با سلام خدمت همه دوستان لست سکندی عزیز.
امیدوارم سفرنامه ای که برایتان نگارش کرده ام مفید و مثمر ثمر واقع شود. این اولین تجربه من در سفرنامه نویسی است از این رو خطاها و اشکالات احتمالی من رو به دیده بخشش ببینید. همین که تنها یک هموطنم بتونه از سفرنامه من استفاده کنه قطعا من به هدفم رسیدم♥
همه ما میدونیم که سفر کردن دید انسان رو باز می کنه و یاد میده به آدم که خودش رو با مردمانی از یک دیار دیگه برای مدت زمانی هر چند کوتاه وفق بده و با رسوم اونها تا حدودی آشنا بشه که خب اگر مقصد سفر جایی خارج از مرزهای وطنی باشه آشنایی نسبی با فرهنگ اون کشور رو هم به همراه خودش داره، از این روست که در ادبیات فارسی واژه «جهاندیده» یعنی کسی که دانسته های بسیار از گردش در نقاط دیگر به دست آورده است.
مردی که سفر کرد پسندیده شود خاک قدمش سرمه ی هر دیده شود
پاکیزه تر از آب نباشد چیزی یک جا که کند مقام گندیده شود
من سعی میکنم حتی الامکان سفرنامه رو خلاصه بنویسم و سوالهای احتمالی عزیزان رو در پرسش و پاسخ جوابگو باشم. خب بریم سراغ بخش اول هر سفری یعنی همون برنامه ریزی برای سفر!
برنامه ریزی برای سفر
حدود اواسط فروردین 96 بود که من و همسرم تصمیم گرفتیم برای تیرماه به یه مسافرت برون کشوری بریم! چهار تا مقصد رو مدنظر داشتیم روی هر جایی که با هم به توافق میرسیدیم دو-سه روز کامل دوتایی وقت میذاشتیم جاهای دیدنی و گردشگری و هزینه ها رو در میاوردیم و برنامه ریزی میکردیم اما هر کدوم به دلیلی قانع کننده برای جفتمون کنسل میشد و این اتفاق برای هر چهارتا تا مقصد ما افتاد!!! مدیونید فکر کنید دوتاشون بابت مشکلات اقتصادیمون کنسل شدن یعنی بررسی میکردیم میدیدیم اگه بخوایم با اون بودجه ای که داریم به اون سفر بریم نمیتونیم راحت پول خرج کنیم و شاید خیلی بهمون خوش نگذره رو همین حساب کلا قیدشو زدیم و موکولشون کردیم به آینده. در هر صورت فکر میکنم بتونین چهره ما رو بعد از هر کنسلی تصور کنین... تصمیم گرفتیم با توجه به شرایطی که توش قرار داشتیم قید سفر خارجی رو فعلا بزنیم و برنامه رو برای پاییز و زمستون در نظر بگیریم. اما خب مگه پیامهای وسوسه کننده تبلیغاتی آژانسهای مسافرتی میذاشتن؟!
حدود ظهر روز 31 خردادماه، سرکار بودم و تو زمان استراحتم باز یه پیام تبلیغاتی هیجان انگیز از یه آژانس مسافرتی اومد واسم که همون بهونه شد و من رو کشوند تو سایت لست سکند و جستجوی تور و بلیط و غرق شدن در سایت به مدت 2 ساعت!!! (خداوند من را ببخشاید!!!!!!) گفتم که ما تو برنامه ریزیهای قبلیمون رو چهار تا مقصد مختلف تمرکز داشتیم که هیچ کدومشون ارمنستان نبود اما دیدم ارمنستان چقدررر خوب بوده (چه از نظر جذابیت و جاهای دیدنی و چه از نظر اقتصادی!) و ما ندیده بودیمش! خلاصه طی تماسی تلفنی با همسرم و مشورت کردن و هماهنگی با آژانس بلیطمون رو همون روز تهیه کردیم.
بلیط رفت و برگشت تهران-ایروان؛ هواپیمایی ماهان «چهارشنبه 7صبح رفت» «دوشنبه 15:15دقیقه برگشت» نفری 930 هزار تومان.
همه اینها در فاصله زمانی 6 ساعت پس از دریافت اون پیام تبلیغاتی بود! شاید فکر کنین تصمیمون هیجانی بوده و حق هم با شما باشه اما خب امروز واقعا از این تصمیم هیجانیمون بسی خرسندیم.
بعد از گرفتن بلیطمون به جستجوی هتل در سایتهای Booking و TripAdvisor پرداختیم. که در نهایت بعد از چند روز جستجو هتلی سه ستاره به نام «کامفورت هاوس هتل» رو رزرو کردیم و امیدوار بودیم که بعنوان اولین تجربه سفر خارجی بدون تور پشیمون نشیم. در ادامه در مورد معایب و محاسن هتل بیشتر واستون خواهم گفت. هزینه هتل برای پنج شب با احتساب صبحانه و مالیات 85 هزار درام شد.
بلیط و هتل گرفته شده بود و منتظر روز سفر بودیم تا بتونیم یه استراحت درست و حسابی بعد از یه برهه فشرده کاری داشته باشیم...
روز اول. چهارشنبه. 28 مرداد (19 جولای).
«پرواز ساعت 8 صبح- چکاین هتل-کلیسای مادر- نورث اونیو- میدان جمهوری»
ساعت حدود 3:15 بامداد بود که با استفاده از اپلیکیشن تپسی یه ماشین گرفتیم و راهی فرودگاه امام خمینی (ره) شدیم. بعد از حدود 40 دقیقه به ورودی فرودگاه رسیدیم اما مسیری که از ورودی پل فرودگاه تا جلوی درب ورودی که مسافرین پیاده میشدن ترافیکی نسبتا سنگین بود! مسیر 1 دقیقه ای رو حدود 20 الی 25 دقیقه همون قسمت تو ترافیک موندیم! خاطرمون جمع بود که وقت زیاد داریم وگرنه مجبور میشدیم مثل برخی از مسافرین اون قسمت از راه رو پیاده و چمدون به دست راهی شیم.
بعد از تحویل چمدونهامون و دریافت کارت پرواز و پس از ایستادن در صف طولانی جهت ورود به سالن ترانزیت به شعبه بانک سامان در طبقه پایین جهت دریافت ارز مسافرتی مراجعه کردیم.
بعد از صرف صبحانه ای مختصر در سالن ترانزیت با یک ساعت تاخیر سوار هواپیما شدیم و سفرمون به مقصد ایروان آغاز شد.
*** صبحانه هواپیما***
پروازمون کاملا آروم بود اما متاسفانه پسر بچه ای تو هواپیما بود که از اول تا آخر پرواز مدام جیغغغغ میکشید و یک حتی یک لحظه هم آروم نگرفت. همه مسافرین از صدای گریه کودک کلافه شده بودن و از دست مادر کودک که هییییچ اقدامی در جهت آروم کردن اون نمیکرد ناراحت و عصبی بودن مخصوصا اینکه کسی هم از شب قبل خواب کاملی نداشت. هر چند که مهمانداران هواپیما خیلی سعی در آروم کردن کودک داشتن اما فایده ای نداشت و در نهایت تنها کاری که تونستن انجام بدن این بود که از تمام مسافرین عذرخواهی کنند. خلاصه با سردردی عجیب که حاصل دسترنج کودک بود از هواپیما پیاده شدیم؛ چمدونها رو تحویل گرفتیم و یک سیم کارت ویواسل 2000 درامی که شامل 50 دقیقه مکالمه و 2 گیگابایت اینترنت بود تهیه کردیم.
