این دفعه آخری بود که به استانبول آمدیم. این جمله را در حالی که روز آخر سفر داشتم سوار هواپیما می شدم به همسرم گفتم. حالا که یک هفته از سفرمان می گذرد، نمی دانم تا کی می توانم سر حرفم بمانم.
بار چهارمی بود که به استانبول سفر می کردیم. این شهر همیشه برای ما مفری بود از خستگی و استرس های روزمره و فرصتی برای استراحت و آرامش در کنار خریدی ارزان قیمت و لذت بخش برای یکسال زندگی مان. اما این بار همه چیز قدری تفاوت داشت.
تصمیم سفر به صورت ناگهانی گرفته شد. تعطیلی پنجشنبه 29 تیرماه 96 و فرصتی که بتوانیم چند روزی دور از هیاهوی کار سپری کنیم. اوایل تیرماه جستجوی پرواز و هتل را آغاز کردیم و به سرعت متوجه شدیم که سفر کردن با تور، دیگر حتی برای استانبول هم به صرفه نیست. در تاریخ یک ماه مانده به سفرمان، یا پروازهای چارتری آژانس ها باز نشده بود و یا قیمتهایی عجیب و غریب داشت. با حدود 200 تا 500 هزار تومان اختلاف نسبت به شرایطی که خودمان پرواز و هتل را جداگانه خریداری می کردیم.
چون تاریخ سفرمان ثابت و غیر قابل تغییر بود، جستجوی بلیط ها آسان تر می شد و مسئله فقط خط پروازی و ساعت رفت و برگشت بود. بالاخره با جستجوهای زیاد برای تاریخ 29 تیرماه ساعت 5 صبح بلیط ترکیش ایرلاین را خریداری کردیم و تاریخ برگشت هم 2 مرداد ماه ساعت 20:50 شب تعیین شد. قیمت بلیط هواپیما برای هر نفر 1150000 تومان بود که در قیاس با پروازهای ایرانی با ساعت های بد رفت یا برگشت، بسیار مناسب به نظر می رسید. برای مثال پرواز قشم ایر در همین تاریخ حدود 1 میلیون تومان بود!
بلافاصله از سایت بوکینگ هتل ها را جستجو کردیم و این بار فقط دو انتخاب مد نظرمان بود: یکی هتل های میدان تکسیم و دیگری هتل جواهر. پس از بالا و پایین کردن قیمت ها و شرایط بالاخره هتل 5 ستاره جواهر را برای 3 شب به مبلغ 212 یورو رزرو کردیم. علل انتخاب این هتل نخست اقامت من حدود 5 سال پیش در همین هتل بود که بسیار راضی بودم. دوم استخر روباز هتل که می توانستیم از آن استفاده کنیم و سوم نزدیکی به مرکز خرید جواهر که عمده خریدهایمان را از آنجا انجام می دادیم. اتاقی که ما انتخاب کردیم از نوع Executive بود و دسترسی به یک لابی اختصاصی داشت. برای اطمینان با چند آژانس تماس گرفتم و قیمت تور استانبول در تاریخ مد نظر با پرواز ترکیش و هتل جواهر را پرسیدم که برای اتاق استاندارد به طور میانگین 1600000 تومان و برای اتاق Executive حدود 1850000 تومان بود در صورتی که ما برای هر نفر چیزی حدود 1550000 تومان پرداخت کرده بودیم.
چند روز قبل از سفر پرداخت خروجی (نفری 75000 تومان) و بیمه مسافرتی (نفری 65000 تومان) را به صورت آنلاین انجام دادیم و ساعت 2 بامداد روز 29 تیرماه با تاکسی فرودگاه راهی شدیم.
فرودگاه امام مثل همیشه شلوغ، بی نظم، کثیف و نا امید کننده بود. صف ورود به قسمت Check-in به قدری طولانی شده بود که انتهای آن از در ورودی فرودگاه بیرون رفته بود و در این میان چهره های مبهوت توریست های خارجی، از دیدن این صحنه، دیدنی بود. خدا را شکر کردیم که یک ساعت زودتر به فرودگاه آمدیم و پس از حدود نیم ساعت معطلی وارد قسمت دوم شدیم. دریافت کارت پرواز به سرعت انجام شد و به سمت خان دوم یعنی ایستادن در صف های طویل چک پاسپورت رفتیم. حدود 40 دقیقه دیگر هم ایستادیم تا به قسمت انتهایی فرودگاه رسیدیم و کمی استراحت کرده و قهوه ای سفارش دادیم تا سر فرصت به سمت گیت خود برویم.
