ایزد بانوی آب های روان (سفرنامه ملایر- نهاوند-کنگاور)

3.6
از 16 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
ایزد بانوی آب های روان (سفرنامه ملایر- نهاوند-کنگاور) + تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
21 آبان 1399 09:00
72
16.5K

نام و نام خانوادگی : عاطفه حاجی آبادی

تاریخ : 1آبان 1399

مقصد : ملایر – نهاوند -کنگاور

نام هتل :اقامت در خانه روستایی

عنوان سفرنامه: ایزد بانوی آب های روان

 

سلامی به قدمت تاریخ ایران عزیزم  به دوستان عزیز لست سکندی ، سفرنامه را با جمله (ایرانم زیباست) شروع میکنم . ایران دوست داشتنی ما بسیار جاهایی بکر و زیبایی دارد . که دیدن هر قسمت از آن خالی از لطف نیست . من هر زمانی که سفرنامه شما دوستان خوب رو میخونم گویا که خودم در سفر بودم.

 

این قسمت: کنگاور – نهاوند – ملایر

 سفر ما در روز پنج شنبه مورخ 1آبان  1399 شروع شد .در ساعت 12ظهر من ونیلی عزیز ( سگ ایرانگرد من) با دعوت دوستم به سمت ملایر حرکت کردیم .تا در این سفراز نهاوند و کنگاور بازدید کنیم.

 

  • لوازم مورد نیاز سفر

لباس راحت و مناسب فصل (نسبت به هوای تهران همیشه چند درجه سرد تر است )

کفش و لباس مناسب پیاده روی

کرم ضد آفتاب

دوربین عکاسی

لوازم شخصی

 

  • درجه سختی سفر

سبک

 

  • زمان مورد نیاز

دو روز کامل

 

  • مسافت

مسافت از تهران تا ملایر 187 کیلومتر است که زمان تقریبی چهار ساعت طول  میکشد. از ملایر تا نهاوند  48 کیلومتر است که زمان تقریبی چهل و پنج دقیقه طول میکشد. از نهاوند تا کنگاور شصت کیلومتر است که تقریبی 1ساعت طول می‌کشد.

 

  • بهترین فصل سفر به کنگاور

بهترین فصل بهار و اوایل پاییز است.

 

باز هم سفر و باز هم گویا بار اول است که به سفر می روم. شوقی عجیبی داشتم. شروع به جمع آوری وسایل کردم. پنجشنبه بود و روز اموات، پس باید اول به دیدار پدرم می رفتم. نیلی گویا از من بیشتر هیجان سفر رو داشت. نشسته بود کنار درب تا مبادا جا بمونه و وسایل رو بازرسی میکرد . حوالی ظهر بود که همه کارها برای سفر انجام شده بود. در ابتدا به دیدار پدرم رفتم تا اجازه سفر رو از پدرم همانند قدیم بگیرم. پنجشنبه بود و ترافیک بهشت زهرا سنگین، یک ساعت زمان برد تا به بهشت زهرا برسم. نیلی روی صندلی عقب خوابید من هم با خیال آسوده به مزار پدرم رفتم.  بعد از دیدار پدر و کسب اجازه راهی شدم .

در ابتدا از تهران وارد اتوبان( تهران – قم) می شویم. نگاه به عقربه بنزین میکنم خوب یک خط داره هنوز، پس نگران بنزین نیستم و در جاده اولین پمپ بنزین رو رد میکنم ، همیشه کلی استراحت گاه تو جاده قم است ، پس نگرانی برای چی ..... مسیر گویا دورتر شده و تمام پمپ بنزین ها آب شدن و رفتن توی زمین، بنزینم میره روی چراغ زرد و من همچنان پمپ بنزینی پیدا نمیکنم و اضطراب عجیبی بهم وارد میشه . نکته خنده دارش این است که کلی پیشنهاد مسخره به فکرم میرسه که اگه بنزینم تموم شد چه بکنم. تو همین فکر ها هستم که تابلو پمپ بنزین رو میبینم و سریع وارد لاین کند رو میشم که خدایی نکرده ردش نکنم.

