سفر به ترکیه با ماشین شخصی - قسمت 2

4.5
از 26 رای
سفرنامه نویسی لست‌سکند - جایگاه K دسکتاپ
سفر به ترکیه با ماشین شخصی - قسمت 2

نکته : برای صحبت کردن با اشخاص خارجی بهترین کار مودبانه در خواست چیزی کردن است و یا سئوال پرسیدن است و اگر طرف با لبخند و حوصله جواب شما را داد و او هم چیزی از شما پرسید به مکالمه ادامه دهید ولی اگر به موبایل و یا لب تابش توجه داشت و یا عنوان کرد که باید بدنبال دوستش بروید به این معنی است که حوصله مصاحبت ندارد . مخصوصا ژاپنی ها و کره ها و کلا مردمان آن طرف بسیار مبادی آداب هستند و پاسخ شما را به آرامی و لبخند می دهند ولی در حین گفتگو به راحتی می توان متوجه شد که فرد مورد نظر تمایلی به ادامه گفتگو دارد یا نه . پس خواهشا در این گونه سفرها با ابزاری همچون زل زدن و یا لبخند بی مورد و ایما و اشاره از راه دور و یا جک گفتن و شوخی بی مورد کردن بدنبال شروع مکالمه نباشید. بهترین نوع شروع مکالمه رو در رو و بدون عجله می باشد .

دختر تایوانی به همراه دوستش به گرمک آمده بود و از انجا عازم استانبول بود و بسیار علاقمند به سفر به ایران ولی خوب گرفتن ویزای ایران ظاهرا برای خارجی ها بسیار مشکل است مخصوصا اگر دختر باشند و بخواهند تنها سفر کنند .

بعد از کمی خوش بش با دوستان جدید با راهنمایی صاحب هتل به سمت موزه رو باز معروف گرومک حرکت کردیم . راهنمای هتل گفته بود دو کیلومتر بیشترتا موزه راه نیست و نیازی به بردن ماشین با توجه به هزینه پارکینگ 10 لیره ای هم نیست . هر چند مسیر بسیار زیبا بود و دیدنی های بسیار در میان راه اما بخاطر گرمی هوا و آفتاب همسرم و بچه ها کمی خسته شدند .

ورودی موزه نفری 15 لیر بود که بچه ها را مجانی حساب کردند البته برای آنها هم بلیط صار شد ولی مینی بلیط و نیازی نبود از زیر نرده رد شوند . موزه در واقع شهر قدیمی گرمک بود که شامل خانه هایی در دل کوه کنده شده به همرا دهها کلیسای قدیمی که با نقاشی های مذهبی زیبایی تزیین شده بودند . بچه ها از دیدن اینهمه اطاق و خانه تو در تو در دل کوه لذت می بردند و من هم در این تفکر که چه اقوامی اینجا ساکن بودند.

زمانی از ترس سرکوب رومیان کلیسا در دل کوه کنده اند زمانی دیگر از جور کلیسا رم شرقی را تشکیل دادند و بعد هم تاخت و تازهای گوناگون و الان هم هیچ اثری از آن مسیحیانی که چنین کلیساهایی را کندند نیست . روزگار بازی های زیادی دارد کسانی که چنین شهری در دل کوه کنده اند کجا فکر می کردند که روزی اینجا محلی برای تماشا و عبرت توریستی همچون من باشد .

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

جسد یکی از کشیشان در داخل کلیسا.

برای اولین بار در طول سفر صدای آشنای گویش فارسی را شنیدیم و خانواده ای ایرانی را دیدیم که بسیار خوشحال کننده بود . از لحظه ای که گرمک را دیده بودم افسوس می خوردم که چرا هموطنانم اینجا را هم مورد بازدید قرار نمی دهند . و حالا خانواده ای ایرانی در اینجا بود که البته بعد از صحبت متوجه شدیم که با تور از فرانسه آمده بودند و دلتنگ ایران . ظاهرا تمامی تورهای اروپایی که برای ترکیه هستند . بعد از انتالیا توریستها را برای بازدید یک روزه به گرمک می آورند و تازه متوجه شدم که چرا اینهمه توریست اینجا است بسیاری از آنها تنها از گرمک دیدن می کنند و شب به جای دیگری برای استراحت می روند .

بعد از بازدید از موزه به سمت هتل راه افتادیم ولی در میانه راه کمپی توجه ام را جلب کرد . در ترکیه چادر زدن روال نیست و افراد باید برای چادر زدن از کمپ ها استفاده کنند و این کمپی که دیدیم . برای چادر زدن 20 لیر می گرفت ولی اگر می خواستید از اطاقک های خود کمپ استفاده کنیم نفری 25 تا 30 لیر باید هزینه می کردیم . با توجه به کوچک بودن بچه ها و اینکه بهداشت فردی برایمان خیلی مهم بود و از طرفی صبحانه که مورد مهمی برایمان بود تمایل چندانی برای استفاده از کمپ نداشتیم . ولی برای روز مبادا و گیر نیاوردن هتل آن را در نظر داشتیم.

با کمی استراحت در کمپ که با خرید آب معدنی همراه بود و کمی صحبت به سمت هتل راه افتادیم . خوشبختانه بواسطه سایت بوکینگ دات کام و تخفیف هایی که در آن وجود داشت تاکنون توانسته بودیم هتلهای مناسبی بگیریم و اگر محدوده قیمتی هتل در این رنج قرار می گرفت نیازی به استفاده از کمپ احساس نمی شد .

نهار برنامه کشف غذا داشتیم بنا براین هرانچه که نخورده بودیم را سفارش دادیم البته در رستورانی با قیمت مناسب . اختلاف قیمتها بسیار بالا بودند برای همین کمی توجه نیاز داشت بچه ها که اسکندر کباب خوردند و من هم غذایی که یادم رفته اسمش چی بود را سفارش دادم چیزی تو مایه ابگوشت و کوفته له شده که در داخل ظرفی سفالی پخته می شد و ظرف روهم با چکش دو تیکه می کردند تا بتوانی داخلش را بخوری ولی از انجا که از پیاز آب پز بدم می اید و دو سوم غذا پیاز بود تنها کمی نان با آبش را خوردم .