روی تابلوی پروازها شماره گیت ما 24 ذکر شده بود و ساعت پرواز هم 5:15 بود. از آنجایی که وقتی از بازرسی سپاه عبور می کنید در قسمت گیت های پرواز هیچ امکاناتی وجود ندارد، همیشه تا آخرین دقایق برای خروج از سالن ترانزیت صبر می کنیم. ساعت 4:45 به سمت گیت ها رفتیم و پس از عبور از بازرسی به گیت شماره 24 رسیدیم. در کمال تعجب روی مانیتور مربوط به پرواز نوشته شده بود Izmir و شماره پرواز هم فرق می کرد. صف طویلی در مقابل گیت تشکیل شده بود، جلو رفتیم و از افرادی که در صف بودند پرسیدیم شما عازم استانبول هستید یا ازمیر؟ پاسخ آنها وضعیت را بغرنج تر کرد: هیچکدام، ما با پرواز تابان به سن پترزبورگ می رویم !!!!
همه چیز در این فرودگاه مدرن و پیشرفته کشورمان دیده بودیم الا این یکی! دوباره به تابلوی پروازها سر زدیم و دیدیم که همه چیز درست است و گیت ما 24 است اما کماکان روی آن نوشته شده بود ازمیر و مسافرانش به روسیه می رفتند! کارکنان محترم فرودگاه هم که کلا از ارائه هرگونه توضیحی خودداری می کنند مبادا کسی تکلیفش را بداند و در آن شرایط از اضطرابش کاسته شود. ایجاد هیجان و استرس در مسافران از وظایف اصلی تمام بخش های فرودگاه امام است. من حتی در سایت فرودگاه امام، تابلوی پروازهای خروجی را چک کردم و نکته بسیار جالب اینکه اصلا پروازی از تهران به سن پترزبورگ در آن ساعت انجام نمی شد و عملا این پرواز تابان وجود خارجی نداشت. خلاصه هیچ راهی جز انتظار نداشتیم. مسافران روسیه که سوار شدند ساعت 5:10 بود و هنوز هیچ خبری از پرواز ما نشده بود. حالا مقصد تابلوی روی گیت 24 به شهر دیگری تغییر کرده بود که درست خاطرم نیست و هرچه که بود استانبول نبود. در همین لحظات بلندگوی سالن اعلام کرد که گیت پرواز ما به 25 تغییر کرده است و ما به سرعت به سمت گیت 25 رفتیم و سوار هواپیما شدیم. جهت اطلاع عرض می کنم که روی تابلوی گیت 25 نوشته شده بود دوحه !!!
با این شرایط سوار شدن و با اینکه کارتهای پروازمان اسکن شده بود، هنوز شک داشتیم که داریم به کجا سفر می کنیم! اما خیلی زود با قرار گرفتن روی صندلی های راحت ایرباس A321 ترکیش مشکلات را فراموش و به روزهای پیش رو فکر کردیم. هواپیمای ترک بسیار مدرن و تمیز بود. تمام صندلی ها مجهز به مانیتور اختصاصی و کنترل بودند و تا جایی که بررسی کردیم آرشیو کامل و به نسبت جدیدی از فیلم و سریال و موسیقی در دسترس بود. مهمانداران مودب و خوش برخورد بودند و مشکل خاصی تا انتهای پرواز نداشتیم. البته به جز فرود ناامید کننده خلبان ترک که البته دور از انتظار هم نبود و در پروازهای خارجی باید انتظارش را داشته باشید. ساعت 5:35 دقیقه از فرودگاه تهران پرواز کردیم و حدود ساعت 7:35 صبح به وقت استانبول در فرودگاه آتاتورک فرود آمدیم.
