. سفرنامه پیش رو روایتیست از پرسهزدن در خیابانها و کوچه پس کوچههای کشوری که کل میراث خاورمیانه را یکجا در خود دارد. حکایت معاشرت با مردمیست که در فراز و فرود سالهای دشوار، مدارا و دوستی را برگزیدند. حکایت سفری ده روزه به بیروت، بعلبک،
ساعت 22:15 به وقت محلی من و همسرم دو چمدان نسبتاً سنگین را به دنبال خود بر روی سنگفرشهای مسیر خروجی فرودگاه میکشیم. رانندههای تاکسی صدایمان میکنند: «تاکسی... تاکسی ارزان! آقا کجا میروید؟ بیایید تا شما را برسانم.» میشنویم، اما اهمیتی نمیدهیم و به راهمان ادامه