نکته جالب این بود که مانند سقف های سفالی که در تایلند رسم بود هر کس ارزویش را بر روی آن می نوشت اینجا هم قسمت بالایی ظرف را بر رویش چیزی می نوشتند و در بیرون رستوران بر روی نرده اویزان می کردند این هم از حکمت ترکها که به این وسیله مشتری جلب می کردند .

بعد از استراحتی در هتل هنگام غروب به محوطه ای در بالای شهر رفتیم که مردم برای تماشای غروب و یا طلوع خورشید می امدند و از انجا محدوده وسیعی از دشت پشت شهر و همچنین شهر نمایان . دشت پوشیده از قندیل های وارونه زیبای طبیعی بود که بعنوان نماد منطقه کاپادوکیا شناخته می شد .

شب در حال قدم زدن در شهر به ایستگاه اتوبوس رسیدیم و متوجه خیل عظیمی از هیچ هکر ها و بک پکرهایی شدم که در انتظار اتوبوس بودند . مردمانی آفتاب سوخته با لباسهایی رنگ و رو رفته ولی سرشار از شور شوق زندگی گروه گروه در حال صحیت و تبادل اطلاعات و عده ای هم در حال استراحت و یا در حال سق زدن نانی بزرگ به همراه بطری اب . امیدوارم روزی دختر و پسرم چنان قدرتی داشته باشند که بتوانند دنیا را نه با پول بلکه با قلبی سرشار از عشق به زندگی طی کنند . دیدن این جوانان که گاهی روزها فقط با نان خالی امرار معاش می کنند و در هستلهای درب و داغون استراحت می کنند تا بتوانند انچه دیدنی و درک کردنی است ببیند برای من بسیار لذت بخش و انرژی زا بود .

در ترکیه اتوبوسها دائم در سفر هستند و یک سیکل کامل دور ترکیه را می گردند و اتوبوس نمی ایستد بلکه فقط راننده عوض می شود .کنار باجه های فروش بلیط ساعت ورود اتوبوسها قید شده به همراه قیمت بلیط که نسبت به مقصد متفاوت است .البته نسبت به امکانات اتوبوس قیمت ها هم متفاوت می باشد .

بعد از خوردن بستنی و شامی سبک به هتل برگشتیم این بار بعد از خوابیدن بچه ها همراه چند توریست دیگر به دیدن فیلمی ترسناک که انلاین از اینترنت پخش می شد پرداختم .بنظرم عدم وجود تلویزیون در اطاق زیاد برایم بد نشد تماشای دسته جمعی فیلم همراه با چای و لم دادن بر روی تختهای قهوه خانه ای هم حال و هوای دیگری دارد در ان موقع از 6 کشور مختلف دور هم نشسته بودیم .

یکی از تفریحات گرمک بالن سواری است که بسیار راغب بودم از آن استفاده کنم اما ارزان ترین پرواز 120 یورو هزینه داشت و در جمع خانواده باید 480 یورو می دادیم با توجه به هزینه و عدم رغبت بچه از این امر صرفه نظر کردم .

صبح برای دیدن نقطه دیگر توریستی به نزدیکی های شهر اوانوس رفتیم و با تعقیب اتوبوسها ی توریستی و قاطی شدن با آنها از دیگر مناطق زیبا و بکر دیدن کردیم . برنامه داشتیم که امروز به سمت قونیه حرکت کنیم و در قونیه قرار گذاشته بودیم که مهمان یکی از دوستان که کارگردان تئاتر بود باشیم . برای همین هم به سمت قونیه حرکت کردیم .

نکته : در شهر های کوچک توریستی نباید دلار چنج کرد نرخ برابری لیر ترک به دلار 1.90 بود اما در گورمک به 1.75 چنج می کردند .و هتل با ما 1.85 حساب کرد . اما در قونیه تونستیم به 1.90 دلار را چنج کنیم . قیمت برابری لیر و دلار را می توان به راحتی از اینترنت گرفت .



قونیه

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

یا حضرت مولانا

ساعت 11.10 دقیقه از گرومه به سمت قونیه حرکت کردیم و از شهرهای نوشهیر و اکسارا گذشتیم و در ساعت 2 به قونیه رسیدیم با توجه به اینکه هنوز برای دیدن دوست جدیدمان زود بود . تصمیم بر این شد که به دیدن آرامگاه مولوی برویم .

با استفاده از راهنمای عزیزمان گوگل مپ به راحتی به نزدیکی آرامگاه رسیدیم . اما ترافیک زیاد و عدم وجود پارکینگ وادارمان کرد مسیر را کمی برگردیم و بعد از کمی دقت توانستم پارکینگی برای پارک ماشین در 500 متری نرسیده به آرامگاه پیدا کنم البته زمین خالصه ای بود که بعنوان پارکینگ استفاده می شد .

بعد از پارک ماشین به سمت ارامگاه حرکت کردیم که در میانه راه و نزدیک مزار مولوی متوجه دفتر اطلاعات توریستی شدم و بعد از مراجعه به انجا با برخورد خوبی مواجه شدیم و بعد از کسب اطلاعات و هدیه گرفتن چند کتاب راهنمای ترکیه و قونیه به زبان فارسی و همچنین آرزو و دعای سفر خوش برای خانواده از طرف مسئول دفتر به سمت آرامگاه حرکت کردیم .

در کنار ورودی موزه و آرامگاه مولوی ساختمانی وجود داشت که علاوه بر عرضه چای و آب خنک و شربت بصورت رایگان در طبقه بالای آن اطاق استراحت و کافی نت رایگان نیز وجود داشت . خوردن چایی در آنجا سرحالمان کرد تا برای بازدید موزه نیروی کافی بدست اوریم و بچه ها هم با خوردن انواع شربت تجدید قوا کردند .

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

ایستگاه پذیرایی خیریه.

بعد از خرید بلیط که متاسفانه بیاد نمی اورم چقدر بود داخل موزه رفتیم برای بدست آوردن اطلاعات بیشتر با پرداخت 15 لیر دستگاههای پرتیبل راهنمای موزه به زبان فارسی تهیه کردم که با زدن کد هر قسمت اطلاعاتی در مورد انجا را پخش می کرد .

