راننده ماشین که نقش راهنما را نیز داشت برای چندمین بار به ما هشدار داد که کاملاً سکوت کرده، هیچ حرکت محسوسی نکنیم. هرچند ما از اولین مرتبه هشدارهای او را جدی گرفته بودیم، اما این بار نوع اخطار او متفاوت بود و نگاهش در میان بوته ها به دنبال چیزی بود که ما هنوز متوجه آن نشده بودیم. ناگاه نفسش را از سینه بیرون داد و با اشاره به سمتی که حدود پانزده متری از ماشین شاسی بلند و روباز ما فاصله داشت آهسته گفت: شیرها!
یکی، دوتا، سه، چهار و... سیزده ماده و توله شیر از پشت بوته زاری ظاهر شدند و خرامان خرامان در مسیری حرکت کردند که از کنار ماشین ما رد می شد. ابهت و هیجان صحنه چنان بود که استفاده از دوربین و لنز تله آن که در دست داشتم را فراموش کرده بودم. در تمام عمر هر وقت شیری دیده بودم او در قفس بود و من بیرون قفس. این بار وضع فرق کرده بود؛ ما در قفسِ ماشین بودیم و آن ها آزاد و در محیط زندگی خود. در آن لحظات ما مهمان شیرها شده بودیم!
قصه از چندی قبل آغاز شد. موقعیت سفری به آفریقای جنوبی جهت سخنرانی در یک کنفرانس بین المللی شیمی برای من فراهم شده بود، و من دریغ کردم از نرفتن. وجه علمی مسافرت به جای خود؛ که همواره برایم مهم است. اما ویژگی دیگرِ مقصد، خود آفریقا بود که به دلایل زیر برایم قابل چشم پوشی نبود:
- آفریقای به ظاهر فقیر ثروت های بسیاری از گذشته های خود دارد. به باور اکثر دیرین شناسان آفریقا خواستگاه بشر اولیه بوده است؛ یافته های دانشمندان تأیید کننده قدیمی ترین حضور بشر در این قاره است؛ و اتفاقاً در آفریقای جنوبی.
لیست قیمت تورهای آفریقای جنوبی
به اعتقاد آنان مهاجرت از آفریقا به قاره های دیگر آغاز می شود. همچنین آفریقا صاحب برخی از مهم ترین معادن و ذخایر جهان بوده و هست؛ مانند طلا و الماس.
به همه این ها باید فرهنگ غنی، گوناگون و هنوز بکر این قاره را اضافه نمود؛ و البته دانشمندان، اندیشمندان و رهبرانِ برجسته آن همچون دزموند توتو (اسقف اعظم آفریقای جنوبی، مبارز علیه آپارتاید و برنده جایزه صلح نوبل؛ Desmond Tutu)، قوام نکرومه (رهبر آزادی خواه غنا و بانی استقلال آن کشور؛ Kwame Nkrumah) جمال عبدالناصر (رئیس جمهور آزادی خواه مصر؛ Gamal Abdel Nasser) بانو وانگاری ماآتای (فعال سیاسی و زیست-محیطی کنیایی و برنده جایزه صلح نوبل؛ Wangari Maathai) چینوآ آچه به (نویسنده و رمان نویس شهیر نیجریه ای؛ Chinua Achebe)، کریستیان برنارد (جراح حاذق آفریقای جنوبی و پزشکی که نخستین پیوند قلب در جهان را انجام داد؛ Christiaan Barnard) و ماندلای بزرگ (رهبر بزرگ آفریقای جنوبی علیه رژیم آپارتاید و رئیس جمهور فقید آن کشور؛Nelson Mandela ). -
مردم آفریقا؛ این دلیل دیگرم بود برای سفر به قاره سیاه.
در سفرهایی که به کشورهای دیگر داشتم، معمولاً هنگامی که با آفریقایی ها یا آفریقایی تبارن برخورد می کردم، آن ها را مردمانی باهوش، زیرک و البته مهربان می یافتم.
حال وقت آن فرا رسیده بود که از نزدیک به ملاقات آن ها می رفتم، آن هم در سرزمین خودشان.
- برای من که عکاسی، به ویژه عکاسی از طبیعت و حیات وحش یکی از دل مشغولی های جدی ام است، چه جایی بهتر از آفریقا؟! با آن پارک های حیات وحش وسیع و فراوان و آن طبیعت وحشی، بکر و زیبایش. کجای دنیا می توان آن همه شیر، پلنگ، یوز، غزال، فیل، زرافه، اسب آبی، تمساح و کرگدن را خارج از هرگونه حصاری، آزادانه به تماشا نشست؟! این یعنی بهشت عاشقان حیات وحش و عکاسی از آن. پس با این همه دلیل موجه، فقط باید کفش و کلاه کرد! برنامه کنفرانس من در ژوهانسبورگ بود و باید چهار تا پنج روز در آن شهر می ماندم.
حدود پنج روز را هم برای تماشای کیپ تاون درنظر گرفتم که می دانستم شهری است کاملاً توریستی و باید برای دیدار از آن زمان کافی گذاشت. می ماند دلیل حسی من برای مسافرت که همانا حضورم در حیات وحش آن کشور بود.
مانند هر یک از سفرهایم که قبل از انجام، اطلاعات خوبی از اینترنت به دست می آورم، این بار نیز یک ماه پیش از مسافرت جستجوهای اینترنتی خود را آغاز کردم.
از یافتن مکانهای دیدنی مورد علاقه ام در شهرهای ژوهانسبورگ و کیپ تاون، موقعیت و ساعت باز و بسته شدن آن ها، تا انتخاب هتل هایی که هم قیمت مناسبی داشته باشند و هم موقعیت مکانی مناسب. سپس به کندوکاو در مورد حیات وحش آفریقای جنوبی پرداختم تا بتوانم انتخاب مناسبی داشته باشم. در این کشور پارک های ملی کوچک و بزرگ کم نیستند؛ اما یکی از بزرگ ترین و معروف ترین پارک های حیات وحشِ جهان در جنوبی ترین کشور قاره آفریقا قرار دارد؛ پارک ملی کروگر (Kruger National Park).
پس تصمیم خود را گرفتم؛ باید حیات وحش آفریقا را در آن پارک تجربه می کردم.
تورهای پارک کروگر براساس مدت زمان برگزاری، نوع محل اسکان در پارک و همچنین تنوع در بازدیدهایشان قیمت های متفاوتی دارند. قیمت تورهای سه روزه از حدود 5400 تا 9200 راند و تورهای چهار روزه از حدود 6400 تا 12000 راند بودند (راند واحد پول کشور آفریقای جنوبی است. در آذرماه 1393 که به آن کشور رفتم، هر دلار آمریکا تقریباً 10 راند و 3200 تومان بود).
البته گزینه های دیگری نیز برای انتخاب موجودند که قیمت های خاص خودشان را دارند؛ مانند تورهای شش روزه، ده روزه، چهارده روزه، تورهای لوکس، تورهایی که فقط با پیاده روی انجام می شوند، یا سوار بر اسب. اما بیشترین تنوع را تورهای سه روزه و چهار روزه دارند.
وجه مشترکِ همه تورها انتقال از ژوهانسبورگ به پارک و برگشت همان مسیر است که به عهده آژانس برگزار کننده تور می باشد.
