سفرنامه لائوس، سرزمین سرخ، سبز، طلایی

4.5
از 66 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
راز منطقه ای عجیب که به سرزمین سرخ، سبز و طلایی معروف است! +تصاویر

به نام خدا

سفرنامه لائوس، سرزمین سرخ، سبز، طلایی

 

در سفرنامه قبلی یعنی «سفرنامه کامبوج، سرزمین آرام ولی ناهموار»، خواندیم که ما پس از سفری ۱۱ روزه به سرزمین تاریخی و زیبای آنگکوروات، از فرودگاه سیم‌ریپ، به فرودگاه شهر لوانگ پرابانگ پرواز کردیم تا در بدو ورود و در فرودگاه، ویزای ورود به این کشور را دریافت کنیم.

 

سرخ، لوانگ پرابانگ

پرواز ما از شرکت هواپیمایی ویتنام ایرلاین بود. در طول پرواز با ساندویچ تن ماهی، یک جور تنقلات، آب پرتقال و قهوه از ما پذیرایی کردند. بعد از یک ساعت و ۵۰ دقیقه به فرودگاه لوانگ پرابانگ رسیدیم. به محض این‌که پا را به داخل فرودگاه گذاشتیم، آقایی به همه ما دو برگه کاغذ داد تا برای دریافت ویزا پر کنیم. صدور ویزا برای اکثر ملیت‌ها در فرودگاه لائوس و بدو ورود صورت می‌گیرد. به همین دلیل سالن ورودی کمی شلوغ بود و هر کس در گوشه‌ای در حال پر کردن فرم بود. در بخشی از فرم باید نام هتل یا محل اقامتمان در لائوس را می‌نوشتیم که ما فقط نام هتل شهر لوانگ پرابانگ را در آن نوشتیم. لیستی به دیوار نصب شده بود که مبلغ ویزا برای کشورهای مختلف روی آن نوشته شده بود که برای ما ایرانیان ۳۰ دلار بود که از کمترین قیمت‌ها بود. باید پاسپورت و فرم‌های تکمیل شده را به علاوه یک قطعه عکس به باجه مربوطه تحویل می‌دادیم. بعد از صفی که خیلی طول نکشید و دریافت ۳۱ دلار (نمی‌دانم چرا بیشتر شد!) ، بدون هیچ سؤال و جوابی، ویزا را در پاسپورت‌ها درج کردند و تمام.

با این‌که ساعت ۶ عصر بود، انگار فرودگاه تعطیل بود و فقط یک باجه سیم‌کارت فروشی و یک مسؤول تاکسیرانی در فرودگاه بودند. یک سیم کارت یونیتل که تنها گزینه موجود بود و نوشته شده بود سیم‌کارت دیتا با ۱۵ گیگ اینترنت است، به مبلغ ۱۵ دلار خریدیم ولی وقتی بعداً مانده شارژ آن را چک کردیم دیدیم فقط ۸ گیگ اینترنت داشته که کاری نمی‌توانستیم بکنیم. البته برای ما در طول مسافرت همین مقدار کافی بود.

جلوی فرودگاه بر خلاف اکثر فرودگاه‌ها خلوت بود و اثری از راننده‌های توک توک و تاکسی نبود. به ما گفتند ناچارید با ون فرودگاه به هتل بروید. ما هم چون فرودگاه را در حال تعطیل شدن دیدیم، فکر کردیم اگر بخواهیم تا خیابان برویم و موقعیت را بررسی کنیم شاید دیر شود و همین ون‌ها را هم از دست بدهیم. بنابراین به پرداخت نفری ۳ دلار راضی شدیم و با ون به هتل رفتیم. از همان ابتدا و طی راه تا هتل، احساس می‌کردیم شهر انرژی خوب و مثبتی دارد که به ما منتقل می‌شد.

هتلی که از طریق سایت booking.com رزرو کرده بودیم، Beauty Season نام داشت. هتلی با ساختمان و دکوراسیونی چوبی و خوش سلیقه، که حیاط کوچک باصفایی هم داشت. مسؤول هتل که یک آقای چینی بود منتظر ما نشسته بود و تا ما را دید گفت یک اتاق خوب برایتان در نظر گرفته‌ام چون من ایرانی‌ها را خیلی دوست دارم و حتماً یکی روزی به ایران خواهم آمد. خواستیم طبق عادتی که در کامبوج پیدا کرده بودیم پول هتل را به دلار پرداخت کنیم که گفت نه، اینجا دلار کاربرد ندارد و پول رایج لائوس یعنی کیپ پرداخت کنید، باشد برای فردا. بعد گفت من می‌دانم ایرانی‌ها گوشت خوک نمی‌خورند، بگویید برای صبحانه چه می‌خورید تا برایتان آماده کنم؟ ما هم گفتیم بی‌زحمت تخم‌مرغ و میوه! ظاهراً به غیر از ما فقط یک زوج مسافر دیگر در هتل بود.

تصویر ۱: هتل

1.jpg

تصویر 2: صبحانه در هتل

2.jpg

صبح روز بعد، بعد از خوردن صبحانه بیرون زدیم تا گشتی در شهر بزنیم. قبل از هر کاری به نزدیک‌ترین بانک رفتیم و کمی دلار به واحد پول رایج کشور یعنی کیپ تبدیل کردیم. هر دلار معادل ۸۸۰۰ کیپ بود.

لوانگ پرابانگ، به پایتخت باستانی لائوس مشهور است. بیش‌تر ساختمان‌ها و خانه‌های آن در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده‌اند و به همین دلیل اجازه ساخت و سازی متفاوت با بافت ثبت شده، در آن داده نمی‌شود و بنابراین اثری از ساختمان‌های بلند و مدرن در آن نیست. اکثر ساختمان‌هایی که در  طرف شمالی رودخانه مکونگ که از میان شهر عبور می‌کرد قرار داشتند، دارای معماری و دکوراسیون چوبی و تزئین شده و زیبا بودند. کوچه‌های باریکی که با احساس و چشم‌نواز بودند، کافه‌ها و رستوران‌هایی که حس متفاوت و خوبی داشتند. به خصوص وجود رودخانه، خیلی به ایجاد اتمسفر آرام و پویای خیابان‌ها و کوچه‌های اطراف آن کمک کرده بود. نزدیک رودخانه افراد زیادی جلو می‌آمدند و پیشنهاد قایق‌سواری یک ساعته روی رودخانه را می‌داند. می‌گفتند ۲۰ دقیقه با قایق می‌رویم، آن طرف رودخانه پیاده شوید، ۲۰ دقیقه قدم استراحت کنید و بعد دوباره ۲۰ دقیقه برمی‌گردیم. ما که همچنان قصد داشتیم در شهر بچرخیم قبول نکردیم.

ایستگاه‌هایی هم وجود داشتند که در آن‌ها قایق‌هایی مردم بومی شهر یا ماشین‌های آن‌ها را از روی رود عبور می‌دادند.

تصویر 3: کوچه‌های شهر

3.jpg

تصویر 4: کوچه‌های شهر

4.jpg

تصویر 5: کوچه‌های شهر

5.jpg

تصویر 6: کوچه‌های شهر

6.jpg

تصویر 7: رودخانه نم‌خان

7.JPG

تصویر 8: رودخانه مکونگ

8.jpg

 

بعد از چند دقیقه عبور از کوچه‌های زیبای شهر به رویال پالاس رسیدیم که در واقع موزه ملی شهر هم در آن قرار داشت. بلیط ورودی آن ۲۰۰۰۰ کیپ بود. کاخی زیبا که در محوطه باصفایی قرار گرفته بود. عکاسی از داخل کاخ ممنوع بود. در گوشه‌ای از باغ نمایشگاهی از ماشین‌های قدیمی برقرار بود که چون ما در ساعتی رسیدیم که سانس بازدید صبح آن تمام شده بود، نتوانستیم آن را ببینیم.

تصویر ۹: رویال پالاس

9.jpg

تصویر ۱۰: رویال پالاس

10.jpg

تصویر ۱۱: محوطه باغ

11.jpg

تصویر ۱۲: موزه ملی داخل باغ

12.jpeg

 

بعد از بازدید، به سمت معبد قدیمی و معروف شهر رفتیم. در مسیر توک‌توک‌ها را می‌دیدیم که پیشنهاد می‌کردند ما را به جاهای دیدنی و دورتر شهر ببرند. توک‌توک‌های این کشور، از توک‌توک‌های کامبوج بزرگ‌تر و بیش‌تر شبیه ماشین‌های وانت سرپوشیده بودند.

به معبد Xiengthong که معبد قدیمی شهر بود رسیدیم که به محل نگه‌داری قایق امپراطور مشهور بود. بلیط ورودی آن ۲۰۰۰۰ کیپ بود. چند معبد و پاگودای کوچک در محوطه قرار داشت. از موارد جذاب در نگاه اول که متفاوت با معابد و بناهای دیگر بود و به نوعی معماری خاص این معبد را ایجاد می‌کرد، استفاده از شیشه‌های بریده‌شده و ایجاد تصاویر معرق از جنس شیشه بر روی سطوح خارجی نما بود که روایت‌گر و تصویرساز وقایع مختلف بودند.

یکی دو معبد بزرگ‌تر هم در محوطه وجود داشت که مجسمه‌های بزرگ و کوچک بودا در داخل آن‌ها قرار داشتند و مردم برای عبادت داخل آن‌ها می‌شدند. مثل سایر معابد برای وارد شده به آن‌ها باید کفش‌ها را درمی‌آوردیم.

در ساختمان نسبتاً باشکوهی که در یک ضلع محوطه قرار داشت، سازه‌ای به شکل قایق طلایی بزرگی وجود داشت که زمانی برای حمل امپراطور، هم روی آب و هم روی خشکی از آن استفاده می‌شده است. زیر آن چرخ‌هایی قرار داشت و در مواقع لزوم با هل دادن، آن را حرکت می‌دادند.

تصویر ۱۳: معبد

13.jpg

تصویر ۱۴: معبد

14.jpg

تصویر ۱۵: معبد

15.jpg

تصویر ۱۶: معبد

16.jpg

تصویر ۱۷: معبد

17.jpg

تصویر ۱۸: قایق امپراطور

18.jpg

تصویر ۱۹: معبد

19.jpg

بعد از بازدید از این معبد، چون خیلی خسته و گرسنه بودیم، به یک رستوران غذای حلال که در کنار رودخانه پیدا کرده بودیم و منظره باصفا و زیبایی داشت رفتیم و ناهار خوردیم.

بعد به هتل برگشتیم و به استراحت پرداختیم. تصمیم داشتیم برای دیدن غروب آفتاب به تپه وسط شهر، تپه فوسی برویم که چون خسته بودیم و دیر شد، آن را به روزهای بعد اقامتمان در لوانگ پرابانگ منتقل کردیم. شب که شد برای قدم زدن شبانه در شهر و خرید از سوپرمارکت بیرون رفتیم که چند خیابان جلوتر، ناگهان به محوطه وسیعی رسیدیم که تمام آن به یک بازار شبانه تبدیل شده بود. چادرهای غرفه‌مانند زیادی در دو طرف کل خیابان برپا شده بود و مردم لائوس برای فروش صنایع هنری و دستی و سوغات و پوشاک و ... در آن‌ها حضور داشتند. فهمیدم که این‌جا همان بازار شبانه یا نایت مارکت معروف شهر است که در مورد آن شنیده بودیم. گشت و گذار در میان بازار زیبا و خوش‌رنگ شبانه که ‍پر از صنایع دستی زیبا و فریبنده بود ما را حسابی جذب کرد. صنایع دستی زیبایی اعم از پارچه و پوشاک و سفال و ... بسیار زیبا و چشم‌نواز بودند. بزرگی این بازار نیز بسیار شگفت‌انگیز بود.

تصویر ۲۰: بازار شبانه

20.jpg

تصویر ۲۱: بازار شبانه

21.jpg

تصویر ۲۲: بازار شبانه

22.jpg

بعد از دو ساعتی در بازار چرخیدن به هتل برگشتیم.

شنیده بودیم که در این شهر، صبح زود، قبل از طلوع آفتاب، مانک‌های جوان برای جمع‌آور اعانه در سطح شهر راه می‌افتند و مغازه‌داران قبل از باز کردن مغازه‌هایشان به آن‌ها برنج و خوراکی می‌دهند. دیدیم طلوع آفتاب ساعت ۶ و ۱۵ دقیقه‌ست، بنابراین ساعت ۶ از هتل بیرون زدیم ولی هر چه خیابان‌های اطراف را نگاه کردیم خبری نبود. از یکی از مغازه داران سؤال کردیم گفت: تمام شد، ساعت ۵ و نیم آمدند!

دوباره به هتل برگشتیم و سعی کردیم بخوابیم که خیلی موفق نشدیم.

برنامه آن روزمان این بود که به دیدن  مجموعه آبشار معروف و زیبای این شهر، آبشار کوانگ‌سی برویم. بعد از صبحانه از آقای چینی مسؤول هتل راهنمایی خواستیم. ما به سر کوچه و آژانس گردشگری دوستش برد. تورهای مختلف نیم روزه و یک‌روزه زیادی موجود بود، تورهایی با ترکیب‌های مختلف از بازدید از دهکده ویسکی، فیل‌سواری، بازدید از غار پاک‌او، مجموعه آبشارهای کوانگ‌سی و ... قیمت تور نیم‌روزه آبشارهای کوانگ‌سی نفری ۴۰۰۰۰ کیپ و حرکت آن ساعت ۱۱ و نیم با ون بود. همان را خریدیم.

در فاصله‌ای که منتظر ساعت حرکت بودیم، تعدادی از لباس‌های کثیفمان را به رخت‌شویی یا Laundry نزدیک هتل بردیم. برای شستن، خشک کردن و اتو کردن هر کیلوگرم لباس ۱۵۰۰۰ کیپ قیمت داد و گفت فردا عصر بیایید تحویل بگیرید.

ساعت ۱۱ و نیم، ماشین ون به دنبال ما آمد. سر راه چند توریست دیگر را از هتل‌های دیگر سوار کرد تا ون پر شد. حدود نیم ساعت یا کمی بیش‌تر در مسیری سرسبز ولی پر از پیچ و خم حرکت کردیم تا به ورودی آبشار رسیدیم. راننده گفت ساعت ۳ و نیم بعد از ظهر، همین‌جا منتظرتان هستم. بلیط ورودی مجموعه، که نفری ۲۰۰۰۰ کیپ بود خریدیم و به داخل رفتیم.

در ابتدای مسیر، محلی بود که از چند خرس آسیایی که آسیب‌دیده بودند یا از چنگال شکارچیان نجات پیدا کرده بودند، نگه‌داری می‌شد. البته خرس‌های کوچکی بودند ولی دیدنشان خالی از لطف نبود.

تصویر ۲۳: خرس‌های آسیایی

23.JPG

بعد از طی یک راه جنگلی کوتاه، به اولین حوضچه‌ها رسیدیم. اگر مسیر را ادامه می‌دادیم، به حوضچه‌های دیگر، آبشارها و سرچشمه آن‌ها می‌رسیدیم. به دلیل وجود رسوبات کلسیمی، آب حوضچه‌ها فیروزه‌ای رنگ بود و تصاویر زیبا و چشم‌نوازی را خلق می‌کرد. در بخش‌هایی از حوضچه‌ها که عمق و شرایط آب مساعد بود، توریست‌ها مشغول شنا و شیرجه‌زدن داخل آب بودند.

تصویر ۲۴: آبشار

24.jpg

تصویر ۲۵: آبشار

25.jpg

تصویر ۲۶: آبشار

26.jpg

تصویر ۲۷: آبشار

27.jpg

تصویر ۲۸: آبشار

28.jpg

تصویر ۲۹: آبشار

29.jpg

به بالا رفتیم و در کنار آبشار اصلی نشستیم و کمی خوراکی خوردیم و پایین آمدیم.

رأس ساعت ۳ و نیم، همه دوباره سوار ون شدیم و به شهر برگشتیم. از آن‌جایی که خیلی گرسنه بودیم، به دنبال ناهار، به یک رستوران هندی رفت. دو غذا سفارش دادیم و گفتیم لطفاً اسپایسی نباشد! چشمتان روز بد نبیند، به زحمت و اشک‌ریزان غذا را خوردیم و تا شب داشتیم از درون می‌سوختیم!

از آن‌جایی که خیلی خسته بودیم و با توجه به ساعت، دیدیم باز هم به تماشای غروب آفتاب از بالای تپه فوسی نمی‌رسیم، بقیه آن روز را در هتل استراحت کردیم.

صبح روز بعد، قبل از ساعت ۵ و نیم از هتل بیرون زدیم. همه جا تاریک و خیابان‌ خلوت بود. کمی که نگاه کردیم دیدیم مانک‌ها در اطراف خیابان ایستاده‌اند. چند دقیقه بعد رأس ساعت ۵ و نیم به صف راه افتادند. به ما گفته بودند فقط نگاه کنید و اگر هم می‌خواهید عکس بگیرید پنهانی این کار را بکنید. چند مغازه‌دار را دیدیم که ایستاده بودند و به هر نفر مقداری برنج یا خوراکی دیگر می‌دادند. دیدن این مراسم که هر روز صبح انجام می‌شود برای ما خیلی جالب بود. تا قبل از دیدن باورم نمی‌شد که این داستان هر روزه واقعیت داشته باشد.

