**اولین روز سنگاپور :
هنوز توی آسمون پوکت بودیم و از آسمون میشد جزایر اعجاب انگیزش رو دید ، و بعد هم جزایر کشور اندونزی رو دیدیمو بعد از حدود دو ساعت وارد آسمون بندر سنگاپور شدیم ،
اولین چیزی که از بالا دیدیم تعداد زیاد کشتی های تجاری و نظم موجود در جهت کشتی ها بود انگار همه به سمت یک مرکز دایره راه کج کرده بودن.
وارد سالن فرودگاه شدیم ، فرودگاه بزرگ و شیکی بود ، به قسمت چک پاسپورت رسیدیم و توی صف نسبتا طولانی منتظر شدیم تا نوبت به ما برسه ، همپای سفر من رفت پیش مامور چک پاسپوت بعد من رو هم صدا زدن که شما هم بیا و از ما پرسید ایرانی هستین؟!! گفتیم بله ، به ما گفت همراه این همکارم به اون قسمت بِرید ، توی یک صف دیگه هم سه تا جوان عرب رو هم از صف جدا کرده بودن و به اون قسمت بُردن ، ماموری پاسپورتها و ویزاهامون رو با خودش به یک اتاق دیگه ای برد ، آخه بین اینهمه آدم چرا باید مارو بابت پاسپورت ایرانیمون جدا کُنَن و اینجا بود حسّ تحقیر از داشتن این پاسپورت کردم البته این رو هم بگم که برخوردشون کاملا محترمانه و مودبانه بود، بعدها فهمیدم که برای کشور سنگاپور، پاسپورت ایرانی ما نوع درجه ی دو (همتراز با پاسپورت کشورهایی مثل میانمار، سودان، سوریه، پاکستان، افغانستان، عراق...!!!) محسوب میشه و خلاصه بعد از بیست دقیقه یکی از مامورهای ترانزیت که پاسپورت های ما دستش بود اُومد پیش ما و با احترام درباره ی سفر ما و آدرس هتل و مکانش از ما پرسید و البته من باتوجه به سفرنامه هایی که خونده بودم میدونستم که اینارو میپُرسن حتی ایستگاه مترو نزدیک هتل رو هم گفتم، بعد درباره ی تعداد روزهای حضور و مقصد بعدیمون پرسید، گفتم کوالالامپور ، از ما شماره پرواز کوالالامپور رو خواست و بهش گفتم باید اجازه بدی که از توی گوشی دانلود کنم و نشون دادم و وقتی مطمئن شد ما بعد از این چهار روز کشورشون رو تَرک میکنیم ، مُهر ورود رو زَد و ما از مرز فرودگاه وارد خاک سنگاپور شدیم ، کمی دِپرِس شدم بابت این برخورد البته برخورد اونا مشکل نداشت ، مشکل پاسپورتِ ایرانی ما بود ...
سالن فرودگاه چقدر تمیزو شیک بود توی همون نگاه اول مردم سنگاپور آدمهای کاملا جدی و قانون مداری بنظرم اومدن.
به تابلو های ام-آر-تی نگاه کردیم چون اینجا علامت مترو با این اختصار گفته میشه ، قبل از اینکه به باجه ی خرید بلیط مترو بریم لازم بود کمی پول توی فرودگاه چینج کنم پس پنجاه دلار امریکا رو تبدیل کردم به دلار سنگاپور و بعد به باجه ی بلیط فروشی رفتم ، کارتی بود که مخصوص توریستها بود و با پرداخت چهل دلار (توی این قسمت هر مبلغی که به دلار اعلام میکنم منظورم دلار سنگاپور هست) میتونستن به مدت سه روز بصورت نامحدود از مترو استفاده کنن و بعد از اتمام سفر با پس دادن این کارت ده دلار به شما عودت داده میشد .دو تا کارت خریدیم و به سمت ام-آر-تی حرکت کردیم . سرویس دِهی مترو عالی بود (بازهم حسرت که چرا توی تهران باید از سرو کول هم بالابریم وقتی سوار مترو میشیم) بعد از مدت پانزده دقیقه به ایستگاه نزدیک هتل باس رسیدیم ! خیلی به فرودگاه نزدیک بودیم
به هتل رسیدیم فاصله ی حدود دو دقیقه ای با ایستگاه مترو داشت ، هتل بسیار بلند و تمیزی بود ولی تعداد اتاقهای این هتل خیییلی زیاده و باعث میشُد که لابی همیشه شلوغ باشه البته پر از چینیهای بی ملاحظه ، تعداد افرادی که پذیرشِ هتل بودن حدود ده نفر بود !! با این وجود بازهم سَرِشون شلوغ بود .
پاسپورتهامون رو به رِسپشن تحویل دادیم ، اتاقی که من رزرو کرده بودو سیتی ویو بود و بدون صبحانه ، اتاقی توی طبقه ی هفتم به ما داد و ازش خواستم که امکان داره اتاق توی طبقات بالاتری به ما بِدید و با خوشرویی گفت اجازه بِدید چک کنم ، بعد اتاق توی طبقه ی چهاردهم هتل رو به ما داد ، اینجا خودمون باید چمدون هامون رو میبردیم بالا البته اینکه مردم سنگاپور انتظار انعام ندارن هم از فرهنگهای جالبی بود که من قبلا دربارش شنیده بودم، با زدن کارت اتاقمون روی قسمت مشخص شده، کلید آسانسور برای طبقه ی ما فعال میشد یعنی هر کسی فقط میتونست به طبقه ای که اتاقش اونجا بود وارد بشه و طبقه ی استخر و رستوران و لابی نیازی به زدن کارت اتاق به آسانسور نداشت
اتاق کوچیک ولی خیلی تمیز ، منظره ی زیبایی از شهر جلوی ما بود کمی استراحت کردیم و آماده شدیم یه کشور - شهر جدید رو کشف کنیم
( لابی شیک هتل باس )
(منظره ی شهر سنگاپور از پنجره ی اتاق طبقه ی چهاردهم )
*یک نکته ای رو اشاره کنم درباره ی انتخاب اسم سفرنامه ، نیویورک آسیا تا جایی که بنده شنیدم و در سایتها استفاده میشه به شهر سنگاپور گفته میشه نه دبی! چون یکی از دوستان اسم سفرنامه ی خودشون رو که درباره ی دبی بود این اسم رو گذاشته بود خیلی تعجب کردم !!!
( فضای بیرونی باس هتل )
(فرهنگ استفاده از دوچرخه در این شهر خیلی بالاست )
(ایستگاه لوندر در نزدیکی هتل باس )
غروب شده بود و ما با مترو به نزدیکی هتل های مارینا بی سندز شدیم ، از ایستگاه مترو که پیاده شدیم ،تمیزی شهر و آسمانخراش ها خودنمایی میکردن ، همه چیز منظم و مرتّب بود ، تمام ماشینها جوری تمیز بودن که انگار تازه از کارواش اومدن بیرون .
( ایستگاه مترو)
قدم زدیم ، نزدیک دریاچه ی روبروی هتل که رسیدیم دیدیم عده ی زیادی جمع شدن و نمایش نورو لیزر با آهنگ های سنتی سنگاپوری که ماجرایی سنتی رو روایت میکرد نگاه میکنن ، زمان خوبی رسیده بودیم و وقت این نمایش بود حدود ده دقیقه بعد تمام شد و کل جمعیت متفرق شدن
باورمون نمیشد کنار این سازه ی عظیم که نماد سنگاپوره هستیم ، قدم میزدیم و لذت میبردیم گشتی توی فروشگاه های بزرگ اونجا زدیم ، هر برند معروفی که فکرشو بکنید اونجا بود ، به سمت فست فود(مک دونالد) نزدیکی هتلمون رفتیم و شام خوردیم ، قیمتها خیلی بالابود البته ارزش پول ما پایین بود نه قیمت اونها ، شام ما شامل همبرگر و مرغ سوخاری با سیب زمینی و نوشابه حدود بیست دلار شد !به سمت هتل رفتیم و استراحت کردیم تا فردا پر انرژی بتونیم سنگاپورگردی کنیم.
عکسهای زیر هم از فضای فروشگاه ها و کافی شاپهای لاکچری هتل مارینا بی سندز هست:
**دومین روز سنگاپور :
ساعت هشت صبح بیدار شدیم وسایل صبحونه شامل اَرده و شیره و پسته و گردو همراهمون بود پس صبحونه ای خوردیم و راهی سنگاپور گردی شدیم .
سوار مترو شدیم و ایستگاه مارینا-بای پیاده شدیم ،
برنامه ی امروزمون رو با اینجا شروع کردیم Cloud Forest at Gardens by the Bay
قسمت ابتدای این باغ محل فروش بلیط هست که سه تا بلیط برای فروش داشت شامل :
Cloud Forest , flower dome , Skyway
تصمیم گرفتیم که اسکای وی رو توی اولویت بعدی قرار بدیم پس بلیط رو خریداری کردیم مبلغ بلیط برای دو نفر 28 دلار شد . فاصله ی باجه ی خرید بلیط تا اونجا رو میتونستید با ماشینهای برقی مخصوصی که اونجا بود به قیمت پنج دلار طی بکنید ولی ما تصمیم به دیدن این باغ بینظیر داشتیم پس تصمیم گرفتیم قدم بزنیم و چون ساعت اول صبح بود هوا خوب و محوطه حسابی خلوت بود .
توی جنگلی قدم زدیم که هجده درخت غول پیکر مکانیکی که ارتفاعی حدود پنجاه متر دارن و از گیاه های رونده ی استوایی پوشیده شدن و روشنایی شب رو از انرژی خورشیدی ذخیره شده در طی روز به دست میارن حتی محفظه ی جمع آوری آب باران دارن که برای آبیاری گیاهان این محوطه ازش استفاده میشه به بزرگترین مجموعه آبشار سرپوشیده ی جهان با تنوع بینظیر گیاهی ، اینجارو در کلام نمیشه وصف کرد. عکسهای زیر نمونه ای از زیبایی بینظیر این مجموعه هست.
