وقتی به فرودگاه آنتالیا رسیدیم آفتاب تازه زده بود و هوا کم کم رو به روشنی می رفت. بوی شرجی و دریا را احساس می کردم. بالاخره به این شهر ساحلی زیبا که بارها درموردش شنیده بودم، رسیده بودیم و حالا قرار بود با همه ی حواس پنجگانه مان آن را تجربه کنیم. با وجود احساس خستگی شوقی را در درونم برای دیدن و تجربه کردن احساس می کردم. سفر ماه عسلمان بود و دوست داشتم حسابی خوش بگذرانیم. خستگی من و همسرم ناشی ازطی یک مسافت طولانی با ماشین شخصی مان از شهر خودمان تا فرودگاه امام بود.
قصد ما این بود که در مسیر از شهرهای بین راه هم دیدن کنیم و با یک تیردونشان بزنیم؛ یعنی هم آنتالیا وهم چندتا از شهرهای کشور خودمان. اما پیشنهادم این است که هیچ وقت این کار رانکنید و به همان یک «نشان» بسنده کنید و برای سفر داخلی در وقت دیگری برنامه بریزید. سعی کنید قبل از یک سفر تفریحی خارجی از چند روز قبل کارها و مشغله هایتان را فیصله دهید و چمدانتان را ببندید و حداقل یک روز قبل سفراز لحاظ جسمی و روحی به خودتان استراحت بدهید. همچنین کوتاه ترین و راحت ترین راه ها را انتخاب کنید تا آنجا خوب بتوانید لذت ببرید و استفاده کنید. من و همسرم با وجود شوق زیادی که داشتیم در یکی دو روز اول سفر، آثار خستگی را در جسممان احساس می کردیم.
بعد از برداشتن چمدان هایمان در فرودگاه آنتالیا با راهنمایی تور لیدر به سمت مینی بوسی که ما را به هتلمان می برد حرکت کردیم. حدود 1 ساعت در مینی بوس منتظر بقیه مسافران و تورلیدر ماندیم. این یک ساعت من و همسرم را کلافه کرد و در عجب بودم که این همه تأخیر برای چیست.
بالاخره مسافرت با تور در کنار مزایایی که دارد معایبی هم دارد و این هم یکی از معایب آن است ولی ما می توانیم با دقت بیشتری در زمان بندی هایمان و احترام به حقوق دیگران، با توجه به اینکه داریم یک سفر گروهی انجام می دهیم این عیب را از بین ببریم. مخاطب من تور لیدرها هم هستند. سعی کردم بر عصبانیتم غلبه کنم و به خودم گفتم:« نگذاربی ملاحظگی دیگران روز تو را خراب کند.»
بالاخره حرکت کردیم. مسیر ما منطقه ی بلک بود. در آن موقع صبح هنوز از رفت و آمدها و آدم ها خبری نبود فقط گیاهان، خانه های زیبا و زمین های کشاورزی بودند که به ما سلام می دادند.
سرانجام به هتل رکسوس پرمیوم رسیدیم. هتل از همان اول زیبایی، لاکچری و سرسبزی اش را به ما نشان داد. این ها دقیقا همان چیزهایی بود که در عکس هایش دیده بودم و خودم را درآنجا تصور می کردم. فضای بیرون هتل سرسبز و دلنشین بود. وقتی وارد شدیم منتظر بودیم که با شربت وشیرینی از ما استقبال شود اما در آن وقت صبح انگار خبری نبود و هتل سوت وکور بود. (قبلا شنیده بودیم در بدو ورود به این هتل دوخانم با لباس سنتی با شربت وشیرینی به شما خوشامد می گویند. البته روزهای بعد در ساعات شلوغ صبح این خانمها را دم در دیدیم؛ درحال خوشامدگویی بودند و بساط شیرینی و شربتشان هم به راه بود و مقداری شکلات خوشمزه هم به ما تعارف کردند.)
به هرحال زیبایی فضای داخل هتل خودش یک خوشامد گرم محسوب می شد. البته یکی از مسئولین پذیرش برای خوشامد جلو آمد و یک آقا هم چمدان هایمان را تحویل گرفت و همانجا کنار در قرار داد. خودش هم آنجا ایستاده بود و از قسمت پذیرش هم دید کافی وجود داشت و خیالمان را بابت چمدان ها راحت می کرد.
روی هر میز گلدانی با گل های آنتریوم دیده می شد و هرجا را که نگاه می کردم گلدان های بزرگ از همین گل یا گل های دیگر می دیدم. من عاشق گل هستم چون احساس طراوت و زندگی را القا می کند. هتل بزرگی بود و قسمت های مختلفی هرکدام با دکور و زیبایی خاص خود برای نشستن وجود داشت.
تور لیدر برای یکسری توضیحات و معرفی تورها ما را به یکی از بالکن ها در روبه روی پذیرش برد. با وجود اینکه اولین سفر ما به آنتالیا بود ولی اطلاعات همسرم خیلی زیاد بود و می دیدم گه گاهی به نکاتی اشاره می کند که حتی تور لیدر هم از آن بی خبر است. اینترنت واقعا برای ما معجزه کرده بود و با اطلاعاتی که داشتیم اصلا احساس سردرگمی نمی کردیم و با وجود اینکه اولین سفر ما به آنتالیا بود خیلی ها فکر می کردند چندمین بار است که به آنتالیا آمده ایم.
پیشنهاد می کنم شما هم از قبل حسابی اطلاعات کسب کنید: در مورد آنتالیا، مراکز خرید و دیدنی های آن، شهر محل اقامتتان( لارا، کمر، بلک، آلانیا وسیده) هتل، برنامه ها و امکانات و بخش های مختلف آن، همچنین تورهای تفریحی مثل رافتینگ (قایق رانی روی رودخانه خروشان) ، قیمتها و مکان هایی که می توانید این تورها را با قیمت مناسب خریداری کنید. وقتی با آگاهی وارد یک محیط جدید شوید آرامش خاطر، استقلال واعتماد به نفس بیشتری دارید و خودتان می توانید به راحتی برنامه بریزید و در وقت، انرژی و پولتان نیز صرفه جویی می شود.
