در هتل لندن که توسط زنی انگلیسی اداره می شد اقامت کردیم با پرداخت شبی 120 لیرالبته با صبحانه . London hotel
هتل لندن در واقع رستوران بزرگی بود که در باغی زیبا ساخته شده بود به سبک گاردن بیرها و در کنارش هتل کوچک با 10 اطاق ساخته بودند که بسیار دنج و راحت بود . اطاق هر چند کوچک بود ولی بالکن های زیبای آن که نمای خوبی از خیابان می داد و همچنین راحتی و بی دردسر بودن هتل بسیار دلنشین بود .هتل در خیابان اصلی قرار داشت که بوسیله رستورانهای مختلفی احاطه شده بود با راهنمایی مسئول رستوران اتومبیل را در کوچه پشتی پارک کردم .
در شب خیابانهای دو طرف را می بستند و اتومبیل اجازه ورود نداشت و تمام منطقه رستوران بزرگی می شد با انواع تفریحات . بعد از جابجا شدند به کنار ساحل رفتیم ابتدا از خلیج دیدن کردیم که تقریبا دریا با جنگل و کوه محصور شده بود و در آب کم عمقش می توانستیم انواع حیوانات دریایی را ببینیم . بچه از بازی در انجا لذت خیلی زیادی بردند و در غروب خورشید به قسمت دیگری از ساحل رفتیم که ساحلی سنگی و آب بسیار زلالی داشت . غروب خورشید با توجه به کوهستانی بودن منطقه و جنگل و دریا بسیار زیبا بود و چند تایی عکس گرفتیم و از تماشای پارا گلایدرهایی که فرود می آمدند هم بچه ها لذت بردند هر چند هیچ کدوممون جرعت استفاده از این تفریح رو نداشتیم .
ورزشهای هوایی در الودنیز.
غروب خورشید الودنیز.
شب به هتل برگشتیم خیابان بسیار زیبا نور پردازی شده بود و از هر نقطه ای صدای موزیک شنیده می شد با توجه به خواب بدی که بچه ها شب گذشته داشتند و آب بازی عصر سریع خوابیدند و با همسرم به خیابان برای قدم زدن رفتیم .
هر چند توریست ها در تمام روز با لباسهای نامرتب و ساده دیده می شدند و اما گویا در شب سنت انگلیسی چیره شده بود و زنان و مردان با لباس مرتب شب نشینی در خیابان قدم می زدند همسرم با دیدن لباس مردم سریع دستور عقب گرد داد و به هتل برگشتیم و بعد از پوشیدن لباس مناسب به خیابان برگشتیم . هر چند ساده زیستی برایم اصلی حیاتی است اما فکر نمی کنم یک محیط زیبا و مجلل را با شلوارک و تی شرت چروک و دمپایی زشت کردن را بتوانم ساده زیستی عنوان کنم . به هر حال با ظاهری آراسته به قدم زدن پرداختیم . یکی از شاد ترین و مفرح ترین مناطقی که در ترکیه دیدم را می توانم الودنیز بنامم . گاردن بیرها با انواع تمهیدات و رقص و آوازهای مختلف سعی در جذب مشتری داشتند البته رستورانهایی در کنار خیابان بودند و دیواری حائل خیابان و رستوران نبود.
هر چند محیط بسیار شاد و سرزنده بود ولی سنگینی و وقار خودش را هم داشت و خبری از جریانات ناشایست وجود نداشت . بعد از گردشی فرح انگیز و خوردن کمی پشمک و تنقلات به هتل برگشتیم ولی صدای شادی مردم تا پاسی از شب ادامه داشت . هر چند قرار گذاشته بودیم که یک شب در الودنیز بمانیم و به بدروم برویم ولی بنا به اسرار بچه ها و تمایل خودمان سه روز در الودنیز ماندیم هر چند اگر یک هفته هم می ماندیم کم بود . محیط بسیار خاکی دوست داشتنی آرام وبدور از تجملات بی فایده بود . هر چند بدلیل توریستی بودن هزینه غذا کمی بیشتر بود اما با تمهیداتی از قبیل آشپزی در هتل و خرید از سوپر مارکت های بزرگ و مجهز هزینه ها را کمی پائین آوردیم .