( نوع خاصو عجیب ارکیده )
( مجموعه ی کوچکترین ارکیده های جهان که با ذره بین قابل مشاهده بودند)
بعد از دیدن این مجموعه ی سرپوشیده وارد سالن دیگری شدیم و اینجا متفاوت از مجموعه ی قبلی بود ،پُر از کاکتوسهاو گلها و درختان عجیب با اندازه های بزرگ که خیلی از اونها رو برای اولین بار بود که میدیدم.
شانس دیگه ای که آوردیم این بود که فصل شکوفه های گیلاس بود و به همین جهت قسمت خاصی از این مجموعه مخصوص ژاپن و شکوفه های گیلاسش بود که فقط یک ماه در سال نمایش داده میشد .
( بعد از دیدن این باغهای باشکوه ، به این سالن هدایت شدیم که درباره ی اثرات آلودگی بر گرم شدن کره ی زمین و پیامدهای اون توضیحاتی به صورت فیلم نمایش داده میشد)
ساعت حدود چهار عصر بود و از دیدن اینهمه زیبایی و جاهای عجیبو جالب ، حس خوبی داشتیم و دوست نداشتیم اینجارو ترک کنیم ولی چاره ای نبود چون زمان کوتاه و جاهای دیدنی زیادی مونده بود و تصمیم گرفتیم بریم سمت فست فود نزدیک هتل که مشتری ثابتش شده بودیم و چیزی بخوریم پس به سمت مترو حرکت کردیم ، فاصله ی زیادی تا مترو بود و میتونستیم از ماشینهای برقی که در مجموعه بود استفاده کنیم یا قدم بزنیم و چون بخشهای زیادی از باغ رو ندیده بودیم قدم زدیمو کلی عکس گرفتیم ، هرجایی رو که نگاه میکردی کاملا اصولی و با برنامه درختکاری کرده بودن و از اینهمه نظمو زیبایی متحیر میشدی .
ایستگاه مترو نزدیک این باغ هم حالو هوای گلُ گیاه داشت و با عکسهایی از گلها وآینه تزیین شده بود
، سوار مترو شدیم و به فست فود نزدیک خونمون رسیدیم غذایی خوردیمو برای کمی استراحت به هتل رفتیم.
غروب تصمیم داشتیم به خیابون اُرچارد بریم ، سوار بر مترو به سمت ایستگاه اُرچارد رفتیم ، خیابون بزرگ با ساختمونهای شیک و عجیب و پاساژهای لوکس بود .
برنامه ی بعدی رفتن به خیابون هند کوچک بود ، ایستگاه مترویی به همین نام وجود داره که نزدیک همین محله ، اینجا واقعا هند کوچکه ، مغازه ی لباسهای رنگارنگ هندی ، دکه های گُل فروشی که گُل رو به صورت گردنبند درست کردن ، غذاهای هندی و آهنگهای هندی ، کلاً وقتی اینجا قدم میزنی انگار سرزمین هندوهاست .
کمی جلوتر به معبد زیبای هندی ها رسیدیم ، کفشهارو در آوردیم و به نشانه ی ادب و احترام از کنار درب وارد معبد شدیم ،خوشبختانه به ساعت عبادت هندیها رسیده بودیم ، ظاهراً هندیها هروز ساعت هفت صبح و هفت شب برای عبادت به معابد میان و ساعاتی رو به دعا و نیایش و آوردن میوه و گردنبندهای گل برای خدای خودشون و گرفتن حاجت میپردازن ، میدیدیم که هندیها به یک باجه مراجعه میکنن و پول میدن و یک کاغذ میگیرن ، اول فکر کردیم شاید نذورات خودشون رو به بادجه میدن و رسید میگیرن ولی بعدش درباره ی این موضوع از نگهبان پرسیدیم وبهمون گفت که هندیها قبض تهیه میکنن و بابتش پولی میدن و روی اون قبض درخواستها یا همون دلنوشته های خودشون رو که میخوان به خدای خودشون برسونن رو مینویسن ، خیلیها دعای رونق کسبو کار میکردن.
بعد از این معبد زیبا، چشممون به بازارچه ی میوه توی کوچه پس کوچه های محله افتاد و به سمت بازارچه رفتیم ، میوه و سبزیهای جالبی داشت ، دوست داشتیم وسایل آشپزی داشتیمو از این سبزیها استفاده میکردیم ؛) کمی میوه از این بازار گرفتیمو به سمت هتل رفتیم.در نزدیکی هتل از فروشگاه کمی خرید کردیم و جالبه که شما پول نقد خرید رو به شخص تحویل نمیدید و داخل دستگاهی میریزید و تسویه حساب میکنید ،که برای ما جالب بود . روز خیلی خوبی رو پشت سر گذاشتیم و از اینکه استفاده ی بهینه ای از روزمون کردیم خیلی خوشحال بودیم .
***روز سوم سنگاپور :
باغ گیاه شناسی و ارکیده برنامه ی امروز صبح بود ، مطابق معمول صبح زود بیدار شدیم، صبحانه خوردیمو آماده شدیم که با مترو به ایستگاه بوتونیک گاردن بریم. ورودی این باغ رایگانه ، در قسمت ورودی روی تابلو هایی درباره ی تاریخچه ی صدو پنجاه ساله ی این باغ و کسی که این باغ رو احداث کرده ،توضیحی داده شده. قدم به قدم که جلوتر میرفتی از زیبایی این باغ متعجب میشدی ، چیزی نمیتونم دربارش بگم و شمارو به دیدن بخش کوچیکی از زیبایی این باغ دعوت میکنم :
(دیدن این سوسمار یک متری که یکهو کنارمون سبز شد مارو به وحشت انداخت )
(این جونورا که میبینید ماهی نیستن!!! ، اینا لاکپشتن )
بعد از دو ساعت پیاده روی و عکاسی به باغ ارکیده که بزرگترین باغ ارکیده در جهان هست رسیدیم با ورودی نفری پنج دلار وارد باغ شدیم ، خدای من مگه میشه اینهمه زیبایی... یعنی یکی از خاصیتهای سنگاپور اینه که هرجایی که فکر میکنی انتهای زیباییه و وقتی جلوتر میری میبینی از جای قبلی بهتره این قاعده درباره ی همه چیز سنگاپور صادقه از باغهای بینظیرش تا خیابونهای شیکو سرسبزش ،اینجا ارکیده های زیادی هست و گونه های جدید نیز اینجا پیوند زده میشه و حتی با پرداخت پول البته نجومی ، میتونین اون گونه رو به اسم خودتون ثبت کنید ، یک نمونه ارکیده به اسم صدر اعظم آلمان دیدیم ، بازهم چیزی برای گفتن ندارم و شما رو با بخش کوچکی از متنوع ترین ارکیده های جهان آشنا میکنم :
از باغ ارکیده بیرون اومدیم و برای رسیدن به ایستگاه مترو باید حدود یک کیلومتر پیاده روی میکردیم و بازهم با گیاهای قشنگتر و ابعاد دیگه ای از این باغ آشنا شدیم و بازهم جاهایی از باغ مونده بود که ندیده بودیم ولی دیگه پیاده روی توی این هوای گرم و شرجی ، انرژی رو از ما گرفته بود سوار بر مترو شدیم ، ساعت حدود سه عصر بود ، به رستورانی که در نزدیکی باغ بود رفتیم و چیزی خوردیم تا انرژی بگیریم ، ما از هشت صبح تا الان درحال راه رفتن بودیم ، همپای سفر من دیگه پایی برای ادامه نداشت ولی من دوست داشتم بازهم ببینم این شهر زیبارو تا بعدها حسرت ندیدن جاهای جالب این شهر رو نخورم پس تصمیم گرفتیم من به سنگاپور گردیم ادامه بدم و خانومم برای استراحت با مترو به سمت هتل رفت .من هم شروع کردم به سنگاپور گردی ، بخش کوچیکی از سنگاپور زیبا رو ببینید :
تصمیم داشتم محله ی چینیها و معبد دندان بودا رو ببینم پس به سمت محله ی چینی ها رفتم ، خوشبختانه مترو سنگاپور شبکه ی گسترده ای داره و نیازی به استفاده از تاکسی نیست و قطعا یکی از مسایلی که برای توریستها مهمه ، وجود وسایل حملو نقل عمومی راحت و در دسترسه که باعث میشه کشوری به بالاترین تعداد توریست برسه.
محله ی چینیها ساختمونهای کوتاه ولی رنگارنگ داشت ، خیابونها عریض و تمیز ، کمی جلوتر به فروشگاهی رسیدم و با نوشیدنی خنک انرژی دوباره گرفتم و مسیر رو ادامه دادم ، از نرم افزار نقشه ی آفلاین مسیرها رو جستجو میکردم که به معبد معروف این محل برسم و بالاخره پیداش کردم ، وجود این معبد با ساختار چینی سنتی وسط یک شهر مدرن حس خوبی به آدم میداد و بازهم خوشبختانه به نیایش چینیها در معبد رسیدم و حدود یک ساعت مشغول دیدن عبادت و عکاسی از چینیها بودم.اسم این معبد دندان عتیقه ی بوداست .
یک گروه بزرگی هم از بچه ها رو از مدرسه به عنوان اردوی زیارتی آورده بودن به این معبد ، یاد اردوهای زیارتی خودمون افتادم ، دقیقا به همون سبکو سیاق اردو اومده بودن. یکی از بچها دید که دارم عکاسی میکنم و دستش رو به علامت پیروزی نشون داد
به سمت هتل رفتم ، با اینکه به شدت خسته بودم چون از ساعت هشت صبح تا الان که ساعت شش عصر هست در حال پیاده روی بودم ولی دوست نداشتم زمان رو از دست بدیم ، همپای سفرم کمی استراحت کرده بود و انرژی گرفته بود به همراه خانومم به لابی هتل اومدیم ، گوشه ی لابی خانومی بود که بلیط جاهای مختلف دیدنی سنگاپور رو به همون قیمت میفروخت ولی اگه بیشتر از یکی ازش بلیط میگرفتی بهتون برای هر بلیط هشت دلار تخفیف میداد ، برنامه ی امشب رفتن به سکوی دید باز بالای هتل مارینا بای سندز بود و برنامه ی روز آخر هم رفتن به باغ وحش سنگاپور ، برای هرکدوم بلیط رو خریداری کردیم قیمت بلیط برای اسکای پارک که همون فضای بالای هتل هست هجده دلار و بلیط باغ وحش هم سی وسه دلار که البته بابت بلیط باغ وحش هشت دلار برای هر نفر تخفیف گرفتیم.