تصویر ۳۰: مانک‌ها در حال جمع‌آوری اعانه

30.jpg

به هتل برگشتیم و خوابیدیم. صبح بعد از خوردن صبحانه دوباره برای قدم زدن در شهر خارج شدیم. تصمیم گرفتیم به سمت پل روی رودخانه برویم و از روی آن عبور کرده و به سمت دیگر شهر برویم. پلی که یک قسمت مخصوص عبور موتور و دوچرخه در وسط و دو قسمت مخصوص عبور عابر پیاده در دو طرف آن بود. البته پل خیلی محکم و قابل اعتمادی نبود ولی همه به راحتی عبور از آن عبور می‌کردند. ما هم گذشتیم و به سمت دیگر شهر رفتیم.

تصویر ۳۱: پل روی رودخانه

31.jpg

تصویر ۳۲: رود مکونگ

32.jpg

تصویر ۳۳: رود مکونگ

33.jpg

بافت شهر در آن سوی رودخانه به وضوح متفاوت بود. خانه‌ها محقرتر و مردم فقیرتر به نظر می‌رسیدند. نشانه‌های توریستی هم خیلی کم‌تر دیده می‌شد. کمی قدم زدیم و دوباره به سمت توریستی شهر برگشتیم.

در کافه‌ای کنار رودخانه نشستیم و یک نوشیدنی خنک که با انبه و ماست و شیر درست شده بود خوردیم. در مسیر حرکتمان چند معبد هم دیدیم که داخل هر کدام سرکی می‌کشیدیم و نگاهی می‌انداختیم.

از یکی از آژانس‌های مسافرتی بلیطی برای روز بعد به مقصد شهر وَنگ ویِنگ خریدیم که قرار شد ساعت ۹ صبح فردا به دنبال ما بیایند. در نهایت بعد از خوردن ناهار به هتل برگشتیم تا بعد از کمی استراحت برای بالا رفتن از تپه فوسی و تماشای غروب آفتاب دوباره بیرون برویم.

ساعت ۴ و نیم از هتل بیرون آمدیم. تپه فوسی به هتل ما خیلی نزدیک بود ولی مسیر پله‌هایی که همه معمولاً می‌رفتند در سمت مخالف ما بود. بنابراین تصمیم گرفتیم از پله‌ها و راه پشتی که نزدیک ما بود بالا برویم و در برگشت از پله‌های اصلی پایین بیاییم که جلوی رویال پالاس بودند.

در مجموع حدود پانصد پله را طی کردیم تا به بالا برسیم. در مسیر پاگوداها و مجسمه‌های بزرگ و کوچک بودا را مشاهده می‌کردیم. همین‌طور که به سمت بالا می‌رفتیم به دلیل داشتن ارتفاع، منظره خوبی از شهر نمایان می‌شد. قبل از پله‌های معبد آخر، بلیط می‌فروختند به قیمت ۲۰۰۰۰ کیپ. به بالا که رسیدیم تعداد زیادی توریست را دیدیم که در بخش خاصی از معبد که رو به غروب آفتاب بود جمع شده بودند تا تماشا کنند یا عکس و فیلم بگیرند. دقیقاً در همان زاویه، یک تخته سنگ زیبا هم بود که مردم نوبتی برای عکس گرفتن روی آن می‌رفتند تا با نمای زیبای شهر از بالا و آسمان و آفتاب دم غروب، عکس یادگاری بگیرند.

ما هم عکسی گرفتیم و بعد جای مناسبی پیدا کردیم و تا تاریک شدن هوا، مناظر زیبا را تماشا کردیم.

وقتی از سمت پله‌های اصلی که جلوی کاخ پادشاهی شهر بود به پایین برگشتیم دیدیم دوباره بساط بازار شبانه برپا شده و چادرهای غرفه‌ها علم شده‌اند. کمی گشتیم و به هتل برگشتیم.

تصویر ۳۴: تپه فوسی

34.jpg

تصویر ۳۵: تپه فوسی

35.jpg

تصویر ۳۶: تپه فوسی

36.jpg

تصویر ۳۷: تپه فوسی

37.jpg

تصویر ۳۸: تپه فوسی

38.jpg

تصویر ۳۹: تپه فوسی

39.jpg

تصویر ۴۰: تپه فوسی

40.jpg

صبح روز بعد زودتر از خواب بیدار شدیم، وسایلمان را جمع کردیم، صبحانه خوردیم و منتظر شدیم تا ماشین به دنبال ما بیاید. اما ساعت از ۹ گذشت و خبری از ماشین نشد! از مسؤول هتل خواستیم تا به شماره‌ای که از راننده به ما داده بودند زنگ بزند. زنگ زد و گفت راننده فراموش کرده بوده به دنبال شما هم بیاید و الآن دارد برمی‌گردد این‌جا!

بعد از چند دقیقه راننده رسید و ما در صندلی آخر یک ون نشستیم و شهر زیبا و پر انرژی لوانگ پرابانگ را ترک کردیم.

 

سبز، وَنگ ویِنگ

بعد از ۵ ساعت بالا و پایین پریدن در بدترین جاده‌ای که تا به حال در عمرمان دیده بودیم، بالاخره به شهر وَنگ ویِنگ رسیدیم. البته شاید بیش‌تر شبیه یک روستای بزرگ بود تا شهر. پیش از این در مورد ناهمواری و مشکلات جاده شنیده بودیم اما تا تجربه نکرده بودیم متوجه نبودیم که جاده‌ی آسفالت شده‌ی پهن داشتن چه نعمت بزرگی‌ست، چه برسد به داشتن بزرگ‌راه! در بخش‌هایی از جاده، راه فقط برای عبور یک ماشین کافی بود و ماشین‌ها و کامیون‌ها و اتوبوس‌های دیگر باید صف می‌ایستادند تا یکی یکی نوبت رد شدنشان برسد! البته ناگفته نماند که مناظر بی‌بدیع و زیبایی در مسیر در اطراف ما بودند که توجه ما را از جاده منحرف می‌کردند.