بعد از صحبت های تورلیدر بالکن خلوت شد، سکوت و زیبایی صبح همه جا را فرا گرفته بود. روبه رویم فضای زیبایی بود، انگار استخر بزرگ و آبی زیر پایم و آسمان آبی با ابرهای پراکنده، درختهای بلند و فضای زیبای محوطه ی هتل را مثل قابی در برگرفته بودند. کم کم داشت زور خورشید بیشتر می شد و گرمایش را هدیه می کرد. سرو کله ی مسافران سحرخیز هتل هم پیدا می شد که لذت یک پیاده روی پر انرژی را در این صبح زیبا به خودشان هدیه می دادند.
یکی از بالکن های هتل
نمایی از هتل در ساعات اولیه صبح
برای تحویل اتاقمان طبق قانون هتل ها باید تا ساعت 2 صبر می کردیم. می توانستیم تا آن موقع هم صبحانه بخوریم و هم گشتی در هتل بزنیم. رستوران اصلی هتل بسیارعالی بود که بعدا بیشتر در موردش توضیح می دهم. صبحانه را با تورلیدر وهم وطنان عزیزمان خوردیم. حسابی با هم گپ زدیم و آشنا شدیم.
بعد از آن چون روز بود وهوا هم عالی، من وهمسرم به سمت فضای باز هتل رفتیم. نکته ای که نظر مرا به خودش جلب کرده بود پراکندگی بوی خوش عطر در تمام قسمت های هتل بود. آن هم یک بوی واقعا ملایم و مناسب، نه از آن بوی های تندی که سر آدم را به درد می آورد.
همان طور که می دانید اکثر هتل های آنتالیا ریزورت هستند یعنی ساحل اختصاصی دارند. هتل رکسوس پرمیوم یکی از بهترین هتل های آنتالیا و منطقه بلک است. منطقه ی بلک به سرسبزی مشهور است و فضای هتل نیز این مسئله را تایید می کرد. هتل بسیار سرسبز بود با پوشش گیاهی مخصوص منطقه آنتالیا، بعضی قسمت های آن حالت جنگلی بود ودرختان بلند و تنومندی داشت. برای قدم زدن بسیار عالی بود. یادتان باشد توی این قدم زدن ها چیزهای قشنگ و جالبی کشف می کنید که حسابی کودک درونتان را سر ذوق می آورد.
مثل گل ها، میوه های جنگلی، جانوران مختلف و... البته باید گیرنده هایتان قوی باشد یعنی کنجکاو، پرانرژی و جستجو گر باشید.
فضای باز هتل
وقتی به لابی برگشتیم آقای تورلیدر با مسئول پذیرش صحبت کردند که اتاقمان را زودتر تحویل دهند و حدود ساعت 12 اتاق را تحویل گرفتیم. البته برایم عجیب بود که یک اتاق با دو تخت مجزا به ما دادند و ما درخواست اتاق دیگری با یک تخت دونفره کردیم و بعد از آن با کمی تردید و البته با روی خوش یک اتاق دیگر با یک تخت دونفره به ما دادند.
به نظرم برای یک هتل با چنان پرستیژی این اشتباه کمی عجیب بود. خصوصا اینکه به یک خانواده ایرانی دیگر که همسفر ما بودند نیزاتاقی با تخت های جدا ارایه داده بودند. اکثر پرسنل هتل خوش برخورد بودند اما بعضی از آنهایی که در قسمت پذیرش بودند کمی بی حوصله بودند، وقتی از آن ها سوال می کردی سرشان توی لپ تاپ بود، جدی بودند و حتی نگاهت نمی کردند که به نظرم رفتار مناسبی نبود.
اتاق خیلی عالی، تمیز، بزرگ و زیبا بود و همه ی وسایل لازم در آن وجود داشت. متراژ اتاق حدود 50 مترمربع بود. یک طرف اتاق دوتابلوی عکس از مناظر طبیعی آنتالیا زده شده بود. حمام و سرویس بهداشتی هم بزرگ بودند. دوش حمام به صورت مربع بزرگی بود که حمام کردن را راحت و دلچسپ می کرد. وسایل داخل حمام تقریبا کامل بود. (هرچیزی هم که کم وکسر بود در روزهای بعد به خدمه مهربان طبقه می گفتیم برایمان می آورد.) تخت بسیار راحت بود و چند پتو و بالش اضافه هم وجود داشت که هرکدام مناسب تر و راحت تر بود می توانستی استفاده کنی.
در یخچال هم به مقدار کافی نوشیدنی و آب وجود داشت. آب ها در بطری های شیشه ای بودند. نکته ی جالب این بود که تلویزیون وقتی خاموش بود شبیه آینه بود. یک بالکن بزرگ با میز و صندلی و جایی برای آویز لباس وجود داشت. حصار بالکن ازجنس شیشه بود در نتیجه فضای زیبای هتل کاملا در دسترس بود و این مرا ذوق زده می کرد.
چشم انداز هتل از بالکن اتاق در روز
چشم انداز هتل از بالکن اتاق در شب
به خاطر خستگی زیاد و کمبود خواب ترجیح دادیم اول از هرچیز یک خواب راحت به خودمان هدیه کنیم. وقتی بیدار شدیم هوا تازه تاریک شده بود، وارد بالکن که شدم نمای دیگری از هتل را دیدم، هتل در شب هم زیبایی خاص خودش را داشت بانورهای رنگی، فواره ها و آب نماها. همچنین موسیقی ملایم و زیبایی که هرشب بعد از غروب در تمام فضای هتل پخش می شد و تو را از اتاقت بیرون می کشید. با انرژی تازه ای که گرفته بودیم به سمت یکی از جذاب ترین و دوست داشتنی ترین قسمت سفرمان رفتیم؛ یعنی نوشیدنی و خوردنی. همان طور که می دانید اکثر هتل های آنتالیا یو- آل هستند یعنی تمام نوشیدنی ها و خوردنی ها و خیلی از برنامه ها ، امکانات و تفریحات در آن ها رایگان است. وقت شام بود و جلوی رستوران اصلی میزهایی چیده بودند با گلدان های زیبا، چیپس و آجیل و به این وسیله مهمانان را به شام دعوت می کردند. نزدیک در ورودی خانم خوشرویی به همه خوشامد می گفت. البته یک لپ تاپ هم روبه رویش بود که مدام داشت چیزی را تویش یادداشت می کرد. همسرم می گفت دارد تعداد مهمان هایی که وارد می شوند را یادداشت می کند که هیچ کم وکسری نباشد.