بارها را تحویل گرفتیم و به سرعت مسیر نسبتا طولانی تا مترو را از طبقه پایین فرودگاه پیمودیم. یک عدد استانبول کارت به مبلغ 6 لیر از دستگاه های بلیط فروشی خریدیم و 20 لیر شارژش کردیم. سوار متروی خط M1a شدیم و تا ایستگاه انتهایی یعنی Yenikapi رفتیم سپس با تعویض قطار و سوار شدن بر خط M2 در ایستگاه Sisli پیاده شده و 10 دقیقه تا هتل پیاده روی کردیم. فضای هتل درست مثل 5 سال پیش بود. فقط کمی فرسوده تر شده بود. رفتار پرسنل هتل در یک کلام همراه با بی تفاوتی و از سر انجام وظیفه بود. آنها بلد نبودند لبخند بزنند، انگلیسی بسیار ضعیفی داشتند و کوچکترین اقدامی در جهت کمک به مسافر انجام نمی دادند. 4 تا 5 گروه منتظر Check in بودند و فقط یک کارمند پاسخگو وجود داشت که باید فرم ها را پر می کرد و مراحل تحویل اتاق را انجام می داد. در چنین شرایطی با ناامیدی کامل درخواستمان برای تحویل زودتر از موعد اتاق را مطرح کردیم اما مطابق انتظار جواب منفی بود. کما اینکه مطمئن نیستیم حتی منظور ما را درست فهمیده باشند !!! به هر حال چمدان ها را تحویل دادیم و از هتل بیرون رفتیم تا ظهر برای تحویل گرفتن اتاق بازگردیم.
دوباره راهی متروی شیشلی، روبروی پاساژ جواهر شدیم و از آنجا با فاصله دو ایستگاه به میدان تکسیم رسیدیم. در کافه استارباکس میدان قهوه و اسنک سفارش دادیم (25 لیر) و پس از کسب انرژی راهی خیابان استقلال شدیم.
اولین تغییرات عمده در استانبول را اینجا مشاهده کردیم. جایی که خبری از آن خیابان استقلال سرزنده و هیجان انگیز سابق نبود. تراموای کوچک و قدیمی خیابان وجود نداشت و عملیات عمرانی گسترده در کف خیابان، آنجا را به یک کارگاه ساختمانی بزرگ تبدیل کرده بود که حتی تردد در بسیاری از قسمت های خیابان را مشکل می کرد. خیلی از مغازه های آشنا، یا تعطیل شده بودند یا جای خود را به دیگری داده بودند و خلاصه هیچ جذابیتی برای وقت گذرانی باقی نمانده بود.
همان طور که پیشتر گفتم، بار چهارمی بود که به استانبول می آمدیم و دیدنی های متداول آن مثل مساجد، کاخ ها، آکواریوم، جزایر پرینس، ویالند و ... را بارها دیده بودیم. هدفمان این بار، کشف شهر از نگاهی نزدیک تر بود و رفتن به اماکن ناشناخته و کمی استراحت و خرید.
استقلال غریب را پایین رفتیم و وارد کوچه پس کوچه های اطراف برج گالاتا شدیم، این قسمت یکی از زیباترین مناطق استانبول است، هم برای گشت و گذار و خرید سوغاتی و هم برای کافه نشینی و لذت بردن از اتمسفر شهری. کمی خرید کردیم. روسری های ابریشمی (25 لیر)، لیوان هایی با طرح استانبول (4 لیر) و آناناس تازه برای خوردن (1 لیر).
برج گالاتا
کوچه های پشت برج گالاتا
کوچه های پشت برج گالاتا
مغازه چرم فروشی در همان منطقه
ظهر شده بود و گرسنه بودیم. رستوران بسیار مشهوری در این ناحیه درست پای برج گالاتا قرار دارد به نام Kuledibi Guney که هم فضای داخلی دارد و هم می توان از میزهای بیرون آن استفاده کرد. تاسیس آن به سال 1964 بر می گردد و حسابی شلوغ و پرطرفدار است. ما پیتزای Guney به مبلغ 28 لیر و Dana Biftek به قیمت 55 لیر به همراه دو نوشیدنی (هرکدام 8 لیر) سفارش دادیم.
رستوران Guney
پس از صرف ناهار و کمی استراحت مسیرمان را به سمت جنوب ادامه دادیم. سر راه از سوغاتی فروشیها و مغازهها کمی خرید کردیم و از برج گالاتا عکس گرفتیم تا به پله های معروف Camondo Stairs رسیدیم. این پله ها در سال 1880 توسط مرد ثروتمندی به نام Abraham Camondo به سبکی شبیه نئوباروک ساخته شده است. وقتی از سمت جنوب به سمت برج گالاتا حرکت می کنید از این پله ها عبور خواهید کرد اما خیلی از رهگذران چیزی از تاریخچه آنها نمی دانند. باری از پله ها پایین رفتیم و به پل گالاتا رسیدیم. بساط رستوران ها و بوی ماهی تازه مثل همیشه برقرار بود و تنها احساس می کردیم استانبول نسبت به گذشته کثیف تر، فرسوده تر و انگار که پیرتر شده است. انگار سالهاست کسی دستی به سر و روی شهر نکشیده و از آن همه زرق و برق و توجه به توریست ها و توسعه زیرساخت های گردشگری گویی خبری نیست.