 نتیجه اخلاقی: برای اینکه استرس تو جاده موندن رو نداشته باشید خوب تهران باک رو پر کنید .

بنزین میزنم و نیلی رو بیدار میکنم تا چرخی بزنه و مقداری غذا بخوره. تا غذاش رو میریزم یه مهمون هم براش میاد و خیلی دوستانه اجازه میده که مهمونش هم از غذاش بخوره و کلی با هم بازی می کنند. ساندویج کتلت از از خونه در آورده بودم رو در میارم و شروع به خوردنش میکنم که چشمم به سوهان خودکار اونطرف اتوبان میوفته . خیلی تعریف سوهانش رو شنیده بودم ولی خوب قسمت نشده بود هیچ زمان امتحانش کنم. به خودم قول دادم که برگشتن حتما خریدی ازش داشته باشم . ولی ناگفنه نمونه این سری هم همانند قبل در زمان برگشت از خستگی فراموش میکنم و حسرت خوردن سوهان خودکار به دلم باز می مونه .

 بعد از عوارضی قم وارد خروجی اراک میشوید. به سمت اراک رانندگی کنید تا شهر اراک 160 کیلومتر است ( حدود 2 ساعت با سرعت معمولی ) بعد از رسیدن به شهر اراک استراحت کوتاهی کردم و چای با نان محلی اراک (فتیر) خوردم. فتیر یه نوع نون محلی است که بهش کلوچه اراکی هم گفته میشه. خیلی کم شکر هم داره. من هر زمان از اراک رد میشم حتما چند تا دونه میخرم ( کلوچه ها که داخل تنور قدیمی پخته میشه ،خوشمزه تر است )  .

عکس شماره 01 (عکس فتیر اراک)

 فتیر اراک

من باید به روستای امیر الامرا نزدیکی ملایر میرفتم تا هم به همسفرم ملحق بشم و هم در خونه دوستم شب را استراحت کنم . بعد از استراحت کوتاه از اراک به سمت ملایر حرکت کردم .در مسیر از شهر شکوفه های گیلاس ایران هم رد میشدم ( شهر زنگنه ). در حقیقت شهر زنگنه ، نخستین شهری است در جاده، که  ورود به استان تاریخ و تمدن کشور محسوب میشود( استان همدان ).

 از اراک تا ملایر ( شهر جهانی انگور ) 105 کیلومتر راه است . نزدیک شهر ملایر روستایی قرار دارد به نام بیجن آباد، نزدیکی های روستا هوا تاریک شده بود و من ترس عجیبی بهم دست داده بود . نیلی رو از خواب بیدار کردم تا بتونم به مسیر ادامه بدم. نیلی هم به زور بلند شد و یه مدلی نگام کرد که هنوز نرسیدیم چرا من رو بیدار کردی آخه .. و دوباره خوابید. صدای ضبط ماشین رو بلند میکنم و شروع به خوندن میکنم با صدای بلند. نسیم خنکی به صورتم میخوره و کم کم ترس تبدیل میشه به شوق سفر ...

 خوشبختانه دوستم در شهر ملایر منتظر من بود تا ما را به روستا ببرد.  بعد از دیدن دوستم و خوردن بستنی در بستنی فروشی قرائن (یکی از بستنی فروشی های معروف شهر ملایر است ) به سمت روستای امیر الامرا رفتیم. توصیه میکنم حتما در سفر از ملایر این بستنی رو امتحان کنید .

