مرگ و هر چیزی که رنجی را بر بشر تحمیل کند، همواره با حسی از ترس همراه است. این حس حتّی به مکانها و اتفاقات مرتبط با عامل ترس هم منتقل میشود. بنابراین وقتی حادثهای تراژیک و مرگبار در نقطهای اتفاق افتد، شما همان حسی را از محل رویداد میگیرید که از خود اتفاق. طبیعتاً انسان باید از عواملی که باعث ترس او است دوری کند، اما کسانی هم هستند که ترس مانعی برای آنها نیست و در نتیجه نوعی از گردشگری به وجود آمده که به آن گردشگری روح یا ارواح میگویند.
در این نوع از سفر، مسافران سراغ مقاصدی میروند که مثلا هدف بمبگذاری یا حملات تروریستی بودهاند، یا افراد زیادی جان خود را در مقصد مورد بازدید از دست دادهاند. هدف افراد از سفر به این مناطق متفاوت است، گاهی هدف ادای احترام به روح انسانهایی است که مرگ تراژیکی را تجربه کردهاند و گاهی برای آشنایی با تاریخ منطقه.
مواجهه با مرگ، اشتیاقی خشونتبار
تمایل برای قراردادن خودمان در موقعیتهای مواجهه با مرگ، قدمتی بیش از دوران معاصر دارد. شاید نمیشد روی آن نام گردشگری سیاه یا زیرشاخه آن گردشگری روح را گذاشت، اما در آن زمان هم هدف از این ارتباط تفریحات بوده است. بهعلاوه، در دوران باستان، این توجه شکل بیضررِ امروزی را نداشته و بسیار خشنتر و با استاندارهای امروزی غیراخلاقیتر بوده. مثلا نمونههای آن را در جنگهای گلادیاتورها میبینیم. زمانی که افراد باید برای زنده ماندن میجنگیدند، میکشتند یا کشته میشدند. یا مثلا زمانی که مردم با اشتیاق هر چه تمامتر برای مشاهده اعدامهای عمومی جمع میشدند و حتی گاهی حاضر بودند بابت دیدن لحظه کشته شدن یک انسان وجهی پرداخت کنند.
از قرن 19 اما، شکل این توجه تغییر کرد. در این زمان شرکتهایی بودند که سفرهایی را به مقصد مناطق جنگزده برگزار میکردند یا حتی سردخانهها را به علاقهمندان نشان میدادند. به مرور سفرهایی به وجود آمد که دیگر مرگ مرکزیت آنها نبود. بله مرگ و تراژدی بخش مهمی از سفر بود اما تمرکز روی آن قرار نمیگرفت. با شکل گرفتن این تفکر است که گردشگری سیاه و بعدها به تبع آن گردشگری روح به وجود میآید.
گردشگری سیاه و تجربههای تراژیک
گردشگری سیاه با اینکه با مرگ ارتباط مستقیم دارد، اما بیشتر بر تجربیات انسانها یا تراژدیهایی که اتفاق افتاده تمرکز میکند. به همین دلیل است که انواع مختلفی از مقاصد را شامل میشود، از زندان و اردوگاههای کار اجباری گرفته تا مناطق جنگزده و گورستان. تعاریف مختلفی درباره این نوع از گردشگری هست. مثلا آن را بازدید از مکانهایی واقعی یا بازسازی شده میدانند که تم اصلی آنها مرگ، رنج و عذاب است. در نتیجه بازدید از زندان، میادین جنگ، گورستانها، برخی موزهها و مقاصد مرتبط با هولوکاست همگی زیرشاخه گردشگری سیاه به حساب میآیند. اما همه شاخههای گردشگری سیاه تراژیک و غمگین نیستند. انواعی از این نوع سفر هم وجود دارند که مفرحتر هستند، مثلا انواعی که بر مسائل ماورالطبیعه مانند روحها تمرکز میکنند.
گردشگری روح
با اینکه گردشگری روح بخشی از گردشگری سیاه است، اما به هیچ وجه غم و سنگینی گردشگری سیاه را ندارد. این نوع از گردشگری حسی از ترس را در فرد بر میانگیزد. در همه فرهنگها، افسانهها و اسطورههایی هستند که میتوانند تبدیل به گردشگری روح یا ماورالطبیعه شوند. مثلا افرادی را فرض کنید که به قصر کنت دراکولا، اشرافزاده خونخوار رومانیایی، سر میزنند. در این سفر هدف صرفا خوشگذرانی، هیجان و شاید اندکی ترس باشد. همه این تجربیات را در مقاصد دیگر مانند خانههای تسخیر شده، مقاصدی که به جادو و جادوگری شهرت دارند، یا مقاصدی که قبلا قتل در آنها رخ داده است هم تجربه میکنید.