پله های Camondo
برنامه ما رفتن به مکانی به نام Hodjapasha و بازدید از موزه دراویش و رقص سما بود. برنامه ساعت 18:15 آغاز می شد و حدود یک ساعت و نیم وقت داشتیم. این شد که تصمیم گرفتیم سری به بازار ادویه بزنیم. این بازار که به بازار مصری ها هم شهرت دارد دنیایی از ادویه جات، شیرینی های ترکی، سوغاتی و ... را در بر می گیرد. در مغازه های مختلف از انواع ادویه و چای و دمنوش و ... تست کردیم و با نیم نگاهی به ساعت به سمت Hodjapasha حرکت نمودیم.
بازار ادویه
راس ساعت 18:15 درهای نمایشگاه باز شد. در این موزه – تئاتر شما با تاریخچه زندگی دراویش آشنا می شوید. می توانید از وسایل آنان شامل تسبیح و لباس و مهر و کلاه و ساز و ... دیدن کنید و در انتها نمایش زنده رقص سما را تماشا کنید. اشعار مولانا هم که به وفور در تمام موزه دیده می شود. در طول این تجربه دیدنی با چای و آبمیوه به صورت رایگان از شما پذیرایی می شود. ورودی نمایش برای بزرگسالان 70 لیر است که بهتر است به علت محدودیت جا بلیط را به صورت آنلاین خریداری کنید. نمایش حدود ساعت 8 شب تمام شد و ما غرق در لذت و البته گرسنه بیرون آمدیم.
خانه دراویش
با ترام به ایستگاه کاباتاش رفتیم و از آنجا به میدان تکسیم. خیابان استقلال را پایین آمدیم و در یکی از شعب Pehlivan غذا خوردیم. این رستوران ها به صورت سلف سرویس هستند و غذای بسیار خوشمزه و البته به نسبت گرانی سرو می کنند. نکته جالب توجه صحبت کردن فارسی مسئولین رستوران است و استفاده از کلمات خوشمزه و لذیذ و ... برای جلب مشتری. گراتن بادمجان و چلو مرغ سفارش دادیم و جمعا 52 لیر پرداختیم.
رستوران Pehlivan
پس از غذا به سراغ مغازه های استقلال رفتیم و خرید. معمولا برای خرید از همسرم جدا می شوم و برای ساعتی با هم در جای مشخصی قرار می گذاریم. با این روش هم در زمان صرفه جویی می کنیم و هم با خیال راحت هر کدام به خریدهای خود می رسیم. این بار هم برای ساعت 11 قرار گذاشتیم که به آخرین مترو برسیم و جدا شدیم. پس از حدود 2 ساعت گشت و گذار و خرید در میدان تکسیم سر قرار حاضر شدم و در حالی که دست هایم پر بود از کیسه های خرید و به سختی راه می رفتم، همسرم را دیدم که با یک کیسه سبک حاوی یک ادکلن و 12 کراوات !!! به سمت من می آید. این هم از مزایای خرید جداگانه!
در میدان تقسیم، پس از تقسیم عادلانه کیسه های خرید، سوار مترو شدیم و با طی دو ایستگاه و پیاده شدن در Sisli به سمت هتل حرکت کردیم. در هتل شیفت ها تغییر کرده بود و باید با تقلای زیاد توضیح می دادیم که صبح Check-in کرده ایم و فقط کلید اتاق را می خواهیم. بالاخره منظورمان را فهمیدند و اوضاع ختم به خیر شد. اتاق ما در طبقه یازدهم هتل بود. دید خوبی به اطراف داشت و به نسبت بزرگ و جادار بود. سرویس چای و قهوه موجود بود و سیگار کشیدن در اتاق آزاد. همچنین دارای یک لابی اختصاصی بود که البته کسی جز ما تا آخر اقامتمان از آن استفاده نمی کرد. (نقد و بررسی کامل هتل در قسمت هتل های سایت موجود است)
لابی اختصاصی اتاق های Executive
اتاق هتل
به محض رسیدن به اتاق روی تخت ها افتادیم و همسرم که دیشب در هواپیما نخوابیده بود در کسری از ثانیه به خواب رفت. من در سکوت شب از پنجره به استانبول زیبا و سوسوی چراغ ها خیره شده بودم و آرزو می کردم سرنوشت این شهر چیزی جز این باشد که در خیابان هایش می بینم و از فضای سنگینش احساس می کنم.
