پیش از سفر
همه چیز از یه دورهمی تو اسفند سال قبل شروع شد، بعد زا خوردن یه شام چرب و چیلی وقتی شکما سیر و جامون گرم بود، یکی از بچه ها پیشنهاد سفر به پوکت رو مطرح کرد که با استقبال همه مواجه شد. جمع 7 نفره ما قبلا تجربه شیرین سفر به قشم رو داشت و حالا در حال برنامه ریزی برای یه سفر هیجان انگیز بود .از اواسط تابستون کم کم برنامه ریزی و تصمیم گیری برای تاریخ سفر شروع شد و قرار بر نیمه دوم مهر ماه شد تا هم فصل بارانهای موسمی تایلند به اتمام رسیده باشد و هم هنوز فصل شلوغ پوکت شروع نشده باشه .
شهریور ماه به نیمه رسیده بود که یه زوج از دوستای بچه ها به مسافرای پوکت اضافه شد و تا آخر شهریور تعدادمون به 13 نفر افزایش یافت، 5 زوج به اتفاق خانواده ما که یه دختر 15 ساله داریم. از گروه اضافه شده فقط دو نفرشون رو قبلا در حد خوردن یه صبحانه دیده بودیم و از باقی نفرات هیچ شناختی نداشتیم. مسافرت، اونم خارجی بااین هزینه های وحشتناکش که بدون تعارف باید بگم ما بسختی پولشو جور کرده بودیم با یه اکیپ جدید خودش یه جور چالش بزرگ بود.کلی سوال جور و واجور و کلی اگر و اما توی ذهنمون شکل گرفت. چاره ای نبود و باید ریسکشو قبول و البته مدیریت می کردیم .
بنابراین در اولین قدم یه گروه زدیم و شروع به اشتراک گذاری اطلاعات سفر کردیم اولین قدم انتخاب هتل و تاریخ دقیق سفر بود. همه با تاریخ 18 مهر موافق بودن پس رفتیم سراغ هتل، از گزینه های مختلف موجود همه روی هتل رویال پارادایز به خاطر مرکزیتش به اجماع رسیدیم و رفتیم برای خرید تور .
بعد از سالها متاسفانه برای اولین بار به دام آژانس بدی افتادم که باعث شد خیلی ضرر کنیم . ما روز پنجشه بلیط پروازمون رو خریداری کردیم و قرار شد شنبه هتل هم با آژانس نهایی کنیم . روز شنبه راست یا دروغ نمی دونم ولی آژانس اعلام کرد نرخ اعلامی برای اتاق تایپ A بود و الان پر شده و باید تایپ B بگیرید و این یعنی 4 میلون برای هر نفر اضافه ، از طرفی بلیط هواپیما هم چارتر و امکان ابطال نبود . بعد از کلی اعصاب خوردی و دعوا با آژانس مجبور شدیم اتاق های Wing به گفته آژانس با تایپ C رو خریداری کنیم و یه تجربه گرانبها کسب کنیم.
توصیه می کنم همیشه موقع خرید تور، مبلغ قرارداد رو بعد از نهایی کردن هتل و پرواز پرداخت کنید تا مثل ما اذیت نشید. بعد اینکه خرید تور پوکت به اتمام رسید توی گروه یه لیست از تفریحات و تورهای پوکت رو گذاشتیم و نظر سنجی کردیم و قرار شد تورهای مشترک رو با هم بریم و تورهای غیر مشترک رو هر کسی برای خودش برنامه ریزی کنه . برنامه ریزی ما به اینصورت بود :
جمعه جزیره فی فی
شنبه پارک آبی
یکشنبه شهر قدیم و بازار روز
دوشنبه رافتینک
سه شنبه استخر و ساحل پاتونگ
چهارشنبه روز آزاد هرکی هر کاری دوست داشت
وقتی تو ایران زندگی می کنی هر روز یه استرسی داری . درست هفته قبل رفتن تو گروه با کنفرانس تصویری یکی از بچه ها که ساکن اصفهان بودن سورپرایز شدیم،" بچه ها جنگ شروع شد" بله زمان عملیات موشکی ایران به اسرائیل، لغو شدن پرواز ها و کلی استرس بیخود!! ما که کلی سختی برای این سفر کشیده بودیم مسمم شدیم حتی اگه زمینی هم شده بریم . روزها خیلی زودتر از اون چیزی که فکر می کردیم گذشت و به روز پرواز نزدیک شدیم . چمدان ها بسته شد و آماده رفتن شدیم .
چهارشنبه شروع سفر(فرودگاه)
چهارشنبه هفته قبل از پرواز مسیر خونه تا فرودگاه رو با مسیر یاب چک کردیم تا زمان تقریبی رسیدن به فرودگاه رو بدست بیاریم .صبح رفتیم سر کار و ساعت 13 با همه خداحافظی کردیم و حلالیت طلبیدیم . یه دور وسایل و مدارک رو مجدد چک کردیم ، دوش گرفتیم حدود ساعت 5 به سمت فرودگاه حرکت کردیم . شاید یکی از شیرین ترین لحظات هر سفر برای ما ، اون لحظه ایه که به فرودگاه نزدیک می شیم ، انگار روح سفر کم کم تو وجودت تزریق می شه و یه حس و حال خوبی می گیریم و این از خنده های هممون نمایان بود. مسیر نسبتا خلوت بود و ما 6:30 ماشین رو تو پارکینگ شماره 3 گذاشتیم و وارد فرودگاه شدیم .
اولین زوجی رو که دیدیم زوج دوست داشتنی اصفهانی مون سجاد و مرضیه بودن . با اینکه اولین برخوردمون بود ولی خیلی سریع با هم صمیمی شدیم . بعد از اونا ارش و مهشاد و ارش و مینا اومدن . گیت پرواز باز شده بود ولی هنوز 4 نفر نیومده بودن حدود 19:30 زوج بعدی یعنی امید و فرشته هم رسیدن ولی خبری از دو نفر آخر نشد به ناچار ما وارد سالن شدیم و تو صف گرفتن کارت پرواز موندیم و تقریبا اخرین نفراتی بودیم که کارت پرواز رو گرفتیم . در آخرین لحظات امیر حسین و مائده هم خودشون رو به ما رسوندن . ظاهرا بعد ترافیک سنگینی که نصیبشون شده بود راننده هم یه پیر مرد بود که هرچی اینا می گفتن سریعتر رو یارو به حرفشون گوش نمی داد و اهسته به راهش تا فرودگاه ادامه داده بود.
به هر حال همه کارتهای پرواز رو گرفتیم و به سمت سالن خروجی رفتیم . موقعی که مرضیه مهر خروجش خورده شد و می خواست از گیت رد بشه به مامور نیروی انتظامی گفت به شوهرم بگید ممنوع الخروجه تا کمی سر به سر سجاد بذاره، مامور هم وقتی سجاد پاسپورتش رو داد چک کرد و گفت ممنوع الخروجی! یه لحظه سجاد وا رفت، صدای خنده ما کل فضای سالن رو پر کرده بود، مرضیه به سجاد گفت شوخی بود و من گفتم سرکارت بذاره ، ولی در کمال تعجب مامور گفت خانم واقعا نمی تونه بره و از پشت باجه اش بلند شد و به سجاد گفت همراه من به اتاق افسر نگهبان بیا، سکوت سنگینی بین ما برقرار شد و همه همدیگر رو نگاه می کردیم سجاد و مامور تا جلوی در افسر نگهبان رفتن که یهویی مامور خوش ذوق گفت اینم شوخی بود برید خوش بگذره . کلی از حال خوب این مامور حالمون خوب شد . به دلیل خلوتی بیش از اندازه فرودگاه گرفتن ارز مسافرتی در کسری از ثانیه انجام شد و سوار هواپیما ایرباس 300-340 شدیم و 5 دقیقه زودتر از تایم بلیط در ساعت 21:35 به سمت یه هفته رویایی پرواز کردیم.