سیم کارت رو فعال کردیم و با استفاده از اپلیکیشن یاندکس که شبیه اسنپ و تپسی خودمون هست یه ماشین با قیمت 1500 درام گرفتیم و راهی هتل شدیم.
این نکته رو بگم ، هتل بابت ترنسفر رفت 6000 درام و برگشت 6000 درام بیشتر میخواست که ما تو ایران چک کردیم دیدیم یاندکس برامون ارزونتر در میاد رو همین حساب ایمیل زدیم به هتل و گفتیم ترنسفر نمیخوایم. 6000 درام کجا و 1500 درام کجا!
*** فرودگاه ایروان ***
در هوایی داغ و سوزان سوار ماشین و راهی هتل شدیم. تو چندتا سفرنامه های دوستان از آرومی و فرهنگ بسیار بالای رانندگی در ایروان خونده بودم اما واقعیت اینه که ما چنین آرامش و فرهنگی رو ندیدیم. یعنی حداقل تو فاصله زمانی ای که ما اونجا بودیم این بعد فرهنگیشون رو به ما نشون ندادن! برای مثال تو راه فرودگاه به هتل من 2 بار سبقت غیرمجاز و سرعت نابجا از راننده مشاهده کردم و البته در ادامه سفرمون هم مواردی رو دیدم که خب به نظرم تعریف برخی دوستان در این مورد مبالغه آمیز بود.
ساعت حدود 12 بود که به هتل رسیدیم کارهای چک این هتل در کمتر از 10 دقیقه صورت گرفت. رسپشن هتل تورهایی رو به ما پیشنهاد داد که به صورت 2 نفره هم میشد برامون برگزار کنن اما چون قیمتش خیلی بالا بود ما هیچ کدومشون رو انتخاب نکردیم.
*** موقعیت نسبی هتل در اپلیکیشن یاندکس***
بعد از کمی استراحت تصمیم گرفتیم به توصیه دوستم (که قبل از سفر اتفاقی فهمیدم اخیرا از ارمنستان برگشته) برای ناهار به لانچ هوس برویم. که البته در راه رستوران کمی از دلارهامونو در فروشگاه ساس چنج کردیم.
***نمونه ای از رسید چنج دلار به درام***
دو تا برگر به همراه نوشیدنی و سالاد سزار سفارش دادیم که انصافا لذیذ بودن و برای دو تا آدم گرسنه و خسته تو اون لحظه بهتر از اون غذا تو دنیا غذایی وجود نداشت :))
***فاصله رستوران لانچ هاوس از هتل*
***غذا در لانچ هاوس ***
بعد از ناهار به هتل برگشتیم تا استراحت کنیم. ساعت حدود 3 بود که به هتل رسیدیم و حوالی ساعت 8 بود که بعد از استراحت کافی از خیابان ابوویان که یه خیابون با هتل ما فاصله داشت به سمت کلیسای مادر، نورث اونیو و میدان جمهوری راهی شدیم. تو راه بستنی خریدیم که تو اون گرمای هوا بسیار چسبید(500 درام).
***موقعیت کلیسا، نورث اونیو و میدان جمهوری نسبت به هتل ما*
*** بستنی خیابون ابوویان***
ابتدا به کلیسای مادر رسیدیم که البته درب ورودیش اون موقع غروب بسته بود و تنها محوطه بیرونی اون قابل رویت بود. کمی عکاسی کردیم و به راهمون ادامه دادیم تا رسیدیم به ابتدای خیابان نورث اونیو. هوا برخلاف ظهر که خیلی گرم بود بسیار خنک شده بود و باد مطبوعی میوزید. در خیابان نورث اونیو گروههای موسیقی مختلفی اجرا داشتند و برخی از عابرین هم با رقص محلی اونها رو همراهی میکردند. فضای بسیار شاد و فرح بخشی بود و آدم دوست داشت ساعتها اونجا بشینه و از اون همه انرژی مثبتی که اونجا در جریان بود نهایت استفاده رو ببره.
بعد از کمی گوش دادن به موسیقی و لذت بردن از اجرا و جشن و پایکوبی از آنجا راهی میدان جمهوری شدیم و به تماشای رقص زیبای فواره ها نشستیم. دور میدون دیدن اون حجم از هموطنانمون بسیار جالب بود و احساس میکردیم به یه شهر داخلی سفر کردیم و از این جهت اصلا احساس غربت نداشتیم.
*** فواره های میدان جمهوری***
بعد از اینکه چند قطعه زیبا رو همراه با رقص فواره ها گوش کردیم و لذت بردیم برای صرف شام به یک رستوران ایتالیایی رفتیم که اینم دوستم معرفی کرده بود اما غذاش مورد پسند واقع نشد مخصوصا غذای همسرم اصلا خوب نبود و به نظرم اصلا نرید اونجا. البته همونجا از طریق تلگرام مراتب اعتراضمو به حضور دوستم رسوندم. 2 تا پنه با نوشیدنی سفارش دادیم حدود 9800 درام شد.
*** شام رستوران ایتالیایی***
*** رستوران ایتالیایی***
بعد از شام مجددا به میدان جمهوری رفتیم و ساعاتی رو اونجا گذروندیم و از انرژیهای مثبتی که اونجا بود نهایت استفاده رو بردیم.
دلال های زیادی اونجا بودن که تورهای مختلفی رو برای مسافرین برگزار میکردن که خب قیمت بعضی هاشون مناسب بود. ما چون تصمیم داشتیم برای مقاصد خارج شهر خودمون ماشین در اختیار بگیریم و برای مقاصد داخل شهر از یاندکس استفاده کنیم از هیچ کدوم از این تورها خرید نکردیم.
تصمیم گرفتیم پیاده از سمت خیابان ابوویان به هتل برگردیم. در راه برگشت از فروشگاه ساس کمی میوه و تنقلات خریدیم و حدود ساعت 2 شب بود که به هتل رسیدیم.
هزینه ها:
تپسی: 30 هزار تومان.
تاکسی از فرودگاه: 1500 درام.
ناهار: 5200 درام.
بستنی:500 درام.
شام: 9800درام.
+خرید از ساس
روز دوم. پنج شنبه. 29 مرداد (20 جولای).
«دریاچه سوان- دره گلها- اپرا»
امروز بعد از صرف صبحانه با استفاده از اپلیکشن یاندکس یک تاکسی برای 10 ساعت در اختیار گرفتیم. البته نه اینکه بخوایم تو اپلیکیشن مشخص کنیم میخوایم بریم سوان. چون سوان خارج شهر بود اصلا نمیشد تو اپلیکیشن به عنوان مقصد انتخابش کنیم. اینکار رو کردیم که اول به مقصد میدان جمهوری رزرو کردیم ماشین رو (چون میدونستیم از اونجا خیلیها هستن که به صورت دربست ماشینشون رو در اختیار میذارن) همون اول که سوار ماشین شدیم قبل از اینکه حرکت کنه گفتیم اگه حاضر باشه ما رو ببره سوان میتونیم با خودش بریم که خوشبختانه با همون ماشین به توافق رسیدیم و ساعت حدود 11 بود که راهی دریاچه سوان شدیم. راننده ماشین که اسمش میکائیل بود بسیار مرد مهربان و خونگرمی بود و در راه اینقدر در مورد مسائل مختلف به گرمی صحبت کرد که اصلا متوجه گذر زمان نشدیم تا اینکه به دریاچه سوان رسیدیم.