داخل مترو صندلیهایی با رنگ قرمز وجود داره و بالای اونها نوشته شده که این صندلی رزرو شده و افرادی که باید روی اون صندلی بشینن هم با عکس مشخص کرده و واقعا در زمانی که ما اونجا بودیم ،روی این صندلی افراد مسن مینشستن و کسی به خودش اجازه ی نشستن روی این صندلی ها رو نمیداد ،
با استفاده از مترو به سمت هتل مارینا بای سندز رفتیم و گشتی توی محوطه جلوی هتل و اون درختهای غولپیکر زدیم
( عده ی زیادی از توریستها روی چمنهای محوطه دراز کشیدن تا حوالی همزمان با غروب خورشید ، نورپردازی بینظیر محوطه ی Garden by the bay رو ببینن )
توضیحاتی درباره ی Garden By The Bay :
این باغ خیلی بزرگ دارای هجده درخت غول پیکر مکانیکی هست به ارتفاع حدود پنجاه متر ، جالبه که بدونید کل سیستم نورپردازی این درختها با استفاده از انرژی خورشید تامین میشه و جالبتر اینه که جوری ساخته شدن که آب بارون رو جمع میکنن و برای آبیاری کل این مجموعه ی اعجاب انگیز از همین آب بارون استفاده میکنن.
بدنه ی این درختان مکانیکی از سرخس و گیاهان رونده ی استوایی پوشیده شده و پلهایی برای عبور از قسمت بالای این درختها وجود داره که با خرید بلیط میتونید ازش دیدن کنید ، اسم این پلها اسکای واک هست
( پارکینگ خودروهای لوکس هتل مارینا بی سندز )
ساعت حدود هفت به طبقه ی همکف هتل و از اونجا سوار بر آسانسور به اسکای پارک که سکوی دید باز بالای هتل هست رفتیم
( رسپشن هتل مارینا بی سندز )
لابی هتل بسیار شیک و لاکچری بود و تعدادی از برندهای بزرگ دنیا و کافی شاپ و رستوران در طبقه ی همکف بود ، درباره ی هتل مارینا توضیحاتی خدمتتون عرض کنم :
این هتل در سال 2010 افتتاح شد و مراسم افتتاحیه ی اون جزو گرونترین مراسم ها در نوع خودش در جهان بود ، چیزی که باعث خاص تر شدن این هتل شده وجود استخری به شکل کشتی در بالای این سه برج هست که فقط مسافرینی میتونن از این قسمت استفاده کنن که در این هتل ساکن باشن و قسمت دیگه ی عرشه ی این کشتی ، سکوی دید باز یا اسکای پارک هست که هر کسی با خرید بلیط میتونه از این نقطه کل سنگاپور رو زیر پاهای خودش حس کنه و ببینه هرشب ساعت هشت روبروی این برج مراسمی از رقص آبو نور برگزار میشه که در نوع خودش بینظیره و داستان یک قطره آب رو روایت میکنه و نمایش با ریزش یک قطره آب که نماد زندگی هست شروع میشه و ما برنامه ریزی کرده بودیم که توی اون ساعت بالای برج باشیم ،
( نمای عرشه ی کشتی از بالای برج ، سمتی که استخر معروف هتل در اونجا قرار داره و بازدیدکنندگاه اجازه ی رفتن به اون سمت رو ندارن )
از بالای برج کل شهرو میتونستید ببینید و لذت ببرید .راستی توی برنامه ی ما رفتن به چرخو فلک بزرگو زیبای سنگاپور هم بود ولی طی چند ماه اخیر این چرخو فلک تعطیل بود وقتی از رسپشن هتل دربارش پرسیدیم به ما گفت که به دلایل نقص ایمنی تعطیل شده فعلا .
حدود دو ساعتی بالای برج بودیم ،دیدن سنگاپور از بالای مارینا بی سندز جایی که یکی از آرزوهام بود محقق شده بود و باورم نمیشد که الان بالای این برجهای زیبا هستم ،توی صف طولانی آسانسور ایستادیم تا به پایین برج بریم و از پاساژها و مراکز خرید دیدن کنیم و چیزی بخوریم ، بخشی از این مجتمع عظیم و لاکچری رو ببینید :
سمت مرلاین پارک که سمت دیگر دریاچه ی روبروی هتل مارینا بود بریم ، طی مسیر عکسهای زیادی از برج که غرق در نور بود گرفتیم
( نمایی از موزه ی علم و هنر ArtScience Museums)
این موزه اولین موزه ی علمو هنر جهان در سنگاپوره و با طراحی خاص خودش به شکل ده انگشت انسان ،به نوعی نماد خوش آمد گویی به سنگاپوره و از جذابیت های دیگه ی این شهر محسوب میشه جالبه که بدونید این موزه جزو ده تای اول در جهانه ، اینجا هر بارونی که میاد ، توسط کانالهای تعبیه شده روی سازه ،جمع آوری و بعد از تصفیه برای مصارف داخل همین سازه ازش استفاده میشه و هر شب در ساعات مشخصی با استفاده از نورو صدا و تصاویر ویدیویی روی این سازه ، داستان سرسبزی و دانش و تلفیق این دو در سنگاپور نمایش داده میشه.
به نماد شهر سنگاپور رسیدیم ، مرلاین یکی از اصلی ترین نمادهای کشور سنگاپوره که با بالاتنه ی شیر و پایین تنه ی ماهی که از دهانش آب بیرون میاد و به دریاچه میریزه اُبُهّت خاصی به این پارک داده البته کلا در پنج نقطه ی سنگاپور این مجسمه وجود داره ، این مجسمه ای که مرلین پارک قرار داره حدود نُه متر ارتفاعه داره ولی مجسمه ی غول پیکر دیگه ای از این نماد در جزیره ی سنتوزا وجود داره که ارتفاعش حدود سی و هفت متر میرسه!! که متاسفانه قسمت نشد به این جزیره برم.
( نماد سنگاپور به نام مرلاین که با نورپردازی و موزیک جالب، داستانی رو روایت میکرد )
**روز آخر سنگاپور :
امروز آخرین روزی بود که ما توی این شهر رویایی بودیم و برنامه ی امروز رفتن به باغ وحش سنگاپور بود ، فاصله ی باغ وحش تا هتل حدود یک ساعت بود پس مطابق روال هروزمون ساعت هفت صبح بیدار شدیمو وسایل و چمدونهامون رو جمع کردیم که اتاق رو تحویل بدیم و به لابی رفتیم و کارت اتاق رو تحویل دادیمو بِدون کوچکترین وقفه خروج انجام شد و چمدونهامون رو تحویل قسمت مهمانداری دادیم و با خیال راحت به سمت مترو راه افتادیم ، باید با مترو به سمت ایستگاه اتوبوس میرفتیم و از اونجا بعد از نیم ساعت به باغ وحش که خارج از شهر بود میرسیدیم. بلیط مترو ی مخصوصِ توریستی که ما خریده بودیم فقط سه روز اعتبار داشت و ما باید برای امروز به باجه ی اتوماتیک خرید بلیط مراجعه میکردیم و با وارد کردن مقصد ،بلیط کاغذی تهیه میکردیم که مبلغش برای دو نفر حدود 4 دلار شد ،بلیط اتوبوس هم برای دو نفر شش دلار شد که پول خورد باید تحویل راننده میدادیم که چون خورد همراه نداشتیم خیلی شاکی شد ، چند نفری توی اتوبوس نشسته بودن و ازشون پرسیدم پول خورد دارید؟ و با مهربونی تمام همشون هرچی خورده داشتن دادن به من و این حرکت مهربونانه ی مسافرا برام جالب بود خلاصه پول رو به راننده ی خشن دادیمو روی صندلی نشستیم
راس ساعت 9 صبح ،درب ورود باغ وحش بودیم ، وارد باغ وحش شدیم و برای دیدن یک شگفتی دیگه از دیدنیهای بینظیر سنگاپور آماده شدیم.
سوپرایز ما از دیدن سَردَر خیلی زیبای باغ وحش شروع شد :
از ویژگیهای خاص این باغ وحش اینه که هیج حیوونی داخل قفس نیست و با موانع طبیعی و در موارد خاص با شیشه از انسانها جدا شدن در بدو ورودِ ما به باغ وحش با دیدن این موجود و اینکه آزادانه در بین جمعیت راه میرفت مارو متعجب کرد ، خانومم که خیلی ترسید از دیدن این حیوون رها در بین انسان ولی اون جونور بی آزاری بود البته حواستون باشه که دادن خوراکی به حیونها توی سنگاپور جریمه ی سنگینی داره.
شما رو به دیدن بخش کوچیکی از این باغ وحش دعوت میکنم
ما اولین نفراتی بودیم که صبح زود وارد این باغ وحش شدیم و به مرور باغ وحش شلوغ تر میشد و بچه های سنگاپوره به صورت اُردوی دانش آموزی از مهد کودک تا دبیرستان وارد باغ وحش میشُدَن ولی دیدن بچه هایی که با ملیّتهای و رنگ پوست مختلف کنار هم زندگی میکنن خیلی جالب بود.
جلوتر که رفتیم به محل شوی شیر دریایی رسیدیم که راس ساعت 10:30 شروع میشد ،این شو رایگان بود و ما روی یکی از صندلیها نشستیم و بچه مدرسه ای ها به جمعیت تماشاچیها اضافه میشدن وچیز جالبی که توجه مارو به خودش جلب کرد این بود که یکی از بچه ها با یک پلاستیک به دست وظیفه ی جمع آوری زباله ی خوراکی های دوستاشو داشت و اینجوری میشه که فرهنگ از پنج سالگی توی ذهنو روان بچها جا میگیره و کاش فرهنگ سازی هم یکی از دغدغه های کشورمون بود...