همچنین در برنامه اکثر تورها پذیرایی صبحانه، ناهار و شام گنجانده شده است. برخی منابع اطلاعاتی بسیار خوب در مورد تورهای کروگر، ویژگی ها و قیمت آن ها، سایت های krugerpark.com، krugerpark.co.za و sanparks.org هستند.
تصمیم گرفتم حضورم در کروگر را موکول نمایم به پایان کنفرانس و پیش از رفتن به کیپ تاون؛ زیرا کروگر به ژوهانسبورگ نزدیک تر بود.
باتوجه به فاصله نسبتاً زیاد ژوهانسبورگ از کروگر می دانستم که روز اول و روز آخر تور بیشتر در رفت و آمد می گذرد.
بنابراین زمانِ تور سه روزه به نظرم کوتاه بود و بیشتر مایل به استفاده از تور چهار روزه بودم. البته چون از قیمت ها اطلاع یافته بودم، رزرو تور را به زمانِ حضور در هتلِ ژوهانسبورگ موکول کردم.
در مناطقی از آفریقای جنوبی و پارک های حیات وحش آن احتمال سرایت بیماری مالاریا وجود دارد. بنابراین به مسافرانِ آن کشور توصیه می شود داروی ضد مالاریا مصرف کنند. خوشبختانه چون در ایران سال ها است که بیماری مالاریا تقریباً ریشه کن شده است، برای تهیه داروی مفاکوئین که داروی این بیماری است فقط یک راه وجود دارد، مراجعه به مرکز بهداشت غرب شهر تهران واقع در انتهای بلوار استاد معین.
بنابراین هنگام مسافرتم به تهران برای دریافت ویزای آفریقای جنوبی، قرص ضد مالاریا را تهیه و بنا به تجویز پزشک مرکز بهداشت از دو هفته پیش از مسافرت تا دو هفته پس از بازگشت از سفر، هفته ای یک قرص مصرف کردم.
نیمه های مهرماه 93 بلیت رفت و برگشت را خریدم؛ تور آفریقای جنوبی ۱۴ روزه. گزینه های مسافرت از مشهد، شرکت های هواپیمایی ترکیش و قطریه بودند.
قیمت های دو شرکت تفاوت معنا داری باهم نداشتند، اما بنا به دلایل زیر من قطر ایرویز را انتخاب کردم:
1- درصورت پرواز با هواپیمایی ترکیش باید از مشهد به استانبول و در ادامه به ژوهانسبورگ می رفتم. این یعنی حرکت به سمت شمال و سپس به سوی جنوب کره زمین؛ اما استفاده از پرواز قطریه که با توقفی در قطر همراه بود مسیری داشت کوتاه تر و درنتیجه منطقی تر؛ زیرا کشور قطر تقریباً درمیانه مسیر ایران به جنوب قاره سیاه قرار دارد.
2- شرکت هواپیمایی قطر به هر دو شهر ژوهانسبورگ و کیپ تاون پرواز داشت. درنتیجه من برای مسیر رفت، پرواز مشهد-دوحه-ژوهانسبورگ و برای مسیر برگشت، پرواز کیپ تاون-دوحه-مشهد را انتخاب نمودم.
فقط لازم بود یک بلیت اینترنتی برای پرواز داخلی ژوهانسبورگ به کیپ تاون نیز خریداری می کردم که آن نیز به مدد استفاده از ویزا کارت یکی از دوستان امکان پذیر شد؛ به مبلغ هشتاد دلار.
3- خرید بلیت من مصادف شد با یکی از تخفیف های سالانه شرکت هواپیمایی قطر؛ در نتیجه با تخفیفی درحدود سیصد و اندی هزار تومان، قیمت بلیت مسافرتم سه میلیون و پانصد هزار تومان شد. گرفتن ویزای آفریقای جنوبی دشوار نیست و به دلیل روابط سیاسی و تجاری خوبی که آن کشور با ایران داشته و دارد، اگر مدارک مسافر کامل باشد معمولاً پس از هفت تا ده روز کاری ویزا آماده می شود.
سفارت آفریقای جنوبی در خیابانِ کم عرضی به نام فلاحی قرار دارد؛ یکی از کوچه های خیابان ولی عصر و نزدیک به میدان تجریش.
روزی که رفته بودم سفارت برای تحویل مدارکم، نماینده فدراسیون فوتبال ایران آمده بود آن جا با تعداد زیادی پاسپورت که به بازیکنانِ تیم ملی فوتبال ایران تعلق داشت.
بنا بود یک هفته بعد تیم ملی ایران با تیم ملی آفریقای جنوبی یک بازی دوستانه در آن کشور داشته باشند.
کارمند سفارت آفریقای جنوبی شاکی بود که چرا مدارک از فدراسیون دیر به دستشان رسیده است؛ البته خوشبختانه او ایرانی و درنهایت آن تأخیر برایش قابل درک بود!
سرانجام هنگام مسافرت فرا رسید. ساعت هفت شب شنبه اول آذرماه با کوله ای بر پشت، کوله دوربین عکاسی در دست، و پاسپورت و بلیتی در جیب در صف کنترل گذرنامه فرودگاه مشهد بودم، و ساعت هشت هواپیمای سپید سینه آسمانِ سیاه شب را شکافت و مسافرتم به سوی قاره سیاه آغاز شد.
فاصله مشهد تا دوحه 2180 کیلومتر است که هواپیما آن را در مدت زمان دو ساعت و ربع طی کرد و به وقت محلی، ساعت ده و ربع شب به دوحه رسیدیم.
پس از حدود سه ساعت توقف فرودگاهی، ساعت یک بامداد از دوحه به سمت ژوهانسبورگ پرواز کردیم. پروازی که از فراز صحرای عربستان، یمن و خلیج عدن، جیبوتی، اتیوپی، و کنیا گذشت و با پشت سر گذاردن کلیمانجاروی زیبا و دریاچه Malawi به موزامبیک و درنهایت آفریقای جنوبی رسید.
فاصله دوحه تا ژوهانسبورگ 6750 کیلومتر است و هواپیمای ما پس از هشت ساعت و بیست دقیقه، ساعت هشت و نیم بامداد یکشنبه دوم آذرماه در فرودگاه بین المللی ژوهانسبورگ بر زمین نشست؛ فرودگاهی با نام O.R. Tambo که برای قدردانی از زحمات رئیس فقید کنگره ملی آفریقا در دوره آپارتاید، به نامِ او نامیده شده است.
چون در این نوشته قصد دارم فقط در مورد پارک کروگر بنویسم، از توصیف ژوهانسبورگ و کیپ تاون خودداری می کنم؛ بمانند برای وقتی و مجالی دیگر.
نقشه قاره آفریقا
شب اول؛ چشم در چشمِ سلطان:
پارک ملی کروگر که بین دو کشور آفریقای جنوبی و موزامبیک قرار دارد، و البته بیشترِ آن در خاک آفریقای جنوبی است و در شمال شرقی این کشور، با بیست هزار کیلومتر مربع مساحت، بزرگ ترین پارک حیات وحش آفریقای جنوبی و یکی از بزرگ ترین ها در قاره آفریقا و جهان است (هم مساحت با کشورهایی چون فلسطین اشغالی و اسلونی، و دو برابر کشورهایی چون لبنان و قبرس).