قرار بود در بدروم به دیدن یکی دیگر از دوستان سی اس برویم ولی با توجه به اقامت در الودنیز با نامه نگاری و تماس تلفنی از او معذرت خواهی کردم . هر چند دوستمان هم اقامت در الودنیز را بسیار بهتر از دیدن بدروم می دانست .
صبح بعد از خوردن صبحانه بسیار پر و پیمان در باغچه هتل که به صورت با کلاسی سرو می شد . خواستار تمدید اقامت در هتل شدم شوهر مدیر هتل که ترک بود بعد از تماس با همسرش گفت جا نداریم برای همین بدنبال جای دیگری بودم که خانم مدیر آمدند . خواستم با او صحبت کنم و او با تصور به اینکه ترک هستم مرا به شوهرش حواله داد برای همین هم برای تصویه حساب سراغش رفتم بعد از صحبت به زبان انگلیسی متوجه شد که توریست هستیم و بعد از کلی معذرت خواهی اطاقمان را تمدید کرد و سه روز در آنجا ماندیم رفتار پرسنل هتل یا در واقع گاردن بیر بسیار دوست داشتنی بود بچه با دیدن دو تا بچه گربه در آنجا کلی بازی کردند و من وهمسرم هم کلی استراحت البته با توجه به اینترنت پرسرعت هتل من کلی هم فیلم انلاین نگاه کردم .
سوپر مارکت های خیلی بزرگی در الودنیز وجود دارد که می توان هر چیزی را از انجا خرید . برای اولین بار اسپاگتی به سبک ایتالیایی پختیم ( بدون دم کردن ) و با استفاده از سس آماده آن غذای خوشمزه ای خوردیم در این چند روزهمسرم داخل اطاق برایمان انواع غذاهای خوشمزه با استفاده از مواد اولیه سوپر مارکت درست کرد .
با توجه به تجربه آفتاب سوختگی قبلی در سیده تصمیم گرفتیم برای شنا و تفریح ساعت 6 به ساحل برویم که آفتاب کمتر بود و واقعا وقت خوبی بود و هر شب دو ساعتی را در کنار ساحل لم می دادیم و بچه ها با انواع سنگهای زیبای گرد کنار ساحل بازی می کردند و یا در موجها غلط می زدند. و شب هم با استفاده از شهر بازی کوچکی که الودنیز داشت بچه ها را فول فول می کردیم.
بعد از سه روز نوبت خداحافظی با الودنیز زیبا بود .با توجه به شیطنت و بازی که بچه ها در این مدت در باغچه هتل داشتند . پرسنل هتل همچون یک خانواده با ما خداحافظی کردند و با توجه به علاقه دخترم به یکی از بچه گربه ها خانم مدیر می خواست او را به دخترم بدهد که تشکر کردیم هرچند تا بحال دخترم از اینکه بچه گربه را نیاورده ایم افسوس می خورد با دادن چند تا هدیه سوغاتی شهرمان از مردمان خوب الودنیز خدا حافظی کردیم و دوباره به جاده برگشتیم .
نکته : از اینکه توریستهای ایرانی به این منطقه زیبا و خوش آب و هوا نمی ایند کمی دلم گرفت و برای چندمین بار دیدم که چه دیدنی های زیبایی وجود دارد که ما استفاده نمی کنیم .
نکته جالبی که در سوپر مارکت ها متوجه شدم این بود که در قسمتی از فروشگاه در کنار محل عرضه یخ می توان آب معدنی یخزده به قیمت دو لیر خرید که این برای مسافرت بسیار خوب کاربردی است .
در کتاب ترکی در سفر ترجمه آب معدنی را (مینرال سو )نوشته بود که بعد از اولین دفعه استفاده از این لغت به ما آب معدنی گاز دار دادند و بعد فهمیدیم که آب معدنی را همان آب (سو) می گویند و نباید مینرال را به آن اضافه کنیم .