(فرهنگ سازی از نونهالی - یکی از بچه ها داره اشغال بقیه دوستاشو توی پلاستیک جمع میکنه )
جالب بود که حتی شوی شیر دریایی هم روی قضیه ی فرهنگ سازی داشت کار میکرد اما چجوری؟! مثلا مجری آشغالی رو پرتاب میکرد و اون شیر دریایی آشغالها رو داخل کیسه زباله جمع میکرد و این توی ذهن بچه هایی که این نمایش رو میدید به صورت ناخدآگاه تاثیر خودشو میذاشت ،فرهنگ سازی زمان میخواد و شما هیچوقت به بچه ای که الان بیست سالشه و یک عمر از دست پدر مادرش آشغال بیرون ریختن رو دیده نمیتونید بفهمونید که آشغال رو توی سطل زباله بریز ... بگذریم.
به دیدن بقیه ی قسمتهای باغ وحش رفتیمو وارد قسمت مورد علاقه ی من که خزندگان بود شدیم البته خانومم روی صندلی نشست و من مشغول دیدن این موجودات زیبای ترسناک شدم
دیدن خرس قطبی اونم توی یک شهری وسط خط استوا جالب بود .
( تابلوی راهنمای باغ وحش به سبک خیلی جالبی مسیر هر حیوون رو نشون میداد)
دیدن باغ وحش سنگاپور با تموم جذابیت هاش هم از نظر تنوع جانوری هم فضای استوایی با تنوع گیاهی به پایان رسید .
ساعت حدود دو عصر بود با اتوبوس شماره ی 133 به ایستگاه مترو برگشتیم و به سمت هتل حرکت کردیم بازهم از فست فود مک دونالد نزدیک هتل غذای خوشمزه ای خوردیم و چمدونهامون رو از هتل برداشتیم ، فاصله ی هتل تا فرودگاه بین المللی چانگی سنگاپور حدود پانزده دقیقه بود پس با خیال راحت سوار مترو شدیمو به فرودگاه رسیدیم ، کارت مترویی که داشتیم به باجه تحویل دادیم و به ازای هر کارت ده دلار سنگاپور دریافت کردیم .
باقیمونده ی دلار سنگاپوری که داشتم رو توی صرافی فرودگاه تبدیل به یورو کردم .
اون ژل مخصوص آفتاب سوختگی که از پوکت گرفته بودم و روزی چند بار به محل سوختگی میزدم حجم حدود 220میلی لیتر داشت و حمل ژل با حجم بالاتر از صدو پنجاه میلی متر در داخل هواپیما ممنوعه و از اونجایی که سنگاپور کشور قانون مداریه پس من این ژل رو که خیلی گرون هم خریده بودم توی گیت بازرسی از دست دادم .(حتما قوانین مربوط به چیزهایی که میتونید داخل هواپیما به صورت آنبوُرد حمل کنید رو مطالعه کنید مثلا همین ژل یا حتی کِرِمها و... حدّ مجازی داره که باید رعایت بشه
چنتا نکته درباره ی سنگاپور بهتون بگم :
چهار روز توی این شهر بینظیر بودیم و از لحظه به لحظه ی بودن توی این شهر استفاده کردیم با این وجود خیلی جاها مونده بود که فرصتی برای دیدنش نداشتیم ، سنگاپور البته تلفظ درستش سنگاپوره.- سنگاپوریها آدمهای بسیار جدی و سختکوشی هستن ولی وقتی ازشون سوالی میپرسیدی به آرومی جواب میدادن و مهربونن
- سنگاپور چند سال متوالی جزو گرون ترین شهر جهان محسوب میشه و جالبه بدونید معتبرترین پاسپورت جهان متعلق به مردم این کشوره !!! میدونید یعنی چی؟! یعنی میتونن به 180کشور دنیا بدون ویزا سفر یا حتی زندگی کنن. ...
- سنگاپور کوچکترین کشور جنوب شرق آسیاست و این جزیره ی کوچولوی قدرتمند خودش شامل شصتو سه جزیره هست
- این کشور غرق در نعمات الهیه ،از بارون تا جنگل و پوشش گیاهی ولی جالبه که به شدت توی مصرف آب صرفه جویی میکنن
- توی سنگاپور مشکلی از نظر حملو نقل عمومی نخواهید داشت پس نگران نباشید ،مترو از شش صبح تا دوازده شب به شما خدمات میدن البته قیمت مترو بالاست ،من جرات استفاده از تاکسی رو بابت قیمت بسیار بالا نداشتم
- آب و هوای سنگاپور گرم و به شدت شرجی شبیه به تیرماه لاهیجان
- توی تمام پیاده رو ها ،پُلها٫مراکز خرید،متروها و هرجایی که فکرشو بکنید برای افراد معلول یا سالخورده ای ک ویلچر سوار بودن مسیرهای خاصی وجود داشت که دچار مشکل نشن.
- قوانین توی سنگاپور به شدت بازدارنده و محکم هست چنتاشو بهتون میگم -آوردن آدامس همراه مسافر به این کشور جرم و قاچاق محسوب میشه و دو سال حبس یا صدهزار دلار جریمه ی نقدی داره! این جریمه شامل فروش آدامس هم میشه
- غذا دادن به کبوتر توی این کشور صدو پنجاه دلار جریمه داره
- بیرون انداختن آب دهان در جاهای عمومی ممنوع و خاطی ملزم به پرداخت هزار دلار خواهد شد
- و اینگونه سنگاپور به این جایگاه جهانی رسید که معتبر ترین پاسپورت دنیا رو داره و البته امنیت ،آسایش ،رفاه
و اما ادامه ی سفر ،پروازمون با ایرلاین جِت استار بود و سر ساعت 6 عصر از فرودگاه چانگی سنگاپور به فرودگاه بین المللی کوالالامپور انجام شد .
آسمون سنگاپور رو ترک کردیم ، توی هواپیما یک پسر بچه ی کوچوولو با پدر مادرش پشت سر ما نشسته بودن که ظاهرا اهل مالزی بودن و برای تفریح به سنگاپور اومده بودن ، از ابتدای پرواز تا آخر این پسربچه شعرهای انگلیسی با لهجه ی شیرینی میخوند و ذوقو شوق خیلی زیادی داشت که به مالزی برگرده و ذوق زدگی این بچه وقتی بالای مالزی بودیم و سوالهایی که از مادرش میپرسید و اونم با حوصله جواب میداد برامون جالب بود .
کمتر از یک ساعت به فرودگاه کوالالامپور رسیدیم ، کوالالامپور دو تا ترمینال اصلی داره و ترمینال یک متعلق به پروازهای ایرآسیا هست و ترمینال دو مربوط به پرواز ایرلاین های دیگه . وارد فرودگاه شدیم و بعد از عبور از قسمت بازرسی و کنترل پاسپورت رسما وارد خاک مالزی شدیم . اما میخواستم گرب نصب کنم و چون بدون تور سفر اومده بودیم پس ترنسفری هم در انتظار ما نبود ،نیاز به رینگت داشتم، به صرافی رفتم و کمی دلار رو تبدیل کردم و یک سیمکارت با حجم اینترنت 9 گیگ برای یک هفته به قیمت بیست رینگت خریداری و فعال کردم ،گرب رو روی گوشی قبلا نصب کرده بودم ،گرب یه برنامه شبیه به اسنپ خودمونه ،فاصله ی فرودگاه تا شهر کوالالامپور حدود یک ساعته ، از گِرَب تقاضای ماشین تا محل هتل زدم و مبلغ 170 رینگت رو برای حالت اکونومی به من پیشنهاد داد، شنیده بودم که از فرودگاه به شهر کوالالامپور قطاری با سرعت بالا وجود داره پس به دنبال این مترو رفتم و بلیط برای هر نفر پنجاه رینگت تهیه کردم، قطار بسیار تمیز و نویی بود ولی سرعت خیلی بالایی ندیدیم!! به کوالالامپور رسیدیم و با استفاده از گرب با پرداخت هفت رینگت به هتل رفتیم ، ساعت حدود 9 شب بود به قسمت پذیرش هتل ،کارمند هتل با خوشرویی ازما استقبال کرد و پاسپورتهامون رو تحویل دادم تا رزرو اتاقمون رو چک کنه ، هتل تمیز ،شیک و بزرگ بود ،ازش درخواست کردم که اگه امکان داره اتاقی در طبقات بالای هتل به ما بده و گفت بزارید چک کنم ، گفت اتاقی توی آخرین طبقه ی هتل طبقه ی سی اُم بِهِمون میده و در صورتی که از اتاق خوشمون نیومد اتاق رو عوض میکنه( مقداری هم پول که مبلغش زیر صد رینگت بود بابت مالیات که به ازای هر شخصی در خاک مالزی که از هتل ها استفاده میکنه بابت هر شب اقامت باید پرداخت کنه )، باخودمون گفتیم حتما اتاق خوبی نیست که این حرفو زد، چمدونهای بزرگمون رو تحویل دادیم که قرار شد چند دقیقه بعد برامون بیاره، به سمت طبقه ی سی اُم رفتیم وارد اتاق که شدیم تعجب کردیم، یک اتاق کینگ سوییت ویژه بود زیربنای اتاق 70 مترمربع و داخل اتاقمون اتاق دیگه به همراه میز آرایش و کمد دیواری بزرگ ، سِیفتی باکس بزرگ و اتو بود ،
( نمایی از اتاقمون و پنجره ی رو به شهر در طبقه ی سی اُم -آخرین طبقه- هتل سری پسفیک )
با خودمون گفتیم نَکُنه بابت این سویت ویژه از ما مبلغ بیشتری بگیره ولی اگه اینجوری بود حتما بهمون میگفت درباره ی پرداخت پول اضافی، پس بیخیال این افکار شدیم و موندن توی این اتاق رو با کمال میل قبول کردیم.
بعد از چندین روز گشت توی تایلند و سنگاپور ، حسابی خستگی جسمی توی بدنمون بود تصمیم گرفتیم توی مالزی کمتر بدو بدو کنیم و بیشتر استراحت کنیم ولی جاهای مهم مالزی رو هم از دست ندیم. ساعت حدود ده شب بود ما هم گشنه بودیم هم خسته ، خانومم توی هتل موند و من برای خرید شام و کمی خوراکی رفتم تا سرو گوشی آب بدم و شناسایی رستورانهای اطراف هتل رو انجام بدم ، توی خیابون نزدیک هتل قدم میزدم که چشمم به یک رستوران هندی افتاد کمی جلوتر رفتم و عکس غذاهایی که گذاشته بود خیلی شبیه به غذاهای کبابی ما بود مثل کوبیده ، جوجه ، شیشلیک... دو نوع غذا رو انتخاب کردم ولی برنج همراه غذا رو نگرفتم چون برنجشون به نظر خام میومد پس غذا رو به همراه چنتا نون اضافی که همونجا طبخ میکردن گرفتم و بعد از کمی خرید تنقلات از فروشگاه به سمت هتل رفتم ، خانومم با دیدن غذا خیلی ذوق کرد البته حق داشت چون چندین روز بود که غذایی باب میلمون پیدا نکرده بودیم .