بعد از یک ساعت، پذیرایی شام با دو مدل غذای مرغی و گوشتی انجام شد . بعدم چراغ ها رو خاموش کردن تا مسافرا راحت تر بخواین . البته توی صندلی های تنگ فقط می شد چرتهای کوتاه زد . حدود ساعت 3 دوباره چراغ ها روشن و صبحانه سرو شد و بعدش کابین رو برای فرود آماده کردن در کل پرواز بسیار ارام و خوبی داشتیم و ساعت 7:35 پا به خاک پوکت گذاشتیم.
پنچشنبه روز اول(پاتونگ زیبا)
با توجه به تعداد کم گیت ورودی و نشستن همزمان چند هواپیما تقریبا یک ساعتی زمان برد تا با زدن مهر ورود عملا وارد خاک تایلند بشیم. فرقی که اینبار با سفرهای قبلی داشت، دیگه خبری از فرمهای کاغذی ورود نبود و با انگشت نگاری و عکس برداری پاسپورتها کنترل می شد. با توجه به اینکه ما از چند آژانس مختلف خرید کرده بودیم با سه تا ترنسفر مختلف به سمت هتل حرکت کردیم. مسیر سر سبز و زیبا بود و یک ساعتی تا رسیدن به هتل زمان برد. تا این لحظه خبری از تور لیدر ما و کارگزاری به اسم مینا تور نبود و تا اخر سفر هم ما سعادت ملاقات با ایشون رو نداشتیم .البته بی مسولیتی رو به حد اعلا رسونده بودن . فرض کنید شما زبان بلد نباشی و یا تجربه سفر نداشته باشی اونوقت معلوم نیست تا کی باید علاف بشی، البته در ادامه باز از الطاف ایشون خواهم گفت.
به هر حال از شش اتاقی که باید به ما داده می شد اتاق ما و یکی از بچه ها اماده بود و حدود ساعت 11 تحویل گرفتیم . هتل رویال پارادایز درست در مرکز ساحل پاتونگ قرار داره، ساختمان این هتل به دو بخش تقسیم می شه ساختمان قدیمی با عنوان WINGS و ساختمان جدید با 25 طبقه که شما از هر نقطه پاتونگ می تونید اونو ببینید اتاقها دارای تایپ های مختلفی هستند که چهار مدلی که ما تجربه کردیم به شرح زیر بود.


اتاق نوع اول : اتاق سه تخته ما در قسمت قدیمی هتل بود. از نظر تمیزی و نظافت همچنین بزرگی، اتاق بسیار خوبی بود ولی یه مشکل بسیار بزرگ داشت و اون اینکه به دلیل مجاورت با استخر هتل و قدیمی بودن ساختمان، به شدت بوی رطوبت می داد به طوری که دخترم در روز چهارم دچار تنگی نفس شد و ما به ساختمان جدید و طبقه هفتم رفتیم. البته متاسفانه برای همین اتاق آژانس با عنوان اینکه اتاق به اصطلاح تایپ C است نفری 4 تومن اضافه دریافت کرد ه بود.

اتاق اول ما
اتاق نوع دوم : اتاق دومی که در اختیار ما قرار گرفت فکر کنم ارزون ترین تایپ کلاسی اتاقهای هتل بود، یه اتاق دو تخته کوچک، که با اضافه شدن یه تخت به 3 نفره تبدیل شد. این اتاق در طبقه هفتم ساختمان و قسمت جلویی ساختمان قرار دارد و فاقد بالکن بود.