بالاخره به آن مکان بهشتی وارد شدیم. اول از همه قسمت نانها بود که واقعا متنوع و بی نظیر بود. انواع مختلف نان و یک گارسون لبخند به لب برایم مثل یک خوشامد صمیمانه بودند. محو تنوع نانها بودم که متوجه شدم روبه رویم یک عالمه چیزهای دیگر برای خوشحال کردن شکمم وجود دارد و چه چیزی بهتراز این! رستوران اصلی بسیار بزرگ بود.
هرقسمت آن دکور و ویوی خاص خودش را داشت و هیچ چیز بهتر از این نبود که می توانستی برای تنوع هر روز یک قسمت را برای صرف غذا انتخاب کنی. وعده های صبحانه، ناهار و شام بسیار متنوع وخوشمزه بودند، به طوری که تا آخر سفر هنوز خیلی چیزها را نتوانسته بودیم بچشیم. حتی یکی دو روز آخرمتوجه شدیم بخشی از رستوران را ندیده ایم و انواع دیگری از غذاها هم در آنجا دیده می شد. البته نظم خاصی روزانه و در هر وعده وجود داشت که بعضی از همسفران آن را به اشتباه دلیل برعدم تنوع می دانستند. مثلا بخش نان ها، کباب ها، سوپ ها، سالاد ها، سوشی ها، نوشیدنی ها، آجیل ها، دسرها و... همه مشخص بود و خیلی از آنها روزانه تکرار می شد.
مثلا در بخش کباب ها، کباب دنده همیشه وجود داشت و به نظرم باید هم می بود چون یک مهمان ممکن است از غذایی خوشش بیاید و بخواهد روز بعد باز هم از آن بچشد مثل همسرم که عاشق کباب دنده بود.
طعم خیلی از غذاها و دسرها هنوز زیر زبانم است. پیشنهاد می کنم در این قسمت حتما تنوع طلب باشید و هرروز خود را به تجربه ی تازه ای از طعم ها مهمان کنید. اگر هرروز فقط دنبال کباب و برنج باشید مطمئنا هیچ تنوعی را احساس نمی کنید.
یکی دوشب موقع شام خواننده هایی حرفه ای با لباس آشپز ها سر میزها آمدند و ترانه های کوتاهی را اجرا کردند. ابتکار جالبی بود خصوصا اینکه خواننده ها خوش برخورد و خوش صدا بودند.
غذاهای خوشمزه رستوران اصلی
غیر از وعده های اصلی در جای جای هتل انواع نوشیدنی ها و دسر ها در دسترس بود و از ساعت 12 تا 18 در بخشی ازهتل انواع فست فودها و دسرها، بستنی و میوه در دسترس بود و برای وقت هایی که به ناهار در رستوران اصلی نمی رسیدیم یا دوباره گرسنه مان می شد خیلی خوب بود. همسرم همبرگر آنجا را خیلی دوست داشت، من هم از یک نان محلی خوشم آمد که لایش گوشت چرخ کرده وسبزی بود ویک خانم نسبتا مسن همان جا روی یک تابه مخصوص آن را پخت می کرد.
فست فودهای خارج از رستوران اصلی (همبرگر)
فست فودهای خارج از رستوران اصلی (نان محلی)
فست فود های خارج از رستوران اصلی( انواع نان وکلوچه)
همچنین رستوران های جداگانه ای بود به نام آلاکارد مثل رستوران فرانسوی، لبنانی و ... که باید از یک روزقبل برای شام فردا رزرو می کردیم و در آن وقت سال رایگان بودند و ما توانستیم یک شب به رستوران فرانسوی برویم. آن شب بسیار برای من خاطره انگیز بود. ما یک میز در فضای بیرون رستوران انتخاب کردیم که مشرف به استخربزرگ و زیبای هتل بود. میز هم به خوبی چیده شده بود وشمعدانهای زیبایی روی آن قرار داشت.
تمام میزهای دور وبرمان پر بودند و همه ی مسافران لذت می بردند. گارسون های رستوران خیلی خوش برخورد بودند و علاوه بر پیش غذا، غذای اصلی و دسر برای ما یک بشقاب خوشمزه از انواع پنیرهای فرانسوی آوردند. غذاهای رستوران فرانسوی را دوست داشتم.
البته اکثر این غذاها در رستوران اصلی هم پیدا می شد فقط در اینجا کمی ترکیب و تزیین شده و رسمی به شما ارایه می شدند. اما همین شیوه ی ارایه اش باعث شده مزه و خاطره اش خیلی واضح توی ذهنم بماند. خصوصا بخش دسر که واقعا دوست دارم یک بار دیگر آن را تجربه کنم. پای سیب و کیک نسکافه داغ با بستنی که همیشه ذهن شکمم را به خودش مشغول کرده است!
آن روز گارسون ها لطف کردند و با دوربینمان چندتا عکس از ما گرفتند و البته تلاش هایشان برای بردن دل همسرم بی نتیجه نبود چون توانستند از او انعام بگیرند!
غذاهای رستوران فرانسوی
آخر شب اول، قبل از خواب، اولین کاری که کردیم برنامه های روزانه هتل مثل ورزش ها و تفریحات مختلف را مرور کردیم. خیلی از برنامه ها روزانه تکرار می شد و تعدادی هم فقط در یک یا دو روز هفته بود. طبق این برنامه ها و اطلاعاتی که از قبل داشتیم و همچنین با توجه به آب و هوا یک برنامه برای تمام روزهایمان چیدیم.
