بايد مي رفتيم، انگار كلمه "بايد" پتك ناپيداي ناخودآگاه همه سفر دوستان هست كه يهو، فرقي ندارد در چه حالي باشي و كجا... بر تنت مي كوبد و تو را آماده رفتن ميكند...! نوروز مي آمد و ما هم آماده. قرعه اين بار به نام استان زيباي چهارمحال و بختياري افتاد. مرکز این استان، شهرکرد نام دارد که مرتفعترین مرکز استان کشور است و با نام «بام ایران» شناخته میشود. از شمال و شرق با استان اصفهان، از جنوب با استان کهگیلویه و بویر احمد و از غرب با استان خوزستان همسایه است. مردم در این استان به دو دستهی چهارمحالیها و بختیاریها تقسیم میشوند. بیشترین اقوامی که در این استان وجود دارند به ترتیب بختیاری، فارس و ترک قشقایی هستند. چهار محالیها به زبان فارسی و ترکی و بختیاریها هم به شاخهای از زبان لری، یعنی گویش بختیاری صحبت میکنند. (اينترنت)
برنامه ريزي سفر توسط سحر انجام شد و وسايل و آذوقه جهت 9 نفر همسفر قبراق و آماده (شامل 3 انسان و 6 حيوان خانگي؛ 1 خرگوش و 5 خوكچه هندي) تامين گرديد.
برنامه براي 6 شب و 7 روز چيده شد و قرار بود كه سپيده دم شنبه 28/12/1400 حركت كنيم تا به گره ترافيك جاده تهران – قم بر نخوريم. اما از بد حادثه شب حركت پاي چپ من رگ به رگ شد و اينطور شد كه زين كردن سمند و جمع و جور كردن وسايل همه اش به گردن سحر و مرتضي(دوست) افتاد و رفتن ما با كمي تاخير و البته با طلوع خورشيد همزمان شد. ناگفته نماند كه از تجربه سفرهاي قبلي، معمولا رستورانها در شب سال نو تعطيل هستند پس ريسك نكرده و سبزي پلو با ماهي و كوكو سبزي(به عنوان شام سال نو) شب حركت زديم بر بدن. چند مسير براي رسيدن به شهركرد وجود دارد كه ما مسير تهران- قم – كاشان- نجف آباد و شهركرد را انتخاب كرديم.
قبل از خروج از تهران به اورژانس فيزيوترابي بيمارستان شفا یحیاییان رفتيم و دكتر پاي مرا معاينه كرد و گفت مشكل خاصي نيست و طبق سنت كمي بالا نگه دار؛ يكي دو روز خوب ميشه، ختم به خير شد و اينچنين نيز شد...! عوارضي قم را رد كرديم و حالا در جاده بوديم. براي من هميشه اينطور بوده كه عوارضي قم را كه رد ميكنيم تازه جاده براي سفر آغاز ميشه. در كنار جاده مزارع جو و يونجه و هرازگاهي هم گل هاي زرد كلزا نماي قشنگي به راه داده بودند. باد كه مي وزيد هوا كمي سرد ميشد ولي در كل هواي بهاري خنكي بود.
خوشبختانه ترافيك روان بود و با سرعت دلخواه مي رفتيم. در بيشتر مواقع در بزرگراه بين شهري اگر دوربين هاي شاتگان پليس و يا مامورين زحمت كش پليس نباشند تخت گاز ميريم ! ولي امسال به خاطر پيامك تشويقي پليس كه قول داده اگر در نوروز تخلف نداشته باشيم در قرعه كشي خودرو شركت داده ميشيم، با سرعت قانوني حركت مي كرديم. از كاشان و نطنز گذشتيم. عصر شده بود كه به نجف آباد رسيديم. گشتي در شهر زديم و از قلعه هفت گنبد خارون بازديد كرديم.
از نجف آباد به طرف شهركرد كه مي رفتيم كنار جاده مزرعه يونجه كوچكي بود كه بهترين جا براي استراحت و شكم چراني خرگوش و خوكچه ها بود. نيم ساعتي بازي كردند. دم غروب به شهركرد رسيديم. ورودي شهر از اين سمت، ميدان قمر بني هاشم هست كه باجه هاي هلال احمر و راهنماي گردشگري و (از من بپرسيد) در آنجا مستقر بودند.