اتاق نوع سوم : بخاطر نوع طراحی ساختمان هتل، اسانسور در قسمت نمای اصلی قرار دارد و وقتی وارد راهروی اتاق ها می شوید عرض ساختمان کم کم افزایش پیدا می کنه در نتیجه بعد از اتاق ما اتاقهای ردیف سوم به بعد کمی بزرگتر و یه بالکن کوچک هم داشتند به 4 خانواده از همسفرهامون از این اتاق داده شد.
اتاق نوع چهارم : اتاقهای ردیف 10 به بعد از فضا و بالکن بزرگتری برخوردار بود و یکی از دوستانمان در این اتاق مستقر شدند.البته نکته جالب ماجرا این بود این 4 اتاق متوسط و اتاق بزرگتر با قیمت یکسان از دو آژانس مختلف خریداری شده یود.
مثل اکثر هتلهای تایلند بر خلاف مردم عادی که خنده رو هستند رزروشنها بسیار بد اخلاق و بی حوصله بودند.البته در جابجایی اتاق سریع اقدام کردن ولی همیشه اخماشون پایین بود. صبحانه هتل در حد معمولی بود هر روز نیمرو ، املت، مربا ، عسل، کره ،سوسیس و کالباس بی مزه،چای ، شیر ، آبمیوه ، کیک و میوه به همراه چند مدل غذا مانند پاستا بود .جای پنیر کاملا خالیه ، ما از ایران با خودمون خامه و پنیر برده بودیم .اندازه استخر هتل متوسط و تمیز بود و اکثرا اوقات خلوت بود.
نکته کلیدی هتل نزدیکی به مرکز خرید جانگسیلون،خیابان بنگالا و ساحل پاتونگ بود .با توجه به نرخ 200 تا 300 بتی کرایه توک توک و تاکسی با انتخاب این هتل نیازی به هزینه اضافه ندارید. اما یه نکته منفی، برای رسیدن از خیابان اصلی به هتل سه کوچه موازیوجود دارد، اولی برای ورود ماشین دومی فقط امکان تردد پیاده و سومی برای خروج ماشین .ساختمان قدیمی روبروی کوچه سوم و درست مقابل یه کافه که شبها در کوچه برنامه زنده اجرا می کرد بود، تازه با صدای بسیار بلند اگه اهل زود خوابیدن هستید و نسبت به صدا حساس، کمی این سرو صدا آزار دهنده است. بنابراین بهتره اتاقهای طبقه بالای ساختمان جدید رو بگیرید
البته با توجه به تمامی مطالب بالا به دلیل دسترسی خوب و تمیزی هتل می تونه یکی از گزینه های خوب برای یه سفر خانوادگی باشد. لباسامون رو عوض کردیم و زدیم بیرون برای کشف اطراف هتل . اولین کار گرفتتن قیمت تورهای مختلف و چنج دلارها بود . توی پاتونگ تا دلت بخواد چهارتا چیز می بینید، رستوران و کافه، دکه فروش تور ، دکه های اکسچنج .
نرح تبدلیل دلار به بت توی روزهای مختلف کمی متفاوت بود ولی به طور کلی هر دلار آمریکا حدود 33 بت بود اگه دقیق تر بخوام بگم هر بت با ارز مسافرتی(51000)حدود 1550 و با ارز ازاد(61000) حدود 1850 میشه گریهم می گیره وقتی یاد اولین سفرم در سال 87 می افتم که نرخ برابری با ریال تنها 13 تومن بود واین در حالی بود که نرخ توک توک در اون زمان با الان هیچ فرقی نداشت و هنوز همون 200 بت باقی مونده بود. مگه داریم که توی 16 سال هیچ افزایش نرخی نداشته باشی ؟ اونم کشوری که نه نفت داره نه گاز و نه معادن آنچنانی ...
از اقتصاد و سیاست برگردیم به سفرنامه مون. از چند دکه تور فروشی قیمت تورها رو پرسیدیم. جالب اینکه با قیمت ارائه شده یکی از تور لیدرها برابر یا بیشتر بود . این تور لیدر آقا امید از آژانس اسنپ هایلدی بود و بسیار وقت شناس، دقیق و منصف به طوری که ما از ساعت 7 صبح تا 12 شب هر وقت بهش پیام می دادیم بلا فاصله جواب می داد . حتی وقتی برای ما مشکلی پیش اومد (جلو تر می نویسم )، با اینکه لیدر ما نبود و هیچ مسولیتی نداشت برامون تاکسی گرفت بعدشم چند بار پیگیری کرد .لازم شد همین جا یک بار دیگه ازشون قدردانی می کنم :
"مرسی که هستی امید جان"
برای نهار به رستوران kitchen دقیقا روبروی خیابان بنگالا رفتیم . این رستوران تقریبا برای هر سلیقه ای غذا داشت از غذای تایلندی گرفته تا دریایی . قیمت غذا در تایلند توی رستورانها معمولا بین 150 تا 400 بت بود . من هزینه هر روزمون رو نوشتم و تقسیم بر تعداد وعده های غذایی کردم برامون نفری 350 بت شد . این در حالیه که ما از غذای دریایی 450 تا غذای کبابی 150 بتی رو داشتیم و یه جورایی هرچی دلمون خواست خوردیم . ولی می شد با مدیریت بهتر با دوستامون مخصوصا به اشتراک گذاشتن غذاهای جدید هزینه رو تا 300 بت کاهش داد. بعد از نهار حدود ساعت 15 به هتل برگشتیم و قرار شد تا ساعت 17 استراحت کنیم تا خستگی شب قبل از تنمون در بره .


نهار روز اول
ساعت 18 دوباره از هتل زدیم بیرون اول یه بستنی با شیر نارگیل تازه خوردیم، واقعا خوش مزه و عالی بود .

بعد یه سر به پاساژ جانگسیلون رفتیم و بعد از خوردن شام وارد خیابان بنگالا شدیم خیابانی بسیار شلوغ که از عصر فقط پیاده می تونی بری و دو طرفش پر از رستوران و بار بود . ساعت حدود 23 شده بود و خستگی شب قبل و اینکه فردا برای تور جزیره فی فی باید صبح زود بیدار می شدیم ما رو به سمت هتل هدایت کرد. وسایل تور فردا رو آماده کردیم و در حالی که بارون هم شروع به باریدن کرده بود توی تخت خواب گرم و نرم سفید رنگ به خوابی آرام فرو رفتیم.


عقرب فروش خیابان بنگالا
جمعه روز دوم ( فی فی )
صبح زود بیدار شدیم و صبحانه رو خوردیم . راس ساعت 8 یه ون اومد دنبالمون. خوبی تعداد زیاد این بود که دیگه این هتل و اون هتل رفتن نداشتم و وقتمون هدر نمی رفت. تا اسکله حدود 1 ساعتی راه بود . با توجه به اینکه کمپانی های مختلفی این تور جزیره فی فی رو برگزار می کنن توی اسکله هر ماشین جلوی دفترشون مسافرا رو پیاده می کرد. این تور معمولا با قایق تندرو 35 تا 45 نفره برگزار می شه . یه پذیرایی مختصری با چای ، قهوه و میوه از ما انجام شد .
کنار هر دفتر هم معمولا یه فروشگاه کوچیک بود که انواع وسایل مورد نیاز مسافرا مثل کفش دریا ،مایو ، کرم ضد آفتاب و همین طور انواع خوراکی رو داشت . بعد از یه ساعت معطلی و دادن توضیحات در خصوص تور به سمت قایق ها حرکت کردیم. توی قایق ما حدود 7، 8 نفری هندی با چندتا بچه ، 8،9 نفر چینی، یه زوج ایرانی دیگه و یه روس بسیار با مزه که ما اسمشو یوری گذاشته بودیم .این بنده خدا توی دنیای خودش بود و با اهنگهای ما برای خودش شادی می کرد و همیشه آخرین نفری بود که به قایق بر می گشت البته نهار رو روی میز ما خورد و کلی با ما رفیق شده بود.

جزیر Pi Leh Bay
تور جزیره فی فی درواقع بازدید از سواحل و خلیج های دور تا دور مجموع الجزایر فی فی هست که با بازدید از راه دور غار وایکینگ ها شروع شد البته معلوم نیست کی واکینگ ها تا اینجا اومده بودن . بعد قایق با عبور از میان تعداد زیادی صخره سر سبز بیرون زده از آب به دومین ایستگاه رسید. ناگفته نمونه تمام طول میسر رو دوستان در حال انجام حرکت موزون بودن و خارجی ها متحیر از این همه انرژی ...

جزیره Pi Leh Bay
قایق وارد یه خلیج که اگه اشتباه نکنم اسمش Pi Leh Bay (اسامی رو از روی لوکیشن عکسها نوشتم) و بسیار زیبا که دور تا دورش توسط صخره های بلند و سر سبز احاطه شده بود شد . اینجا شما می تونید با پرداخت 2000 بت یه قایق چوبی اجاره کنید و به صورت اختصاصی به یک نقطه از ساحل برای عکس و شنا برید .بازم تعداد زیادمون کمک کرد با هزینه کم از این امکان استفاده کنیم . حدود 40 دقیقه بی نظیر توی این بهشت وسط اقیانوس به شنا و عکاسی پرداختیم .
دوباره سوار قایق تند رو شدیم و به جزیره مایا رفتیم . به جرات می تونم بگم یکی از زیبا ترین سواحلی که ما تو عمرمون دیدیم، ساحل مایا بود . قایق در سمت دیگه جزیره ما رو پیاده کرد و ما از یک مسیر جنگلی کوتاه به سمت دیگه جزیره و خلیج مایا رفتیم . در طول مسیر هم چند دکه فروش آب و تنقلات و همچنین سرویس بهداشتی بود .البته تنقلات با قیمتهای بالا مثلا آب 20 بت و بلال 100 بت . خلیج مایا تلفیقی از ساحل با شنهای طلایی ، صخره های بلند سبز و آبی بی کران دریاست شاید اگه با تور نبودم دلم می خواست ساعتها توی آرامش این ساحل بمونم .

جزیر مایا
حدود یک ساعت توی ساحل بودیم و بعد مجدد سوار قایق شدیم و یوری دوست داشتنی ما گم شد و بعد از 10 دقیقه فارغ از دنیا در حال عکاسی برگشت . وقتی سوار قایق شدیم یکی از خانومای گروه کمی ضعف کرده بود و حالش بد شد من که همیشه تو سفرهامون به رسم شمالی بودن کلوچه نوشین لاهیجان همراه خودم داشتم، بهش دادم و بعدها اعتراف کرد خوشمزه ترین کلوچه عمرشو اونروز خورده .
برای نهار به جزیره اصلی رفتیم . نهار شامل بال وکتف سوخاری، پاسا، برنج، یه مدل خورشت تایلندی با مرغ ، سالاد ، میوه ، چای و قهوه بود و انصافا کیفیت خوبی داشت و همه کاملا سیر شدیم .

نهار جزیره فی فی
ایستگاه بعدی تماشای ماهی های زیبای اقیانوس بود به هر نفر وسایل مخصوص اسنوکلینگ داده شد و ما وارد آب شدیم تماشای ماهی هایی که بدون ترس کنارمون شنا می کردن واقعا دوست داشتنی بود . فقط من یادم رفت یا خودم نون ببرم تا بهشون غذا بدم و ماهی بیشتری ببینم . حدود یک ساعتی هم اینجا بودیم و بعد به سمت جزیره میمونها رفتیم . با توجه به هشدار لیدر که به میمونها چیزی نباید داد ولی باز برای جذب و عکس گرفتن باهاشون کلی خوراکی بهشون می دادن و میمونها هم از سر و کول ادما بالا می رفتن .

