دیباچه: گویند پیش از ازل تنها بود... نه آسمانی ، نه زمینی ، نه چرخی ، نه موجودی ... هیچ ...، هیچ... ،هیچ ... جز خودش... بر خویش نگریست. ناگاه برق جادوی جمالش، از کمند تیغ غیرت جلالش گریخت... عاشق شد و عشق آتش بر خرمن هیچ زد... از شراره آتش عشق،
بلند پرواز باش ، آسمان به کسی تعلق ندارد سلام به همه دوستان لست سکند من اتی هستم . امسال عید ۱۴۰۳ تصمیم گرفتم که ایرانگردی کنم . تصمیم براین شد که در تور ایرانگردی، اول به شهر سمنان بریم . شهری که بارها و بارها ازش
مقدمات سفر مدتی بود از ماندن در خانه خسته و آزرده بودم. برای عوض کردن حال و هوای خود به فکر سفری کوتاه افتادم. پس از مشورت با دوستان قرار شد برای فرار از هیاهوی شهری به مکانی آرام سفر کنیم. با نگاهی به تقویم متوجه
شهرستان سرخه در یک روز مقدمات سفر مدتی بود فکرم مشغول نظرهای دو نفر از دوستان عزیز لست سکندی به نام های " نیک ماجراجو " و " م ر ا " که در زیر سفرنامه " سرخه سرزمین آفتاب و امید " منتشر نموده بودند دور
قسمت اول: گرمسار، سمنان، مهدیشهر (سنگسر) و شهمیرزاد من و همسرم بارها و بارها برای رفتن به مشهد مقدس، از استان سمنان و سبزوار و بجنورد عبور کرده بودیم اما هیچ وقت فرصت بازدید از جاذبه های گردشگری اونها رو نداشتیم. این بار، تصمیم گرفتیم با
مقدمه: چندی قبل سفرنامه ای پیرامون جنگل ابر شهرستان شاهرود را می خواندم، که بسیار مرا به تفکر واداشت. همانگونه که مشغول خواندن بودم، همواره به این فکر می کردم چرا ما قبل از آن که پیرامون زادگاه خود، کشور خود اطلاعات جامعی بدست آوریم ،
مقدمه در مهر ماه سال 1399 خورشیدی با پیشنهاد یکی از دوستانم برای اولین بار یک تور طبیعت گردی در داخل کشور را تجربه کردم. در مقایسه با تورهای اروپائی و نوع خدماتی که مسئولان با توجه و امکاناتی که در اختیار داشتند ، بیسار خوب
به نام خدا «قل سیروا فی الارض» سفر مفهومی گنگ است؛ تعریفی جامع و مانع ندارد.حتا در لغتنامه هم مترادف ویژهای برای آن نمیبینید. همچنان که طی مسافتی سه،چهار کیلومتری را سفر مینامند، رفتن به قارهای دیگر و هفته ها و ماه ها ماندن را هم سفر
به نام خدا اوایل خرداد 1401بود. تقویم رو که نگاه می کردم تعطیلات وسط ماه بدجوری وسوسه ام میکرد که با بچه ها قرار یه مسافرت رو بزارم. ما سه نفر بودیم: امید ،رسول و رضا. مایی که هر چهار فصل سال رو همیشه تو جنگل
اولین چیزی که زمان شنیدن کلمه سفرنامه به ذهن هر کسی میرسد شامل خاطرات بامزه و جالب و خوبیست از گذران زمان با نزدیکان در گشت و گذار در مناطق دارای هرگونه جاذبهی گردشگری... اما سفرنامه دامنهی گستردهای دارد و شامل داستان سفر با هر
در یک کتابِ نانوشته خوندم که : "پدربزرگ رو به پدرم کرد و گفت : پسرم توی هر شهر برای خودت یه خونه بخر! پدر با عصبانیت رو به پدر بزرگ : آخه مگه من اینقدر وضع مالی خوبی دارم که توی هر شهر یه خونه بخرم؟! من
چندین سال است که ماههای پایانی سال با فکر و برنامه ریزی سفر گذشته است و فروردین هر سال با سفر. ماههای پایانی سال 98 اما متفاوت تر از هر سال است و رنگ بویی از سفر خارجی ندارد. قیمتِ دلار سر به فلک کشیده،
از حدود 2 ماه قبل از نوروز 98 ، درخواست استفاده از امكانات و پذيرايي شهر مشهد را براي مسئول اسكان و پذيرايي محل كارم ، ارسال كردم . در طول اين سالها ، اين اولين بار بود كه موفق مي شدم از طرف اداره،
مقدمه عید نوروز است و مثل همیشه سودای گردشگری در سرمان نجوا میکند. از طرفی طبیعت بی نظیر و کمتر دیده شده استان گلستان که اغوا کننده است و از طرف دیگر شوق زیارت امام رضا ما را بر آن داشت که سفر بسیار خاطره انگیز
از حدود دو سال پیش که زمزمههای ایجاد مسیر جدید گردشگری آن هم در دلِ راهآهن به میان آمد، برای من که علاقهمند تاریخ راهآهن بودهام، فرصتی بود تا با بخشی از تاریخ کشورم آشنا شوم. با راهاندازی تورهای قطار گردشگری شمال، در اولین فرصت
سفر، مرا به باغ چند سالگی ام برد و ایستادم تا دلم قرار بگیرد صدای پرپری آمد و در که باز شد من از هجوم حقیقت، به خاک افتادم... "سهراب سپهری" جاده... جاده و تا چشم کار می کند، جاده... سرم را به شیشه پنجره ماشین چسبانده ام و زل زده ام