مقدمه:شاید رویای سفر به ونیز این شهر رویایی،این رمانتیک ترن شهر اروپا،شهر کارناوال ها و قایق های موتوری،شهری که سالانه میلیون ها توریست را به خود جذب می کند،رویای شیرینی باشد که کمتر کسی است که اهل سفر باشد و این رویا را در سر نپرورانده باشد.
کشورهای زیادی سعی کرده اند تا در ابعاد کوچکتر ونیز را شبیه سازی کنند و بدین ترتیب توجه توریست ها را به این مکان ها جلب نمایند مثل ونیز در دبی،ونیز در باکو،ونیز در الویو اکراین و...اما در کشور ما، ایران عزیز روستایی وجود دارد که بدون آنکه دخل و تصرفی در آن صورت گرفته باشد،شبیه ونیز است شبیه همان شهر رویایی ،همان شهری که سالانه میلیون ها نفر به شوق دیدارش به ایتالیا می شتابند،اما میان صراخیه تا ونیز تفاوت از زمین تا آسمان است،اینجا نه خبری از توریست است نه حتی خبری از گردشگر داخلی،اینجا هیچ کارناوالی برگزار نمی شود،اینجا هیچ خبری از تبلیغ و گزارش خبری نیست،اینجا فقط روستایی است در جنوب کشور که شاید بقول بعضی دوستان شوخ طبع روی نقشه زیر پونز رفته باشد.
ونیز
مدینه الجمیرا(دبی)
ونیز در باکو)
صراخیه
اگر چه ونیز شهر رویاهای من بود اما هیچگاه در مورد ونیز ایران چیزی نشنیده بودم تا اینکه یک روز بر حسب تصادف گزارش خبری را با نام "اینجا ونیز ایران است" ، در یکی از مجلات مشاهده کردم.
اگر چه این گزارش فقط یک پاراگراف بود اما آتش سفر به این روستا را در من شعله ور کرد.از قضا برای تعطیلات عید به مناسبت عروسی دخترخاله عزیزم عازم اهواز بودیم و من بازدید از صراخیه را در برنامه این سفر گنجاندم.مراسم روز دوازدهم بود و ما یازدهم عازم خوزستان شدیم و قرار بر این شد که روز سیزدهم را به بازدید از صراخیه اختصاص دهیم.چون این سفرنامه را به صراخیه اختصاص دادم از ارائه توضیحات در مورد دیگر شهر های خوزستان صرف نظر می کنم و تنها به این توضیح بسنده میکنم که با توجه به بهره برداری از جاده جدید که چند سالی هست افتتاح شده مسیر سفر از مرکز کشور به خوزستان بسیار کوتاه تر شده و برای مثال ما از همدان تا اهواز را در 6 ساعت(البته فقط یکبار توقف 20 دقیقه ای داشتیم)،طی کردیم.
سفر به صراخیه:
سیزده بدر بود و همه اهالی منزل از صاحبخانه گرفته تا مهمانان صبح زود از خواب بلند شده بودند.یکی چمدانش را می بست و یکی دنبال وسایلش می گشت.یک نفر در حمام بود و دیگری اتو می خواست و خلاصه انگار همگی با شتابی وصف ناپذیر می خواستند به شهر و دیار خود برگردند و در این مابین، ملاحظات شلوغی جاده ها در آخرین روز تعطیلات ،همه را تحت تاثیر خود قرار داده بود.
در میان تمام این آشفتگی ها این ما بودیم که با آسودگی تمام در رختخواب هایمان وول می خوردیم و همه با خیال این که ما خواب هستیم کمر همت بسته بودند تا ما را بیدار کنند وچه کیفی می داد این بلند نشدنمان.رفته رفته مهمان ها رفتند و ما ماندیم و خانواده خاله جان و یکی از دخترخاله ها همراه با همسر گرامی و پسر کوچکشان که قرار بود ما را در سفر به صراخیه همراهی کنند.
