آیندهوون
اتوبوس تقریبا خالی بود هر نفر 2 تا صندلی داشت. کیفیتش در حد اتوبوسهای معمولی ما بود و بلیط VIP نداشتن. کلا اونجا اتوبوس وسیله ارزونیه و خیلی هم طرفدار نداره به جز جوونها. بک پکرها و ... صبح ساعت 5 با گذر از شهرهای بروکسل و آنترپ بلژیک رسیدیم به آیندهوون هلند. قرار بود که بریم خونه یکی از دوستان که توی اونجا دانشجو هستش. بگذریم که شماره تلفنشو اشتباه می گرفتم و تقریبا 2 ساعت الاف بودیم.
اما ساعت 7 تا 10 خواب خوبی رفتیم. آیندهوون یه شهر صنعتی و دانشگاهیه. از نظر توریستی یه مرکز شهر داره و تقریبا همین. به هر حال بعد از صبحونه رفتن برای انجام چند تا کاری که توی آیندهوون برنامه ریزی کرده بودم. آیندهوون شهر تمیزی بود. مردم از دوچرخه خیلی زیاداستفاده می کنن. یه مرکز شهر معمولی داره و تقریبا همین. به هر حال ظهر عازم آمستردام شدیم. برای اون روز با راهنمایی دوستم از قبل یه بلیط روزانه نامحدود قطار در سطح کشور هلندگرفته بودم که میشد نفری 16 یورو.
استفاده از قطار در هلند و آلمان بسیار راحت و بی دردسره. قیمتش هم مناسبه. بسیار بسیار هم دقیق و سروقت هست. یعنی بی برنامگی تا یک دقیقه هم بسیار به ندرت پیش میاد. برای رفتن از مکانی به مکان دیگه اگر قطار مستقیم وجود داشته باشه که هیچ. اگه نباشه با استفاده از اینترنت میشه برنامه ها رو دید و میشه خطها رو عوض کرد تا به مقصد رسید. اگر بلیط بگیرید توی بلیط خودش پیشنهاد میده و اگر همه اینها هم نباشه توی تک تک ایستگاه مأمورین ایستگاه با داشتن دستگاههایی که به صورت آنلاینه برنامه به شما می دن.
توی این برنامه میگن که مثلا سوار قطار رتردام میشی ساعت 19:05 در سکوی 5 پیاده میشه و در ساعت 19:12 در سکوی 7 سوار قطار مثلا آمستردام میشی. به همین دقت و به همین راحتی. بلیط رو هم به ندرت چک می کنن . اما اگه چک کنن و نداشته باشید که خیلی بد میشه. قطار اون روز بین راه صحنه های زیبایی از طبیعت ناب و ساده و روستایی هلند بهمون نشون داد.
مناظر اطراف آیندهوون
مناظر اطراف آیندهوون
مناظر اطراف آیندهوون
هلند کشور زیبایی هستش. یه دشت بزرگ و سرسبز . کانالها و قایقها. توی هلند پره از کانالهایی که توی اون کشتی های بزرگ رفت و آمد می کنند. این کانالها همون راین هستند که در سطح مسطح کشور هلند کاملا گسترده شدند. چند جا یه چیزهایی مثل سد درست کردن که به وسیله اونها شیب جریان آب رو کنترل می کنن. دامها و مردمی که مشغول کشاورزی هستن صحنه های معمولیه که در هلند دیده میشه. این مردم واقعا آب و باد رو مدیریت می کنن.
آمستردام
اما حکایت آمستردام کاملا متفاوت بود. یه شهر با ساختمانهای زیبا. 4 تا 5 طبقه. اما با مساحتهای کم. شلوغ و پر رفت و آمد. قسمت قدیمی شهر پر از کانالهایی هست که سطح شهر رو کاملا کاور می کنه. ونیز شمال اروپا شهریه که پر از کانالهای عریض و زیباست. ولی به نظر من دادن این لقب به این شهر اجحافه. چون اونقدر جذاب و زیباست که خودش یه موجودیت جداگانه داره. وسیله نقلیه عموم مردم دوچرخه هستش. دوچرخه ها خیلی زیادن و خیلی احتمال داره بهت بزنن. گاهی به نظر میاد منظره شهر و زشت میکنن. اما به هر حال خیلی جالبه که مردمش تنبل نیستن و حتی برای رسوندن بچه هاشون به مدرسه از دوچرخه به همراه کریر خاصی استفاده می کنن. توی خیابوناش نمی دونستم مراقب دوچرخه ها باشم یاماشین یاتراموا.