اولین روز کوالالامپور :
ما آخرین نفراتی بودیکه برای صبحانه توی رستوران هتل. امروز تصمیم گرفتیم به باتو کیو بریم پس با استفاده از نرم افزار گرب و صرف هزینه ی هشت رینگت از هتل به سمت باتوکیو حرکت کردیم،
هوا شرجی و گرم بود ولی نسبت به سنگاپور هوای کمی خنکتری داشت ، تصویری که از باتوکیا توی ذهنم داشتم با واقعیتش یکی بود، یک مجسمه ی طلایی بزرگی بود که خبردار کنار کوه سرسبزی ایستاده بود و تعداد زیادی پله که کلی آدم ازش بالاو پایین میرفتن، کمی پول اینجا تبدیل کردیم که به مشکل نخوریم ، به سمت پله ها رفتیم ، از پلها که بالا میرفتی صدای جیغ و داد خانومها از هر طرف شنیده میشد و دلیلش میمونهای بازیگوشی بودن که از زیر دستو پای مردم ،اینور اونور میرفتن ، به بالای پله ها که رسیدیم غار بزرگی بود که شکافی که از بالای غار نور رو به داخل هدایت میکرد خیلی چشم نواز بود و منظره ی جالبی رو ایجاد کرده بود .
معبد باتو کیو جزو اصلی ترین جاهای دیدنی کوالالامپور محسوب میشه. اینجا مجسمه ی مورگان دومین خدای بزرگ هندو ها در جهانه
هرسال در اواخر ماه ژانویه عده ی زیادی از هندیها از سر تا سر جهان برای انجام مراسم مذهبیشون به اسم تاپوسام به اینجا میان و این مراسم عجیب رو اجرامیکنن.در این مراسم ظرفهای شیر رو به خدای مورگان که با گلهای رنگارنگ تزیین شده تقدیم میکنن و یک وسیله ای که شامل یک نیمدایره چوبی یا گاهی فلزی تزیین شده به اسم کاوادیس رو روی دوش خودشون حمل میکنن و ازپله ها بالا میرن (یچیزی شبیه به عَلَم خودمون) اما عجیبو وحشتناک بودن این مراسم وقتیه که کاوادیس ها به همراه قلاب های فلزی یا سیخهای فلزی که برای سوراخ کردن پوست بدن و زبان و گونه استفاده میشه.
کاوادیسها با پر طاووس و گل تزیین میشه و وزنشون به صد کیلو هم میرسه، مریدان باید تعداد دویست و هفتادو دو پلّه رو به محضر روحانی برسند که با پاشیدن خاکستر به اونها ،نذرشان به درجه ی قبولی برسه .
از پله های معبد که پایین اومدیم یک پسر و چنتا دختر مالزیایی به سمت ما اومدن و ازما درباره ی اینکه آیا اجازه میدید با هم آشنا بشیم؟! پرسیدن ، ظاهرا یک تیم تحقیقاتی بودن که درباره ی ملیت های مختلفی که اینجا اومده بودن تحقیق میکردن و یجور آمارگیری بود ، باهاشون صحبت کردیمو درباره ی ایران بهشون گفتیمو اونها هم درباره ی شهرشون و باهاشون عکس یادگاری گرفتیمو و ازشون خداحافظی کردیم از اینکه چنتا دوست جدید توی یک کشور جدید پیدا کرده بودیم خوشحال بودیم.
بعد از گشتو گذار در کنار بازارچه و خوردن آب نارگیل سبز ، با گرفتن گرب و پرداخت هفت رینگت به سمت برجهای دوقلوی پتروناس که به نماد شهر کوالالامپور تبدیل شده ،رفتیم .
مجموعه ی برجهای دوقولو و فروشگاه ها و مال های همجوار خیلی بزرگ و البته گرون بودن ،قصد خرید نداشتیم ولی گشتی زدیمو و دوست داشتیم کوالالامپور رو از بالای برجهای پتروناس ببینیم ، به سمت باجه ی فروش بلیط رفتیم و متوجه شدیم که بلیط رو باید روزهای قبل تهیه میکردیم و برای امروز ساعتهای خوبی خالی نبود پس تصمیم گرفتیم برای فردا صبح بلیط رو برای اولین ساعت شروع به کار برج رزرو کنیم چون جمعیت کمتری توی اون ساعت برای بازدید از برج میومدن. بلیط رو برای ساعت 9 صبح به مبلغ نفری 85 رینگت تهیه کردیم ، کمی گشنه شدیم پس به رستوران رفتیم و غذایی خوردیم و بعد به سمت هتل برای استراحت برگشتیم .
برنا مه ی غروب امروز گشت زدن در مراکز خرید معروف در خیابون بوکیت بیتانگ بود ولی به طور کلی قیمتها از ایران گرونتره و درصورت گشتو گذار شاید چیز مناسبی گیرتون بیاد .
**روز سوم کوالالامپور :
صبح زود از خواب بیدار شدیمو صبحانه ی کاملی توی رستوران هتل خوردیمو با گرب به سمت برجهای پتروناس رفتیم، نکاتی درباره ی گرب بهتون بگم ،گرب تاکسی اینترنتی شبیه به چیزیه که در ایران وجود داره و شما با هزینه ی خییلی پایین میتونید به جاهای مختلف برید البته در ساعات خاصی شاید به دلیل ترافیک یا چیزی شبیه به طرح ترافیک خودمون ،قیمتها بالاتر میره که ما توی بعضی مواقع ، به این دلیل از مترو استفاده میکردیم ، وقتی که گرب میگیرید گزینه های مختلف با قیمتهای مختلف شامل اکونومی ، شاسی بلند با تعداد صندلی بیشتر و لاکچری وجود داره که ما معمولا از اکونومی استفاده میکردیم البته اینم به شما بگم که ماشینهایی که در حالت اکونومی میومدن ، در حد ماشینهای لاکچری ایران بودن ؛)
به محوطه ی جلوی برجها رسیدیم ساعت حدود 8 صبح بود و بلیطی که ما داشتیم برای ساعت 9 و یک ساعتی زمان داشتیم که در فضای زیبای اونجا عکس بگیریم ، هوا عالی و مناسب برای عکاسی بود ، عکسو فیلم گرفتیمو کم کم به سمت ورودی برجها حرکت کردیم.
درباره ی برجهای دوقولوی پتروناس:
برج اول رو شرکت پیمانکار ژاپنی یک ماه زودتر از برج دوم که تحویل پیمانکاران کره ای بود شروع کردن اما دلیل اینکه هرکدوم از این برجها رو به یک پیمانکار چند ملیتی دادن ،ایجاد رقابت جهت تسریع در ساخت برجها بود ، در ابتدا این پروژه برنامه ای هشت ساله داشت ولی دولت مالزی اصرار به زودتر انجام شدن کار داشت چون هروز تاخیر باعث از دست رفتن هزاران دلاری بود که میتونست به کشورشون سرازیر بشه دقیقا مثل ایران خودمون ؛) !! پس با تشویق و رقابتی کردن شرکتهای پیمانکارِ پروژه،موفق شدن در زمانی کمتر از پنج سال ،ساخت این برجهارو به اتمام برسونن و جالبه که بدونید شرکت پیمانکار کره ای با چند ساعت اختلاف در اتمام ساختِ برج ،اول شد و بازهم جالبه که برجی که کره ایها ساختن کاملا صاف و دقیقه ولی برجی که ژاپنیها درست کردن دو درجه کَجه.
نکته ی جالبی که توجه مارو به خودش جلب کرد نظم موجود برای بازدید از برج بود(دقیقا عین برج میلاد خودمون ) به این ترتیب که بلیطهای فروخته شده از اول صبح تا آخر شب جوری تنظیم شده بود که تجمع در بالای برج بیشتر از حالت نرمال نشه و افراد طی گروه های ده نفره با کارتهایی که به گردن آویزون میکنن وارد آسانسورهای برج میشن ، توقف اول در طبقه ای هست که پُل رابط بین دو برج واقع شده ، گروه ها با رنگ کارتهای متفاوتی که به گردن ، پونزده دقیقه فرصت دارن روی پُل باشن ، عکس بگیرن و قدم بزنن و بعد این گروه به طبقه ی 84 میرن و اونجا با یک آسانسور دیگه به سمت نوک برج انتقال پیدا میکنن ،
حدود نیم ساعت هم زمان برای هر گروه فرصت حضور در این قسمت هست که بعد به قسمت پایین برج انتقال پیدا میکنن و عکسهایی که در بدو ورود با زمینه ی پرده ی سبز از شما میگیرن و با ویرایش ، برجهای دوقولو رو پشت سر شما قرار میدن ،به شما میفروشن که اصلا برای خرید توصیه نمیشه.
