بالی بهشت خدا بر روی زمین ( قسمت دوم - نوسا دوا)

4.4
از 33 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
بالی بهشت خدایان بر روی زمین +تصاویر

ادامه روز چهارم : 

و بالاخره به نوسا دوا رسیدیم . یک منطقه بسیار وسیع که توش پر از هتلهای 5 ستاره بود و درست مثل یه شهرک بزرگ که همه جوره محافظت میشد . و در نهایت هتل زنجیره ای گرند حیات که اینهمه ازش تعریف شنیده بودم و درباره ش خونده بودم . این هتل امتیاز 9 رو توی سایتها به خودش اختصاص داده . اما خب ..... در ادامه براتون میگم .

وقتی مهمان جدیدی وارد هتل میشد در بدو ورود با یک سنج خیلی بزرگ و یک چکش ورود اون رو خوش آمد میگفتن و بعد رفتم برای کارهای ورود . مثل هتل قبل با یک آبمیوه سنتی و یک حوله سرد از من پذیرایی شد . مبلغ 1 میلیون روپیه ( فقط روپیه قبول میکنن پس حتما روپیه به همراه داشته باشید.) به عنوان ودیعه بابت 4 شب از من گرفتن و من با یک راهنما رفتم به سمت اتاقم .

فیلم 1 - فیلم کوتاه از مسیر اتاق 

 

ورودی هتل بی نظیر بود و خود هتل هم بسیار بزرگ بود و به حق اسم گرند رو بهش داده بودن. اونقدر که اگر جایی رو اشتباه میرفتی حتما مسیر اتاقت رو گم میکردی و باید کلی میگشتی تا مسیر درست رو پیدا کنی . این هتل شامل 4 بال شمالی و جنوبی و شرقی و غربی بود . که در میان اینها ویلاهای اختصاصی و استخرها و کافه ها و رستورانها قرار گرفته بود و به سمت جنوب سر تا سر ساحل اختصاصی هتل بود .

اتاق من در بال غربی بود و خوشبختانه طبقه دوم . چون شنیده بودم توی راهرو طبقه اول به خاطر ورود و خروج مسافران همیشه سر و صدا هست . سالن صبحانه خوری دقیقا پشت اتاق من بود و پنجره بالکن مشرف به اون بود .

عکس 1 - رستوران سرو صبحانه و ورودی هتل 

hE9ghZz2BuXaL7oyhr00VPv2qdO8IXpPdqtqf9nC.jpeg

ebfop3S0BxR5foD0BvBe71dfo24quoM5Hfh9rsE6.jpeg

و اما وقتی وارد اتاق شدم با توجه به هتل قبلی کاملا توی ذوقم خورد . این اتاق از اتاق قبلی خیلی کوچیکتر بود . وسایل بسیار قدیمی .از سرویسهای بهداشتی بگیر تا کمد و تخت خواب . قسمت بهارخوابش اونقدر نمای رنگ و رو رفته داشت که حس میکردی این پارچه حداقل برای 15 سال پیشه و چیزی به نخ نما شدنش نمونده . نه جلوی وان و نه جلوی درب حمام حوله ای جهت خشک کردن پاها نبود . و این داستان ادامه دارد ...

شب دوم کف دستشویی پر از آب بود . آبی که معلوم نبود از کجا اومده بود . وقتی با خدمات هتل تماس گرفتم گفتن احتمالا از سیفون هستش . برای هتل به این بزرگی ضعف بسیار بزرگیه . اون شب آب رو خشک کردن و روز بعد دوباره همون مسئله پیش اومد و چه حس بدی بود وقتی ندونی اون آب چیه. و در نهایت خودم متوجه شدم این آب به خاطر ناهماهنگی سطح حمام به سمت دستشویی میره که اگر از همون ابتدا حوله ای جلوی درب حمام گذاشته بودن خودشون ایراد کار رو میفهمیدن. مورد دیگه اینکه معمولا توی هتلها باید یه وسیله ای جهت خشک کردن لباس باشه مخصوصا هتلهای خارج از کشور که اکثرا استخر دارن و یا مشرف به دریا هستن . در کمال تعجب این هتل هیچگونه رخت آویزی نداشت . هتل پادما علاوه بر خشک کن برقی داخل سرویس بهداشتی یه رخت آویز هم توی بالکن برای هر اتاق گذاشته بودن . بعد از 3 بار تماس گرفتن با خدمات هتل در نهایت به من گفتن هتل همچین امکاناتی رو نداره . اگر مشکلی با لباسهای خیس دارید تحویل خشک شویی بدید و این مسئله واقعا برای هتلی با اسم و رسم گرند حیات خنده دار بود . وقتی بیرون از هتل داشتم قدم میزدم دیدم همه اتاقها لباسهای خیسشون رو روی چوب لباسی از هر جایی توی بالکن تونسته بودن آویزون کرده بودن تا خشک بشه و چه بد منظره بود.

بعد از ظهر بود و زمان کافی برای بیرون رفتن نداشتم در نتیجه توی هتل موندم  و رفتم یه دوری اطراف بزنم که موقعیتم رو دقیقا متوجه بشم . کمی استراحت کردم و بعد رفتم کنار اقیانوس هند . آب خیلی عقب بود و من ندیدم کسی داخل آب باشه . اکثرا یا همون روی تخت ها بودن یا در ساحل عکس میگرفتن و یا توی قسمتی که بر اثر مَد آب جمع شده بود نشسته بودن . هر چی جلوتر میرفتم مرجان های بیشتری روی زمین میدیدم که رد شدن ازشون خیلی سخت بود . تازه داشتم کم کم متوجه میشدم که چرا هیچ کس جلو نیومده و توی آب نیست . برگشتم به سمت ساحل و وقتی دیدم نمیشه از دریا استفاده کرد رفتم سمت استخر اصلی .انگار همه مثل من بودن و به استخر پناه آورده بودن . هر کسی به آرومی سرش به کار خودش بود و با خانواده ش مشغول بود . کمی جلوتر صدای آشنا شنیدم . بله دو تا خانواده ایرانی بودن که بخش انتهایی استخر رو قُرق کرده بودن و اون بخش رو با سر و صدای زیاد روی سرشون گذاشته بودن . این خیلی خوبه که ما مردم شادی هستیم اما ای کاش توی مملکت خودمون هم اینجوری باشیم یا حداقل ای کاش امکانات اینچنینی داشته باشیم که بتونیم خودمون رو تخلیه کنیم تا این احساسات درونی جمع نشه و یهو توی یه کشور دیگه نمود پیدا کنه . نکته بعد لطفا توی استخر همدیگه رو قلمدوش نکنید کار خطرناکیه . نکته سوم و مهمترینش سر جدتون فحش ندید شاید یکی معنای کلمات شما رو بفهمه و بعد ..... :) :) :)

استخر محدودیت زمانی داشت . از 9 صبح تا 7 شب باز بود .وقتی درباره این هتل هر جایی مطلب میخونی گفته 5 تا استخر داره . من دور تا دور هتل رو گشتم اما تنها جایی که میشد اسم استخر روش بذاری همین main pool  یا استخر اصلی بود . اونای دیگه بیشتر شبیه حوضچه بودن که هیچ کس توش شنا نمیکرد . البته در زمانی که من اونجا بودم 2 تاش ( یکی همونی که نمای سرسره آبی داره ) بسته بود و در حال بازسازی بودن . کمی استراحت کردم و برگشتم به اتاق . اونروز حالم زیاد مساعد نبود . تصمیم گرفتم شب رو زود بخوابم که برای برنامه فردا حالم خوب باشه . با راننده م واسه تور روز بعد هماهنگ شدم و خوابیدم . تور روز بعد برای ورزشهای آبی بود و بعدش هم جاهای دیدنی .