( حتما از طریق اینترنت دما و تغییرات آب و هوای روزانه را چک کنید.) مثلا روزی که احتمال بارندگی بود را برای رفتن به مراکز خرید و روزی که هوا گرمتر بود را به تفریحات آبی اختصاص دادیم. پیشنهاد می کنم حتما در اولین روز رسیدن به هتل، برنامه ها را از پذیرش بگیرید، البته اکثرا خودشان هم نقشه و هم سایر اطلاعات را به شما می دهند و در اتاق هم وجود دارد.
اگر زبان انگلیسی تان خوب است که چه بهتر، اگر نه حتما یک دیکشنری یا نرم افزار ترجمه توی گوشی تان داشته باشید. یادتان باشد خیلی از برنامه ها را باید از قبل رزرو کنید مثل نمایش دلفین ها یا استفاده از رستوران های آلاکارد. فصل سفر به آنتالیا هم خیلی مهم است، چون هتل ها با توجه به آب و هوا و تعداد مسافران برنامه می چینند.
آن موقع که ما بودیم (هفته دوم مهر) هفته ی آخری بود که تعدادی از برنامه ها برگزار می شد وتفریحات آبی به راه بود. بعد از آن هتل وارد برنامه ی زمستانی می شد وخیلی از برنامه ها و تفریحات آبی تعطیل می شد. ما قبل از سفر این را چک کرده بودیم. حتی همسر عزیزم که همیشه فکر همه چیز را می کند از ایران با خود هتل تماس گرفت تا مطمئن شود. آن زمان (یعنی هفته ی دوم مهر) از لحاظ آب و هوا خیلی خوب بود و شرجی و گرم نبود. ( من وهمسرم این آب و هوا را بیشتر می پسندیم چون در شرجی اذیت می شویم، اما شاید سلیقه ی دیگران متفاوت باشد.)
نقشه هتل رکسوس پرمیوم
لیست برنامه های سرگرمی هتل
روز دوم اولین کاری که کردیم رفتیم پذیرش و اعلام کردیم که برای ماه عسل آمده ایم! چون شنیده بودیم برای زوج هایی که به ماه عسل آمده اند در اتاقشان پذیرایی ویژه ای می شود. حسابی تحویلمان گرفتند و گفتند کاش از همان اول اطلاع داده بودید. سپس گشت و گذارمان را شروع کردیم. در داخل راهروهای هتل جای جای مختلف ویترین هایی بود که در آن ها محصولاتی از برندهای مختلف به نمایش گذاشته شده بود. همچنین وسایل سنتی ترکیه نیز به چشم می خورد.
در یکی از طبقات مغازه های فروش جواهرات ، فرش و صنایع دستی دیده می شد که همه گران قیمت بودند. یکی از این صنایع دستی کنده کاری روی استخوان یا شاخ حیوانات بود.
کنده کاری روی استخوان یا شاخ حیوانات
همچنین آرایشگاه، باشگاه بدنسازی و سالن اسپا و ماساژ هم وجود داشت. دیوارهای باشگاه از جنس شیشه بود و از آن بالا وقتی در حال ورزش بودی فضای بیرون هتل کاملا در دسترس بود. ماساژهای هتل قیمت های بالایی داشتند، البته کارکنان آن قسمت برخورد صمیمانه و گرمی داشتند که آدم را وسوسه می کرد. ولی ما ترجیح دادیم استفاده نکنیم چون جز اولویت های مان نبود.
از طرفی تورهای ماساژ دربیرون هتل هم وجود داشت که می توانستیم از آنها استفاده کنیم و قیمت های مناسبی داشتند.
باشگاه بدنسازی( عکس از اینترنت)
برشور قیمت های سالن اسپا
سپس سری به سالن بیلیارد و بولینگ هتل زدیم. آنجا سوت وکور بود و فقط سرو صدای موسیقی بازی ها می آمد. انگار کارکنان آنجا هم از دیدن ما جا خورده بودند. بیشتر افراد ترجیح داده بودند وقتشان را درفضای بیرون و سایر تفریحات بگذرانند. اما من و همسرم تصمیم داشتیم بولینگ و بلیارد بازی کنیم. البته رایگان نبود و برای 2نفر حدود 10 دلار شد. حسابی خوش گذشت و امتیازاتمان توی قسمت بولینگ مساوی شد که از آن همه تفاهم واقعا به خودمان می بالیدیم!
سالن بولینگ و بلیارد( عکس از اینترنت)
بعد از آن به دیدن ساحل زیبا و تمیز هتل رفتیم، ساحل بزرگ و دریای آبی معرکه بود. اطراف ساحل کلی تخت برای آفتاب گرفتن همراه با چترهای سایه بان وجود داشت.
ساحل و اطراف آن
نرسیده به ساحل هم چند استخر بزرگ، تمیز و زیبا و امکانات مختلفی مثل حمام، حوله، اتاقک هایی برای استراحت که با پرده احاطه شده بودو...وجود داشت. نزدیک استخر عده ای به همراه گروه سرگرمی هتل جمع شده بودند و دارت بازی می کردند. خنده ها و سرو صدایشان به هوا بود. یک مغازه آن اطراف بود که لوازم شنا، کلاه و... می فروختند و البته قیمت ها هم بسیار بالا بود و معمولا مشتری نداشتند اما دیدن اجناس خالی از لطف نبود.