بعد از دو ساعت گشت و گذار بالای برج و کلی عکس گرفتن از این برجهای زیبا با گرب به سمت مسجد جامع کوالالامپور رفتیم
غالب مردم کوالالامپور مسلمان و سنی هستند و مساجد زیادی در شهر دیده میشه و پنج بار صدای اذان رو در شهر میشنوید ، مسجد کوالالامپور قدمت صد ساله داره و رنگ سفید مناره ها وگنبدها حس آرامش خاصی به آدم میده ، آقایون و خانومهایی که وارد صحن مسجد میشن باید لباس بلند پوشیده باشن در صورتی که لباس شما مناسب نباشه باید از دامنهای بلندی که در قسمت ورودی به توریستها میدن بپوشید ، وارد مسجد شدیم ،مردی خوشرویی که راهنمای مسجد بود به سمت ما اومد و فهمید که ما هم مسلمونیم و ایرانی ، نوروز رو به ما تبریک گفت و درباره ی مسجد توضیحاتی بهمون داد ، بعد گشتی در مسجد زدیم ,و با گرب به سمت باغ پروانه ها رفتیم
باغ پروانه ها یه فضای خیلی بزرگه که پروانه ها با رنگها و اندازه های مختلف آزادانه توش پرواز میکنن
از باغ پروانه ها خارج شدیم و وارد فروشگاهی شدیم که یادگاریهایی مربوط به پروانه ها میفروختن ، ما یه تابلو از پروانه های تاکسیدرمی شده خریدیم که پروانه های خیلی خاصی توش بود :
سیستم خرید بلیط مترو به این صورته که مبدا و مقصد و تعداد رو مشخص میکنید و با پرداخت پول به دستگاه بلیط که به شکل سکه ی پلاستیکی بود رو به همراه باقی پولتون به شما تحویل میداد ، و اینکه این سکه ی پلاستیکی در مقصد و در موقع خروج از ایستگاه از شما گرفته میشد یعنی هیچ کاغذی مصرف نمیشد .
رفتیم به سمت رستوران هندی که کوچه ی پشت هتل بود ، جای خیلی شیکی نبود ولی هرکسی اونجا بود محلی های کوالالامپور بودن و هندیهای ساکن اونجا ، ولی انصافا غذاهای خوبی داشت ولی خییلی تند بود ،غذا هم گریل جوجه و میگو و بشقاب میکس کباب رو سفارش دادیم ، نارگیل سبز هم که سفارش همیشگی من بود من طی این مدتی که توی کشورهای جنوب شرق آسیا بودم تا میتونستم از میوه های استوایی استفاده میکردم چون دیگه این فرصت تکرار نمیشد .بهترین میوه ای که خوردیم منگوستین و دراگون آی بود ولی بقیه میوه ها طعمشون مثل قیافشون جذاب نبود .
به سمت هتل رفتیم و بعد از استراحت به سمت پاساژ بزرگی که روبروی هتل بود رفتیم ، واقعا پاساژ بزرگی بود و تمام نیازهای ما رو برای خرید برطرف میکرد و مهمتر از همه نزدیکی به هتل بود ، از پل هوایی سرسبزی خیلی راحت میتونسی اونسمت خیابون وارد پاساژ بشید ،
(پل هوایی سرسبز روبروی هتل که رابط بین دو سمت خیابون بود و به موازات خیابون اصلی هم امتداد داشت تا ایسگاه مترو ، که ایستگاه مترو حدود پونصد متر پایینتر بود . )
چیزی که برای ما عجید بود این بود که توی کوالالامپور پاساژها راس ساعت ده شب باید تعطیل میکردن و برای شهر توریستی مثل کوالالامپور جای تعجب داره البته حتما دلایلی برای این کار وجود داشت که بنده اطلاعی نداشتم .
برنامه ی فردا رفتن به ملاکا یا گنتینگ بود ولی تصمیم نهایی نشده بود چون آخر هفته بود و طبق گفته ی دوستان ، مسیرهایی ک مد نظر ما بود توی آخرهفته ها خیلی شلوغ میشه ، ساعت حدود ده شب بود وارد لابی هتل شدیم با یکی از کارکنان هتل شروع به صحبت کردیم و درباره اینکه کجا بریم و چجوری به شهر ملاکا یا گنتینگ بریم ازش پرسیدیم ، به ما گفت که شما اگه خودتون بخوایید برین هم وقتتون هدر میره هم اینکه جاهای دیدنی ملاکا رو نمیدونین و گیج میشید ماهم با خودمون گفتیم که راست میگه چون ملاکا از کوالالامپور خیلی دور بود و گنتینگ هم مترو نداشت ، بهمون پیشنهاد یکی از تورهایی رو داد که با هتل کار میکنه و طی صحبتش هی میگفت که هیچ نفعی به حال من نداره و هرجور خودتون مایلید خلاصه ما رو مجاب کرد که با تور بریم با شرکتی که تور رو میبرد تماس گرفت و اون شرکت دلار قبول نمیکرد و فقط رینگت میخواست که ما هم نداشتیم و تمام صرافی ها این موقع شب بسته بودن و هیچجوره قبول نمیکرد که بهش دلار بدیم خلاصه کلا بیخیال شدیم و رفتیم اتاق و راهای رفتن به ملاکا رو پیدا کردیم میزان صرفه جویی از اینکه ما این دو جا رو با تور نرفتیم در ادامه بهتون خواهم گفت.
**روز چهارم مالزی :
صبح زود بیدار شدیم مطابق معمول صبحانه ی کاملی خوردیم و به سمت ایستگاه مترو رفتیم ،با پرداخت 4 رینگت به ترمینال تی بی اس رفتیم و بلیط ملاکا رو برای ساعت 9 صبح به مبلغ نفری 15 رینگت با انتخاب جای صندلی گرفتیم ، ترمینال جالبی بود از این نظر که سیستم سوارکردن مسافر و تابلوهای اعلام شماره ی اتوبوس دقیقا مثل فرودگاه بود و حتی وضعیت رو اعلام میکرد که فلان اتوبوس ترمینالو ترک کرد یا فلان اتوبوس تاخیر داره یا کنسل شده ، تمام اتوبوسها راس ساعت حرکت میکردن و مثل ایران نبود که صدبار اسم یارورو صدابزنن که کجاست یا تاخیر داشته باشه یا توی راه هی داد بزنه مسافر سوار کنه
اتوبوس تمیزو راحتی بود ، بعد از حدود دو ساعتو نیم به مِلاکا رسیدیم و از نرم افزار آفلاین شروع به جستجوی محلهای دیدنی شهر ملاکا کردیم ، جاهایی که انتخاب کردیم رو مشخص کردم و خوشبختانه ملاکا هم گرب داشت ، از ترمینال تا محله ی توریستی ملاکا روبا گرب به مبلغ 8 رینگت طی کردیمو به محله ی توریستی ملاکا رسیدیم
**ملاکا کجاست:
توضیحی درباره ی تاریخ ملاکا به شما بدم ، ملاکا یا ملاخ اسم ایالتی توی کشور مالزی که جزو سومین ایالتهای کوچیک مالزی محسوب میشه. سال 1400میلادی یک شاهزاده به اسم پارامسورا از سوماترا به این محل فرار میکنه و سلطنتی تشکیل میده در سال 1414 این شاهزاده به اسلام روی میاره و اسم خودش رو به راجه اسکندرشاه تغیر میده ، اما شهر ملاکا شهری بسیار استراتژیک محسوب میشه ،در سال 1515 درگیری بین سلطان ملاکا و پرتغالیها درگیری سختی اتفاق می افته که سلطان ملاکا به سمت سوماترا فرار میکنه و ملاکا به دست پرتغالیهای میوفته اما دلیل اینکه پرتغالیها به دنبال ملاکا بودن این بود که ملاکا دروازه ی تجارت با چین بود و بعد هلندیها و در آخر توسط انگلیسیها به تصرف در میاد .
ملاکا، پنانگ و سنگاپور سه نقطه ی مهم زمینی برای انگلیسیها بود ، با رشد سنگاپور ،ملاکا از این رده بندی خارج شد و بعد از استقلال مالزی دوباره به مالکیت این کشور در اومد و به دلیل اینکه در نیمه ی راه چین به هند هست پس از موقعیت ویژه ای به عنوان بندگاه قرار داره.
تاثیری که اشغالگران از نظر فرهنگی روی این شهر گذاشتن باعث شده این شهر به رنگین کمانی از عادات و فرهنگ و رسوم تبدیل بشه
از کنار قلعه ی فاموسا به سمت تپه ی کنارش میریم که مشرف به بندر ملاکاست و با مردی روبرو میشیم که نقاشی میکشید و کلی از آثارش رو برای دید عموم گذاشته بود ،نقاشیهای خیلی قشنگی از فرهنگو سنت ملاکا بود تصمیم گرفتم از نقاشیهاش بخریم ولی حس میکردیم که خیلی زشته بخواییم قیمت بپرسیم چون کار هنری ارزش زیادی داره و توهین به روح لطیف هنرمنده پس با یه سلام سَر صحبتو باهاش باز کردیم، اسمش بِن بود از صندلیش بلند شد و کنارمون اومد و درباره ی ما پرسید و اینکه چطور شد اینجا اومدیم،آدم مهربونو خوش صحبتی بود ، از ایران چیزایی میدونست و اطلاع داشت که الان توی ایران سال نو و عید نوروزه ، میگفت یک ماه پیش یک گروه ایرانی اینجا اومدن و درباره ی این گفت که بیشتر کسانی که به ملاکا میان آدمهای فرهیخنه ای هستن چون اینجا یک شهر تاریخیه ،از خودش گفت که دورگه ی ملاکایی-تایلندی بود و از بچگی توی ملاکا زندگی میکرد ،خیلی صحبت کردن باهاش لذت بخش بود ،انگار از زندگی لذت میبرد بدون اینکه غرق مُدرنیته بشه و گفت چقد خوب کاری کردید که اینجا اومدید چون کسی که قلعه ی فاموسا رو نبینه انگار ملاکا رو ندیده و در آخر یکی از نقاشیهاشو خریدیم ، از بِن درباره ی کاخ سلطان ملاکا پرسیدیم که مسیرش رو به ما نشون داد و گفت خیلی از افرادی که اینجا میان انتظار دارن که سلطانی الان اینجا توی کاخ باشه در حالی که صدها ساله که دیگه سلطانی توی ملاکا نیست ، کاخ سلطان ملاکا جزو یکی از اصلی ترین مراکز دیدنی ملاکاست.
یکی از نقاشیهای قشنگی که کشیده بود رو به عنوان یادگاری ازش خریدیم با بِن خداحافظی کردیم
(نقاشی که از بِن خریدیم و یجورایی نماد کلی مِلاکا رو نشون میداد )
( آقای بِن مهربون درحال کشیدن نقاشی )
گشتی توی کاخ سلطان ملاکا زدیم ،ماکتهای جالبی بود از ملیتهای مختلف از کشورهای دورو نزدیک برای تجارت از چین به هند میرفتند و برای سلطان هدایایی میاوردن .