روز دوم
گفتیم که یکی از دلایل انتخاب هتل جواهر، استخر روباز هتل بود. ساعت 7:30 صبح برای صرف صبحانه به رستوران هتل رفتیم. مطابق انتظار و تجربه قبلی، صبحانه بسیار کامل و متنوع سرو شد و تنها نکته منفی طعم بد قهوه بود. ساعت 8 برای شنا به طبقه پایین رفتیم. استخر سرپوشیده هتل ساعت 7 شروع به کار می کرد و استخر روباز ساعت 9. یک ساعت در استخر سرپوشیده شنا کردیم و بعد برای شنا و آفتاب گرفتن به حیاط هتل رفتیم. کسی در این ساعت برای شنا نیامده بود و من و همسرم به صورت اختصاصی از استخر استفاده کردیم. پس از شنا و آفتاب گرفتن حدود ساعت 10:30 به اتاق برگشتیم و برای برنامه روز دوم آماده شدیم.
با شاتل رایگان هتل به میدان تکسیم رفتیم و از آنجا با اتوبوس خط 87 به سمت مقصد بعدی خود یعنی کلیسای Kariye حرکت کردیم. در ایستگاه Edirnekapi Surici از اتوبوس پیاده شدیم و با 5 دقیقه پیاده روی به کلیسا رسیدیم. این کلیسا که نام دیگر آن Chora Church است، یکی از بهترین نمونه های معماری بیزانسی در ترکیه و جهان می باشد. در قرن پانزدهم میلادی این کلیسا به مسجد تغییر کاربری داده و اکنون با تلاش گسترده برای بازسازی و مرمت، جهت بازدید عموم در دسترس قرار گرفته است. بلیط ورودی را به مبلغ 15 لیر برای هر نفر خریدیم و وارد شدیم. موزائیک ها و کاشی های این کلیسا-مسجد حاوی تصاویری داستان گونه از انجیل است و دیدنش برای علاقه مندان به معماری کلاسیک بسیار جذاب خواهد بود.
Chora Church
Chora Church
پس از بازدید از Kariye Museum به سمت بی اوغلو (Beyoglu) بازگشتیم. مقصد بعدی موزه هنرهای معاصر استانبول (Istanbul Museum Of Modern Art) بود. در ایستگاه Edirnekapi اتوبوس شماره 28 را سوار و در ایستگاه Salipazari پیاده شدیم. موزه هنرهای معاصر استانبول در ساحل تنگه بسفر و نزدیک پل گالاتا واقع شده است. از ایستگاه اتوبوس با 5 دقیقه پیاده روی به موزه رسیدیم. فضای موزه بسیار بزرگ است و آثار بسیار متنوع. اگر علاقه مند به هنر مدرن و نوگرا هستید، اینجا بهشتی برای شماست و تنه به تنه گالری های مطرح اروپا و آمریکا می زند. مانند همه هم نوعان خود دارای بخش های ثابت و نمایشگاه های موقتی است و امکاناتی مانند سالن نمایش و رستوران و کافه و ... هم دارد. نمایشگاه موقتی که در زمان بازدید ما برقرار بود، مجموعه ای از آثار هنرمند ترک Fahrelnissa Zeid به سبک آبستره (Abstract) را شامل می شد که بسیار دیدنی و جذاب بود. همچنین از یک نمایشگاه عکس نیز بازدید کردیم و بسیار لذت بردیم. ورودی موزه 25 لیر برای هر نفر بود.
موزه هنرهای مدرن
پس از سپری کردن ساعاتی لذت بخش و خروج از موزه هنر مدرن استانبول، راهی جایی شدیم که برای دیدنش لحظه شماری می کردیم: موزه معصومیت.