شهر باستانی افسوس – کوش آداسی
ساعت 10.5 از شهر زیبای الودنیز خارج شدیم و به سمت شهر باستانی افسوس در 270 کیلومتری حرکت کردیم . شهر افسوس که تاریخ بنایش به 5000 سال قبل می رسد یکی از بزرگترین سایتهای باستان شناسی دنیا و یکی از مراکز مهم توریستی ترکیه بشمار می رود . این سایت باستانی در کنار شهرک کوچک سلجوق و در 70 کیلومتری شهر ازمیر قرار دارد و همچنین با کوش آداسی 20 کیلومتر فاصله دارد . روایت است که اصحاب کهف در این شهر اقامت داشته اند و کلیسایی که غار مورد نظر در آن قرار دارد یکی از مراکز مقدس مسیحی ها در صده های گذشته بوده است . زمانی این شهر تحت حاکمیت پارسها بوده ولی با حمله اسکند ر از ایران قدیم جدا شده است .
با توجه به اعجاب آور بودن این شهر که در زمان تولد حضرت مسیح 250 هزار نفر جمعیت داشته است . در تمامی سفر نامه های مهم خارجی و یا تورهای ارزشمند ترکیه بازدید از این سایت تاریخی یکی از واجبات شمرده شده است . برای همین ما هم قصد داشتیم از این منطقه دیدن بکنیم .
دیدنی های باستانی افسوس
برای نهار در شهر ایدین توقف کردیم و با دنبال کردن تابلوی مک دونالد نهار را در شعبه مک دونالد خوردیم و جای تعجب بود که بچه ها زیاد از مک دونالد خوششان نیامد . و دخترم عقیده داشت ساندویج های پامادور در شهرمان خیلی خوشمزه تر است . در کل خوردنی های ترکیه به نظر من و بچه ها به خوشمزدگی ایران نبودند مخصوصا چیپس و آدامس . بعد از خوردن نهار به سمت شهر سلجوق حرکت کردیم فاصله بین ایدین و ازمیر بزرگراه است .
و بخشی از مسیر را برای اولین بار از بزرگراه عبور کردیم .
بزرگراههای ترکیه به سیستم هوشمند پرداخت عوارض مجهز هستند در ورودی بزرگراه علائمی بود که نشان می داد . عوارضی به صورت الکترونیک است . با توجه به اینکه در سمتی که ما وارد بزرگراه شدیم دکه ای برای پرداخت عوارض وجود نداشت از جایگاه عوارضی عبور کردم که با به صدا درامدن آژیر تخلف بزرگراه ورودمان را تبریک گفت . در تمام مسیر ذهنم معطوف به این قضیه بود که عجب اشتباهی کردم و چقدر باید جریمه بدهم ولی کاری بود که شده بود .
حد اکثر سرعت در بزرگراه 120 کیلومتر است . اما ماشین ها با سرعت های بیشتری حرکت می کردند. بعد از طی مسافتی حدودا 50 کیلومتری با توجه به علائم جاده و همچنین اطلاعات گوگل مپ از بزرگراه خارج شده و به سمت سلجوق پیچیدیم در خروجی بزرگراه دفتر بزرگراه قرار داشت و برای روشن شدن تکلیف جریمه و خرید برچسب الکترونیک به دفتر مراجعه کردم . در آنجا متوجه شدم که بار اول ورود به بزرگراه بدون داشتن برچسب عوارض جریمه ای ندارد .
و با پرداخت 35 لیر برچسب مخصوص را خریداری کردم . برای گرفتن برچسب کارت بین الملل ماشین و گواهینامه الزامی است . بعد از نصب برچسب دروسط شیشه جلو پشت اینه داخل ماشین از یزرگراه خارج شدیم البته باز هم موقع خروج آژیر به صدا در امد ولی این یکی به معنی فعال شدن کارت عوارض بود در خروجی عوارضی بزرگراه صفحه نمایشگری وجود دارد که مبلغ کسر شده و موجودی کارت شما را نشان می دهد البته اگر با سرعت زیاد نروید و بتوانید بخوانید و همچنین چراغ سبزی برای شما روشن می شود که بیان کننده کسر عوارض است . بعد از عبور از شهر کوچک سلجوق به سایت باستانی افسوس رسیدیم .
در ایتدای ورودی موزه پارکینگ بزرگی وجود دارد که به راحتی ماشین را می شود در آن پارک کرد و نرسیده به موزه هم انواع فروشگاه برای خرید سوقاتی و خوراکی وجود دارد هر چند قیمت ها کمی گران بود و خوب شد که نهار را در آیدین خوردیم با توجه به معاف بودن بچه ها از هزینه موزه برای دو نفر 50 لیر پرداخت کردیم .