روز پنجم :

صبح رفتم برای صبحانه و در نهایت تعجب دیدم که برای هتلی با این عظمت چه صبحانه محدودی داشت . شاید هتل قبلی من به دلیل اینکه اونقدر کامل بوده نقصهای این هتل برام اینهمه بزرگ بود . چای اول صبح کمی گرم و بسیار غلیظ بود ( به همین دلیل روزهای بعد میگفتم چای حتما داغ باشه و سبک ) . قرار بود ساعت 10 و نیم صبح راننده بیاد دنبالم . بعد از خوردن صبحانه وقت داشتم تا برم سمت WATER BLOW  که نزدیک هتل بود . یه چتر برداشتم و راهی شدم چون آفتابش خیلی داغ بود . 3 روز توی ابود هوا ابر و بارون داشتیم با اینحال پوستم بدجوری سوخته بود ( خیلی مراقب آفتاب اونجا باشید . گول میزنه ). اما اینجا کوچکترین ابری نبود و خورشید با تمام توان میتابید:). یه راهپیمایی 20 دقیقه ای و بعد دیدن امواجی که به صخره میکوبید . البته وقتی من از محلی های اونجا سوال کردم گفتن صبحها به دلیل جزر و آروم بودن دریا موجها زیاد نیستن و بهتره بعد از ظهر برم . اما من زمانی نداشتم و نمیخواستم اینو از دست بدم .

فیلم 2 - نمایی از یک بخش اقیانوس هند 

 

خیلیا مثل من اومده بودن واسه دیدن . صخره ها به قدری تیز بودن که با یه حصار از جایی که باید می ایستادیم جدا شده بودن . اگر میرفتی سمتشون فقط یک لحظه غفلت و یا یک باد ملایم برای بهم زدن تعادل و افتادن روی اون صخره ها کافی بود . حتی گارد اونجا میگفت اصلا نباید به لبه نزدیک شد چون خیلی خطرناکه .

هر چی صبر کردیم هیچی ندیدیم . در واقع چون فاصله دور بود چیزی پیدا نبود . یهو متوجه شدم چند نفر خارجی رفتن روی صخره ها و رفتن تا لبه که عکس و فیلم بگیرن . بعد منم دنبالشون راه افتادم . در ابتدا همه چی خوب بود و حداقل تونستم چندتا موج رو که اونطوری به صخره ها میکوبیدن رو ببینم و به  جرات میتونم بگم موجها و صخره های اقیانوس درست مثل چرخ گوشت عمل میکنه . به هیچ عنوان نباید با این دوتا شوخی کرد . بعد که عکس و فیلم گرفتم و خواستم که برگردم یه باد ملایم اومد و از اونجایی که زیر پام فقط سطح های نوک تیز ( عکس میذارم ) بود پام سر خورد و محکم به یکی از صخره ها کشیده شد و خدا رو شکر که تعادلم رو حفظ کردم و تونستم خودم رو نگه دارم و گرنه بدجوری آسیب میدیدم .خلاصه اینکه به خیر گذشت :( :( :(

عکس 2 - واتر بلو 

PGwa19YTcsNODBdGMSV7h1cCpSbzOLVwwsQmkjIn.jpegHF6W43LYmzYaZ02vQA0Qsqw2jIxggiqDl1C4E56k.jpeg

فیلم 3 - جانفشانی برای دیدن امواج در واتر بلو و مسیر پر از مرجانهای تیز :) 

 

برگشتم سمت هتل و کوله پشتی به دوش منتظر راننده موندم و چیزی طول نکشید که اومد . خیلی وقت شناس بود . رفتیم سمت جایی که ورزشهای آبی رو انجام میدادن . وقتی رسیدیم غلغله آدم بود . از هر کشوری و هر ملیتی . جالب اینجاست که برای رزرو تور تا دم پارکینگ میومدن که مشتری رو بگیرن .

خلاصه اینکه تور رو رزرو کردم . اول گفت دلار گفتم دلار ندارم . گفت اگر روپیه داری کمتر ازت میگیرم . توی لیست نگاه کردم . همیشه واتر جت یا همون FLY BOARD رو توی برنامه ها میدیدم و قبل از اومدن به بالی درباره ش تحقیق کرده بودم و قصد داشتم انجامش بدم . یه تفریح دیگه هم که خیلی دلم میخواست امتحانش کنم SEA WALKING بود که به معنی راه رفتن در دریا بود و روی این دوتا قایق موزی ( که بر خلاف ایران خیلی مزخرف بود ) هم بهم اشانتیون داد . هزینه این 3 بازی 2 میلیون روپیه ( با در نظر گرفتن قایق موزی به عنوان اشانتیون ) میشد که با حساب و کتاب من کاملا منطقی بود . قیمت رو داشتم از قبل . جایی که قبلا سوال کرده بودم بابت هر کدوم از این دو بازی 90 و حتی 100 دلار میگرفت که در جمع میشه 1 میلیون و 270 هزار روپیه  ( هر دلار معادل 13750 روپیه ) .