طبق عادت چند نقشه و راهنماي مكان هاي ديدني استان برداشتيم. از آنجايي كه قرار بود محل استقرار ما در اين چند روز شهركرد باشد، از باجه خانه مسافر كه در ميدان ورودي مستقر شده بود چندتا آدرس و قيمت گرفتيم. كمي جلوتر از ميدان نيز يك باجه ديگر خانه مسافر بود و براي مقايسه قيمت آنجا هم پرسيديم كه خوب شد. از همانجا هماهنگ كرديم و خانه تميز و با قيمت مناسب پيدا شد و مستقر شديم. بيشتر مواقع چه در روستاگردي و اخيرا در شهرهاي محل مسافرت سعي ميكنيم به اقتصاد محلي كمك كنيم. پس از سوپرماركت همان نزديكي مواد غذايي و نوشيدني خريديم و البته موارد بهداشتي كه سبدش را جا گذاشته بوديم نيز خريديم. (يكي از بهترين قسمت هاي مسافرت اين است كه در طي سفر بگي " آخ فلان چيزو يادم رفت بردارم") و بعد از سالها سوسيس نخوردن، شام سوسيس بندري درست كرديم.
صبح روز يكشنبه 1400/12/29 بعد از خوردن صبحانه، براي خريد پارچه زيرانداز براي حيوانات خانگي، راهي مركز شهر شديم. خيابان مركز شهر كمي ترافيك قبل از سال نو دارد و حال و هواي عيد اين شلوغي را شيرين ميكند. از بازار پارچه گرفتيم و از انتهاي همان خيابان به سمت ميدان عشاير(كوچ) حركت كرديم.
طبق برنامه ريزي، امروز منطقه جونقان و شلمزار را در پيش رو داشتيم. بنابراين از بزرگراه شهركرد – فارسان به سمت شهر سورشجان و سپس قبل از رسيدن به فارسان، از دوراهي سمت چپ را انتخاب ميكنيم و به جونقان مي رسيم. طبيعت سرسبز و زيباي روستاهاي اطراف و همچنين آليكوه پوشيده از برف، روح شما را تازه ميكند. در راه رسيدن به قلعه سردار اسعد بختياري، ابتدا به چشمه بلبل مي رويم. آبي سرد و گوارا دارد و بوميان منطقه از اين آب براي نوشيدن استفاده مي كنند.
با چند تن از اهالي بختياري سر صحبت باز شد كه مي گفتند اين چشمه حداكثر تا ارديبهشت آب دارد و بعد خشك ميشود. با راهنمايي يكي از اهالي به چشمه پايين تري كه داخل بافت مسكوني بود و به چشمه بلبل پايين شهرت دارد،رفتیم. موقع رسيدن به چشمه پاييني يكي دوتن مشغول شستن لباس بودند. در اين چشمه نوعي جلبك هم مي رويد كه به گفته اهالي آنرا دم مي كنند و مي خورند و خاصيت درماني دارد. مهرباني و احترام مردم بختياري خصوصا در روستاها كه با سادگي هر چه تمام به شما اطلاعات اقليم خودشان را مي دهند مثال زدني هست.
در مركز شهر جونقان قلعه و موزه سردار اسعد بختياري را ميتوانيد ببينيد. تعطيل بود و به ناچار از لابه لاي در ورودي و ديوار قلعه از كنار خيابان( جلو ساختمان قلعه پيدا است) چند عكس گرفتيم. البته هميشه براي من سوال است كه چرا مسولين بنرهاي با موضوع مختلف و وانت و ... دقيقا كنار ساختمان ها و بناهاي فرهنگي يا طبيعي نصب يا قرار ميدهند؟!!
گشتي در شهر زديم و به سمت شلمزار حركت كرديم. به اشتباه از دوراهي سمت راست به سمت شهر اردل و كاج رفتيم. مسيري كوهستاني كه رودخانه اي هم در آن جريان داشت. اما هميشه ديدنيترين جاهاي بكر در همين مسيرهاي اشتباهي كشف ميشوند. و يكي از همين موارد كه در برنامه نبود اتفاق افتاد. قبل از رسيدن به تنگه دركش و وركش، روي رود بهشت آباد آبشار زيباي كرديت يا كرِدي خودنمايي ميكند. از كناره سمت چپ جاده مسيري پاكوب و پرشيب به سمت دره و آبشار وجود دارد. پرآب و با غرش جريان دارد بگونه اي كه قطره هاي آب در نيمه هاي راه به پيشواز شما مي آيند با رنگين كماني كه تقريبا مثل يك هديه شما را غافلگير مي كند.
به سمت شلمزار برگشتيم و وارد شهر شديم. در اينجا قلعه صمصام الملك و درياچه شلمزار را مي توانيد ببينيد. ابتدا سمت قلعه رفتيم و طبق معمول بسته بود و دستمريزاد به ميراث فرهنگي! متاسفانه به غير از تعطيلات چند روزه نوروز، در بيشتر موارد مكان هاي باستاني در روزهاي تعطيل، بسته مي باشند و حكمت آن نامشخص...!!! تصوير زير جهت استحضار سازمان گردشگري....