خوشبختانه جایی که در ونگ وینگ پیاده شدیم، نزدیک هتلی بود که از قبل رزرو کرده بودیم. بنابراین پیاده رفتیم. به طور کلی گزینه‌های اقامتی در این شهر کوچک به اندازه‌ی سایر شهرهایی که در آن بودیم نبودند و بنابراین از هتلی که انتخاب کرده بودیم خیلی راضی نبودیم ولی خوب خیلی مهم نبود. در سفر باید با همه چیز ساخت و فقط به کسب تجربه فکر کرد. کارکنان هتل تقریباً اصلاً انگلیسی بلد نبودند و فقط با ایما و اشاره ارتباط برقرار می‌کردیم.

آن شب به دلیل خستگی جاده، فقط به قدم زدن در اطراف هتل و دیدن منظره رودخانه شهر در شب اکتفا کردیم.

تصویر ۴۱: نمای رودخانه در شب

41.JPG

شهر ونگ وینگ به طبیعت زیبا و تفریحات آبی آن مشهور است. به همین دلیل گزینه مناسبی برای جوانان و توریست‌هایی‌ست که به شنا کردن و قایق‌سواری (کایاک‌سواری)، ماشین‌های باگی و پارک‌های آبی علاقه‌مند هستند. سه پارک آبی (بلو لاگون) در شهر وجود دارند که البته با تصور ما از پارک‌های آبی که پر از سرسره و وسایل آبی هستند، متفاوت است چون بیش‌تر محلی‌ هستند برای شنا و آب بازی!

ماشین‌های باگی هم در اندازه‌ها و قدرت‌های مختلف برای گشت و گذار در میان جاده‌های گِلی و ناهموار اطراف رودخانه و مسیر بلو لاگون‌ها اجاره داده می‌شدند.

در خیابان و کوچه‌های اصلی شهر که قدمی می‌زدیم اکثر مغازه‌ها، هتل‌ها و دکه‌ها در حال فروش تورهای این تفریح‌ها و اجاره ماشین‌های باگی بودند.

از مواردی که در سفر به این شهر لازم است به آن توجه شود، این است که به علت فضای آبی و گِلی اکثر تفریحات، به همراه داشتن یک کیف یا کیسه ضد آب برای نگه‌داری وسایلی مثل گوشی همراه، پاوربانک و ... ضروری‌ست.

به غیر از تفریحات آبی، مواردی مثل پرواز با بالون و کایت سواری هم در تبلیغات آژانس‌ها دیده می‌شد.

ما قصد داشتیم به پارک آبی یا بلو لاگون شماره ۳ برویم که با کمی بررسی و خواندن چند نقد منفی و شنیدن در مورد راه دور و نه چندان راحت آن، انصراف دادیم. از طرفی با توجه به عمق کم آب رودخانه در آن زمان، از کایاک‌سواری هم صرف‌نظر کردیم و ترجیح دادیم به گشت و گذار در شهر اکتفا کنیم.

با جستجو در اینترنت، فهمیدیم غاری در نزدیکی خیابان اصلی شهر وجود دارد که دیدن آن می‌تواند جالب باشد. پیاده به سمت آن راهی شدیم تا هم شهر را دیده باشیم و هم به دیدن این غار که تام چانگ نام داشت برویم.

به مکانی رسیدیم که باید از پل روی رودخانه عبور می‌کردیم تا به پله‌های ورودی غار برسیم. برای عبور از پل نفری ۵۰۰۰ کیپ از ما گرفتند.

تصویر ۴۲: پل روی رودخانه

42.jpg

تصویر ۴۳: منظره رودخانه از روی پل

43.jpg

بعد به پارکی رسیدیم که چند غرفه خوراکی و تعدادی میز و نیمکت برای استراحت داشت. به ورودی غار رسیدیم و نفری ۱۵۰۰۰ کیپ دیگر پرداخت کردیم. باید از نزدیک ۲۰۰ پله بالا می‌رفتیم تا به دهانه اصلی غار برسیم. دیواره‌های سنگی اطراف منظره‌ی خیره‌کننده‌ای را ایجاد کرده بود.

غار تام چانگ، غار کوچکی نبود. در بخش‌های مختلفی از آن نورپردازی‌های رنگی کار شده بود ولی فضای بکر و سنگی و جالب غار، بسیار دیدنی بود. یک سمت آن را که تا انتها می‌رفتیم به حفره‌ای رو به بیرون می‌رسیدیم که از آن بالا، منظره‌ی زیبای شهر و رودخانه‌ی آن پیدا بود.

تصویر ۴۴: دیواره سنگی کنار غار

44.jpg

تصویر ۴۵: پله‌های منتهی به غار

45.jpg

تصویر ۴۶: غار

46.jpg

تصویر ۴۷: غار

47.jpg

تصویر ۴۸: غار

48.jpg

تصویر ۴۹: غار

49.jpg

تصویر ۵۰: غار

50.jpg

بازدید از غار حدود یک ساعتی زمان برد و پس از آن دوباره به پایین بازگشتیم. چشمه‌ی آبی در پارک پایین غار وجود داشت که برخی از کودکان در حوضچه‌ی بخشی از آن شنا می‌کردند.

بعد از کمی استراحت و خوردن تنقلاتی که به همراه داشتیم دوباره پیاده به سمت شهر رفتیم. در تنها رستوران غذای حلال شهر، ناهار خوشمزه‌ای خوردیم. به یک آژانس فروش بلیط رفتیم، برای صبح روز بعد ساعت ۹ بلیط اتوبوس به مقصد وین‌تیان، پایتخت لائوس به مبلغ هر نفر ۴۰۰۰۰ کیپ خریدیم و به هتل برگشتیم.

بقیه آن روز را به استراحت پرداختیم.

 

صبح روز بعد با یک توک توک به دنبال ما آمدند و ما را به ترمینال اتوبوس‌رانی شهر بردند. با این شهر سرسبز و زیبا خداحافظی کردیم و به راه افتادیم.

طلایی، وینتیان

بعد از ۵ ساعت راه در جاده‌ای که خیلی بهتر از تجربه‌ی قبلی بود، به پایتخت کشور لائوس رسیدیم.

اتوبوس در یک جای بی‌نام و نشان که هیچ اثری از ترمینال نداشت مسافران را پیاده کرد. در نقشه گوشی چک کردیم و دیدیم خوشبختانه باز هم هتل ما در همان نزدیکی‌ست. بنابراین پیاده به سمت هتل راه افتادیم. در همان پیاده‌روی کوتاه متوجه شدیم با شهری کاملاً متفاوت با شهرهای دیگری که از این کشور دیده بودیم روبه‌رو هستیم. تصمیم گرفتیم بعد از چند ساعت استراحت دوباره به خیابان بیاییم و بهتر کشف و شهود کنیم. هتل ما یک هتل قدیمی ولی خوب و تمیز بود. اتاق بزرگ و پرنوری که بالکن هم داشت تحویل گرفتیم. با توجه به جستجوهای قبلی می‌دانستیم که این شهر، خیلی جاذبه دیدنی و گردشگری زیادی ندارد ولی به قصد این‌که بیش‌تر در کوچه و خیابان‌های شهر راه برویم، چهار شب اقامت در آن رزرو کرده بودیم.

بعد از کمی استراحت از هتل بیرون زدیم. هر چه جلوتر می‌رفتیم بیش‌تر متوجه تفاوت فاحش بافت و ساختمان‌ها و فرهنگ شهر با دیگر شهرهای کشور می‌شدیم. خیابان‌های پهن و دکور شده، ساختمان‌های بلند و شیک، معماری‌های غربی، هتل‌های لوکس و بزرگ، مراکز خرید بزرگ، کافه‌ها و رستوران‌های گران‌قیمت، در همه بخش‌ها دیده می‌شدند. دیگر خیلی اثری از فقر قابل مشاهده نبود. نشانه‌های تکنولوژی بیش‌تر قابل مشاهده بود. شهر حتی دارای خط اتوبوس‌رانی بود، چیزی که در شهرهای دیگر وجود نداشت.

وقتی تفاوت بسیار زیاد وینتیان را با این شهرها دیدیم، به خاطر مردم لائوس خیلی ناراحت شدیم. احساس کردیم چطور مردم یک کشور می‌توانند این تفاوت را ببینند و هیچ اعتراضی نکنند؟ چطور نسبت به هم احساس برابری و برادری می‌کنند؟ مردم شهرستان‌ها خودشان را نسبت به مردم پایتخت دارای چه ارزشی احساس می‌کنند؟ بگذریم.

تصویر ۵۱: خیابان‌های شهر

51.jpg

تصویر ۵۲: خیابان‌های شهر

52.jpg

تصویر ۵۳: خیابان‌های شهر

53.jpg

آن شب به میدان استقلال که میدان اصلی شهر بود رفتیم. بنای پاتوکسای که یادبود سربازان کشته شده در جنگ ویتنام بود، در میان آن قرار داشت.

نزدیک این بنا، سازه‌ای بود به نشانه‌ی دوستی میان مردم لائوس و چین که از ۱۵۰ هزار قطعی چینی دست‌ساز درست شده بود و به مناسبت سال ۲۰۱۹، سال گردشگری مشترک این دو کشور، توسط مردم چین به مردم لائوس هدیه شده بود. نورپردازی این فضا و فواره‌های آب نزدیک آن‌، زیبایی خاصی به آن‌جا بخشیده بود.

همچنین به طور اتفاقی بنای هرمی شکلی را دیدیم که به آن استوپا می‌گفتند و یکی از دیدنی‌های شهر بود که البته چیز خاصی نداشت.

تصویر ۵۴: بنای پاتوکسای

54.jpg

تصویر ۵۵: سازه‌ی چینی

55.jpg

تصویر ۵۶: استوپا

56.jpg

بعد قدم‌زنان به سمت رود مکونگ حرکت کردیم. در پارکی نزدیک رودخانه، بازار شبانه‌ای برپا بود، شامل غرفه‌های مختلف لباس و خوراکی و سوغات‌فروشی. ولی از آن‌جا که حاشیه‌ی پارک از رودخانه فاصله داشت و شب بود، نتوانستیم چیزی از رودخانه ببینیم. بعد که در روز به همین مکان آمدیم فهمیدیم در این فصل از سال، به دلیل پایین رفتن سطح آب، حاشیه رودخانه از پارک فاصله نسبتاً زیادی گرفته است.

تصویر ۵۷: بازار شبانه کنار رودخانه

57.jpg

برای شام از روی اپلیکیشن تریپ ادوایزر یک رستوران خوب حلال در همان نزدیکی پیدا کردیم و رفتیم. آشپز رستوران علی نام داشت و فضای خوب و غذای خوشمزه‌ای هم داشت.

به طور متوسط در وینتیان یک پرس غذا را می‌توان با مبلغ حدود ۳۰۰۰۰ تا ۶۰۰۰۰ کیپ تهیه کرد که طبیعتاً این اعداد برای غذاهای خیابانی تا زیر ۲۰۰۰۰ کیپ و برای رستوران‌های شیک بالای تا ۱۲۰۰۰۰ کیپ تغییر خواهد کرد.

صبح روز بعد که برای صبحانه به پایین رفتیم، به مسؤول آشپزخانه گفتیم ما فقط تخم‌مرغ و سبزیجات می‌خوریم و گوشت خوک و ... نمی‌خواهیم. ایشان هم برای این‌که انصاف را رعایت کرده باشد، به حدی تخم‌مرغ برای ما درست کرد و آورد که در انتهای صبحانه در آستانه ترکیدن بودیم!

بعد از صبحانه دوباره برای شهرگردی و بازدید از موزه‌ی جنگ که تعریف آن را خیلی شنیده بودیم به بیرون رفتیم. تا موزه حدود نیم ساعتی پیاده‌روی داشتیم. در راه چند مرکز خرید خیلی بزرگ و شیک را دیدیم. یکی از آن‌ها در حال ساخت بود و هنوز افتتاح نشده بود. به داخل یکی دیگر از آن‌ها رفتیم. اثری از برندهای معروف اروپایی و آمریکایی نبود ولی کالاها همه لوکس و گران‌قیمت بودند. کمی گشتیم و بیرون آمدیم.

به موزه COPE رسیدیم که بازدید از آن رایگان بود. آثار داخل این موزه از بقایای جنگ شامل تکه‌های بمب‌ها و دست و پاهای مصنوعی قربانیان جنگ درست شده بود. طبق گفته تابلوها و فیلم‌هایی که در محوطه کوچک این موزه پخش می‌شد، در طول جنگ حدود ۲ میلیون تن بمب بر سر مردم ریخته شده و حدود ۸۰ میلیون مین ضد نفر، توسط هواپیماهای دشمنان در سرزمین لائوس پخش شده است. هنوز هم مین‌های عمل‌نکرده زیادی در بخش‌های گسترده‌ای از این سرزمین وجود دارند که هر ساله باعث آسیب‌های فراوانی می‌شوند. گروه‌های داوطلب زیادی برای پاکسازی‌ زمین‌ها در حال اقدام هستند و امید دارند تا چند سال آینده بتوانند کار پاک‌سازی را به اتمام برسانند.

تصویر ۵۸: موزه جنگ

58.jpg

تصویر ۵۹: موزه جنگ

59.jpg

تصویر ۶۰: موزه جنگ

60.jpg

تصویر ۶۱: موزه جنگ

61.jpg

تصویر ۶۲: موزه جنگ

62.jpg

بعد از بازدید از این موزه کوچک، به هتل برگشتیم تا استراحتی کنیم. ناهار هم از کنسروهایی که از ایران با خود آورده بودیم خوردیم.

بعد از غروب آفتاب برای دیدن بازار شبانه دیگری که روی نقشه پیدا کرده بودیم از هتل خارج شدیم ولی وقتی به آدرس مورد نظر رسیدیم دیدیم جز چند غرفه فروش خوراکی‌های خیابانی چیز دیگری ندارد. ناامید نشدیم و به گشتن در میان کوچه‌ها و خیابان‌ها و تماشای ساختمان‌های بزرگ و رستوران‌های شیک پرداختیم. از آن‌جایی که هوس نان و پنیر کرده بودیم، به یک سوپر مارکت رفتیم ولی هر چه گشتیم چیزی به نام پنیر نیافتیم و بیش‌تر از پیش، به این موضوع مطمئن شدیم که کلاً در هر دو کشور کامبوج و لائوس، پنیر کالایی لوکس و نایاب محسوب می‌شود! به یک کافه فرانسوی رفتیم و ساندویچ تن ماهی سفارش دادیم به مبلغ هر کدام ۲۵۰۰۰ کیپ. بعد از چند دقیقه دو عدد نان تست که کمی تن و ماهی و کاهو و گوجه در میان آن بود جلوی ما گذاشتند. کمی به هم نگاه کردیم ولی چاره‌ای نبود. همان را خوردیم و وانمود کردیم که سیر شده‌ایم!

برنامه روز بعد ما بازدید از پارک بودای مشهور شهر بود که لائوسی‌ها خیلی به آن افتخار می‌کنند و در واقعه این پارک را بزرگ‌ترین و مهم‌ترین جاذبه گردشگری کشورشان می‌دانند. این پارک در فاصله ۲۳ کیلومتری جنوب شرقی وینتیان قرار دارد.

تحقیق کردیم و دیدیم از ترمینال اصلی خط اتوبوس‌رانی شهری که نزدیک هتل ما بود، اتوبوس شماره ۱۴ مستقیم به پارک بودا می‌رود. وقتی رسیدیم اتوبوس داشت حرکت می‌کرد و ما را که دید نگه داشت و سریع سوار شدیم. نفری ۸۰۰۰ کیپ پرداخت کردیم و حدود چهل دقیقه بعد جلوی پارک بودا پیاده شدیم. در مسیر اتوبوس در ایستگاه پل دوستی که در واقع مرز لائوس و تایلند است هم توقف داشت.

ورودی پارک نفری ۲۰۰۰۰ کیپ بود. صدها مجسمه کوچک و بزرگ از بودا، خدایان و حیوانات مختلف با صورت‌‌ها و اشکال گوناگون در جا به جای پارک کار شده بود. بودا به صورت خوابیده، ایستاده، چهره‌های شیطانی، قربانی، زحمت‌کش، دارای نشانه‌های خاص، چند بازو، چند چهره و ... برخی از آن‌ها کوچک و برخی خیلی بزرگ بودند. توریست‌ها سعی می‌کردند با بسیاری از آن‌ها عکس یادگاری بگیرند.

یک بنای خمره‌ای شکل با یک صورت در دهانه‌ی ورودی بود که می‌شد داخل آن رفت و از پله‌های باریکی، سه طبقه بالا رفت و نمایی از پارک را از بالا مشاهده کرد. در داخل این سازه، قسمت‌هایی وجود داشت که مجسمه‌های گلی با مفاهیم مختلفی زشتی و بدی و خوبی و مجازات و ... در آن‌ها کار شده بود.