قبلا در مورد افسوس خوانده بودم و عکسهایی هم از آن دیده بودم ولی وقتی با عظمت و بزرگی شهر روبروی شدم واقعا تعجب کردم .
بناهای باشکوه و یزرگ مرمری در هر طرف قرار داشتند و کلوزیوم عظیمی هم در کناری قرار داشت که به مراتب از استادیوم شهر خودم که مرکز استان هم هست بزرگتر بود . و علاوه بر این بنای بزرگ چندین کلوزیوم کوچک دیگر برای اجرای تئاتر نیز وجود داشت ظاهرا رومی ها و یونانی های باستان خیلی به مسائل ورزشی و فرهنگی علاقه مند بودند چرا که در هر گوشه ای از ترکیه البته در سواحل مدیترانه که اثار باستانی دیدیم کلوزیومی هم وجود داشت البته نباید تصور کرد که اینها فقط برای جنگ گلادیاتورها ساخته شده اند در واقع کاربرد اصلی آن برای گردهمایی مردم و ایراد سخنرانی بزرگان همچنین اجرای تئاتر و مسابقات ورزشی بوده است .
در بخشی از شهر خیابانی پهن با ستونهای زیبایی در دو طرف وجود داشت که به معبد اصلی ختم می شد قسمت بزرگی را هم سرپوشیده کرده بودند که در حال مرمت بود به خوبی می شد دید که نیمی از شهر در داخل کوه قرار دارد و باستان شناسان به اهستگی در حال خارج کردن آن بودند . هزاران قطعه سنگ مرمر تراش خورده از دل خاک بیرون آورده بودند و با دقت و اهستگی هر قطعه را در جای خود قرار می دادند .
از دیدن شهری بزرگ با این شاهکارهای معماری جا خوردم . مردمان چند هزار سال قبل با چه انرژی و مدیریتی چنین شهر بزرگی را خلق کرده بودند در گوشه و کنار شهر هم طاقهای زیبایی قرار داشت که توسط افراد مختلفی به الهه های گوناگون هدیه شده بود .
و همه جا شما می توانستید کتیبه های یونانی را که بیان کننده اهدا کننده و دلیل اهدا این طاقها بود را ببینید البته ترجمه آن هم در کنارش قرار داشت . آیا مردمان افسوس فکر می کردند که روزگاری شهرشان و منطقه تحت تسلتشان در اختیار اقوام دیگری قرار بگیرد و دیگر کسی نباشد که به زبان و خط انها چیزی بگوید یا بنویسد . از زیبایی ها و دیدنی های این شهر هر چه بگویم کم است و خیل عظیم توریستهای بیان کننده ارزش این شهر برای مردمان جهان بود . مردمانی از هر رنگ و نژاد با دقت و تحیر به این قدرت خلق انسان نگاه می کردند . روایت است که یوحنی یکی از حواریون در کلوزیوم این شهر مردم را به دین مسیح دعوت کرد ولی به خاطر اعتراض شدید پیکر تراشان که مجسمه های کوچک افس را می ساختند ومی فروختند و با فریاد مردم که ما الهه خودمان را دوست داریم مجبور به ترک شهر شد .
نکته جالب حضور افراد کهنسال در میان بازدید کنند گان بود که با سختی حتی با استفاده از عصا های چهار پایه مسیر را می پیمودند و زیبایی های دنیای باستان را تحسین می کردند . در ایران افرادی با این سن و سال و توان فیزیکی به هیچ عنوان انگیزه سفر را ندارند . واقعا به این نتیجه رسیدم که در صورت تسلیم نشدن می توان حتی ریشه های زندگی را با نه دندان بلکه با لثه هم جوید . پیر شدن به معنی تسلیم شدن نباید باشد تا نفسی هست باید حرکت هم باشد .
در حالی که در شهر افسوس بودم افسوس می خوردم که چرا هیچ ایرانی در اینجا نیست که ناگهان با یک خانواده ایرانی روبرو شدیم که البته از ایران نیامده بودند و ساکن المان بودند . هر چند دیدن ایرانی در آنجا لذت بخش بود ولی بعد از ایراد فضل خانوم خانواده گفتم ای کاش نمی دیدیمشان . چکیده بیانات خانم از این قرار بود چرا ایران موندید چطور تونستید ایران را تحمل کنید اونجا که جای آدم نیست ما که تو المانیم .
