من داستان سفر لبنان را برایت می گویم، تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال در طبقه دوم رستورانی در شهر بعلبک نشسته ایم. پوستر قدیمیِ ام کلثوم بر روی دیوار است و صدای فیروز در حال خواندن آهنگ بنت الشَلَبیه به گوش می
. سفرنامه پیش رو روایتیست از پرسهزدن در خیابانها و کوچه پس کوچههای کشوری که کل میراث خاورمیانه را یکجا در خود دارد. حکایت معاشرت با مردمیست که در فراز و فرود سالهای دشوار، مدارا و دوستی را برگزیدند. حکایت سفری ده روزه به بیروت، بعلبک،
ساعت 22:15 به وقت محلی من و همسرم دو چمدان نسبتاً سنگین را به دنبال خود بر روی سنگفرشهای مسیر خروجی فرودگاه میکشیم. رانندههای تاکسی صدایمان میکنند: «تاکسی... تاکسی ارزان! آقا کجا میروید؟ بیایید تا شما را برسانم.» میشنویم، اما اهمیتی نمیدهیم و به راهمان ادامه
اینجا بیروت- عروس خاورمیانه- لبنان در درس جغرافیا خونده بودیم که بیروت پاریس خاورمیانه است وحالا در گوشه گوشه بیروت، نشانه هایی از این پاریس کوچک دیده می شود. مجسمه ها، سنگ فرشها، خیابان ها، کافه ها و رستوران ها، سبک متفاوت زندگی... همه و همه
لبنان کشوری زیبا و با تاریخی کهن در غربی ترین نقطه آسیا، خاستگاه تمدن فینقی و سرزمین اَرز (یا سِدر) که تبدیل به نماد این کشور شده است، مقصد اولین سفر خارجی من بود. اگرچه مدت زمان زیادی از این سفر گذشته و من اکنون
داستان از کجا شروع شد.. اوایل تیرماه 97 بود یک شب به اتفاق همسرم تو خونه نشسته بودیم ، که همسرم یک پیشنهاد جالب دادید گفت بیا بریم سه ، چهار روزه سفر ، گفتم کجا ؟ گفت یک کشوری که ویزا نخواد !! آخه ما
سفر نامه لبنان مهر ماه 95 اواخر مرداد ماه 95 بود که تازه از سفر به باتومی و شمال ترکیه برگشته بودم.و قدری خستگی و مسافت طولانی راه مضاف بر اینکه این سفر سه هزار کیلومتری هم زمینی انجام شده بود در جان و تنم سنگینی می کرد. ولی مدت