حدود ساعت 7 صبح بود که به مسکو رسیدیم. هوا دیگه مثل سن سرد نبود و میشد با یه پیراهن معمولی هم خنکی صبح رو تحمل کرد. چمدون ها رو برداشتیم و از ایستگاه قطار خارج شدیم. چون ساعت Check in هتل 2 ظهر بود و از طرفی ما با خودمون چمدون داشتیم (البته من فقط یه کوله داشتم و مشکلی نداشتم برای حمل کولهام ولی خب تجربهی چند روز پیش موقع ورود به مسکو و حمل چمدونها ما رو به این فکر برد که هرچه زودتر از شر چمدون و کوله راحت بشیم و زمان رو از دست ندیم و تا موقع Check in یه گوشهای از شهر رو ببینیم) تصمیم گرفتیم که به هتل بریم و بار خودمون رو تحویل بدیم و با خیال راحت چند ساعت رو به گشت و گذار در شهر بگذرونیم.
نکتهی مهم: بعضی از هتلها که معمولا هتلهای درجه یک نیستند به هیچ وجه حاضر به تحویل گرفتن بار مسافر قبل از Check in و نگه داشتن بار بعد از Check out نیستند به همین خاطر حتما قبل از انتخاب هتل به این نکته توجه داشته باشید و موقع رزرو هتل حتما شرایط و قوانینش رو بخونید. مثل هتل ما توی سن این ویژگی رو نداشت و میگفتن که ما اصلا جایی برای نگهداشتن بار مسافر نداریم.
با استفاده از کارت مترویی که چند روز پیش به قیمت 500 روبل گرفته بودیم و البته به کمک اپلیکیشن yandex مسیری رو که باید طی میکردیم تا به هتل برسیم رو پیدا کردیم.
نکته: یکی از چالشهایی که استفاده از متروهای کلانشهرها داره اینه که همیشه با چند مسیر میشه به یه مقصد رسید ولی ما معمولا به مسیر پیشنهادی yandex اعتماد میکردیم. پس این نکته رو از من یادگار داشته باشید که نصب اپ yandex برای سفر به روسیه از اقدام برای ویزا هم واجب تره در ادامه هرجایی که رفتیم و قراره تعریف کنم رو با آدرس ایستگاه متروی نزدیک اون اشاره میکنم. پیدا کردنش در اپلیکیشن yandex با خودتون. یادتون باشه که دفعههای اول، فضای مترو شاید یه مقداری گیج کننده باشه (مخصوصا اینکه خبری از زبان انگلیسی نیست) ولی با چندبار سوارشدن، واقعا خیلی سریع یاد میگیرید. واسه همین اصلاً نترسید.
یه قاعدهای هم برای تابلوهای راهنمای مترو پیدا کردیم که تقریباً همه جا جواب میداد. برای پیدا کردن راه خروجی از ایستگاه و همچنین تعویض خط باید کف زمین رو نگاه کرد. برای فهمیدن اینکه کدام سمت سکو ایستاد باید تابلوهای بالا سرتون رو نگاه کنید و البته الفبای روسی رو از قبل بلد باشین. الان شاید متوجه نشید چی میگم ولی وقتی تشریف بردید روسیه عمق این 2 جمله را خواهید فهمید!
هتل ما در ایستگاه ریژسکایا Rizhskaya بود و ما حدود ساعت 8 به هتل رسیدیم. هتلی 4 ستاره به نام Holiday inn که متعلق به یک هولدینگ آمریکایی بود و حدود 20 طبقه داشت. ما که انتظار چنین هتلی رو نداشتیم خیلی خوشحال و ذوق زده شده بودیم. ناگفته نماند چون ما از سایتهای ایرانی هتل رو رزرو کرده بودیم، یه مقداری ته دلمون نگران بودیم. البته از تهران با کد پیگیری که داشتیم رزرومون رو چک کرده بودیم که موی لای درزش نره ولی خب به هر حال. با اعتماد به نفس بالا وارد هتل شدیم و به رسپشن گفتیم که اومدیم بار خودمون رو تحویل بدیم و ساعت 2 برای Check in برمیگردیم. اون ها هم بدون اینکه چک کنند که ما واقعا مسافرشون هستیم یا نه، بارهامون رو تحویل گرفتند و به تعداد ساکهامون به ما برچسب دادند. (نتیجهی غیراخلاقی اینه که اگه مسافر هتل هم نبودیم، احتمالا میتونستیم بارهامون رو بهشون امانت بدیم)
هتلمون در مسکو
بعد از خلاص شدن از دست بارها، تصمیم گرفتیم پیاده به سمت میدان سرخ (قطب و مرکز توریستی مسکو یه چیزی شبیه میدون نقش جهان خودمون) بریم. گوگل مپ که داشتیم، راه هم خیلی سرراست بود. هتل ما تقریبا روی رینگ (حلقه) اول مسکو بود. گوگل میگفت پیاده یک ساعت راه هست. ما هم که هردومون عاشق پیاده روی بودیم و از قبل با کفشهای نرم و رانینگطور به صورت مجهز آماده بودیم.
نکته: یادتون باشه حتما پیاده رفتن توی مسافرت به شهرهای خارجی رو امتحان کنید. چون واقعا با دیدن و عبور از بین مردم و خیابونها، کوچهها و مغازههاست که تجربهی بکر و تکرارناپذیری رو خواهید داشت.
ما همینطور که سرگرم دیدن خیابون ها و مناظر مسکو بودیم احساس گرسنگی شدیدی داشتیم. چون علاوه بر اینکه شبِ قبل، شام درست و حسابی نخورده بودیم، صبحانه هم نخورده بودیم و در حال پیاده روی هم بودیم. اینجا بود که فهمیدیم باید یه مقداری از دلارهامون رو هم چنج کنیم. برای پیدا کردن بانک زیاد سختی نکشیدیم چون تعداد شعبههای خیلی زیادی در سطح شهر وجود داره. اما مشکل این بار چیز دیگری بود. ساعت کاری بانکها از 10 یا 10:30 شروع میشد و هنوز خیلی زود بود. به ناچار وقت خودمون رو به گشتن توی خیابونهای زیبای اطراف میدان سرخ سپری کردیم تا بانکها و صرافیها باز شوند. بعد از اینکه بهترین نرخ ارز رو پیدا کردیم 300 دلار رو چنج کردیم.