دعا می کنم که شما هم از ایران خارج شوید . خیلی خودمو کنترل کردم که چیزی نگم هر چند شوهرش مرد خوبی بود و هی توضیح می دادکه زندگی کردن در خارج سخت است و بدون پول نمی شه زندگی کرد . ظاهرا شوهر خانم پولدار بودند و همسرشون هم فقط داشتند پول خرج می کردند . بیانات این خانوم اگر برای چند جوان ناپخته عنوان میشد عاملی می شد که زندگی در ایران برای انها زهر شود و چون نمی توانند مهاجرت کنند هم زهر تر از زهر می شد من در مورد اینکه در ایران مشکلاتی داریم صحبتی ندارم ولی مگر بقیه جاهای دنیا مشکل ندارند .
واقع گرا بودن همیشه به انسان کمک می کند که زندگی خوبی داشته باشد اگر جمعیت جهان را 7.5 میلیارد بگیریم انهایی که زندگی بهتر از ما دارند در زمینه درامد و امکانات سر جمع اروپا و امریکای شمالی به یک میلیارد نمی رسند چیزی حدود 15 درصد مردم . ما ایرانی ها از لحاظ سطح زندگی طول عمر بهداشت امنیت و تحصیلات از 70 درصد مردم دنیا جلوتر هستیم . در هند مردم ازگرسنی می میرند در چین مثل اسب کار می کنند برای حد اقل ها افریقا از اون بدتر و... حالا شاید بگید خوب چرا ما نباید تو دنیا اول باشیم من حرفی ندارم ولی بر اساس چه مبنایی بخاطر سخت کوشیمان بخاطر بهره وریمان یا سوادمان یک جوان افریقایی اگر دیپلم بگیرد انگلیسی یا فرانسه را راحت صحبت می کند اینجا دکترا می گیریم بگذریم .
من حرفی ندارم اگر کسی توانایی قوی و یا پول داشته باشد مهاجرت کند . اما اینکه ایران را جهنم بدانیم و زندگی سگی کمال بی معرفتی و نامردی است .
مدتی قبل دو مهمان از فرانسه و ژاپن داشتیم دختر ژاپنی بعد از دیدن فیلم سه بعدی در خانه می گفت تا بحال تلویزیون سه بعدی در ژاپن ندیده بود و اگر هم پول داشت نمی توانست یه همچین تلویزیونی رو برای خونش بگیره چون تو اطاقش جا نمی شد و فرانسویه از دیدن دو تا یخچال ما به شوخی می گفت که ما بورژوا هستیم و پولدار . در همین کشورهای پیشرفته 40 درصد مردم ماشین لباسشویی ندارند اینها را عنوان کردم که به زندگی خودمان بهتر نگاه کنیم دنیای غرب زیباست نه زیبایی مطلق ایران هم زیباست آنهم نه زیبایی مطلق بهتر است دید را به سمت زیبایی ها سوق دهیم .
خانم محترم همچنان افاظه فضل می نمودند و در نهایت نیز شهر افسوس را تقلبی و ساخته دست ترکها عنوان کردند که برای جذب توریست و خالی کردن جیب خلق الله ساخته شده است . به هر بدبختی بود از دستشان در رفتیم خوشبختانه بچه ها دارای درک زیادی بودند و تحت تاثیر گفته ها قرار نگرفتند .
بعد از دیدن شهر افسوس به سمت کوش اداسی راه افتادیم به بچه ها قول داده بودم که به بزرگترین پارک آبی ترکیه ادا لند هم سر بزنیم برای همین شب قرار بود در کوش اداسی بمانیم و صبح به سراغ اکواریوم برویم .