میکائیل اول از همه ما رو به یک پلاژ عمومی برد و گفت اینجا پلاژش رایگانه و میتونید از فضا لذت ببرید. من راستش کمی تو ذوقم خورد و گفتم نه ما رو ببر به پلاژ تر و تمیزتر و با پرستیژتر! هر چقدر اصرار کرد که باور کنید همینجا خوبه و اینا من قبول نکردم.
*** ورودی پلاژ اول***
ما رو به پلاژ دومی برد که برخلاف اینکه ورودی داشت ولی واقعا فرقی با اولی نداشت بنابراین بازم گفتم نه ما رو ببر یه جای دیگه اونم گفت ای به چشم. ما رو برد به پلاژ سومی که اونم خصوصی بود و کاملا تمیز بود گفت اینجا نفری حدود 1500 درام ورودیش هستش که ما گفتیم قبوله اما یهو دیدیم ای داد و بیداد کیفی که توش وسایل شنای همسرخان رو گذاشته بودیم رو تو هتل جا گذاشتیم. از راننده خواهش کردیم ما رو ببره از همون حاشیه جاده که مثه شمال خودمون یه عده بساط پهن کرده بودن و وسایل و ملزومات شنا رو میفروختن خرید مایحتاج انجام بدیم که قبول نکرد و گفت عمرا نمیذارم از اینا که 3-4 برابر قیمت واقعی جنساشونو میفروشن خرید کنین! گفتیم خب اینهمه راه اومدیم نمیشه که شنا نکنیم :( گفت بذارید میبرمتون از یه جا به قیمت واقعی خرید کنین! ما رو برد یه فروشگاهی داخل شهر سوان و واقعا با یک سوم قیمت حاشیه جاده خریدمون رو انجام دادیم. از فروشگاه اومدیم بیرون ازمون پرسید لابد ناهار هم میخواین اینجا ایشخان بخورید آره؟ وقتی گفتیم بله گفت نه من نمیذارم! باور کنید گفت نمیذارم! گفت اینجا ماهی رو یا درست طبخ نمیکنن یا اگه هم درست طبخ کنن گرونتر از داخل شهر باهاتون حساب میکنن گفتیم خب ما میخوایم حتما ایشخان رو تست کنیم و دوستمون اینجا ایشخان خورده و کاملا راضی بوده گفت باشه تست کنید اما نه اینجا برید داخل شهر گفتیم خب ناهار چیکار کنیم ؟! گفت اون با من. همینجور داشتیم باهاش چونه میزدیم که ما میخوایم ایشخان بخوریم و اینا که دیدیم جلوی یک سوپر مارکت نسبتا بزرگ نگه داشت گفت برید از اینجا یه چی بخرید بخورید شب که داخل شهر میرید اونوقت یه شام مفصل بخورید. من و همسرم هم با حالتی سورپرایزانه از این پیشنهاد دهنمون باز مونده بود و البته خندمون هم گرفته بود مثه دوتا بچه خوب حرفشو گوش کردیم. میکائیل و همسرم رفتن داخل سوپر و با کمی گوجه و خیار و سوسیس و نون و کمی خرت و پرت برگشتن. من به همسرم گفتم لااقل یه چی بهتر میگرفتید گفت میکائیل گفته همینا خوبه و کلی میچسبه بهتون و نذاشته چیز دیگه ای بردارم :) خلاصه که میکائیل ناهار ما رو 180 درجه تغییر داد اما خب چون بسیار مرد خوب و مهربانی بود ما هم از تصمیم گیریهاش ناراحت نمیشدیم و با روی باز میپذیرفتیم. به میکائیل و همسرم گفتم به به عجب ایشخانی!!! کلی سه تایی خندیدیم میکائیل میگفت مطمئن باشین از خوردن همین سوسیس کلی لذت میبرید که البته واقعا هم لذت بردیم. بالاخره بعد از اینهمه فراز و نشیب، شاد و خرم راهی پلاژ سومی که دیده بودیم شدیم.
*** پلاژ سوم (فکر میکنم اینجا هتل بود اما مطمئن نیستم)***
این رو هم اضافه کنم که همسرم به میکائیل گفت ورودی پلاژت رو من میدم تو هم با ما همراه شو (قبلش میکائیل گفته بود تو ماشین منتظرتون میمونم) که میکائیل هم پذیرفت و همراه ما از اون فروشگاه واسه خودش مایو خرید. به پلاژ سوم که رسیدیم گفتن ورودی نفری 3000 درام. میکائیل عصبانی شد و باهاشون چونه زد که چرا گرون کردید و از این حرفها که فایده ای نداشت و مامورش گفت نمیتونم کمتر از 3000 تا بگیرم. میکائیل گفت من نمیام هرچقدر همسرم اصرار کرد گفت نه 3000 تا زیاده (منظورش این بود که پول زوره!) من نمیام همسرم گفت ما نمیتونیم بریم تو بمونی تو ماشین اما قبول نکرد که نکرد.
خلاصه اون ما رو راضی کرد برگردیم همون پلاژ اول تا همراهمون باشه! من و همسرم خندمون گرفته بود که میکائیل اینطوری سکاندار برنامه هامون شده بود اما خب در کل ما هم باهاش احساس راحتی داشتیم و مثه یه دوست قدیمی سه تایی باهم خوش بودیم.
بعد از اینهمه کش و قوس؛ شاد و خرم بالاخره رفتیم پلاژ اول اماااا نگم براتون که آب دریاچه سرررررد سرررررد بود و من و همسرم اولین واکنشمون این بود که زدیم زیر خنده و به هر آنچه که تو یه ساعت اخیر بهمون گذشت تا به پلاژ برسیم و آبی به تن (تنی به آب؟!) بزنیم خندیدیم. در همین حین دیدیم میکائیل رفت وسط آب و به آبتنی و کیفور شدن پرداخت. من و همسرم واقعا نمیتونستیم بیشتر از زانو وارد آب بشیم. ما نمیتونستیم بفهمیم میکائیل چه جوری اون سرما رو میتونه تحمل کنه و متقابلا میکائیل نمیتونست بفهمه ما چرا نمیتونیم وارد آب بشیم! حدود نیم ساعتی همسرم تلاش کرد تا بتونه خودش رو تو آب غوطه ور کنه اما نتونست که نتونست. بعد از حدود یک ساعت آبتنی میکائیل خان که گرسنه شده بود تصمیم گرفتیم ناهار بخوریم. انصافا هم ناهار در عین سادگی خیلییییی بهمون چسبید.
*** ناهار کنار دریاچه سوان. نفری یک پرس :))))) ***
بعد از ناهار مجدد میکائیل رفت شنا و همسرم همچنان در تلاش بود که بتونه کمی بیشتر از زانو بره داخل آب که متاسفانه تلاشهاش نتیجه نداد همسرم هم مثه من تسلیم شد و همراه من به نظاره دریاچه و مردمانی که خیلی ریلکس تو اون آب یخ! شنا میکردن نشست. بعد از حدود 40 دقیقه میکائیل که از شنا برگشت بازدید دریاچه سوان به اسم ما به کام میکائیل به پایان رسید. طبق برنامه سه تایی راهی دره گلها شدیم بعد از حدود 20 دقیقه به ساخکادزور رسیدیم. من هر چقدر از زیبایی اونجا بگم کم گفتم. تله سیژ اونجا یکی از بهترین تجربه های این سفر بود واسه ما.