اونجا تفریحات زیاد دیگه ای هم داشت مثل پاراسلینگ ، جت اسکی ، شاتل ، غواصی . اما من فکر کردم این تفریحات رو توی ایران هم میشه استفاده کرد واسه همین من انتخابهای خودم رو محدود کردم و چقدر خوشحالم از انتخابهایی که کردم . درباره واتر جت باید بگم اگر دلش رو دارید حتما امتحان کنید چون سراسر هیجانه . من که اصلا بلد نبودم و فقط کمی میتونستم از سطح آب فاصله بگیرم و به خاطر عدم تعادل زود میفتادم توی آب . اونقدر عادت کردیم روی زمین سفت راه بریم برامون سخته توی هوا بتونیم تعادل خودمون رو حفظ کنیم . هی به من میگفت باید بایستی اما از اونجایی که حفظ تعادل سخت بود زانوهای من راست نمیموند که بخوام تعادل داشته باشم . دوبار با شکم اومدم توی آب چون با فشار جت میخواست منو به بالا هل بده تا بتونم از سطح آب جدا بشم کلی آب خوردم :) :) :) .خلاصه اینکه تا بی نهایت لذت بردم . موقع برگشت باید سوار جت اسکی میشدم که پام در رفت و محکم خورد لب جت اسکی که تا الان هم جاش کبوده . پس مواظب باشید چون حداقل تا یه 10 الی 15 دقیقه اول هنوز توی هیجان هستید و مسلما زانوهاتون درست عمل نمیکنه . :)) 

بعدش نوبت به قایق موزی بود که بسیار مسخره بود و اصلا توصیه نمیکنم . و بعد راه رفتن زیر آب که ما رو با قایق تا محل مورد نظر بردن و بعد از پوشیدن کفشهای مخصوص ( فین نبود فقط کفشی که بشه به راحتی راه رفت ) و گذاشتن کلاه مخصوص که بسیار بسیار سنگین بود ( اول باید برید پایین تا بتونید توی آب سنگینی کلاه رو تحمل کنید ) که بعد از ورود به آب روی سرمون میذاشتن رفتیم پایین .اون پایین دوتا غواص بود که در تمام لحظات مراقب افراد بودن که مبادا مشکلی پیش بیاد . ( البته قبلش یه کلاس کوچولو میذارن تا علایم مربوطه رو یاد بگیرید که من چون تجربه غواصی داشتم بلد بودم و البته یک تکه نون بهتون میدن برای غذا دادن به ماهی ها که همه فکر میکنن برای خوردن خودشونه :) ) . عمق کم بود شاید 6 الی 7 متر . یه دیواره فلزی درست کرده بودن که باید حتما دو دست رو به دو طرف میگرفتی و راه میرفتی . در ابتدا سخت بود به خاطر اینکه از پشت اون کلاه فاصله ها تغییر میکرد . چند بار دستم خطا رفت اما خب یاد گرفتم .وقتی داشتم به ماهی ها غذا میدادم و اونجوری دورم جمع شده بودن اونقدر ذوق کرده بودم که حد نداشت .از روی دستم رد میشدن از کنار پهلوم . از جلوی صورتم . چه رنگهایی  باور کردنی نبود . دوربینمم برده بودم . با کمک اون غواص ها کلی فیلم و عکس گرفتم . بعد از طی یک دور که دور جایگاه پیش ساخته زدیم ( 20 دقیقه ) برگشتیم توی قایق و پیش به سوی ساحل و من با لبخند رضایت بر لب از دیدن اونهمه قشنگی دلم غنج میرفت .

عکس 3 - گوشه کوچکی از sea walk

m5PvaxqjHnBl0pcyTzYb08AIr2yoLCLliHOpYoip.jpeg

فیلم 4 - بخشی از sea walk 

 

حسابی خیس آب بودم و بدتر از هر چیز این بود که باید میرفتم توی یه اتاقک که بتونم لباسهام رو برای مقصد بعدی تعویض کنم . همونطوریکه گفتم از سرویسهای بهداشتی بیرون اصلا نباید انتظار آنچنانی داشت . در نتیجه با همون تعویض لباس سر و تهش رو هم آوردم و سوار ماشین شدم . حالا دیگه ساعت 3 بعد از ظهر بود و قصد داشتیم به معبد اولواتو بریم .سر راه از KFC خرید کردیم و چه جالب که توی یه شهری مثل اونجا تمامی برندهای فست فود وجود داشت و میتونستیم THROUGH DRIVE  ( یعنی در حین رانندگی)  سفارشمون رو بدیم و از اونطرف بدون معطلی بگیریم و بریم .توی مسیر کمی غذا خوردم . قرار بود واسه غروب اونجا باشیم . مسیر طولانی بود و کمی هم شلوغ . راننده گفت میتونی از ساحل پادانگ پادانگ هم دیدن کنی اما اگر بخوای واسه غروب توی معبد باشی نمیتونی بری لب ساحل و فقط باید از بالا ببینی . راستش اونقدر پله و سرازیری و سربالایی توی این مدت رفته بودم که خودمم نمیتونستم دوباره اونهمه پله رو برم پایین و برگردم بالا . در ضمن ساحل اونجا بیشتر به درد موج سواری میخورد و یا اینکه بخوای فقط لب ساحل بشینی . از بالا نگاهی به اون ساحل کردم و دوباره حرکت کردیم .

عکس 4 - ساحل پادانگ پادانگ 

EWdO28EXCONZDRcFMbfPHOeaEiJnbCdK6S7lfxJE.jpeg

راننده به من گفت به هیچ عنوان هیچی با خودت داخل معبد نبر . نه غذا . نه بطری آب . حواست هم به ساعت و عینک و وسایل براقت باشه . چون اونجا میمون داره و ممکنه بهت حمله کنن واسه این چیزا . خب منم که میترسیدم به حرفهای راننده گوش کردم . بعد از خریدن بلیط جلوی درب ورودی یه پارچه بهمون دادن که باید میبستیم دور خودمون برای احترام به آداب و رسوم . البته خانمها و آقایانی که لباسهای بلند داشتن نیازی نداشتن که پارچه ببندن .

وارد ورودی معبد شدیم . یک طرف اقیانوس هند و طرف دیگه انبوهی از درختان و بین اونها میمونهایی که داشتن غذا میخوردن و کلی آدم مثل من که برای دیدن اومده بودن . هر چی جلوتر میرفتم زیبایی های بیشتری به چشمم میخورد و یه مقایسه کوچیک با مکان های عبادت خودمون که میکردم غصه م میگرفت . همه میخندیدن اما توی سرزمین من همه برای گریه کردن و سختی کشیدن و حرف از مصائب توی اینجور مکانها جمع میشن . چرا باید اینهمه متفاوت باشه ؟؟؟ اونروز یه مراسم رقص محلی هم توی معبد برپا بود . ( دقت کنید مراسم رقص توی معبد ) که ما از دور تونستیم ببینیم و تا غروب زیبای خورشید در دل اقیانوس هند اونجا بودیم که زیباترین لحظات اونروز رو هم تجربه کنیم . وصف نشدنی بود اونهمه زیبایی .

عکس 5 - معبد اولواتو 

VKJyjs7t9CAo0zugrQn4edFAuf4WBOylZ47CpxPl.jpeg7DuriBrJmJSCAi6i88U4VFCvE1Wi1jU1H2YzRZSt.jpegLmpNTvznKqbvTYQlAvFaD2nO34fi3H1OleHICiMC.jpeg

توی راه برگشت از یه میمون فیلم گرفتم که اگر شد براتون میذارم و اینکه به یکی دیگه شون میخواستم محبت کنم و واسه همین آروم دستم رو جلو بردم که ببینم چیکار میکنه آنچنان دندونهاش رو با عصبانیت بهم نشون داد که کلی ترسیدم و مردمی که اونجا بودن کلی خندیدن و در نهایت شب شد و بازگشت به هتل و برنامه ریزی برای فردا :))

دوست داشتم واسه فردا برنامه جزیره نوسا پنیدا که خیلی درباره ش تحقیق کرده بودم رو بذارم واسه همین قبلش به راننده م گفته بودم بابت تورش هماهنگ کنه . که آخر شب بهم پیام داد و گفت به اون جزیره کروز ندارن و فقط کروز برای جزیره لمبونگان هست . کلی ناراحت شدم و گفتم نمیخواد .