ساعت حدود 11 شده بود و ما به نزدیکی میدان سرخ رسیده بودیم. من به شدت نیاز به دستشویی داشتم که خوشبختانه یک مرکز خرید جلوی ما سبز شد.
وارد پاساژی که اسمش World Hamleys بود شدیم. پاساژی که در حقیقت بهشت بچهها بود. انواع و اقسام لباس کودک، اسباب بازی، شهربازی، سینما و .... واقعا برای افرادی که بچهی کوچک دارند و قصد سرگرم کردن فرزندانشان را دارند، بهترین مکان بود. البته باید مراقب باشید که در نهایت موقع خروج روبلی در جیبتان باقی بمونه. ما که دو پسر 28 ساله و مجرد بودیم خیلی با خودمون کلنجار رفتیم تا برای فرزندان آیندمون چیزی نخریم. علیرغم اینکه قیمت همه چیز فوقالعاده گران بود.
پاساژ بچهها
گرسنگی ما رو به سمت فودکورت پاساژ هدایت کرد تا در حد یک کیک و قهوه صبحانه بخوریم، یکی از رستورانها نظرمان را جلب کرد. علامت رستوران یک کاج بود و خیلی شبیه به پرچم لبنان. دو نفر پرسنل خانم داشت که هر دو محجبه بودند. سبک غذاهاش اصلا شبیه فست فودهای متداول نبود. حدس زدیم که این رستوران غذاهای حلال سرو میکند. وقتی سوال کردیم ابتدا فکر کردند که ما عرب هستیم اما وقتی فهمیدند که ایرانی هستیم مرد آشپزی که تاجیک بود را صدا کردند که با ما به فارسی صحبت کند.
نکته: در مسکو افراد تاجیک نسبتا زیاد هستند البته در شغلهای سطح پایین. اگر با یک فرد تاجیک مواجه شدید؛ به دلیل شباهت زبانمان خیلی راحت میتوانید منظور خودتان را برسانید و از آنها بخواهید راهنماییتان کنند.
ما که به شدت گرسنه بودیم و جیبمان هم پر از روبلهای تازه چنج شده بود؛ تصمیم گرفتیم صبحانه و ناهار را یکی کنیم و به قول معروف دلی از عزا در بیاوریم. نحوه قیمتگذاری این رستوران هم اینجوری بود که شما هرغذایی سفارش میدادید به ازای هر 100 گرم باید 100 روبل پرداخت میکردید.
غذاها واقعا خوشمزه و عالی بودند اما به صورت افراطی چرب درست شده بودند. به حدی که ما بعد از تموم شدن غذامون واقعا به سختی میتونستیم حرکت کنیم. به هر سختی بود با نوشابه و آدامس یه مقداری چربیها رو شستیم و از پرسنل خداحافظی کردیم که متوجه شدیم بعد از ساعت 8 شب قیمت غذاهای این رستوران نصف میشه. (احتمالا برای اینکه غذاها تمام شوند و برای فردا غذای تازهتر سرو شود.) ما که از ابتدای این سفر به دنبال کاهش هزینههایمان بودیم؛ با شنیدن این جمله خیلی خوشحال شدیم و تصمیم گرفتیم از این به بعد هرشب برای خوردن شام به این رستوران بیاییم (البته بعد از ساعت 8 شب). بگذریم که هیچ وقت شرایط طوری نشد که فرصت کنیم دوباره به این رستوران برگردیم.
غذاهای چرب
چون قرار بود ساعت 2 اتاقمان را تحویل بگیریم و خیلی هم ناهار سنگینی خورده بودیم، از خیر دیدن میدان سرخ در اولین روز گذشتیم و با توجیه اینکه فردا صبح با انرژی و آماده برای اولین بار از میدان سرخ رونمایی کنیم؛ به سمت هتل حرکت کردیم. در مسیر برگشت کاملا به صورت اتفاقی به مسجد جامع مسکو برخوردیم و چون نزدیک اذان ظهر بود از این توفیق اجباری نهایت استفاده را بردیم.
این مسجد که در سال 2005 و با حضور پوتین و اردوغان افتتاح شده، گویا بزرگترین مسجد خاورمیانه است که با هتل ما حدود 25 دقیقه فاصله داشت و به علت وجود دستشوییهای همراه با شلنگ آب (که در این 11 روز جزو آرزوهای بر باد رفتهی ما بودند) تصمیم گرفتیم از این به بعد هر روز حداقل یک بار برای خواندن نماز و استفاده از سرویس بهداشتی مناسب، به این مسجد بیاییم. در این مورد هم شرایط طوری پیش نرفت که فرصت کنیم دوباره به این مسجد برگردیم.
مسجد جامع مسکو
ساعت 2 بعد از ظهر به هتل برگشتیم که اتاق رو تحویل بگیریم ولی حدود یک ساعت ما رو به بهانهی اینکه اتاقتون هنوز آماده نیست، نگه داشتند. من هم زرنگی کردم و گفتم اگه میشه موقع تحویل اتاق، یک ساعت دیرتر تحویل بدیم، اونها هم قبول کردند. (چون پرواز برگشت ما ساعت 9 شب بود و باید ساعت 12 ظهر اتاق رو تحویل میدادیم). اتاق ما طبقه 17ام بود و منظرهی خیلی خوبی از اتوبان کناری داشت.
ویوی اتاق هتل
برای استفاده از wifi باید با username وارد میشدیم، به همین خاطر مطمئن بودیم که حجم مصرفی اینترنت ما ثبت میشد. (البته میدونستیم که اینترنت هتل رایگان هست ولی خب تا روز آخر، این استرس و نگرانی رو داشتیم که شاید تا یه سقفی حق مصرف اینترنت رو داریم و این احتمال هست که موقع تحویل دادن اتاق، هزینه اینترنت اضافی رو از ما دریافت کنند. به هر حال ما از ایران اومده بودیم و ذهنمون توانایی درک اینترنت با سرعت عالی و بدون فیلتر و با حجم نامحدود رو نداشت)
پاسپورتها و دلارهامون رو با خیال راحت گذاشتیم توی گاوصندوقی الکترونیکی و دیگه تا انتهای سفر از شر اون کیفهایی که به گردن خودمون آویزون میکردیم تا پول و پاسپورتمون گم نشه، راحت شدیم (البته این مورد رو حداقل در روسیه بهتون توصیه نمیکنم، در ادامه خواهید فهمید!). تا توی اتاق جاگیر شدیم و یه استراحت کوچیکی کردیم ساعت 5 شده بود. واسه این تایم باید فوری یه برنامهریزی میکردیم که هدر نره.