تصویر ۶۳: پارک بودا

63.jpg

تصویر ۶۴: پارک بودا

Zqas8kgVJ2BH48wsoxlN7bfq13GZ8piur7giHSNu.jpeg

تصویر ۶۵: پارک بودا

65.jpg

تصویر ۶۶: پارک بودا

66.jpg

تصویر ۶۷: پارک بودا

67.jpg

تصویر ۶۸: پارک بودا

68.jpg

تصویر ۶۹: پارک بودا

69.jpg

بعد از دو ساعتی گشتن در این پارک، به جلوی در ورودی برگشتیم تا ببینیم آیا می‌شود با اتوبوس به شهر برگشت یا نه دیدیم همان اتوبوس شماره ۱۴ جلوی در ایستاده و به ما اشاره می‌کند که برویم سوار شویم. ما هم خوشحال از این‌که نه در رفت و نه در برگشت معطل اتوبوس نشده‌ایم، سوار شدیم و به ترمینال اصلی شهر برگشتیم.

برای ناهار دوباره به رستوران علی رفتیم که غذای خوبی داشت. دو تا غذا که شبیه کباب مرغ و گوشت بود سفارش دادیم و نوش جان کردیم.

طی گردش‌های متعدد ما در بخش‌های مختلف شهر، نکته‌ای که توجه ما را به خود جلب می‌کرد این بود که در خیلی از میادین و خیابان‌های اصلی شهر، سمبلی به نشانه دوستی کشور لائوس با کشورهای دیگر مثل ژاپن، چین و ... نصب شده بود. بر روی تعدادی از اتوبوس‌های شهری هم درج شده بود که این اتوبوس هدیه مردم ژاپن به لائوس می‌باشد.

از آن‌جایی که به خاطر گرمای آفتاب خیلی خسته و کلافه شده بودیم، بقیه آن روز را در هتل به استراحت و تماشای فیلم از تلویزیون هتل پرداختیم.

روز بعد روز آخرمان در وینتیان بود و می‌خواستیم به دیدن بنای معروف شهر، فا تات لوانگ برویم. بنایی که لائوسی‌ها خیلی به آن افتخار می‌کنند. یک استوپای بزرگ طلایی رنگ که می‌گفتند واقعاً از طلاست و به عنوان نماد لائوس در خیلی از سوغات‌های مربوط به این کشور رسم شده است.

برای رفتن به این مکان دوباره به ترمینال اتوبوس شهر رفتیم و این بار خط شماره ۱۰ را سوار شدیم و در ایستگاه اول آن، جلوی در معبدی که پشت فا تات لوانگ قرار داشت پیاده شدیم. معبد زیبایی بود که سالن بزرگی با ستون‌های زیاد و سقف و دیوارهای نقاشی‌شده‌ی زیبا داشت. یک گروه چینی هم به همراه راهنمایشان در آن‌جا حضور داشتند. در طی سفر به دو کشور کامبوج و لائوس کم‌تر معبدی به این شکل دلباز و با معماری داخلی زیبا دیده بودیم.

بعد از بازدید از این معبد و از مجسمه بودای خوابیده‌ی طلایی بزرگ، به داخل محوطه استوپای بزرگ یا فا تات لوانگ رفتیم که بهای ورودی آن ۱۰۰۰۰ کیپ بود. زمانی که ما آن‌جا بودیم کارگران زیادی مشغول جمع‌آوری لوازم مربوط به نمایشگاهی بودند که در ده روز گذشته در آن‌جا دایر بوده است. استوپای بزرگ فقط از بیرون قابل بازدید بود و داخل آن نمی‌شد رفت.

تصویر ۷۰: معبد ورودی

70.jpg

تصویر ۷۱: معبد ورودی

71.jpg

تصویر ۷۲: بودای خوابیده

72.jpg

تصویر ۷۳: فا تات لوانگ

73.jpg

تصویر ۷۴: فا تات لوانگ

74.jpg

تصویر ۷۵: از ساختمان‌های اطراف

75.jpg

بعد از یکی دو ساعت چرخیدن در گوشه و کنار محوطه‌های اطراف، با همان خط اتوبوس به مرکز شهر برگشتیم. پشت ترمینال، یک مرکز خرید بزرگ بود که سری هم به آن زدیم ولی چیزی نخریدیم.

برای ناهار به رستورانی رفتیم که روز قبل به طور اتفاقی پیدا کرده بودیم و غذای سوخاری حلال داشت. یک سینی غذای مخصوص رستوران را سفارش دادیم که حجم خیلی زیادی داشت و به سختی همه‌ی آن را خوردیم!

برای قدم‌زنی آخر باز هم به کنار رودخانه مکونگ رفتیم و سپس به هتل برگشتیم. وسایلمان را جمع‌ کردیم و زودتر خوابیدیم تا بتوانیم صبح زود بلند شویم.

صبح روز بعد با تاکسی به مبلغ حدود ۵۰۰۰۰ کیپ به فرودگاه کوچکی که در داخل شهر بود رفتیم. به سرعت کارهای خروج را انجام دادیم و با پرواز ایرآسیا به کوالالامپور و سپس با پرواز ماهان بعد از ۲۴ روز مسافرت به دو کشور تاریخی و زیبای کامبوج و لائوس به ایران بازگشتیم.

این مسافرت از خاطره‌انگیزترین سفرهای ما بود. مهم‌ترین چیزی که از این سفر آموختیم این بود که فقط مقاصد توریستی معروف نیستند که ارزش سفر کردن دارند و همه جای این جهان هستی، زیبایی‌ها و دیدنی‌های زیادی برای کسانی دارد که به دنبال رشد و شناخت بیش‌تر خود و دنیای اطرافشان هستند.

کامبوج و لائوس علی‌رغم ناشناخته بودنشان برای خیلی از افراد، کشورهایی بسیار دیدنی و زیبا، با تاریخ و فرهنگی غنی و طبیعتی فوق‌العاده زیبا هستند که می‌توانند گزینه‌ی مناسبی برای سفردوستان باشند.

 

نویسنده : هانیه ع

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.