*** تله سیژ دره گلها***
سوار تله سیژ که بودیم موسیقی ملایمی پخش میشد و باد ملایمی میوزید. حدود 10 دقیقه مسیر رفتن طول کشید. اون بالا که پیاده میشدیم میتونستیم هر چقدر که میخوایم بمونیم و بعدش برگردیم ما حدود 20 دقیقه ای اونجا توقف داشتیم و برگشتیم پایین. هوا، منظره، موسیقی، همه چی عاااالی بود و شاعرانه.
*** آبخوری دره گلها***
آبی که آبخوریهای اینجا داشت بهترین آبی بود که تو ارمنستان خوردیم. شیرین و گوارا و سبک!
نزدیک تله سیژ حدود 5 دقیقه راه با ماشین به کلیسای کیچاریس رفتیم و از اونجا هم بازدید کردیم. داخل کلیسا روی میزهای مختلف حدود 100 تا شمع روشن کرده بودن و فضای زیبایی به همراه نور شمعها ایجاد شده بود. در مجموع دو ساعتی در ساخکادزور بودیم و به سمت ایروان راهی شدیم.
*** کلیسای کیچاریس ساخکادزور***
ساعت حدودا 7 بود رسیدیم هتل و از میکائیل خداحافظی کردیم . روز بسیار خوبی داشتیم و از اینکه دوست خوبی هم مثه میکائیل پیدا کرده بودیم خرسند بودیم. کمی در هتل استراحت کردیم و پس از صرف چای ساعت 8:30 بود که از هتل به مقصد اپرا خارج شدیم. کافه های شلوغ اطراف اپرا به همراه رقص و پایکوبیهایی که در اون حوالی بود برای خوب شدن حال هر آدمی کافی بود.
***سالن اپرا***
اجراهای موسیقی مختلف رو تماشا کردیم و لذت بردیم و برای صرف شام به شاورمای ایروان رفتیم.
***فاصله هتل تا شاورمای ایروان***
*** شاورمای ایروان***
من و همسرم هر کدوم یک شاورما به همراه دوغ سفارش دادیم. شاورمای خوشمزه ای بود. در خیابون های اطراف اپرا پیاده روی کردیم و چون خسته بودیم ساعت حدود 11 به هتل برگشتیم .
***اپرا***
هزینه ها:
ماشین: 15000 درام.
خرید از فروشگاه : 11000 درام.
ناهار و مخلفات: 4000 درام.
تله سیژ نفری: 1500 درام.
شام: 2500 درام.
روز سوم. جمعه. 30 مرداد (21 جولای).
«باغ وحش- کلیسای مادر- دریاچه قو- کاسکاد»
امروز طبق برنامه قصد داشتیم پس از صرف صبحانه به باغ وحش بریم. میخواستیم یاندکس بگیریم که رسپشن هتل گفت با اتوبوسهایی که جلوی هتل هستند میتونید دقیقا جلوی درب باغ وحش پیاده بشید و نیازی به تاکسی نیست. ما هم با اتوبوس راهی شدیم. نفری 100 درام و کمتر از 5 دقیقه طول کشید تا به باغ وحش رسیدیم. ورودی باغ وحش برای روزهای مختلف کمی قیمتهاش فرق داشت که تو عکس زیر قیمتها رو گذاشتم واستون.
***ورودی باغ وحش***
***تابلوی قیمت ورودی باغ وحش***
دیدن باغ وحش حدود 3 ساعت زمان برد و اینو باید بگم من کلا علاقه خاصی به باغ وحش دارم و دوست دارم به هر شهر و دیاری که میرم اگه باغ وحش داره حتما از اونجا بازدید داشته باشم. یه نکته جالب این بود که تقریبا نزدیک همه قفس ها میدیدم ملت دارن به حیوونا پفیلا میدن و اونها هم با کمال میل اونها رو میخوردن و وقتی تموم میشد منتظر بودن بازم بهشون بدن. با وجود اینکه ما زمان ناهارشون اونجا بودیم و تقریبا بیشترشون ناهارشونم تازه خورده بودن اما خب میل به خوردن پفیلا گویا براشون سیری ناپذیر بود. از بازدید این باغ وحش هم کاملا لذت بردیم. ضمن اینکه با همسرم کلی توت و آلوچه شیرین هم از درختان اونجا به همراه بقیه چیدیم و خوردیم و برای اینکه کمی خنک بشیم دو تا بستنی هم اونجا تو یه فضای کافه مانند داشت نشستیم و خوردیم.
***توتی که تو باغ وحش چیدیم***
بعد از اتمام بازدیدمون درست از مقابل باغ وحش سوار اتوبوس به مقصد ابوویان شدیم تا برای ناهار به یه رستوران داخل شهر بریم. بعد از رسیدن به مقصد. هر دو به یک سالن زیبایی رفتیم و محض تنوع صفایی به سر و صورتمون دادیم. به خانومها اکیدا توصیه میکنم حداقل یکبار به سالن زیبایی تو ایروان مراجعه کنن قطعا راضی خواهند بود هم کیفیت کارشون بالاست و هم قیمتهاشون به نسبت تهران واقعا عالیه. خودم پشیمون شدم چرا روزای قبل نرفتم. بعد از آرایشگاه مجدد به کلیسای مادر رفتیم و ایندفعه خوشبختانه کلیسا باز بود و وارد کلیسا شدیم. اونجا مراسم عقد یک زوج ارمنی رو هم شاهد بودیم که خب برای ما یک تجربه جدید و جالب بود.
بعد از اتمام مراسم عقد دیگه حسابی گشنمون شده بود و از اونجا که مثه ما ایرانیهای دست و دلباز خبری از کیک و شیرینی بعد از مراسم عقد نبود پس تصمیم گرفتیم خودمون به داد شکم گرسنه خودمون برسیم از کلیسا خارج شدیم و به کی اف سی همون نزدیک کلیسا رفتیم بعد از صرف ناهار به هتل برگشتیم.
*** ناهار در کی اف سی***
بعد از خواب و استراحت، غروب پیاده راهی دریاچه قو شدیم و البته در این بین از دیدن مغازه ها و کافه ها و .... بهره مند شدیم. اطراف دریاچه پر از کافه و مملو از جمعیت، خیلی محیط خوبی بود. اونجا هم بساط رقص و پایکوبی برپا بود جالب این بود که ما بین برخی از آهنگهاشون، آهنگهای نوستالژی ایرانی هم مینواختن و بعضا کلماتی فارسی هم ادا میکردن؛ از جیغ و تشویق تماشاچیان میتونستیم حدس بزنیم که تقریبا 40% جمعیت اونجا از هموطنانمون بودن. بعد از دیدن چند برنامه شاد و فرحبخش حوالی دریاچه؛ راهی کاسکاد شدیم.