فاصله افسوس تا کوش اداسی حدود 20 کیلومتر بود که به راحتی رسیدیم . اما با دیدن شهر شلوغ پر ترافیک وبدترکیب کوش آداسی حالم گرفته شد . ساحل در کنار خیابان اصلی شهر قرار داشت . خیابانی که از شدت ترافیک و شلوغی نمی شد حرکت کرد با مطالعه نقشه گوگل پی بردم که اکثر هتلهایی که قابل انتخاب شدن بودند غیر قابل دسترسی با ماشین بودند برای دیدن یکی از این هتلها نیم ساعتی در کوچه های ترسناک و تنگ کوش اداسی با ماشین بالا و پائین رفتیم و در نهایت هم بخاطر نبود جای پارک نتوانستیم توقف کنیم و مجبور شدیم از جلوی هتل رد شویم جالب است برای اینکه دوباره به هتل برسیم باید شهر را دور می زدیم چون همه کوچه ها یکطفه بودند ودر شهر اصلا جای پارکی وجود نداشت .
مجبور شدم یک هتل در حاشیه شهر را انتخاب کنم که سعی کردم بهترین هتل ممکن باشد هر چند تقریبا از روی نظرات دیگران در سایت بوکینگ کوش اداسی شهر خوبی نبود . به هتلی به نام سالای رفتیم که با کلی چونه زدن و قهر کردن به خاطر اینکه صاحب هتل نمی خواست قیمت سایت بوکینگ را قبول کند یک شب اطاق به قیمت 116 لیر گرفتیم .
Salay hotel
بدترین هتلی بود که تا بحال رفته بودیم حتی داخل اطاق هم یخچال نداشت تا بحال هر جا رفته بودیم چای جوش داشتند و یا اگر نداشتند چایی را مجانی حساب می کردند ولی اینجا 4 تا چایی خوردیم و با اینکه قیمت را روی دیوار زده بودند یک لیر طرف دو برابر پول گرفت . بخاطر خستگی بچه ها و آوارگی در شهر چاره ای جز ماندن نداشتیم جر و بحث هم فایده ای نداشت . اصلا انگار از اینکه یه ایرانی پیدا شده بود و از روی حساب کتاب و قوانین داشت خواسته هایش را مطالبه می کرد ناراحت بودند .
هتل سه طبقه بود و بر روی دیوار هتل با پرژکتور شب فوتبال گذاشته بودند با صدای بلند تا مشتری برای کافه کنار استخرش بیاید بدون توجه به مزاحمتی که برای دیگران داشت .
خوشبختانه در روبروی هتل یک پیده فروشی وجود داشت . پیده نانی است که همراه سبزی یا گوشت و پنیر پخته می شد و شام را انجا خوردیم قیمت مناسبی هم داشت فکر می کنم با مخلفات شد 20 لیر . البته قبلا هم بچه ها در گورمک پیده خورده بودند و به قول دخترم یکم مزه پیتزا را می دهد و خوشمزه است .
صبح بعد از خوردن صبحانه به سمت ادا لند حرکت کردیم . با پرداخت 150 لیر ورودی به پارک ابی ادالند وارد شدیم در ابتدای ورودی در قسمت تعویض لباس خوشبختانه سیف باکس وجود داشت و با پرداخت 5 لیر توانستم پولها و لوازم با ارزش را در سیف باکس قرار دهم .
با اینکه تفریحات آبی بسیاری در ادالند وجود داشت ولی به دلیل ازدهام جمعیت و شلوغی زیاد آن نتوانستیم از 70 درصد امکانات ان استفاده کنیم . مثلا برای سوار شدن به سرسره بزرگ ابی آن باید دو ساعت در صف می ایستادیم . خوشبختانه بچه ها به سرسره های کوچک و آب بازی معمولی راضی بودند و لذت فراوان بردند . هر چند اگر می دانستم اینقدر شلوغ است هیچ وقت به آنجا نمی رفتیم و می توانستیم با هزینه خیلی کمتری از امکانات بیشتری استفاده کنیم . در استانبول و یا خود کوش اداسی یا انتالیا به مراتب پارکهای ابی ارزان تر و کاربردی تر هستند .
متاسفانه یا خوشبختانه نزدیک به 60 درصد مردم در ادالند ایرانی بودند . خوشبختانه به این جهت که مردم در حال لذت بردن بودند و بدبختانه اینکه از این خیل عظیم حتی یک نفر به دیدن شهر افسوس که در 20 کیلومتری وجود داشت نمی رفت . بعد از کلی آب بازی بچه ها برای خوردن غذا رفتیم که با توجه به گران بودن غذا در اینجا دو پرس غذا همراه با نان اضافه به قیمت 50 لیر خریداری کردیم و مثل یک تورسیت واقعی نهار خوردیم . بعد از نهار خوردن بچه ها و کمی دیگر بازی با توجه به شلوغ شدن بیشتر پارک آبی که دیگر بازی های معمولی را هم باید ساعتی در صف می ایستادیم از ادالند خارج شدیم در قسمت خروجی ادالند چند تایی عکس از ما و بچه ها چاپ کرده بودن د که به قیمت 9 لیر می فروختند که با توجه به خوب نبودن عکسها و همچنین فیلم و عکسی که خودمان گرفته بودیم چیزی نخریدیم .
بورسا
ساعت 3.5 از کوش اداسی به سمت بورسا حرکت کردیم . هر چند دیدن شهر ازمیر یکی از الزامات سفر است اما بدلیل خستگی بچه ها و همچنین صرفه جویی زمان برای بازدید از استانبول تصمیم گرفتیم دیدار از شهر ازمیر را برای زمان دیگری بگذاریم . قبلا در اینترنت متوجه شده بودم که می شود اتومبیل را با کشتی از بندر بندریما و یا بندر یولووا به استانبول برد با هزینه ای حدودا 105 لیر البته از یولووا و 200 لیر از بندریما می شد اتوموبیل را به استانبول برد با توجه به هزینه بنزین تقریبا یکی می شد . اما بدلیل اینکه امکان رزرو بلیط کشتی به صورت اینترنتی برایم وجود نداشت و همچنین ساعت بد حرکت از خیر آن گذشتیم و ترجیح دادیم دریای اژه را دور بزنیم .شرکت ایدو امکانت خیلی خوبی در زمینه کشتی رانی در اختیار مسافران می گذاشت که حمل اتومبیل یکی از این موارد است.
بعد از طی 417 کیلومتر در ساعت 9 شب به بورسا رسیدیم . شهر زیبا با مردمانی تمیز و مرتب و در مرکز شهر در هتل جیلان که هتل تمیز و با کلاسی بود با پرداخت 140 لیر برای یک شب اقامت کردیم .
Ceylan hotel
متاسفانه بدلیل اشتباه ثبت آدرس هتل در سایت بوکینگ کمی دچار مشکل شدیم ولی لطف مردمان ترکیه موجب شد که بنده خدایی که آدرس را از او می پرسیدم با تماس تلفنی با هتل موقعیت درست هتل رابرایمان روی نقشه پیدا کند و توانستیم هتل را چند کوچه انطرف تر پیدا کنیم . البته این مورد را بعدا با مسئول هتل در میان گذاشتم و همانجا اقدام به در اصلاح آدرس در نقشه سایت بوکینگ کرد با توجه به اینکه هتل در مرکز شهر بود برای شام از همان کیک های خوشمزه پنیر و اسفناج ترکی خریدیم با قیمت 15 لیرکه با استقبال بچه ها مواجه شد .
با نوجه به خستگی آب بازی در پارک آبی بچه ها به راحتی به خواب رفتند و من هم به گشت و گذار در اینترنت پرداختم . صبح بعد از خوردن صبحانه ای مفصل در هتل به بازدید از شهر پرداختیم . بورسا با دیدنی هایی که داشت جا داشت که بیشتر در آن بمانیم ولی با وتوجه به نزدیکی با استانبول ترجیح دادیم زودتر به سمت استانبول در فاصله 230 کیلونتری حرکت کنیم . هر چند چند پاساژ خوب داشت که قیمت پولیورهای آن خیلی خوب بودند ولی چون قرار گذاشته بودیم در استانبول خرید کنیم از خیر خرید گذشتیم .
ساعت 11 از بورسا خارج شدیم و قرار گذاشتیم در فرصتی دیگر حتما چند روزی در این شهر بمانیم تا بتوانیم از زیبایی های آن استفاده کنیم . فاصله بورسا تا استانبول 230 کیلومتر است که تمامی آن بزرگراه است و هر چه به استانبول نزدیک تر می شدیم ترافیک هم سنگین تر می شد .البته ترافیکی روان.