همان جا یک عکاس برزیلی با کلی شور وحال برای کارش تبلیغات می کرد. کمی هم فارسی یاد گرفته بود و برای جلب هرچه بیشتر ما از کلمات فارسی استفاده می کرد. مثلا من می گفتم ما یکی دوتا عکس می خوایم، او هم با لهجه ی مخصوصی جواب می داد: « نه خانم، 20 تا، 30تا، 50 تا» در کل منظورش این بود که درفضای هتل تعداد زیادی عکس از شما می گیرد و بعد هرکدامش را می خواهید انتخاب می کنید و فقط هزینه عکس های انتخابی را از شما می گیرد که 10 دلار برای هر عکس بود. فضای هتل به جهت تنوع برای عکس های آلبومی و ماه عسل خیلی خوب بود از ساحل گرفته تا فضای سبز و جنگلی هتل. اما عکس هایش معمولی بود و من فکر می کردم توی کشور خودمان عکاس های بهتر و خلاق تر و کلی هم فضای زیبا برای عکاسی داریم.( فرق مهم اش این بود که با هرپوششی می توانستی عکس بگیری خصوصا لب ساحل و ...) به نظرم رسید لزومی ندارد آنجا وقت و هزینه ام را برای این کار هدر بدهم. یک طوطی خوش آب و رنگ هم آنجا بود که مسافران با پرداخت هزینه با او عکس می گرفتند. آب و هوا زیاد مناسب شنا نبود و آب ها تقریبا سرد بودند اما به هرحال ما در این سفر ازفرصت آبی به دست آمده استفاده بردیم! اگر اهل شنا و بازی های های آبی هستید حتما در ماه های گرم ترسال به آنتالیا بروید، خصوصا هتل رکسوس پرمیوم که یک پارک آبی جالب و نمایش دلفین ها دارد و استفاده از آن برای مهمانان هتل رایگان است، درحالی که از هتل های دیگر با پرداخت هزینه به پارک آبی این هتل می آیند. (مطمئن نیستم نمایش دلفین ها در این هتل همچنان به راه باشد، لطفا در این مورد خودتان تحقیق کنید.)
آن روز طبق بروشور هتل ساعت 16 برای زومبای آبی(aqua zumba ) رفتیم که حسابی خوش گذشت و بعدش هم یک مسابقه در استخر برگزار شد که سکوهایی را در آب گذاشته بودند و شرکت کننده ها باید از روی آن می پریدند که سرگرم کننده و بعضی وقتها خنده دار بود.
از همان جا تیم سرگرمی هتل که جوان هم بودند من و همسرم را زیر نظر گرفتند و در روزهای بعد توی رستوران یا هرجای هتل که مارا می دیدند برنامه ها ی هتل را به ما یادآوری می کردند. (البته ما خودمان بروشورها را خوانده بودیم و به مانیتور هایی که درجای جای هتل بود توجه می کردیم.) می دیدم که با مسافران دیگری هم که اهل سرگرمی بودند به این شیوه برخورد می کنند و بسیار خوب بود.
نمایی از استخر ها و اطراف آن
شب هنگام همسرم به من گفت ساعت 9 باید همراهش به یک جای مخصوص بروم. 10 دقیقه به 9 بود که همسرم دست مرا گرفته بود و مرا داشت به یکی از بخش های هتل به نام آیریش پاب می برد. من هم دل تو دلم نبود که بدانم چه سوپرایزی در راه است. آن ساعت ها شلوغ ترین ساعات هتل بود و دیدن مسافران دیگر و آن همه شور وحال حسابی به آدم انرژی می داد.( کلا در آن فصل سال هتل خلوت بود و ساعات شلوغ حسابی غنیمت بود) آیریش پاب هم شلوغ بود و همین که روی یکی از میزهای آن در فضای بازش مستقر شدیم برنامه آبنما ها با نورهای رنگی و موسیقی شروع شد. برنامه آبنماها هر شب سر ساعت 9 شروع می شد و همسرم طبق اطلاعاتی که داشت، متوجه شده بود که این برنامه بهترین دید را از آیریش پاب (irish pub)دارد. واقعا سوپرایز زیبایی بود و حسابی لذت بردیم.
برنامه آبنما
شب ها نیزساعت 9.45 موسیقی زنده توسط گروه های موسیقی حرفه ای در کافه استریت شروع می شد که سکوت شب های هتل را می شکست. دوشب نیز نمایش های جالبی در آمفی تئاتر هتل برگزار شد که سرگرم کننده بود اما مسافران انگار زیاد شور و حال نداشتند و عکس العمل زیادی نشان نمی دادند.
نمایی از هتل در شب
موسیقی زنده
استریت در روز
نمایش در آمفی تئاتر هتل
بخشی از هتل که خیلی زیبا، رویایی و نوستالژیک بود خیابان فرانسه بود، یک خیابان سنگ فرشی با مغازه های متنوع از برندهای جهانی گران قیمت پوشاک و جواهرات که هر روز دکورشان را تغییر می دادند. سقف این خیابان نیز با استفاده از نور و رنگ مثل آسمان طراحی شده بود (در بروشورهتل نوشته شده بود که در طول روز این آسمان مصنوعی تغییراتی هم می کند که البته ما متوجه چیزی نشدیم)
اوقاتی در آنجا موسیقی زنده به حالت موسیقی خیابانی اجرا می شد. یک کافی شاپ بسیار زیبا به نام لاپاتیسری ((La Patisserieهم آنجا بود که دکور خاصی با گلدان های بزرگ گل آنتریم داشت. می شد ساعتی را در آنجا بنشینی، خودت و یارت را به یک دسر خوشمزه و نوشیدنی مهمان کنی و از آن فضای زیبا و نوستالژیک آن لذت ببری. کیک پسته ای که آنجا و در آن حال وهوا خوردم را هیچوقت فراموش نمی کنم!
خیابان پاریس
دسرهای خوشمزه در خیابان پاریس
کافی شاپ در خیابان پاریس
یکی از کافی شاپ های هتل
روز سوم نیز روز آبی ما بود که بیشتر وقتمان را در پارک آبی و نمایش دلفین ها گذراندیم. چند دلفین دوست داشتنی ویک شیرآبی گلوله ی نمک این نمایش را اجرا می کردند که سرگرم کننده بود. پارک آبی براساس افسانه تروی (افسانه معروف یونانی) طراحی شده بود و پارک آبی تروی ((troy aqua park نام داشت.