روز ششم :

از پارک آبی بالی خیلی چیزا خونده بودم و شنیده بودم . اما چون قبلا پارک آبی رو امتحان کرده بودم نمیخواستم براش وقت بذارم . اونروز دیدم که از نوسا دوا به هرجایی بخوام برم کلی باید توی ماشین بشینم و دیگه واقعا خسته بودم از ساعتها توی ماشین نشستن و طی مسیر کردن. واسه همین ترجیح دادم برم پارک آبی که هم فال بود و هم تماشا . چه خوب شد که رفتم . :) ساعت 10 یه تاکسی ( بلوبرد که دیگه همه درباره شون میدونن ) ازهتل گرفتم و گفتم مبلغ تا پارک چقدر میشه گفت 150 هزار روپیه . گفتم باشه پس تاکسی متر رو روشن کن لطفا . :) بین راه یکجا باید پولم رو تبدیل میکردم و از نزدیک پارک آبی بلیط میگرفتم . خود راننده یکجا نگه داشت و من رفتم داخل واسه بلیط خریدن .بلیط پارک آبی 520000 روپیه بود . منتظر بلیط بودم که چشمم به بروشورهای تور خورد . بین اونا یهو تور نوسا پنیدا رو دیدم . با خوشحالی برش داشتم و از فروشنده پرسیدم شما تور دارید واسه نوسا پنیدا . گفت بله . گفتم کی؟ گفت هر روز صبح . اونقدر خوشحال بودم که حد نداشت . گفتم من فردا این تور رو میخوام فقط برگردم هتل بهتون اطلاع میدم . گفت باشه .کلی ذوق کرده بودم . از اونجا تا پارک آبی مسیر زیادی نبود . حدود 5 دقیقه بعد رسیدیم به پارک آبی . دیدم که کرایه شده 100000 روپیه تازه با داشتن دو تا توقف . گفت شما 110000 روپیه بدین چون از ابتدا گفتم 150000 روپیه . گفتم مشکلی نیست و اون راننده هم کلی خوشحال شده ( 10000 روپیه کمتر از 1 دلار میشه اما دیدم که وقتی چونه نزدم خوشحال شد ) وارد پارک شدم و بعد از راهنمایی مسئولان اونجا به سمت محل گرفتن دستبند و گذاشتن ودیعه و بعد وارد رختکن شدم . دستبند رو 200000 روپیه باید شارژ میکردم .همه چیز مرتب و بسیار تمیز بود . بهتون توصیه میکنم دمپایی هم نپوشید چون بابت هر بازی مجبورید اونا رو تحویل مامور مربوطه بدید . هرچند که زمینش به خاطر جلوگیری از سرخوردن خیلی ناصاف و داغ بود و یه جورایی پا رو اذیت میکرد اما بهتر از این بود که هی درگیر وسائلتون باشید .چون در هر صورت مجبور بودید برای تحویل گرفتن وسائل با پای برهنه تا ابتدای ورودی هر وسیله روی همون موزاییکهای داغ و ناصاف راه برید و توصیه دوم اینکه حتما با خودتون حوله ببرید . چون برای هر حوله از شما مبلغ 72000 روپیه میگیرن . از پایین که نگاه میکردی انگار این پارک وسط یه جنگل ساخته شده بود چون همه جا سبز بود و اون سرسره های غول پیکر مثل بناهایی بودن که وسط جنگل سر به فلک کشیده بودن . به هر کدوم نگاه میکردم از تعداد زیاد پله ها و بلندیشون وحشت میکردم . خدایااااااا آخه چرا اینقدر پله ؟؟؟؟؟ سرتون رو درد نیارم  از ساعت 11 شروع کردم و چون قبلش با راننده برای ساعت 4 بعد از ظهر هماهنگ کرده بودم باید ساعت 3 بازی رو تمام میکردم که بتونم سر موقع جلوی ورودی باشم . فقط میتونم بگم عالی بود . من برای یک بازی که در ابتدا دودل بودم و فکر میکردم مهارت نیاز داره 3 بار اونهمه پله رو رفتم بالا و واقعا ارزشش رو داشت :) ساعت 1 کنار استخر کمی سیب زمینی سرخ شده و یه نوشیدنی خوردم که برای بقیه ساعتهای باقی مونده انرژی داشته باشم . یه بازی داره به نام رودخانه تنبل . بعد از اینکه بازیهاتون تموم شد حتما چند دور اون رو برید . نیازی نیست کاری کنید فقط داخل تیوب میشینین و جریان آب شما رو با خودش میبره :) :) :) کلا خستگیتون درمیاد . من که یه چهار یا پنج دوری زدم حداقل ...

عکس 5 - رودخانه تنبل و بازیهای پارک آبی کم نزدیک :)

dSOwk9vvbgaciCJOOTMxN1Fts1ZekUYY7RcabpdK.jpeg743uxkpFLa1R9p2fWxRpsc13Sy1pXbohO9LhyB8V.jpeg

راس ساعتی که باید ، جلوی خروجی پارک آبی بودم . راننده هم منتظر بود .تا دیدمش بروشور رو بهش نشون دادم و گفتم ببین چی پیدا کردم . اونم بلافاصله موبایلش رو برداشت و زنگ زد . جالب اینجا بود که توی بروشور همه چیز رو نوشته بود و قیمت رو زده بود 990000 روپیه ( که شامل ترانسفر رفت و برگشت به هتل و جزیره . گشت داخل جزیره .اسنورکلینگ و نهار ). بعد به راننده گفت قیمت 1.300.000 روپیه . مکالمه تمام شد .یکبار دیگه با دقت بروشور رو نگاه کردم و به راننده گفتم قیمت ذکر شده توی بروشور 990000 روپیه که شامل همه چیزه . بنده خدا دوباره زنگ زد و به اون طرف خط گفت توی بروشور خودتون قیمت اینقدره . طرف هم موند چی بگه . بعد گوشی رو داد دست خودم و براش توضیح دادم و یادآوری کردم که قبل از ظهر رفتم و ازشون بلیط پارک آبی خریدم . وقتی یادش اومد گفت شما همون 990000 روپیه بده ( پس حواستون رو جمع کنید ) اینم از تور فردا :) :) :) . و حالا باید به سمت TANAH LOT  حرکت میکردیم . یکی دیگه از زیباترین معابد بالی . این معبد دقیقا در بخشی از ساحل اقیانوس هند و روی یک صخره ست که دور تا دور اون بازه و از سه طرف به راحتی میشه اونو دید . باز هم قرار بود یه غروب رویایی دیگه رو از اونجا تماشا کنیم . توی راه چیزی توجه منو به خودش جلب کرد . یک مار بسیار بزرگ که کسانی که دوست داشتن به گردنشون مینداختن و عکس میگرفتن . جالب بود که بیشتر خانمها بودن که ترسی نداشتن از اینکار . یه خانمی مار رو دور گردنش انداخت و میبوسیدش . میگفت که عاشق مارهاست . خیلی به من اصرار کردن که بیا تو هم اینکار رو بکن و این مار زهر نداره . اما وقتی نگاه هیکل اون مار میکردم میدیدم که اصلا نیازی به زهر نداره فقط کافیه بپیچه دورت . گفتم اصلا حاضر نیستم امتحان کنم .