جزیره میمونها
آخرین نقطه که یه ساحل شلوغ پر از دکه های غذا و نوشیدنی فروشی و سرویس بهداشتی بودرفتیم، البته همه چیز گرونبود . سرویس بهداشتی نفری 20 بت ، آب 30 لیر و نارگیل که توی پوکت 50 تا 70 بت بود اینجا 150 بت بود. تو راه برگشت به سمت اسکله هنوز بچه ها در حال انرژی سوزاندن بود و خارجیهای خسته متحیر از این همه انرژی. ساعت حدود 17 به اسکله برگشتیم و به سمت هتل حرکت کردیم. واقعا امروز خیلی خوش گذشت و خسته شدیم قرار شد برای ساعت 20 همدیگر رو ببینیم تا بریم برای شام و ماساژ.

کارت پستالی زیبا
با توجه به اینکه امید، لیدر بچه ها گفته بود در طبقه زیر همکف پاساژ جانگسیلون مراکز ماساژ خوب و خانوادگی قرار داره ، اول به مرکز ماساژ در طبقه پایین پاساژ جانسیلونگ رفتیم یه ساعت ماساژ کامل 400 بت البته قیمتش 550 بود که ما بخاطر تعدادمون کلی تخفیف گرفتیم . بعد از اتمام ماساژ گرسنه و سر خوش برای خوردن غذا وارد رستورانی شدیم که نمونه غذاهای جذابی پشت ویترینش بود. اما دریغ که به چینی بودن رستوران توجه نکرده بودیم و این یعنی روی کل میزهامون غذاها دست نخورده موند و ما گرسنه به KFC پناه بردیم و فقط کلی پول غذای چینی دادیم . بعد از شام کمی توی خیابونا قدم زدیم و بعدش برای خواب به هتل برگشتیم .
شنبه روز سوم ( پارک آبی )
صبح حدود ساعت 9 همه تو لابی آماده شروع یه روز جذاب دیگه بودیم . یه ون اختصاصی دنبالمون اومد، حدود 40 دقیقه تا پارک آبی فاصله بود و تا اونجا بچه ها یه لحظه آروم نشدن و بی وقفه شیطنت کردن.
مثل اکثر پارک آبی ها همراه داشتن هرگونه نوشیدنی و غذا ممنوع بود . البته خیلی جدی نمی گشتن و اگه کسی می خواست می تونست با خودش خوردنی رو بیاره داخل .
اجاره کمد 200 بت بود . اندازه کمد ها بزرگ بود و اگه وسایل زیادی نداشته باشید چند نفری یه کمد کافی بود. هر جند خیلی ها کوله هاشون رو تخت رها شده بود و کسی بهشون دست نمی زد. البته ما این ریسک رو نکردیم.

پارک ابی
پارک آبی نسبتا بزرگ بود ، با انواع سرسره ها و استخر موج خوبی که داشت خیلی شلوغ نبود و تقریبا صف همه سرسره ها خلوت بود . تا ساعت نزدیک 17 اونجا بودیم ، حسابی خسته شدیم . ترانسفر قرار بود ساعت 17 بیاد دنبال ما ، حدود نیم ساعت تاخیر داشت و این نیم ساعت مصادف شد با تغییر وضعیت آب و هوا و باران شدیدی شروع به باریدن کرد و تا رسیدن ما به هتل بی وقفه بارید .
چون بعضی از بچه ها خسته بودن قرار شد تا ساعت 9 هر کی خودش برای شام بره و بعدش تو لابی همدیگرو رو ببینیم . شام به یه رستوران مراکشی به اسم اطلس، رو بروی خیابان بنگالا رفتیم و غذای عربی خوردیم . کیت غذاش خوب بود قیمت غذا هاش بین 200 تا 400 بت بود . با بچه ها دو ساعتی توی خیابونها بودیم . امروز انرژی زیادی از ما گرفته بود و دیگه جونی برامون نموده بود بنابراین به ناچار باید به هتل بر میگشتیم.
یکشنبه روز چهارم ( شهر قدیم- بازار هفتگی )
صبح ساعت 10 با شش تا از بچه ها یه ون گرفتیم به مبلغ 600 بت و به مرکز خرید Phuket Outlet رفتیم ، یه پاساژ بی روح و خلوت ، به جز یکی دو تا مغازه بقیه خیلی گرون بود و نمی شد چیزی خرید .بعد با یه ون به مرکز خرید سنترال رفتیم . اینبار با توجه به کوتاه بودن مسیر 300 بت دادیم اینجا یه مرکز خرید خیلی بزرگ تو چند طبقه بود . کلی هم رستوران مناسب هر سلیقه ای داشت ، نهار رو اونجا خوردیم . نیکا دخترم از صبح کمی حالت آلرژی پیدا کرده بود و تنگی نفس داشت . با توجه به اینکه 4 تا از خانمهای گروه پرستار بیمارستان کودکان بودن از داروخانه یه اسپری سالبتامول به قیمت 150 بت گرفتیم . کمی بهتر شد. با توجه به اینکه منونستیم ون یا توک توک پیدا کنیم با دوتا تاکسی به بازار هفتگی معروف شهر پوکت رفتیم. یه بازار هیجان انگیز که از شیر مرغ تا جون ادمیزاد داشتن.

غذای دریایی

غذای دریایی
توی این بازار می تونستیم انواع غذاهای خیابونی و میوه تازه استوایی رو تجربه کنیم . ما تو این بازار پیراهن های مجلسی خیلی شیک برای نیکا با قیمت باور نکردنی 200 بت پیدا کردیم. فکر نکنم زیر 2 تومن بشه اینا رو خرید. اینقدر غرق تماشای بازار بودیم که اصلا گذشت زمان رو احساس نکردیم .

ساعت نزدیک 19 شده بود و ما بعد 9 ساعت دیگه توان پیاده روی نداشتیم با یه توک توک با قیمت 500 بت به هتل برگشتیم . توی تایلند چند مدل وسیله نقلیه وجود داره . بجز وسایلی که تو تمام دنیا غرفه اینجا موتورهای سه چرخ و وانتهای که پشتشون رو با نیمکت و سقف تغییر کاربری دادن و با عنوان توک توک شناخته می شه خیلی رایجه . اکثرشون هم به سیستم صوتی مجهز هستن و اسم بلوتوثشون رو پشت وانت نوشتن . ما هم که خدای انرژی تا خود هتل انواع آهنک های ایرانی رو تو پوکت معرفی کردیم.
برای شام به همون رستوران کیچن رفتیم انصافا غذاش خیلی خوب بود . و وقتی بچه ها جمع شدن به یکی از کافه هایی که ورودی نداشت رفتیم .همون بهتر که ورودی نداشت چون اصلا باهاش حال نکردیم . فضای تاریک پر دود و جمعیت زیادی که تو هم می لولیدن. دیجی هم هر چند دقیقه یه کلمه حرف می زد و همه جیغ می کشیدن. البته دوستامون خوششون اومد و شبهای بعدشم رفتن . ساعت 2 شده بود و دیگه توانی برای هیچ کس نمونده بود .با توجه به برنامه فردا بهترین کار خوابیدن و آماده شدن واسه یکی از هیجان انگیز ترین تورهای پوکت.
دوشنبه روز پنجم ( تور رافتینگ )
صبح حدود ساعت 8 با یک ون به سمت محل تور رافتینگ حرکت کردیم. محل برگزاری این تور خارج از جزیره پوکت بود . این تور شامل چند نوع فعالیت بود که به ترتیب براتون می نویسم . بعد از حدود 2 ساعت حرکت از هتل به اولین ایستگه رسیدیم . یه پارک جنگلی و آبشار زیبا .

آبشار
متاسفانه وقتی از ماشین پیاده شدیم دخترم کمی احساس تنگی نفس داشت و این کمی ما رو نگران کرد برای همین خیلی وارد جنگل نشدیم ولی دوستامون تا بالای ابشار رفتن . ایستگاه دوم گزینه مورد علاقه ما یعنی قایق سواری در رودخانه خروشان بعد بعد از کمی معطلی هر 4 نفر به همراه دو قایق ران سوار یک قایق بادی شدیم . یه مسیر 5 کیلومتری رو توی رودخانه ای که بعضی از جاهاش واقعا ترسناک بود و ضربه ها و تکانهای شدید داشت در کنار جنگ آب پاشی به سایر قایق ها رو پشت سر گذاشتیم . خیلی هیجان خوبی داشت وحسابی ادرنالین خونمون به بالا ترین حدش رسید. بعد سوار ون خودمون شدیم و جالب اینکه چون لباسامون خیس شده بود راننده روی تمام صندلی ها کاور پلاستیکی کشیده بود.

رافتینگ
بعد از قایق سواری به محوطه زیب لاین رسیدیم . البته خیلی طولانی نبود ولی خوب از نظر تایلندی ها یه ایستگاه محسوب می شد . فقط در این بین نیکا گاها از نفس تنگی شکایت می کرد ولی می گفت خوبم بریم . با توجه به حساسیت نیکا به گربه و چند تا چیز دیگه ما هم به حساب حساسیتهاش میذاشتیم .
ایستگاه بعد فیل سواری بود . و نکته جالبش اینکه چون ما سه نفر بودیم به قول بچه ها ما یه فیل دربست گرفتیم و من جای راننده فیل و روی گردنش نشستم. با توجه به سراشیبی اول مسیر ، ارتفاع فیل و گلی بودن مسیر حرکت فیلها 4،5 دقیقه اول رو یه سره داشتم داد می زدم و لذت بردم والبته حسابی بوی فیل گرفتم.
ایستگاه بعدی موتور های ATV بود . شاید بدترین قسمت تور همین بود یه مسیر کوتاه رو چند بار چرخیدیم و فقط دود و خاک خوردیم .بعد برای خوردن غذا ما رو به یه خونه روستایی بردن . غذا شامل یه مدل سوپ، برنج، یه چیزی شبیه جوجه چینی و پاستا بود . خیلی کیفبت نداشت ولی خوب وقتی گرسنه باشی کمیت برات از کیفیت مهمتر می شه.
آخرین ایستگاه معبد وغار میمونها بود . وقتی به معبد رسیدیم نیکا حالش بدتر شد، طوری که می گفت دیگه نمی تونه راه بیاد و نفسش بالا نمیاد. از ماشین که پیاده شدیم چند ردیف مغازه بود که انواع آبمیوه ، بستنی و تنقلات میفروختن و درست پشت این مغازه ها جایی بود که می تونستیم به کبوتر و میمونها غذا بدیم . ما کمی موز و بادوم خریدیم و برای اینکه حال و هوای نیکا عوض بشه آروم آروم به سمت میمونها رفتیم . ولی نیکا واقعا حال مساعدی نداشت و کم کم نگرانی ما زیاد شد. قید معبد رو زدیم و یه گوشه منتظر بچه ها موندیم تا اونا معبد رو ببینن و برگردن.


حدود نیم ساعت، نیم ساعتی که برای ما اندازه چند ساعت گذشت . خلاصه بچه ها برگشتن و به سمت هتل حرکت کردیم. توی مسیر برگشت تا زمان رسیدن به هتل دیگه راه تموم نمی شد . وسایل رو تو اتاق گذاشتیم . تو این فاصله به تور لیدر بی مسئولیتمون زنگ زدم . جواب نداد. تو واتس اپ پیام دادم فقط این جمله رو گفت و دیگه هیچ "برید بیمارستان پوکت" .
وقی برای رفتن به بیمارستان وارد لابی هتل شدیم امید، تور لیدر دوستامون ما رو دید، جلو اومد و دلیل بی حالی نیکا رو پرسید . سریع برامون یه تاکسی اوبر گرفت و راهنمایی کامل از اینکه برای بیمه چه کارهایی باید انجام بدیم .
بعضی وقت ها قدر داشته ها مون رو با نداشته های دیگران می فهمیم . برای پذیرش ما رو تو تراس بیمارستان نشوندن . چند نفری جلوتر از ما بودند تا نوبت به ما رسید. پرستاری که به اصطلاح مسئول تریاژ بیمارستان بود اصلا انگلیسی بلد نبود و حسابی ما رو کلافه کرد. با هر بدبختی بود پذیرش شدیم و همونجا نشستیم تا نوبتمون بشه. رطوبت و گرمای هوا باعث شد حال نیکا بدتر بشه ، مجدد به پرستار گفتم حال دخترم اصلا خوب نیست و ما رو به داخل بخش فرستاد .خدا رو شکر سرپرستار زبانش بدک نبود و با گرفتن شرح حال نیکا سریع بهش اکسیژن وصل کرد و چند دقیقه بعد پزشک متخصص ویزیتش کرد و براش چند تا دارو نوشت که از داروخانه داخل بیمارستان داروها رو گرفتم .
تقریبا 3 ساعت نیکا زیر اکسیژن بود و با داروهایی که توی ماسک اکسیژنش ریختن خیلی بهتر شد . توی این بین امید باهام تماس گرفت و جویای حال نیکا شد و گفت اگه مشکلی هست بیاد ، واقعا جا داره همین جا یکبار دیگه ازش تشکر کنم . اما توی این 3 ساعت واقعا قدر بیمارستانهای ایران رو دونستیم. باورم نمی شد همون وسط اورژانس همه کنار هم و بدون پرده و فاصله ، یکی در حال بالا آوردن بود، یه آقای اروپایی افتاده بود دماغ و ابروش شکسته بود و در حال بخیه زدنش بودن، کنارش یه خانومی دست و پاش سوخته بود، داشتن پانسمان می کردن و... ما هم توی فضای شیشه ای مثل اکواریوم داشتیم نگاشون می کردیم .
دکتر یه عکس رادیولوژی برای نیکا نوشت. خوشبختانه مشکلی نداشت . اصرار داشتن که نیکا شب تحت نظر باشه ، ولی ما با دیدن وضعیت بیمارستان قبول نکردیم و با رضایت خودمون نیکا رو ترخیص و به هتل برگشتیم . برگه های بیمه رو از بیمارستان گرفتم تا بعدا توی ایران از بیمه مسافرتی هزینه شو دریافت کنم . کل هزینه شامل اکسیژن ، دارو و ویزیت 1700 بات شده بود. از داروخانه سر کوچه هتل دو تا کپسول اکسیژن برای شرایط اضطرار گرفتم . وقتی به هتل برگشتیم بچه ها بهمون سر زدن که حال نیکا رو بپرسن. مینا گفت با پزشک بیمارستانشون صحبت کرده و گفته اگه حالش مجددا بد شد از داروهای همراهش برای نیکا استفاده کنه . نیکا تا نزدیک صبح به صورت نیمه نشسته خوابید و ما امیدوار به بهتر شدن حالش بودیم .