اسب معروف و غول پیکر تروی در وسط پارک به چشم می خورد و سرسره های آبی از سر و کولش پایین می آمدند. سرسره ها واقعا هیجان انگیز بودند. یکی از سرسره ها از بالای یک قلعه بلند شروع می شد و شیب تندی داشت. وقتی به آدم هایی که با جیغ های آسمان خراش با سرعت خیلی زیاد به آبها برخورد می کردند و فرود می آمدند نگاه می کردم همه ی وجودم پراز هیجان و دلهره می شد.
من اصلا جرات نکردم امتحان کنم ولی همسرم تصمیم گرفت خودش را به این هیجان مهمان کند و فکر می کنم کار درست را هم کرد و حسابی هم لذت برد. می گفت حسش شبیه پرواز بود چون یک لحظه احساس کردم هیچ تماسی با سرسره ندارم و توی هوا هستم. یادتان باشد همیشه بین دوراهی تجربه کردن یا منفعل ماندن، تجربه کردن را انتخاب کنید تا بعدا مثل من پشیمان نشوید.
البته من از سرسره های دیگر حسابی استفاده کردم و برای خودم جبران کردم. سرسره هایی تونلی که با تیوب داخل آن ها قرار می گرفتیم. همسرم هم با من همراهی کرد و حس خوبی بود که صدای خنده و هیجان یکدیگر را می شنیدیم. قسمت های دیگر پارک: ساحلی با موج های مصنوعی و بخش های غارمانندی که با تیوپ یا شنا می شد از داخل آنها عبور کرد.
سرسره با شیب تند در پارک آبی
پس از آن به سمت ساحل رفتیم. لوکس بودن فضای هتل گاهی باعث می شد که زیاد راحت نباشم اما سعی می کردم خود واقعی ام باشم و به سبک خودم لذت ببرم. همان روز بدون توجه به دیگران حسابی لب ساحل شن بازی کردم. درآن حین و بین یک عروسی رمانتیک هم لب ساحل در حال برگزاری بود.
هوا تاریک شده بود. در خلوت هتل سری به ریکسی کلاب (rixy club) زدیم. ریکسی کلاب یک کلاب مخصوص کودکان است. در آن وقت شب از هیاهوی بچه ها خبری نبود. اما می توانستم تصور کنم که بچه ها در آنجا چه کیفی می کنند.
خصوصا اینکه صبح آنها را با مربی شان دیده بودم در حالی که حرکات خاصی انجام می دادند، پرچم به دست حرکت می کرند و هورا هورا می کردند. در ریکسی کلاپ همه چیزاز استخر گرفته تا سرویس بهداشتی کوچک و در اندازه ی مناسب بچه ها بود. طراحی شاد و بامزه ای داشت و امکانات آن قابل قبول بود. شامل حیاط و استخر، چندین اتاق بازی، سرویس بهداشتی تمیز و مجهز، یک قطار که درآن اطراف بچه ها را می چرخاند و... .این کلاب برای خانواده هایی که کودک دارند خیلی مناسب است چون می توانند بچه هایشان را به مربیان بسپارند و مطمئن باشند که بهشان خوش می گذرد.
بخش هایی از ریکسی
وقتی به اتاق برگشتیم روی تختمان با گل تزیین شده بود و گل هایی زیبا همراه با شکلات، شیرینی ماکارون، آجیل برایمان آورده بودند که همان هدیه ماه عسلمان بود.
هدیه ماه عسل
روز چهارم با تراکتوری که واگن مخصوصی به آن متصل بود از در هتل به قسمت شهری منطقه بلک رفتیم. (ایستگاه دقیقا روبه روی در هتل بود.) استفاده از تراکتور یک ایده ی خلاقانه وجالب بود. آن ها از ظرفیت های بومی شان به خوبی برای جذب توریست استفاده می کردند. ما در کشورمان از این ظرفیت ها زیاد داریم و ای کاش بیشتر از آنها استفاده می کردیم.
این تراکتورها حال و هوای دور از تکلفی داشتند و انگار آدم ها توی آن صمیمی تراز داخل مترو یا اتوبوس بودند. تا رسیدیم کلی با بقیه توریستها گپ زدیم. منطقه بلک به نظر یک شهر کوچک و کم جمعیت می آمد. در آنجا سراغ آژانس های تور و گردشگری را گرفتیم و توانستیم یک آژانس هواپیمایی پیدا کنیم که تورهای مختلف با قیمت مناسب ارائه می داد.
معمولا قیمت این جور جاها از قیمتی که تورلیدر برای تورها از شما می گیرد مناسبتر است. البته شکی نیست که همراه تورلیدر احساس امنیت بیشتری دارید. اینجا هم چون آژانس هواپیمایی بود تاحد زیادی قابل اعتماد بود. یک تور رافتینگ (قایق سواری روی رودخانه خروشان) با قیمت نفری 30 دلار برای روز بعد ثبت نام کردیم، البته در آن فصل سال تورها تخفیف خورده بودند. پس از آن حدود 30 دقیقه به دیدن مغازه ها و نماهای شهری بلک مشغول شدیم که خالی از لطف نبود. اما خرید کردن از آن مغازه ها را فراموش کنید( آنقدرها اجناس با کیفیتی نبودند و اکثرا چینی بودند) و یک راست به آنتالیا و مراکزخرید بزرگ بروید و وقتتان را برای آنجا بگذارید.
بروشور تورها
روز پنجم صبح دقیقا سرموقع برای تور رافتینگ دم در هتل آمدند دنبالمان. محل تورهای رافتینگ از هتل فاصله دارد. حدود 1 ساعت از یک مسیر کوهستانی زیبا و سرسبز عبور کردیم تا به محل مورد نظر رسیدیم. کاسه ی دلم داشت از هیجان لبریز می شد و می خواستم هرچه زودتر توی آن قایق ها بنشینم. در آنجا برای خرید لباس مخصوص و کفش مخصوص که قیمت های بالایی هم داشت خیلی ما را تحریک می کردند مثلا می گفتند لباس یا کفشتان مناسب نیست. اما من و همسرم اعتنا نکردیم. خیلی ها کفش اسپرت پوشیده بودند، خیلی ها هم مثل من و همسرم یک صندل تابستانه پوشیده بودند که پشتش بند داشت و محال بود در صورت افتادن توی آب از پایمان در بیاید. یک دست لباس اضافه هم داشتیم.