نکته: کلا روزهایی که باید اتاق رو تحویل گرفت یا تحویل داد، خیلی پتانسیل این رو داره که وقتتون به هدر بره. خلاصه که خیلی مراقب باشید.
چون میدان سرخ رو گذاشته بودیم که فردا صبح ببینیم؛ سریع چندتا از سفرنامههای لستسکند رو ورق زدیم تا ببینیم کجاها خیلی تعریف شده و توی این زمان میشه رفت. بعد از کمی گشتن، مقصد پیدا شد. پارک Kolomenskoye. سریع آماده شدیم و حرکت کردیم. هواشناسی یک بارون مختصر رو پیشبینی میکرد ولی خب ما توی آسمون ابرای زیادی نمیدیدم. احتمال دادیم هواشناسی اینجا هم مثل ایران باشه؛ دلمون رو زدیم به دریا و راه افتادیم. تقریبا با مترو مسافت طولانیای رو رفتیم. وقتی از ایستگاه Kolomenskayaبالا اومدیم دیدیم که بله داره بارون میاد و اونم چه بارونی. ما که چتر نداشتیم، 5 دقیقه زیر سقف صبر کردیم تا بلکه بارون بند بیاد ولی با خودمون گفتیم این هم جزئی از تجربیات سفر هست. نباید برگردیم هتل چون قطعا دیگه نمیرسیم این جا رو ببینیم و دیگه هم قرار نیست برگردیم روسیه رو ببینیم. (کلا تصور اینکه ما دیگه تا آخر عمر قرار نیست برگردیم روسیه، انرژی فوقالعادهای به ما میداد.) البته اگر سرما میخوردیم و بقیه سفر تحت تاثیر این تصمیم قرار میگرفت؛ میشد به ضرس قاطع نتیجه گرفت که گند زده بودیم.
پارک کولومنسکویه یه جای خیلی سرسبز و پر از گل و درختهای شکوفهدار بود. باریدن بارون هم اونجا رو صدبرابر قشنگتر کرده بود. واقعا جملهی معروف هوا دونفره است توی چنین فضایی معنا میداد. خلاصه فهمیدیم که چقدر اشتباه کردیم که این سفر رو به صورت مجردی اومدیم ولی خب هردومون تصمیم گرفتیم که بعد از ازدواجمون حتما با همسرمون هم یه بار به روسیه بریم و از این پارک دیدن کنیم. (البته ترجیحا توی هوای بارونی)
همینطور که جلو رفتیم به یک کلیسای خیلی قدیمی به اسم "کلیسای معراج" رسیدیم. این کلیسا در سال 1532 ساخته شده و جز آثار یونسکو است.این کلیسا روی یک زمین تپه مانند قرار داشت و از روی اون تپه کل مسکو زیر پاهامون بود. اول فکر میکردیم که اینجا بام مسکو است. (چون توی ذهن ما اینجوری شکل گرفته از هر جا که کل شهر معلوم باشه، اسمش میشه بام اون شهر) ولی بعدا فهمیدیم جای دیگه که اسمش تپهی گنجشکها هست میشه بام مسکو. از اون بالا دیدیم که یه رودخانهی بزرگ هم اون پایینتر هست. رفتیم به سمت رودخونه که بعدش هم کمکم برگردیم. (یادتون باشه هر جا که رفتید، از همون مسیر رفتن برنگردید، از مسیر جدید و متفاوتی برگردید تا جاهای بیشتر و جدیدتری رو ببینید.)
کلیسای معراج
همینطور که از کنار رودخانه برمیگشتیم، به یه تابلوی بزرگ که نقشهی پارک روش کشیده شده بود برخوردیم. تازه فهمیدیم ما تا جایی که رفتیم و برگشتیم (کلیسا) حتی یک پنجم پارک هم نبوده و پارک خیلی خیلی بزرگتر ازاین حرفاست که سه ساعته بشه کلش رو دید. ولی خب چون میخواستیم که به شب نخوریم و برگردیم به هتل، ناچار راه رو ادامه دادیم که از پارک بیرون بریم. قبل از اینکه به سمت مترو بریم، از یک سوپرمارکت بزرگ که در مسیر بود، مقداری تنقلات و و هله هوله و آب معدنی خریدیم.
نکته: خیلی از آب معدنی ها توی روسیه گازدار هستند و چون روی اونها به ندرت کلمهای انگلیسی میشه پیدا کرد، احتمال خیلی زیادی وجود داره که اشتباهی آب گازدار یا سودا بخرید. ما بعد از چندین بار اشتباه بالاخره متوجه شدیم که معمولا و نه همیشه؛ بطریهای با رنگ آبی کم رنگ آب ساده هستند و بطریهای با رنگ آبی پررنگ به احتمال زیاد گازدار. یک روش دیگه هم برای شناخت صحیح، پرسیدن از فروشنده است. اگر از عبارت "گاز" استفاده کنید به احتمال زیاد منظور شما رو خواهند فهمید.
توی مسیر برگشت به سمت مترو با یک پدیدهی جالب دیگه هم مواجه شدیم. پل هوایی. شاید عجیب باشه ولی توی مسکو به ندرت پل هوایی دیدیم. برای عبور از خیابونها یا باید از زیرگذر استفاده کنید یا چراغ راهنمایی. یعنی زیرگذر توی مسکو به وفور دیده میشد و معمولا یک سری میوهفروش و مغازههای کوچک هم توی زیرگذرها وجود داره. خلاصه از روی پل هوایی با یک احساس غرور (که ما چقدر پل هوایی داریم توی تهران) عبور کردیم و با مترو به سمت هتل برگشتیم.
همون شب فینال لیگ اروپا بود و ما با ناامیدی تلویزیون هتل رو برای اولین بار و آخرین بار روشن کردیم که شاید یک درصد بازی رو بتونیم به صورت زنده از یکی از شبکههای روسی ببینیم. برای تلویزیون دیدن، در همون ابتدا دوتا انتخاب میتونسیم داشته باشیم. کانالهای پولی و کانالهای رایگان. ما که توی این سفر همیشه نگران شارژ شدن بیشتر بودیم؛ سمت کانالهای پولی نرفتیم و تقریبا از خیر دیدن فوتبال گذشته بودیم که خوشبختانه کانال مورد نظرِ پخش کننده بازی رو پیدا کردیم و با خیال راحت، جشن قهرمانی و اهدای جام رو به صورت کامل HD دیدیم.
