سلام. سعیدم.27 ساله از اصفهان. بسوزه پدر عشق، بی پولی و بیکاری که آدم از بر و بیابون سر در میاره و گزینه سوم بود که این بلا را سر من آورد. جریان از این قراره که مرداد تو خونه نشسته بودیم و حوصلمون سر رفته بود . آخه خیلی وقت می شد که یک مسافرت به دلچسب نرفته بودم (از سفر جزیره کیش یک ماه می گذشت) دلمون هوای شمال کرد، اونم با دوچرخه.کار هرگز نکرده. فکر کردم من تافته جدا بافته ام و کم هستند اونایی که از این دیوونه بازی ها در میارند. خلاصه زدیم تو اینترنت و دیدیم که چقدر ما از قافله عقبیم. یه سری از هم وطن هامون دارن سواحل جنوب شرق آسیا رکاب می زنن و یه گروه دیگه دور اروپا. اون ها هم مسلما یه روزی مثل من از زمین های خاکی شروع کردند. بگذریم. ایمیل هایی رد و بدل شد و به همراهش، تلفن و اطلاعات و تجربیات و بگیرو برو. مرحله بعد انتخاب مسیر بود. یه مسیر دایره ای که از تهران شروع می شد، از جاده هراز و خط ساحلی می گذشت و چند روزی در گیلان سپری می شد و در نهایت از قزوین به تهران می رسید. دوازده روز، خدا بده برکت. اطلاعات راه ها را هم از اینترنت گرفتم و همچنین جاذبه های این مسیر. و بدین سان برنامه سفر تهیه شد. دیگه منتظر چی هستی؟
خودمو دوچرخمو گذاشتم تهران. حرکت روز یکشنبه، یازدهم شهریور نود و یک بود. ساعت مبایل را روی 5:00 کوک کردم. 7:30 از خواب پا شدم و 9:00 از خونه زدم بیرون. برنامه دقیق در حد لالیگا. روز اول: 70 ک.م. تا امامزاده هاشم (مرز تهران و مازندران) سربالایی تا ارتفاع 2700 خودمو رسوندم به جاده دماوند و یک راست از تهران خارج شدم. به خاطر اجلاس سران ورود به تهران با محدودیت های جدی امنیتی مواجه بود اما خروج آزاد بود. در مسیر مورد لطف خیلی ها بودیم هرجورش که فکر کنید. از آدرس گرفته تا آب و نون، تشویق و میوه و تتنقلات و گهگاهی هم ... . بعد از ظهر هوا برگشت.
ساعت 15 رفتم یه ناهار زدم و تا خستگیم در رفت اون رگبار هم تموم شده بود. در ادامه سربالایی شیب بیشتری داشت.
نور روز داشت تموم میشد. نگرانی بارون بود. یک تونل پیش رو داشتم و نتیجه اخلاقی اینکه نونت نبود! آبت نبود! این مدل سفر کردنت چی بود؟ دست بلند کردیم یه مزدا وایساد و با درخواست ما، گذاشتمون امامزاده. خدا خیرش بده. هوا خیلی سرد بود و منم خسته و دیگه غروب شده بود. چادر را برپا کردیم و خوابیدیم.
روز دوم: 90 ک.م. تا آمل
گزنک در مسیر بود و کمترین فاصله با قله دماوند را داشت. اما از آنجایی که در جاده پرپیچ و خم و کف دره است، در این منطقه اصلا نمیشه دماوند را دید.
به لاریجان رسیدم. می دونستم آبگرم داره. آدرسشو گرفتمو وارد جادش شدم. 7ک.م. فرعی اما سر بالایی. دیگه مردم تا رسیدم. اما ارزشش را داشت. سعی کردم تنی به آب بزنم ولی آبگرم نبود که، جوش بود.
از آبشارهای مسیر به علت زمان گذشتیم و بازدید از از آنها را به سفرهای بعد موکول کردم. در مورد این اثر مطلب زیاد هست. اما دریغ که خیلی ها برای چندمین بار تا 200 متری این اثر میاند و اوج بهره ای که می برند خوردن یک قاچ هندونست و بس.
و شب در کنار پل دوازده چشمه آمل سر به بالین گذاشتیم.
روز سوم: 65 ک.م. تا سیسنگان از مسیر چمستان
جاذبه های آمل زیاده ولی وقت کم و اعمال زیاد.
یک کیلومتر بعد از چمستان هم در جاده فرعی آبگرم لاویج هست. دنبال فرعی بودم و هنوز فکر اینکه این مسیر انحرافی را برم یا نه به سرم نیومده بود که یه وانتی ظاهر شد.چند و چون مسیر را ازش پرسیدم ولی به جای جواب، باهاش همسفر شدیم. سر بالایی با ماشین خوب بود و برگشتنش با دوچرخه صد پله بیشتر کیف داد.
مسیر را ادامه دادیم تا چشممون در سمت راست به دریا روشن شد و در طرف چپ در یک فضای باز که جمعیت در اون موج میزد با نوشته های جشن خرمن. سر فرمون رو کج کردیم و چند دقیقه با هموطنان مازنیمون در این جشن شرکت کردیم و لذب بردیم.
سیسنگان هنوز سیسنگان بود.
روز چهارم: 100 ک.م. تا تنکابن
خزر زیباست. آبتنی در دریا هم کیف داره. ماسه بازی و حمام آفتاب و ... هم جای خودش.
روز پنجم: تا لاهیجان
اول از همه رامسر. ولی مگه حرفی برای گفتن گذاشته. زیبایی هایش را باید دید. داستان ها و تاریخش را شنید.
و کاخ رضاشاه که این بار قصد کرده بودم حتما ببینمش. عکسبرداری از داخل کاخ ممنوع است ولی تا جایی که دلتون بخواد از محوطه بیرونش عکس گرفتم.
دیگه هوا اون روی ناسازگاریش را گذاشته بود و اینطور که بوش میومد به این زودی ها دست بردار نبود. عقل حکم میکرد برگردم. منم همین کارو کردم و نیمه دوم سفرم موند. آیا به وقت اضافه هم کشیده میشه؟ خود من منتظر می مونم