ساعت حدودا 11 بود که پس از صرف صبحانه همراه با عروس و داماد،خواهر جان و یکی دیگر از دختر خاله ها به همراه خانواده راهی صراخیه شدیم.خدا را شکر هوا گرم نبود و اکثریت مسافران نوروزی خوزستان،اهواز را ترک کرده و جاده ها خلوت بود.برای بازدید از تالاب شادگان باید از طریق جاده اهواز - آبادان خود را به دارخوین برسانید.
از دارخوین جاده ای به سمت شرق و شهر شادگان می رود.متاسفانه تابلوهای راهنما در مسیر خیلی کم بودند و تنها یک تابلو درست در ابتدای جاده فرعی شادگان(که از اتوبان اهواز- آبادان جدا شده است)وجود داشت و وقتی وارد جاده شادگان شدیم برای اولین بار تابلوی قهوه ای رنگی که رویش نوشته بود :به سمت تالاب بین المللی شادگان، را مشاهده کردیم.
در جاده شادگان دو چیز به وفور به چشم می خورد.یکی خورهای کوچک و بزرگ کنار جاده و دیگری زنان و دخترانی که با کودکی در آغوش وسط جاده ایستاده بودند و از رانندگان تقاضای کمک مالی داشتند.این که این زنان اهالی بومی منطقه هستند یا آوارگان سوری و یا مهاجران مناطق دیگر را نه من می دانستم نه همراهانم.
کیفیت جاده متاسفانه چنگی به دل نمی زد و حاکی از این بود که این جاده هیچ مهمان غریبه ای را به خود نمی خواند.
خورهای کنار جاده
تالاب شادگان و روستای صراخیه:
تالاب بینالمللی شادگان یکی از تالابهای بزرگ ایران است که در شهر شادگان استان خوزستان واقع شده است.این تالاب پناهگاه حیات وحش است و در کنوانسیون بین المللی رامسر نیز ثبت شده است. کنوانسیون رامسر معاهدهای بینالمللی است که در ۱۹۷۱ به منظور حفظ و نگهداری تالابها امضا شدهاست.
آب این تالاب بینالمللی که از لحاظ رتبههای ثبت شده در یونسکو در گذشته در رتبه پنجم جهانی قرار داشت، از رودخانههای جراحی و کارون همچنین جزر و مد خلیج فارس تأمین میشود که به رغم فصلی بودن بخش آب شیرین آن، آب شور تالاب به دلیل متصل بودن به خورها و خلیج فارس، دایمی است.
شهر شادگان تا سال 1322 فلاحیه نام داشت و پس از آن به شادگان تغییر نام داد. در کتب تاریخی آمده است که بنای شهر شادگان در زمان ساسانیان نهاده شده و در آن روزگاران مسرق نام داشته است.
تالاب شادگان باقیمانده از تالاب بسیار بزرگی است که زمانی تا هورالعظیم در مرز عراق ادامه داشته است و احتمال می رود بخش دور افتاده و جدا شده ای از مجموعه تالاب های گسترده و به هم پیوسته بین النهرین باشد.
مساحت تالاب شادگان که در کنوانسیون رامسر به ثبت رسیده است 400 هزار هکتار می باشد، اما اندازه گیری سال 1383 مساحت تالاب را حدود 54 هزار هکتار نشان می دهد. در کتاب تالاب های ایران در مورد وجه تسمیه تالاب شادگان نوشته شده که این تالاب را به دلیل مجاورت با شهر شادگان به نام تالاب شادگان یا هور شادگان می نامند.
عمق تالاب شادگان خیلی زیاد نیست و در حد چند متر عنوان شده است. معیشت حدود ۱۰۰ هزار نفر به تالاب شادگان و حیات آن وابسته است. از سوی دیگر تالاب شادگان با حدود ۵۳۸هزار هکتار، به تنهایی یک سوم وسعت تالابهای جهانی ثبت شده کشور را در کنوانسیون رامسر دربرگرفته است.