عکس 6 - دروازه ورودی معبد

12Fs6PRpyWn7tQWK0sFwY1bfklSRd7nwh8BUcNzU.jpeg

وقتی بیرون به راننده گفتم برام توضیح داد که هندوها 3 تا خدا دارن . 1-برهما 2- ویشنو 3- شیوا . شیوا خداوند نابودی هستش که با نماد انسانی که مار دور گردنش هست نشون داده میشه و سمبل باد هستش .خیلی جالب بود برام که اینقدر با حوصله برام توضیح میداد و از سنن دینشون میگفت بدون کوچکترین تعصبی .

اونروز دریا موجهاش بلندتر بود و وقتی به صخره های ساحل میکوبید آب تا زیر پامون میومد و سردیش به تن مینشست درست مثل عرق بیدمشک توی گرمای داغ تابستون .

فیلمهای 5 - حمله موجها به ساحل و خنکای دلنشینشون و معبد زیبای tanah lot

 

قبل از غروب آفتاب دیدم جلوی درب معبد یه صف تشکیل شده که آدمها از هر کشور و قوم و قبیله ای توی اون صف رفتن . برام جالب بود . رفتم جلو و دیدم یه جور مراسم عبادته . منم توی صف ایستادم . مراسم اینجور بود که باید صورت رو زیر آبی که همونجا جاری بود میشستی . بعد با یه چند تا برگ کشیده درخت که مثل جارو کنار هم بودن آب روی سر میپاشیدن . چندتا برنج روی پیشونی میچسبوندن و یه گل پشت گوشت میزدن و یه کمکی باید به معبد میکردی . البته اگر دوست داشتی . برام جالب بود که مراسم های عبادت چقدر میتونه متفاوت باشه توی ادیان مختلف .

شاهد غروب زیبای دیگری بودیم و بعد رهسپار هتل .

عکس 7 - نماهایی از معبد tanah lot و اقیانوس زیبای هند 

WWf53pzMlLTcqCbBk58S71tHRcNOs5QBuP0znfk7.jpeggWXicGOD2ooZhADkBpmyMUXkrUWlWk4nc9Vk2J2S.jpeg

توی راه برگشت یه بستنی از بازار محلی اونجا خریدم . وقتی قیمت رو گفت من شنیدم 50000 روپیه . پرداخت کردم و راهی شدم یه مسیری رو اومده بودم که دیدم یکی از پشت داره داد میزنه و میدوئه . برگشتم گفت خانم بقیه پولتون . ظاهرا گفته بود 15000 روپیه . ( مردمی که استطاعت مالی پایینی دارن و به سختی روزگار میگذرونن اینجوری زندگی میکنن . فقط برای همین نکته این جریان رو تعریف کردم )البته حتما در انتها بهتون میگم که دلیل اشتباه شنیدن من چی بوده . قبل از اومدن به معبد با راننده برای سالن ماساژ صحبت کرده بودم و اسم مرکز ماساژ الزهرا رو که توی سایت تریپ ادوایزر پیدا کرده بودم بهش گفتم . گفتم چرا اونجا ؟؟؟ من یه جای دیگه برات هماهنگ میکنم در همون سطح با هزینه کمتر . منم که بهش اطمینان پیدا کرده بودم گفتم باشه . وقتی برگشتم گفت نزدیک هتلت یه جا برات وقت رزرو کردم باید راس ساعت 8 شب اونجا باشیم . و من رو سر ساعت رسوند . انصافا جای تمیز و خوبی بود. و این آخرین شبی بود که آقای وایان رو دیدم . اونقدر به من لطف داشت که شب آخر یه مبلغی رو گذاشتم روی کرایه ش و همراه یه هدیه کوچیک بابت قدردانی بهش دادم ( لطفا نگید بابت کارهایی که کرده کرایه ش رو گرفته و دیگه نیازی به هدیه نبود چون توی یه کشور غریب که برای اولین بار میری وقتی یه همچین آدمی سر راهت قرار بگیره و واقعا سنگ تموم بذاره به نظر من کمه ) و شاید باورتون نشه از همون مبلغ ناچیز اونقدر خوشحال شد که حد نداشت .دوست داشتم یه تصویر خوب از مردم ایران براش به جا بذارم و صد در صد موفق شدم .بعد از اینکه مطمئن شد من رو برمیگردونن هتل خداحافظی کرد و رفت .نم بارونی میزد و هوا کمی خنک بود . یه مرکز بزرگ با کلی اتاق بود . در ابتدا با یه چای زنجبیل که طعم فوق العاده ای داشت و بدن آدم رو از درون گرم میکرد ازم پذیرایی کردن و بعد از انتخاب ماساژ و گذاشتن وسایلم داخل کمد قفل دار رفتم برای یه ماساژ بالیایی که ترکیبی از ماساژ سوئدی ( فشاری ) و ریلکسیشن و رفلکسولوژی .بعد از اونهمه خستگی واقعا مثل یه مرهم بود. جالب اینجا بود که بعد از ماساژ تمام ملزومات رو بهت میدادن برای دوش گرفتن و پاک کردن روغنی که برای ماساژ استفاده میکردن . توی اون هوا و بعد از یه ماساژ و در کردن خستگی توی اون اتاق با هوای مطبوع سختترین بخشش همین دوش گرفتن بود . چون سرما یهو مینشست توی تن آدم و هیچ راهی وجود نداشت برای جلوگیری ازش به جز اینکه با همون حس روغنی بودن تا هتل بری.بعد از اتمام کار من رو تا هتل رسوندن و حالا آمادگی کامل برای تور روز آخر رو داشتم . قرار شد صبح راس ساعت 7 بیان دنبالم .البته قرار بود 6 و نیم بیان . منم گفتم باید صبحانه بخورم بعد بیام . :) :) :)

 

عکس 8 - سالن ماساژ بعد از یکروز پرکار

nzykTgl8ezbXoysTNV1NQ1lItrlvhmne21II3eEy.jpegzRRVpNO8Msg1fEF7GN3zWt9vY5O1jCblkzYeuRJz.jpeg

وقتی برگشتم هتل دیگه حال اینکه برم شام بخورم رو نداشتم واسه همین یه چیزی خریده بودم که گفته بودن خوشمزه ست . منم به شما میگم خوشمزه ست . کاملا آماده خوردن . همین رو خوردم و خوابیدم .