یادتان باشد موبایل و اشیای قیمتی تان را با خود نیاورید و همه را در گاوصندوق هتل بگذارید. اما پول به همراه داشته باشید چون برای خرید نوشیدنی و همچنین عکس ها و فیلم هایی که در طول مسیر رودخانه از شما می گیرند نیاز به پول دارید.
ما از یک کیف ضدآب موبایل برای نگهداری پولمان در طول مسیررودخانه استفاده کردیم اما مواظب بودیم که کسی متوجه نشود و من آن را در جیبم گذاشته بودم. سعی می کردیم در این مسایل جوانب احتیاط را رعایت کنیم. البته لیدرهای آنجا مدام گوشزد می کردند که پولتان را با خود به قایق نیاورید و در ماشین بگذارید و آنجا جایش امن است.
یادتان باشد هزینه فیلم و عکس ها نسبتا زیاد است. هزینه 3عکس 10 دلار و هرینه فیلم 25 دلار بود. همسرم می خواست تخفیف بگیرد که آنها به شوخی گفتند ما به مسافران رکسوس پرمیوم تخفیف نمی دهیم و البته واقعا هم تخفیف ندادند!
رافتینگ واقعا تجربه به یاد ماندنی و پراز هیجان بود و هیچ ترس و وحشتی نداشت. به عقیده ی من آنتالیا بدون رافتینگ معنایی ندارد! و باید جز برنامه های اصلی باشد. گاهی لیدرها شیطنت می کردند و برای هیجان بیشتر قایق را طوری تکان می دانند که بقیه توی آب بیافتند یا حتی وقتی کسی حواسش نبود هلش می دادند توی آب.
در بخش هایی از مسیر که می دانستند برای شنا خطر ندارد اجازه می دادند هرکس دوست دارد بپرد توی آب. همسرم هم پرید و حسابی سردش شد. آن فصل سال آبها سرد بودند اما آنقدرهیجان داشت که سردی آب را فراموش می کردی. علاوه برهیجان قایق سواری مسیر رودخانه هم بسیار چشم نواز بود. همراهانمان در قایق دوستانی از فلسطین و انگلستان بودند که حسابی با هم پارو زدیم، خوش گذراندیم و خندیدیم.
لیدر ما اسمش سزار بود که دوستان فلسطینی اول مسیر بهش انعام دادند و او هم تا آخر مسیر خیلی خوب برخورد کرد و برایمان سنگ تمام گذاشت.
رافتینگ
درمسیر قایق سواری دوجا توقف کردیم. درمحل اول یک زن روستایی نوشابه و ساندویچ می فروخت و تا رسیدیم همه ی ساندویچ ها فروخته شده بود. بس که پاروزنان آب های خروشان گرسنه بودند! خیلی کنجکاو بودم مزه ی آن ساندیچ ها را بچشم که به دلم ماند و قسمت نشد. تنها نوشابه خنک سهم ما شد و ای کاش جایش چای یا قهوه ی گرم بود.
من وهمسرم دور از هیاهو آن اطراف روی تپه های زیبای جنگلی نوشابه مان را نوش جان کردیم. در آن قسمت سکوی بلندی وجود داشت که از آنجا هرکس دوست داشت در آب شیرجه می زد.
محل دوم برای صرف نهار بود. ناهار ساده و کم اما خوشمزه بود. برنج محلی، سالاد و جوجه کباب. ناهار به صورت سلف سرویس بود. واقعا نسبت به هزینه ای که می دادیم بخش غذایی ضعیف بود. درآنجا با زوج انگلیسی حسابی گپ زدیم.
در مسیررفت و برگشت از بخش های روستایی عبور می کردیم. پوشش زنان منطقه برایم جالب بود. همگی آنها؛ پیر و جوان، شلوارهای گشاد گل گلی تنشان بود.
روز ششم روز دلچسپ خرید بود. یک خانواده دوست داشتنی که همسفرو هموطن مان بودند نیز همراه ما برای خرید آمدند. مقصدمان مرکز خرید مارک آنتالیا بود. از درهتل با تراکتورها به مرکز شهر بلک رفتیم. نزدیک جایی که تراکتورها مسافران را پیاده می کردند یک تاکسی رانی بود و چند متر آن طرف تر هم یک ایستگاه خط واحد. پس از لحاظ رفت و آمد هیچ مشکلی نبود.
ما به ایستگاه خط واحد رفتیم ومینی بوسی را سوار شدیم که مقصدش «آنتالیا میدان» بود و از آنجا سوار اتوبوسی شدیم که نزدیک مارک آنتالیا توقف داشت. همه ی این ها را مدیون همسرم بودم که از قبل همه ی اطلاعات مسیرها را جمع آوری کرده بود و ما به راحتی و با کمترین هزینه ممکن از رکسوس پرمیوم به آنتالیا رفتیم. هیچ مشکلی هم نبود و مسیرها سر راست بودند. (هزینه ها را در پایان سفرنامه نوشته ام.)
مارک آنتالیا نسبتا بزرگ بود (البته نه به بزرگی مراکز خرید استانبول) و اکثر مارکهای مورد نظر مارا داشت. جلوی درورودی بردی وجود داشت که روی آن مشخص شده بود هر برند در کدام طبقه قرار دارد و خیلی کمک کننده بود. خیلی خوب توانستیم از آنجا خرید کنیم و حسابی خوشحالمان کرد. من معمولا توی خرید کردن مشکل پسند هستم و همه ی بازار را می چرخم تا بهترین ها را پیدا کنم اما حالا فرصت مناسبی بود تا خلاف این خصیصه ام عمل کنم و راحت خرید کردن را تمرین کنم. چون می دانستم فقط همان روز فرصت خرید دارم پس هرچه را خوشم میامد می خریدم و منتظر نمی ماندم تا در طبقات دیگرچیزهای بهتری پیدا کنم.