آشنایی ما با اورهان پاموک (نویسنده ترک) به کتاب "استانبول، شهر و خاطرات" برمی گردد. پاموک در سال 2006 برای این کتاب جایزه نوبل ادبیات را برد و در فهرست نویسندگان نامدار جهان و مفاخر ملی ترکیه قرار گرفت. کتاب دیگر او به نام موزه معصومیت در سال 2008 منتشر شد که روایت عشق کمال به فوسون است. اولی از خانواده ای مرفه و دومی فقیر. پاموک، موزه را به موازات کتاب ساخته است. ساختمان موزه یک عمارت قدیمی است که در آن تمام اشیا و بهتر بگویم هر آنچه که در رمان خوانده اید به صورت فیزیکی وجود دارد. انگار که می توانید خوانده های خود را این بار ببینید، بشنوید و لمس کنید. تجربه بازدید از این موزه برای افرادی که رمان موزه معصومیت را خوانده باشند، شگفت انگیز و سرشار از لذت و نوستالژی ست. این موزه در سال 2014 جایزه بهترین موزه سال اروپا را برده است. اکثر کتاب های پاموک به فارسی ترجمه شده اند از جمله دو کتاب فوق که خواندن آنها را به همه توصیه می نمایم.
موزه معصومیت
موزه معصومیت
موزه معصومیت هم در محله بی اوغلو (Beyoglu) واقع شده و با 10 دقیقه پیاده روی از موزه هنرهای معاصر به آنجا رسیدیم. مبلغ بلیط ورودی این موزه هم 25 لیر بود.
گرسنگی امانمان را بریده بود. در خیابان استقلال در کوچه Kallavi رستورانی هست به نام Ficcin که غذاهای ترکی و پاستاهای عالی به همراه نوشیدنی های عالی سرو می کند. برای نهار به این رستوران رفتیم و بیف ساته شده و یک نوع غذای ترکی سفارش دادیم. مبلغ کل نهار به همراه نوشیدنی 67 لیر شد.
رستوران Ficcin
با مترو به Sisli رفتیم و وارد مرکز خرید جواهر شدیم. با توجه به یکسان بودن قیمت برندها، به نظر من بهترین جا برای خرید جواهر است مگر آنکه به دنبال خرید مارک های متفرقه باشید. طبق روال همیشه از هم جدا شدیم و چند ساعتی خرید کردیم. برای برنامه فردا شب که شام در یک رستوران رسمی بود به لباس های رسمی نیاز داشتیم که همراه خود نبرده بودیم و قرار گذاشتیم هر کدام برای خود یک دست لباس رسمی تهیه کنیم. پس از خرید در استارباکس بزرگ روبروی پاساژ جواهر، قهوه سفارش دادیم و کمی استراحت کردیم (23 لیر) و سپس راهی هتل شدیم.
مرکز خرید جواهر
خرید ها را در اتاقمان گذاشتیم و برای شام به یک رستوران نزدیک هتل به نام Mangiamo رفتیم. پیتزای عالی ایتالیایی و نوشیدنی خوردیم (40 لیر) و قدم زنان به هتل بازگشتیم.
روز سوم:
صبح زود بیدار شدیم و برنامه صبحانه و شنای روزانه را انجام دادیم و این بار کمی بیشتر در استخر ماندیم. برنامه امروز خیلی فشرده بود و با عجله از هتل خارج شدیم. با شاتل به میدان تکسیم رفتیم و از آنجا با اتوبوس شماره 38T راهی موزه ای به نام Rahmi Koc شدیم. در ایستگاه Piri Pasa Mahallesi از اتوبوس پیاده شدیم و با چند دقیقه پیاده روی به موزه رسیدیم. ورودی موزه 15 لیر برای هر نفر بود. این موزه به مقوله حمل و نقل و تاریخ آن اختصاص دارد و بازدید از آن بسیار جذاب است. بخش های مختلف موزه تاریخ حمل و نقل را بررسی می کند و شامل حمل و نقل جاده ای، ریلی، هوایی و دریایی می شود. اتومبیل های قدیمی، قطارهایی که با اسب یا بخار حرکت می کردند، قایق ها و کشتی ها و هواپیماهای اولیه را در جای جای موزه میتوان از نزدیک دید و با تاریخچه آنها آشنا شد. موزه دارای مجموعه ای از وسایل مربوط به آتاتورک نیز می باشد.