صبح که از خواب بیدار شدیم باید ساعت 10:30 سر قرار برای free tour مسکو حاضر میشدیم. و به سمت محل قرارمون حرکت کردیم. قرار ما بیرون ایستگاه متروی kitay gorod بود. این بار راهنمای تور، یک خانمِ با انرژی و خندان بود که سعی میکرد با شوخیهای از قبل آماده کرده و بعضا بیمزهاش کسی احساس غریبی نکنه. حدود30 الی 40 نفر بودیم که همراه با راهنما از قسمتهای مختلف عبور میکردیم و برای هر قسمت توقف میکردیم، توضیحات راهنما را میشنیدیم و به سمت مکان بعدی پیاده حرکت میکردیم. وقتی که به کلیسای سنت باسیل رسیدیم؛ بارون خیلی شدیدی شروع شد و راهنمای تور که دید بعضی از ماهها چتر با خودمون نداشتیم، توضیحاتش رو خیلی خلاصه و کوتاه کرد و ما رو به سمت نزدیکترین جای سقف دار یعنی بازار GUM که یک مرکز خرید لوکس، گران و خیلی قدیمی است و در طول میدان سرخ (دقیقا روبروی کاخ کرملین) قرار گرفته، هدایت کرد. خانم راهنمای تور به ما 20 دقیقه فرصت داد که بازار رو ببینیم تا شاید بارون قطع بشه. ما هم سرگرم دیدن برندهای گرون و مغازههای شیک بازار GUM بودیم که وجود دکههای زیاد فروش بستنی قیفی نظرمان را جلب کرد. گویا فروش بستنی تنها چیزی بود که از ابتدای تاسیس این بازار تاکنون باقی مانده است و اکثر توریستها از این بازار بستنی نخورده خارج نمیشوند. اصولا بستنی خوراکی شادیآوری است و من به شما توصیه میکنم حتما بستنی خوردن در این بازار را امتحان کنید. (قیمت یک بستنی قیفی حدود 50 روبل یا 3500تومان است.)
مرکز خرید گوم
بعد از اینکه 20 دقیقه گذشت و راهنمای تور کمی از تاریخچهی بازار GUM گفت، به ما پیشنهاد داد که چون بارون اومده و یک مقدار توریستها پراکنده شدهاند و میدان سرخ خلوت شده است، بهترین زمان برای دیدن مقبره لنین و جسد مومیایی شدهاش هست چون در حالت عادی، صف خیلی طولانی برای دیدن آن وجود دارد. مقبره لنین که بزرگترین رهبر حزب کمونیسم و شوروی سابق هست، کنار کاخ کرملین قرار دارد و بازدید از اون رایگان هست.
مقبره لنین
ما بعد از رد شدن از گیت بازرسی وارد مقبره شدیم. راهنمای تور قبلا اشاره کرده بود که به هیچ وجه از داخل مقبره عکس نگیریم. محیط کاملا تاریک بود و سربازها با فاصلهی کمی در تمام مسیر ایستاده بودند. ما در تاریکی مطلق جلو میرفتیم تا اینکه به لنین مومیایی شده رسیدیم. خیلی فضای رمزآلود و مرموزی ایجاد کرده بودند. تنها نوری که وجود داشت بالای جسد او بود. با تصوری که از مومیایی داشتم خیلی تفاوت داشت. بیشتر شبیه یک عروسک براق خوابیده بود. دوست داشتم ساعتها به این جسد خیره بشم ولی زمان برای دیدن خیلی کم بود و باید در حال حرکت از کنارش سریع عبور میکردیم. باید اعتراف کرد که ایدهی مومیایی کردن رهبر حزب، ایدهی واقعا خلاقانهای بود. البته بیرون مقبره هم دیگر بزرگان حزب کمونیست دفن شده بودند و مجسمههاشون رو درست کرده بودند که ما فقط استالین و گورباچف رو می شناختیم.
مومیایی لنین (اینترنت)
جای بعدی که راهنمای تور میخواست به ما نشون بده باغ الکساندر بود. باغ خیلی زیبایی که به یک سمت کاخ کرملین محدود بود ولی خب نمیدونم چرا اون موقع بسته بود.
باغ الکساندر
اینجا بود که که free tour تموم شد و همه با راهنمای تور خداحافظی کردیم یادتون باشه کلا این تورهای رایگان، توریستها رو فقط جاهایی میبرند که ورودی نداره. بعد اگر بخواهید که به صورت خصوصی شهر رو به شما نشان بدهند؛ در ازای گرفتن مبلغی این کار رو میکنند. البته در پایان تور رایگان هم میگویند که هرچقدر به اونها انعام بدید، خوشحالشون میکنید ولی هیچ اجباری در کار نیست. ما که اونجا حضور داشتیم شاهد بودیم که خیلی خیلی پول جمع شد. از 100 روبل تا 1000 روبل همین طور پول بود که توی مشتش پر میشد و خالی میشد. اینجا بود که فهمیدیم رایگان بودن تور چه استراتژی موفقی هست.
کنار باغ الکساندر یک مرکز خرید چندطبقهی زیرزمینی بود که قیمتهاش نسبت به GUM کمتر (ولی باز هم گرون) بود. ما که قصد خرید نداشتیم ولی بارها از فودکورت و کافی شاپ بزرگی که داشت استفاده کردیم. به هرحال میدان سرخ پاتوق ما شده بود و این فودکورت نزدیکترین جا برای خوردن و استراحت بود. (در کنار باغ الکساندر)
به هتل برگشتیم و بدون اینکه خوابمون ببره روی تخت مشغول بررسی اینکه عصر باید کجا بریم، شدیم. (بعضی وقتها خیلی دلمون میخواست که عصر بخوابیم. حتی اگه خستگی رو کنار بذاریم، به هر حال بهار بود و هوا صد برابر بهار تهران خوابآور بود. ولی همونطور که قبلا اشاره کردم میدونستیم که واقعا وقتمون تنگه و باید قدر تک تک لحظهها رو میدونستیم حتی با اینکه ما سفرمون 11 روزه بود و نسبت به تورهای متداول 4 روز بیشتر بودیم باز هم خیلی جاها بود که نمیرسیدیم ببینیم؛ بس که این روسیه قشنگ و بی نظیر بود.) یکی از سفرنامههایی که توی لستسکند چاپ شده بود و حرفهایتر بود رو باز کردیم و فهمیدیم که یک جایی به اسم پل عشاق وجود داره که به صورت نمادین افرادی که میخواهند بختشان باز بشه یا قبلا باز شده، زیاد اینجا رفتوآمد میکنند و قفلهایی رو به به اونجا میبندند. هرچند که این پدیده رو توی خیلی از شهرهای اروپایی شنیده بودیم که وجود داره، تصمیم گرفتیم که پل عشاق مسکو رو هم ببینیم. با مترو (ایستگاه Tretyakovskaya) و البته کمی پیاده روی خیلی راحت به پل عشاق رسیدیم و کلی عکس گرفتیم. فقط اگر از قبل میدونستیم که قراره اینجا بیاییم با خودمون قفل میآوردیم که ما هم اثری از خودمون توی مسکو به جا بذاریم. شاید هم سرنوشت یه جوری رقم میخورد که ما نیمهی گمشدهی خودمون رو توی مسکو پیدا میکردیم. خدا رو چه دیدی؟
پل عشاق
عکس هنری پل عشاق!