بعد از کاخ سلطان ملاکا به سمت محله ی چینیها رفتیم ، این فانوسهای قرمز که هرجایی که چینیها باشن از درو دیوار آویزونه جذابیت خاصی به خیابون میده ،علاقه ای که این چشم بادومیها به قرمز دارن از پرچم گوجه ای رنگش نیست و به سالها قبل و تمدن پنج هزار ساله ی چین برمیگرده و به سمبل روح ملی چینیها تبدیل شده ، گشتی توی مغازه های رنگو وارنگ چینی میزنیم ،جنسهای خوبی میشد بینشون پیدا کرد ولی قصد ما خرید نبود فقط دوست داشتیم ببینیمو لذت ببریم ،
هوا خیلی گرم بودو یه نوشیدنی خنک میچسبید ،اول میخواستیم مطابق معمولِ هروز نارگیل سبز بخوریم ولی بعد نظرمون عوض شدو تصمیم گرفتیم هندونه ی خنکو امتحان کنیم ،اما طرز تهیش خیلی ساده و جالب بود به این صورت که بالای هندونه یه دایره ایجاد میکردن و همزن برقی رو اونقدر توش میچرخوندن که آب هندونه بشه و چنتا یخ هم توش مینداختنن وبعد از خوردنش روح آدم خنک میشد ؛)
از روی نقشه ی گوشی به سمت برج تامینگ ساری رفتیم این برج به ارتفای 110 متر که از برج فضای سوزنی در سیاتل الگوبرداری شده و به شما دید 360 درجه ای از کل شهر ملاکا میده ، بلیط رو به مبلغ 19 رینگت برای هر نفر گرفتیم و سوار این سفینه ی گردان شدیم تا ملاکا رو از آسمون ببینیم .عکسهای زیر از بر فراز شهر ملاکا از برج دوار تامینگ ساری گرفته شده:
حوالی ساعت 4 عصر بود و آخرین اتوبوس از مِلاکا به کوالالامپور ساعت 5 حرکت میکرد پس با گرَب و پرداخت 8 رینگت از مرکز شهر ملاکا به سمت ترمینال ملاکا رفتیم ، توی راه کلی درباره ی ملاکا و مردمانش با راننده صحبت کردیم ، گرب علاوه بر صرفه جویی خیلی خوبی که توی هزینه و وقتتون داره ، باعث میشه با آدمهای مختلف و فرهنگهای مختلف یک شهر آشنا بشی و جزییات بیشتری از اونجا بدونی ولی اگه با تور به این شهر میومدیم قطعا لذتی نداشت ، راستی درباره ی هزینه ی این سفر به ملاکا با تمام جاهایی که رفتیم ،بلیط اتوبوس از کوالا به ملاکا و برعکس و خوردن غذا حدود 135 رینگت برای دو نفر شد و این در حالی بود که توری رو که هتل به ما پیشنهاد داد برای دو نفر حدود 320 رینگت بود !!! بلیط برگشت روبه کوالا به مبلغ 18 رینگت برای هر نفر گرفتیم و کل مسیر رو به خواب عمیقی فرو رفتیم ، بارون و رعدو برقهای شدیدی توی مسیر بود .از ترمینال کوالالامپور با مترو به سمت هتل رفتیم و استراحت کردیم تا برای یه روز دیگه اماده بشیم.
***روز پنجم مالزی :
امروز ، روز تعطیلی مردم کوالالامپوره و طبق شنیده ها امروز خیلی شلوغه ،برای رفتن به گنتینگ دو راه بود یکی اینکه با گرب بریم که مبلغی حدود 90رینگت برای یک مسیر میشُد و راه دوم با اتوبوسهایی که ایستگاهشون طبقه ی زیرین کی ال سنترال بود ما هم بلیط رو از قبل خریداری نکرده بودیم ولی دل به دریا زدیمو با مترو به سمت ایستگاه کی ال سنترال رفتیم ساعت 8:25 دقیقه به ایستگاه رسیدیم ،جلوی ما سه تا دخترو پسر روس بودن ، خانمی که داخل باجه ی فروش بلیط بود رو کرد به ما و پرسید شما دو نفرید؟ گفتیم بله و گفت این اتوبوس الان حرکت میکنه دو تا صندلی خالی داره زود بلیطو بگیرید و سوار شید، سوار شید ،بدوید !!! ،چه شانسی آوردیم که جلویی های ما سه نفر بودن و خوشبختانه نوبت به ما رسید با مبلغ حدود 16 رینگت بلیط رو گرفتیمو سوار اتوبوس شدیم ، خوابیدیم و بعد از یک ساعت به گنتینگ رسیدیم ،
توی سفرنامه ها درباره ی اینجا خونده بودم که 4-5 ساعت وقت برای اینجا کافیه . بلیط برای برگشت به کوالالامپور رو برای ساعت 3 عصر گرفتیم که بعدا دچار مشکل نشیم .
بلیط تله کابین رو به مبلغ نفری 11 رینگت گرفتیمو سوار شدیم ، هوا خیلی خنک بود و با شهر خیلی متفاوت بود ، در بین راه به ارتفاعات گنتینگ معبد چین سو قرار داره که شما میتونید وقتی که به گنتینگ میرید در نیمه ی راه پیاده بشید و از این معبد دیدن کنید و یا در هنگاه برگشت ، ما وقت بالارفتن توی این ایستگاه پیاده شدیم و به معبد رسیدیم ، فضای خیلی قشنگی بود
از معبد دیدن کردیم و به سمت اتاقکهای بهشتو جهنم رفتیم ، چینیها اعتقاد دارن که گناهکاران در نُه طبقه ی جهنم. به سزای اعمال بدشون میرسن و در آخر هم بعد از آمرزش به شکل موجوداتی چه انسان چه جانور به دنیا برمیگردن ،بعد از اتاقهای طبقات جهنم به فرشته هایی میرسید که از رحمت الهی خبر میارن ، خیلی از چینیها برای عبادت به این معبد میان . بعد از دیدن معبد و فضای اطرافش به سمت تله کابین میریم وایستگاه بعدی گنتینگِ.
اینجا خیلی شلوغه همه چیز برای تفریح هست ، تعداد رستورانهای چینی خیلی زیاده و حس میکنید توی چین اومدید ، قسمت بالای این ارتفاعات یک فضای خیلی بزرگ هست که همه مشغول بازی هستن و تعداد ادمهایی که اونجا هستن اینقدر زیاده که باعث تعجب میشه ، از هر سنی که فکرشو بکنید اونجا میبینید .
مانیتورهای بزرگ روی ستونها و دیوارهای این مجتمع خیلی دیدنی هستن
ناهار و بستنی خوردیم و به سمت تله کابین حرکت میکنیم ولی ظاهره برای برگشت باید مجدد بلیط تهیه میکردیم ، بلیط رو به قیمت یازده رینگت خریدیم و به سمت پایین کوه حرکت کردیم ، هوا سردتر شده بود ، راس ساعت سوار اتوبوس شدیمو به سمت کوالالامپور حرکت کردیم ،
به کوالالامپور رسیدیمو با مترو به سمت هتل رفتیم تا کمی استراحت کنیم
به سمت خیابان بوکیت بیتانگ رفتیم و بعد از تقریبا دو هفته ای در حسرت غذای ایرانی بودیم چشممون به یک رستوران که آهنگ حامد همایون رو با صدای بلند پخش میکرد افتاد و تصمیم گرفتیم امشب اینجا شام بخوریم ، شام خوبی بود و کیفیت بسیار خوبی داشت شاید بهتر از رستورانهای داخل ایران ، کمی در پاساژها دور زدیمو به سمت هتل رفتیم قیمتها و مدل لباسها جوری نبود که آدم تمایلی به خرید داشته باشه .
شب توی هتل خبر ناگواری که آخر سفرمون رو تلخ کرد شنیدیم و متاسفانه مادربزرگ خانومم فوت کرد و ما هاجو واج که چرا اینجوری شد چون چند روز قبل سفر برای مداوا به تهران اومده بودن ولی مریضی خاصی نبود که منجر به فوت بشه ولی در هر حال عمر دست خداست روز آخر ناراحت و غم آلود سپری شد ،....
با گرب به مبلغ 85 رینگت که ماشین تویوتای شاسی بلند بود به فرودگاه رفتیم ، جالبه که مسیر از فرودگاه به شهر کوالالامپور مبلغی حدود 150رینگت ولی از کوالالامپور به فرودگاه نصف این مبلغ بود!! البته حواستون باشه که وقتی مقصد فرودگاه رو انتخاب میکنید ترمینال رو مشخص کنید چون ممکنه به ترمینال ایرآسیا برید و زمان از دست بدید و از پرواز جا بمونید که این مطلب رو خودمم نمیدونستم که راننده ازمون پرسید و بعد مسیر گرب رو تغییر داد .
( Sultan Abdul Aziz Shah Airport )
سیستم تحویل بار در کوالالامپور به صورت مکانیزه هست ، بار رو تحویل دادیم و وارد سالن ترانزیت شدیم ،راس ساعت مقرر پرواز به سمت دوحه انجام شد و بعد از هشت ساعت به دوحه رسیدیم، حدود نصف هواپیما خالی بود ، پس خیلی از مسافرها روی صندلیها دراز کشیدنو کل مسیر رو خوابیدن .
اینبار توقف ما در دوحه کوتاه بود و باید به سرعت ترنسفر میشدیم و گیت مربوط به پروازمون رو پیدا میکردیم ، گیت پرواز یک ساعت قبل از پرواز باز شد و بعد از حدود دو ساعت به تهران رسیدیم . و سفر دو هفته ای ما به جنوب شرق آسیا تموم شد ...
این اولین سفرنامه ای بود که مینوشتم و میدونم که خیلی غلط داره و نکات دستوری رعایت نشده ولی سعی کردم این نقصان رو توی گرفتن عکسهای متنوع جبران کنم ، به بزرگواری خودتون ببخشید.