***فاصله هتل تا دریاچه قو***
کاسکاد واقعا منظره زیبایی داشت و من رو شدید جذب خودش کرد مخصوصا با المان های جالب و زیبایی که داشت؛ زیبایی و شکوه کاسکاد هم که به کنار... کمی روی نیمکتهای پایین کاسکاد نشستیم و با همسرم تصمیم گرفتیم تا بالاترین نقطه بریم. کمی سخت اما شدنی بود :) بعد از حدود 30 دقیقه که رسیدیم بالا (البته با استراحت هایی که بین راه داشتیم 30 دقیقه طول کشید) از یه نفر خواهش کردیم که از ما عکس دوتایی بگیره. بعد از گرفتن عکس همسرم تشکر کرد از ایشون. کمی با هم صحبت کردن در مورد کاسکاد و هوا و زیبایی و تاریخچه کاسکاد که اون آقا پرسید شما از کجا اومدید وقتی همسرم گفت ایران همون لحظه ایشون شروع کرد به فارسی صحبت کردن و کلی شگفت زده شدیم و به این خندیدیم که 10 دقیقه داشتن با هم انگلیسی صحبت میکردن.
***المان هایی در کاسکاد***
اسم دوست جدیدمون آرش بود که به گفته خودشون 20 سال ساکن خارج از کشور بودن و برای تجارتی موقت دو ماهی بود که اومده بود ایروان. مردی جنتلمن و حدود 45 سال سن. همونجا با هم نشستیم صحبت کردیم و ما کلی از اطلاعات جالب ایشون از کشورهای مختلف بهره بردیم. ساعت حدود 11:30 بود که از آرش خواستیم برای شام همراه ما باشه اما ایشون گفتن کلا اهل شام نیست و بابت دعوتمون تشکر کرد و نپذیرفت. ما از آرش خداحافظی کردیم و برای صرف شام به رستوران لاواش در خیابان تومانیان رفتیم. شام حدود 15000 درام شد. غذا و سالاد و پیش غذا کاملا لذیذ و باب میل ما بودن و البته کمی شور اما کاملا راضی و خوشحال رستوران رو ترک کردیم. بعد از شام کمی همون اطرف پیاده روی کردیم و ساعت 2 به هتل برگشتیم.
*** رستوران لاواش***
هزینه ها:
اتوبوس رفت و برگشت به باغ وحش 2 نفر:400 درام.
ورودی باغ وحش 2 نفر: 1600 درام.
بستنی 2 نفر: 400 درام.
ناهار:2750 درام.
آرایشگاه: 6000 درام.
شام: 15000 درام.
روز چهارم. شنبه. 31 مرداد (22 جولای).
«ورنیساژ- کلیسای گریگور- دالمامال-بنای یادبود رامنه-جنگ عااالی شبانه»
امروز بعد از صرف صبحانه با اتوبوس از خیابون ابوویان راهی شنبه بازار ورنیساژ شدیم. بازاری سنتی که دیدنش برای هر کسی میتونه جالب باشه.
***بازار سنتی ورنیساژ***
قیمت اجناس بازارچه به نسبت ایران به نظرم گرونتر بودن و ما از خریدشون منصرف شدیم. مثلا یک تخته نرد رو که من 400 هزار تومن قیمت داشتم مشابهش رو اونجا 800 هزار تومن به من قیمت داد و چند قلم دیگه که همشون گرونتر از ایران بود. البته تو سفرنامه ها هم خونده بودم که قیمت اجناس این بازارچه نسبتا رو به بالاست. از اینرو از خرید اقلام بزرگ کاملا منصرف شدیم و تصمیم گرفتیم بیخود زمانمونو صرف قیمت گرفتن اجناس نکنیم و البته سعی کنیم از دیدن صنایع دستیشون لذت ببریم. البته بودن هموطنانی که با دست پر از بازار خارج میشدن. چند قلم کوچک از المانهای کوچک و کمی لواشک و قیصی صرفا به جهت یادگاری خریدیم. بازدید از بازار 2 ساعتی زمان برد.
*** سوغاتی از ورنیساژ***
چیزی که در این بازار خیلی جالب بود وفور نماد انار در صنایع دستیشون بود. یعنی تو هر چیزی که به چشم میخورد یه ربطی به انار رو پیدا میکردی. بعد از بازار به کلیسای گریگور که در فاصله 10 دقیقه ای بازار بود رفتیم. کلیسایی نسبتا بزرگ و زیبا که دیدنش خالی از لطف نبود. حدود نیم ساعت در کلیسا توقف داشتیم و کمی رو نیمکتهای داخل کلیسا نشستیم و استراحت کردیم؛ ضمن استراحت به دیدن معماری و زیبایی فضای کلیسا هم مشغول بودیم. باید اعتراف کنم که در مقام مقایسه، به اینهمه هنر و زیبایی و ذوق هنری که در مکانهای تاریخی داخل کشور خودمون هست واقعا افتخار کردم.
*** کلیسای گریگور ***
بعد از بازدید از کلیسا مجددا با استفاده از یاندکس ماشینی به مقصد دالمامال گرفتیم. 600 درام.
*** دالما مال***
طبقه اول پاساژ رو که دیدیم و البته خریدی نداشتیم به فودکورتش در طبقه بالا رفتیم چون خیلی خیلی گرسنه بودیم و نمیتونستم از ذهنم برای خرید یاری بگیرم. ناهار یک پیتزای میکس (سه اسلایس پیتزای تشیر سه اسلایس پیتزای هلندی) سفارش دادیم و نوشیدنی. پیتزا واااقعا خوشمزه بود.
*** ناهار در دالما مال***
بعد از صرف ناهار از بقیه فروشگاههای پاساژ دیدن کردیم. برخی از فروشگاهها تخفیفات خوبی رو روی اجناسشون لحاظ کرده بودن. ما از فروشگاه زارا برای همسرم کفش و عطر خریدیم. که قیمتاشون عالی بود. کلا عطرهای زارا به نسبت قیمتشون خیلی مقرون به صرفه هستن و ما از تجربه قبلیمون که از استانبول کلی خرید عطر از زارا داشتیم ایندفعه هم برای همسرم 4 تا عطر از اونجا خریدیم. به نظرم برای مصرف روزانه برای افرادی مثل همسر من که عادت به دوش گرفتن با عطر دارن، خیلی قیمتشون خوبه. از دوتا فروشگاه دیگه هم کمی خرید کردیم. قیمت یه سری از پوشاکشون به نسبت ایران یا فرقی نداشت یا بعضا گرونتر بود. ایروان مقصد مناسبی برای کسی که به قصد خرید بخواد بیاد نیست مخصوصا اگه قبلا تجربه سفر به استانبول رو با اون قیمتهای شگفت انگیز داشته باشه (البته اگر کسی قصد خرید کلی داشته باشه میتونه به بازار بزرگشون مراجعه کنه که قیمتهاش به جهت فروش عمده مناسبه، اینو رسپشن هتل بهمون گفت و اونجا رو معرفی کرد اما خب ما اصلا قصد خرید اونم از بازار بزرگ و به صورت عمده نداشتیم رو همین حساب کلا از رفتن به اونجا منصرف شدیم). بعد از خرید ساعت 6 بود که قصد داشتیم بریم بنای یادبود ارامنه و مجتمع ورزشی هامالیر اما من حال مساعدی نداشتم و میگرنم داشت منو اذیت میکرد رو همین حساب از رفتن به اونجا منصرف شدیم و با یاندکس به هتل برگشتیم.
*** بنای یادبود و هامالیر که دقیقا روبروی دالما مال بود و ما نتونستیم بریم***
وقتی به هتل رسیدیم خیلی خسته بودیم و از شدت خستگی خوابمون برد. ساعت 8:15 از خواب بیدار شدیم. چایی خوردیم و حاضر شدیم که بریم برای جنگ شبانه که خیلی تعریفش رو شب قبل از دوستمون آرش شنیده بودیم.