این تالاب زیستگاه بیش از ۳۰درصد از پرندگان (۱۵۴ گونه)، ۲۵درصد از پستانداران (۴۰ گونه) و ۴۵درصد از ماهیان کشور (۳۶ گونه ماهی مردابی و ۴۵ گونه ماهی دریایی) است.
همچنین ۱۷ جامعه اصلی گیاهی متشکل از ۱۱۰ گونه گیاهی، سه گونه دوزیست، ۹ گونه خزنده و چهار گونه میگو را در خود جا داده است که همگی در معرض نابودی قرار دارند.
روستای صراخیه با بافتی سنتی، یکی از روستاهای استان خوزستان است. این روستا به لحاظ مردمشناسی از اهمیت زیادی برخورد بوده و میتواند بخشی از فرهنگ بومی منطقه را بازگو کند.
اهالی روستا عرب بوده و به زبان عربی صحبت میکنند.رفتوآمد در این روستا و بین روستاهای اطراف همچون رفت وآمد در ونیز ایتالیا است و با قایق های موتوری یا بلم های چوبی کوچک صورت می گیرد.اما دریغ و صد افسوس که تنها همین قایق ها و نحوه رفت و آمد است که به ونیز شباهت دارد و پس از ورود به روستا اولین چیزی که به چشم می آید نبود امکانات در روستایی دور افتاده است.
اهالی روستاهای صراخیه و رگبه ساکنان اصلی این تالاب را تشکیل میدهند. معماری روستای صراخیه، با دستان بومی منطقه ساخته میشود و از این جهت اهمیت زیادی دارد.
این معماری در امتداد معماری سنتی منطقه بوده و ساکنان روستا با استفاده از مصالحی همچون خشت و گل و نی که تالاب در اختیارشان قرار میدهد خانههای خود را میسازند.اهالی دو روستای رگبه و صراخیه در دو سوی تالاب شادگان زندگی میکنند.
نقشه تالاب شادگان
به سمت تالاب شادگان
بازدید از صراخیه و قایق سواری در تالاب شادگان:
بالاخره به روستای صراخیه رسیدیم.صدای موسیقی عربی به گوش می رسید و زنان محلی ماهی های تازه صید شده را برای فروش بساط کرده بودند. متاسفانه پارکینگ مناسبی وجود نداشت و اتومبیل ها را مقابل ورودی محوطه پارک کردیم.به مناسبت نوروز مسئولین گردشگری منطقه ,تمهیداتی اندیشیده بودند و اتاقک های چوبی طراحی شده به شیوه بومی ,برای استراحت مسافرین در نظر گرفته شده بود.علاوه بر این نمایشگاه صنایع دستی نیز بر پا بود.تصمیم گرفتیم که ابتدا سری به نمایشگاه بزنیم.متاسفانه نمایشگاه شامل چند غرفه کوچک بود که به جز یکی از آنها بقیه محصولات صنایع دستی شهرهای دیگر را می فروختند,از سفال لاله جین بگیر تا گز اصفهان.این مساله باعث شد تا بازدید از نمایشگاه با سرعت هر چه تمام تر انجام شود و ما راهی اسکله کوچکی شدیم که قایق های موتوری از آنجا مسافرین را سوار کرده و راهی تالاب می شدند.
ورودی تالاب شادگان
نمایشگاه صنایع دستی
اسکله تالاب شادگان
شادی قایقران کوچک
هزینه اجاره قایق های موتوری بسته به ایستگاه بود.بازدید از تالاب تا ایستگاه اول 35 هزار تومن و تا ایستگاه دوم 50 هزار تومن بود و هر قایق حداکثر شش مسافر رو سوار می کرد که قیمت خوب و منصفانه ای بود.
دو قایق اجاره کردیم و راهی تالاب شدیم.ابتدا تصمیم بر این بود که تا ایستگاه اول رفته و برگردیم، اما فضای زیبای تالاب،تجربه حرکت لابلای نیزارها و اخلاق خوب آقای قایقران و شادی خانم کاپیتان کوچک قایق باعث شد که نظرمون عوض شه و تا ایستگاه آخر تالاب بریم.
