سفرنامه تایلند (بانکوک) - قسمت اول

4.5
از 11 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفرنامه تایلند (بانکوک) - قسمت اول

با عرض سلام و خسته نباشید به همه ی دوستان عزیز

من امروز تصمیم گرفتم که تمام اطلاعات لازم رو تا اونجایی که می تونم در مورد سفر به بانکوک و پاتایا در اختیارتون بزارم .قبل هر چیزی باید بگم که قبل از رفتن به هر سفری تا اونجایی که می تونید در مورد اونجایی که می خواهید برید اطلاعات جمع کنید و حتی الامکان یه لیست از جاهایی رو که دوست دارید برید تهیه کنید تا اینکه وقتی به اون شهر رسیدید سر در گم نباشید و بدونید چی می خواهید و کجاها می خواهید برید و چه جاهایی براتون جذابه .من خودم قبل از سفر تمام اماکن تفریحی و جاهای دیدنی و بازارهای بانکوک و پاتایا رو از طریق سفرنامه ها و اینترنت دسته بندی کردم و جاهایی که برام جالب بود رو لیست کردم و توی این فرصت کوتاه به تمام جاهایی که برنامه ریزی کرده بودم رفتیم که در ادامه همه رو براتون می گم :

سفر ما از جمعه 24شهریور 91 ساعت 9:30 شب به وقت تهران شروع شد . پرواز ما با هواپیمای ماهان بود که خیلی پرواز خوبی بود و اصلا تاخیر نداشتیم و به موقع به بانکوک رسیدیم. پروازمون حدودا 7 ساعت طول کشید و از نظر زمانی تایلند 2:30 ساعت از ایران جلوتره و ما به وقت بانکوک ساعت 6:30 صبح رسیدیم .وقتی به فرودگاه بانکوک رسیدیم یه مسافت طولانی رو طی کردیم تا به گیت های چک کردن پاسپورت رسیدیم و از اونجا به بعد هم تور لیدر ها منتظر ما بودند.

یه نکته رو باید بگم که حواستون باشه به هیچ عنوان هیچ نوع قرص و شربت کدئین دار داخل کیف دستیتون نباشه چون اگه حتی یک بسته قرص کدئین از توی کیفتون بگیرن بابتش کلی جریمه می کنن برای ما که کسی کیفمون رو نگشت ولی قبلش خیلی بهمون توصیه می کردن که این چیزا توی کیفتون نباشه همچنین برای مواد مخدر هم جریمه های خیلی خیلی سنگین به همراه زندان دارن.

وقتی هم به بانکوک رسیدید اصلا نیازی نیست که توی فرودگاه پولتون رو چنج کنید چون توی فرودگاه خیلی کم چنج می کنن و به ازای هر 100 دلار حدودا 2600 بات میدن ولی ما توی شهر 100 دلار رو تا 3000 بات هم چنج کردیم دیگه بستگی به جایی داره که پولتون رو چنج می کنید و یه دفعه کل پولتون رو چنج نکنید.

سفرنامه بانکوک

ما با آژانس مسافرتی الی گشت رفتیم و مسئول تورهامون پرنسس بود.وقتی چمدون هامون رو تحویل گرفتیم با تور لیدر ها سوار اتوبوس های دو طبقه شدیم و اونها ما رو به هتلمون رسوندن. توی مسیر تورلیدر ما که اسمش امی بود برامون در مورد بانکوک و برنامه های تفریحی شون صحبت کرد و لیست برنامه هاش رو ارائه داد و همچنین به هر گروه یه سیم کارت داد که البته شارژ خیلی کمی داشت و باید خودمون شارژش می کردیم که خرید شارژش هم از 100 بات به بالا شروع می شد.

برنامه هاش به این صورت بود که همون شب اول تور شام در کشتی بود که از ساعت 6 بعداز ظهر تا 10 شب بود و هزینه اش برای هر نفر 1300 بت بود که با توجه به اینکه من از قبل کامل این قیمت ها رو در آورده بودم و می دونستم که تور لیدرها معمولا قیمت ها رو 2یا 3 برابر بیشتر از قیمت اصلیشون میدن فقط برنامه هاشون رو یادداشت می کردم که زمانبندی ما هم طبق زمانبندیه اونا باشه .کلی هم همونجا برای مسافرای دیگه بازار گرمی کرد که باید همین الان ثبت نام کنید وگرنه جاها رزرو میشن و شما این برنامه رو از دست میدین و ما بهترین جاها رو برای شما رزرو کردیم و از این حرفا.

همسرم حسابی تحت تاثیر این بازار گرمی های امی قرار گرفته بود و میگفت شاید راست میگه و ما برای امشب نتونیم جایی رو پیدا کنیم که قیمتش مناسب تر باشه و این تور رو از دست بدیم .ولی گوش من به این حرفا بدهکار نبود و چون از قبل خونده بودم که یه سری جاها هستن که این تورها رو یک سوم قیمت تور لیدر ها ارائه میدن حاضر نبودم کلی پول اضافی به تورلیدرمون بدم.خلاصه توی راه 90% مسافرا که توی اتوبوس بودن همه ی تورهایی که امی 2 برابر قیمت واقعیشون ارائه داده بود رو ثبت نام کردن.

روز دوم تور سافاری ورد بود که اون هم نفری 1300 بت بود.

و صبح روز سوم یک گشت شهری مجانی از 9 صبح تا 12 ظهر با نهار توی رستوران ایرانی (البته این نهار مجانی فقط برای اونایی بود که این تور رو می رفتن) که ما این تور مجانی رو هم باهاشون نرفتیم چون طبق برنامه ریزی که خودم کرده بودم این روز رو می خواستم به گراند پالاس که جای فوق العاده قشنگی بود بریم و چون فقط 4روز بانکوک بودیم نمیتونستیم روز دیگه ای رو برای اونجا بزاریم و از قبل هم خونده بودم که توی این گشت شهری جاهای خوبی نمیبرن و فقط کلی وقتمون رو تلف میکنن چون باید دونه دونه دنباله مسافرا برن بعدشم یه سری جاها مثل جواهر فروشی و موزه ها و معبدهای خیلی قدیمی و دورافتاده که جذابیتی هم ندارن میبرن و الکی نصف روزمون رو تلف میکنن. خلاصه از خیر این گشت شهری مجانی همراه با نهار گذشتیم. عصر روز سومش آکواریوم بود که شامل قایق سواری و غذا دادن به ماهی ها میشد و بدون نهار نفری 900 بت بود .

روز اول :

بالاخره ساعت 9:30 صبح رسیدیم هتل فرست که خدا رو شکر چون این هتل مرکز شهره جزء اولین هتل هایی بود که بهش رسیدیم و به محض اینکه رسیدیم با اینکه ساعته تحویل اتاق ها 2 ظهر بود ولی همون موقع اتاقمون رو بهمون تحویل دادن و 1000 بات برای اتاق و 500 بات برای سیف باکس ازمون گرفتن که باید بگم خیلی حواستون باشه که چیزی از اتاقتون رو خراب نکنید یا نشکنید چون بابت هر چیزی که از اتاقتون کم بشه کلی پول از 1000 باتی که پیششون دارید کم میکنن که خدا رو شکر از ما توی بانکوک نتونستن بابت اتاق چیزی کم کنن و کل این 1500 بات رو موقع تخلیه بمون پس دادن.

بعد از اینکه اتاق رو تحویل گرفتیم من و همسرم یه صبحانه مختصری خوردیم و لباسامون رو عوض کردیم و به قصد رفتن به شنبه بازار (چاتوچاک )هتل رو ترک کردیم. به محض اینکه از هتل زدیم بیرون راننده های تاکسی و توک توک دورمون رو گرفتن که کجا می خوایین برین, همسرم که حوصله گشتن رو نداشت گفت بیا با یکی از اینا بریم من هم قبول کردم و وقتی بشون گفتیم که می خواییم بریم چاتوچاک گفتن که تا اونجا300 بت میبرمتون ولی قبلش باید به یه بازار جواهر فروشی بریم و از اونجا بازدید کنید (چون به راننده هایی که توریستا رو به مغازه ها وبازارا میبرن بنزین و گازوئیل مجانی میدن اگه توریست هم از اونجا خرید کنه یه مبلغی به عنوان پورسانت بهش میدن ) من به هیچ عنوان قبول نکردم و گفتم اینجوری خیلی خسته میشیم و کلی از وقتمون توی راه گرفته میشه .

خلاصه من و همسرم پرسون پرسون یه خورده اطراف هتل رو دنبال خط مترو دور خوردیم ولی چشمتون روز بد نبینه توی خیابونای بانکوک این دست فروشا یه غذاهایی می فروختن که واقعا بوی بدی می دادن و من و همسرم واقعا حالمون از این بوها بد شده بود با اینکه این خیابون جزء معروفترین خیابونای بانکوکه و همه ی پاساژا و مراکز خرید معروف مثل پلاتینیوم وپتونام توی این خیابونن ولی واقعا شلوغ و کثیف بود و توی نگاه اول خیلی تو ذوقمون خورد و همسرم به من غر میزد که چرا تایلند رو برای ماه عسلمون انتخاب کردی البته بعدش انقدر بهمون خوش گذشت که حرفش رو پس گرفت.

سفرنامه بانکوک

خلاصه یه خورده اطراف رو به دنبال مترو و یه مرکز توریستی برای رزرو تور چرخ زدیم و از اونجایی که نتونستیم چیزی پیدا کنیم مایوس برگشتیم هتل. (تایلندی ها به مترو می گفتن BTS و ما این رو نمی دونستیم و از هر کس می پرسیدیم مترو کجاست اصلا نمی فهمیدن چی می خواییم و نمیدونستن مترو چیه!)

توی هتل از رسپشن برای رزرو تور که پرسیدیم خدا رو شکر بهمون گفت که توی خود هتل یه خانومی هست به اسم نادیا که برای تور ها ثبت نام میکنه . ما هم رفتیم پیشش و لیست همه تورها رو بهمون داد که قیمتای اولیش حدودا 300-400 بت از قیمتای امی ارزون تر بودن ولی از اونجایی که می دونستم باید با تایلندی ها خیلی چونه بزنیم من شروع کردم باهاش به چونه زدن و وقتی هم بهش گفتم که ما 4 روز بانکوک هستیم و همه این تورها رو می خواهیم با خودت بریم و اگه قیمت خوبی بدی چندتا از همسفرای دیگه مون هم میاریم اینجا دیگه خیلی بهمون تخفیف داد و برای تور کشتی پرنسس قسمت ایرانی ها نفری 900 بت ازمون گرفت یعنی نفری 400 بت از امی ارزون تر .خلاصه بعدشم بهش گفتیم که می خواییم بریم شنبه بازار و یه نقشه مجانی از بانکوک که همه جاهای توریستی توش مشخص شده بودن بهمون داد که واقعا کمکون کرد و راه bts هم که خیلی نزدیکه هتل بود رو بهمون نشون داد و من و همسرم با 60 بت از طریق BTS به چاتوچاک رفتیم و با 60 بت هم به هتلمون برگشتیم که کلا رفت و برگشتمون 120 بت شد و خیلی سریع رسیدیم چون اگر می خواستیم با تاکسی بریم راه خیلی زیادی بود و با اون ترافیک بانکوک حداقل 2 ساعت تو راه رفت و برگشت بودیم .

چاتوچاک(شنبه بازار): چاتوچاک یه بازاره سربازه خیلی خیلی بزرگ بود که همه چی می تونستیم اونجا پیدا کنیم از صنایع دستی مختلف تا انواع لباس ها و خوراکیا و ... که قیمتهاشون خیلی خیلی نسبت به پاساژا مناسب تر بود ولی چون اولین جایی بود که ما رفتیم من نتونستم خرید کنم چون همش فکر می کردم جاهای دیگه چیزای بهتری دارن و شاید بتونم جنسای بهتری پیدا کنم ولی کاملا اشتباه می کردم.

ما از ساعت 11 تا 2 ظهر چاتوچاک بودیم و وقتی رسیدیم هتل تا ساعت 5 بعد از ظهر خوابیدیم که واقعا به این خواب نیاز داشتیم چون شبه قبلشم توی هواپیما بودیم و درست نخوابیده بودیم.وقتی بیدار شدیم یه دوش گرفتیم و برای کشتی پرنسس آماده شدیم ساعت 6 اومدن دنبالمون و ما رو به اسکله کشتی بردن . کشتی پرنسس : ورودی اسکله یه پاساژه خیلی شیک بود که خانومای تایلندی با لباسای خیلی خوشکل و یه سبد گل بینه توریستا می چرخیدن و به لباساشون گل می زدن و باهاشون عکس میگرفتن که بعدش این عکسا رو توی قاب بهشون می فروختن.توی پاساژ ما یه گشتی زدیم و کلی با مجسمه های بودا عکس گرفتیم تا اینکه تور کشتی شروع بشه .تور کشتی از ساعت 7:45 تا 9:45 بود که همراه با شام بود ولی برای نوشیدنی باید پول پرداخت میشد.

توی این تور خیلی مهمه که همسفراتون کی باشه ما که خیلی شانس آوردیم یه گروه خیلی خوب و با حال باهامون بودن که بعد از خوردن شام و لذت بردن از مناظر اطراف رود خونه شروع کردن به خوش گذرونی.البته باید بگم که یه میز خیلی بزرگ برای شام گذاشته بودن که انواع غذاهای به قول خودشون بین المللی روی اون میز بود از میگو و ماهی و صدف گرفته تا انواع برنج ها و سوپها و ماکارونی ها و مرغ سوخاری و ... خلاصه رو میز شامشون همه چی بود ولی چشمتون روز بد نبینه من و همسرم که اصلا آدم های بد غذایی نیستیم و واقعا ایراد گیر نیستیم هر غذایی رو که تست می کردیم به زور قورتش میدادیم.اصلا ذائقه غذاییمون باهاشون جور در نمیاد و از بین این همه غذا فقط تونستیم یه بشقاب بزگ سیب زمینی سرخ شده با به زور یه ذره ماکارونی و در حده یه کوچولو مرغ سوخاری و اونم وقتی دیدم بینش خامه دیگه اونم نتونستیم بخوریم.

سفرنامه بانکوک

سفرنامه بانکوک

ولی دسراشون تقریبا بد نبودن و برای رفع گرسنگی می تونستیم بهشون اکتفا کنیم. طبقه دوم این کشتی بهترین قسمته کشتی بود که ایرانی ها و یه چندتایی اروپایی توی این قسمت بودن ولی چون بیشتر ایرانی بودیم خواننده ای که اونجا زنده اجرا می کرد کلی با لهجه تایلندی آهنگای ایرانی برامون خوند .ما هم همه ی همسفرامون توی هواپیما که با تور امی اومده بودن رو اونجا دیدیم اتفاقا خود امی هم بودش وقتی به همسفرامون گفتیم که ما با 900 بت اومدیم دود از گوشاشون زد بیرون که این امی سرمون کلاه گذاشته. یه زن و شوهر دیگه هم برای فردا تور سافاری که تور لیدر هتلمون از ما نفری 850 بت گرفته بود بمون ملحق شدن ولی امی نفری 1300 بت بابتش می گرفت. خلاصه اون شب هم کلی خوش گذروندیم.

سفرنامه بانکوک

وقتی تور کشتی تمام شد از اونجایی که من طبق توصیه دوستانم هیچی با خودم لباس نبرده بودم به این خیال که اونجا معدنه لباسه و بیخودی چمدونم رو با لباسای خودم پر نکم رفتیم بازار شب پتونام که اونجا باز هم فقط همسرم تونست چندتا تیشرت بگیره و من هیچی نتونستم بخرم چون هم جنساشون خوب نبودن و هم اینکه به پوله ما واقعا گرون بودن (تازه اون موقع که ما رفتیم دلار 2500 تومان بود ) از اونجا هم ساعت 12 رفتیم هتل و استراحت کردیم.

روز دوم :

من از ساعت 6:30 از خواب بیدار شدم چون اونجا هوا خیلی مرطوبه هر روز باید دوش بگیریم تا حمام کردم و آماده شدم همراه با همسرم برای صرف صبحانه رفتیم به رستورانه هتل که اونجا هم انواع غذاهای بین المللی برای صبحانه سرو میشد ولی باز هم مثل شب قبل توی کشتی فقط کره و نون ومربا و تخم مرغش قابل خوردن بود.واقعا از بوی بد غذا های دیگه حتی نمیشد طرفشون بریم.ما هم به همینا بسنده کردیم و بعدش همراه با تور لیدرمون که منتظرمون بود رفتیم دنباله دوستامون که شب قبل باهاشون آشنا شده بودیم و همگی با هم به سافاری ورد رفتیم.

سافاری ورد: وقتی رسیدیم اونجا بهمون گفتن که اگه بخوایین با قایق توی جنگل از اطرافه حیوونا رد بشید باید جداگانه بلیط بگیرید که ما کلی ترسیدیم که نکنه به این خاطر که توره ما این قسمت رو نداره ارزون تره ولی خدا رو شکر همونجا امی رو دیدیم که همسفرامون رو آورده بود و همونطور که گفتم من برنامه های امی رو نوشته بودم که طبق روزای اون تور های خودمون رو رزرو کنم که با بقیه ایرانی ها که بامون همسفر بودن باشیم.و ازش پرسیدیم که برنامه شما چطوره بچه ها رو به این قسمت می برید گفت نه این قسمت جداس و باید جداگانه بابتش پول بدن و بلیط بگیرن و ما یه نفس راحت کشیدیم.و اون قسمت رو نرفتیم.

همونجا تور لیدرمون بهمون یه نقشه از سافاری ورد داد که همه جاها رو توش مشخص کرده بود و برناممون رو بهمون گفت و روی نقشه شماره گذاری کرد که به ترتیب از اول تا آخر دونه دونه سر ساعت مشخص بایست می رفتیم.

برنامه های سافاری ورد به این صورت بود :

1-قسمت ذرافه ها بود که من خیلی از اونجا خوشم اومد و اونجا می تونستیم به ذرافه ها موز بدیم و ما اونجا باهاشون کلی عکس گرفتیم

سفرنامه بانکوک

سفرنامه بانکوک

2-شوی میمون ها بود که خیلی خنده دار بود و کلی بهشون خندیدیم

سفرنامه بانکوک

3- شوی شیر های آبی بود

4- رستوران برای صرف نهار : که طبق معمول اینجاها هم از بین یه عالمه غذا فقط تونستیم سالاد و موز بخوریم و ناگفته هم نماند توی پلاستیک یه خورده موز آوردیم و توی راهمون به میمونا و حیوونای دیگه میدادیم.وااای خیلی این کار لذت بخش بود نمیدونید میمونها با چه ولعی این موزا رو ازمون می گرفتن و می خوردن.

سفرنامه بانکوک

5-گشتن توی محوطه سافاری که توش انواع حیوونا و پرنده ها بودن و جاهای خیلی دیدنی و قشنگ برای عکس گرفتن داشت.

6-کابایی شو :که یه سری بازیگر لباسای کابایی پوشیده بودن و برامون تاتر های جالبی برگذار کردن.

سفرنامه بانکوک

7-شوی فیل ها

8-شوی جیمز باند

9- دریاچه ماهی های قرمز : که می تونستیم بهشون غذا بدیم و خیلی زیاد بودن و منظره خیلی جالبی بود

سفرنامه بانکوک

سفرنامه بانکوک

10-و آخرین مرحله با ماشین ما رو از یه جاده ایی که تمام حیوونا اونجا زندگی می کردن بردن و ما از وسط محل زندگیشون رد میشدیم.فقط قسمت شیرها و ببرها و خرس ها از بقیه حیوونا جدا بود که کلی در و حصار قبلش بود ولی از وسط اونا هم بدونه هیچ محافظی با ماشین رد می شدیم و خیلی ترسناک بود و کلی هیجان داشت چون یه دفعه بغل ماشینمون ببر ها با هم دعوا می کردن و ما می گفتیم الانه که به ماشین ما حمله ور شن .

این تور از ساعت 8 صبح تا 4 بعد از ظهر بود خلاصه در طول این تور ما با بقیه همسفرامون بودیم با این تفاوت که اونا دو برابر ما به تور لیدرشون پول داده بودن . به ما واقعا خیلی خیلی خوش گذشت و یه روزه خیلی خوبی رو با دوستامون داشتیم همونجا با یه زن و شوهر جوونه دیگه آشنا شدیم که قرار گذاشتیم روز بعد با هم به گراند پالاس بریم.

ساعت 4 همه سوار ماشین شدیم و به سمت هتل رفتیم .توی راه برگشت چون هتل ما توی خیابون پلاتینیوم بود نزدیکه همون پاساژا پیاده شدیم تا هم اینکه بریم مگدونالد شام و نهار بخوریم هم اینکه پاساژا رو بریم از اونجایی که این پاساژا خیلی زود تعطیل می شدن وقت اینکه بریم هتل و استراحت کنیم رو نداشتیم و مستقیم اول رفتیم مگدونالد که نبش یکی از پاساژای پتونام بود وقتی شام ونهارمون رو خوردیم رفتیم و توی این پاساژا گشتیم ولی باز هم من اینجا نتونستم چیزی بابه میلم پیدا کنم.

واقعا سلیقشون با ما خیلی فرق می کنه و من اصلا لباساشون رو نمیپسندیدم بعد از اون هم به پاساژ BIG C رفتیم که اون هم بر خلاف تعریفایی که ازش شنیده بودم اصلا خوب نبود فقط همسرم اونجا تونست یه صندل راحتی بگیره و من مایوس و ناراحت از اینکه هیچی نتونستم پیدا کنم خسته و ناراحت ساعت 8 شب که پاساژا تعطیل شدن رفتیم بیرونه پاساژا که موقع کار دستفروشا بود که اونا هم واقعا جنسای به درد نخوری داشتن و ما حدودا تا ساعت 10 شب توی خیابونا چرخیدیم وبوداهای مختلفی که گوشه به گوشه شهر بود رو میدیدیم و هر از چند گاهی بین دست فروشا هم یه دوری می خوردیم .

سفرنامه بانکوک

خلاصه ساعت 10 شب خسته رسیدیم هتل و فقط این و می تونم بگم که از خستگی بیهوش شدیم.

روز سوم :

صبح ساعت 7 از خوا ب بیدار شدیم و تا آماده شدیم و صبحانه خوردیم ساعت 8از هتل به سمت گراند پالاس رفتیم و طبق نقشه ای که تور لیدرمون همون روز اول بهمون داده بود یه تاکسی گرفتیم و بهش نشون دادیم که می خواییم به گراند پالاس بریم و اون هم اولش گفت 200 بت میبرمتون ولی چون من قبلش از رسپشنه هتلمون نرخش رو پرسیده بودم و میدونستم که تا اونجا کرایه تاکسی 100 بت میشه بهش گفتم و اون هم خیلی راحت قبول کرد و با 100 بت تا گراند پالاس رفتیم.

به محض اینکه به ورودی گراند پالاس رسیدیم یه مردی اونجا ایستاده بود که جلوی ما رو گرفت و اجازه نداد که بریم داخل. اولش گفت که امروز روز مراسم دعا خوانیه و شما اجازه ندارید وارد بشید و می خواست به زور ما رو سوار توک توک کنه که ما رو ببره اطراف بگردونه و بابته ما کلی پول و گازوئیل به جیب بزنن.

که ما قبول نکردیم بعد گفت کلا امروز تا ساعت 12 اینجا تعطیله و مراسم دعا دارن ولی من میدیم که توریستای خارجی دیگه راحت دارن وارد میشن و هیشکی کاری بهشون نداره.بازم من بهش گیر دادم که باید همین الان برم اینجا.

بعدش به لباسامون گیر داد و گفت نمیشه اینجوری وارد بشید از اونجایی هم که قبلا پرسیده بودم بهم گفته بودن که با شلوارک و دامن کوتاه نباید برید اونجا و من و همسرم هم هر دومون شلوار بلند پوشیده بودیم می گفت به خاطر لباستون نمی تونید برید داخل و باید توک توک بگیرید و برید لباس آستین دار بخرید (که دروغ می گفت چون همونجا به اونایی که لباس آستین حلقه ای یا شلوار و دامن کوتاه پوشیده بودن لباس کرایه می دادن و بابتش 100بت میگرفتن که وقتی هم لباس رو پس میدادیم اون 100 بت رو هم بمون پس میدادن )

خلاصه کلی این مرده وقتمون رو گرفت و هی مانع رفتن ما به داخل میشد که آخر سر من هم بهش گفتم که ما امروز داریم بر می گردیم و فقط الان می تونیم بریم و دیگه هم وقت نداریم اونم که دید به هیچ طریقی نمیتونه از ما چیزی بهش برسه بی خیالمون شد و کلی برامون فیلم بازی کرد که یواشکی برید داخل و یعنی من ندیدمتون.خلاصه بعد از کلی بگو مگو با اون آقا بالاخره وارد گراند پالاس شدیم و همون اول اش هم ما رو به اتاق کرایه لباس راهنمایی کردن که اونجا دو تا پیراهن آستین کوتاه آبی کرایه کردیم و پوشیدیم و وارد شدیم.

گراند پالاس: ورودی گراندپالاس نفری 400 بت بود که چون ما با دوستامون هماهنگ کرده بودیم 4 تا بلیط گرفتیم و منتظر موندیم تا اونا هم بیان و با هم بریم داخل . محوطه بیرونش انقدر زیبا و رویایی بود که توی این مدت ما کلی عکس گرفتیم و واقعا مناظر فوق العاده زیبایی بودن انگار کارتون بود همه جا رنگی رنگی و فوق العاده تمیز.خلاصه هر چی منتظر دوستامون موندیم نیومدن و وقتی که باهاشون تماس گرفتیم گفتن که یه آقایی جلومون رو گرفته و اجازه نداده بیاییم داخل و همون چیزایی رو که به ما گفته بود رو به اونا هم گفته بود و خلاصه اونا رو خام کرده بود و سوار توک توکشون کرده بود تا ببرتشون تا ساعت 12 توی بازارای مختلف بچرخونتشون و بابتشون کلی پورسانت و گازوئیل بگیره و بعد خسته و خورد بیارتشون.دیگه وقتی ما بهشون زنگ زده بودیم اونا از اونجا فاصله گرفته بودن و کار از کار گذشته بود و خودشون گفتن دیگه حالا که رفتیم نمیشه برگردیم.ما هم مجبور شدیم بلیطاشون رو پس بدیم و تنهایی بریم داخل.

سفرنامه بانکوک

سفرنامه بانکوک

سفرنامه بانکوک

حدودا ساعت 9:30 ما وارد گراند پالاس شدیم که همونجا هم به ما یه نقشه دادن که مکان های مختلف اونجا رو مشخص کرده بودن و طبق این نقشه ما می تونستیم بدونه اینکه گم بشم یا دور خودمون بچرخیم تمام مکان های این منطقه رو ببینیم .از لحظه ورودمون هر جا که قدم میذاشتیم یک از یک جاها قشنگ تر و با ابوهت تر بودن هر گوشه ای از این کاخ ها فوق العاده زیبا و دیدنیه و واقعا قابل توصیف نیستند .

من عکساش رو قبلا توی اینترنت دیده بودم ولی واقعا اینکه خودت اونجا باشی و با چشمای خودت ببینی یه چیزه دیگس.بعضی از دیوارا و کاخا آنقدر درخشش و نور داشتن که چشم رو اذیت می کرد و من بر خلاف اینکه اونجا اصلا دوست نداشتم عینک بزنم مجبور میشدم عینک آفتابی بزنم تا راحت تر این بناهای زیبا رو ببینم.ما که توی گوشه به گوشه این کاخهای خیلی خیلی بزرگ عکس گرفتیم.واقعا خیلی حیفه کسی بانکوک بره و گراند پالاس رو نره.به همه توصیه میکنم که حتما حتما به دیدن این کاخ و بنای تاریخی عظیم برید و یه روز زیبا رو اونجا بگذرونید.هر کس عکسایی رو که اونجا گرفته بودیم می دید می گفت عکساتون مثل کارت پستاله و انگار که پشت سرتون عکسای کارتونیه.خلاصه از زیبایی و شکوه و عظمت و بزرگی و تنوع کاخای اونجا هر چی بگم کم گفتم.

سفرنامه بانکوک

سفرنامه بانکوک

توی گراند پالاس هم یک معبد معروف به نام معبد بودای زمردین یا بودای سبز هست که خیلی خیلی براشون اهمیت داره ویه جای بزرگی رو مخصوص این بودا قرار دادن که کلی اطرافش رو تزیین کردن و این بودا 3تا لباس داره و تنها بودایی که پادشاه فصل به فصل خودش شخصا میاد و لباس این بودا رو بر اساس فصل گرم فصل سرد و فصل بارانی عوض میکنه و بودا رو حمام میکنه ! به احترام این بوداست که هرکس وارد این منطقه میشه باید با بلوز آستین دار و شلوار بلند باشه.توی این معبد قوانینش تقریبا مثل مساجده خودمونه که باید بدون کفش وارد بشید و بر خلاف مساجد ما هر کس وارد معبد میشد باید سکوت رو به معنای واقعی رعایت می کرد و این منطقه کلی براشون ارزش و احترام داشت.و قبل از اینکه پیش بودای زمردین برن همون دمه در معبد یه کاسه بزرگ مسی پر از آب بود که یه عالمه گل لاله هم اطراف این کاسه گذاشته بودن که قبل از اینکه کسی وارد بشه این گل رو داخل آب اون کاسه می کردن بعد به سرشون می زدن تا متبرک بشن .

سفرنامه بانکوک

خلاصه ما از ساعت 9:30 تا 12 توی گراند پالاس بودیم و واقعا بهمون خوش گذشت و از دیدن نقطه به نقطه ی این منطقه کلی لذت بردیم.قسمت انتهاییه این مکان بزرگ هم یه موزه بود که عکسا و فیلمای پادشاهشون در حال عوض کردن لباس بودا رو گذاشته بودن و یه سری وسایل پادشاهشون و همچنین 2تا لباسای دیگه ی بودای زمردین هم اونجا روی مانکن بودا قرار داشت .

وقتی داشتیم از اونجا میومدیم بیرون دوستامون رو دیدیم که تازه رسیده بودن به درب ورودی و کلی از اینکه گول اون مرد رو خورده بودن عصبانی بودن و تازه می خواستن وارده گراندپالاس بشن.این رو هم باید بگم که در طول روز تایلند هوا گرم هست ولی از ساعت 12 ظهر تا حدودا 3 بعد از ظهر هوا وحشتناک گرم میشه و من با اینکه خیلی راحت هوای گرم رو می تونم تحمل کنم ولی توی این ساعت واقعا کلافه می شدم و کلی دلم برای دوستامون سوخت که توی بد ترین ساعت این مکان به این زیبایی رو باید ببینن خلاصه ما با اونا خداحافظی کردیم و اول قصد داشتیم که یه سری به معبد بودای خوابیده که همون نزدیکا بود بزنیم ولی دیگه چون توی گراندپالاس خیلی پیاده روی کرده بودیم و خسته شده بودیم و هوا هم واقعا گرم شده بود و ما هم واقعا گرسنه شده بودیم تصمیم گرفتیم که بیخیاله بودای خوابیده بشیم و یه تاکسی گرفتیم و به طرف خیابونه هتل رفتیم (هزینه تاکسی مون هم تا خیابونه هتلمون 100 بات شد )و طبق معمول مگدونالد رفتیم تا یه چیزی بخوریم بعدشم من تصمیم گرفتم که همونجا بمونم و پاساژارو بگردم تا بتونم برای بقیه روزام لباس داشته باشم.

از اونجایی که امروز خیلی خسته شده بودیم دیگه یه ساندویچ کوچولوی مگدونالد واقعا کافی مون نبود و من و همسرم که از روزی که رسیدیم هیچی نمی تونستیم بخوریم (البته بگم اینقدر بوی غذاهاشون بد بود که ما واقعا اشتها زده شده بودیم و اصلا هوس غذا نمی کردیم و از این نظر که هر دومون اونجا کلی وزن کم کرده بودیم خوشحال بودیم )دیگه توی مگدونالد برای خودمون سنگ تموم گذاشتیم و نفری 2تا ساندویچ کوچولوی مگدونالد با یه عالمه سیب زمینی خوردیم و واقعا جون گرفتیم وکلش شد 340 بت.

بعد از صرف غذا همسرم پیاده به سمت هتل رفت تا استراحت کنه (هتل ما از این نظر که توی خیابون پاساژای معروف مثل پلاتینیوم ها بود عالی بود و من با خیاله راحت می تونستم توی این پاساژا بگردم )ومن همونجا موندم و رفتم توی پاساژا تا خرید کنم.خدا رو شکر بالاخره تونستم یه سری و پیراهنای خیلی خوشگل پیدا کنم و با قیمت نسبتا مناسب توی پاساژپلاتینیوم آخری (چون از اول این خیابون تا آخرش حدودا 4 تا پاساژن که همشون اسمشون پلاتینیومه و من منظورم همون پلاتینیومی که مگدونالد اولشه)اون نسبت به بقیه پاساژا خیلی بهتر بود ومن تونستم توش کلی خرید کنم.چندین طبقه بود که طبقه آخرش هم مخصوصه کیف و کفش بود ولی قیمتای کیف و کفشاشون بالا بود.خلاصه تا ساعت 4 من توی این پاساژا بودم و وقتی رسیدم هتل تا 5 استراحت کردم

ساعت 5 همراه با همسرم رفتیم پیش نادیا (تور لیدر هتل)برای تور دریم ورد روز بعد برای خودمون و 2تا دیگه از دوستامون ثبت نام کردیم ولی دیگه این سری گفتیم تور رو بدون نهار می خواییم چون ما اصلا نمی تونیم غذاهای شما رو بخوریم و هر سری گرسنه می مونیم اونم قبول کرد و دریم ورد رو برامون نفری 650 بت حساب کرد تازه گفت بلیط سرزمین برفی هم براتون میگیرم (چون این بلیط هم توی دریم ورد جداس)و کلی بهمون حال داد.

بعدش از همون دم در هتل یه تاکسی گرفتیم و به سمت پاساژ توکیو و MBK رفتیم تا اونجا 50 بت بردمون.پاساژMBK و توکیو توی بانکوک از نظر من بهترین پاساژن که دوتاشون هم جفت همن البته طبقه همکف MBK خیلی گرون بود ولی طبقات بالاییش عالی بودن و فقط اینجا بود که من و همسرم تونستیم کلی خرید کنیم و هرچی که می خواستم بالاخره تونستم اینجا پیدا کنیم.ولی این رو هم باید بگم که سعی کنید اگه قصد خریده چنتا چیز رو دارید همه رو از یه مغازه بگیرید چون اینجوری براتون نصفه قیمت حساب می کنن و باید خیلی خیلی باهاشون چونه بزنید.

وقتی همه ی خریدامون رو کردیم دیگه مغازه ها هم دونه دونه داشتن تعطیل می شدن و همونجا هم یه رستورانه KFC بود که ما اونجا شام خوردیم و شام اونجا هم 190 بت شد.خلاصه موقع برگشتن خواستیم تاکسی بگیریم که تا به تاکسی میگفتیم می خواییم بریم هتل فرست می گفت میشه 250 یا 300 بت و ما هم چون با 50 بت تا اونجا رفته بودیم به هیچ عنوان حاضر نبودیم انقدر پول بدیم خلاصه کلی معطل شدیم و دیدیم که هیچ کدوم از تاکسی ها کمتر نمیبرن و وقتی دلیلش رو پرسیدیم گفتم اون خیابون یه طرفس و برگشتنش سخته و الان هم خیلی خیابونا شلوغه و حدودا 1:30ساعت طول می کشه تا برسیم .من هم یه دفعه یادم اومد که با BTS میتونیم بریم و همونجا از یکی پرسیدیم ایستگاه BTS کجاس دیدیم بالا سرمونه خلاصه با 40 بت ظرفه 15 دقیقه رسیدیم هتل .و بیخودی نه پولمون هدر رفت و نه وقتمون.(نادیا توی نقشه ای که بهمون داده بود برامون ایستگاه BTS ی که نزدیکه هتلمون بود روعلامت زده بود و ما بر اساس اون نقشه از مامورای مترو می پرسیدیم که چطوری به این ایستگاه می تونیم بریم و اونا هم راهنماییمون می کردن .)

ولی یه مشکل خیلی بزرگ که من توی تایلند داشتم این بود که اونجا چای اصلا نداشتن و فقط توی هتل اون هم موقع صبحانه می تونستیم چای بخوریم و اگر در طول روز چای می خواستیم باید بابت یه استکان کوچک چای 200 بت پول می دادیم که نسبتا خیلی گرون بود ولی تا دلتون بخواد انواع نسکافه ها و قهوه ها توی سوپری های 7-11 بود که هر لیوانش 10 بات بود و من توی این مدت جای چای رو با نسکافه پر می کردم.قیمت هر بطری آب هم بین 10-20 بات بود دیگه بستگی به این داشت از کجا می خرید.بتون توصیه می کنم که تمام خرید های سوپریتون رو از فروشگاه های زنجیره ای 7-11 انجام بدید که هم خیلی مناسبن هم اینکه توی تمام خیابونای تایلند این سوپری ها هستن.خلاصه اگر شما هم مثل من معتاد به چای هستید حتما حتما با خودتون یه بسته تی بگ و حتی الامکان یه فلاسک کوچک ببرید تا اونجا بی نصیب نمونید.در ضمن پنیر هم اونجا نیست اگر بدون پنیر صبحانه نمی خورید اون هم باید با خودتون ببرید.

روز سوم :

ما برای این روز تور دریم ورد رو ثبت نام کرده بودیم .و ساعت 9:30 ماشین اومد دنبالمون و بعدش رفتیم دنباله 2تا دیگه از دوستامون و با هم به دریم ورد رفتیم.ساعت 10:30 رسیدیم به دریم ورد و تور لیدرمون رفت و بلیط ها رو برامون گرفت و2تا نقشه بهمون داد که همه مکان های دریم ورد رو شماره گذاری کرده بود که طبق اون نقشه می تونستیم تمامه جاهای دریم ورد رو بریم .و باهامون قرار گذاشت که ساعت 4 عصر همونجایی که ازش جدا شدیم منتظرش باشیم. وااااای ازین روز هرچی بگم کم گفتم یه روز فوق العاده زیبا و رنگی و پر هیجانی بود.از اونجایی که من میدونستم روزهای شنبه 1شنبه و شاید 2 شنبه اونجا شلوغ باشه روز آخر یعنی 3شنبه رو برای رفتن به اونجا انتخاب کردم که واقعا هم خیلی خوب بود و اصلا شلوغ نبود و ما تونستیم کل جاهاش و بگردیم و با خیاله راحت همه اسباب بازیا رو سوار شیم و هم عکسای خیلی خیلی خوبی بگیریم.

1-اول همون دم در کلی عکس گرفتیم بعدشم عکاسای اونجا اومدن و ازمون کلی عکس انداختن که آخر سر موقع برگشتن توی قاب و روی ساعت بین 200 تا 300 بت بهمون فروختن.

2-وقتی وارد دریم ورد شدیم من پیشنهاد دادم که اول تلکابین رو سوار شیم تا کل دریم ورد رو ببینیم و بدونیم چی به چیه.که واقعا هم همه استقبال کردن و خیلی خوب بود.

سفرنامه بانکوک

سفرنامه بانکوک

3-بعدش وارد باغ عشق Love Garden شدیم که شانسمون هم اون روز کلی عروس داماده تایلندی اونجا بود و ما باهاشون کلی عکس گرفتیم و واقعا سوژه های خیلی خوبی برای عکس گرفتن اونجا بود و باغ خیلی خیلی زیبا و رویایی بود.

4-بعد از اون به منطقه آبشارا و رودخونه اش رفتیم که کلی مجسمه با مزه و کشتی تایتانیک و این چیزا اونجا بود و اینجا هم واقعا برای عکس عالی بود.

5-قلعه میکی موز 6- قلعه و کشتی دزدان دریایی 7-شمشیر فرو رفته تو سنگ و صحنه سازی های همین کارتون که اسمش رو یادم نمیاد

8-خونه هفت کوتوله که کوتوله ها هم توش خوابیده بودن و واقعا زیبا بود انگار واقعا خود کارتون ها رو زنده داشتی میدیدی

سفرنامه بانکوک

9-کالسکه سیندرلا

10- 1000 پای کارتونی که با مورت درستش کرده بودن و خیلی بامزه بود .

11-خونه و تخته زیبای خفته که زیبای خفته هم اونجا خوابیده بود

سفرنامه بانکوک

12-آدم سنگی خیلی بزرگ که سرش و دستش و پاش از زمین اومده بیرون

سفرنامه بانکوک

13-یه بازی خیلی خوب و هیجانی به اسم رودخانه وحشی که به کسایی که حالشون بد میشه توصیه می کنم این بازی رو سوار نشن چون دوستمون که سوار شد تا آخر این تور حالش بد شده بود و سر گیجه و حالت تهوع داشت.ولی من و همسرم خیلی ازاین بازی لذت بردیم.

14-سرزمین برفی که دماش -10 درجه بود و بعد از این همه گشتن توی این هوای گرم واقعا بهمون چسبید ولی همش اونجا میلرزیدیم البته قبلش هم بهمون کاپشن و چکمه دادن و ما اونجا کلی عکسای خیلی قشنگ با آدم برفی و کالسکه معروف کارتون های یخی و آدمای اسکیمویی وبابا نوئل و کالسکش و درخت کریسمس و پنگوئن های کارتونی و ماموت و خرس قطبی ... گرفتیم و اونجا با تیوپایی که بود مثل سرسره از یخا سر می خوردیم میومدیم پایین وااااای خیلی عالی بود.

سفرنامه بانکوک

بعدش که دیگه واقعا نمیتونستیم این سرما رو تحمل کنیم سریع زدیم بیرون رفتیم همون روبه روش یه جایی بود که بلالای آب پز دونه ای 30 بت می فروختن که یه خورده هم کبابشون می کردن و واقعا خوشمزه بود من اون بلال رو که خوردم دیگه نتونستم نهار بخورم.

