مقدمات سفر مدتی بود از ماندن در خانه خسته و آزرده بودم. برای عوض کردن حال و هوای خود به فکر سفری کوتاه افتادم. پس از مشورت با دوستان قرار شد برای فرار از هیاهوی شهری به مکانی آرام سفر کنیم. با نگاهی به تقویم متوجه
سفر، مرا به باغ چند سالگی ام برد و ایستادم تا دلم قرار بگیرد صدای پرپری آمد و در که باز شد من از هجوم حقیقت، به خاک افتادم... "سهراب سپهری" جاده... جاده و تا چشم کار می کند، جاده... سرم را به شیشه پنجره ماشین چسبانده ام و زل زده ام