سفرنامه اروپا قسمت اول
پس از عرض سلام خدمت همه خوانندگان گرامی، با توجه به اینکه من قصد رفتن به هر مسافرتی را که دارم خواندن سفرنامه های دوستان کمک زیادی در سفر به من و همراهانم می کند، خیلی وقت بود که تصمیم داشتم سفرنامه ای مفید و قابل استفاده و در عین حال لذت بخش و جذاب برای خواننده ازیک سفر واقعا خاص اروپا که در سال 2011 میلادی و یا 1390 خودمان به اتفاق 4 نفر دیگر اعضای خانواده ام رفتم بنویسم.
که متاسفانه مشغله کاری اجازه چنین کاری را بهم نداد. ولی بالاخره با سبک شدن کار تونستم بعد از نزدیک به 3 سال این کار را انجام بدم امیدوارم که مورد توجه دوستان قرار گیرد. فروردین سال 1390 بود که دعوتنامه از طرف خاله و دایی از سوئد برای ما فرستاده شد. این دعوتنامه برای من، همسرم، مادرم، پدرم و خواهرم بود. بعد از آماده کردن مدارک لازم و پر کردن فرم هایی که از سفارت سوئد برای همین قضیه گرفته بودیم به سفارت رفتیم و تقاضای ویزای یک ماهه دادیم ( با توجه به کارمند بودن بیشتر هم نمی تونستیم بمونیم.) همین جا لازمه این تجربه را توضیح بدم که درخواست ویزای یک ماهه برای شرایط ما خوب نبود و بهتر بود که ویزای 45 روزه تقاضا میدادیم.
احتمالا می پرسید چرا. باید بگم که قانون ویزای شنگن در اون سال ( الان رو نمیدونم) به این شکل بود که ویزای یک ماهه کلا 45 روز اعتبار داشت یعنی شما 45 روز برای خرید بلیط و خروج از کشور و یک ماه ماندن در کشور مقصد وقت داشتید و ما به خاطر داشتن یک عروسی در خانواده که مجبور بودیم تا حداقل 8 تیر در ایران بمونیم عملا 20 روز از ویزا رو از دست داده بودیم بنابراین زمان موندنمون به 25 روز به جای 30 روز محدود شده بود. بعد از 2 هفته جواب سفارت آمد و به هر 5 نفر ما ویزا داده بودند. ( با توجه به اینکه قبل از ازدواج هم با پدر و مادرم 2 بار رفته بودیم و برگشته بودیم این سری هم راحت ویزا صادر شد.)
بلیط ها را به مقصد استکهلم با پرواز قطر ایرویز رزرو کردم. تاریخ پرواز 10 تیر 1390(اول july 2011) بود. پرواز ما تهران – دوحه و بعد از 2 ساعت انتظار در فرودگاه دوحه، دوحه استکهلم بود. پرواز اول خیلی تعریفی نبود ولی بعد از 2 ساعت انتظار در فرودگاه دوحه پرواز 5 ستاره دوحه – استکهلم از همه نظر عالی بود( مونیترهایی که برای هر مسافر روبروی صندلی با بیشتر از 300 400 تا فیلم و بازی و سرگرمی وجود داشت، پذیرایی فوق العاده عالی با منو و حق انتخاب غذا، حوله های کوچک داغ و مرطوبی که قبل از هر پذیرایی با پنس برای ضد عفونی کردن دستها می آوردند و...) بالاخره بعد از 5 ساعت پرواز لذت بخش، هواپیما در فرودگاه آرلاندای استکهلم به زمین نشست.
(فری شاپ فرودگاه دوحه و هواپیمای قطر ایرویز دوحه- استکهلم)
دایی و شوهر خاله ام در آرلاندا به استقبالمان آمده بودند. بعد از تحویل گرفتن بارها مسیر طولانی فرودگاه تا منزل خاله را طی کردیم و اون روز کلا به خوش و بش و دید و بازدید گذشت. پنج روزکامل در استکهلم بودیم تقریبا شهر را کامل گشتیم. از محله قدیم و معروف شهر به نام گملستان بگیر تا محل برگزاری جایزه نوبل و طبیعت زیبای استکهلم بخصوص محله زیبای و ثروتمند نشین لونگ هولمن که از برجسته ترین دیدنیهای این شهر به حساب می آیند.