ملایر شهری است با جاذبه های گردشگری که برای گشتن داخل خود شهر به یک روز کامل زمان نیاز است (امیدوارم بتونم یک روز سفرنامه شهر ملایر را برای شما دوستان بنویسم ). باید میرفتیم خونه دوستم پس از ملایر به سمت شهر ثامن رفتیم. از ملایر 15 دقیقه تا روستا امیر الامرا فاصله است. ما ساعت 10 شب رسیدیم به روستا، روستا کامل ساکت بود و صدای سگ ها باعث شده بود که نیلی هم گلویی صاف کنه. آسمان صاف بود و کلی ستاره در حال چشمک زدن بودن.

هوا کامل تمیز بود و من هم نفس های عمیق میکشیدم تا از این هوای پاک بیشترین استفاده رو ببرم . وقتی به منزل دوستم رسیدیم مادرو پدرش از ما استقبال کردن و یه شام عالی هم برام درست کرده بودن ، بعد شام غذای نیلی هم جدا گذاشتن تا براش ببرم . البته ناگفته نمونه که وسط خونه یه کرسی با لحاف جذاب هم داشتن که سهم من فقط نگاه کردن شد و من تو اتاق مهمان شب رو خوابیدم. صبح دیدم صاحب خونه در حال کوبیدن گردو بود بعد مخلوط کرد با پیاز و دوستم رو فرستاد نانوایی ، تو روستا نونوایی بود که اهالی هر چیزی که خودشون دوست داشتن میبردن و نانوا روی نون محلی براشون می پخت. از طمع نون با تخم مرغ محلی نگم که محشر بود . (البته شنیدن کی بود مانند خوردن ). سریع آماده حرکت شدیم که به شهر تاریخی کنگاور حرکت کنیم . مادر دوستم هم در حال آماده کردم ترخینه  بود (توضیح در ادامه نوشته شده است )

 

عکس شماره 02 (عکس نون محلی روستای امیر الامرا )

نان محلی روستای امیر الامرا  

عکس شماره 03 ( عکس ترخینه)

ترخینه

 

کنگاور

دیر زمانی بود که آرزوی دیدن دومین بنای سنگی ایران معبد آناهیتا رو داشتم ولی خوب قسمت نشده بود ( اولین بنای سنگی ایران تخت جمشید است ) . برای دیدن کنگاور باید وارد استان کرمانشاه می شدیم. با نزدیکتر شدن قلب من هم تند تر میزد . معبد درست در وسط شهر کنگاور قرار دارد . و پیدا کردن آن اصلا سخت نیست . ما طبق گوگل حرکت کردیم و گوگل آدرس درب پشتی را به ما داد . ما بودیم و یک درب بسته ، برای چند ثانیه سکوت محض بود و سریع دوستم پرید پایین ماشین تا علت تعطیلی رو جویا بشه که متوجه شدیم ما درب رو اشتباه اومدیم . لبخند رضایت رو لب های هر دوتامون نقش بست . وارد محوطه شدیم و بلیط خریدیدم ( بلیط برای ایرانی ها نفری 4 هزار تومان و برای خارجی ها نفری 30 هزار تومان) ما هم دو تا بلیط ایرانی گرفتیم و راهی شدیم داخل .

 

نقطه ضعف معبد آناهیتا در کنگاور :

 متاسفانه هیچ راهنمایی وجود نداشت . نه بروشور و نه تابلویی . فقط در بدو ورود دو تابلو بسیار کوچک بود یکی از تابلو ها توضیح مختصری در مورد معبد داده بود و تابلو دوم نوشته بود زباله های خود را روی زمین نریزید . ما هم گفتیم چشم . و اینکه مسئول بلیط هم اطلاعاتی از از خود معبد و نه از شهر داشت . وقتی ازش پرسیدم که به جز این معبد جاهای تاریخی دیگه رو بهمون معرفی کنه در پاسخ گفت فقط همین جا رو شهر برای گردش داره . ای داد و بیداد ، کنگاور شهری که از هخامنشیان تا به امروز بوده است و فقط این بنا رو داره، مگر می شود ...

عکس شماره 04 (تنها تابلو توضیحات معبد آناهیتا )

معبد آناهیتا 

ناگفته نماند که گذر سال های طولانی ، باد و باران ، زمین لرزه های مکرر از شکوه و عظمت این بنا کاسته است . روزگاری اینجا معبد آناهیتا ایزد بانوی آب ها و الهه باروری بوده است. شما بعد از وارد شدن در قسمت چنوب بنا هستید . به سمت شمال بنا که حرکت کنید پلکان دو طرفه ای می بینید . مشابه این پلکان را در بدو ورود به تخت جمشید هم ملاحظه می کنید .

عکس شماره 05 (یکی از پله های معبد آناهیتا در قسمت غرب)

معبد آناهیتا

عکس شماره 06 (یکی از پله های معبد آناهیتا در قسمت  شرق)

معبد آناهیتا 

از میان خروارها سنگ  به سمت غرب حرکت کردیم تا چند ستونی که سالم مانده و هم گنبد عظیم کنار ستون ها را ببینیم. عظمت و بزرگی ستون ها هر بیننده ای را به وجد میاره .

عکس شماره 07 (ستون های ضلع شمال غربی  معبد آناهیتا )

معبد آناهیتا

بدانیم از آناهیتا :

آناهیتا از ایزد بانوان ایرانی در زمان اساطیر است که هدایت و نگهبانی تمام آب های جهان را به عهده دارد . دختر اورمزد بزرگ و قدرتمند است. همسر ندارد و همیشه دوستدار حیا و شرم است .

بعد از بازدید از سمت غرب معبد و کلی گشتن (ما هیچ طرحی روی سنگ ها پیدا نکردیم)، در سایتی خونده بودم که کلی طرح های اساطیری روی سنگ ها است. به سمت شرق بنا رفتیم تا شاید اثری از گورهای اشکانی پیدا کنیم که متاسفانه هیچ (البته اگه لیدری در معبد قرار داشت ما رو حتما راهنمایی میکرد ) در سایتی خونده بودم که در قسمت شرق بنا باستان شناسان تعدادی قبر از دوره اشکانیان پیدا کردن با شیوه دفن خاص، اجساد داخل قبر بر روی دستانشان و بر دهانشان سکه داشتند . خوب بگذرریم ما که چیزی ندیدیم. درست است که تعداد چند ستون و انباری از سنگ در این بنا باقی مانده ولی قدم زدن در این معبد احساس عجیبی به آدم میده، اینکه اجدادمان در سالیان بسیار دور چگونه میزیستند و چه طرز تفکری داشتند، برای من به شخصه بسیار جالب است

عکس شماره 08 (ضلع شمال شرقی معبد آناهیتا )

معبد آناهیتا

با کلی سوال ناجواب معبد رو ترک میکنیم، البته بعضی وقت ها سوال ناجواب هم بد نیست، انسان رو مجبور به خواندن چند کتابی میکند برای رفع حس کنجکاوی .....

در اینترنت به دنبال بقیه جاهای دیدنی در شهر کنگاور می کنیم که متاسفانه همه بدون آدرس است و مردم محلی هم هیچ اطلاعی ندارند .

جاهای دیدنی کنگاور شامل :

  • معبد آناهیتا
  • تپه های باستانی گودین
  • سراب فش
  • حمام توکل
  • پل کوچه
  • امام زاده ابراهیم
  • مسجد جامع کنگاور
  • قلعه ساری اصلان
  • سراب ماران

کم کم در حال خارج شدن از شهر هستیم. برای بنزین زدن کنار پمپ بنزین می ایستیم و من نیلی را بدون قلاده از ماشین خارج میکنم که حادثه ای دلخراش برای ما می افتد. متاسفانه نیلی عزیز من به خاطر شیطنت زیاد وارد جاده میشه و با یک ماشین برخورد مختصری میکنه. البته سریع بلند میشه و کلی چک میکنم که ضربه نخورده باشه ( بعد از سفر عکس برداری کامل میکنم که خدا رو شکر هیچ مشگلی نداشت ). با ناراحتی شهر دوست داشتنی کنگاور رو ترک میکنیم و عازم شهر نهاوند می شویم.

در مسیر مختصر ناهاری که شامل نون محلی و پنیر و گردو است میخوریم به تا بعد از برگشت خورشت فسنجونی که صاحب خانه به ما قول داده بود رو بخوریم.

 

نهاوند ( پشت درب های بسته )

وارد شهر نهاوند می شویم (شهری به قدمت 5 هزار سال )

شروع به سرچ جاهای دیدنی شهر نهاوند میکنیم :

1-حمام حاج آقا تراب

2-معبد لائودیسه

3-مقبره نعمان ابن مقرن (پیر بابا )

4-خانه قدوسی

5-تپه و دهکده گیان

6-مسجد جامع نهاوند

7- مقبره شیخ ابوالعباس نهاوندی

8- تپه باستانی بابا قاسم

9-پل زرامین

10- سراب گیان

11-سراب گاماسیاب

دو تا جا چشم ما را به خودش میگیره معبد لائودیسه و حمام حاج آقا تراب رو انتخاب میکنیم .

من معبد لائودیسه رو اول ترجیج دادم که برم ولی هرچی بیشتر میگشتیم گوگل ما رو به کوچه های بن بست هدایت میکرد . ولی من که نا امید نمیشم به این زودی ها پس به گشتن ادامه دادم .

 

بدانیم از لائودیسه :

از جمله بناهای باقی مانده از سلوکیان معبد لائودیسه است . لائودیسه همسر یا خواهر (آنتیوخوس سوم) پادشاه سلوکیان بوده .پادشاه سلوکیان به پاس نیکی های همسرش معبدی هم نام همسرش میسازد. طبق اسنادی گفته میشود که ملکه لائودیسه الهه فراوانی یونان بوده است .

ما هر چه گشتیم چیزی پیدا نکردیم. تا رسیدیم به چند مرد سن و سال دار ، اون ها گفتن بعد از کاوش های باستان شناسی روی معبد دوباره پوشیده شده است و امام زاده رو به ما نشون دادن که بعد از سرچ از گوگل متوجه شدیم بله معبد در زیر امام زاده قرار دارد .

 

عکس شماره 09 (امام زاده نهاوند)

امام زاده نهاوند

عکس شماره 10 (سرچ در گوگل  -منبع اینترنت )

10.jpg

سریع مسیر بعدی رو سرج کردیم جمام حاج آقا تراب ، شروع به گشتن کردیم . کوچه ها بسیار باریک با شیب تند بود . بعد از کلی راست و چپ رفتن رسیدیم به پشت درب های بسته دوباره ، بله حمام به خاطر تعمیرات بسته بود و ما هم تنها کاری که از دستمون بر میومد رو انجام دادیم . عکاسی از محوطه خارجی بنا .

بدانیم از حمام حاج آقا تراب :

این حمام مربوط به دوره ناصر الدین  قاجار در شهر نهاوند ، محله علی آباد ، کوچه حاج آقا تراب واقع شده است . به حمام حاج آقا تراب حمام دو قلو هم گفته میشود . روبروی حمام، مسجد حاج آقا تراب است .

عکس شماره 11 ( حمام حاج آقا تراب نهاوند )

حمام تراب نهاوند

عکس شماره 12 (حمام حاج آقا تراب نهاوند)

حمام حاج آقا تراب نهاوند

پس از بازدید از این شهر کهن و تاریخی راه می افتیم به سمت روستای امیر الامرا تا بشورد خورشت فسنجان این بسته بودن ها را ...

در مسیر برگشت کلی زمین گوجه می بینیم که کشاورزان در حال گوجه چینی هستند . ما هم هوس میکنیم و یک کیلو گوجه به سوغات می خریم . اگه گوجه بیشتری میخواستیم باید خودمون گوجه ها رو می چیدیم که در این صورت کیلویی 2500 تومان میشد . البته این کار برای کسایی بود که 100 کیلو به بالا گوجه میخواستن نه ما که همش یک کیلو خریدیم .  

عکس شماره 13 ( زمین گوجه فرنگی )

زمین گوجه فرنگی

به روستا میرسیم و فسنجان را نوش چان میکنیم . یکی از مزه های منحصر به فرد این خورشت به خاطر این است که با شیره انگور مزه اش ملس می شود و از شکر به هیچ عنوان داخلش استفاده نمی شود . پیشنهاد میکنم حتما یک بار به جای شکر از شیره انگور برای پخت این خورشت اصیل ایرانی استفاده کنید .

بعد از خوردن چای به باغ انگور دوستم میریم ، البته فصل انگور چینی تمام شده و ما برای سرکشی به باغ میرویم تا یک مقداری هم نیلی در دشت بدون خطر ماشین بازی کنه .

عکس شماره 14 ( روستای المیر الامرا)

روستای المیر الامرا

عکس شماره 15 ( روستای المیر الامرا)

 روستای المیر الامرا

به منزل دوستم میریم و چند ساعتی را استراحت میکنیم ، ساعت 12 شب بیدار میشیم و وسایل رو جمع میکنیم تا به تهران برگردیم .و صاحب خونه مهمان نواز برایم از کلوچه های شهر ملایر چند عدد میگذارد با مقداری پنیر و گردو تازه . چند عدد سیب و انار هم چاشنی اش میکنه . و مهم ترینش ترخینه که خودش درست کرده رو چند عدد داخل کیسه برایم میزاره تا سوغات به تهران ببرم .

 

خوب حالا ترخینه یا به زبان لری (کشکینه )چیست ؟

از خیس کردن بلغور گندم یا جو با دوغ ترش به مدت چند روز خمیری بدست میاد . با اضافه کردن مقداری پونه به خمیر شروع به فرم دادن خمیر میکنند و داخل افتاب خشک میکنند . بعدش هم معلوم هست دیگه آش ترخینه درست میکنند .

من آش ترخینه رو چند سال قبل داخل یه نمایشگاه گردشگری خورده بودم ک بسیار مزه ای ترشی داشت که  من دوست داشتم .

 از شهر سامن در مسیر برگشت عبور میکنیم . شهر خیارشور و زیتون شور . مقداری از مغازه ای که باز است زیتون میخرم (کیلویی 18 هزار تومان ) . به شهر زنگنه میرسیم . در مسیر رفت به خودم قول داده بودم که حتما در مسیر برگشت از لواشک های این شهر خرید داشته باشم . به به .. مقداری لواشک میخرم ( کیلویی 24 تومن از هر میوه ای که دوست داشته باشید ) و نقل نهاوندی هم یک بسته میخرم ( هربسته 16 هزار تومان ) من به جای قند با چایی این نقل ها رو میخورم که خیلی خوشمزه میشه . نیلی هم حسابی میخوابه و من میمونم و جاده .........

همیشه در انتها سفرها ما هستیم و کلی خاطره از سفر و کلی نکته ها که یاد میگیریم . یاد میگیریم تا صبورتر باشیم .یاد میگیریم که چقدر اهالی شهر های کوچک زندگی را زندگی میکنند . قدر لحظه ها را میدونند و هنوز رسم مهمان نوازی دارند و یاد میگیریم هزاران نکته دیگر رو ....................

دوستان عزیزم امیدوارم تونسته باشم در این سفر نامه حال خوب خودم را با شما در میان گذاشته باشم . ممنونم که وقت گذاشتید و همراه من بودید با خواندن این سفر نامه .

لازم به ذکر است تمام متن بالا تجربه و برداشت شخصی من از سفر بوده است .

 

با تشکر

نویسنده: عاطفه حاجی آبادی

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر