سیلویا دختری نروژی-آمریکایی و جهانگرد است که به تنهایی به ایران سفر کرد، او علیرغم همه آنچه درباره ایران شنیده بود برای تنها سفر کردن به ایران مصمم بود و در نهایت هم از تصمیم خود خوشحال بود. سفرنامه اصفهان و کردستان از سفر سیلویا به ایران را قبلاً در سایت لستسکند منتشر کردیم و در این مطلب به بخش دیگری از سفرنامه او درباره ایران میپردازیم. سیلویا قبل از سفر به ایران چندین نظر مخالف را شنیده بود ولی از طرف دیگر نظرات مثبت جهانگردانی را شنیده بود که قبلاً به ایران سفر کردهاند. به هر حال سیلویا برای دو هفته به ایران آمد و در میان صدها سفری که به بیش از ۸۰ کشور دنیا داشته است، ایران را به عنوان یک تجربه خوب به دیگران معرفی کرد و نشان داد ایران آن گونه که در رسانهها مطرح میشود نیست. آنچه در ادامه میخوانید بخشی از سفرنامه سیلویا به ایران از زبان خودش است.
در همه سفرهایی که برنامهریزی میکردم، کمتر پیش میآمد که دیگران نظرشان را درباره مقصد سفر بیان کنند اما وقتی که اطرافیانم از تصمیم من برای سفر به ایران آگاه شدند همه نظری درباره آن داشتند. به ویژه این که قرار بود تنها به ایران سفر کنم. نظرات مختلفی از «جای بسیار فوقالعادهای است اگر پاسپورت امریکا نداشتم حتماً من هم با تو میآمدم» تا «تنها میخواهی سفر کنی؟ تو را میکشند!» و حتی عموی من که بسیار سفر کرده است گفت «ایران جای خوبی برای سفر نیست به جای آن به یونان برو».
اما من در مقابل همه این نظرات فقط یک حرف داشتم: ببخشید من واقعاً میخواهم ایران را ببینم. ایران مهد قدیمیترین تمدن و دارای نوزده میراث جهانی ثبت شده در یونسکو است. جغرافیای ایران متنوع است و از جنگلهای پرباران تا کوهستانهای پر برف و بیابانهای بی آب و علف همه در یک کشور در دسترس هستند و مهمتر این که بسیاری از افراد سفر کرده به ایران از میهمان نوازی، غذاهای خوشمزه و جاذبههای تاریخی ایران برای من تعریف کرده بودند.
آیا تنها سفر کردن به ایران ایده خوبی بود؟
من برای دو هفته در ایران بودم و مقصد اول من تهران بود. در تهران به خانه میزبان Couchsurfing خود مینا رفتم . مشابه بیشتر مقصدهایی که سفر کرده بودم ایران هم نزدیک به تصوراتم بود. وقتی این جملات را مینوشتم در خانه مینا باهم نشسته بودیم، ماگهای پر از چای در دست داشتیم و صدای انفجار از خیابان به گوش میرسید! هر دقیقه یک انفجار بزرگ شنیده میشد و نوری از پنجره دیده میشد. من و مینا با ترس و تعجب به هم نگاه میکردیم.
این انفجارها خطرناک نبودند چون سال نو ایرانیان نزدیک بود.
همزمان با جشن سال نو ایرانی، آداب و رسومی باقیمانده از دوران زرتشیان مربوط به ۳ هزار سال قبل وجود دارند و یکی از این رسمها در آخرین سهشنبه سال جشنی همراه با روشن کردن آتش، پریدن از روی آتش، روشن کردن فشفشه، ترقه بازی و فرستادن بالنهای فانوسی به آسمان است. در کنار این آتش بازی رقص و آوازهایی هم برای شاد بودن اجرا میشود.
زمانی که همراه با خانواده مینا به پشت بام آپارتمان رفتیم، برادر مینا به شوخی گفت این احتمالاً کابوس هر امریکایی از ایران است. او از من پرسید: «اگر دوستانت تو را در میان تهران و محاصره شده در میان آتش و انفجار میدیدند چه فکری میکردند؟ شاید آنها فکر میکردند ایران همیشه اینطور است.»
این حرفهای او شوخی بود اما یک حقیقت تلخ در این صحبتها دیده میشد، همانطور که از من این سوال را بسیار میپرسیدند: «قبل از سفر به ایران درباره آن چگونه فکر میکردی؟»
اولین میزبان من در تهران یک دانشجوی دکتری بود و از این که میزبان یک دختر امریکایی باشد خوشحال بود و آرزو داشت گردشگرهای امریکایی بیشتری به ایران سفر کنند. آنها بسیار خونگرم و مهماننواز بودند، غذاهای خوشمزه آماده میکردند و از من سوالهای پشت سر هم درباره نروژ، امریکا و تصور خارجیها از ایران میپرسیدند. جالب این که بر خلاف نظراتی که در خانه میشنیدم، آنها میگفتند تنها سفر کردن زنان به ایران عجیب نیست.
مینا که من را برای یک ناهار در تهران دعوت کرده بود هم درباره سفرم به ایران کنجکاو بود. او از علاقه ایرانیان به کشورشان گفت و از اشتیاق آنها برای میزبانی از مهمانان خارجی تعریف کرد.
ای کاش من هم میتوانستم از اشتیاق خارجیها به ویژه امریکاییها برای سفر به ایران بگویم اما این یک دروغ بود چون بیشتر افرادی که از برنامه سفرم به ایران خبر داشتند به من هشدار میدادند که به ایران نروم و اصرار داشتند که حداقل تنها سفر نکنم. اما وقتی در ایران بودم اصلاً احساس تنها بودن نداشتم.
مسئول پذیرش اولین هتلی که رفتم من را خواهر خود خطاب میکرد و هنگام صبحانه یا ناهار همراهم میشد. او مکانهایی را برای بازدید پیشنهاد داد. میزبانهای دیگر هم مثل اعضای یک خانواده با من صمیمی بودند و درباره دین، سیاست و حتی درباره سریال لاست با من صحبت میکردند. مینا به معنای واقعی برای من مثل یک خواهر بود، ناهار ما منجر به باهم سفر کردن به اصفهان شد و چند روز هم خانواده او از من پذیرایی میکردند.
تنها سفر کردن یک زن به ایران میتواند خطرناک باشد اما برای من مشکل بزرگی پیش نیامد. فقط یک بار هنگام قدم زدن در خیابان مردی به من نزدیک شد و من هم برای دور شدن از او سریع به زن دیگری نزدیک شدم و آن مرد هم از من فاصله گرفت، شاید این موقعیت از نظر من خطرناک بود و حتی این هم خطری نبوده است.
سفر من به ایران در کل یکی از بهترین سفرهایم بود چون به گرمی از من استقبال میشد و غذاها به معنای واقعی کلمه عالی بودند. هر آنچه که پیش از این درباره تنها سفر کردن به ایران سعی میکردم احتیاط کنم از ذهنم بیرون رفت.
منبع: heartmybackpack