( شهر زیبای استکهلم)
برای جابجا شدن توی شهر از مترو که خود سوئدیها به آن تونل بانا می گفتند استفاده می کردیم. اگر چه که این کشور به طور کلی کشور گرانی هست و مترو هم در آنجا برای ما نسبتا هزینه بر بود. مترو، کارت های یک روزه سه روزه و 7 روزه و یک ماهه داشت که بسته به نیازتون تهیه می کنید. کارت یک روزه 115 ، سه روزه 230 و 7 روزه 300 کرون سوئد قیمت داشت. یکی از جاهای خیلی زیبا و دیدنی که در شهر استکهلم من و همسرم بازدید کردیم جایی به نام اسکنسن بود.
در این مکان، فرهنگ و زندگی قدیمی استکهلم جمع آوری شده بود. برای این کار تمام خانه های قدیمی شهر را از فونداسیون جابه جا کرده و به این مکان آورده بودند و زندگی به سبک قدیم به وسیله آدمهایی که لباسهای همان زمان را پوشیده بودند در آنها جریان داشت در کنار این کار زیبا یک باغ وحش کوچک هم در این مکان موجود بود. ورودی این مکان واقعا جذاب و دیدنی 110 کرون سوئد بود.
بعد از پنج روزی که در استکهلم گذشت برای آخر هفته به یک سفر دریایی سه روزه به مقصد تالین پایتخت کشور کوچک و زیبای استونی توسط دایی دعوت شدیم. این سفر با کشتی تالینک انجام میشد. توی این کشتی کابینهایی بود که مثل اتاقهای هتل بود وسایلمون را گذاشتیم و کمی تو کابین که برای اولین بار جذابیت خاصی هم داشت استراحت کردیم و بعدش رفتیم کشتی گردی.این کشتی واقعا بزرگ و زیبا بود هر گونه امکاناتی که شما فکرشو بکنید داشت از رستورانهای ملل مختلف بگیر تا سالن های بزرگ موسیقی و استخر و... حتی فروشگاههای توی این کشتی بدون مالیات و فری شاپ بودند.
شب بسیار زیبایی رو توی این کشتی گذراندیم و با توجه به اینکه تابستان بود و کشور سوئد در ماههای تابستان تقریبا شب ندارد در طول مسیر در دریای بالتیک مناظر زیبای جزایر کوچک و شخصی به راحتی قابل رویت بود و بسیار لذت بخش. صبح به تالین رسیدیم. کشتی را که حکم هتل ما را داشت ترک کردیم ( وسایل را توی کابین ها گذاشتیم ) پیاده رفتیم تا مرکز شهر تالین. از زیبایی این شهر و خونگرمی و مهمان نوازی مردم این شهر هر چیزی بگم کم گفتم. ( فقط عکسها را ببینید) از صبح تا بعد از ظهر ساعت 7 شب که دوباره کشتی راه می افتاد وقت داشتیم.
حسابی شهر را گشتیم و ناهار را در یک رستوران در تالین صرف کردیم و به کشتی برگشتیم. شام و صبحانه بعد را هم در کشتی بودیم و صبح روز بعد (شنبه)، بعد از صبحانه به استکهلم رسیدیم. این سفر را ما مهمان بودیم ولی اگر از هزینه این سفر سه روزه با کشتی اطلاعاتی بخواهید در این حد اطلاع دارم که بسته به کابینی که میگرفتید که آیا پنجره رو به دریا داشته باشد یا نه و غذا که آیا فقط صبحانه بخواهید یا وعده های دیگر را هم شامل شود هزینه ها متفاوت بود.
با شرایط ما که کابینمان رو به دریا نبود و وعده های صبحانه و شام روی بلیطمان بود حدودا نفری 140 کرون سوئد هزینه داشت. که به نظر من با اون کیفیت واقعا به صرفه بود و ارزشش رو داشت چون عملا با یک کشور و فرهنگ جدید آشنا شدیم.
( 33 کشتی و تالین)
از همون روز اول که وارد استکهلم شده بودیم کم و بیش دنبال راهی برای کرایه کردن ماشین بودیم که بتونیم با توجه به داشتن ویزای شنگن کشورهای دیگر را هم با کمترین هزینه و با تجربه جالب رانندگی توی اروپا بگردیم. ولی متاسفانه باید بگم که شرکتهای بزرگ کرایه ماشین مثل یوروپ کار و یا هرتز بدون کارت اعتباری ماشین کرایه نمیدهند و شرط دوم هم این است که شخصی که از کارت اعتباریش برای گرفتن ماشین استفاده میکند باید حتما در سفر حضور داشته باشد. بنابراین ما از کارت اعتباری میزبانانمون هم نمی تونستیم استفاده کنیم به دلیل اینکه اونها سرکار بودند و با ما به مسافرت نمی آمدند.