نیکا بی حال
سه شنبه روز ششم ( استراحت مطلق )
ساعت حدود شش صبح بود که حال نیکا بدتر شد . با وحشت به مینا زنگ زدیم و مینا سریع خودشو به ما رسوند و برای نیکا سرم وصل کرد و داخلش آمپول هیدروکورتیزون ریخت و یه شربت دیفن هیدرامینم بهش داد . بچه ها هم یکی یکی به اتاقمون اومدن و همه متفق القول گفتن رطوبت اتاقتون بخاطر عمر ساختمان و مجاورت با استخر خیلی زیاده و اونها هم حالت نفس تنگی پیدا کردن . با مرضیه به پذیرش مراجعه کردم و خواستم اتاقمون عوض بشه و گفتن تا ظهر باید صبر کنید. مرضیه که زبانش بهتر بود کلی از شرایط نیکا براشون توضیح داد و قرار شد در اولین فرصت اتاق رو عوض کنن . ما برای اینکه نیکا توی این اتاق نباشه بعد از اتمام سرم به اتاق مهشاد و آرش رفتیم .
نیکا خوابید و بعد از بیدار شدن حالش خیلی بهتر شده بود. طوری که گفت گشنمه و رفتم از رستوران ایرانی .... براش غذا گرفتم . وقتی با صاحب رستوران صحبت می کردم و فهمید نیکا مریضه یه ظرف سوپم اضافه به من داد. نزدیک ظهر یه اتاق توی طبقه هفتم به ما دادن کوچیک بود ولی هم ویوی خوبی داشت و هم هواش خیلی بهتر بود. ما تا عصر موندیم . حال نیکا هم رفته رفته بهتر شده بود و از این بابت خیالمون یکم راحت شد. به نیکا گفتیم امروز تا شب خوب استراحت کنه تا برای فردا اماده باشه . ما هم رفتیم پاساژ جانگ سیلون . یه ماساژ گرفتیم تا کمی حالمون جا بیاد و این حال خوب رو باخوردن یه اسموتی نارگیل بی نظیر کامل کردیم . نمایندگی اسکچرز توی اف بود و دو تا کتونی با 20 درصد تخفیف خریدیم. موقع حساب کردن فروشنده یه کیف مجانی مخصوص کتونی بهمون داد و گفت چون تعداد خریدمون 3 تا شده بود تخفیفمون 30 درصد شد.
یه چند ساعتی بیرون بودیم و مرتب تلفنی حال نیکا رو چک می کردیم. دیگه نگرانیمون برطرف شده بود. با خیال راحت شاممون رو خوردیم و برای نیکا هم قبل رفتن از رستوران هتل برگر سفارش داده بودیم که براش بردن تو اتاق. قیمت رستوران هتل تقریبا مثل بیرون بود، از نظر کیفیت هم بدک نبود .
چهار شنبه روز هفتم ( هتل و ساحل پاتونگ )
صبح حال نیکا تقریبا خوب شده بود. کمی احساس نفس تنگی داشت ولی در کل خوب بود. صبح به استخر هتل رفتیم و دو ساعتی اونجا بودیم. بعد دوش گرفتیم و زدیم بیرون . توی ساحل قدم زدیم بستنی خوردیم یه سر هم به BIG C زدیم .این فروشگاه شبیه فروشگاه شهروند خودمونه . از اونجا کمی شکلات و میوه های خشک استوایی خریدیم نهار هم مجددا توی رستوران مراکشی خوردیم و به هتل برگشتیم . کمی استراحت کردیم و حدود ساعت 16 با بچه ها به ساحل رفتیم. نیکا سوار پاراسل شد و بعد بنانا سوار شدیم و تقریبا تا تاریک شدن هوا توی دریا بودیم و اینطوری آخرین غروب زیبای پاتونگ رو توی آبهای گرمش به شب رسوندیم .

غروب زیبای پاتونگ
به هتل برگشتیم. بعد از دوش گرفتن برای آخرین شب گردی به خیابانهای پاتونگ برگشتیم . ظاهرا امشب شب مرگ بودا یا یه مناسبت مشابه بود. برای همین تمام مراکز تفریحی تعطیل بودن. ولی خب شب آخر بود. پس اول ماساژ گرفتیم و بعد از خوردن یه شام دریایی بی نظیر به هتل برگشتیم.

شام دریایی

شام دریایی
چمدونمون رو بستیم و حال نیکا هم که بهتر بود پس تنها لذت بردن از یک خواب خوب باقی مانده بود.
پنج شنبه روز هشتم ( بازگشت به خانه )
صبح مجددا به استخر هتل رفتیم و اطاقها رو تحویل دادیم. چمدنها رو تو لابی گذاشتیم و چون قرار بود ساعت 16 بیان دنبالمون، بنابراین تصمیم گرفتیم از آخرین ساعتهامون نهایت استفاده رو بکنیم . خیابونهای پاتونگ مثل همیشه شلوغ بود. بخاطر نزدیک شدن به هالووین اکثر جاها رو تزئینات هالووینی کرده بودن. نهار آخرمون رو مثل روز اول توی رستوران کیچن خوردیم. خیلی زود ساعت نزدیک 16 شد و اومدن دنبالمون . حدود 18 به فرودگاه رسیدیم. بارها رو تحویل دادیم و کارت پرواز رو گرفتیم . توی استارباکس یه قهوه با دونات خوردیم و یه کیف پاسپورت هدیه گرفتیم.


کیف پاسپورت
نکته جالب این بود که موقع تحویل چمدانها تاکید داشتن که پاوربانک و فندک حتما توی ساک های دستی باشه که با خودمون میبریم داخل هواپیما و ما که هنوز یه کپسول اکسیژن استفاده نشده واسمون باقی مونده بود توی کوله پشتیمون گذاشتیمش . توی بازررسی آخر، هر مسافر باید توی یه دستگاه استوانه ای شکل می رفت تا یه اسکن کامل بشه. بار دستیمون هم مثل همه جا توی دستگاه X-REY گذاشتیم. پلیس فرودگاه به اکسیژن گیر داد که این چیه؟ با کلی بدبختی و نشون دادن عکس نیکا توی بیمارستان و داروهاش بهشون فهموندیم که برای مواقع اضظرار همراهمونه و قبول کرد با خودمون ببریم.
پرواز طبق برنامه با همون پذیرایی و صندلی های تنگ انجام شد . پشت سر ما سه تا جوون نشسته بودن که از لحظه تیک اف شروع به مزه پرونی کردن و می خندیدن. ..... هواپیما حدود 2 صبح تو فرودگاه تهران فرود اومد . برخلاف سفرهای قبل این بار گمرک بسیار سخت گیرانه تمام چمدونها و ساکها رو زیر دستگاه چک می کرد و به یکی از چمدونهای ما هم گیر دادن تا برای بازرسی به اتاق گمرک ببریمش . چمدون ما هم که فقط لباس های پوشیده شده خودمون بود بعد از بازرسی اجازه خروج پیدا کرد.
لحظه خداحافظی از دوستان شاید یکی از دلگیر ترین لحظه های سفر بود. جمعی که یک هفته کنار ما بودند ، به نیکا کمک کردن ، باهم خندیدیم و هزاران خاطره خوب ساختیم . ولی پایان هر سفر، شروعی دوباره برای یک سفر دیگه ست. سوار ماشینمون شدیم و هزینه پارکینگ که بابت یک هفته 240 تومن شده بود رو پرداخت کردیم. از فرودگاه دور و دورتر می شدیم و این پایانی بود برای یکی دیگه از سفرهامون.