بعد از بازيد نماي بسته از قلعه به سمت درياچه شلمزار رفتيم. درياچه كوچك قشنگي كه آب آن از چشمه هاي كوچكي كه از دل كوه بيرون مي زند تامين مي گردد و اطراف آن حوضچه پرورش ماهي و مزرعه توت فرنگي و ... وجود دارد. چندين آلاچيق و فروشگاه مواد غذايي هم وجود دارد. تعدادي مرغابي و اردك نيز در درياچه در حال بازي و البته زندگي بودند.
پسين روز آخر سال بود و كم كم پايان سال ميرسيد. به سمت شهركرد راه افتاديم. سحر از قبل ليست بهترين رستوران هاي شهركرد را تهيه كرده بود و با سه تا بهترين آنها تماس گرفتيم اما همانطور كه پيش تر گفتم همه تعطيل بودند. بنابراين از يك رستوران ديگر شام سفارش داديم. دقايق پاياني سال بود كه شام آماده شد و مثل برق به طرف خانه راه افتاديم. جيغ و سوت در ماشين و در حال پياده شدن، سال نو و قرن نو مبارك باشد...! تولد من بود و سورپرايز و جشن تولد. پيامك و تماس تبريك سال نو با دوستان و خانواده و شام. بعد از تعويض جاي خرگوش و خوكچه ها و شام دادن به آنها، با روياي ديدن طبيعت زيبايي كه فردا خواهيم ديد به خواب رفتيم.
در هواي بهاري و خنك اولين صبح سال 1401 به طرف تالاب چغاخور در حركت بوديم. مسير زيبا پر از گل هاي وحشي خودرو و درختان بادام پر شكوفه. صداي پرنده ها كه در حال لانه سازي بودند و زنبورهايي كه در كار گل افشاني بودند زيبايي مسير را دوچندان كرده بود. به تالاب رسيديم. آرام آراميده بود و چند نفري هم در كار صيد ماهي با قلاب بودند (به گفته يكي از همين صيادان ماهي كپور و سفيد در درياچه بيشتر هست). پرنده هایی نظیر مرغابی و ... نیز کنار دریاچه زندگی می کنند.
بعد از گشت و گذار كنار درياچه، قهوه آماده مي كنيم و بعد از خوردن قهوه در هواي خنك كنار تالاب زيبا، مسير را ادامه ميدهيم و قبل از رسيدن به بلداجي مي توانيد درياچه زيباي بزيال را ببينيد. به شهر بلداجي پايتخت گز ايران مي رسيم و به به... گز! از فروشگاه گز شاهكار، سوغاتي شامل گز، سوهان، نقل و پشمك گرفتيم كه خود فروشنده هم مقدار زيادي پشمك ميوه اي هديه داد. و البته كلي هم گز تست كرديم. مسير را به سمت تالاب گندمان ادامه مي دهيم. تالاب گندمان آب كمتري نسبت به چغاخور دارد ولي بيشه و نيزار بيشتري دارد و فكر كنم محل زندگي حيوانات و پرنده هاي بيشتري باشد.
به بروجن كه مي رسيم تقريبا ظهر شده است. به طرف چشمه سياسرد مي رويم. آب چشمه كه از كوهي به همين نام مي آيد بسيار سرد است. كمي استراحت مي كنيم. گشتي در شهر مي زنيم. چون ظهر است شهر خلوت است. مقداري سبزي تازه براي خرگوش و خوكچه ها مي خريم از بازار نيمه تعطيل شهر. قلعه ضرغام السلطنه فرادنبه مقصد بعدي است. به شهر فرادنبه مي رسيم. از قلعه جز مخروبه اي چيزي باقي نمانده است. در دروازه اصلي تقريبا خوب باقي مانده و كمي از ديوار آن بازسازي شده است. از لاي در كوچك مخروبه نيمه باز وارد شديم. داخل قلعه پاتوق معتادان و ... شده. قسمتي از ساختمان اصلي بازسازي شده است كه پر بود از فضله كبوتر.
عصر شده است و به شهركرد برميگرديم. از فروشگاه لئو خريد ميكنيم و به خانه برميگرديم. فروشگاه لئو تقريبا همه چيزي كه لازم داشته باشید، دارد. پربارتر از بقيه فروشگاه ها بود در شهركرد. شام ماكاروني با ته دیگ سیب زمینی درست كرديم و بدون ته دیگ مگه میشه زندگی کرد...!!