کم کم هوا تاریک شده بود و ما به سمت میدون سرخ حرکت کردیم. که هم توی شهر پیادهروی کنیم و شب زیبای مسکو رو هم تجربه کنیم. کلا وقتی موبایل شارژ داشته باشه و اینترنت داشته باشید امکان نداره کسی گم بشه. از نظر امنیت هم که خیلی خوب بود خدا رو شکر. البته ما همیشه توی خیابونهای اصلی بودیم و پول زیادی هم همراهمون نمیبردیم ولی خلاصه از تهران بیشتر احساس امنیت میکردیم. وقتی به میدون سرخ رسیدیم احساس کردیم که خیلی حال و هواش با روز فرق داشت. یعنی به مراتب شبها، حس بهتری رو به آدم منتقل میکرد. یه نکتهای که برای من خیلی جالب بود این بود که توی محوطهای به این بزرگی حتی یک نیمکت یا جای نشستن تعبیه نشده بود. یعنی همیشه باید میایستادی یا راه میرفتی. شاید میخواستند که توریستها زود خسته بشن و میدون رو ترک کنند که ازدحام نشه شایدم میخواستند که آدمها به احترام این تاریخ همیشه پیروز و هنر و عظمت حاکم بر فضا، همیشه ایستاده باشند. یه تحلیلهای شبیه این هم برای اسم میدون سرخ Red Square هست که بعضیها میگن چون توی این مکان خون انسانهای زیادی ریخته شده یا به خاطر نماد حزب کمونیسم و پرچم شوروی سابق هست که اسم این محل میدون سرخ شده. البته خود کاخ کرملین و ساختمانهای اطرافش هم با آجرهای قرمز ساخته شده و بعضیها این رو دلیل نامگذاری اون میدونند که همشون اشتباه میکنند و در اصل red در زبان روسی به معنی زیبا هست و این میدون به زبان روسی میشه میدان زیبا و یا یه همیچین چیزی.
کاخ کرملین
کلیسای سنت واسیل
ما سرگرم عکس انداختن با تک تک زوایا و بخشهای میدون سرخ شدیم تا اون لحظات فوقالعاده رو ثبت کنیم. خلاصه به قدری عکس انداختیم که شارژ گوشیهامون دیگه به نزدیک مقدار بحرانی رسیده بود و ما هم حدود ساعت 10:30 به سمت هتل برگشتیم. اما حقیقتش کیفیت دوربینهامون خیلی بالا نبود و صحنه های ثبت شده آن چنان به دلمون نمینشست!
نکته1: حتما اگه قصد سفر به روسیه رو کردید اول از همه یه آیفونِ ترجیحا 7 به بعد بخرید بعد اقدام کنید یا یه همسفر آیفوندار پیدا کنید که پایهی عکس گرفتن باشه و هیچ جوره خسته نشه. (ما از این نظر ضعف داشت سفرمون)
نکته2: متروی مسکو هم تا خیلی دیروقت بازه (شاید هم شبانهروزی باشه) و همینطور پشت سر هم قطار میاد و میره، واسه همین اصلا مثل تهران نیست که برای رسیدن به مترو نیاز باشه بدوید که برای قطار بعدی که نیم ساعت بعده نگران باشید.
نکته3: جالبه که تقریبا اکثر ایستگاههای متروی مسکو هم هیچ نیمکت یا صندلی واسه نشستن نداره که البته دلیلش هم میتونه مدت زمان فوقالعاده کم واسه انتظار قطار بعدی باشه یا شاید هم دلایلی که برای نداشتن نیمکت توی میدون سرخ ذکر کردم.
نکته4: توی سکوها و محیط مترو من حتی یک سطل زباله هم ندیدم ولی در عین حال خیلی متروی تمیزی بود. اینکه میگن متروهای دیگه مثل متروی تهران تمیز نیست همهاش دروغه. همه پله برقیهاشون هم سالمه. تکتک ایستگاههاشون هم مثل یک گالری هنری و موزه هست. کلا حرف نداره دیگه. فقط میشه گفت که واگنهاشون از واگنهای متروی تهران قدیمیتر و پرسروصداتره فقط همین . در بقیه موارد با اختلاف فاحش بالاتر از ما هستند.
متروی مسکو
صبح جمعه حدود ساعت 8 از خواب بیدار شدیم. مقصد امروز صبحمون تپهی گنجشکها و دانشگاه مسکو بود. طبق معمول سوار مترو شدیم و توی ایستگاه Vorobyovy gory پیاده شدیم. تپهی گنجشکها کنار رودخانهی مسکو بود و بر فراز یک پارک جنگلی بود. بعضیها روی چمنهای کنار رودخانه و بر روی تختهایی که احتمالا شهرداری تعبیه کرده بود! مشغول آفتاب گرفتن بودند. ما طبق پیشزمینهای که از ایران با خودمون داشتیم؛ فکر میکردیم که برای استفاده از این تختها باید کرایه پرداخت کنیم ولی وقتی دیدیم چند تخت خالی هست و کسی هم که شکل تختبان (بر وزن پارکبان) اونجا حضور نداره، دلمون رو به دریا زدیم و رفتیم در کنار رودخانه دراز کشیدیم تا به خودمون تلقین کنیم که توی این سفر آنتالیا رو هم تجربه کردیم.
حمام آفتاب!