یکی از همون روزها که توی اینترنت برای این موضوع دیگه با نا امیدی تمام با توجه به اینکه از 25 روز وقتمون هم تنها 17 18 روز باقی مانده بود سرچ می کردم یک شرکت متفرقه کرایه ماشین را که صاحبش ایرانی بود پیدا کردم. بهش زنگ زدم و باهاش صحبت کردم اون هم به خاطر هموطن بودنمون قبول کرد که به ما بدون کارت اعتباری، با اعتبار میزبانمان ماشین رو کرایه دهد. پدر، همسر و دایی رفتند و ماشین را گرفتند اتفاقا اون آقا یک جی پی اس هم همراه ماشین به ما داده بود که اگر می خواستیم همین جی پی اس رو از شرکتهایی که در بالا اسمشون رو آوردم بگیریم باید بابتش روزی 100تا 150 کرون سوئد پرداخت میکردیم. کلا بابت دو هفته کرایه ماشین حدود 8000 کرون که در آن زمان معادل 800 هزارتومان بود پرداخت کردیم.
دوشنبه بعد از ظهر ماشین را گرفتیم و سه شنبه صبح پنج نفری راه افتادیم. اول از همه تصمیم گرفتیم یکسری وسایل اولیه همچین سفری رو تهیه کنیم. برای این منظور به یک فروشگاه معروف توی استکهلم که این نوع وسایل کمپینگی رو داشت به نام بیلتما(biltema) رفتیم. از آنجا 4 عدد کیسه خواب( با این حساب که در صورت نیاز یک نفر در ماشین می خوابد) منقل سفری، الکل و سیخ و این جور مایحتاج رو تهیه کردیم (جمعا حدود 1000 کرون )از فروشگاه کناری آنجا هم به نام ماکسی که شبیه شهروند خودمان است کمی مواد غذایی و در عین حال یک کتاب نقشه اروپا تهیه کردیم. فقط چادر باقی ماند که چیز مناسبی توی بیلتما پیدا نکردیم. قصد داشتیم این سفر رو به سمت جنوب اروپا ادامه دهیم.
پس ابتدا باید به سمت دانمارک حرکت میکردیم. از اونجایی که مرز بین دانمارک و سوئد آبی می باشد دو راه وجود دارد یکی از این راهها که تا چند سال پیش تنها راه زمینی بود این بود که تا هلسینگبورگ سوئد رانندگی کنید و از آنجا ماشین را روی کشتی بگذارید و اون سمت پیاده بشین و ماشین رو تحویل بگیرید ولی راه دوم عبور از پل تونل( تقریبا جدید) اوریساند بود که به نظر من تجربه بی نظیری بود و با وجود عوارض تقریبا گران رد شدن از روی آن پل ارزشش رو دارد.
چون خیلی دوست داشتیم پل رو ببینیم تصمیم گرفتیم راه دوم را انتخاب کنیم. جی پی اس رو به سمت مالمو( malmo) تنظیم کردیم و سفر پر تجربه ما شروع شد. اگر یادتون باشه موقعی که برای مسافرت خرید می کردیم چادر مناسب رو پیدا نکرده بودیم و نخریده بودیم. بنابراین تا قبل از شب باید چادر رو تهیه میکردیم چون معلوم نبود شب چه اتفاقی می افته. به کمک جی پی اس و نقشه ای که خریده بودیم در اتوبان بعد از حدود سه و نیم ساعت رانندگی به شهر کوچک و زیبای وارنامو(varnamo) سوئد رسیدیم و به هوای خرید چادر به فروشگاه استادیوم که همه جای سوئد نمایندگی داره و وسایل ورزشی و همچنین کمپینگی داره رفتیم اونجا تونستیم یه چادر جمع و جور و مناسب پیدا کنیم.
(شهر کوچک و زیبای وارنامو )
بعد از خرید چادر و یک چرخ خیلی کوچیک در شهر راه افتادیم و در مسیر مالمو با توجه به جی پی اسمون که الان دیگه می دونستیم که بدون اون این سفر تقریبا برای ما که از قبل هم خیلی تحقیقات و مطالعه در زمینه مسیر نکرده ببودیم غیر ممکن بود، به راهمان ادامه دادیم.توی مسیر یک بارون خیلی خیلی شدید گرفت که من شخصا تا به حال ندیده بودم تا جایی که چند دقیقه ای اینقدر شدید شد که برف پاک کن ماشین هم جواب نمیداد.
برای ناهار روز اول هم از خانه با خودمون ساندویچ آورده بودیم و توی ماشین همونا رو میل کردیم جای همگی خالی. بالاخره بعد از بیشتر از 2 ساعت رانندگی به شهر مالمو رسیدیم حالا دیگه می تونستیم جی پی اس رو تنظیم کنیم روی کوپنهاگ دانمارک( اگر از اول شهر کوپنهاگ رو انتخاب می کردیم از اونجایی که مسیر اولی که براتون تعریف کردم نزدیکتر بود جی پی اس اون مسیر را انتخاب می¬کرد.)الان دیگه تنها مسیر ممکن پل عظیم و زیبای اوریساند بود که واقعا با دیدنش چند دقیقه ای مبهوت می مونید. خوب رسیدیم به اول پل و به اصطلاح خودمون عوارضی.
اینجا بد نیست این موضوع رو تعریف کنم که سفرمون خیلی هم خشک و خسته کننده نشه. وقتی به عوارضی رسیدیم ( مثل عوارضی های خودمون چند مسیر برای رد شدن وجود داشت) دیدیم یک مسیر وجود داره که ماشینها همینطوری بدون ایستادن و به قول خودشون پرداخت تول(toll) رد می¬شن. داستان همون پرداخت الکترونیکی عوارض بود که الان در کشور خودمون هم برای بعضی عوارضی ها از جمله پردیس وجود داره ولی اون موقع نداشتیم و ما نمیدونستیم چیه.
بنابراین پیش خودمون گفتیم چرا ما از اون مسیر نریم خلاصه انداختیم توی مسیر پرداخت الکترونیک و تا اومدیم از گیت رد بشیم اون جک راه بند خودرو پایین آمد و ایستادیم. حالا قسمت خنده دار قضیه اینجا بود که این گیت آخرین گیت سمت چپ بود و با توجه به خلوت بودن پل همه گیتها هم باز نبودن و یه خانم توی تقریبا آخرین گیتهای سمت راست نشسته بود و مجبور شد به خاطر این شیرین کاری ما از اون سمت اتوبان به این سمت بیاد تا شیرین کاری ما را درست کنه و عوارض را از ما بگیره.
مبلغ عوارضی را هم می تونستیم با کرون سوئد هم کرون دانماک و هم یورو پرداخت کنیم. به کرون سوئد 375 کرون پرداخت کردیم و خلاصه بعد از اون شیرین کاری از عوارضی رد شدیم و به پل رسیدیم. اینقدر بهت زده شده بودیم که نتونستیم باهمون دوربین کوچیکمون( اون موقع دوربین خوب عکاسی نداشتم و فیلم برداری هم که کلا از ایران نبرده بودیم و این اشتباه بزرگی بود در سفرهای بعدی دیگه هیچ وقت این اشتباه رو نکردم. فقط یه دوربین کوچیک کامپکت سونی داشتم ببخشید اگر عکسها کیفیت خیلی خوبی ندارند.) هم عکسهای زیادی بگیریم.چند تا عکس که از اینترنت مربوط به پل هست رو گذاشتم. ( عکس اول رو خودمون گرفتیم.)
این پل تونل حدود 8 کیلومتر طول دارد که بخشی از اون پل و بخشی که سمت دانمارک هست تونل( یعنی زیر دریا) می باشد. به هر حال تجربه رد شدن از روی این پل تجربه بی نظیری بود که نمیدونم چطوری باید وصفش کنم. از اواسط پل بود که پرچمهای سوئد به پرچمهای دانمارک تبدیل شد یعنی دیگه وارد دانمارک شده بودیم. ساعت نزدیک 11 شب بود به عکس نگاه نکنید که وسط روز را نشون میده. منطقه اسکاندیناوی در تابستان تقریبا شب ندارد. با توجه به ساعت و خستگی خودمون بخصوص راننده( پدرم) باید جایی رو برای خواب پیدا میکردیم. خواهر من یک کتاب از همون استکهلم تهیه کرده بود که در مورد هر شهر اروپا توضیحات مختصر و مفیدی داشت مثلا اینکه با زمان کم کجای این شهر مهمتر هست برای بازدید و یا کجا غذا بخورید و با توجه به بودجتون شب را کجا بمونید.
(جلد کتاب )
از روی اون کتاب کمپینگ چارلتنلوند فورت(Charlottenlund fort) را به جی پی اس دادیم . حدود 12 شب بود که به اونجا رسیدیم.اولین تجربه بود و نمیدونستیم متاسفانه دیدیم که جلوی پذیرش ساعات کار را تا 7 شب اعلام کرده و تعطیل است. ورودی قسمت کمپ سایت هم از این راه بند های الکترونیک خودرو وجود داشت که باید حتما پذیرش میشدید و کارت الکترونیک را دریافت میکردید تا با اون کارت راه بند رو باز کنید و وارد بشید. در ضمن حتی درب ساختمانی هم که داخل آن دستشویی و حمام و آشپزخانه وجود داشت با همین کارت باز میشد.
بیرون کمپ سایت هم که مجاز به چادر زدن نبودیم. پدرم گفت من نمیدونم باید چیکارکنیم بریم جای دیگه یا... همسرم گفت ما چاره ای نداریم بخواهیم دنبال جای دیگری بگردیم با توجه به غریب بودن شهر دیگه صبح شده. پیشنهاد داد صبر کنیم وقتی یکی از ماشینها که کارت داره خواست وارد بشه ما هم پشت سرش وارد بشیم شب را بگذرونیم و صبح که پذیرش آمد حساب شب را بکنیم و بریم. صحنه واقع دیدنی بود انگار میخواستیم دزدی کنیم صبر کردیم 5 دقیقه بعد یک ماشین اومد وارد بشه و ما هم پشت سرش رفتیم داخل.
داخل محوطه سر سبز و زیبای کمپینگ که نزدیک دریا هم بود تمام چادرها و یا ماشین های کاروانی که آمده بودند یک شماره داشتند و شماره را از بیرون چادرشون آویزان کرده بودند. ما هم که هیچ چیزی نداشتیم بالاجبار بین دو تا از چادرها، چادرمان را زدیم و با خستگی تمام رفتیم که دست و صورتی بشوییم و آماده خواب شویم که دیدیم بله وارد شدن به ساختمان دستشوییها هم کارت لازم داره. باز ایستادیم و پشت سر یکی از کسانی که وارد میشد وارد شدیم و خلاصه به خیر گذشت( البته لازم به توضیح هست که این کمپینگ چون وسط شهر کوپنهاگ بود و خیلی هم شیک و مرتب بود به این شکل بود و همچنین بعدا فهمیدیم که نسبت به کمپینگهای بین راهمون از همه هم گرانتر بوده.)
شب را با کمی استرس که صبح چه اتفاقی می افتد پشت سر گذاشتیم و صبح اول وقت (چهارشنبه صبح )همگی بیدار شدیم و چادر و سایل را جمع کردیم و از داخل محوطه کمپینگ بیرون آمدیم. با زبان دست و پا شکسته انگلیسی رفتم که برای پذیرش که یک خانم دانمارکی بود توضیح بدم. لازم به توضیح هست که مردم در کشورهای اسکاندیناوی زبان انگلیسی را خیلی خیلی بهتر از بقیه اروپا صحبت می کنند و تعصبی هم برای صحبت نکردن به زبان انگلیسی ندارند.
خلاصه دردسرتون ندم رفتم و برای خانم که اصلا هنوز هم متوجه نشده بود که ما دیشب را چگونه گذراندیم توضیح دادم که وقتی رسیدیم دیر وقت بود و ما هم مجبور بودیم برای امنیت بیشتر وارد محوطه کمپینگ شویم و نمی¬شد بیرون از محوطه چادر بزنیم. کمی مکث کرد و بعد یه لبخند زد و هزینه کمپینگ را محاسبه کرد و 150 یورو بابت آن شب پرداخت کردیم.( اونجا یاد گرفتیم که هزینه کمپینگها در اروپا به چه شکل محاسبه می شود، به ازای هر نفر، برای هر چادر وبرای هر ماشین مبلغ جداگانه ای دریافت می شود. در بعضی جاها هزینه برق (2 یورو)و هزینه آب گرم برای دوش گرفتن( هر ژتون یک یورویی به مدت 2 دقیقه آب گرم از دوش) هم جداگانه بود.
این کمپینگ گرانترین کمپینگ در طول سفرمان بود. بگذریم بعد از این ماجرا با آرامش به کنار دریا در نزدیکی کمپینگ رفتیم و همسر و پدرم هم برای صبحانه از سوپرمارکت خرید کردند( با توجه به زبان دانمارکی روی اجناس به جای پنیر، ماست خریده بودند) و بعد از خوردن صبحانه برای یه گشت کوچک در شهر زیبای کوپنهاگ حرکت کردیم. البته نه به منظور دیدن مکانهای تاریخی و یا معروف شهر به این دلیل که هدف اصلی ما در این سفر فرهنگ کلی اروپا، طبیعت زیبای اروپا، تجربه یک مسافرت خاص به این شکل که می بینید و همچنین فوکوس روی شهرهای پاریس و ونیز بود و برای اینکه در این سفر به همه اینها برسیم شهرهای بین راهی را با یک گشت کوچک و دیدن نمای کلی شهر و فرهنگ مردم پشت سر میگذاشتیم.
نویسنده : بهار اشرف