امروز دوم فروردين در برنامه سفر قرار است از گرداب بن، سد زاينده رود، كوهرنگ و در نهايت روستاي زيباي سرآقا سيد ديدن كنيم. كمي زودتر از هميشه حركت كرديم. در راه نان تازه گرفتيم و صبحانه را داخل ماشين خورديم. به شهر بن مي رسيم. گرداب بن تقريبا ورودي شهر سمت چپ مي باشد و مجموعه شامل دو حوضچه آبگير و چشمه اصلي مي باشد كه آب آن از شكاف هاي صخره كوه افغان تامين مي گردد. سيب زميني هاي ريزي كه امروز صبح در خروجي شهر گرفته بوديم در آب چشمه مي شوريم كه ذغالي كردن آنها در روزهاي آينده داستان خودش را دارد.!
مسير را به سمت سد زاينده رود ادامه مي دهيم. محيط اطراف به قدري زيباست كه اگر فرصت مي بود، ميشد آتشي برپا كرد و هل هله اي برقرار...! به سد مي رسيم و بليط تهيه مي كنيم. بردن وسايل مانند اشيا فلزي و ميوه و ... در مجموعه سد به خاطر موارد امنيتي ممنوع است و البته بجا هم مي باشد. سد تقريبا تا نيمه پرآب است. چند دسته پرنده هم روي سد پرواز مي كنند كه زيبايي خاصي ايجاد كردند. در كنار سد موزه سد نيز وجود دارد كه مراحل ساخت سد و ... در طول سال هاي متوالي به تصوير آمده است.
مسير را ادامه ميدهيم به سمت چادگان و به مشهد كاوه ميرسيم كه آرامگاه كاوه آهنگر در آنجا وجود دارد. درون آرامگاه سه قبر داخل ضريح و يك قبر سنگي با خطوط ناخوانا نيز بيرون ضريح بين موزاييك كف بنا وجود دارد كه اين قبر متعلق به كاوه و سه قبر داخلي متعلق به كارن پسر كاوه و دوتاي ديگر هم يكي به دختر يكي سرشناسان قديمي همان منطقه تعلق دارد و سومي هم حداقل براي من نامشخص بود. بعد از حدود يكساعتي كه متولي آنجا در مورد تاريخچه مکان و ... صحبت كرد به طرف كوهرنگ راه افتاديم.
در اين مسير زاينده رود را دنبال مي كنيد. هوا كم كم خنك تر مي شود كه به چلگرد مي رسيم و از آنجا به طرف كوهرنگ كه هوا ابري مي شود و كمي برف مي بارد. برف زمستان گذشته در بعضي جاها داخل جاده آمده است و در برخی نقاط ديواره برف كنار جاده تا 3 متر هم مي رسد. كوه زرد هم پربرف خودنمايي ميكند.
به كوهرنگ و روستاي شيخ علي خان مي رسيم. هوا سردتر شده است و برفي. از قصابي محلي كه تعدادشان زياد هم مي باشد مقداري جگر گرفتيم. جالب است كه جگر را كامل با مقداري زيادي پي و... مي فروشند و هركدام را جداگانه نمي فروشند. با كمي مكالمه دوستانه با جناب قصاب، راضي شد كه تنها جگر و دل به ما بدهد و البته نحوه كباب كردن جگر با پي را به روش عشاير هم بهمون ياد داد. به اين صورت كه وقتي جگر نيمه پز شد با مقداري پي كه به صورت ورقه اي تخت بود و رايگان به ما داد، جگر را مي پوشانيد و بعد دوباره روي آتش مي پزيد.(يه چيزي مثل جگرورز). چه شود...!
بعد از صحبت، وقتي فهميد مي خواهيم از آنجا به روستاي سرآقا سيد برويم گفت كه جاده به علت برف بسته است و در اواسط ارديبهشت باز مي شود. خدا خيرش بدهد. بعد از خداحافظي با قصاب به طرف آبشار شيخ علي خان رفتيم. هوا كاملا برفي شده بود و سرد. به آبشار رسيديم و با ديدنش خستگي از تن به در كرديم. از فروشندگان محلي كمي خريد كرديم. كشك و عسل و سبزيجات معطر محلي خوبي در اين جاها به فروش مي رسد. مقداري عسل گوسفندي!(وحشي) هم خريديم. غار يخي هم در همان نزديكي است كه با توجه به سردي هوا و آب رودخانه و هم به خاطر اينكه چند سال پيش ديده بوديمش از بازديدش منصرف شديم.
به طرف تونل كوهرنگ رفتيم و غرش آب خروجي از تونل حس هيجان انگيز و باحالي بوجود مي آورد.