جادهای که کنار رودخانه بود مخصوص ورزش کردن بود. یک عده پیاده، بعضی در حال دویدن و بعضی با دوچرخه از آن عبور میکردند. دوچرخهی کرایهای هم موجود بود که ساعتی حدود 300 روبل (حدود 20هزار تومان) میشد ولی خب مسئولش اصلا انگلیسی متوجه نمیشد و ما هم متوجه نشدیم برای اطمینان نیاز هست پاسپورت رو به عنوان گرو بذاریم یا نه و کلا از دردسرش ترسیدیم که دوچرخه سواری در مسکو رو هم تجربه کنیم. به کمک جهتها از مسیری که به یکباره وارد جنگلی شبیه جنگلهای سبز کلاردشت بود، عبور کردیم تا به منظرهای که شهر کاملا در آن مشخص بود رسیدیم.
در مسیر تپه گنجشکها
یک سمت شهر بود و یک سمت برجها و آسمانخراشهای مسکو ولی چیزی که خیلی بیشتر نگاهها رو به خودش مجذوب میکرد، آسمان و ابرهای خوشگلی بود که واقعا در نوع خودش خیلی خاص بود. به قدری آسمان و ابرها در مسکو زیبا و حیرتانگیز هست که اگر هیچ جاذبهی دیگری هم در مسکو وجود نداشت به جز این ابرها، بازهم ارزشش رو داشت که برای دیدنش این 4000 کیلومتر رو طی کنیم.
ویوی مسکو از بالای تپه گنجشکها
شور و نشاط مردم بر روی تپه گنجشکها
جای بعدی که از اون نقطه خیلی جلب توجه میکرد، ساختمان دانشگاه مسکو بود که یکی از اون 7 ساختمان معروف مسکوست که معماری شبیه به هم دارند.
دانشگاه مسکو
ما دیدیم که که دو سال هست که از محیطهای آکادمیک دور بودیم، چقدر خوبه حالا که تا اینجا اومدیم بریم دانشگاه و دانشجوهای مسکو رو هم ببینیم؛ شاید تونستیم باهاشون تبادل اطلاعات کنیم و دانش خودمون رو با هم به اشتراک بذاریم. دانشگاه انتهای یک بلوار بود و ما به سمتش حرکت کردیم. هرچقدر که نزدیکتر میشدیم، منتظر بودیم که با ورودی، حراست، گیتِ چک کردن کارت دانشجویی یا همچین چیزایی مواجه بشیم ولی اصلا خبری از این پدیدهها نبود. ما هم همینجور جلو رفتیم و رفتیم و رفتیم و کلی هم عکس آکادمیک انداختیم تا رسیدیم به در ساختمان ولی خب دیگه بیشتر از اون رو جرات نکردیم بریم.
بعد از دیدن این قسمت از شهر رفتیم به سمت خیابون آربات که یک خیابون رنگارنگ و پرشور مثل خیابون استقلال استانبول بود. این خیابون مغازههای گرونی داشت و هر 50 متر یک سری جوون آهنگ میزدند و بقیه باهاشون همراهی میکردند. بعضی جاها هم بساط نقاشی و کارهای هنری پهن بود.
خیابان آربات
وقتی که یک بار این خیابون رو رفتیم و برگشتیم به سمت میدان سرخ حرکت کردیم که شبهاش رو نباید از دست داد. در بین مسیر هم مجسمهی یکی از مشاهیر ادبیات جهان، داستایوسکی رو دیدیم که روبروی کتابخانهی ملی مسکو منتظر ما نشسته بود.
مجسمه داستایوفسکی
روز شنبه رو به عنوان روز خرید مشخص کردیم. البته بیشتر، هدفمون خرید سوغاتی واسه خانواده بود وگرنه دیگه خوب فهمیده بودیم که چقدر همه چیز توی مسکو گرونه و پولمون (زورمون) نمیرسه برای خودمون چیزی بخریم. همونطور که حتما میدونید، معروفترین سوغاتی روسیه عروسکهای ماتروشکاست و طبق تحقیقاتی که از سفرنامههای لستسکند کرده بودیم، ارزونترین ماتروشکاها رو باید از بازارچه Izmailovo که نسبتا هم از مرکز شهر دور بود پیدا میکردیم. ایستگاه متروی Partizanskayaجایی بود که ما رو به اونجا میرسوند. وقتی که از مترو بالا اومدیم به صورت تصادفی و ناخواسته با یک مرکز خرید outlet به اسم AST Mall مواجه شدیم که برندهای پوما، آدیداس و ریبوک و یک سری برند روسی اونجا شعبه داشتند. قیمتهای اونجا حالا خیلی ارزونتر از ایران نبود ولی میشد جنس خوب و به صرفه توش پیدا کرد که البته ما طبق معمول فقط نگاه کردیم و دلمون نیومد که خرید کنیم. بعد به سمت بازار ماتروشکا رفتیم که هدف اصلی اومدنمون یه اونجا همین بود. اونجا خیلی شبیه بازار صنایع دستی توی شمال خودمون بود. همین جور که نگاه میکردیم، یکی از فروشندهها چیزی گفت که شبیه «بیا از من بخر بهت تخفیف خوبی میدم» بود. وقتی سمتش رفتم فهمیدم که فروشنده تاجیکه و فارسی رو تا حد زیادی متوجه میشه. بهش گفتیم که ما میریم یه دوری میزنیم و برمیگردیم. بعد از دیدن همهی مغازههاکه اکثرا ماتروشکا و کلاه پشمی و این جور چیزها میفروختند، سراغ همون مرد تاجیک رفتیم. 6 تا ماتروشکا ازش خریدیم ولی خب بیچارهاش کردیم و تا جایی که میشد ازش تخفیف گرفتیم. همونطور که قبلا هم اشاره کردم، هرجا که توی روسیه (به خصوص مسکو) تاجیک پیدا کردید، دو دستی بهش بچسبید و هرچی سوال ازش دارید بپرسید و باهاش حرف بزنید و معاشرت کنید. کلا هم آدمهای خوبی هستند. اگر از حدود قیمت ماتروشکا بگم، یه ماتروشکای قابل قبول از 500 روبل شروع میشه و تا 10 الی 15 هزار روبل هم میرفت. (البته به ظاهرش اصلا این قیمتها نمیارزه و سعی کنید هرجور شده تخفیف بگیرید.) قیمتگذاریش هم به دو عامل بستگی داره.