15- کنار سرزمین برفی هم یه بازی بود که با یه کابین با سرعت از بین آبا رد میشدی و خیس خالی میشدیم تقریبا مثل ترن هوایی آبی بود که چون خیس میشدیم ما نرفتیم .

16- یه بازی دیگه هم بود که مثل تلکابین روی صندلی مینشستیم که فکر کنم اسمش HURICANE بود و با سرعت از روی طنابا رد میشد و خیلی هیجان داشت و خوب بود.

17-ماشین برقی

سفرنامه بانکوک

18-سرزمین مردگان که عروس مردگان و یه عالمه اسکلت اونجا بود اونجا هم باز یه عروس داماده تایلندی بودن که فیلمبردارا و عکاسا داشتن ازشون عکس میگرفتن و ما باز هم با اونا عکس گرفتیم

19-خانه غول لوبیای سحر آمیز که واقعا عالی بود همه چی در ابعاد 10 برابر بود و خود غول هم روی تختش خوابیده بود همه وسایلش هم اونجا بود و دقیقا مثل خود کارتون, اونجا رو شبیه سازی کرده بودن از قفس و دمپایی ها و تخم طلا گرفته تا میز و صندلی و ظروف غذاش و ...

سفرنامه بانکوک

سفرنامه بانکوک

20-و بعد هم یک محوطه خیلی بزرگ که یه سری ماکت ها بودن که شما می تونستید سرتون رو به جای اونا بزارید و باهاشون عکس بگیرید که فوق العاده جای جالب و دیدنی ای یه

سفرنامه بانکوک

سفرنامه بانکوک

21-در آخر هم مکانی به اسم عجایب هفتگانه جهان هست که ماکتهاشون رو اونجا گذاشتن .عجایب هفتگانه جهان :برج پیزا.مجسمه آزادی.اهرام ساطین مصر . دیوار چین و ...

سفرنامه بانکوک

خلاصه ما تا ساعت 3 کل دریم ورد رو گشتیم و همه اسباب بازیاش و سوار شدیم و انقدر عکس گرفتیم که دیگه شارژ دوربینمون تمام شد و همونجایی که از تور لیدرمون جدا شده بودیم نشستیم و یه نوع نارگیل مکعبی خریدیم و یه خورده استراحت کردیم تا تور لیدرمون اومد دنبالمون و رفتیم به سمت هتل.توی راه برگشت هم بارون اومد و چون دریم ورد خارج شهره حدودا 2:30 طول کشید تا رسیدیم هتل و خیلی ترافیک بود و دیگه آخراش کلافه شدیم.وقتی رسیدیم همون نزدیکه هتل به پیشنهاد دوستامون رفتیم یه رستورانه ایرانی به اسمه رستوران نور و پلو زرشک مرغ سفارش دادیم که بعد از 4 روز بی غذایی و مگدونالد و KFC واقعا بهمون چسبید و انگار خوشمزه ترین غذای عمرم بود که خوردم اونجا هم غذای هر دومون 340 بت شد و حدودا ساعت 7:30 برگشتیم هتل و تا 9 استراحت کردیم.بعدش دوباره با دوستامون قرار گذاشتیم .

من در مورد کاسانرود قبل از سفرم توی سفرنامه ها خونده بودم و خیلی تعریفش رو شنیده بودم و واقعا بعد از این همه جاهای دیدنی جای خالی یه همچین جایی رو برای خوشگذرونی حس می کردیم.و به بچه ها پیشنهاد دادم که بریم اونا هم اولش تو رو در بایسی قرار گرفتن و قبول کردن چون واقعا هم از طرفی خیلی خسته بودیم و هم اینکه نمی خواستیم آخرین شبی رو که توی بانکوک هستیم رو توی هتل بگذرونیم.خلاصه بعد از کلی غر و لند همسرم بالاخره ساعت 9:30 از دمه در هتل یه تاکسی گرفتیم و بهش گفتیم اول بره دنباله دوستامون که هتلشون نزدیک هتل ما بود (اونا هتل بانکوک پالاس بودن که هتل خوبی بود)بعد ببرتمون خیابان کاسانرود.

کاسانرود:

وقتی رسیدیم اونجا بر خلاف خیابونای دیگه بانکوک که از ساعت 9 شب تعطیل می شن و سوت و کور میشن اونجا همه مغازه ها باز بودن و یه خیابونه طولانی بود که از اول تا آخرش هر دو طرف یه عالمه مغازه و رستوران بود که هر تیکه از خیابون هم یه آهنگ خیلی بلند بود و همه داشتن برای خودشون خوش می گذروندن و کلی حرکات نمایشی در میاوردن.

وااای نمیدونید من به محض اینکه این خیابون رو دیدم یه نفس راحت کشیدم که بچه ها رو جای بدی نیاوردم وهمسرم و بقیه که به زوره من اومده بودن کلی از اومدنشون راضی و خوشحال بودن و یه چیز خیلی جالب برامون این بود که توی این خیابون و رستوران هاش همه ی توریستا اروپایی بودن و اصلا توریستای هندی و عرب که فوق العاده چشم چرونن دیده نمیشد به همین خاطر هم اونجا ما اصلا معذب نبودیم و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت حتی ما اونجا توریست ایرانی هم ندیدیم( توی اکثر سفرنامه ها خونده بودم که خیابونه نانا که اون هم توی بانکوک یه جایی مثل کاسانروده نرید چون اونجا پاتوق عربا و هندیا س و خیلی جای کثیف و بدیه و ما هم اصلا اونجا نرفتیم ولی در عوض کاسانرود عاااالی بود. اصلا ازین خبرا نبود و جای خیلی باحال و با کلاسی بود و 90% توریستای اونجا آلمانی و اروپایی بودن ). ما اول کل خیابون رو تا آخرش رفتیم می ایستادیم و هنر نمایی های مختلف رو میدیدیم یا مغازه ها رو می رفتیم و میدیم و موقع برگشتن یه رستوران خیلی با حال که صندلیاش توی خیابون و هوای آزاد بود رو انتخاب کردیم و اونجا نشستیم و قلیون کشیدیم و یه خورده ای خوش گذروندیم .

مطالعه ادامه سفرنامه - قسمت دوم

نویسنده : راد