پارک در راستای شمال-جنوب 360 کیلومتر طول و در راستای شرق-غرب 65 کیلومتر عرض دارد، و در فاصله پانصد کیلومتری از ژوهانسبورگ واقع شده است. پست ترین نقطه کروگر 108 و بلندترین، 838 متر از سطح دریا ارتفاع دارد.
در بین پارک های حیات وحشِ قاره آفریقا، حیوانات مشاهده شده در کروگر از تنوع بسیار خوبی برخوردار هستند. این پارک در سال 1926 به عنوان نخستین پارک حیات وحش کشور آفریقای جنوبی اعلام شد. کروگر آب و هوایی نیمه گرمسیری دارد؛ با تابستان هایی گرم و مرطوب.
در ژانویه و فوریه (دی و بهمن ماه) که گرم ترین ماه های سال در پارک هستند، دمای روز به 33-31 درجه می رسد، و در ژوئن و جولای (خرداد و تیرماه) که سردترین ماه های سال هستند، دمای شب به حدود 6 درجه سانتی گراد کاهش می یابد (یادآور می شوم که آفریقای جنوبی در نیمکره جنوبی زمین قرار دارد و درنتیجه، ترتیب فصل ها در آن جا برعکسِ فصل های کشورهای نیمکره شمالی از جمله ایران است).
همچنین در طول سال، بیشترین میزان بارش در ماه های دسامبر، ژانویه و فوریه مشاهده می شود (با بیش از 90 میلی متر بارش) و خشک ترین ماه ها، ژوئن، جولای و آگوست هستند (با حدود 10 میلی متر بارش). کروگر نه ورودی اصلی دارد.
نقشه پارک کروگر
در دومین روز حضور در ژوهانسبورگ تور چهار روزه ای به مقصد کروکر رزرو کردم به قیمت 7400 راند.
چهارشنبه چهارم آذر، حدود ساعت هشت صبح مسؤول پذیرش هتل به من اطلاع داد که سرویسِ تور کروگر بیرون هتل منتظرم است؛ یک تویوتا ونِ تمیز با راننده ای به نام Thabo. تامبو سیاه پوستی بود پرحرف اما شیرین کلام، کنجکاو در مورد ایران و ایرانیان، بسیار خوش اخلاق و شاد، با 39 سال سن که همانند بسیاری دیگر از سیاهان، چهره اش کمتر از سنش نشان می داد.
من از همان ابتدا رفتم صندلی جلوی ماشین و کنار او نشستم. او پس از هتلِ من به هتل دیگری رفت تا خانم آلمانی سی و سه ساله و اهل مونشن گلادباخ به ما اضافه گردد. سرانجام به فرودگاه رفتیم، به دنبال دختر و پسر جوانی اهل کالیفرنیای آمریکا.
بانوی گلادباخی گفت که قبل از آمدن به ژوهانسبورگ، سه هفته ای در کیپ تاون بوده است و قبلتر هم، یک هفته ای مهمان حیات وحش کشور موزامبیک؛ غبطه می خورم به نوع سفر کردن برخی ها! ساعت نه و نیم صبح از ژوهانسبورگ خارج شدیم به سوی پارک. تامبو حدود ساعت یازده توقفی ده دقیقه ای کرد مقابل یک مارکت برای تجدید قوای مسافرانش، و ساعت دوازده و نیم نیز برای صرف ناهار مقابل یک رستوران تمیز و زیبای بین راهی ماشینش را پارک کرد.
پیشتر و نیم ساعتی قبل از رسیدن به رستوران، منوی آن را به مسافران داد تا هریک غذای مورد علاقه خویش را انتخاب کنیم. سپس تلفنی به رستوران لیست غذاهای انتخابی را اطلاع داد.
نتیجه آن شد که هنگام ورودمان، میز ما با نوشیدنی هایی که سفارش داده بودیم چیده شده بود و پس از اندک زمانی نیز، ظروف غذا مقابلمان چیده شدند.
این یعنی رعایت وقت مهمان به بهترین وجه ممکن! هزینه ناهار آن روز با تور نبود و باید خودمان پرداخت می کردیم.
یک ظرف بزرگ سالاد سفارش دادم برای ناهار به قیمت 70 راند که با گوشت رنده شده مرغ مخلوط شده، بسیار لذیذ بود.
برخلاف ایران که سالاد به عنوان کنار غذا در نظر گرفته می شود، در منوی غذایی رستوران های بسیاری از کشورها سالاد خود یک وعده غذایی برای ناهار یا شام محسوب می شود؛ به ویژه که گیاه خواران جمعیت قابل توجهی در جهان دارند.
رستوران بین راه
از مسیر بیش از پانصد کیلومتری و کاملاً تمیز، سرسبز و زیبای ژوهانسبورگ به کروگر، حدود 200 کیلومتر اول جاده ای دارد دو بانده و بسیار خوب. پس از آن جاده دوطرفه می شود، اما رعایت قوانین رانندگی توسط رانندگان آرامش خاطر مسافران در باقی مسیر را به همراه دارد.
به کروگر که نزدیک شدیم، مسیر از حالت دشت خارج و ویژگی کوهستانی یافت؛ اما همچنان سرسبز.
در مسیر کروگر
در مسیر کروگر
جاده ژوهانبورگ به کروگر
در مسیر کروگر
ساعت پنج عصر رسیدیم به محل کمپ شرکت Viva Safari به نام Tremisana Lodge که خود در یک منطقه حفاظت شده خصوصی به مساحت 65 هزار هکتار با نام Balule Game Reserve واقع شده است که در آن به غیر از کمپ ویوا، تعدادی کمپ دیگر نیز قرار دارد، اما ترمیسانا بزرگ ترینِ آن ها است. بالوله از شمال و غرب حصارکشی و از شرق به پارک ملی کروگر محدود شده است.
بالوله در اوایل دهه 1990 شکل گرفت؛ زمانی که زمین دارانِ این منطقه تصمیم گرفتند برای افزایشِ تنوع حیوانات منطقه و نیز فراهم آوردنِ آزادی بیشتر برای تردد آن ها، حصار اطراف زمین های بزرگ خود را جمع کنند.
در اواخر همان دهه تصمیم بزرگ دیگری نیز گرفته شد؛ شکار در سرتاسر بالوله ممنوع شد. در بالوله حیوانات متعدد و متنوعی زندگی می کنند.
تابلوی راهنمای بالوله
ورودی پارک بالوله
جمجمه چند حیوان مختلف در ورودی کمپ ویوا که از پیرامون فنس کشی شده، به مهمانان خوش آمد می گویند.
از داخل نیز فضاسازی زیبایی انجام شده است که وجود پوشش نیمه گرمسیری از درختان متعدد، درختچه ها و بوته های گل بر طراوت و زیبایی آن می افزاید.
همچنین در محوطه کمپ استخری کوچک طراحی شده است. در ویوا پانزده کلبه زیبا و نیز سوییت قرار دارد. هر کلبه که دایره ای شکل ساخته شده، دارای دو یا چهار تخت و نیز سرویس بهداشتی است.