از اونجايي كه ديگه نمي تونستيم به روستاي سرآقا سيد برويم بنابراين به سمت شهركرد برگشتيم. در راه برگشت در شهر فارسان – روستاي ده چشمه از آبشار پيرغار هم ديدن كرديم كه اگر ظهر يا عصر به آنجا برويد مكاني دلپذير براي داشتن يك عصر خوب است. در همين روستا مقداري هيزم از يكي از مزارع برداشتيم جهت كباب. غروب شده بود كه به شهركرد رسيديم. مقداري مايحتاج خريديم و بساط جوجه كباب و جگر راه انداختيم. بعد از شام و رسيدگي به حيوانات، به خواب عميقي فرو رفتيم.
سومين روز فروردين هست و در برنامه سفر، سامان قرار دارد. صبحانه مفصلي خورديم و به جاده زديم سمت سامان. كل منطقه پر شده از شكوفه هاي درخت بادام و عطر دلپذير انواع گل هاي وحشي. به سامان مي رسيم و مستقيم مي رويم پل زمان خان. بليط تهيه مي كنيم و بازديد مختصري.
برنامه رفتينگ روي زاينده رود داريم. جلوي بليط فروشي پل، دوستان مسئول برنامه رفتينگ منتظر هستند. وسايلي مانند گوشي و كارت و ... را داخل ماشين ميگذاريم. از باجه هلال احمر چند بسته آبنبات عيدانه بر ميدارم و سوار ماشين آفرود براي رفتن به محل شروع رفتينگ مي شويم. بعد از حدود يک ربع و گذشتن از چند كوچه باغ در حوالي روستاي سوادجان به ساحل زاينده رود مي رسيم. دو گروه براي رفتينگ حضور دارند. اولين برنامه رفتينگ امسال هست و به قول ليدر به خاطر سردي و كم بودن آب رودخانه، برنامه اي نداشته اند و اين اولين برنامه مي باشد. تازه آب سد زاينده رود را از 5 فروردين باز مي كنند و رودخانه پرآب تر مي شود. جليقه نجات پوشيديم و بعد از كمي توضيحات و آموزش اوليه پارو زني، سوار قايق شديم.
از چند تنداب عبور كرديم که جيغ و هورا بلند شد. ليدر هم كمي جو ميداد و هيجان بيشتر ميشد. چون آب رودخانه كم بود نياز زيادي به پارو زدن نبود و در بيشتر مسير، رودخانه آرام بود و از آرامش و صداي پرندگان لذت مي برديم. در بين مسير چندين تخته سنگ هست كه در روزهايي كه هوا مناسب است قايق را نگه ميدارند و شنا مي كنند. امروز با توجه به سردي آب يكي از بچه هاي قايق كه اهل شيراز بود از روي تخته سنگ پريد داخل آب و اونم 2 بار...!!! از بودن روي رودخانه لذت مي برديم در بعضي جاها ويلاهايي بود كه عقب نشيني كرده بودند و حصار آنها تخريب شده بود بخاطر طرح آزادسازي سواحل. كم كم به انتهاي مسير كه زير پل زمان خان بود مي رسيديم. شدت آب زير پل زياد است و مربي خواست كه بازيگوشي نكنيم و با علامت او به موقع پارو بزنيم تا به سلامت عبور كنيم. به دهنه پل رسيديم و با هيجان و سرعت به سلامت گذر كرديم و به انتهاي مسير رفتينگ رسيديم. در آخر يكي از بچه هاي گروه دوم در آب افتاد و طبق رسم همه بهش خنديديم! براي رفتينگ حدود 3 الی 4 ساعت زمان لازم هست.
بعد از تعويض و خشك كردن كفش، كمي روي پل وقت گذرانديم و از فروشگاه هاي اونجا مي توانيد صنايع دستي و گياهان دارويي و لواشك و محصولات لبني محلي و عسل . ... خريد كنيد. بعد داخل شهر سامان رفتيم و از آنجا به طرف پل و روستاي كاهكش رفتيم. طبيعت روستاهاي اطراف بي نهايت زيباست و شكوفه هاي بادام همه طرف...
خانواده هاي زيادي در اطراف درختان بساط پهن كرده اند و مشغول گذران نوروز هستند. از پل فلزي كاهكش رد مي شيم و وارد روستا مي شيم. گشتي كوتاه مي زنيم و از سوپري محله بستني مي خريم كه متوجه مي شويم يك نوع پفك محلي كرم رنگ هم مي فروشد و بقدري خوشمزه بود كه كل سطل آن را از فروشنده خريديم. دستور پختش رو فروشنده نمي دونست و مي گفت توليد كننده هم نميده كه فكر كنم حق دارد! از ظاهرش ميشد حدس زد كه از آرد بادام تهيه ميشود. بعد از روستا و طبيعت گردي به سامان برگشتيم و از مقبره دهقان ساماني ديدن كرديم. آرامگاه دهقان نزديك ميدان شهدا و كنار گلزار شهدا مي باشد. امكاناتي ندارد و متاسفانه رسيدگي خاصي به اون نشده است.