به انتهای مسیر که رسیدیم کاپیتان کنار جزیره کوچکی توقف کرد.این جزیره کوچک چیزی نبود جز نشیمن گاهی حدودا بیست متری که از نی های روی هم انباشته شده تشکیل شده بود.کاپیتان گفت که در صورت تمایل می تونیم پیاده شیم و در جزیره اختصاصی چای بنوشیم.پیشنهاد بدی نبود و بساط چای هم توسط صاحب جزیره کوچک مهیا بود.البته پیاده شدن از قایق وسط تالاب کار آسانی نبود و خدا خدا می کردیم که هنگام پیاده شدن داخل تالاب نیفتیم.اگر چه عمق تالاب زیاد نبود اما سقوط به تالاب، خیس شدن و احیانا رودررویی با گاومیش ها نمی توانست اتفاق خوشایندی باشد.
بالاخره بدون مشکل خاصی همگی پیاده شده وارد جزیره کوچک شدیم.صاحب جزیره برایمان چای ریخت و اگر چه هوا گرم بود اما نشستن روی تلی از نی وسط تالاب و شنیدن آواز عربی صاحب جزیره با همراهی قایقران حس خوبی برای همه ما به ارمغان آورد.
گاومیش ها در تالاب
جزیره کوچک
صاحب جزیره نه تنها مهربان و خوش صدا بود بلکه بسیار منصف هم بود و در حالی که ما انتظار داشتیم مثل خیلی از شهرهای توریستی هر لیوان چای را حداقل دو برابر قیمت معمول حساب کند،اما ایشان در کمال گشاده رویی و گشاده دستی هر لیوان چای را پانصد تومان حساب کردند.
پس از نوشیدن چای بار دیگر سوار قایق شدیم و به سمت اسکله بازگشتیم.مسیر برگشت بسیار زیبا بود چرا که این بار از وسط روستا عبور کردیم و دیدن خانه هایی که حیاط شان یک ساحل اختصاصی است بسیار حیرت آور بود.همسفر کوچک ما خدا را شکر بسیار خوش مسافرت بود و علیرغم انتظار ما که گمان می بردیم گرمی هوا ،تابش آفتاب و دست بدست هم دادن باد و آب طاقت او را طاق کند،همسفر کوچک تمام مسیر با لبخندی بر لب ما را همراهی کرد.
خانه های روستایی
همسفر کوچک خوش اخلاق ما
پس از رسیدن به اسکله به سمت قهوه خانه محلی روانه شدیم.این قهوه خانه محلی به همت سازمان میراث فرهنگی بر پا شده بود و از مهمانان با قهوه رایگان پذیرایی می کرد.برخورد متصدیان فوق العاده بود و در حالی که ما فقط قصد بازدید از چادر آنها را داشتیم با مهمان نوازی همه ما را به صرف قهوه دعوت کردند.
البته نوشیدن قهوه و توضیح در مورد آداب نوشیدن قهوه عربی پایان کار نبود و متصدیان با پوشاندن لباس عربی بر تن آقایان،نمایش آلبوم عکس مهمانان و آواز خوانی محلی همراه با نواختن تمپو عربی ما را حسابی شگفت زده کردند.
در مورد قهوه عربی باید بگویم که قهوه عربی بسیار تلخ است و مزه ای متفاوت از سایر قهوه ها دارد و رایحه بی نظیرش ساعت ها مشام شما را نوازش خواهد داد .
در اعراب مرسوم است که وقتی صاحب مجلس برای مهمان قهوه آورد ،مهمان باید فنجان را با دست راست تحویل بگیرد و گرفتن فنجان با دست چپ نوعی بی ادبی محسوب می شود.
علاوه بر این مادامی که شما فنجان قهوه را در دست گرفته و تکان نداده اید صاحب مجلس برای شما قهوه خواهد آورد.پس اگر دیگر تمایلی به نوشیدن قهوه ندارید باید فنجان را تکان دهید تا صاحب مجلس متوجه شود.
قهوه خانه عربی
پس از نوشیدن قهوه عربی روانه استراحتگاه شدیم تا هم استراحت کرده و هم ناهار بخوریم.اگر چه استراحتگاه هایی که برای مسافرین پیش بینی شده بود ظاهر زیبایی داشتند اما متاسفانه به لحاظ بهداشتی وضعیت شان نامناسب بود.تجمع زباله کنار استراحتگاه ،وجود حشرات و جانوران موذی و عدم رعایت بهداشت توسط مسافرین محترم از استراحتگاه های بومی مکان بسیار نامناسبی ساخته بود.به هر حال گزینه دیگر وجود نداشت و ما بساط خود را در یکی از همین استراحتگاه ها پهن کردیم.
برای ناهار از ماهی فروشان محلی ماهی خریدیم.قیمت هر کیلو ماهی محلی پانزده هزار تومان بود که البته وظیفه پاک کردن ماهی به عهده خریدار بود.علاوه بر این در محوطه تالاب ،محلی برای کباب کردن غذا در نظر گرفته شده بود و هزینه اجاره منقل های آماده پنج هزار تومان بود.پس از تمیز کردن ماهی ها وظیفه کباب کردن شان به آقایان سپرده شد.
ماهی های کبابی
استراحتگاه های مسافران
متاسفانه سرویس های بهداشتی محوطه تالاب خراب بوده و درب هایشان قفل بود.علیرغم این که در تعطیلات نوروزی قرار داشتیم و در این ایام معمولا خوزستان میزبان گردشگران زیادی است،متولیان گردشگری منطقه هیچ تمهیدی برای این مساله نیاندیشیده بودند.یکی از بومیان منطقه ،سرویس بهداشتی جلوی درب منزلش بنا کرده بود که هزینه استفاده از آن برای هر نفر پانصد تومان بود.حکایت حکایت بیابان و لنگه کفش بود و به ناچار از این سرویس بهداشتی استفاده کردیم که وضعیت بهداشتی خیلی مناسبی هم نداشت.
ناراحت کننده تر از مساله سرویس بهداشتی دو دختر بچه خردسالی بودند که جلوی سرویس بهداشتی توی کوچه نشسته بودند و بازی می کردند.اسباب بازی شان چیزی نبود جز خاکی که روی خود ریخته و بعد می خندیدند،فارق از اینکه چقدر می توان زندگی را ساده گرفت و قانع بود،فارق از اینکه می شود در دور افتاده ترین نقطه یک کشور،از خاک بازی در کوچه لذت برد و از ته دل خندید،وضعیت دختر بچه ها ته دلم را لرزاند.
بچه هایی که از کمترین امکانات محروم بودند،بچه هایی که تفریح شان غلت خوردن در خاک های کوچه بود،بچه هایی که انگار کسی نگرانشان نبود ،آنها فرزندان همین آب و خاک بودند.با خود فکر می کردم که چند سال آینده چه سرنوشتی انتظار این دخترکان را می کشد،ازدواج در سن پایین،مادر شدن در نوجوانی و یا تحصیل و پیشرفت در عرصه های اجتماعی که آرزو می کردم کاش این احتمال آخر به واقعیت بپیوندد.
کودکان بومی
ماشین قدیمی
بدین ترتیب گشت و گذار ما در تالاب شادگان به پایان رسید.متاسفانه در این سفر نتوانستیم گونه های نایاب پرندگان ساکن تالاب را ببینیم شاید سفر دیگری قسمت شد.
به اتفاق همسفران راهی آبادان شدیم.خیابان امیری، بازار ته لنجی ها ،سمبوسه و فلافل پایان قصه سفر ما بود.امید است که از خواندن این سفرنامه لذت برده باشید.