روز به روز، افراد بیشتری به این سبک از گردشگری تمایل پیدا میکنند و فرصتهای بیشتری هم برای آن به وجود میآید، اما داستان از کجا شروع شد.
زمانی که روحها بخشی از صنعت گردشگری شدند
با اینکه نمیتوانیم تاریخ دقیقی را به عنوان شروع گردشگری روح یا ماورالطبیعه اعلام کنیم، اما با اطمینان میگوییم که انگلیسیها در این زمینه پیشقدم هستند. اسکاتلند، تاریخی طولانی در خانههای تسخیر شده دارد و سفرهای این چنینی، چنان پرطرفدار شده که کمتر شهری را پیدا میکنید که مقصدی برای گردشگری ماورالطبیعه نداشته باشد. البته این طور نیست که مسافران واقعا توقع داشته باشند که در این خانهها روح ببینند، اما در هر حال، احتمال آن کاملا رد نشده است.
چه روح ببینید و چه نبینید، بازدید از این سایتها میتواند جذاب باشد. گاهی انگیزه افراد بازدید از مکانی است که افراد زیادی راجع به آن حرف میزنند، گاهی علاقه به تاریخ است، چرا که بیشتر این مقاصد اهمیت تاریخی هم دارند و گاهی هم صرفا حس هیجانی است که در این مقاصد تجربه میکنند. حس ترسیدن به تنهایی جذاب است و خیلیها از تجربه آن لذت میبرند. درست مثل زمانی که در شهربازی هستیم یا وقتی فیلم ترسناک میبینیم. هیچکس واقعا نمیداند ریشه این تمایل از کجاست. اما، بالارفتن تعداد فیلمهای ترسناک به تنهایی، میتواند نشانی از این تمایل باشد.
گردشگری روح یا تورهای روحگیری
شاید فکر کنید گردشگری روح همان تور روحگیری در خانههای تسخیر شده است. اما اشتباه میکنید. در برنامههای روحگیری، شرکتکنندگان نقش فعالتری دارد و بیشتر با کل برنامه درگیر هستند. در حالیکه در گردشگری ماورالطبیعه، شرکتکنندگان بیشتر مشاهدهگر هستند و کمتر در برنامه دخیل میشوند. در تورهای روحگیری به شرکتکنندگان ابزار مرتبط هم داده میشود که قرار است به آنها کمک کند راحتتر روحها را پیدا کرده و با آنها ارتباط برقرار کنند. البته تمام این فعالیّتها صرفا جنبه تفریح دارد و خطری متوجه کسی نیست. هر چند که متخصصینی هستند که دورههایی درباره روحگیری برگزار کردهاند و درباره تاریخ و روشهای مواجهه با روحها صحبت میکنند.
ساختمان تسخیرشده دوبلین در ایرلند، جزیره آلکاتراز و برج لندن، جزو محبوبترین مقاصد گردشگری روح هستند. بهعلاوه، شهرهایی هم هستند که به دلیل تاریخچه تراژیک و گاه ترسناکشان، بازدیدکنندگان بسیاری را جذب میکنند. شهرهایی مانند کاراکوی در ترکیه که ساکنانش بعد از جنگ جهانی اول آن را رها کردهاند. شهر بلچیته در اسپانیا که یادگاری از جنگهای داخلی است. شهر اورادور سور گلان در فرانسه که آلمانها تمام 600 نفری که در آن زندگی میکردند را بیرحمانه قتل عام کردند. شهر کولمانسکوب در نامبیا که روزی یکی از مراکز استخراج جواهر در آفریقا بود و با تمام شدن ذخایر، ساکنانش آن را رها کردند و شهرهای سنت المو در کلورادو، پیرامیدن در شوروی و سنت لورا و هامبراستون در شیلی که درست مانند کولمانسکوب، معدن داشتند و با تمام شدن ذخایر، رها شدند.
کلام آخر
گردشگری روح، آن جدیت و غمی را که در گردشگری سیاه میبینیم، ندارد. هدف این گردشگری، بیشتر خوشگذرانی و تجربهای بر اساس ترس و هیجان است و شاید به همین دلیل یکی از پرطرفدارترین انواع گردشگری است. به نظر شما اگر قرار باشد چنین سبکی از گردشگری در ایران رایج شود، چه مقاصدی مناسب آن هستند؟
تالیف: لست سکند