از سامان به شهر چالشتر رفتيم براي ديدن قلعه چالشتر. از خيابان باستان به مسجد جامع كه رسیدید قلعه همانجا است. كه در واقع يك مجموعه كامل با همديگر مي باشند كه در قديم شامل بازار، مسجد و قلعه و ... بوده است. بليط تهيه مي كنيم. جالب است هنگام تهيه بليط كد ملي ثبت مي كنند و اگر واكسن كرونا نزده باشيد سيستم بليط نمي دهد. قلعه شامل خان نشين، اندروني، بيروني، اصطبل و حوض و ... مي باشد. كه اتاق خان نشين به سبك ايراني و اروپايي(بيشتر فرانسه و انگليس) نقاشي شده است و در بعضي جاها با خطوط قرآني نيز نقاشي شده است. راهنماي گردشگری كه در قلعه بود توضيحات جالب و فراواني در خصوص نقاشي و معماري اتاق ها و ... داد و ازشون سپاسگزاريم. صنايع دستي مردم محلي چالشتر نيز درون قلعه به فروش مي رسد.
يكي از مهمترين صنايع دستي چالشتر، قفل چالشتر مي باشد كه در قديم جز بهترين و امن ترين قفل ها بشمار مي رفته و حتي این قفل چند مدتي، قفل طلا كوب كعبه نيز بوده است. در حال حاضر برخي از قفل هاي چالشتر در مهم ترين موزه هاي جهان مانند لوور و قفل طلا كوب كعبه نيز در موزه عربستان نگهداري مي شوند.
بعد از ديدن قلعه به شهركرد رفتيم و قرار بود امروز اتاق آيينه را ببينيم. ابتدا به موزه باستان شناسي شهركرد در خيابان وليعصر رفتيم. متصدي موزه گفت كه آتاق آيينه تعطيل است.!! بعد از بازديد موزه به خانه برگشتيم. بساط سيب زميني ذغالي راه انداختيم. سيب زميني ها را كره و نمك مالي و فويل پيچ كرديم و روي ذغال گذاشتيم. يكمرتبه باد شديد شد و نم نم بارون هم به صورت توفان مي باريد. آتش گُر گرفته بود و از همه جا بي خبر همه سيب زميني ها درون فويل كاملا ذغال شده بودند. به مانند آتش، يكنفر ديگه كه اسمشو نمي برم (براي اينكه ريا نشه )هم گُر گرفت. به ناچار نقشه دوم پياده كرديم و نودل آماده شد.
صبح چهارم فروردين در برنامه سفر؛ روستاي دوپلان، دره عشق و آبشار دره عشق براي ديدن است. از كاتالوگ هايي كه از باجه گردشگري گرفته بوديم عكس بانجي جامپينگ پل روستاي دوپلان را ديديم. ميدونستيم كه بانجي دارند اما در هواي رفتنش نبوديم. هميشه دوست داشتيم يكبار امتحان كنيم. در تهران چند بانجي كه وجود دارد به لحاظ محيط مصنوعي آنها، جذابيت و روح خاصي ندارد و گفته بوديم اگر امتحان كنيم در يك جاي طبيعي باشد. يكمرتبه به سرمان زد و با ليدر بانجي دوپلان هماهنگ كرديم و رفتيم. بانجي دوپلان روي يكي از شاخه هاي پرآب رود كارون در ارتفاع حدود 75 متري قرار دارد. و علاوه بر بانجي، سوئينگ، پل معلق و زيپ لاين هم برقرار است. براي رسيدن به روستاي دوپلان بعد از گردنه شلمزار و نرسيده به تالاب چغاخور، دوراهي را سمت راست مي رويم. و به دشت سولقان مي رسيم. تالاب غربي و شرقي سولگان در طرف چپ جاده وجود دارد. مسير را ادامه داده و بعد از شهر ناغان و روستاي دهه نو به گردنه باجگيران مي رسيم. بعد از گردنه، دو راهي سمت راست به روستاي دوپلان مي رسيم.