بازدید از ارامگاه و موزه مولوی با توجه به نوشته های فارسی که بر روی دیوارها قرار داشت حال و هوایم را عوض کرده بود نمی دانستم از اینکه این موزه در اینجاست خوشحال باشم و یا ناراحت .با توجه به زندگی مولوی تصور نمی کنم که اگر او در ایران بود و آن رابطه دوستانه را با شمس داشت . بدخواهان اجازه زندگی را به او می دادند و از طرفی حجم توریستهای خارجی و افراد مختلفی که به اینجا مراجعه کرده بودند خود نشان دهنده این بود که ترکها با مدیریت درست حتی شاعری که به زبان دیگری شعر نوشته را هم به دنیا شناسانده اند .

من به شخصه اعتقاد دارم که حافظ و سعدی بسیار توانامندتر در بیان اندیشه ها حتی در قالب عرفان بوده اند . اما در دنیا مولانا بیشتر شناخته شده است و شاید دلیل آن معرفی درست و تحمل ترکها در زمینه دراویش باشد چیزی که در کشور خودمان حتی در روزگار جدید کمتر می بینیم .در داخل موزه مرد سیاه پوستی به همراه همسرش با لباس دراویش حضور داشت که بعد از صحبت با او متوجه شدم آمریکایی است و جالب این بود که با اینکه اینجا مزار مولوی بود و مسجد هیچ اجباری بر پوشش مذهبی نبود و توریستها با همان لباس های ساحلی به بازدید از موزه می پرداختند و این نشان دهنده سعه صدر متولیان موزه که همان دراویش می باشند است که با این آسان گیری راه را برای شناخت بیشتر فراهم آورده اند و بیان عشق و دوستی را بهتر به دنیا نشان داده اند .

کلا در ترکیه تنها مساجدی که در آنها نماز خوانده می شد برای توریستها اجبار به حجاب وجود داشت و در باقی مساجد که جنبه توریستی داشتند چنین موردی وجود نداشت .

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

موزه آرامگاه مولوی.

موزه دیدنی های بسیاری برای من داشت شاید در دید اول سادگی و عدم تجملات آن بنظر عجیب می رسید ولی روح حاکم در انجا و ادای احترام مردم قونیه حتی از پشت دیوار به بارگاه و نگاه مشتاق و جستجوگر توریستها نشان می داد که اندیشه مدارا و عشق و بخشندگی مولوی نصبت به دنیا تا کنون زنده مانده است . بعد از بازدید از موزه و استراحت زیر درختان باغ موزه برای نهار حرکت کردیم بعد از پرسیدن از یکی از خادمان آرامگاه رستوران خوبی پیدا کردیم و در تراس آن که در نزدیکی موزه قرار داشت نهار خوردیم هزینه نهار 40 لیر شد .

نکته :یکی از مواردی که موجب عدم لذت بردن از نهار در ترکیه شده بود عدم وجود برنج در کنار غذا بود حتی غذاهایی که برنج داشتند هم به مقدار ناچیزی برنج به اندازه یک ظرف ماست خوری در کنار غذا ارائه می شد که به لطف آریا هیچی از آن به من نمی رسید . اکثر غذاهای ترکیه نانی و با گوشت فراوان سرو می شوند وآنها همچون ما برنج خور نیستند . هر چند نحوه پخت برنجهایشان هم به مذاق من خوش نمی آمد . در واقع همسرم من را بد آموز کرده بود و حتما باید برنجی که همسرم می پخت را می خوردم تا برایم برنج معنی پیدا کرد .

برای چنج کردن دلار و سر زدن به بازار به سمت مرکز بازار شهر که نزدیک آرامگاه بود رفتیم . با نگاهی به بازار قونیه متوجه شدیم که قیمت ها در قونیه به مراتب از جاههای دیگر مناسب تر است ولی چون قرار گذاشته بودیم که خریدمان را از استانبول بکنیم از قونیه چیزی نخریدیم . هر چند که بعد متوجه شدیم قیمتها در قونیه از استانبول هم بهتر بود . دلار را با همان نرخی که اینترنت اعلام کرده بود در قونیه چنج کردیم و بعد از دعا برای انصاف مردمان شهر مولانا به سمت خانه دوست جدیدمان حرکت کردیم .

او در 15 کیلومتری شهر زندگی می کرد و در آپارتمانهایی شبیه مسکن مهر خودمان. پیغام داده بود که برایش کاری پیش آمده و نمی تواند به دنبال ما بیاید ولی شماره پدرش را داده بود که به محض رسیدن به جایی که قرار گذاشته بودیم با او هماهنگ کنیم تا بدنبالمان بیاید .من در تمام نامه هایی که برای دوستان نوشته بودم عنوان کرده بودم که بواسطه داشتن بچه های کوچک مایل نیستسم که مزاحم آنها شویم و همینکه بتوانیم چند ساعتی مهمان آنها باشیم برایمان کافی است . اما دوستان لطف کرده بودند و ما را برای شب دعوت کرده بودند .

پدر دوستمان بهجت بازنشسته فرهنگی مرد شریف و خوش برخوردی بود که به همراه پسرش در قونیه زندگی می کرد . خانه او آپارتمانی در طبقه آخر آپارتمانهایی بود که به سبک مسکن مهر برای اقشار کم درامد ساخته شده بود با نگاهی به محوطه آپارتمان به راحتی متوجه شدیم که فرهنگ مردمانی که اینجا زندگی می کنند . چندان بالا نیست ولی روح سکوت و عدم مداخله در کار دیگران مشهود بود .

به آپارتمان مجردی پدر و پسر وارد شدیم . یاد دوران دانشجویی خودم افتادم انبوهی کتاب در یک طرف و دو چرخه در کناری دیگر هر چند خانه بنظر شلخته می رسید ولی بسار کاربردی و زیبا می نمود و انسان احساس راحتی می کرد . بهجت اعلام کرد که پسرش برای کاری فوری به انکارا رفته است و صبح در خانه خواهد بود . روحیه شاد بهجت و آوازی که برای رها و اریا می خواند بچه ها را سرگرم کرده بود .

بعد از کمی خرید از سوپر مارکت و جابجا شدن و سرگرم شدن بچه ها به تماشای کارتن شروع به صحبت با بهجت بی (آقا) کردم . و این صحبت کردن همانا و آتش گرفتن ما همان اقا بهجت کمونیست دو اتیشه بود و دوستدار استالین و وقتی از گولاک استالین و کشتاری که او به عنوان دیکتاتوری پرولتاریا راه انداخته بود صحبت کردم او آنها را به عنوان واجبات توسعه بر می شمرد تا اینجا هنوز زیاد اتش نگرفته بودم اما وقتی اعلام کرد که دوستدار مائو است .

تیر خلاص رو به من زد با صحبت از جنایاتی که به عنوان انقلاب فرهنگی مائو کرده بود و هزاران اقدام دیگر او و همسرش واعضا کمیته 5 نفره که در مورد قتل عام اندیشمندان کرده بودن سعی کردم که او را از انحراف بیرون بیاورم .ولی در حین صحبت متوجه شدم که این پیرمرد فرهنگی با زیرکی تمام در حال سربسر گذاشتن من است و از جلزو ولز کردن من لذت می برد با کمی خنده و شوخی و عنوان اینکه اخر با مرامای سوسیالیست چگوارای خودمان است قضیه ختم به خیر شد .

صحبت شبانه با بهجت بسیار دلنشین بود و بعد از مدتها انسانی مسلط به تاریخ دنیا پیدا کرده بودم که در مورد همه چیز اطلاعات کافی داشت . بهجت اسرار داشت که یک شب دیگر در قونیه بمانیم و به تماشای رقص دراویش نیز برویم . خودم هم بسیار راغب بودم که یک روز بیشتر در قونیه بمانم تا بیشتر با مراد و بهجت اشنا شوم . اما بچه ها چندان از قونیه خوششان نیامده بود و از صحبت های طولانی من و بهجت هم کمی دلخور بودند با اعلام نظر همسرم که بهتر است برویم جنگ مغلوبه شد و تصمیم گرفتیم که صبح به سمت سیده حرکت کنیم با مشورتی که با بهجت کرده بودم و در مورد انالیا و سیده پرسیده بودم او سیده را پیشنها د داد و آن را شهری زیبا با آثار باستانی فراوان معرفی کرد بنا بر این با بچه ها قرار گذشتیم که روز بعد به سمت شهر ساحلی و زیبای سیده حرکت کنیم .

صبح بعد از رسیدن پسرش و خش و بش با او و صرف صبحانه و دادن هدیه که سوغت شهرمان بجنورد آبنابات بود به سمت سیده حرکت کردیم . جالب اینجاست که شهر ما بحنورد به آبنبات هایش و یا به عبارتی به شکر پنیر هایش معروف است اما در ورودی قونیه متوجه شدیم که شکر پنیر و یا همان آبنبات خودمان به عنوان سوغات قونیه معرفی شده است و هرچند بزرگتر از آب نبات های بجنورد بودند آما در تمام نقاط به توریستها به عنوان سوغات قونیه عرضه می شدند .

در گرومه نیز بازار فروش گلیم های کوچک و انواع فرش های کوچک به توریستها گرم بود و با چه قیمتهایی هم می فروختند وسوسه شده بودم که از ایران پشت ماشین رو پر از گلیم های کوچک کنم و برای فروش به گرومه بیاورم جالب این است که ظاهرا ژاینی ها و مردمان آسیای جنوب شرقی بیشتر به گلیم علاقه دارند .



سیده

یکی از مواردی که در ایران کمبودش موجب ناراحتیم شده بود . عدم امکان ابتنی و آب بازی با دخترم رها بود چیزی که واقعا هر دو نفرمان خیلی دوست داریم . سفر ترکیه یکی از خوبیهایش برآورده کردن این خواسته ام بود تا بتوانم یک شکم سیر با دخترم بازی کنم در دو سال گذشته رها به کلاس شنا رفته بود و شنا کردن را یاد گرفته بود .ولی هنوز موفق نشده بودم تا شنا کردنش را ببینم و تجربیاتم را در این مورد در اختیارش قرار بدهم . و حالا وقت شنا بود .

از قونیه به سمت شهر سیده حرکت کردیم . شهر سیده در نزدیکی انتالیا حدودا 80 کیلومتری انتالیا قرار دارد و با توجه به آثار باستانی فراوان آن از جمله کلوزیوم بزرگی که در آن وجود دارد وهمچنین بندرگاه زیبای آن بسیار مورد توجه توریستها است . و حتی توریستهایی که در آنتالیا و مناطق نزدیک اقامت دارند یکی از موارد گشتشان دیدن سیده می باشد . قبلا اطلاعاتی در مورد سیده و انالیا از سفر نامه های خارجی کسب کرده بودم و اکثر جهانگردان سیده و انالیا را به آنتالیا ترجیح می دادند .و بعد از مشورت با بهجت که او هم سیده را مکانی زیبا معرفی کرده بود به سمت سیده حرکت کردیم .
سیده در 230 کیلومتری قونیه قرار داشت و در 9 کیلومتری شهر مناوگات با ورود به مناطق کم ارتفاع ساحلی گرمای هوا و شرجی بودن آن خودش را نشان داد و مجبور به استفاده از کولر شدیم . با توجه به توریستی بودن این مناطق . نوع جاده و امکانات رفاهی کنار اتوبان بسیار بیشتر بودند و تقریبا در هر 20 کیلومتر پمپ بنزین با انواع امکانات قرار داشت . نوع ماشین ها هم کمی عوض شده بود و اتومبیل های اروپایی گران قیمت هم دیده می شدند .


با مراجعه به سایت بوکینگ هتل مناسب و خوبی را پیدا کرده بود م که با داشتن استخر خیلی خوب به همراه استخر کودک . اطاق سه تخته با کولر و صبحانه را به قیمت 75 لیر کرایه می داد . mediterranean garden که البته دو ایراد عمده از نظر مسافرین قبلی داشت . یکی موقعیت بد هتل بود که پیدا کردنش برای توریستها سخت بود و دیگری رستوران گران قیمتش با توجه به داشتن وسیله نقلیه موقعیت هتل زیاد مهم نبود و همچنین برای خوردن نهار هم می توانستیم هر جا که بخواهیم برویم . این در حالی بود که اکثر هتل های سیده قیمتهای اعجاب آوری داشتند از قبیل شبی 400 تا 800 لیره .

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

استخر هتل.

یکی از مواردی که حتما باید در رزرو هتل دقت کرد پارکینگ برای اتومبیل است اکثر هتل ها عنوان می کنند که پارکینگ عمومی در نزدیک هتل موجود است و یا می توانید کنار هتل پارک کنید این مورد برای شهر های کوچک مشکل ساز نیست چرا که جای پارک به راحتی گیر می آید و با بررسی نقشه محل هتل هم می توان به ترافیک محل هتل پی برد . اما در جایی مثل استانبول مخصوصا قسمت اروپایی جای پارک یک معضل بزرگ است و حتما باید هتل پارکینگ داشته باشد که در این گونه موارد نیاز به هماهنگی با هتل برای پارکینگ می باشد در مناطقی در استانبول که توریستی نیز هستند جای پارک اتومبیل حتی به ساعتی 5 لیر هم می رسد پس در این مورد باید توجه کافی داشت .

با کمک گوگل مپ به راحتی هتل را پیدا کردیم هتلی که بوسیله مردی ترک که همسر المانی داشت اداره می شد .نسبت به قیمت هتل خوبی بود هر چند ایراداتی داشت و یکی از آنها اینترنت بی کیفیت آن بود که در ترکیه فکر کنم تنها هتل این مدلی بود و دیگر گیر دادن پسر صاحب هتل به آریا بود که در نهایت به زد و خورد کشید و پسره هم از مامانش یک کتک حسابی هم نوش جان کرد . قرار گذاشته بودیم یک شب در آنجا بمانیم و اگر خوشمان آمد یک شب دیگر هم تمدید کنیم . با اینکه هتل چندان با کلاس نبود اما استخر و محوطه رستوران رو بازش بسیار خوب بود و بچه ها هم با دیدن آب همه چیز را فراموش کردن و شروع به آب بازی کردند .

با پرس جو از رستوران که توسط دو تا کرد ترکیه اداره می شد متوجه شدم همانطور که مسافران قبلی عنوان کرده بودند قیمت غذا ها بسیار گران بود و بعد از صحبت با مسئول رستوران در مورد قیمتها او که متوجه شده بود ما ایرانی هستیم منوی دیگری در اختیارمان قرار دادکه کپی بود و قیمت غذاها تقریبا یک سوم قبل بودند . بنا براین با 40 لیر نهار خوبی را خوردیم در حالی که بچه ها در میان هر لقمه تنی هم به آب می زدند .

تا عصر با بچه ها آب بازی کردم بعد از آن برای دیدن سیده به سمت مرکز شهر حرکت کردیم مرکز اصلی و توریستی شهر در واقع پیش رفتگی خشکی در دریا بود که آن قسمت را برای اتومبیل ها بسته بودند و پر بود از رستوران و فروشگاههای که بسیار زیبا در کنار دریا قرار داشتند با پارک ماشین در پارکینگی که ورودی اش 5 لیر بود به قدم زدن پرداختیم در کنار پارکینگ کلوزیوم بسیار بزرگی قرار داشت که قدمت آن به 2500 سال قبل می رسید با دیدن اینکه تقریبا اکثر شهرهای ساحلی رم باستان و یونان باستان دارای استادیومهای چنین بزرگی بوده اند واقعا مبهوت شده بودم محوطه خیلی بزرگی از شهر هم سایت باستانی بود و اثار قصرها و بناهای قدیمی را می شد همه جا دید .قرار گذاشتیم در روشنایی روز برای بازدید از آثار باستانی بیاییم .

رستورانهای خیلی زیبایی در کناره دیواره سخره ای ساحل ساخته شده بودند و گارسونها به انحاء مختلف در صدد جلب مشتری بودند و خیل عظیم توریستها هم در حال قدم زدن در میان کوچه های تنگ و زیبای این منطقه بودند در دماغه شبه جزیره چند کشتی یزرگ که به سبک کشتی های دزدان دریایی تزئین شده بودند و دکل و بادبان برای آنها گذاشته بودند خود نمایی میکردند . قرار گذاشتیم تا یک روز برای گشت دریایی سوار یکی از این کشتی ها شویم که متاسفانه در چهار روزی که در سیده بودیم فرصت استفاده از این موقعیت پیش نیامد . بعداز قدم زدنی لذت بخش با بچه ها یه هتل برگشتیم و آن شب برای اولین بار همسرم برایمان غذایی ساده فراهم کرد هر چند بچه ها بیشتر نودل دوست داشتند و نودل خوردند .

سیده آثار باستانی.

در سفری که به تایلند داشتیم با انواع نودل در انجا آشنا شدیم و بنظرم بهترین نوع غذا در سفر نودل های حاضری است . در دبی هم یک وعده نودل غذای هر روزمان بود و بچه ها هم از انواع نودل لذت می بردند . اما در ترکیه گویا نودل چندان مورد پسند ترکها نیست و نتوانستم نودل در آنجا پیدا کنم و همان چند تا نودلی که از ایران آورده بودیم کار ساز شدند . کلا خوراکی های ترکیه به خوشمزگی خوراکی های ایران نبودند از چیپس بگیرید تا آدامس البته این نظر کارشناسی رها جون دخترم و آریا پسرم می باشد .

صبح بعد از صرف صبحانه خوبی در هتل برای بازدید از آثار باستانی سیده حرکت کردیم . ولی متاسفانه بدیل گرمای بیش از حد هوا و شرجی بودند بازدیدی بود همرا با ناراحتی بچه ها . بدلیل وجود سایتهای تاریخی در سیده هتلهای بزرگ در خود شهر وجود نداشتند و اکثر هتل های بزرگ در فاصله پنج کیلومتری شهر قرار گرفته بودند و حالا متوجه می شدم با توجه به اینهمه دیدنی در سیده چرا تورهای کمی برای اینجا از ایران وجود دارد . چون هتل های سیده به فراوانی و ارزانی انتالیا نیستند. بعد از ازدید از آثار باستانی با برگشت به هتل تمام مدت در حال آب بازی با بچه ها و لم دادن کنار استخر بودم روز بعد با توجه به افتاب سوختگی که پیدا کرده بودم و خوشبختانه بچه ها به این مشکل دچار نشده بودند آنهم به خاطر کرم زد افتابی که مادرشان به انها زده بود (اینجا فرق مادر با همسر مشخص می شود ) بدنبال کرم ترمیم کننده افتاب سوختی به داروخانه رفتیم.

شب قبل با نگاهی به گوگل مپ و گوگل ارت توانستم منطقه خوبی را برای بازی بچه ها کنار ساحل پیدا کنم تا بچه ها بتوانند با خیال راحت ماسه بازی و ساخت قلعه داشته باشند . تمامی هتل های گران قیمت ادعا می کنند که دارای ساحل اختصاصی می باشند . در سیده هم چند هتل بسیار لوکس در منطقه ای کنار هم قرار داشتند و در ساحل پلاژ زیبایی را ساخته بودند هر چند این محوطه ها در کنار هتل ها قرار داشتند و نگهبان و غریق نجات داشتند اما ملک عمومی بودند و نمی توانستند مانع از ورود افراد شوند . با استفاده از نقشه به ساحل رفتیم و سه ساعتی بچه ها آب بازی و قلعه سازی کردند . حجم توریستها واقعا زیاد بودو تمام تعجب من این بود که این آدمهای سفید پوست چرا مثل من در یکروز افتاب سوخته نمی شوند .

چند روز یکه در سیده بودیم با استفاده از ساحل نهایت لذت را بردیم و از طرفی هم شبها یکی از هتل ها برنامه موسیقی زنده در کنار ساحل داشت که از آن هم استفاده کردیم و در این مدت کسی هم مزاحم ما نشد و حتی به ما نگاه نکرد که اینجا چه می کنیم . البته رفتار ما هم در خور شان یک توریست با کلاس بود. سیده را می توان نقطه ای دانست که بچه ها تا حد نهایی توانشان بازی و شیطونی کردند و انقدر در آنجا ماندیم تا خودشان خسته شدند بعد از چهار روز به سمت انتالیا و دیدار با یکی دیگر از دوستانی که قرار بود در این سفر ملاقاتش بکنیم حرکت کردیم.


آنتالیا

نوبت به آنتالیای معروفی بود که بیشتر مسافرین ترکیه به آنجا سر می زدند ساعت 11 بعد از تصویه حساب با هتل به سمت انتالیا حرکت کردیم . قبل از دیدن دوستان جدیدمان تصمیم داشتیم که از ساحل زیبای کونیالتی و اکواریوم انتالیا دیدن کنیم فاصله دو شهر بعد از یکساعت طی شد و داخل ترافیک شهر بزرگ انتالیا شدیم . بعد از رسیدن به ساحل و در ابتدای ورودی آن که ارتفاع زیادی داشت به خوبی توانستیم ساحل را ببینیم . ساحلی زیبا و سنگی که زلالی آبش حیرت انگیز بود .

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

ساحل قونیالتی انتالیا.

برای ورود به ساحل باید به پارکینگ می رفتیم نکته انحرافی در پارکینگ اینست که قبل از دروازه ورودی پارکینگ پارکینگ دیگری وجود دارد که متصدی آن به اسرار شما را دعوت به پارک ماشین در انجا می کند در حالی که آنجا با ساحل فاصله زیادی دارد و ورودی آن نیز با ورودی خود پارکینگ اصلی تفاوتی ندارد . بعد از عبور از دروازه اصلی پارکینگ متوجه شدیم که در کنار ساحل جنگلی مصنوعی نیز قرار دارد و برای تفریح کمی در جنگل رانندگی کردیم که در آن هوای گرم محیط مطبوعی فراهم کرده بود و بعد ماشین را در میانه راه در نزدیکی ساحل پارک کردیم چون سر ظهر بود و هوا گرم ساحل هم خلوت بود .

بچه ها هم که در این مدت بسیار آب تنی کرده بودند چندان علاقه ای به ساحل نداشتند . بنابراین بعد از دیدن زلالی آب از نزدیک و زیارت ساحل سنگ ریزه ای ان کمی از امکانات بازی کودکان استفاده کردیم خوشبختانه در ساحل انواع امکانات رفاهی وجود داشت هر چند نسبت به جاهای دیگر هزینه ها کمی بالاتر بود .

نهار ساندیچ و پیتزا در کنار ساحل خوردیم که چندان سیرمان نکرد و پیتزا خیلی کوچک و لاغر بود و ساندیچ ها هم کم بنیه نهار حدود 35 لیره هزینه برداشت با توجه به اینکه بچه ها سیر شده بودند . زن و شوهر از خیر سیر شدن گذشتیم در تمام مناطق توریستی متاسفانه قیمتها متفاوت تر از مناطق معمول می باشد.

بعد از بازی بچه ها با کمک گرفتن از رفیق بی کلک گوگل مپ به سمت اکواریوم که در همان نزدیکی بود حرکت کردیم . با اینکه در تبلیغات معمولا اکواریوم انتالیا را بزرگترین اکواریوم اروپا معرفی می کنند اما با کمی دقت متوجه می شویم که تونل اکواریوم بزرگترین تونل می باشد نه خود اکواریوم . ورودی اکواریوم با خیل عظیمی از اتوبوسها ی توریستی مشخص بود ولی خوشبختانه جای پارک مجانی برای ماشین شخصی وجود داشت و بعد از پارک ماشین به سمت اکواریوم حرکت کردیم در کنار اکواریوم چند مرکز تفریحی دیگر هم برای کودکان و بزرگسالان وجود داشت که از لحاظ قیمت چندان مناسب نبودند مثلا نمایش عروسکی گوفی برای کودکان 50 لیره نفری هزینه داشت .

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

اکواریوم انتالیا.

ورودی اکواریوم نفری 60 لیره بود که با کمی لبخند زدن آریا را از پرداخت بلیط معاف کردیم و با 180 لیر وارد اکواریوم شدیم . قبلا در تایلند و دبی اکواریوم رفته بودیم ولی بواسطه وجود اریا که برای اولین بار آکواریوم می دید این دیدن را ترتیب دادیم و با حوصله ولذت فراوان بچه ها انواع ماهی ها و همچنین کوسه مورد علاقه شان را تماشا کردند و بعد از عکس گرفتن با دزدان دریایی به سمت خروجی حرکت کردیم با زدن شماره ای که عکاس به ما داده بود عکسمان را درسیستمی که قرار داشت دیدیم ولی عکس بچه ها خوب نیفتاده بود برای همین هم از خریدش صرف نظر کردیم البته هزینه اش هم 20 لیر بود .

بعداز بازدید از آکواریوم به سمت محلی که دوستمان قرار بود در آنجا بدیدنمان بیاید حرکت کردیم و بعد از رسیدن و تماس با او خانمی با دوچرخه در حالی که دختر سه ساله اش را در صندلی مخصوص در پشت دوچرخه قرار داده بود بدنبالمان آمد .

دوستانمان زن و شوهر مهربانی بودند و خانم خانه نقاش و هنرمند بود و در حال حاضر عکاسی می کرد و همسرش هم متخصص کامپیوتر از همان اول بچه ها با هم دوست شدند و مشغول بازی و ما هم به خوش و بش پرداختیم خانه اش در طبقه دوم قرار داشت که دوچرخه را در اطاق پذیرایی از دیوار آویزان کرده بود سبک زندگی در انتالیا تقریبا اروپایی است و از آن تجملاتی که در خانه های ما و در قسمت های شمالی ترکیه قرار داشت خبری نبود همه چیز در حد اقل ممکن و در کابردی ترین حالت .

با اینکه هوا خیلی گرم بود ولی کولر را روشن نمی کردند هزینه انرژی در ترکیه دیوانه وار بالاست و تقریبا تمام خانه ها دارای آبگرمکن های خورشیدی می باشند و اگر بخواهند مثل ما ایرانی ها انرژی مصرف کنند . باید تمام حقوقشان را بابت انرژی پرداخت کنند . البته به احترام ما کولر روشن شد .در خانه خبری از تلویزیون نبود ولی با توجه به اینترنت کابل نوری که داشتند و سرعت خیلی بالای آن نیازی نیز به تلویزیون احساس نمی شد هزینه اینترنت با سرعت یک مگ ماهی 45 لیره بود . مقایسه خانه دوستانمان با خانه خودم کمی شرمنده ام کرد با اینکه خودم را ادمی خاکی و همسرم را کسی که اصلا به دنبال چشم و هم چشمی نیست و با حد اقل ها کنار می آید می شناسم ولی در مقابل زندگی اینها ما خیلی تجملاتی و اشرافی بودیم .

نکته دیگری که توجه ام را جلب کرد اداب پذیرایی بود در واقع ما مانند اروپایی ها نباید توقع می داشتیم که صاحبخانه به انحائ مختلف از ما پذیرایی کند . به بیان ساده تر قانون این بود که اگر تشنه هستی می توانی اب از شیر آب بخوری و اگر آب سرد در یخچال بود نوش جان کنی . حنی خبری از شام و صبحانه انچنانی هم نبود و صبح همسرم خودش برایمان چایی گذاشت . این امر در ابتدا کمی بر خوردنده بود ولی واقعیت همین است . قرار نیست که خانم خانه همچون کلفت در اختیار ما باشد . در محله ای که اقامت کرده بودیم سوپر مارکت بزرگی بود و من چون نیاز به قرص برای بیماری منیرم داشتم برای خرید دارو به داروخانه رفتم و بعد به سوپر مارکت تا برای بچه ها خرید کنم . در سوپر مارکت متوجه نانهای خوشمزه ای شدم که همرا با اسفناج و پنیر عرضه می شد و بعدها متوجه شدم که از این نوع نان یا به قولی شیرینی یا کیک پنیر به انواع و اقسام در ترکیه فراوان است . بعد از خرید چند مدل نان برای تست کردن برگشتم بچه ها و همسرم هم از نانها خوششان آمد و کلی خوردند .

مدتی بعد از از آمدن مرد خانواده بحث ما هم شروع شد .اگر مردمان شمال ترکیه را بتوان محافظه کار نامید و مذهبی و مردمان قونیه را اصلاح طلب سنتی دانست و کمی درویش مسلک مردمان انتالیا را باید الترا اصلاح طلب و پیش رو در اصلاحات دانست کمی هم متمایل به انارشیسم .

زن و شوهر مخالف رئیس جمهور وقت بودند و خیلی تند رو .صحبت های جالبی داشتیم که تا پاسی از شب طول کشید مردمانی از قبیل این دوستانمان کسانی هستند که جامعه را رو به جلو می برند اینها با شکستن سدهایی که جلوی نو آوری و زندگی نوین را می گیرد حتی به بهای قربانی کردن خودشان راههای جدیدی برای زندگی پدید می اورند و برای من مردمانی بسیار قابل احترام بودند . با اعتراض همسرم که بگیر بخواب مجبور شدم از مصاحبت با این دوستان دل بکنم هر چند مصاحبت و مهمان بودن در خانه دنیز ها بسیار لذت بخش بود ولی شب سختی رابرای خواب داشتیم . در گرمای انتالیا بدون کولر خوابیدن برایمان واقعا شکنجه بود به هر حال به هر بدبختی تا صبح بچه ها را خواباندیم و زن وشوهر هم از گرما مردیم .

در انتالیا هر روز یکشنبه بازار است البته هر بار در یک محله پس در تمامی هفته می شود از اینگونه جاها خرید کرد و از شانس ما اینبار نزدیک ما بود وبا راهنمایی دوستمان برای خرید رفتیم و همسرم برای بچه ها چند دست لباس راحتی خرید ولی خبری از لباسهای شیک انچنانی نبود البته نوع پوشش مردمان هم در ترکیه انچنانی نیست بخصوص اشخاصی همچون دوستمان که بسیار راحت پوش بودند .

بعد از تشکر فراوان خداحافظی کردیم و با توجه به اینکه صبحانه نخورده بودیم از سوپر مارکت کلی از همان کیکهای پنیری و اسفناجی خوشمزه خریدیم تا بخوریم . شب گذشته بعد از مطرح کردن برنامه سفرو مشورت با دنیزها که خودشان هم مردمانی اهل سفر بودند پیشنهاد دادند به جای رفتن به فتحیه به الودنیز و یا کاش برویم با توجه به اینکه کاش بیشتر برای شنا و غواصی معروف بود اولین پیشنهادشان برای ما الودنیز بود که دیدن آنجا را جزو واجبات می دانستند . تا بحال اسم الودنیز به گوشم نخورده بود اما با توجه به راهنمایی های دوستان تصمیم گرفتیم که برای یک شب به الودنیز برویم. البته قبل از تصمیم نهایی قیمت هتل ها را در آوردم و در هتل لندن هوز اطاقی به قیمت 120 لیر اجاره کردیم .

برای رفتن به الودنیز هم می شد از مسیر ساحلی رفت و هم از مسر کوهستان با توجه به جهنم شب قبل و گرمای ساحل همه مسیر کوهستان را پسندیدند و برای همین به سمت الودنیز باور نکردنی حرکت کردیم .


الودنیز

ساعت 12.5 از انتالیا به سمت الودنیز حرکت کردیم . شهر آنتالیا هر چند شهر بزرگ و زیبایی بود ولی به نظر من زیبایی های طبیعی سیده به مراتب بیشتر از آنتالیا بود و شلوغی ساحل های توریستی سیده هم این امر را به خوبی نشان می داد که سیده بیشتر مورد توجه جهانگردان به خصوص اروپایی ها است تا آنتالیا . مسیر زیبای کوهستانی به سمت فتحیه با درختان کاج بسیار زیبایی پوشیده شده بود علاوه بر کوتاه بودن مسیر از گرمای کنار ساحل هم خبری نبود . کل مسیر در حدود 200 کیلومتر و جاده بسیار خوب و دو بانده بود کلا نسبت به مسیر شمال شرقی ترکیه مناطق ساحلی امکانات بسیار بیشتری دارند .

در میانه راه در یکی ازنهار خوری های روستایی در کنار جاده توقف کردیم . جایی به نام خانه زیبا ( گزل اوومز ) . با اینکه نهار خوری کوچکی بود ولی چنان گلهای زیبایی در گلدانها قرار داده بودند که واقعا متحیر شدیم چند تایی چایی خوردیم و بعد چند تایی هلو و سیب خریدیم و همانجا به خوردنشان پرداختیم . در سفر از هتل ها و جاهای زیادی دیدن کرده بودیم ولی گاهی اوقات روح سفر برنامه هایی برای انسان پدید می آورد تا شگفتی سفر را بیشتر نمایان کند . این نهار خوردی ساده که توسط اعضا خانواده اداره می شد .

نمی دانم چرا ولی همه ما را به تحسین واداشته بود . هلوهایی که آنجا خوردیم تا بحال در زندگیم نخورده بودم هلوها محصول باغ کنار نهار خوری بودند. اعضائ خانواده در کناری سفره نهار پهن کردند و در کنار هم نهاری خوردند پدر بزرگ و مادر بزرگ در کنار فرزندان و نوه ها . همه چیز در عین سادگی برایم بسیار لذت بخش بود. ساعتی در انجا بودیم و بچه ها هم از محیط لذت بردند و بعد هم از آن خانواده مهربان تشکر کردیم و به جاده برگشتیم .8 تا چایی 6 تا سیب بزرگ و 6 تا هلوی درشت به همراه یک بطری بزرگ نوشابه و آب معدنی روی هم شدند 10 لیر ولی تصورم بر این بود که روحم بیشتر خورد و استراحت کرد تا جسمم . ( هر چند افسوس خوردیم که چرا هلوی بیشتری برای خودمان نخریدیم ).

بعد از حدود دو ساعت رانندگی و البته یک ساعتی استراحت به فتحیه رسیدیم . با کمک از رفیق بی کلک گوگل مپ قبل از ورود به فتحیه به سمت الودنیز که در 9 کیلومتری فتحیه قرار داشت حرکت کردیم نیمی از راه سنگفرش بود و بعد از رسیدن به الودنیز نیز اکثر راهها سنگ فرش بودند .

الودنیز دهکده و یا شهرکی توریستی است قرار گرفته در بالای کوه و در میانه درختان جنگلی و شباهت زیادی به شمال خودمان دارد و در 5 کیلومتری آن در پائین کوه هم خلیج و هم دریا قرار دارد . با توجه به مرتفع بودن شهر هوا بسیار معتدل و دلنشین است و در کنار ساحل هوا گرم . خلیجی زیبا محصور در میان کوههای پوشیده از جنگل نیمی از ساحل را تشکیل داده و آب در آنجا چنان آرام است که می توان قایق پدالی سوار شد و در کناری دیگر ساحل سنگی بسیار زلالی قرار دارد که زیبایی آن قابل مقایسه با ساحل هایی که تاکنون دیده بودم نبود.

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

ساحل زلال الودنیز.

در کنار خلیج کمپ های زیادی قرار دارد که با پرداخت 20 لیر می شد در آنها چادر زد و یا اطاقی چوبی با پرداخت 60 تا 80 لیر کرایه کرد حمام و دستشویی نیز به صورت مشترک قرار داشت . جمعیت توریستی ساکن در این منطقه تقریبا تمامی اروپایی و انگلیسی هستند البته در کنار ساحل ترکهای زیادی وجود دارند که برای لذت بردن از دریا به آنجا آمده بودند ولی جمعبت مقیم اکثرا توریست هستند بگونه ای که به مراتب از جمعیت بومی بیشتر بودند.

جوانترها یا به عبارتی هیچ هکرها عمدتا در کنار خلیج و در کمپ ها ساکن بودند و خانواده ها و یا مسن ترها هم در داخل خود شهرک که در ارتفاع قرار داشت اقامت داشتند.علاوه بر زیبایی طبیعی انواع تفریحات دیگر از قبیل گردش در دل طبیعت با جیپهای قول پیکر کایت سواری و غواصی در میان بقایای شهری باستانی غرق شده در آب و همچنین پاراگلایدر را می توان نام برد که بسیار مورد توجه جهانگردان است . بگونه ای که درساعاتی از روز اسمان ساحل پوشیده از پاراگلایدر می شود .

سفرنامه ترکیه با ماشین شخصی

هتل لندن هور.



نویسنده : محمود رضا طلوعی


سفر به ترکیه با ماشین شخصی - قسمت 1

سفر به ترکیه با ماشین شخصی - قسمت 3

سفر به ترکیه با ماشین شخصی - قسمت 4