر های تای پرواز تای رو چک این میکردند و کارت پرواز رو میدادند. بهمین علت صف زیاد نمیشد.
بعد از تشریفات پرواز باز هم سوار هواپیمای مجلل بوئینگ 777 تای شدیم و اینبار من که صندلیمو کنار پنجره گرفته بودم تونستم از مناظر زیبای پوکت عکس و فیلم بگیرمو لذت ببرم. بقیه فیلم دزدان دریایی کارائیب که موقع اومدن دیده بودم رو تماشا کردم.
یه لقمه مرغ هم بعنوان پذیرایی دادند که فک نکنم بجز تایلندی ها و هندی ها و عرب ها قومیت های دیگر بتونند بخورنش .
به فرودگاه سوارنابومی برای سومین بار و البته آخرین بار رسیدیم و بعد از صرف آخرین برگر کینگ و انتظار برای کانتر ماهان که برخلاف پروازهای تای صف مقابلش بسیار طولانی بود و تنها سه کانتر پذیرشش میکرد کارت پروازمونو گرفتیم و بعدش من رفتم گیشه مربوط به پرداخت VAT و حدود 500 بت ازشون پس گرفتم .در ساعت مقرر سوار ایرباس ماهان شدیم. من که اینبار با مانیتور های هواپیمای ماهان در مقابلمون مواجه شده بودم کمی به این پرواز امیدوار شدم. چون تو پرواز رفت خبری از مانیتور و سیستم مالتی مدیا نبود. البته تا پایان سفر هیچ یک از این سیستمها روشن نشد و دکوری بیش نبود.
پرواز بموقع انجام شد و ما راس ساعت مقرر یعنی حدود 3 صبح در فرودگاه امام تهران به زمین نشستیم. همیشه قدردان مسئولین فرودگاه امام بوده ام چون با سرعت عمل و چشم پوشی از مسائل جزئی موجبات آسایش مسافران کشورشون رو فراهم میکنند. خداوند همیشه راهگشای کارشون باشه. چه در کنترل گذرنامه و چه در تحویل بار و همچنین گمرک.
ماشینمون رو که زیر تلی از گرد و خاک مدفون شده بود برداشتیم و به ازی حدود نه روز 90 هزار تومان پرداختیم و بسمت تبریز روانه شدیم.
نکته آخر:
هر کشوری یکبار در عمر ارزشش دیدن را دارد. ولی اگر ما روزی بخواهیم به کشوری مجددا سفر کنیم آن کشور قطعا مالزی خواهد بود. تایلند برای آنان که طبیعت رو عاشقانه دوست دارند بهشتی وصف ناشدنی است ولی متاسفانه آزاد بودن فرهنگی رو بوجود آورده که شاید یا ذائقه برخی از ماها سازگار نباشه. در هر حال این سفر هم تمام شد و با همه شیرینی ها و تلخی هاش در دفتر خاطرات من و همسرم ثبت شد. حالا نوبت سفر بعدیه تا براش مطالعه و تحقیق کنیم و از اندوخته های این سفر هم به تجربیاتمون بیفزاییم.
آرزوی سفرهای دلنشین برای همه خوانندگان این سفرنامه رو دارم.موفق باشید.