پارکینگ دوچرخه ها
قسمت مرکزی شهر ارزش دیدن داره. شهری که معماریش هم منحصر به فرده. جایی که داستان بیگانه آلبر کامو فضای اون رو روایت میکنه. این منطقه حدود 7000 ساختمان تاریخی ثبت شده داره. فضای این شهر از قرن 19 به این طرف تغییر چندانی نداشته. این شهر در مناطق مرکزی شامل 90 جزیره هست که با 400 پل به هم وصل شدن. مثل ونیز. با معماری متفاوت. در مرکز به اسم میدان دام هستش و یکی از شعب موزه مادام توسو اونجا بود که راستش برام جالب نبود و نرفتم. موزه ون گوک هم از جاهای هنری شهره.
موزه مادام توسو
دام
آمستردام
آمستردام
آمستردام
آمستردام سوغاتی های جالبی داره که یکی از اونها کفشهای چوبی هستش که کاملا با سایزهای مختلف و طرحهای شبیه هم موجود هستن. ظاهرا این کفشها قدیم برای راه رفتن در زمینهای هموار و گل آلود هلند استفاده می شد.
کفشهای چوبی سوغات آمستردام
کانالهای مختلف شهر توی مرکز شهر مجتمع میشن. این کانالها که برای رفت و آمد استفاده میشه امروز شکل زیبایی به شهر دادن. مراکز دیدنی شهر در محدوده ای هستش که میشه پیاده اونها رو دید. ولی میشه دوچرخه هم کرایه کرد و فکر می کنم کار خوبیه. مترو هم داره. به نظر مترو خوبی هم میومد و وسیع بود. اما به کار ما نمیومد.
توی شهر یه تور کانال برگزار میشه که حدود 30 دقیقه در کانالهای شهر توریستها رو سرگرم میکنن. در ضمن یک خصوصیت مهم آمستردام اینه که چیزایی که توی خیلی از جاهای دنیا خلاف و جرم محسوب میشه توی اینجا و در خیابان خاصی به نام Red Light Street و در منطقه DeWallen به صورت عادی جریان داره مردم شهر هم ظاهرا مشکل خاصی با این مسأله ندارن. چون محدود به یه منطقه خاصه.
فروشگاهی در DeWallen
کلا قدم زدن در محیط آمستردام خیلی لذت بخشه. اما آمستردام یه منطقه ای داره به اسم JORDAN که یه منطقه مسکونی با یه همسایگی خیلی زیباست و ظاهرا یهودی ها از قبل اونجا ساکن بودن. در این منطقه نماد معماری آمستردام هستش.
منطقه Jordan
منطقه Jordan
البته آمستردام دارای یه موزه خیلی غنی آثار هنری هم هست و کلیسا های زیادی هم داره که البته توی برنامه من نبودن. از قسمت جنوبی به شمال شهر هم میشه با کشتی تردد کرد که فاقد هزینه هم هستش.
دن هاخ
از آمستردام دوباره سوار قطار شدیم و به سمت دن هاخ یا به قول خودمون لاهه حرکت کردیم. نزدیک غروب بود که رسیدیم و سریعا با تراموا رفتیم به طرف ساحل. اون طرف ساحل انگلستان هستش. با اینکه در فصل گرم نرفته بودیم ولی رستورانهای کنار ساحل باز بودن . اما توصیه می کنم اینجا رو در یک فصل گرم برید. کلا محیط اونجا یه جای ویلایی بود که مشخص بود ملت واسه تفریح و دریا و شب نشینی به اونجا میان.
در طول مسیر خانه های ویلایی زیادی دیده میشه که نشون می داد هلندی ها زندگی آروم و دوراز هیاهو رو دوست دارن. خانه های بزرگ یک یا دوطبقه با حیاطهای وسیع بدون هیچ حصاری. یه قدم کنار دریا زدیم و به سمت داخل شهر رفتیم. البته باز با تراموا. برای این تراموا باید بلیط 2 یورویی می خریدیم که متأسفانه ما نمی دونستیم. ولی خوشبختانه کسی هم چک نمی کرد. یه کم گرسنه بودیم و رفتیم یه چیز کوچولو توی Burger King خوردیم.