A1QasYWIpSbOUlXIOsM92kkSmXjZEL9kPhhxEokZ.jpeg

 

روز هفتم:

وسایلم رو همون شب تقریبا جمع کردم و آماده گذاشتم . ساعت 5 و نیم صبح بیدار شدم و آماده شدم ساعت 6 و نیم رفتم برای صبحانه و هول هولکی یه صبحانه خوردم و بعد پیش به سوی لابی .

عکس 9 - صبحانه غیر متنوع هتل گرند حیات :(

hgqgzt9becHaXqBrSxONJQvtBQU4R27EP3I43tZQ.jpeg

اونجا منتظرم بودن . سوار که شدم فهمیدم باید دنبال یکی دیگه هم بریم . وقتی سوار شدن دیدم یه خانم استرالیایی حدود 60 سال سن داشت و برام خیلی جالب بود که دنبال ماجراجویی بود . بعد از صحبت فهمیدم که مقاصدمون فرق میکنه . ایشون قرار بود برن لمبونگان و من نوسا پنیدا . ایشون سابقه اسنورکلینگ داشتن و من سابقه غواصی . تا اسکله کلی با هم حرف زدیم و اونجا از هم خداحافظی کردیم تا عصر . توی اسکله یکی اومد دنبالم و منو تا لب دریا برد و بهم گفت اونطرف پسرعموش میاد دنبالم . تا قایق رو باید خودمون میرفتیم یعنی دقیقا تا کمر باید توی آب راه میرفتیم تا بتونیم سوار قایق بشیم .پس اگر تصمیم به رفتن گرفتید حتما لباسی بپوشید که راحت باشید و لباس شنا برای جزیره یادتون نره . بعد از 10 دقیقه حرکت کردیم .جا به جایی بین 2 بهشت که هر کدوم از اون یکی زیباتر بود . اول که رسیدم اونجا دیدم کسی اسم من رو روی کاغذ ننوشته . راستش یه کمی ترسیدم و با خودم گفتم احتمالا دیر کرده . تقریبا همه رفته بودن و چندتایی آدم توی ساحل مونده بود .وایستاده بودم یه گوشه که دیدم یکی بدو بدو داره میاد سمتم و میگه مهشید . مهشید . گفتم خودمم . بعد گفت چون منتظر دو نفر دیگه هست و دو طرف کاغذ رو باید مینوشته اول اسم اونا رو بالا گرفته بود :) :) . اون دو نفر هم اومدن . یه زن و شوهر که خانم چینی بود و آقا کانادایی اما توی چین کار میکرد . سوار ماشین شدیم و کم کم آشنا شدیم و کلی در طی مسیر با هم حرف زدیم و یه جورایی رفیق شدیم . بازهم خیابونهای بسیار باریک که همزمان 2 تا ماشین نمیتونستن از کنار هم رد بشن و حتما یکیشون باید توقف کامل میکرد برای عبور اون یکی و یک طرف کوه و طرف دیگه دره بود ...

خب مقصد اول ساحل KELING KELING بود .حتما لباس راحت بپوشید تا بتونید توی اون مسیرها به راحتی حرکت کنید . یه سراشیبی تند و یه صحنه باورنکردنی . زیبایی خلقت . البته اجازه نمیدادن که بریم لب ساحل و خدایی نمیشد هم بریم( با عکس بهتون نشون میدم دلیلش رو ) . اما آب به قدر صاف و زلال بود که از اون ارتفاع ما 4 تا سفره ماهی رو دیدیم . بازم میگم مناظری که من توی اون یکروز دیدم فقط و فقط میتونید روی کارت پستالها و یا توی رویاهاتون ببینید . اگر دوست دارید که رویاهاتون رو به خط واقعیت برسونید حتما یکروز رو برای گشت زنی توی این جزیره وقت بذارید .وقتی داشتیم برمیگشتیم به سمت ماشین راننده ما رو برد جایی برای عکس گرفتن . وای وای وای . نمیتونم چیزی بگم از زیبایی اونجا. ظاهرا کلا مکان برای عکس گرفتن بود .چون همه منتظر بودن . ما رفتیم یه چرخی همون دور و اطراف زدیم و برگشتیم تا نوبتمون شد و رفتیم بالای درخت :) و عکس گرفتیم .بی نظیر . رویایی . هر چیز خوبی که به ذهن میرسه . دقیقا همون بود .

فیلم 7 - ساحل کلینگ کلینگ و مسیر عبوریش 

 

عکس 10 - نماهای مختلف از ساحل کلینگ کلینگ

HCVEsZaQtEYAhIlzSqds0Tv4CcKyCAp1E3ZWWPOD.jpegO5F91jIiXm3l6T9vamt4n06isSolVjwbvsKtSkVg.jpeg

مقصد دوم BROKEN BEACH  بود  . عکس این ساحل رو معمولا روی بروشورهای تبلیغاتی میبینین . احتمالا همگی کارتن دیدید وتوی اون صحنه ای که یه مسیر رو طی میکنن و بعد از طی یه سربالایی دریا زیر پاشونه با تمام زیباییهاش . دقیقا همین صحنه بود . مسیرها خیلی سخت بود و هوا هم گرم و البته ارزش رفت رو صد در صد داشت . به هیچ عنوان به خاطر سختی مسیر این تور رو از دست ندید چون بعد پشیمون میشید .همونطوریکه از اسم این منطقه پیداست به نام ساحل شکسته نامگذاری شده که خیلی اسم با مسمایی بود براش . چون دقیقا انگار یه بخش از ساحل که با صخره های بلند احاطه شده بوده بر اثر برخورد آب و شکستگی صخره ها تبدیل به یه آبگیر کوچیک شده بود  که البته اونروز برای شنا پرچم قرمز زده بودن و نمیشد به هیچ وجه شنا کرد .