وارد روستا نمي شويم و از سمت چپ روستا به رفتن ادامه مي دهيم. حدود 500 متر بعد، سربالايي كه تمام شد جاده خاكي سمت راست به سمت پل دوپلان مي رسد. روي نيوجرسي كنار جاده نيز با رنگ به صورت فلش مسير پل و بانجي را مشخص كردند و شما را راهنمايي مي كند. پل فلزي دوپلان قديم تر به عنوان مسير كوچ عشاير و رفت و آمد روستاهاي اطراف بوده و اكنون فرسوده و ناايمن است. پل جديد درست كناردست پل فلزي ولي در ارتفاع بالاتر نصب شده كه تجهيزات بانجي و سوئينگ روي همين پل كار گذاشته اند و پل معلق نيز چند متري جلوتر نصب شده است. طبيعت بكر و فوق العاده زيباي منطقه همه را مسحور خودش كرده، دره عميق با آب خروشان كارون، درختان بادام كوهي و صداي پرندگان و... مي شود ساعات طولاني نشست و فقط محو اين طبيعت زيبا شد. باشد كه قدرش را بدانيم!
چند نفري روي پل معلق بودند، اما بانجي كسي نبود. به عنوان اولين نفرات بليط تهيه كرديم ولي چون باد شديد بود منتظر مانديم شدت باد كم تر شود. شرايط مهيا شد اما چون فرم رضايت نامه پر نكرده بوديم، يكنفر زودتر از من پريد. هيجان در فضا موج مي زد با كمي چاشني ترس. از ما 3 نفر، چون من ترس بيشتري داشتم مي خواستم اولين نفر باشم. بالاخره زمانش رسيد و طناب و كلاه ايمني بستم و آماده پرش. لبه سكو ايستاده بودم و نگاه رو به افق. احساس ترس ريزي ناخودآگاه لرزه بر تنم انداخت. نگاهي به پايين كردم واي 75 متر و رودخانه اي خروشان. هيجان و ترس درون من جاري بود. آدرنالين به سقف زده بود. شمارش 1 ، 2 ، 3 و با كمي سيخونك ليدر پريدم. براي لحظه اي آزاد از زمان و مكان بودن و معلق در هوا در آن طبيعت وحشي، احساس شادي خاصي داشت. بايد تجربه اش كرد. نفر دوم مرتضي و بعد هم سحر به عنوان اولين بانو پريدند.
يك گروه شيرازي در حال اجراي موسيقي محلي بودند كه با آنها همراه شديم و كمي رقص بومي انجام داديم. بعدش بليط پل معلق گرفتيم. طولاني ترين پل معلق مشكين شهر هست. يك پل معلق ديگر هم در استان لرستان كه متاسفانه تخريب شده است و از اين پل طولاني تر هستند. رفتيم روي پل، ظرفيت پل ده نفر است و تكميل شده بود. كمي بازيگوشي كرديم و جيغ كسايي كه مي ترسيدند درآمده بود. ساعتي در طبيعت منطقه ريلكس كرديم. امروز خرگوش و خوكچه ها را هم آورده بوديم طبيعت گردي. نيم ساعتي داخل مزرعه جو بازي و شكم چراني كردند و حسابي سركيف شدند.
(در جنوب كشور به خصوص جنوب بوشهر، به اين گل كوپو مي گويند اما اسم علمي يا رسمي آن را نميدانم. گل هايش خوردني است و براي تزيين سالاد و ماست و... كاربرد دارد) حدود يك كيلومتر مسير آمده را برمي گرديم و به دوراهي مي رسيم كه يك سمت به روستاي دوپلان و سمت ديگر به طرف دره عشق ميرفت. به طرف دره عشق رهسپار شديم. مسير سرسبز و فوق العاده زيبا مي باشد. دو طرف كوه و در وسط اين دره زيبا رودخانه كارون، روستاها و فعاليت مردم جريان دارد. در ارتفاعات درختان بلوط و در پايين تر شاليزار و باغ هاي كوچك انار و ... وجود دارد.
براي رسيدن به آبشار دره عشق از روستاهاي جوزستان، دورك پشت كوه و دورك اناري گذشتيم و بين روستاي دورك شاپوري و روستاي دره بيد، آبشار زيبا و بلند دره عشق نمايان مي شود كه از شكاف كوه بيرون مي زند.
در اين منطقه مي شود روزهاي زيادي كمپ كرد و از طبيعت منطقه لذت برد. در اين مسير آبشارهاي متعدد مانند آبشار تكدان، آبشار تلخ و شيرين و ... و مناطق بكر طبيعي مانند منطقه زيباي هلن وجود دارد. به گفته اهالي منطقه، هلن نام پرستار آمريكايي بوده كه در اين منطقه به مداواي مردم مي پرداخته است و به احترام كارهايش، نام منطقه را هلن نامگذاري كرده اند. بعد از ديدن آبشار و گشت و گذار اطراف به طرف شهر كرد برميگرديم كه بايد همين مسير آمده را برگشت.