رستورانهای کنار ساحل دن هاخ
ساحل دن هاخ
هتلی در کنار ساحل
اما خود لاهه یه شهر با ساختمانهای نسبتا بلند (البته شنیدم رتردام از همه شهرهای هلند مدرن تره.) بود که البته برخلاف حومه زیبا و ویلایی اون، چیز خاصی توی مرکز این شهر ندیدم.
ساختمانهای مرکز شهر
خلاصه شب با قطار برگشتیم سمت آیندهوون و اومدیم پیش دوستم. شب رو تا پاسی از نیمه شب به حرف زدن با دوستم گذروندم که اونجا مشغول تحصیله. صبح بعد از بیدار شدن که معمولا در هلند صبح زود میشه ساعت 8 صبح اومدیم به ایستگاه راه آهن و یه بلیط یک روزه قطار بین آیندهوون و بروکسل خریدیم به قیمت حدود 40 یورو و به سمت بروکسل حرکت کردیم. البته برای رفتن به اونجا مجبور شدیم توی دوردرخت خط عوض کنیم که اصلا کار سختی نیست و کاملا مشخص و منظم هستش.
زمان عبور از مرز هلند و بلژیک روی صفحه GPS موبایل
بروکسل
بلژیک از نظر طبیعت و اقلیم شبیه هلنده. در واقع هلند و بلژیک و لوگزامبورگ که عهدی دیرینه با هم دارن و در قدیم به عنوان منطقه بنلوکس معروف بودن. اولین کشورهایی بودن که پیمان شینگن رو راه اندازی کردن و بعدا کشورهای دیگه که اولیشون آلمان بود به اونها پیوستن.
به هر حال قطار به سمت بروکسل پیش رفت و البته از معدود دفعاتی بود که توی قطار یه نفر بلیط رو چک کرد. البته فقط توی مسیر رفت. حومه شهر بروکسل و حداقل اطراف ریل راه آهنش خیلی جالب نبود و یه جورایی مثل اطراف راه آهن خودمون بود. جالب اینکه از توی قطار یه خیابونی هم قابل رویت بود که شبیه ردلایت آمستردام بود. بعدها فهمیدم که شهرهایی که توی اون مناطق هستن هر کدام به نوعی یه خیابون اینجوری دارن.
در ایستگاه مرکزی قطار بروکسل پیاده شدیم و اومدیم بیرون. یه کم طول کشید تا با GPS فهمیدیم کجاییم و بعد از اون راه مقر اتحادیه اروپا رو در پیش گرفتیم. توی راه از کاخ پادشاهی و یه پارک هم رد شدیم.
کاخ پادشاهی بلژیک
وارد شدن به مقر اتحادیه اروپا هیچ تشریفات خاصی نداشت و این برام خیلی جالب بود. به راحتی وارد شدیم و در فضای اونجا می شد بدون محدودیتی رفت و آمد کرد. رفتیم جلوی درش و با پرچمهای کشورهای اتحادیه اروپا هم عکس انداختیم.
مقر اتحادیه اروپا
بعد پیاده به سمت مرکز شهر رفتیم و از یه کلیسا که به نظر کلیسای مرکزی جامع شهر میومد بازدید کردیم. از یه نفر شنیدم که اهالی بروکسل آدمهای مذهبی هستن.
کلیسای بروکسل
اینجا بود که احساس گرسنگی کردیم. البته همزمان هم وارد مرکز شهر شدیم و رستورانهای مختلف رو دیدیم. در بین این رستورانها یه غذایی توجه ما رو به خودش جلب کرد. این غذا نوعی صدف به اسم مولز بود که فکر نمی کنم بومی بروکسل بود.اما جاهای مختلف اروپا پرطرفدار بود.
صدف به عنوان ناهار
بعد از صرف اون غذای خوشمزه، مسیر رو به سمت برای پیدا کردن نماد شهر بروکسل ادامه دادیم. یه کم باید توضیح بدم. نماد شهر بروکسل یه پسر بچه کوچولو هست که گلاب به روتون در حالت ایستاده مشغول دستشویی کردنه. واسه این نماد داستانهای مختلفی هم وجود داره که مفهومش چیه و از کجا اومده که چون من هم سر درنیاوردم هیچ کدوم رو نمی گم. حالا به رقابت با اون نماد بعد از مدتی یه نماد فرعی دیگه رایج شد و اون هم یه دختر بچه در حال گلاب به روتونه. به هر حال ما به تبع مسیر از اون نماد دختر بچه دیدن کردیم.