طبقه بالا هم انواع برندهای فست فود جهانی و ترکیه ای قرار داشت که به مشتریان خسته و گرسنه حسابی انرژی می داد و ما هم خودمان را بی بهره نگذاشتیم. برای برگشت نیز با مینی بوس خط واحد برگشتیم بلک وازمرکز بلک تا هتل با تاکسی برگشتیم ( چون از ساعت 20 گذشته بود و تراکتورها فعال نبودند.)
روز آخر روز پرواز برگشت بود. قراربود آقای تور لیدر ساعت 4 بعدازظهر بیاید دنبالمان برای رفتن به فرودگاه. (پرواز ما اطلس گلوبال ترکیه بود که هم رفت و هم برگشت راحت و سرموقع بود وسرویس دهی مناسب بود، تنها اشکالی که داشت موقع فرود هواپیما لرزش زیادی داشت.) وقت را تلف نکردیم و رفتیم دنبال برنامه ای که از روز اول شوقش را داشتیم ولی فرصت نشده بود؛ پاراسلینگ (پرواز با چترمتصل به قایق).
اوایل جدا شدن از قایق مقداری اضطراب داشتم اما آن بالا که رسیدم همه چیز زیبا و آرامش بخش بود. با خودم گفتم: «هر تجربه ی ناشناخته ای اولش ترس و مقاومت وجود دارد.» هتل، ساحل، دریا، آدم ها و قایق ها زیر پایمان بودند، لاک پشت ها را می دیدم که در دریا شنا می کنند. واقعا باید لحظه لحظه ی آن بالا را احساس میکردی. بعد از آن تا ساعت 4 به اکتشاف بیشتر دور و اطراف هتل ادامه دادیم.
همان طور که گفتم در این قدم زدن ها هدیه های غیر منتظره ای می گرفتیم، مثل سنجاب زرنگ و بازیگوشی که یک دفعه جلویمان سبز شد، حلزون بامزه ای که منتظر ماندیم از پوسته ی آهکی اش بیرون بیاید، دیدن پروانه های زیبا، یک لاک پشت بی حوصله و گربه های راحت طلبی که نرم ترین کاناپه ها را برای استراحتشان انتخاب کرده بودند. حتی دیدن مارمولک های سیاه بزرگ و خال خالی روی درخت ها هم خالی از لطف نبود.
گل هایی که کشف کردیم!
حیواناتی که زیارتشان کردیم!
آن روز همان طور که قدم می زدیم به نزدیک ویلاهای هتل رسیدیم. یک کافه کوچک و دنج آنجا بود. یک خانم و آقای مسن آنجا نشسته بودند. گارسون به محض دیدن ما با خوشرویی دعوتمان کرد. یک قهوه ی ترک سفارش دادیم که حسابی چسبید.
در آخر نیز از زمین های تنیس دیدن کردیم که بخشی بسیار بزرگ و شامل 7 زمین تنیس بود. در یکی از زمین ها عده ای درحال تمرین بودند. همسرم به تنیس خیلی علاقه دارد اما دیگر فرصت بازی کردن نبود.
زمین تنیس(عکس از اینترنت)
در این سفر زیبا متوجه شدم که گرچه مقصد وامکانات سفر خیلی مهم است اما اصل ماجرا خود واقعی مان هستیم که بتوانیم از هرفرصتی استفاده کنیم و لذت ببریم. اگر منتظر باشیم اتفاقات و خوشی ها خودشان به سمتمان بیایند، هیچ چیزعایدمان نمی شود. همیشه دور و اطرافمان زیبایی های پنهان و هدیه های غیرمنتظره ای وجود دارد که می توانیم با کمی توجه و دقت از آن ها بهره مند شویم.
همچنین جمع آوری اطلاعات و برنامه ریزی بسیار اهمیت دارد. چه قبل سفر و چه حین سفر. با برنامه ریزی درست می توانیم نهایت استفاده را از سفرمان ببریم. توی هتل کسی نیست که ما را این طرف و آن طرف ببرد و برنامه ها را یادآوری کند. باید خودمان جلو برویم، بدون هیچ رودربایستی سوالاتمان را بپرسیم و بروشور ها و مانیتورها را مطالعه کنیم. خیلی از همراهان هم وطنمان می گفتند اینجا که خبری نیست یا ما همه اش توی اتاق مانده ایم و هیچ اطلاعی از برنامه های هتل نداشتند. ما درحد توانمان به آنها یادآوری می کردیم اما هرکس لازم است برحسب نیازها و هدف شخصی اش از سفر برنامه بریزد.
به هرحال امیدوارم همه ی ما فرای مکانی که در آن هستیم از درون پراز حس رضایت، ارزشمندی و آرامش باشیم.
لطفا جمع بندی مرا در مورد هتل در قسمت نقد و بررسی هتل ها بخوانید.
درپایان لیست هزینه های سفر را ببینید:
هزینه ی پارک ماشین شخصی درپارکینگ فرودگاه امام: شبی 9.000تومان (جمعا 63.000تومان )
قیمت تور به ازای هر نفر: 3.885.000 تومان (جمعا 7.770.000 تومان برای 2نفر)
هزینه ی پاراسلینگ برای 2 نفر در هتل: 100دلار
هزینه ی بولینگ و بلیارد برای 2نفر در هتل :10 دلار
هزینه تور رافتینگ به ازای هرنفر: 30 دلار (جمعا 60دلار برای 2 نفر)
هزینه ی رفت و آمد به مارک آنتالیا
از هتل تا بلک با تراکتور: نفری 2 لیر
از بلک تا مارک آنتالیا با خط واحد: نفری 8لیر
برگشت از مارک آنتالیا تا بلک با خط واحد: نفری 8 لیر
از بلک تا هتل با تاکسی( به دلیل نبودن تراکتورها از ساعت 8 به بعد): 10 دلار
هزینه خرید پوشاک و کفش در مارک آنتالیا: 700دلار برای 2 نفر
هزینه ناهار در مارک آنتالیا (فست فود کی.اف.سی) (kfc) : 18 دلار
«پایان»