برفراز تخت ها نیز پشه بندهایی آویخته شده اند. کلبه ها مجهز به کولر گازی هستند. بر روی میزی که کنار تخت قرار دارد نیز یک کتری برقی با تعدادی چای لیپتون، نسکافه، قهوه و شکر گذاشته شده است. هنگام ورود به کمپ دو نفر از کارکنانِ آن با لیوان های شربت به استقبال ما تازه واردان آمدند. براساس نوع توری که انتخاب کرده بودم، به من یکی از کلبه ها داده شد. نیم ساعت فرصت داشتیم تا خود را برای گشتِ شبانگاهی داخل بالوله آماده کنیم.
ورودی کمپ ویوا
محوطه کمپ ویوا
نمای خارجی کلبه من در کمپ ویوا
نمای داخلی کلبه من در کمپ ویوا
کمپ ویوا از سال 1991 کار خود را آغاز کرده است و در سال های اخیر با همکاری تعدادی پرسنل دفتری، نگهبان، سرآشپز و آشپز، راهنمای طبیعت گردی، رنجر مسلح و راننده پذیرای علاقه مندان به طبیعت و حیات وحش است. ویوا به غیر از کلبه ها و سوئیت ها، در محل دیگری به نام Marc's Treehouse Lodge برای اقامت تعدادی کلبه های درختی زیبا دارد، با قیمتی مناسب تر.
از نظر مراجعه کنندگان به سایت مشهور تریپ ادویزور (tripadvisor.com) این کمپ یکی از بهترین مکان ها برای اقامت در مجاورت کروگر پارک است.
اطلاعات بیشتر و قیمت تورهای کمپ ویوا را می توان در سایت آن جستجو نمود (vivasafaris.com).
نمای کلبه های درختی در کمپ ویوا
همه رأس ساعت پنج و نیم عصر کنار ماشین روبازی بودیم که باید سوار بر آن به دیدار حیات وحش می رفتیم.
همراه ما به غیر از راننده که نقش راهنمایمان را نیز داشت، یک سیاه پوست دیگر بر روی صندلی فلزی نشسته بود که بالای کاپوت و در دماغه ماشین طراحی شده بود. او که در ارتفاع بالاتری نسبت به راننده قرار داشت، به دلیل دید بهتر، موقعیت حیوانات را زودتر تشخیص و به راننده اطلاع می داد.
همچنین پس از غروب خورشید (حدود ساعت هفت و نیم)، با نورافکنی که در دست داشت باعث می شد ما بهتر بتوانیم حیوانات را در تاریکی بیشه زار ببینیم.
ماشین های سافاری کمپ ویوا
یکی از ماشین های سافاری کمپ ویوا
در گشت آن روز توانستیم شاهد حیوانات متعددی باشیم؛ تک تک یا در گله.
حیواناتی چون ایمپالا، زرافه، گورخر، روباه، و پرندگان مختلف. معمولاً به هر حیوانی که می رسیدیم، راننده توقفی چند دقیقه ای می کرد و در مورد ویژگی ها و نحوه زندگی اش توضیحاتی می داد. کسانی همچون من نیز که علاقه مند به عکاسی بودند از آن دقایق استفاده کرده، حیوانات را به تصویر می کشیدند.
ایمپالای نر
زرافه
راننده ماشین ما و رانندگانِ کمپ های دیگر پیوسته با بیسیم با یکدیگر در ارتباط بودند و موقعیت حیوانات را به هم اطلاع می دادند. این شبکه ارتباطی سبب می شد بهتر بتوانند از زمان استفاده کرده، خود را به موقعیتی برسانند که حیوان یا گروهی از حیوانات در آن حضور داشتند.
کودوی بزرگ ماده
چند ساعتی بود که به حضور حیوان های مختلفی رسیده بودیم، اما هنوز عدم حضور یکی کاملاً حس می شد.
انگار همه در میان بوته ها و علف زارها به دنبال گم شده ای بودیم و او را نمی یافتیم. راننده ها هم با بیسیم اسم گم شده ما را تکرار می کردند، اما از سر استیصال.
راننده ماشین که متوجه نگاه های جستجوگرمان برای ملاقات با سلطان جنگل شده بود به شوخی گفت امروز شیرها به سمت موزامبیک رفته اند.
ناگاه صدایی با هیجان از پشت بیسیم موقعیتی را به راننده ماشین اطلاع داد و او نیز به همان سمت تغییر مسیر داد.
سرانجام چنان که در ابتدای مطلب وصف کردم، برق نگاهِ شیران که از میان بوته زار هویدا شدند هوش از سرمان ربود.
سلطان در قلمروی حکمرانی خود باشکوه تمام سلطنت می کرد.
در نگاه هریک از حیواناتی که آن روز دیده بودیم کم و بیش نگرانی دیده می شد؛ نگرانی از محیط پیرامونی خود و شکارچیانی که منتظر لحظه ای غفلت آن ها بودند. اما این بار قضیه فرق می کرد. در نگاه شیران نوعی آرامش و تفرعن موج می زد؛ حتی بی تفاوت نسبت به حضور ما.
گله شیر باوقار از کنار ماشین رد شد؛ شاید از فاصله دو متری ما. نفس در سینه ام حبس شده بود؛ و دیگران نیز.
پنجه سه ماده شیر خونین بود؛ معلوم بود تازه از شکار فارغ شده اند.
پس از رفتنِ گله راهنما گفت که در این زمان از سال که فصل گرما است، شیرها بیشتر در روز به استراحت می پردازند و شب ها به شکار. او گفت بیشه بالوله چهل رأس شیر دارد.
گله شیرها در بیشه بالوله
ساعت هشت به یک محوطه دایره ای شکل رسیدیم که با حصار از بیشه جدا و برای پذیرایی شام با فانوس روشن شده بود. در آن جا دو نفر از آشپزان کمپ ویوا منتظرمان بودند. خوردن شام در آن فضا و در زیر نور فانوس لذتی بی بدیل داشت. غذا شامل گوشت پخته پرندگان، سوسیس سرخ شده و ذرت کبابی شده بر روی آتش بود؛ همراه با سوپی غلیظ و لذیذ از حبوبات و سبزی جات. راهنما توضیح داد که آن محل از سال 2014 برای پذیرایی از مهمانانِ کمپ ویوا آماده شده است.
محوطه شام در بالوله
یک ساعتی توقف مان در آن جا طول کشید. سپس به سمت کمپ حرکت کردیم و حدود نه داخل کلبه ام بودم. لذتِ تجربه یک روز و شب فراموش ناشدنی را با تماشای تک تک عکس هایی که گرفته بودم کامل کردم. سپس باتری دوربین را به شارژ زدم و در آغوش گرم و نرم رختخواب آرمیدم. خستگی به من اجازه نداد متوجه شوم خواب زودتر مرا ربود، یا من او را!
روز دوم؛ لبخندِ کروگر:
ساعت هفت از خواب برخواستم. زیاد خوابیده بودم؛ فکر کنم تأثیر خستگی برنامه های دیروز بود. آبی به صورت زدم و رفتم برای خوردن صبحانه.
در ویوا محل صرف صبحانه از محل شام فرق می کند. هردو سالن هایی هستند بدون پنجره و با نمای زیبایی رو به بیشه؛ یکی در شرق و دیگری در غرب کمپ.
هنگام خوردن صبحانه چند میمون و نیز آهو در نزدیکی فنس های ویوا مشغول بازی گوشی بودند. صبحانه خوردن در آن فضا لذت بخش بود.
جالب بود که در کمپ ویوا ساعت پذیرایی صبحانه و شام را با زدن طبل برای مهمانان مشخص می کردند، به تقلید از طبالی قبایل آفریقایی.
هفت صبح برای صبحانه و هشت شب برای شام به مدت حدود بیست تا سی ثانیه طبل زده می شد.
بالوله که ما در آن بودیم، در همسایگی کروگر پارک و در غرب آن قرار داشت. بنابراین در واقع هنوز ما وارد کروگر نشده بودیم.
امروز وعده دیدار از کروگر بود. ساعت هشت صبح سوار یکی از ماشین های ویوا شدیم و حرکت کردیم.
در میانه راه یک ماشین سافاری روباز منتظر مان بود، با شش نفر توریست از کمپی دیگر. ماشین خود را ترک کردیم و به آن ها پیوستیم؛ جمعاً شدیم ده نفر.
راننده ماشین جدید خانمی بود تنومند، حدود سی ساله و خوش برخورد که نقش راهنمای ما را نیز داشت.
فاصله کمپ ویوا تا ورودی کروگر حدود یکصد کیلومتر است. ساعت ده صبح بود که رسیدیم به یکی از ورودی های پارک ملی کروگر؛ با سردری برافراشته که نام پارک بر آن حک شده است، چند نگهبان یونیفرم پوشیده مسلح، کادر اداری که در داخل دفتر پذیرش بر ورود و خروج افراد و ماشین ها کنترل دارند و تابلویی که مقررات و محدودیت های پارک در آن نوشته شده بود.
در همان محوطه، پمپ بنزین کوچکی نیز قرار داشت. پس از توقفی چند دقیقه ای وارد پارک شدیم.
تابلوی پارک کروگر و شعار روی آن که پارک را متعلق به همه می داند و همه را متعهد به نگهداری از آن!
در کروگر 517 گونه پرنده شناسایی شده اند که برخی مقیم و برخی مهاجر هستند. همچنین در این پارک هر پنج جانور مهم و بزرگ آفریقا (معروف به big five) که شامل شیر، فیل، بوفالو، کرگدن و پلنگ است به فراوانی مشاهده می شوند.
Big Five
کروگر با دارا بودن 147 گونه از پستانداران، در بین پارک های حیات وحش قاره سیاه بیشترین تنوع زیستی را دارد. در دهه اخیر و با افزایش بیش از حدِ تعداد فیل ها (در سال 2012 تعداد فیل های پارک به حدود هفده هزار رأس رسید)، کارشناسان از داروهای ضد بارداری برای تعدادی از آن ها استفاده نمودند.
در قاره آفریقا یکی از گونه های درخطر انقراض، سگ وحشی آفریقایی است. از حدود 400 سگی که در این قاره شمارش شده اند، 150 قلاده در کروگر زندگی می کنند.
براساس سرشماری سال 2010، در پارک حیات وحش کروگر 27000 بوفالو، 350 کرگدن سیاه، 10000 کرگدن سفید، 18000 گورخر، 120 چیتا، 5100 زرافه، 2000 پلنگ، 9600 گاو یالدار، 500 کل بیشه، 5800 کودوی بزرگ، 2800 شیر، 2000 کفتار خالدار، 5000 کل آبدوست، و 150000 ایمپالا وجود دارند.
در چند ساعت حضور در کروگر انواع گوناگونی از حیوانات را دیدیم، مانند بوفالوی آفریقایی (african buffalo)، زرافه (giraffe)، ایمپالا (impala)، کرگدن سیاه و سفید (rhinoceros)، تمساح (crocodile)، گورخر آفریقایی (plains zebra)، فیل آفریقایی (african savannah elephant)، شغال (jackal)، انواع کل یا قوچ مانند کل یالدار (wildebeest)، کل بیشه (bushbuck)، کل آبدوست (waterbuck)، کل نیزار (reedbuck)، انواع بزکوهی (antelope)، شیر (lion)، شاخ چنگی (tsessebe)، گراز (warthog)، خرگوش صحرایی (scrub hare)، کودوی بزرگ (greater kudu)، گاو کوهی (eland)، آهو سنگی (steenbok)، غزال کوچک آفریقایی (duiker)، میمون بر قدیم (vervet monkey)، و پرندگان مختلفی همچون عقاب (eagle)، شترمرغ (ostrich)، نوک شاخ زمینی (ground hornbill)، نوک شاخ نوک قرمز (red-billed hornbill)، و جولای نقابدار جنوبی (southern masked weaver).
ایمپالای نر
دو ایمپالای نر درحال مبارزه
زرافه ها
گورخران
کودو بزرگ نر
کودو بزرگ ماده
کل آبدوست نر
کل آبدوست ماده
کل یالدار
میمون برقدیم
نوک شاخ زمینی
همچنین کروگر حیوانات دیگری نیز دارد که ما موفق به دیدن آن ها نشدیم.
جانورانی همچون کاراکال (یک نوع گربه وحشی؛ caracal)، انواع نمس یا خدنگ (mongoose)، پولک پوست زمینی (ground pangolin)، سگ وحشی آفریقایی (african wild dog)، کفتار خالدار (spotted hyena)، مشکین گربه (genet)، گورکن (badger)، یوزگربه (serval)، جوجه تیغی (porcupine)، بابون (baboon)، پلنگ (leopard)، و اسب آبی (hippopotamus).
خانم راننده بسیار باحوصله بود و با دیدن هر حیوانی چندین دقیقه توقف می کرد تا در مورد آن توضیح دهد و ما نیز بتوانیم عکاسی کنیم. این توقف ها گاه تا پانزده دقیقه نیز به درازا می انجامید.
حتی گاه از او می خواستیم با تغییر جهت یا موقعیت اتومبیل، زاویه بهتری برای تصویر برداری ما ایجاد کند و او نیز باکمال میل می پذیرفت.
بوفالوی آفریقایی
فیل آفریقایی
گراز
یکی از صحنه های جالب و منحصر به فردی که دیدیم، استراحت یک شیر نر در سایه سار درختی بود و در فاصله شش، هفت متری او بوفالویی بر روی زمین افتاده بود، با گردنی شکسته و بدنی دریده. کمی دورتر و در زیر سایه درختان، نره شیر دیگری نیز مشاهده می شد؛ او نیز مشغول استراحت. خانم راهنما بر اساس تجربه اش توضیح داد که بوفالو دیشب به وسیله شیران شکار شده است.
شیر نر
بوفالوی دریده شده
همچنین هنگامی که به برکه ای رسیدیم، صحنه ای را به چشم دیدم که پیش تر فقط در فیلم های حیات وحش شاهد آن بودم؛ زرافه ای برای نوشیدن آب پاهای جلویی خود را از هم باز کرده بود تا گردن بلندش به برکه برسد و او قادر به نوشیدن شود.
زرافه و آب نوشی او
در بعضی از مناطق پارک مشاهده کلونی موریانه ها بسیار جالب و تماشایی بود. گاه ارتفاع کلونی ها به بیش از دو متر نیز می رسد.
لانه مرتفع موریانه ها
برخی حیوانات زیاد با حضور ما در ماشین راحت نبودند و اگر می خواستیم از پانزده یا بیست متری به آن ها نزدیک تر شویم، فرار را بر قرار ترجیح می دادند؛ مانند آهوان و ایمپالاها. اما برخی دیگر یا مانند شیران از روی غرور و اعتماد به نفس، حضور ما را تحویل نمی گرفتند، یا اصولاً ما را تهدیدی برای خود احساس نمی کردند؛ مانند فیل ها، بوفالوها و کرگدن ها.
ماشین ما به این حیوانات می توانست بیشتر نزدیک شود؛ شاید تا فاصله ده متری یا کمتر.
اما درهر صورت معلوم بود که راننده برای حفظ سلامت ما و همچنین عدم ایجاد استرس برای جانوران، از یک حدی به آن ها نزدیک تر نمی شد.
کرگدن ها
آهوی سنگی
در برخی مناطقِ پارک، درختان شکسته شده بودند. خانم راهنما علت را فیل ها ذکر کرد. او گفت که فیل ها برای دسترسی به برگ بیشتر، دو پای خود را بر تنه درختان می گذارند و با فشار سبب شکستن شاخه ها یا خود تنه می شوند.
به گفته او، این کار فیل ها برای حیوانات گیاه خوار دیگر نیز مفید است چون باعث می شود آن ها نیز که به برگ های بالای درخت ها دسترسی ندارند، به غذا برسند.
خشکی نسبی پارک برای من جای سؤال داشت و علت را از راهنمایمان پرسیدم. او به حضور ما در فصل گرم و خشکِ کروگر اشاره کرد و نیمه بهار تا نیمه پاییز را فصل خشکسالی بیان نمود.
یادآور می شوم باوجودی که من آذرماه را در آفریقای جنوبی بودم، اما این کشور در نیم کره جنوبی زمین قرار دارد و فصل پاییز در نیم کره شمالی هم زمان با اواخر فصل بهار برای آن ها است. در مدتی که در پارک بودیم افرادی را میدیدیم که برخلاف ما با ماشین های شخصی آمده بودند.
احتمالاً با هماهنگی با مدیریت پارک، گرفتن نقشه راهنما و پرداخت ورودی. برخی از آن ها با دوربین های کاملاً حرفه ای مشغول عکاسی یا فیلم برداری از حیوانات بودند.
طبیعت دوستانی که با ماشین شخصی آمده بودند
برخلاف برنامه دیشب در بالوله، آن روز از ارتباط بیسیم بین رانندگان ماشین ها خبری نبود. شاید به دلیل بزرگی زیاد پارک و پراکندگی حیوانات در آن چنین ارتباطی بی فایده خواهد بود. برای صرف نهار به محلی رفتیم در داخل پارک، که در واقع مجتمعی است از چندین رستوران، که بسیار تمیز هستند و غذاهای متنوعی را ارائه می کنند.
مقابل رستوران ها محوطه بزرگِ مشترکی است با میز و صندلی های بسیار و چشم اندازی از پارک که افراد پس از گرفتن غذای خود، در آن جا نشسته می خوردند و می نوشیدند. همچنین یک فروشگاه بزرگ در مجتمع قرار دارد و محصولاتی ارائه می کند که هر یک به نوعی به کروگر مرتبط می شوند.
از لیوان ها، دسته کلیدها، تی شرت ها و دیگر نمادهایی که نام یا تصویری از حیوانات پارک را برخود دارند، تا انواع کلاه ها، کفش ها و لباس هایی که به طبیعت گردی مربوط می شوند، دوربین های دوچشمی، انواع مختلفی از قطب نما و جهت یاب های ماهواره ای (GPS)، کیسه خواب، چراغ قوه های حرفه ای، باتری دوربین، و انواع کتاب های راهنمای سفر به آفریقای جنوبی و طبیعت آن، به ویژه کتاب های مربوط به پارک.
من از آن جا یک کتاب راهنمای پارک ملی کروگر خریداری کردم که تصاویر بسیار خوبی داشت از انواع حیواناتِ موجود در پارک و مشخصات آن ها. در ابتدای در ورودی پارک و همچنین آن مجتمع نقشه نسبتاً بزرگی از کروگر پارک نصب شده که بر اساس اطلاعات ماهواره ای، بر روی آن محل حضور برخی حیواناتِ معروف تر در روز گذشته و آن روز مشخص گردیده است. به این وسیله توریست ها، به خصوص آن هایی که با ماشین های شخصی خود آمده اند راحت تر می توانند جانوران مورد علاقه خود را بیابند.
نقشه پراکندگی روزانه برخی جانوران
آن روز بیش از یکصد و پنجاه کیلومتر در پارک کروگر تردد کردیم و پس از حدود هفت ساعت، پنج و نیم عصر پارک را با دنیایی از خاطرات فراموش نشدنی ترک نمودیم. ساعت حدود هفت به ویوا رسیدیم؛ و هشت شب بود که صدای طبل در فضای کمپ طنین انداز شد، آهنگ بمِ طبل صدای دعوت به شام بود.
در رستوران به ما گفتند برنامه فردا ساعت پنج صبح آغاز می شود. بنا بود پیاده برویم داخل طبیعت وحشی بالوله! باکی نیست؛ من آماده بودم.
نمایی از طبیعت کروگر
روز سوم؛ دیدار با چیتا:
ساعت چهار و نیم صبح از رختخواب بیرون آمدم. فکر کنم آن روز من از خیلی از جانوران کروگر سحرخیزتر شده بودم! کفش و کلاه کردم و طبق معمول با دوربین، چند دقیقه مانده به پنج از کلبه ام زدم بیرون. بقیه هم به موقع و قبل از پنج آمدند. این یکی از ویژگی های دوستان جهانگرد آن طرف آب است در زمان شناسی و احترام به وقت خود و وقت دیگران که من در بسیاری از مسافرت هایم شاهد آن بوده ام؛ و در مسافرت های گروهی بین هموطنان محترم ما در کمال تأسف معمولاً مشاهده نمی شود!
سرساعت حرکت ما با ماشین شروع شد و پس از حدود نیم ساعت، در یکی از بیشه های بالوله پیاده شدیم.
آن روز چون قصد پیاده روی داشتیم، به غیر از راهنمایمان که مسلح بود، یک سیاه پوست مسلح دیگر یا به قول خودشان رنجر نیز با ما همراه شده بود. گروه کوچکی بودیم، چهار نفره که دو نفر دختران جوانِ دانشجویی بودند؛ یکی سوئدی و دیگری آلمانی.
براساس قوانین پارک های حیات وحش آفریقای جنوبی، برای انجام این پیاده روی محدودیت سنی وجود دارد و باید سن افراد بیشتر از شانزده سال باشد.
نوجوانان بین دوازده تا شانزده ساله فقط با پذیرش تمام مسؤلیت ها ازجانب پدر یا مادرشان قادر به حضور در پیاده روی خواهند بود. مرد سیاه پوست تنومندی که راهنمای ما بود Bongani نام داشت و راهنمای ارشد ویوا بود.
او آن روز در مسیر پیاده روی نکات جالبی در مورد زندگی حیوانات به ما گفت؛ مانند آشنایی با مدفوع هر یک از حیوانات بیشه، و استفاده حیوانات نر از ادرار برای تعیین قلمرو و جفت یابی. توضیحاتی که بیشترشان با مشاهدات میدانی همراه بود.
تصاویری از بونگانی و مسافران همراه او (شکل ها به گروه ما تعلق ندارند)
در پیاده روی که داشتیم البته با حیواناتی نیز روبه رو شدیم.
جانورانی چون ایمپالا، زرافه، میمون، تمساح و اسب آبی. بخشی از پیاده روی ما از کنار رودخانه ای بود که در بالوله جریان داشت. تمساح و اسب آبی را آن جا دیدیم.
اسب های آبی پستاندارانی هستند با ابهت، بسیار درشت هیکل و برخلاف تصور بسیاری از مردم، بسیار خطرناک.
آن روز تماشای یک اسب آبی مادر به همراه فرزندش که بازی گوشی می کرد بسیار لذت آور بود؛ البته از فاصله ای حدود سی متری و رودخانه ای که بین ما جدایی انداخته بود! همچنین مشاهده مبارزه طلبی چند نر جوان که بر سر هم نعره کشیده، دندان های تیز و بلندشان را به رخ رقیب می کشیدند نیز دیدنی بود.
اسب آبی
مادر و فرزند
دو اسب آبی نر جوان )
لاک پشت؛ ساکنان آرام رودخانه
تمساح؛ ساکن خوفناک رودخانه های کروگر
گورخر؛ یکی از قربانیان همیشگی تمساح ها
ساعت هشت و نیم پیاده رویمان تمام شد، سوار ماشین شده به کمپ بازگشتیم.
پس از صرف صبحانه کمی خوابیدم، و سپس یک حمام که حسابی حالم را جا آورد.
بعد از نهار، برنامه بعدی ما آغاز می شد. ساعت سه بعد از ظهر با ماشین سافاری روباز ویوا به یکی از کمپ های خصوصی آن ناحیه با نام Tshukudu Game Reserve رفتیم و حدود چهار ساعت آن جا بودیم. عمده حیوانات موجود در کمپ را تعداد فراوانی فیل، زرافه، بوفالو، شیر و گاوهای کوهاندار تشکیل می دادند. همچنین تعداد زیادی کرگدن سفید و کرگدن سیاه نیز بودند که دیدنشان در طبیعت واقعاً مسحور کننده است.
متأسفانه در دهه های گذشته تعداد این جانور در قاره آفریقا شدیداً کاهش یافت.
علت شکار گسترده آن ها توسط شکارچیان بود، زیرا بر اساس یک باور غلط، شاخ کرگدن را برای خواص دارویی مصرف می کردند.
اما در سال های اخیر و به واسطه مراقبت های گسترده، بر تعداد کرگدن ها افزوده شده است.
زرافه
بوفالوی آفریقایی
کرگدن
کل نیزار ماده
کل یالدار نر
شاه بیت دیدارمان از آن کمپ، تماشای یکی از طنازان خانواده گربه سانان بود. حیوانی زیبا، باشکوه و چالاک که با بدنی کشیده و ورزیده، همواره آماده حملات سریع و مرگبار به سوی طعمه اش است. او یکی دیگر از پادشاهان اقلیم خود در دشت های آفریقا می باشد که معمولاً عادت به بردنِ شکارش به بالای درخت دارد.
چیتا یا یوز را سریع ترین موجود جهان می دانند؛ و ما آن روز موفق به دیدنِ دو چیتای جوان شدیم.
شکوه این حیوان هنگام راه رفتن واقعاً تماشایی است و آهنگ گام برداشتنش بیننده را به یاد گام برداشتنِ موزون بالرین ها می اندازد.
باید او را با چشم تحسین نگریست و به آفریننده اش درود فراوان گفت.
نمی دانم در کالبد آن هایی که با گلوله اسلحه خود تن زیبای یوز، کرگدن یا دیگر حیوانات را نشانه می روند، قلبی می تپد یا سال ها است که قلب روحشان از حرکت ایستاده، اما می دانم بیشرمانه نشانه های هنرمندی نقاش خلقت را هدف قرار می دهند و گویی به جنگ با حضرت خالق می روند.
آن ها را نه تعهدی است در برابر طبیعت و نه وجدانی است در برابر انسانیت!
چیتا؛ گام برداشتن یکی از سلاطین
چیتا
شیر ماده؛ سلطانی دیگر در همان اقلیم
تاریک شده بود که به بالوله بازگشتیم؛ و دقایقی پس از رسیدنمان بر طبل ها کوبیده شد. با اشتهای فراوان به سمت سالن غذاخوری رفتم. مدیر داخلی کمپ ویوا بانویی بود سیاه پوست، ریز نقش و خوش برخورد که از روز ورودم به ویوا یکی دو بار گذرا با او سلام و علیکی کرده بودم.
اما آن شب هنگام صرف شام فرصتی دست داد و کنار هم نشسته، گرم صحبت شدیم. او Nyaray Masamba نام داشت، بیست و هفت ساله و اهل کشور موزامبیک. نیارای گفت برای تحصیل در رشته مدیریت توریسم رفته است به مالزی و پس از گرفتن مدرک، دو سال قبل آمده است به ویوا در آفریقای جنوبی. جالب بود؛ از یکی از کشورهای جنوب قاره آفریقا رفته بود به شرق قاره آسیا برای تحصیل، و مجدداً برگشت کرده بود به یکی دیگر از کشورهای جنوب قاره سیاه برای کار.
باید باور کرد که امروزه مرزها در زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم جهان چندان جایگاه گذشته خود را ندارند و آن گونه که مارشال مک لوهان پیش بینی کرده بود، دهکده جهانی در بسیاری از عرصه ها به وقوع پیوسته است.
باید باور کرد واقعیت ها را؛ مگر آن که نخواهیم باور کنیم!
نیارای از ملیت من پرسید، و پاسخ گرفت. چون آفریقای جنوبی یکی از مقاصد جهانگردی برای ایرانیان است، از او در مورد تعداد هم وطنانی که در دو سال حضورش در ویوا به آن جا آمده بودند پرسیدم.
پاسخش غافل گیرم کرد؛ در آن مدت غیر از من، فقط یک خانم ایرانی با پسرش آمده بود که البته آن ها نیز ساکن ایالت متحده بودند!
هرچند سلایق افراد در زندگی و البته در مسافرت محترم است، اما باید باور کرد تنوع در سفرهای ما ایرانیان چندان جایگاهی ندارد.
اکثرمان خود را محدود کرده ایم به کشورها و مقاصدی که آژانس های مسافرتی برنامه ریزی می کنند، و سلیقه ما شده است سلیقه آن ها.
حتی برخی کشورهای همسایه نیز از این نمد برای خود کلاهی دوخته اند گشاد و بر سر ما می گذارند، با نام های پر زرق و برقی همچون سکونت در هتل های All یا U-All و آن دیگری خود را کرده است پایگاهی برای نوعی از موسیقی که در چند دهه اخیر در کشورمان جایگاهی ندارد، و هم وطن من برای شرکت در یک کنسرت دو یا سه ساعته، سه یا چهار روز می شود نمک گیر آن کشور و بازارهای آن! از نیارای در مورد بهترین زمانِ مسافرت به کروگر پارک پرسیدم. او بهترین فصل را ژوئن تا آگوست (خرداد تا مردادماه) دانست که اواخر فصل پاییز در جنوب قاره آفریقا محسوب شده، ماه های خشک سال هستند و به دلیل کم بودن پوشش گیاهی، حیوانات از دور نیز قابل مشاهده اند.
به گفته او ماه های آگوست و سپتامبر (مرداد و شهریور) نیز زمانی عالی برای عکاسی حیات وحش است، زیرا با پایان دوره طولانی خشک سالی و آغاز باران های موسمی، می توان به سهولت حیوانات را در اطراف برکه ها و منابع آب مشاهده نمود.
هنگامی که نیارای میز شام را برای انجام کاری ترک کرد، مردی سفید پوست، بلندبالا و چهارشانه نزدیک شد، احوالم را پرسید و از میزان رضایتم از کمپ و کارکنانش سؤال کرد.
پرسش هایش را به این حساب گذاشتم که می خواهد سر صحبت را باز کرده، گپ و گفتی داشته باشیم.
من نیز با حوصله پاسخ هایش را دادم. تبسمی کرد و برای نوشیدن قهوه اش به سر یکی از میزها رفت.
دقایقی بعد که نیارای بازگشت، از او در مورد آن مرد پرسیدم؛ او را Piero Colia معرفی کرد؛ رئیس کمپ ویوا، حدود شصت ساله و بزرگ شده آفریقای جنوبی، اما اصالتاً ایتالیایی.
پیرو به مدت سی سال مدرس ریاضیات بوده است و به علت علاقه ای که به حیات وحش و صنعت توریسم داشته، در سال 1991 ویوا را تأسیس می کند.
برایم جالب بود که چنین به نظرات مهمانانش احترام می گذاشت و بدون آن که نیازی ببیند به معرفی خود، از مهمانانش نظرسنجی می کرد؛ که مبادا افراد در ملاحظات اخلاقی و تعارفات تعریف بیشتری کنند. این یک درس مدیریتی بود!
شب به نیمه های خود رسیده بود، اما من قصد خوابیدن نداشتم.
در محوطه ویوا، اطراف استخر تعدادی کاناپه های چوبی قرار داشت برای لمیدن مسافران و احتمالاً آفتاب گرفتنِ پیش یا پس از آب تنی.
در آن پاسی از شب، به جای آفتاب، در آسمان قیرگونِ قاره سیاه بی شمار ستاره به من و حیواناتِ شب زنده دار بیشه چشمک می زدند.
صحنه ای بسیار زیبا پدیدار شده بود؛ گویی با ستارگان فاصله ای چندان ندارم، حداکثر به اندازه دست یازیدنِ من به آسمان.
ساعتی را دراز کشیده روی یکی از کاناپه ها و دوخته چشم بر آسمان باشکوهِ شب گذراندم. چنان آسمانِ پرستاره ای را کمتر می شود در زندگی شهرنشینی تجربه نمود. آن چنان آلودگی های نوری ما را احاطه کرده اند که مجالی برای خلوت کردنمان با زیبایی های شباهنگام باقی نمی ماند.
چقدر مایل بودم در آن لحظات، شنیدن صدای استاد موسیقی ایران در آلبوم "شب، سکوت، کویر" گوشِ جانم را نوازش می داد: «ببار ای بارون، ببار... با دلم گریه کن خون ببار... در شب های تیره چون زلف یار... بهر لیلی چون مجنون ببار».
روز چهارم؛ بیشه باران زده:
گویی جادوی کروگر را در آن لحظات آخرِ حضورم پایانی نداشت؛ شب قبل که چنان گذشت و امروز صبح، چنین. نیمه شبان بارانی بر بیشه باریده بود و جانی تازه داده بود به طبیعت تشنه. حدود پنج صبح از خواب برخواستم. پس از جمع نمودن وسایلم و قرار دادنشان درون کوله، براساس برنامه ای که قبلاً اعلام شده بود ساعت پنج و نیم خود را به خروجی کمپ رساندم. جوانی سفیدپوست منتظر من و یکی دیگر از همسفران بود تا ما را برای آخرین بار به داخل بیشه بالوله ببرد.
جای درنگ نبود؛ سوار ماشین سافاری شدیم و دل به بیشه باران زده زدیم. شادابی را می شد در حرکاتِ ایمپالاها، عشق بازی زرافه ها، نغمه های مستانه مرغانِ بنشسته بر شاخه درختان، و جست و خیز گورخران مشاهده نمود.
باید در طبیعت بود تا کلامِ حضرت حق که «هر موجود زنده ای را از آب آفریدیم» را لمس و درک کرد.
می توان در طبیعت توحید نظری را به توحید عملی گره زد و مؤمن تر شد.
کل آبدوست
آهوی سنگی
جولای نقابدار
جولا در حال ساخت لانه اش
کل نیزار ماده
دو ایمپالای جوان
ایمپالای جوان
شترمرغ و جوجه هایش
یکی دیگر از ساکنان بیشه بالوله
کودوی بزرگ نر
گورخر
شیر ماده؛ سلطان در کمین
نوک شاخ نوک قرمز
میمون برقدیم
شیر نر
حدود هفت بود که بازگشتیم. پس از خوردن صبحانه و پیش از ترک ویوا، با نیارای مهربان و آقای رئیس دوست داشتنی عکسی به یادگار گرفتم.
هشت بود که از دروازه بالوله گذر کردیم به سمت ژوهانسبورگ.
آخرین تصویر من از ساکنانِ بیشه، نگاهِ یکی از زیبا رویانِ آن بود؛ هنگامی که ما در حال خروج از بالوله بودیم و او شاید به قصد بدرقه آمده بود؛ آهو بچه ای با چشمان درشتش چشم دوخته بود در چشمان من و افسونِ آن چند روز را کامل می کرد.
نمی دانم چه زمانی، اما می دانم که باز می گردم؛ به آفریقا و به حیات وحشِ زیبا و مسحور کننده اش!
آن نگاه جادویی
تکمله: معمولا در سفرنامه هایم که در این سایت منتشر شده اند، دوستانی در مورد نوع دوربین عکاسی و لنزی که استفاده می کنم سوال می کنند. احتمال می دهم در این سفرنامه به دلیل نوع خاص عکاسی در آن که عکاسی حیات وحش است، این پرسش برای دوستان علاقه مند به عکاسی بیشتر و جدی تر مطرح گردد. برای اطلاع این گروه از عزیزان، من در این سفر عکس هایم را با دوربین فول فریم کانن مدل 6D و با استفاده از لنز سوپر زوم 400-100 کانن گرفتم که یکی از لنزهای مناسب و خاص برای عکاسی حیات وحش است. امیدوارم از دیدن این تصاویر لذت ببرید.
گردآورنده : دکتر علی جاوید صباغیان
تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب سایت بانک تور و گردشگری مسؤولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمیگیرد. |