نماد فرعی شهر
مسیر رو ادامه دادیم تا به میدان اصلی شهر که معروف به گراند پالاس رسیدیم. قبلا عکساش رو توی اینترنت دیده بودم. به نظرم زیباترین جای بروکسل اینجا بود. هر چند میدان کوچکی بود. ولی خیلی محلی و اصیل به نظر می رسید. اطرافش چند تا تالار و کاخ و کلیسا وجود داشت. وسطش هم چند گلفروش دستفروش. از اون فضاهایی که آدم از دیدنش خسته نمیشه.
میدان گراند پالاس
گراند پالاس
در نزدیکی اون میدون نماد اصلی شهر رو هم دیدیم که همین زیره. با عرض پوزش.
نماد شهر بروکسل
در ضمن بروکسل به شکلات هاش هم معروفه که یه کم خرید و چند تا تست کردیم. یکی از شیرینیهاشون هم به شکل زیر بود که بد هم نبود.
شیرینی های بروکسل
تقریبا کارمون توی مرکز شهر تموم بود. اما یه جای دیگه هم بود که از معروفهای بروکسله. اتمیوم. اما فاصله زیادی تا مرکز شهر داشت. این شد که ناچار شدیم بریم تو کار مترو و به سختی با سیستم مترو عجیب غریب بروکسل به اونجا رسیدیم. اینکه میگم عجیب غریب واسه اینکه به نظرم خطوط متروش در مسیرهای محدودش همپوشانی زیادی داشت.
اتمیوم جالب بود. اما فقط از بیرون. به شکل اتمهای یه مولکول ساخته شده که بین اونها بایه سری پل به هم وصله. راستش نمی خواستیم بریم داخل. اما به هر حال گفتیم حالا که تا اینجا اومدیم ببینیم چه خبر. حدود 15 یورو بلیط ورودیش بود. توش یه نمایشگاه از ماکتهای طرحها و ایده های علمی و چیزهایی که هنوز به مرحله اجرا نرسیده است. در کنار این نماد، یه مجموعه هست به اسم مینی یوروپ که البته از اون بالا می شد فهمید اون تو چه خبره.
اتومیوم بروکسل
نمای مینی یوروپ از بالای اتومیوم
پلکانهای وصل کننده اتمها
اونجا آخرین جای بروکسل بود که دیدیم و به سمت ایستگاه قطار و آیندهوون رفتیم. سه ساعت طول کشید تا با عوض کردن خط توی دردرخت و لاهه به آیندهوون رسیدیم و البته یه گشتی هم توی آیندهوون زدیم و شب رو استراحت خوبی کردیم.
خلدروپ
فردا صبح روزی بود که از قبل برنامه ریزی کرده بودیم که بریم کلن و دوسلدورف آلمان. دوستم توی هلند یه ماشین کرایه کرده بود تا اون روز رو با ماشین تردد کنیم. وقتی ساعت 10 صبح ماشین رو گرفتیم اولش بهمون گفت که میخوام ببرمتون یه جایی که هلند سنتی و اون آسیابهای بادی رو ببینید. این بود که به شهرکی کوچیک در اطراف آیندهوون به اسم خلدروپ رفتیم. باید بگم که واقعا یه جای آروم زیبا با خونه هایی ویلایی و آرامشی عجیب بود. یه گشتی داخلش زدیم و بعد پیاده شدیم تا مسیری رو به پیشنهاد دوستم طی کنیم. از توی یه منطقه ویلایی با خونه های سبز و باز رفتیم تا به یه آسیاب بادی رسیدیم که به ظاهر دیگه کار نمیکرد. ولی برای حفظ سنت و شاید ایجاد جاذبه بیرون اون رو کاملا مرتب و تمیز نگه داشته بودن.
خلدروپ
خانه های اطراف خلدروپ
آسیاب بادی خلدروپ- نماد هلند
سفرنامه اروپا - قسمت دوم : ونیز
سفرنامه اروپا - قسمت سوم : پاریس
سفرنامه اروپا - قسمت چهارم : آمستردام
سفرنامه اروپا - قسمت پنجم : کلن، دوسلدورف و وین
نویسنده : مسعود جندقیان
تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب سایت بانک تور و گردشگری مسؤولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمیگیرد.