سیلویا دختری متولد ووستر (Worcester) امریکا است اما خودش را به خاطر مادر نروژیاش بیشتر اهل نروژ میداند، البته او تابعیت هر دو کشور را دارد. او پس از اتمام تحصیل در دانشگاه، برای کار به ژاپن رفت و پس از دو سال کار در ژاپن تصمیم گرفت به نقاط مختلف جهان سفر کند. پیشتر سفرنامهی جذاب او به کردستان ایران را هم در سایت لستسکند خوانده بودیم. سیلویا بیش از ۸۰ سفر به کشورهای مختلف قارههای امریکا، آسیا، اروپا و مناطق خاورمیانه، قفقاز و بالکان را تجربه کرده است. سیلویا اکنون در یک کلبه در مناطق کوهستانی نروژ ساکن است و علاقه اصلی او از زبان خودش، ماجراجویی در سفر، تجربه چیزهای جدید و نوشتن درباره زندگی و سفرهای خود در وبلاگ شخصیاش است.
سیلیویا به تنهایی به ایران سفر کرد و به استانها و شهرهای مختلفی از ایران مثل کردستان رفته که سفرنامهاش پیشتر در لستسکند منتشر شد. او همچنین به اصفهان و تهران هم سفر کرده و تجربه سفرش به ایران را مثل دیگر سفرهایش نوشته و دیدگاه خود را از تجربه سفرش به این شهرها بیان کرده است. آنچه در ادامه میخوانید تجربه سفر او به اصفهان از زبان خودش است. او به تنهایی به ایران سفر کرده و برای بازدید از اصفهان، دوستش به نام مینا که ایرانی است او را همراهی کرده است.
وقتی که همراه دوستم مینا در تهران مشغول خوردن ناهار بودیم به او گفتم که در برنامه سفرم قرار است چند روز هم به اصفهان بروم. جالب این که مینا گفت تا به حال به اصفهان نرفته است. ایرانیها میگویند «اصفهان نصف جهان» این جمله شاید اغراق آمیز باشد اما هر کسی با شنیدن آن مشتاق میشود تا حداقل یک بار به این شهر سفر کند. این صحبت کوتاه ما به این نتیجه منجر شد که من و مینا باهم به اصفهان برویم.
روزگاری اصفهان یکی از بزرگترین شهرهای دنیا و تقاطعی بوده که در میانه راه اصلی شمال به جنوب و شرق به غرب ایران قرار داشته است. حالا اصفهان یک شهر نسبتاً مدرن و شلوغ است که بافت و فرهنگ سنتی آن همچنان زنده است. به هر گوشه این شهر که سفر کنید یادبودی از گذشته پرشکوه اصفهان را میبینید، از میدان نقش جهان تا بلوارهای درختکاری شده، پلها، مساجد و کاخهای قدیمی همه نمادهایی از تاریخ پر فراز و نشیب این شهر بودند، انگار که در میان رمان سقوط اصفهان (نوشته کریستف روفن) قدم میزنید و حوادث رخ داده از جلوی چشمان شما میگذرد.
میدان نقش جهان (میدان امام یا میدان شاه) یکی از میراث جهانی ثبت شده در یونسکو و یکی از بزرگترین میدانهای شهری در جهان است.
سی و سه پل روی رودخانهای خشک شده
وقتی که همراه با مینا به سی و سه پل رسیدیم با مشاهده زمین خشک و ترک برداشته زیر پل شوکه شدیم. ما انتظار دیدن رودی پر آب داشتیم اما جز زمینی خشک چیز دیگری نبود. یک خانم که بومی شهر اصفهان بود همراه ما سوار تاکسی شد و برای ما توضیح داد که آب رودخانه در پشت سد ذخیره میشود و بخشی از آب هم به مناطق دیگر منتقل شده است و به همین دلیل بیشتر روزهای سال آبی به اینجا نمیرسد.
این خانم برای ما توضیح داد بسیاری از جاذبههای گردشگری و تاریخی اصفهان مثل مساجد و کاخها در معرض تخریب هستند و بسیاری از باغها هم آب کافی ندارند. حتی منار جنبان هم مدتها است دیگر مثل قبل نمیشود تکان خوردنش را تماشا کرد چون آسیب دیده است.
با شنیدن این توضیحات، من و مینا به هم نگاه کردیم و از خود پرسیدیم آیا نصف جهان در حال از بین رفتن است؟
بیشتر مکانهای تاریخی اصفهان قدمتی در حد قرنها دارند پس به نظر میرسد طبیعی باشد که این ساختمانهای قدیمی نیاز به مرمت و نگهداری دارند و خواهند داشت. پس نمیتوان گفت اصفهان از بین خواهد رفت. اما شاید بومیان این شهر بیشتر نگران هستند.
همچنان که اصفهان پر از بناها و نمادهای اسلامی است اما مکانهای زیادی هستند که توسط مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان ساخته شدند. یکی از این مکانهای جالب، کلیسای وانک در حدود سالهای ۱۶۰۰ میلادی توسط جامعه ارامنه اصفهان ساخته شده است.
در ادامه سفرمان به اصفهان به یک کافه مشهور که مینا از دوستش درباره آن شنیده بود رفتیم. برخلاف کافههای تهران، اینجا نور مناسب و پنجرههای بزرگی رو به خیابان داشت.
راهنمایی که خودش تا به حال به اصفهان نرفته بود
وقتی با مینا صحبت میکردم به این میخندیدیم که من برای سفر به اصفهان یک راهنمای دختر از تهران دارم و مینا که برای اولین بار به اصفهان سفر میکند راهنمایی نروژی-امریکایی دارد. در انتها هم به این نتیجه رسیدیم که اگر یک راهنمای محلی همراه داشتیم بهتر میتوانستیم از وقت خود استفاده کنیم.
در حالی که از تماشا و گردش در مکانهای تاریخی شهر لذت بردیم اما در کل شهر اصفهان آن گونه که از تعریفها شنیده میشد و انتظارش را داشتیم نبود. مردم محلی آن را یکی از زیباترین شهرها در دنیا مینامند، این ادعا را درباره معماری و برخی بناهای تاریخی قابل قبول است اما نمیتوان این جمله را به شهر اصفهان به معنای کلی تعمیم داد. البته فکر میکنم این موضوع به شرایط آب و هوایی و کمآبیهای اخیر اصفهان هم مربوط باشد.
شاید هم ما درباره هنر چیز زیادی نمیدانیم یا شاید اطلاعات کمی درباره بهترین جاذبههای گردشگری اصفهان داشتیم که نتوانستیم از این شهر آنطور که مورد انتظار بود لذت ببریم و شاید باید روزی دیگر در آینده دوباره به اصفهان سفر کنیم.
ما در سفر خود از هتل سنتی که پشت مسجد حکیم بود و سفرهخانه سنتی که در نزدیکی هتل بود لذت بردیم. آنها پرچمهایی روی میز غذای ما گذاشتند و من و مینا وانمود میکردیم در حال انجام یک مذاکره دیپلماتیک هستیم (البته دلیل وجود پرچمها این نبود).
منبع: heartmybackpack.com