اول رفتیم کاسکاد چون یه سری عکس دوس داشتیم بگیریم که خب شب قبل به خاطر اینکه دوربین با خودمون نبرده بودیم نتونسته بودیم بگیریم. از تو نقشه نگاه کرده بودیم میتونستیم بریم بالای کاسکاد . از یه پل هوایی رد شیم بعد از یه اتوبان رد شیم میرسیم به جنگ شبانه. نزدیکای بالای کاسکاد که رسیدیم خیلی اتفاقی دوباره همسرم آرش رو دید که حدود 10 پله ای بالاتر از ما داشت میرفت بالا؛ صداش کرد و حال و احوال کردیم؛ به همسرم گفت که اونم داره میره جنگ شبانه. خیلی خوشحال شدیم که دوباره همو دیدیم. سه تایی با هم راهی شدیم.
***نمای بالاترین نقطه کاسکاد***
در راه رفتن به جنگ شبانه تو بالاترین نقطه کاسکاد سر از پشت اون چرثقیل معروف در آوردیم که مدتهاست با اون قیافه ناهمگونش تمام عکسهای ملت رو که با کاسکاد میندازن، خراب میکنه! به راهمون ادامه دادیم تا به مقصد رسیدیم. وای از عالی بودن این جنگ هر چی بگم کم گفتم. شما کلی اجرای خواننده های خوب ارمنی رو به صورت کاملا رایگان میبینید. یعنی اون شب اجراهای همشون عاااالی بود.
در حین اجرای برنامه دو تا برگر و یه کوبیده و یه سینی هندونه هم سفارش دادیم . فضا و اجرا و هوا عالی بود عالی. دوستان این اجراها رو از دست ندید. جالب این بود که اینجا تنها جایی بود که ما اصلا ایرانی ندیدیم.
تا ساعت 11:45 برنامه ادامه داشت. بعد از برنامه کمی تو محوطه پارک قدم زدیم. مجدد برگشتیم کاسکاد و از اونجا با آرش خداحافظی کردیم. حدود ساعت 2 بود با یاندکس برگشتیم هتل.
هزینه ها:
اتوبوس: 200 درام.
یاندکس به مقصد دالمامال: 500 درام.
ناهار:4500 درام.
برگشت از دالمامال: 600 درام.
شام و هندونه: 4000 درام.
برگشت به هتل با یاندکس: 600 درام.
+خرید از دالمامال و سوغاتی از ورنیساژ
روز پنجم. یکشنبه. 1 مرداد روز جشن آب(23 جولای).
«معبد گارنی- کلیسای گغارد- میدان جمهوری»
امروز چون همسرم کمی از شب قبل احساس سرماخوردگی و تب داشت و دمای بدنش بالا رفته بود؛ تصمیم گرفتیم بمونیم هتل اگه حالش بهتر شد بریم معبد وگرنه برنامه رو بندازیم واسه عصر. خدا رو شکر قرصی که شب قبل و صبح خورد اثر خودش رو کرد و حالش بهتر شده بود. تصمیم گرفتیم به برناممون برسیم البته کمی با تاخیر. دوست داشتیم صبح قبل از معبد و کلیسا یه سر تو طول روز کاسکاد بریم و از 2 تا موزه داخلیش هم دیدن کنیم اما خب شرایط جور نشد.
همسرم با میکائیل تماس گرفت که ببینه میتونه ما رو ببره یا نه که متاسفانه گفت امروز نمیتونه بیاد چون خونوادش رو برده بود سوان و گفت فردا میتونه بیاد دنبالمون که خب ما فردا وقت نداشتیم چون روز آخرمون بود. همسرم با آرش هم تماس گرفت گفت اگه دوست داشته باشه میتونه با ما بیاد که اونم قبول کرد و به گفته همسرم با کمال میل پذیرفت و ما هم خوشحال شدیم که بازم دوست خوبمون رو میبینیم.
با همون روشی که با یاندکس رفتیم سوان با همون روش یه ماشین اوکی کردیم برای معبد گارنی و کلیسای گغارد. دنبال آرش رفتیم و ساعت 1 بود که 4 تایی راهی شدیم. برای آرش از یاندکس و نحوه گرفتن ماشین برای مسیرهای سوان و گارنی که گفتیم کلی خوشش اومد و گوشیشو داد برای اونم اپلیکیشن رو نصب کردیم که ازش استفاده کنه و کلی کیفور شد.
امروز روز جشن آب بود و تمام شهر خیس خیس. همه یا تفنگ آبپاشی دستشون بود یا یه سطل آب. وای دیدن صحنه های آبپاشی خیلی هیجان انگیز بود اما خب استرس داشتم روی ما آب نریزن چون گوشی هامون و دوربینمون خیس میشد. همینطور که پنجره ماشین بالا بود بارها روی ماشین آب ریختن و من هر بارشم ترسیدم چون فک میکردم خیس میشم . از کنار میدون جمهوری که میگذشتیم به همسرم گفتم به نظرت برای امشب آبی برای این فواره ها میمونه؟!
با دیدن صحنه های آبپاشی و خیس بودن تموم آدما به همسرم گفتم معبد و کلیسا رو از تو ماشین ببینیم من نمیخوام خیس بشم. آرش خندید گفت نه نگران نباشین. اصولا اگه گوشی یا دوربین دستتون باشه کاری ندارن که خب من تو مسیر دقت کردم دیدم آره خدا رو شکر به کسایی که مشغول گرفتن فیلم و عکس بودن کاری نداشتن. انصافا از این حرکتشون خوشم اومد. ساعت 2:30 بود رسیدیم گارنی. من و همسرم در سایه الطاف گوشی و دوربین بدون خیس شدن رفتیم داخل معبد؛ راننده و آرش از ترس خیس شدن موندن تو ماشین. داخل معبد چند تا گروه رقص و آواز اومده بودن اجراهای قشنگی داشتن و آدم لذت میبرد از اونهمه شادی و سرور. 30 دقیقه ای داخل معبد بودیم. از معبد خارج شدیم از بساطیهای نزدیک معبد مربای گردو خریدیم که واقعا طعمشون خوب بود. البته این مرباهای گردو رو فروشگاههای ساس هم میفروختن اما ما 3 تا شیشه کوچیک محض سوغات از گارنی خریدیم.