فیلم 8 - نمایی از broken beach

بعد از دور زدن اون ناحیه رفتیم به یه جایی که شبیه یه خلیج کوچیک بود و دیدیم که مردم دارن شنا میکنن . راننده به ما هم گفت به شرط نزدیک نشدن به لبه صخره ای شما هم میتونید شنا کنید .زبان از گفتنش قاصره و شاید نتونم عکسی بذارم چون تعداد زیادی داشتن شنا میکردن و یا همینطوری نشسته بودن و حرف میزدن . ( اگر بتونم عکس مناسبی پیدا کنم براتون میذارم ) و چقدر خوب بود . هنوز هم مزه مزه ش میکنم . بعد از یه شنای فوق العاده برگشتیم سمت ماشین که بریم برای ناهار و چه جای زیبایی برای ناهار خوردن بود و از همه بهتر تا رسیدیم اونجا اومدن و برای نوشیدنی سوال کردن و چی میتونست بهتر از یه لیموناد خنک توی اون هوای گرم باشه . :) :)  و عجب لیمونادی بود با لیموی تازه و یخ .حدود یکساعت ناهار خوردنمون طول کشید و بعد حرکت کردیم .

عکس 11 - ناهار بسیار خوشمزه در نوسا پنیدا

8xFkOyU2RtrtaLBO37KdPlymLuDFir9PI0p7EbKZ.jpeg

 

مقصد سوم CRYSTAL BAY بود که به ساحل زیباش معروف بود و برای اسنورکلینگ رفتیم اونجا . بعد از انتخاب فین مناسب برای هر کدوممون رفتیم و سوار قایق شدیم . اونجا وسایل رو در اختیارمون گذاشتن . اما من با اینکه شنا بلد بودم میترسیدم برم داخل آب . چراااا نمیدونم :) .یا باید ترس رو کنار میذاشتم و میرفتم و لذت میبردم یا باید با دست خالی برمیگشتم به ساحل .بعد از یک ربع تامل آخر تصمیم گرفتم و پریدم توی آب و چقدر سرد بود :( . راستی اگر رفتید خیلی مراقب بازوهای آهنی قایقها باشید . همسفر ما متوجه این بازو نشد و با صورت خورد توی این بازو و کلا برنامه رو به خاطر خونریزی شدید بینی از دست داد . البته خدا رو شکر چیزیش نشد .فقط یه ضربه محکم بود و جالب بود که سوال میکرد اینجا که کوسه نیست :) . ناخدا هم به سمت دریا اشاره میکرد میگفت اینجا نه اما اونجا خارج از خلیج کوسه هست . خلاصه اینکه کلی از زیباییهای زیر آب هم لذت بردیم و بعد برگشتیم توی قایق و رفتیم سمت ساحل برای برگشت .

عکس 12 - نمای زیر آب کریستال بی

MjtoedB2U7OmE2PC37BgQLl1Dus5CZocwOllZGX3.jpegRLVqs572bdPdREmzzVAJITSnq3bMutXFY09W31AD.jpegQQZyTHk2r5pOsYYxlSU7V5FIz96U4xrLitCPPFMn.jpeg

تعداد زیادی هم فیلم دارم از زیر آب اما میدونم دیگه از حوصله جمع خارجه . برای همین فیلمها رو فاکتور میگیرم :)

روز فوق العاده ای بود . دیگه وقت آنچنانی نداشتیم . ساعت 4 بعد از ظهر بود و قایق ساعت 5 عصر به سمت سانور حرکت میکرد . ما رو به اسکله رسوند و حدود 20 دقیقه وقت داشتیم . بلیط ها رو برامون گرفت و خداحافظی کرد و رفت و ما هم ساعت 5 عصر سوار قایق شدیم و به سانور برگشتیم . وقتی رسیدیم دوباره همون پروسه پیاده شدن از قایق و حرکت توی دریا تا رسیدن به خشکی بود . اونجا هم راننده منتظر بود . بعد از خداحافظی با دوستان جدیدم به سمت ماشین رفتیم و دیدم دوستی که صبح با هم همسفر شده بودیم تو ماشین بود . از چیزایی که دیده بودیم حرف زدیم و عکسامون رو به هم نشون دادیم . وقتی عکسهای منو دید گفت حتما باید نوسا پنیدا رو هم ببینه . اما لمبونگان انگار خیلی کوچیک بود و در واقع در شمال جزیره نوسا پنیدا واقع شده بود .و در پایان مسیر از هم خداحافظی کردیم و من برگشتم هتل .

چند شبی بود که از نزدیک هتل صدای جشن و پایکوبی میومد . روزی که رفته بودم WATER BLOW  دیدم پلاکاردهای بزرگی نصب کرده بودن از فستیوال نور و رنگ و موسیقی . تصمیم گرفتم بعد از یه استراحت کوتاه برم اون سمتی :) . لباس تر و تمیز پوشیدم و حرکت کردم . از هتل تا اونجا راه زیادی نبود . وقتی رسیدم انبوه جمعیتی بود که  داشتن میرفتن داخل و هنوز برنامه های اصلی شروع نشده بود . دور تا دور پر از فروشگاه  و اغذیه فروشی بود . رفتم روبروی سن اجرا ایستادم . جایی که بیشترین جمعیت منتظر بود . مجری ها 5 دقیقه حرف زدن و بعد صحنه رو به دی جی ها واگذار کردن و چه مراسمی ی ی ی. پودر های رنگی همه جا پخش بود . دست مردم و صحنه گردانان و همینطوری میپاشیدن روی هوا . تنها بدیش همین بود که وقتی با ظاهر تمیز میرفتی اونجا رنگی رنگی برمیگشتی که اونم به نظر من عالی بود .

فیلم 9 - گوشه هایی از فستیوال رنگ و نور و موسیقی

عکس 13 - تکه هایی از محل فستیوال

cozjbkwkscQxbSbWCOIculFyHQeJEc16CssSH9Mu.jpeg

65s1vFsNhgE90v3NRHyY2FUqgf1WALdaubqqhFs0.jpeg

وقتی داشتم برمیگشتم سر تا پام پر از رنگ بود چون میخواستم برم شام بخورم اول رفتم توی دستشویی و کمی سر و صورتم رو تر و تمیز کردم . با این حال تا رسیدم توی رستوران گفتن کجا بودی ؟ منم گفتم فستیوال و میخندیدن . اون شب اسپاگتی با لابستر خوردم . طعمش باورنکردنی بود .

عکس 13 - سالاد سزار با طعمی و اسپاگتی با لابستر . البته واسه 2 شب متفاوته چون یکیش رو هم به زور میشه تا آخر خورد 

uCGlNNmQF66zW81nmUp6CrPIu53JclPeJtzrT6Ik.jpegSugZexwK3c4DwNYJd01DPHKc76aHjHn3ZkNH7seE.jpeg

دوستانی که قصد اقامت در گرند حیات رو دارن پیشنهاد من به شما کافه سالسا و SALSA VERD یا همون سالن غذاخوری ایتالیاییش هست . تنها نکته ای که توی این هتل توجه منو به خودش جلب کرد همین بود .

بوفه گرند حیات برای هر نفر به مبلغ 550 هزار روپیه بود و این تفاوتش با هتل پادما بود و من ترجیح دادم از رستوران ایتالیایی استفاده کنم . این تفاوتی بود که در قسمت اول سفرنامه قولش رو داده بودم .