موزه Rahmi Koc
موزه Rahmi Koc
موزه Rahmi Koc
موزه Rahmi Koc
پس از بازدید از موزه حمل و نقل، با قایق به سمت دیگر Golden Horn رفتیم. جایی که میخواستیم از کلیسای St. Stephan دیدن کنیم. این کلیسا که در محله فاتیح واقع شده است یک کلیسای ارتدکس است که به کلیسای بلغاری هم مشهور می باشد. ساختمان این کلیسا را در هنگام کشتی سواری روی شاخ طلایی بارها دیده اید. کل ساختمان از آهن ساخته شده است و به همین دلیل به آن کلیسای آهنی هم می گویند. متاسفانه کلیسا در حال بازسازی و ترمیم بود و نتوانستیم از آن بازدید کنیم. عملیات ساختمانی در استانبول ما را کلافه کرده بود و به هر گوشه ای از شهر که سر می زدیم با تعطیلی اماکن به دلایل مختلف از جمله عملیات عمرانی روبرو می شدیم. شهر بی نظم و شلوغ به نظر می رسید و انگار که تمام آن مدیریت هوشمندانه سالهای گذشته به یکباره از چهره ترکیه، رخت بر بسته بود.
کلیسای St. Stephan در حال تعمیر
ناهار را در رستورانی همان حوالی صرف و به سمت مقصد بعدیمان یعنی Ortakoy حرکت کردیم. Ortakoy نام منطقه ای در ساحل غربی تنگه بسفر و فاصله ای نسبتا نزدیک به دلماباغچه است. این محله پر است از رستوران و کافه و کوچه هایی باریک و دوست داشتنی. یک مسجد زیبا هم درست در کنار آب قرار دارد که بازدید از خالی از لطف نیست. در تراس کافه های رو به بسفر که بنشینید، منظره ای دیدنی از آب و طعم دلچسبی از نوشیدنی را تجربه خواهید کرد. ما ابتدا از مسجد دیدن کردیم و بعد تور کشتی روی بسفر را به قیمت نفری 15 لیر خریداری کردیم که شامل یک گشت در تنگه به مدت 1 ساعت میشد. در بالکن روباز کشتی نشستیم و از تماشای مناظر لذت بردیم. بعد از اتمام تور کشتی به سمت کافه روبروی اسکله رفتیم و پس از مدتی انتظار برای خالی شدن میز در تراس، قهوه ای سفارش دادیم. زمان به سرعت گذشت و هنوز خیلی از برنامه ها باقی مانده بود، پس به سرعت با اتوبوس به سمت میدان تکسیم و بعد هتلمان بازگشتیم تا با تعویض لباس، برای برنامه شب آماده شویم.
ساحل اورتاکوی
مسجد اورتاکوی
مسجد اورتاکوی
تنگه بسفر و پل بغاز
تنگه بسفر
کافه های تراس دار اورتاکوی
پس از استراحتی کوتاه، لباس های رسمی پوشیدیم و از هتل خارج شدیم. مقصد ما Kiz Kulesi یا قلعه دختر بود. این قلعه در جزیره ای بسیار کوچک در 200 متری ساحل شرقی تنگه بسفر واقع شده است. قدمت آن به سال 24 پیش از میلاد مسیح برمی گردد و بارها پس از آن تخریب و بازسازی شده است. تاریخچه ای بسیار طولانی و پیچیده دارد که در حوصله سفرنامه نمی گنجد اما همین بس که در طول زمان استفاده های متعددی از آن شده است. از باجه اخذ عوارض گرفته تا فانوس دریایی و امروزه هم به رستورانی مجلل تبدیل شده که می توان غروب زیبای خورشید را در حین صرف شام از آنجا تماشا کرد.
قلعه دختر
بلیط ورودی قلعه دختر 20 لیر است و برای شام باید حتما از پیش رزرو انجام دهید. منوی شام شامل دو منوی 155 و 185 لیری است که انتخاب های متعددی را پیش روی شما قرار می دهد. برای نشستن کنار پنجره، 20 لیر به مبلغ منو اضافه می شود. برای رفتن به این رستوران زیبا و رمانتیک، از هردو اسکله Salacak و Kabatas سرویس وجود دارد که هر ساعت یک بار به سمت قلعه دختر حرکت می کند. تجربه شام در این رستوران رویایی و بی نظیر است و به همه زوج ها به شدت توصیه می شود.