حدود 2 الي 3 كيلومتر جلوتر كه رسيديم غافلگير شديم. عروسي بختياري به سبك سنتي كنار جاده در حال برگذاري بود. لباس هاي شاد و رنگارنگ و موسيقي و رقص محلي. واقعا دره عشق بود و شايد به همين خاطر مراسم به صورت سنتي در اينجا برگزار مي كنند. چون در گذشته از دو روستاي دو طرف رودخانه عاشق و معشوقي بودند كه چون پلي نبود براي رسيدن به همديگر، به ناچار به رودخانه مي زنند و اينچنين نام دره عشق زاده مي شود البته به روايتي!
به شهركرد رسيديم و از رستوران شمال شهر(يكي از بهترين رستوران هاي شهركرد با کادر مودب و خوش اخلاق) در خيابان كاشاني شام گرفتيم و به خانه برگشتيم.
شب آخر در شهركرد مي باشد. كمي آسمان شهر از نگاه گذرانديم و به جمع و جور كردن وسايل پرداختيم.
صبح جمعه 5 فروردين است. كليد خانه را به آقاي واناني تحويل مي دهيم و براي برگشت به جاده مي زنيم. به جاي برگشتن مستقيم به تهران، تصميم مي گيريم ناهار را در شهر اصفهان بخوريم چونكه اين چند روز ناهار نخورديم و صبحانه و ناهار يكي ميشه براي ما معمولا در سفر. بنابراين قرار شد طبق دستور ليدر(سحر) يه حالي به شكم بديم. حوالي ساعت 10:30 بود كه به اصفهان رسيديم. مستقيم رفتيم خيابان چهارباغ پايين. دوتا از بهترين مغازه هاي شكم چراني در همين خيابان هست علاوه بر مغازه هاي فروش گز و آجيل. يكي گوش فيل با دوغ عدالت و دومي برياني اعظم. وقت تلف نكرديم 3 پرس گوش فيل و دوغ سفارش داديم و زديم تو رگ.يكساعتي در خيابان چهارباغ گشت زديم و بعد از رستوران اعظم برياني و خورش ماست گرفتيم. اولين بار بود خورش ماست مي خوردم و خوشم آمد.
بعد از خوردن ناهار مستقيم به سمت تهران حركت كرديم و به غير از عوارضي ها، و يك جا در اتوبان قم – تهران ترافيك خاصي نبود و دم غروب به تهران رسيديم و اين سفر مانند سفرهاي ديگر نيز به پايان رسيد. تا سفري ديگر...
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش. (سايه)
قطعا نمي توان همه ديدني هاي يك استان را در چند روز ديد و ما هم با توجه به زمان و برنامه اي كه داشتيم تعداد كمي از اين جاهاي ديدني را توانستيم ببينيم و با شما عزيزان به اشتراك بگذاريم. در پايان جا دارد از مردم مهمان نواز چهارمحال و بختياري براي پذيرا بودن ما در اين چند روز تشكر كنم و از لطف آنها صميمانه سپاسگزاريم.
چند نكته آخر:
- براي رفتينگ از چند روز قبل حتما هماهنگ كنيد با ليدر. زيرا ممكن است آب زاينده رود بسته باشند و رودخانه آب كافي براي رفتينگ هيجان انگيز نداشته باشد.
- شماره همراه آقاي حيدري واناني، صاحب خانه مسافر در شهركرد 09133802339
- شماره ليدر و مربي بانجي روستاي دوپلان آقاي يگانه 09138835907
هزينه ها براي 3 نفر شامل:
- 000ر500ر1 تومان هزينه بانجي و 000ر30 تومان هزينه پل معلق.
- 000ر450 تومان هزينه رفتينگ.
- 000ر300ر1 تومان هزينه 3 وعده غذا؛ 2 شام و 1 ناهار در رستوران.
- 000ر500ر1 تومان هزينه 6 شب اقامت در خانه مسافر.
- 000ر50 تومان هزينه بليط پل زمان خان و موزه چالشتر و موزه باستان شناسي شهركرد.
- ساير هزينه ها شامل بنزين و سوغاتي و خورد و خوراك و ... براي هر كس متفاوت مي باشد و به عنوان شاخص هزينه نمي توان در اينجا جا داد.
- هتل پارسیان در شهركرد: بلوارفارابی شمالی- هتل ديبا: بلوار معلم، روبروی پارک لاله - هتل جهانگردي:خیابان شریعتی، روبروی شهرداری
- بيمارستان: آيت الله كاشاني:خیابان پرستار ، بیمارستان آیت الله کاشانی تلفن : ۴۱-۳۲۲۶۴۸۲۵ -۰۳۸-
- نویسنده: احمد حق شناس