- تعداد ماتروشکاهایی که داخل هم قرار میگیرند
- طرح کار دستی که روی هرکدوم انجام شده که هرچه ریزهکاری بیشتری داشته باشه، قیمتش طبیعتا بالاتر میره
ماتروشکا
این بخش، فاز اول پروژهی خرید در مسکو بود که به صورت economy برگزار شد. فاز بعدی به صورت luxury با رفتن به مرکز خرید AVIA PARK کلید خورد. پاساژی که طبق اطلاعاتی که سرچ کردیم، برگترین مرکز خرید اروپا بود. چون وقتمون محدود بود، دیدیم بهترین کار اینه که یک مرکز خرید خوب رو سر حوصله و با آرامش ببینیم. برای رفتن به آویاپارک باید با مترو به ایستگاه Dinamo میرفتیم و بعدش پیاده یک مسیر حدود نیم ساعتی رو میرفتیم. وقتی که از مترو بالا اومدیم، با توجه به اینکه بسته اینترنتیمون هم تموم شده بود یک مقداری گیج شدیم که کدوم سمت باید بریم. از یک جمع چند نفره مسیر و طریقهی رفتن به آویاپارک رو پرسیدیم و مطابق انتظارمون، اونا انگلیسی بلد نبودن، دیدیم که یکیشون داره توی گوشی آیفوناش یه جملاتی رو میگه. اول نگران شدیم که نکنه داره واسه ما تاکسی دربست میگیره بعد که یه متن انگلیسی رو نشونمون داد، فهمیدیم که از نسخهی صوتی گوگل ترنسلیت داشت استفاده میکرد. معلوم شد همونجا اتوبوسهایی هستند که به صورت رایگان افراد رو به آویاپارک میرسونند و برعکس. این اتفاق جالب و اتوبوس مجانی باعث شد خوشحال و خندان از این کشف بزرگ، سوار اتوبوس مخصوص بشیم و بریم به سمت آویاپارک.
نکته: واقعا این گونه تجربه هاست که سفر رو خیلی خاطرهانگیز میکنه. تجربیاتی که در سفرهایی با تور کمتر پیش میاد. اینکه بری توی بطن مردم و با تموم وجود حسشون کنی، خیلی لذت بخشه.
آویاپارک یک مرکز خرید خیلی بزرگ و شیک بود که وسطش یک آکواریوم عمودی بود.
مرکز خرید آویاپارک
خیلی جای لوکس و قشنگی بود و انواع و اقسام برندها حاضر بودند. از پوشاک بچه و بزرگسال گرفته تا لوازم خونه و محصولات صوتی تصویری و لوازم خانگی و خلاصه همه چیز. در کل همونطور که حدس میزدیم، همهچیز نسبتا گرون بود ولی خب دوستم حتما باید برای یک سری از اقوامش سوغاتی میخرید و مجبور شدیم یک استراتژی برای خرید انتخاب کنیم. به این ترتیب که اول همه فروشگاهها رو به صورت گذری ببینیم و اونایی که مدنظرمون بود رو نشون کنیم، بعد با بررسی بیشتر و مقایسهی قیمتها، مقرون به صرفهترین حالتِ خرید سوغاتی رو انجام بدیم. که البته به چنج کردن پول هم نیاز پیدا کردیم که همونجا صرافی هم داشت و انصافا نرخشون هم خوب بود. فقط یه چیزی عجیب بود که از بعضی توریستهایی که توی صف جلوی ما بودند پاسپورت میخواستند ولی خب خداروشکر به ما چیزی نگفتند چون همراهمون هم نبود.
نکته: اینجا جا داره که توصیه کنم حتما مثل ما شنبه یا یکشنبه رو برای خرید انتخاب کنید که مراکز خرید شلوغتر هستند تا با آدمهای بیشتری مواجه بشید. البته شاید این توصیه برای هرکسی مناسب نباشه.
بعد از کلی گشتن و مقایسه، بالاخره خریدها رو انجام دادیم. با خستگی و گرسنگی شدید رفتیم که فودکورت لاکشری رو هم تجربه کنیم.
نکته: توی سن پترزبورگ اگر از کینگ برگر خرید کنید میتونید یک نوشابه بخرید و هرچند بار که دوست داشتید لیوانتون رو پر کنید ولی توی مسکو از این خبرها نیست. پس قدر سن پترزبورگ رو بدونید!
نکته: کلا توی روسیه نوشابه خیلی گرونتر از ایرانه. نمیدونم دلیلش اینه که جلوی مصرف بیش از حد و چاقی و مرض قند رو بگیرن یا اینکه نوشابههای ایران نوشابه نیست. به هر حال بازم قدر ایران رو بدونید.
بعد از اینکه کارمون توی آویاپارک تموم شد، به سمت هتل رفتیم که یک استراحت مختصر کنیم و خریدها رو بذاریم و به سمت میدون سرخ حرکت کنیم که از حال و هوای آخرین شبی که در مسکو بودیم که مصادف با شب یکشنبه هم بود، استفاده کنیم.
نکته: تاریخ سفرتون رو طوری تنظیم کنید دوتا شبِ یکشنبه (شب جمعه خودمون) روسیه باشید.
صبح روز یکشنبه آخرین روز از سفر 11 روزهی ما بود. ساک و وسایلمون رو بستیم، دوش آخر رو گرفتیم وآماده شدیم که اتاق رو تحویل بدیم. ما میتونستیم که تا ساعت 1 از اتاق استفاده کنیم ولی حساب کردیم که اگه زودتر اتاق رو تحویل بدیم، بهتر میتونیم از زمان باقی مانده استفاده کنیم. (ساعت پرواز برگشت 9 شب بود) ساعت 11 check out کردیم، ساکها رو به قسمت انبار تحویل دادیم و رفتیم که تا ساعت 4 جاهای ندیده رو ببینیم. اول میخواستیم کاخ کرملین رو ببینیم که چون صف بلیط فروشی اون به شدت شلوغ بود، از خیرش گذشتیم و ما به جای دیدن کاخ کرملین، وداع غم انگیزی با میدان سرخ داشتیم.
میدان سرخ
مقصد بعدی Gorky Park بود. وقتی که وارد ایستگاه مترو شدیم، یک سرباز جلوی ما رو گرفت و میخواست پاسپورت ما رو چک کنه. ما هم که بارهامون رو تحویل هتل داده بودیم، همهی پولها و پاسپورتمون رو همراه خودمون آورد بودیم. یعنی در مسکو فقط یک بار پاسپورتمون همراهمون بود و همون یک بار هم به ما گیر دادند!. البته نکتهی عجیب و جالب این بود که فقط صفحهی اول پاسپورت رو نگاه کرد و مدام عکس و صورت ما رو بررسی میکرد و اصلا کاری به ویزا و تاریخ ورود و خروج ما و اعتبار ویزا نکرد.
نکته: همیشه پاسپورتتون رو هرجا که رفتید با خودتون ببرید چون شاید مثل ما خوش شانس نباشید.
Gorky Park که نزدیک ایستگاه متروی Oktyabrskaya بود، یک پارک خیلی بزرگ بود که البته ما فرصت نکردیم تمام بخشهاش رو ببینیم. تو قسمتی از این پارک وسایلی برای آزمایش علمی دروس شیمی، فیزیک و ... قرار داده بودند که دانشآموزای زیادی دور این دستگاهها جمع شده بودند و به توضیحات متصدی دستگاه گوش میدادند.
آزمایش فیزیک
آزمایش شیمی
سردر پارک گورکی
گویا اون روز یک همایش دوچرخه سواری هم بود و همه جوونهای دوچرخه سوار توی خیابون اومده بودند و یک مسیر خاصی رو همراه با بادکنک رکاب میزدند. دقیقا مثل سنپترزبورگ که شاهد همایش اسکیت بازها بودیم، هفتهی بعد تجمع دوچرخهسوارها رو شاهد بودیم. دلیل اینکه مدارک ما رو چک کردند هم به احتمال زیاد همین رویداد و نگرانی از انجام یک عملیات تروریستی میتونست باشه. بعد از اینکه چند ساعت رو در این پارک بودیم و ناهار خوردیم به سمت هتل رفتیم تا برای رفتن به فرودگاه آماده شویم.
رکابزنان مسکو
بارها رو که تحویل گرفتیم در لابی هتل نشستیم و چون هنوز اکانت اتصال به اینترنت ما غیر فعال نشده بود با استفاده از اینترنت هتل سعی کردیم یک اوبر به مقصد فرودگاه بگیریم (با قیمت 900 روبل حدود 60 هزارتومان) که اگر اینترنت نداشتیم ناچار بودیم از تاکسی هتل برای رفتن به فرودگاه استفاده کنیم (با قیمت 2000 روبل حدود 140 هزارتومان) .
نکته: بستهی اینترنت سیمکارت ما در دو روز آخر تمام شده بود و ما این دو روز، فقط از اینترنت هتل استفاده کردیم. که این هم از ریسکهایی بود که انجام دادیم. از همان روز اول با توجه به قیمت سیمکارت باید دو سیمکارت میخریدیم که هم مصرفمان را پوشش دهد هم اگر اتفاق غیرمنتظرهای افتاد و یا یکی از ما گم شد مشکلی در برقراری ارتباط با هم نداشته باشیم.
ما که ترافیک عصر مسکو رو درنظر گرفته بودیم با خیال راحت از اینکه به موقع به فرودگاه میرسیم سوار تاکسی اوبر شدیم و به سمت فرودگاه حرکت کردیم. راننده ما یک جوان 25 ساله تاجیک بود که حسابداری خوانده بود. کمی که گذشت از او درخواست آهنگ ایرانی کردیم و در کمال تعجب فهمیدیم که از طرفداران پروپاقرص بنیامین است و فول آلبوم آهنگهای بنیامین را در ماشین خود دارد. (شاید با اطمینان بشه گفت که در ایران کسی همهی آهنگهای بنیامین را نداره!)
نکته: ما باید به ترمینال F فرودگاه Sheremetyevo میرفتیم ولی در ابتدا که مقصدمان را در اوبر تعیین کردیم، ترمینال را مشخص نکردیم و راننده هم کاملا با توجه به نقشهی اوبر و مسیری که برایش مشخص میکرد حرکت میکرد و به حرفهای ما مبنی بر اینکه ترمینال ما از یک خروجی دیگر است توجهی نکرد و در نهایت یک بار کامل کل فرودگاه رو دور زد. پس اگر از اوبر استفاده کردید حتما ترمینال مورد نظرتان را از همان ابتدا در نقشه مشخص کنید.
وقتی که به فرودگاه رسیدیم از کیوسکهای هواپیمایی ایرفلوت کارت پرواز رو گرفتیم و بدون صف بارمون رو تحویل دادیم.
نکته: ما به صورت اینترنتی فرآیند check in پرواز را انجام داده بودیم و چون یک لاین مخصوص افرادی بود که اینترنتی check in کرده بودند، این بخش را بدون صف طی کردیم. البته ناگفته نماند که در روز قبل، با توجه به تجربهای که از پرواز رفت به دست آورده بودیم، در سایت شرک ایرفلوت وعده غذاییمون تو هواپیما رو هم به صورت غذای حلال انتخاب کرده بودیم تا این مورد را هم تجربه کرده باشیم.
صف بررسی امنیتی پرواز خیلی شلوغ بود و دلیل اصلی آن هم چینیهایی بودند که حرف ماموران را متوجه نمیشدند و مدام بوق دستگاهها رو به صدا در میآوردند. در سالن ترانزیت همانطور که انتظار میرفت همهی خوراکی ها و یا اجناسی که میشد به عنوان سوغاتی به تهران برد، گران بود، تنها چیزی که میشد گفت قیمت مناسبی داشت عطر و ادکلن بود و به نظر میرسید که خرید ادکلن (با توجه به اینکه با خیال راحت از اصالت آن مطمئن بودیم) کار عاقلانهای باشد.
بعد از اندکی خرید در سالن ترانزیت، منتظر ماندیم که گیت ما باز شود و مسافرگیری شروع شود تا سوار هواپیما شویم و به تهران بازگردیم و اینگونه بود که این سفر خاطره انگیز برای ما به پایان رسید.
من و دوستم این سفرنامه رو با عشق برای شما نوشتیم و هدف اصلیمان اشتراک تجربههای زیبایی بود که در این سفر برایمان به یادگار ماند. امیدوارم که تا انتهای آن را خوانده باشید و تونسته باشه که حتی در حد یک جمله برای شما آموزنده باشه. همچنین کاستی هایی که از نظر ادبی و نگارشی داشت رو ببخشید.
پ.ن: برای دوستان علاقهمند، جزییات هزینه هامون در تصویر زیر قابل مشاهده است.