باید برمیگشتم اتاق که جمع جور کنم . فردا روز خداحافظی بود . برگشتم و چیزایی رو که باید جمع کردم و گذاشتم جلوی درب . پرواز من ساعت 9 صبح بود و من باید 2 ساعت زودتر توی فرودگاه میبودم . تور لیدر هم قرار بود ساعت 6 صبح بیاد دنبالم . خوابیدم و ساعت 5 و نیم بیدار شدم و آماده شدم واسه حرکت و رفتم سمت لابی و دیدم که تور لیدر منتظرمه .

عکس 14 - نمای طلوع - روز خداحافظی 

ceNoLjulbhMYF3UlyXvGmnQReJW5jHtQ93BL7WYh.jpeg

بعد از تسویه حساب با هتل حرکت کردیم  سمت فرودگاه و حدود 40 دقیقه بعد اونجا بودیم و بعد مراحل تحویل بار و چک پاسپورت و الی آخر . راستی اگر قصد خرید هر چیزی با سمبل های بالی و یا استارباکس رو دارید حتما توی سالن اول بخرید که توی سالن دوم از این چیزا خبری نیست . یه صبحانه مختصر خوردم و بعد گشت زدن ساعت 20 دقیقه به 9 وارد سالن ترانزیت شدم و با 30 دقیقه تاخیر هواپیما از زمین بلند شد .موقع دریافت کارت پرواز از خانمی که اونجا نشسته بود خواهش کردم جای من رو عوض کنه و کنار راهرو بذاره . با اینکه جای من از قبل تعیین شده بود اینکار رو برام انجام داد و من به خاطر این لطف کلی تشکر کردم. بر خلاف سفر ورودی توی این برگشت 3 یا 4 ساعتی خوابیدم . سخت بود اما خوب بود . حداقل کمی استراحت کردم . به دوحه رسیدیم و بعد از 3 ساعت استاپ دوباره سوار شدیم و به سمت ایران حرکت کردیم . صندلی من توی راهرو کنار یک زن و شوهر مسن بود که از راه خیلی دوری داشتن به ایران برمیگشتن  . وقتی وارد شدم کابین بالای سرم ، قبلیش و بعدیش پر بود . درنتیجه مجبور شدم کوله پشتیم رو توی کابین مقابل بذارم .

یک هموطن متشخص اومد و اتفاقا هم ردیف ما بود منتها کنار پنجره . میخواست وسایلش رو بذاره توی کابین بالای سرش که دید یه کیف اونجاست . با لحن بسیار بی ادبانه به این زن و شوهر کناری من گفت این مال شماست؟ . منم زودتر جواب دادم گفتم مال منه . گفت چرا اینجاست ؟ گفتم چون کابینهای بالای سرم پر بود . گفت اینجا صندلی منه پس این کابین هم مال منه . منم گفتم اینجا هیچی مال کسی نیست . گفت هنوز هیچ کس اینجا ننشسته . گفتم میتونید از کابینهای کناری استفاده کنید . یه نگاهی انداخت و سری تکون داد و نچ نچی کرد و وسایلش رو جا به جا کرد . بعد دیدم که کنارش کلا خالیه . فقط عادت کردیم حرص بزنیم . همین ن ن ن. از دیدن این رفتارهای  یه هموطن قلب آدم به درد میاد و تاسف میخوره از اینکه یه هموطن چجوری باهات رفتار میکنه و یه غریبه چه رفتاری باهات داره . شاید عده ای ناراحت بشن از این حرفهای من اما من خودم یه ایرانی هستم و اینا رو گفتم بلکه بعضی از این قبیل آدمها کمی فکر شده تر رفتار کنن . کمی فکر کنن که چرا باید اینقدر رفتارشون از دیگران مردمان متمایز باشه که آدم برای برگشت به مملکت خودش و کنار هموطنانش  و خیلی از دلایل دیگه متاسف باشه . ( این حرفها رو شاید به زبون نیاریم اما همه در دل داریم . پس به خاطر جسارت گفتنش به من خرده نگیرید . ) نمیخوام این مبحث طولانی بشه چون خودمم دلم نمیخواست آخر اون سفر رویایی اینجوری باشه پس ازش به راحتی گذشتم . رسیدم تهران و وقتی دیدم همه اومدن دنبالم کلی ذوق کردم . بعد از یک هفته انگار خیلی دلتنگ شده بودن .

 

 و این بود سفرنامه من از سفری که هفت سال منتظرش بودم .

چند نکته در پایان هم بگم بهتون .

  • به هیچ وجه روغن برای آفتاب گرفتن با خودتون برندارید چون بلااستفاده ست و اونقدر آفتاب اونجا تنده که توصیه اکید میکنم فقط ضد آفتاب خوب استفاده کنید . با تمام این کارهایی که من کردم روز آخر بازم دستام شروع به تاول زدن کرد .
  • حتما حتما حتما AFTER SUN آلئوورا با خودتون ببرید چون خیلی به خنک کردن پوستتون بعد از سوختگی ناگزیر آفتاب کمک میکنه .
  • به هیچ عنوان پولتون رو توی هتل تبدیل نکنید . روزی که من بیرون از هتل هر دلار رو با نرخ13375 روپیه تبدیل کردم داخل هتل هر دلار رو 13145 روپیه تبدیل میکرد.
  • به هیچ عنوان از فروشگاههای داخل هتل چیزی نخرید . من یک بستنی مگنوم ( بیرون 15000 روپیه بود ) و یه شکلات ( بیرون 30000 روپیه بود ) رو توی هتل خریدم 90000 روپیه . یعنی دقیقا دو برابر بیرون .
  • دوستانی که قصد سفرهای این چنینی دارید به نظر من کلا پولتون رو صرف هتلهای 5 ستاره نکنید . چون فقط برای خواب به هتل میایید . به راحتی میتونید از سایتهای مختلف هتلها رو ببینید و یه هتل 3 ستاره و تمیز پیدا کنید . و اینکه صد در صد مخالف انتخاب گرند حیات در بالی هستم و حتما نقد مفصلی از این هتل توی سایتهایی که میدونم میگذارم . ای کاش آژانسها هم این مطالب رو بخونن تا بتونن برای انتخاب هتل به مشتریهاشون کمک کنن .
  • در انتها عذرخواهی میکنم اگر مبحث طولانی شد . اما چون دیده بودم توی سفرنامه های قبل دوستان تقاضای عکسهای بیشتر کرده بودن با خودم گفتم این سفر نامه رو پر و پیمون بذارم تا شاید به درد کسانی که میخوان این تجربه رو داشته باشن بخوره. ممنون از حوصله ای که بابت خوندن این سفرنامه و دیدن عکسها و فیلمها میگذارید .امیدوارم براتون مفید باشه.

پاینده باشید و سرافراز

 

نویسنده : مهشید پرتوی

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.