شام خوردیم و از تماشای خورشید که در افق بسفر زیبا محو می شد لذت بردیم. آخرین غروب حضورمان در استانبول به بهترین شکل ممکن پیش رفت و تا به خود آمدیم ساعت از 10 شب گذشته بود. با قایق به Kabatas بازگشتیم و راهی خیابان استقلال شدیم. هوا مطبوع و لذت بخش بود و ایده آل برای یک شب نشینی طولانی. شنبه شب بود و فضای خیابان استقلال پر از شور و هیاهو. راهی کوچه نویزاده معروف شدیم و در فضای باز کافه همیشگی نشستیم. موسیقی زنده ترکی گوش کردیم و خوردیم و لذت بردیم.
خیابان نویزاده
در زندگی عادت هایی هست که هیچگاه کهنه نمی شوند. مثل لبخند زدن، مثل گفتن دوستت دارم و مثل نشستن در کافه ای همیشگی و تکرار لذت زندگی، سفر و عشق با یک همراه همیشگی. آن شب چهره ناخوشایند استانبول جدید را فراموش کردیم و در رویای استانبول قدیم فرو رفتیم. ساعت از 2 گذشته بود که در میدان تکسیم، تاکسی گرفتیم و به هتل بازگشتیم (20 لیر).
روز چهارم
پرواز برگشت ما ساعت 20:50 بود. تصمیم گرفته بودیم روز آخر را به طور کامل به خرید اختصاص دهیم. بعد از صبحانه، اتاق را تحویل دادیم، چمدان ها را در هتل گذاشتیم و راهی مرکز خرید جواهر شدیم. به رسم همیشه از هم جدا شدیم و ظهر در مقابل درب پاساژ سر قرار آمدیم. مرکز خرید جواهر دارای لاکرهایی است که بسیار به کار می آید و می توانید خریدها و وسایل را درون آن گذاشته و دست ها را سبک کنید. تنها ایراد این لاکرها این است که فقط یک بار می توانید درب آن را باز کنید و نمی شود به کرات به آن مراجعه کرد. برای 2 ساعت 9 لیر پرداختیم و خریدها را در لاکر گذاشتیم. برای نهار راهی طبقه بالای مرکز خرید و پیتزا هات شدیم. بعد از صرف پیتزا و سوفله عالی به قیمت 38 لیر، به خرید کردن ادامه دادیم و ساعت 4 عصر با دست هایی پر مقابل هتل بودیم. پروسه جا دادن خریدها در چمدان مقداری طول کشید و حسابی دیر شده بود. این شد که قید حمل و نقل عمومی را زدیم و از مقابل هتل برای فرودگاه تاکسی گرفتیم. کرایه تاکسی را طی کردیم که راننده گفت با تاکسی متر محاسبه می کند اما از 45 لیر بیشتر نخواهد شد. در نهایت هم پیش بینی درست از آب درآمد و ما هم همان 45 لیر را پرداختیم و وارد فرودگاه شدیم.
پرواز بدون تاخیر انجام شد اما به نسبت پرواز رفت بسیار خسته کننده و آزاردهنده بود. هواپیمای برگشت یک ایرباس A300/200 و بسیار کهنه بود و صندلی های چندان راحتی نداشت. هرچه که بود 3 ساعت پرواز گذشت و به تهران رسیدیم.
کشور ترکیه و به خصوص شهر استانبول دورانی جدید از تاریخ معاصر خود را تجربه می کند که شاید مردمانش هنوز درک درستی از آنچه در حال روی دادن در این کشور است نداشته باشند. اما برای ما که از بیرون نگاه می کنیم و سال های متمادی ست که به استانبول سفر می نماییم، این تغییرات غالبا منفی، به وضوح به چشم می خورد. زیر ساخت های عمومی شهر، رفته رفته فرسوده و ناکارآمد می شوند و انگار که عزمی برای نوسازی آنها وجود ندارد. سیستم حمل و نقل عمومی کهنه تر و نامنظم تر شده است. توجه به توریست ها و رفع نیازهای آنها که سابقا یکی از مهمترین سیاست های ترکیه را تشکیل می داد رفته رفته به فراموشی سپرده می شود. به تبع آن و با کاهش تعداد گردشگر خارجی و بالاخص اروپایی، فرهنگ عمومی مردم نیز تحت تاثیر قرار گرفته و افت می کند. دیری نخواهد پایید که ترکیه از کشوری که در مرز جهان اول و اروپا قرار گرفته بود به سرعت به جهان سوم سقوط می کند اگر مسئولین و مردمش فکری نکنند.
استانبول جدید را دوست نداشتیم. اما آنقدر خاطره های رنگارنگ با این شهر ساخته ایم که شاید روزی بازگردیم. روزی در آینده های دور.