***معبد گارنی*
اومدیم سمت ماشین دیدیم بععععله آقای راننده یه لحظه از ماشین پیاده شده و دوستان از خجالتش در اومدن و حسابی خیسش کرده بودن بنده خدا رو. اما آرش گوشیشو دستش گرفته بود و کنار ماشین ایستاده بود و کسی کارش نداشت . ما هم در پناه گوشی و دوربین به دست امن و امان از معبد برگشتیم. . بعد از اونجا راهی کلیسای گغارد شدیم. ساعت حدود 3:30 رسیدیم کلیسا. یه نوزاد رو آورده بودن که غسل تعمید بدنش. جالب بود تمام مهموناشون شیک و مرتب مثه اینکه ما برای عروسی آماده میشیم تو مراسمش شرکت کرده بودن. باید بگم چنین هنر و دقتی برای تراشیدن سنگهای کلیسا اونم با امکانات کم زمانهای قدیم واقعاً برام جالب و حیرت انگیز بود. یه سالن هم داخل فضای کلیسا بود که از دل کوه آب میومد؛ جمعیت خیلی زیادی برای نوشیدن آب صف بسته بودن که ما قیدش رو زدیم برخی میگفتن خانومها اگه به صورتشون این آب رو بزنن دیرتر پیر میشن (همون اکسیر جوانی)! . کلیسا داخلش کاملا خنک بود مخصوصا طبقه دومش آدم واقعا فکر میکرد کولر گازی روشنه داخلش. در حین بازدید از کلیسا آرش تمام اونچه که از تاریخ این کلیسا میدونست رو برامون تعریف کرد؛ برخی مطالبش رو خودمون میدونستیم اما برخی دیگش برامون جدید و جذاب بود و من خوشحال بودم که بازدیدمون از این دو مکان رو همراه آرش انجام دادیم و اینهمه به اطلاعاتمون اضافه شد (توضیحات معبد گارنی رو تو راه رسیدن به معبد بهمون داده بود). داخل کلیسا جمعیت زیادی مشغول روشن کردن شمع بودن. ما هم برای یکی دو تا از آرزوهامون شمع روشن کردیم :)
برای کودکی هم که غسلش داده بودن تو حیاط پشتی کلیسا یه گوسفند ذبح کرده بودن! برام خیلی جالب بود نمیدونستم تو مسیحیت هم عمل ذبح برای مراسمات خاصشون مرسوم باشه. یه ساعتی تو کلیسا بودیم و از نزدیک در خروجی کلیسا گاتا خریدیم. گاتا واقعا خوشمزه بود و به ما 4 تا که ناهار نخورده بودیم واقعا چسبید.
***کلیسای گغارد*
***2 تا شمع آرزوهامون به هم تکیه دادن***
به هتل برگشتیم و با آرش عزیز خداحافظی کردیم. ازش خواهش کردیم اگه یه روز اومد تهران حتما به ما سر بزنه و از اینکه روزشو کامل برای ما گذاشت و ما رو همراهی کرد ازش تشکر کردیم. خیلی خسته بودیم تصمیم گرفتیم کمی بخوابیم و استراحت کنیم. ساعت حدود 8:30 بود که از خواب بیدار شدیم و به قصد خوردن ناهار و شام که امروز به خاطر برناممون یکی شده بود از هتل زدیم بیرون. به فست فود مستر گیروس رفتیم؛ به لطف مشتریهای زیاد ایرانی؛ منوی فارسی هم داشتن و در اختیارمون قرار دادن. غذاش کاملا معمولی بود اما هر غذایی برای آدم گشنه لذیذه دیگه... و حسابی دلی از عزا درآوردیم.
***منوی رستوران گیروس***
***غذای رستوران گیروس***
بعد از اون رفتیم به سمت نورث اونیو چون میخواستیم بازار تشیر رو هم ببینیم. از همینجا میگم که اگر وقت نکردید برید بازار تشیر اصصصصلا غصه نخورید چون چیز خاصی رو از دست ندادید. البته ممکنه در آینده فروشگاههای خوبی باز بشن. ما فقط چندتا مغازه آنتیک فروشی دیدیم و وسایل تزئینی. با یه مغازه گل فروشی. همین! یه کافه زیر زمینی هم تو همین خیابون نورث اونیو بود که ما نرفتیم.
*** بازار تشیر***
شایدم اون زمانی که ما رفتیم زمان مناسبی نبوده، نمیدونم! ولی من اصلا خوشم نیومد. از بازار تشیر زدیم بیرون و رفتیم سمت میدون جمهوری. کمی موسیقی گوش کردیم و رقص فواره ها رو نظاره کردیم. تصمیم گرفتیم پیاده تا ساس بریم کمی شکلات برای سوغات بخریم و بعدش بریم هتل. تو خیابون ابوویان داشتیم به سمت ساس میرفتیم که دیدیم بعععله یه استیج بزرگ تو خیابون گذاشتن و یه گروه پرررررر انرژی دارن برنامه اجرا میکنن. جمعیت نسبتا زیادی ایستاده بودن که ما هم به جمعشون پیوستیم. این گروه هم مثه دیشبی ها خیلی اجراهاشون خوب بود. وای که هیچ چیز به اندازه رقص و پایکوبی آدمای مسنی که نزدیک استیج بودن حال منو خوب نکرد. بعد از اتمام برنامشون که حدود یکی دو ساعتی طول کشید؛ رفتیم ساس خریدامونو کردیم حدود ساعت یک و نیم اینا بود و چون خیلی خسته بودیم با یاندکس (یه بنز خوشگل اومد دنبالمون) برگشتیم هتل.
هزینه ها:
کرایه ماشین برای رفت و برگشت (گارنی و گغارد): 7000 درام.
ورودی گارنی نفری: 1200 درام.
مربای گردو: 5000 درام (داخل فروشگاههای ساس ارزونتر بود).
گاتا: 4000 درام.
شام: 5000 درام.
یاندکس از ساس به هتل: 400 درام.
روز ششم. دوشنبه. 2 مرداد (24 جولای).
«تحویل هتل- بازگشت به ایران»
امروز ساعت 10 از خواب بیدار شدیم. بعد از یه صبحانه مفصل مشغول جمع کردن وسایل شدیم. دوش گرفتیم و کارهای تحویل اتاق انجام شد. از رسپشن و مهماندار مهربون هتل خداحافظی کردیم و با یاندکس راهی فرودگاه شدیم.
کارت پروازهامونو گرفتیم. تو قسمت ترانزیت رفتیم قسمت فری شاپ قیمتها خیلی خیلی بالا بود. یه چیزی تو مایه های قیمتهای فرودگاههای خودمون. اما کافی شاپش برخلاف کافی شاپهای فرودگاههای داخلیمون قیمتاشون خیلی فضایی نبود. همسرم اسموتی کیوی و من بستنی سفارش دادم. طعماشون خوب و البته آخرین خوردنی ما در ایروان بودن. برای ترک این شهر و مردم مهربانش در صف ورود به هواپیما قرار گرفتیم و به مقصد تهران سوار هواپیما شدیم. جفتمون مطمئن بودیم دلمون برای این شهر و خاطراتش تنگ خواهد شد اما چاره ای جز این نداشتیم... به امید روزی که باز هم به این کشور و شهر سفر کنیم.
***اسموتی و بستنی در فرودگاه*
خدا رو شکر پروازمون سر ساعت انجام شد. پرواز بسیار خوبی بود. از تمامی پرسنل هواپیمایی ماهان تشکر ویژه داریم که ما رو سر ساعت و صحیح و سالم به میهن عزیزمون بازگردوند. از فرودگاه امام خمینی (ره) با کمک اپلیکیشن اسنپ یه ماشین گرفتیم و راهی آغوش باز خونمون شدیم :)
هزینه ها:
یاندکس از هتل به فرودگاه: 2000 درام.
کافی شاپ: 3400 درام.
صندلی ماساژ سالن ترانزیت 2 نفر: 1000 درام.
اسنپ: 50 هزار تومان.
نقد هتل:
قیمتش خوب بود و کاملا تمیز بود اما خود هتل نه قیافه درست و حسابی داشت و نه ورودی کوچش خوب بود. راستش رو بخوام بگم ورودی کوچش یکم ترسناک بود و من حتی از شب دومش به همسرم گفتم بیا جامونو عوض کنیم که خب در روزهای آتی اصلا فرصت نکردیم بریم دنبال هتل و کلا این موضوع رو فراموش کردیم.
** صبحونش خیلی خیلی معمولی بود.
** رفتار رسپشن خیلی خوب بود.
** هر روز اتاقها توسط خانوم مهربونی به اسم گوهر تمیز میشد.
** اینترنت هتل مشکل داشت و خیلیییی کند بود صد رحمت به نت داخلی خودمون. البته این مشکل رو فقط طبقه ما داشت و اینترنت طبقه دوم خوب و پرسرعت بود.
** آشپزخونه داشت برای پخت و پز غذا و برای مسافرین هم آزاد بود. اما نمیدونم کی وقت میکنه بره آشپزی اصلا؟!
** اتو و میز اتو هم برای استفاده داشت.
** قهوه و چای آزاد بود.
** مسافر روس و چینی و ایرانی داخل هتل دیدیم.
** این هتل تو بوکینگ و تریپ ادوایزر امتیاز خوبی داشت که خب به نظر من اون امتیاز کاملا غیرواقعی بود.
*** نمونه ای از صبحونه های هتل*
نکات:
- ** هزینه بلیط رو چون آنلاین پرداخت کردیم 1% تخفیف دادن بهمون، یعنی نفری تقریبا 920 تومن.
- ** ما از ایران 8000 درام بردیم برای خرید سیم کارت و هزینه تاکسی هر درام 8 تومن. 200 درام برگردوندیم!
- به جز اپلیکیشن Yandex که ما استفاده کردیم از اپلیکیشن g.g هم میتونین استفاده کنین.
- ** نصب و راه اندازی سیم کارت حدود 10-15 دقیقه ای زمان میبره. تا اومدن آنتنش صبور باشید بعدش میتونید شمارتونو برای راه اندازی اپلیکیشن یاندکس وارد کنید تا راننده با شما تماس بگیره.
- ** اگر ماشین دربست گرفتید؛ روزی که دارید میرید سوان حتما دلیجان هم برید. که متاسفانه ما نرفتیم.
- ** اگر هتلتون اینترنتش مشکل نداشته باشه سیم کارت 1500 درامی هم کفایت میکنه واستون. با 1 گیگابایت حجم اینترنت. چون ما که با وجود اینکه اینترنت هتلمون درب و داغون بود 1 گیگ اضافه آوردیم (سیم کارت 1500 درامی رو وقتی از سالن ترانزیت خارج شدید میتونید تهیه کنید. کیوسکی که داخل سالن ترانزیت بود از 2000 درام به بالا داشت).
- ** اگر تو سالن ترانزیت فرودگاه امام میخواین صبحونه بخورید ممکنه برای 2 تیکه کیک کوچیک 36 هزارتومن مجبور بشید پرداخت کنید. میتونید خودتون کیک صبحانه ببرید و از اونجا فقط چایی بخرید.
- ** جنگ شبانه از ساعت 8:30 تا 11:30 شنبه شبها و یکشنبه شبها تو پارک پیروزی برگزار میشه.
- ** ساعت پرواز ترجیحا 10 صبح به بعد باشه بهتره چون حداقل شب قبلش خوب میخوابید.
- ** موقع رزرو هتل اگه نکته خاصی مدنظرتونه حتما از طریق ایمیل بهشون بگید مثلا من به هتل ایمیل زدم که حتما اتاقمون پنجره به بیرون داشته باشه چون برای من واقعا مهمه. درخواست من رو اجرا کرده بودن.
- ** ما برای گشتهای درون و برون شهری قصدمون استفاده از تور نبود شاید با اونها ارزونتر در بیاد من نمیدونم. اما واقعا راحتی ای که ما تو اون دو روز داشتیم واقعا میرزید به هزینه ای که کردیم.
- ** متاسفانه زمانی که ما اونجا بودیم هیچ برنامه اپرایی نبود اما اگه شما خواستید برید حواستون به برنامه های اپرا باشه. ترجیحا زمانی برید که بتونید حداقل یه شب برنامشون رو بتونید برید. آدرس سایتی که میتونید برنامهها رو دنبال کنید (opera.am).
- ** یه شهر یا کشور رو هر چقدر هم بگن امن هست به نظرم احتیاط کردن بازم شرط اول رو میزنه و تو رفت و آمداتون و وجه نقدی که همراهتون هست دقت کنید.
- ** رزرو هتل نیازی به کارت اعتباری نداشت.
- ** مجسمه مادر رو فقط شبی که برای جنگ شبانه رفتیم تونستیم از نزدیک ببینیم بقیه روزها هر روز که از هتل میومدیم بیرون تندیسش رو از دور دیدیم اما فرصت نشد بریم در طول روز از نزدیک ببینیمش.
- ** تو 6 روزی که ما اونجا بودیم به کرات بوقهای مکرر و طولانی، ترمزهای ناگهانی و حتی اعتراض راننده به سایرین رو با چشم خودمون دیدیم! اما خب همیشه حق عبور رو به عابر پیاده میدادن و همونطور که بقیه دوستان بارها اشاره کرده بودن در فاصله چند متری توقف میکردن تا عابر پیاده عبور کنه.
- ** من و همسرم اهل موزه نیستیم برای همین به موزه های ایروان نرفتیم.
- ** شامپو و صابونهای اونجا به مو و پوست من خیلی سازگاری نشون دادن. با قیمت مناسبی که داشتن چندتا با خودمون ایران آوردیم که کاش بیشتر میاوردیم.
- ** پارک آبی رو تو راه برگشت از سوان دیدم به نظرم اصصلا ارزش رفتن رو نداشت(البته این نظر شخصی منه) رو همین حساب کلا از برناممون حذفش کردیم.
- ** تا این لحظه تنها سه شرکت عهدهدار تامین ارتباطات راه دور ارمنستان هستند که اتباع خارجی (به جز اوکراین و روسیه) فقط می تونن از دو سرویس دهنده Vivacell و Orange سیم کارت تهیه کنن. هر دوی این شرکتها بخش وسیعی از خاک ارمنستان رو پوشش میدن و آنتندهی خوبی دارن.البته اخیرا سرویس Beeline هم مورد استفاده قرار می گیره.
- ** تله سیژ دره گلها لاین دومی هم داشت که تا بالای کوه میرفت و احتمالا برای پیست اسکی زمستون مورد استفاده قرار میگیره چون زمانی که ما اونجا بودیم کلا خاموش بود. شایدم چون جمعیت کم بود فقط یه لاین رو روشن کرده بودن.
- ** به کرات دیدیم که ماشینهای هموطنانمون رو جریمه میکردن و این صحنه ها واقعا ما رو ناراحت میکرد. دوستمون آرش میگفت کلا پلیسای اینجا رو پلاک ایران حساس هستن و دوس دارن ایرانیها رو جریمه بکنن. سعی کنید اگه با ماشین خودتون میرید لااقل داخل شهر از یاندکس استفاده کنین.
- ** غذاهای ارمنی در کل به نظر من شور بودن!
- ** تا میتونید از آب گوارای اونجا نوش جان کنید ♥
سخن آخر
- ** بابت کم و کاستیهای احتمالی سفرنامه ام عذر منو بپذیرید.
- ** نظرهایی که در سفرنامه ام عنوان کردم کاملا شخصی هست و ممکنه لزوما با نظر شما دوستان یکسان نباشه.
- ** اگر سوالی داشتید بپرسید ان شالله در اولین فرصت اگر جوابش رو بدونم کمکتون میکنم.
- ** سعی کردم تا جایی که ممکنه حجم و تعداد عکسها رو کم کنم که حجم اینترنتتون کمتر استفاده بشه.