چون برای خودم دیدن عکس از جاهای مختلف دنیا خیلی جذابه و این قضیه باعث میشه دید خواننده نسبت به اون محل باز بشه و خودشو بیشتر با نویسنده همراه بدونه
****
نکاتی که بنظرم مهمتر میاد و لازمه دقت کنید برای سفر به این کشورها :
- مردم #تایلند نسبت به کشورهای مالزی وسنگاپور مهربانتر و خوشرو تر هستن و با دادن انعام باعث خوشحالیشون میشید پس دریغ نکنید،حتی اگه مبلغ ناچیزی باشه
- مردم #سنگاپور خیلی جدی ، کاری و قانون مدار هستن و نیازی به دادن انعام توی این کشور نیست و کسی هم از شما توقع انعام نداره چون بخشی از خدمات رستوران روی فاکتور شما حساب خواهد شد .
- نظر شخصی من اینه که #مالزی در مقابل سنگاپور مُدرن و باکلاس، یا تایلند بکرو بینظیر، حرفی برای گفتن نداشت ، بازهم تاکید میکنم این نظر شخصی منه و افرادی که به این سه کشور تشریف بردن متوجه عرض بنده خواهند شد.
- سنگاپور علیرغم هزینه های جاری بالا دارای جاهای زیادی هست که شما بدون پرداخت هزینه میتونید لذت ببرید.
- باغ وحش سنگاپور متفاوت با باغ وحشهایی هست که تا الان دیدید چون حیوانی داخل قفس نیست و فضایی که برای این باغ وحش آماده شده خیلی جالبه و حسّ واقعی در جنگلهای استوایی رو تجربه خواهید کرد .
- مالزی از نظر هزینه های جاری در سطح تهرانه البته با توجه به نوسانات ارز و نایاب شدن ارز دیگه نمیشه اینو گفت.
- هزینه های جاری در کشور تایلند بالاتر از تهرانه ولی خیلی غیر معمول و غیر عادی نیست
- این کشورها خیلی برای خرید مناسب نیستن مخصوصا سنگاپور ولی شما میتونید بصورت اتفاقی چیزی که خوشتون بیاد با قیمت مناسب بخرید .
- حتما در طی سفرتون به این کشورها ، از میوه های استوایی به وفور میل کنید چون شاید دیگه گذرتون به این منطقه نیوفته پس استفاده کنید مخصوصا منگوستین که خیلی طعم خوشمزه ای داره.
- در پوکت برای رفتن به جزایر باید حتما تور خریداری کنید ، باجه های فروش تور خیلی متنوع و زیاد هستن ، اگه اهل چونه زدن نیستید مثل بنده ،توی پوکت چونه بزنید ،نگران نباشید چون قیمتهای نصف شایدهم کمتر بشه پس چونه بزنید برای هر نوع خریدی ، حواستون باشه که تور جزایر رو با چه قایقی به شما میفروشن و اینکه چه چیزهایی در طی سفر به شما خواهند داد ، حتما تور لیدر انگلیسی زبان داشته باشه ، و ترجیحا از قایقهای سه موتوره با سرعت بالا استفاده کنید که تعداد جزایر بیشتری رو بتونید ببینید.
- حتما کاور ضد آب برای موبایلتون خریداری کنید قیمتش حدود 100 بات هست ، از این کاور در زمانی که در جزایر اسنورکلینگ میکنید استفاده کنید و حتما حتما با خودتون چند تکه نون و موز یا سیب ببرید ، وقتی که نون توی آب همراهتون باشه کلی ماهی دور شما جمع میشن و از دستتون نون میخورن و اگه موز همراهتون باشه توی جزیره ی میمونها ، کلی میمون میاد سمت شما و از دستتون میوه میگیرن .
- توی سنگاپور هیچ گدایی ندیدیم و تکدی گری توی این کشور جرمه ، توی تایلند هم خیلی کم به این مورد برخورد کردیم ولی تا دلتون بخواد گدا توی مالزی زیاده.
- جالبه توی تایلند با وجود اینهمه باجه ی فروش تور و ماساژ ولی هیچکسی به مشتری مغازه ی بغل چشم نداره و هرکدوم مشتری خودشونو دارن ...
- مردم تایلند به شدت مهربونن و امنیت توی پوکت حکفرماست چون تا نیمه ی شب خانومهایی میدیدیم که با هر نوع پوششی بدون کوچکترین حس نا امنی مشغول خریدو قدم زدن بودن.
- سنگاپور از نظر امنیت بینظیره پس نگرانی نسبت به این قضیه نداشته باشید .
- درباره ی امنیت توی مالزی شنیده بودم که دزدی زیاده ولی ما چیزی ندیدیم با وجود تعداد زیاد کارتن خوابها ، بهتره که حواستون حسابی به کیفو گوشیو پولتون باشه.
- تعداد صرافی در شهر پوکت خیلی زیاده اگه بخوام براتون توضیح بدم سه تا مغازه به وفور توی خیابون اصلی پوکت میبینید ،ماساژ ،صرافی و فروش تور و تا نیمه شب باز هستن . صرافی توی کشور سنگاپور خیلی زیاد نیست پس سعی کنید هر جایی که صرافی هست مقدار بیشتری پول رو تبدیل کنید تا جایی به مشکل برنخورید .در مالزی هم تعداد صرافی ها خوبه و نهایتا تا ساعت 9 شب باز هستندو 10صبح باز میکنن.
- ماساژ رو حتما تجربه کنید قیمت ماساژ بسیار مناسبه .
- این قضیه که هتل خوب بود یا بد ، کاملا نسبیِ چون معیارهای هر فرد توی انتخاب هتل و کیفیت هتل متفاوته ولی در کل تحقیقات گسترده ای درباره ی هتلها انجام دادم و خوشبختانه تمام انتخابها بهترین بودن و اگه دوباره قصد رفتن به این کشورها رو داشته باشم قطعا همین هتلها رو انتخاب خواهم کرد (در قسمت نقد هتلها راجع به هتلها توضیح خواهم داد)جهت یاد آوری اسم هتلها رو مجدد میگم:
- coconut village resort پوکت -هتل ریزورت چهار ستاره
- boss hotel Singapore سنگاپور –هتل سه ستاره ی تاپ
- seri pacific hotel کوالالامپور – هتل پنج ستاره
- شاید من خیلی جاها هزینه ها رو ذکر نکردم دلیلش کم اهمیت بودنشه مثلا خوردن غذا کاملا به شخص خودتون بستگی داره که رستوران شیکی تشریف ببرید و پول شیکی پرداخت کنید ولی اگه بخوام یک دید کلی به شما درباره ی هزینه های غذا بِدَم اینه که هزینه ی مالزی و تایلند کمی نسبت به تهران گرونتره ولی هزینه ی همچیز در سنگاپور چندین برابره تهرانه و باید در خرج کردن مدیریت داشته باشید تا با مشکلی مواجه نشید .
- اگه به مالزی تشریف بردبد حتما از شهر مِلاکا دیدن کنید به نظر من اینجا رو اگه نبینید یعنی نصف سفر به مالزی هدر رفته.
- حتما در مالزی سیمکارت تهیه کنید چون هم قیمتش مناسبه هم برای استفاده از گرب نیاز ضروری محسوب میشه. گرب دقیقا مثل اپلیکیشنهای اینترنتی تاکسی توی ایرانه و در ساعات و ایام خاصی در هفته ممکنه قیمتها بالا باشه پس به این نکته دقت کنید ،همینطور که در سفر بنده ملاحظه کردید خیلی از جاها استفاده از گرب بصرفه تر بود و بعضی جاها هم مترو بهتر بود .
- بدون تور سفر کنید تنبلی رو کنار بزارید ،وقتی که شما بدون تور جاهای دیدنی شهر رو میگردید عملا دید بهتری نسبت به مردم و فرهنگ اون شهر پیدا میکنید و در هزینه هاتون هم به شدت صرفه جویی میشه و اینکه هرچقد خودتون تمایل داشته باشید هرجایی که خوشتون بیاد ساعتها میمونیدو لذت میبرید درحالی که وقتی با تور سفر میکنید باید تابع جمع باشید و استرس جا موندن از گروه همیشه همراه شماست ،نگران زبان هم نباشید ، دستو پا شکسته هم زبان بفهمید کفایت میکنه.
- سفر با بچه برای ما ایرانیها خیلی عجیبو غیر ممکنه ولی توی سفرم اروپاییهایی دیدم که بچهاشون رو حتی توی سن شش ماهگی به پوکت آورده بودن البته نمیدونم چه سِرّی بود که انگار بچهای اونها هم متفاوت از بچهای ایرانی ،خیلی ساکتو آروم بودن و پدرها هم خیلی توی نگهداری بچها کمک میکرد و شاید این همکاری بین زنو شوهر باعث میشد که آرامش توی سفر داشته باشن و به هردو خوش بگذره .(قابل توجه آقایون)
- هتلهای محل اقامتمون تعداد ایرانیهای بجز خودمون خیلی کم بودن که این هم نکته ی مثبت این هتلها بود (دلایل این مزیت رو خیلی از دوستان میدونن البته شاید برای خیلیها هم مهم نباشه) هیچکدوم از این هتل ها در لیست پیشنهادی هیچ تور ایرانی نبود یا حداقل بنده ندیدم .
- پرواز با قطر ایرلاین تجربه ی خیلی خوبی بود و باتوجه به کیفیت بالای این ایرلاین و امنیت پرواز ،به شما توصیه میکنم از این ایرلاین استفاده کنید اطمینان داشته باشید که پروازی با این کیفیت ارزش توقف در دوحه رو داره .(البته نظر شخصی بنده هست)
*بازهم از شما بابت اینکه وقت گرانبهاتون رو گذاشتید و سفرنامه ی بنده رو مطالعه کردید سپاسگزارم من تمام تلاشم این بود که بتونم با تصاویر ، بیننده رو با خودم به سفر بیارم امیدوارم که موفق بوده باشم . و قطعا کامنت ها و لایکهای شما میتونه به من این انرژی رو بده که دفعات بعد تلاشم رو بیشتر کنم که سفرنامه های پر بار تری براتون بنویسم .
اینکه مردم سرزمینم شاد باشن توی هرجایی که هستن آرزوی قلبی منه به امید روزی که هیچکس غم و نگرانی بابت ملزومات اولیه ی زندگی نداشته باشه ، کاش میشد نه به فکر قیمت دلار باشیم نه گرونی ، تا سفری دوباره و سفرنامه ای جدید خدا نگهدار شما باشه...
تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمیگیرد.