به نام خداوند بخشنده و مهربان
دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس نسیم روضه شیراز پیک راهت بس
با عرض سلام به همه سفر دوستان و با تشکر از سایت خوب لست سکند که امکان انتقال تجربیات و خاطرات سفر های ما ایرانیان را به یکدیگر از طریق زبان شیرین پارسی فراهم کرده است. سفرنامه دیگرم به کشور مالزی و شهر کوالا لامپور را برایتان می نویسم و امیدوارم که نکات آن راهنمای خوبی برای مسافران به این شهر باشد.
با برنامه ریزی قبلی در تهران , سفر من به کشور مالزی بعد از سفر به کشور تایلند صورت گرفت و پروازم بعد از ظهر از شهر بانکوک به سمت فرودگاه شهر کوالا لامپور ( KLIA ) انجام شد. بعد از انجام کارهای خروج و طی مسافتی حدود یک ساعت با ماشین و عبور از اتوبان در شب به هتل محل اقامت رسیدم. هنگام انجام کارهای اتاق مبلغ 30 رینگیت مالزی به عنوان مالیات از من گرفته شد و می گفتند از اول ماه به صورت قانون درآمده و آن جا متوجه شدم که هزینه ها در مالزی بیشتر از تایلند خواهد بود. با توجه به خستگی روز و تاریک بودن هوا در هتل استراحت کردم و در اینترنت مشغول بدست آوردن اطلاعات در مورد شهر و دیدنی های آن شدم.
روز دوم
بعد از صرف صبحانه حدود ساعت 9 صبح از طرف شرکت برگزار کننده تور برای تور نیم روز رایگان شهری رفتیم. در ابتدا ما را به معبد چینی ها به نام تین هو ( Thean Hou Temple) بردند که دو مجسمه در ابتدای ورودی آن وجود داشت و داستان هایی از آن برای ما تعریف کردند و بعد وارد معبد شدیم و در آن محل مشغول عکس و صحبت با همسفران شدیم. ناگهان تعدادی هواپیمای جنگی و بعد چند هلیکوپتر با آرایش خاصی از بالای سر ما عبور کردند و متوجه شدیم که سفر من با روز استقلال و جشن آن ها مصادف شده است و خود این موضوع برای من از معبد بیشتر جذابیت داشت. از بالای معبد دید خوبی به شهر داشت که نسبتا جالب بود.
نمای پانارومیک شهر از بالای معبد
پس از بازدید از معبد به سمت مقصد بعدی به نام (National Monument) یا یادبود ملی بردند. در آنجا بنای یادبودی از کسانی که برای آزادی مالزی در برابر ژاپنی ها کشته شده بودند وجود داشت که در کنار باغی زیبا بود و عکس یادگاری گرفتیم. این بازدید حدود 45 دقیقه زمان برد.
بعد از سوار شدن در اتوبوس به همراه سایر همسفران به سمت کارخانه شکلات سازی کوچکی رفتیم به امید دیدن روند تولید اما چیزی بیش از یک فروشگاه نبود. به جای نشان دادن مراحل تولید فقط محصولات را نشان دادند و کمی نسکافه تست کردیم. به نظرم شکلات های ایران خوشمزه تر هستند و قیمت آن ها مناسب نبود. قشنگ ترین چیزی که توجه مرا به خود جلب کرد تعدادی قوری قدیمی بود.
بعد از دیدن فروشگاه شکلات به رستورانی ایرانی رفتیم و جوجه کباب بسیار خوبی خوردیم و این گشت حدود ساعت سه و نیم ظهر به پایان رسید. بعد پیاده از رستوران به سمت خیابان اصلی رفتم و از یک سوپری یک سیم کارت خریدم و آنرا شارژ کردم. شروع به قدم زدن در خیابانی نسبتا شلوغ که بالای سرم محل عبور ترن هوایی بود کردم و مغازه ها و فروشگاه های زشت و زیبای زیادی کنار هم می دیدم که در میان برج های بلند احاطه شده بودند. و در مسیر برگشت به هتل که از روی گوگل مپ آن را مشاهده می کردم نوشیدنی های محلی که اغلب خیلی شیرین بودند و رنگ های مختلفی داشتند را امتحان می کردم. سپس به هتل رفتم و در استخر آن شنا کردم و شب را به پایان رساندم.
روز سوم
بعد از صرف صبحانه در هتل و با توجه به اطلاعاتی که در اینترنت به دست آورده بودم , به سمت نزدیک ترین ایستگاه اتوبوس های گردشگری به نام هاپ آن هاپ آف (Hop on Hop off) که حدود 15 دقیقه پیاده زمان برد حرکت کردم. این اتوبوس ها دو طبقه و خوش رنگ هستند و در تمام مکان های دیدنی که حدود 23 ایستگاه است توقف می کنند. قیمت این بلیط ها 45 رینگیت بود و با توجه به زمانی که روی بلیط درج شده از 24 ساعت تا 48 ساعت می توانید از آن استفاده کنید. فاصله زمانی بین اتوبوس ها حدود 30 دقیقه بود و بعد از تهیه بلیط و سوار شدن و رفتن به طبقه دوم اتوبوس و دیدن نقشه بازدید از شهر آغاز شد. در هنگام عبور از مکان های توریستی توضیحاتی از طریق بلند گویی که در تصویر می بینید به زبان انگلیسی برای توریست ها داده می شد.
نقشه ساده ایستگاه های اتوبوس های گردشگری که امیدوارم براتون مفید باشه
ابتدا در ایستگاه KLCC که برج های معروف پتروناس در آن محل قرار داشت رفتم . مهم ترین هدف سفرم دیدن این برج دو قولو و شکوه آن بود. برج ها 452 متر ارتفاع در 88 طبقه هستند که با یک پل میانی در طبقه 41 به یکدیگر متصل می شوند و با خریدن بلیط می توانید روی آن بروید و عکس های زیبایی به خصوص در تاریکی شب از شهر بگیرید. رو به روی برج استخر کوچکی بود که فضای این محل را لطافت داده بود. در پایین برج مرکز خرید سوریا وجود داشت که به دلیل قیمت های بالا محل مناسبی برای خرید من نبود.
پس از بازدید برج های پتروناس سوار اتوبوس شدم و به ایستگاه KL Tower رسیدیم.در این ایستگاه برجی بلند شبیه برج میلاد ساخته شده بود و به آن برج کی ال گفته می شد و به گرفتن عکس های یادگاری از داخل اتوبوس بسنده کردم.
بعداز عبور از چند ایستگاه در ایستگاه China Town یا پتالینگ استریت پیاده شدم. امیدوار بودم که در این محل با توجه به اسم آن با فرهنگ چینی های مقیم مالزی آشنا بشوم اما دریغ از دیدن حتی یک فرد چینی در این محل. این محل مانند دو خیابان است که مانند چهار راه یکدیگر را قطع کرده اند و بازاری پر از هندی ها , دکه ها و مغازه هایی است که کالاهای بنجل و نسبتا ارزان می فروشند. هوای آن هم زیاد جالب نبود و بسیار گرم و شرجی. این چیزی نبود که من از یک محله قدیمی انتظار داشتم. با این وجود دیدن هر جایی برای یک بار خالی از لطف نیست.
بعد از حدود یک ساعت و نیم در این محله سوار اتوبوس شدم و بعد از عبور از چند ایستگاه مانند ایستگاه قطار و مترو و موزه ملی به ایستگاه کاخ پادشاهی رسیدم و از شانس بد اجازه ورود به توریست ها را به دلیل حضور پادشاه ندادند و خسته به سمت ایستگاه اتوبوس برگشتم.
ناگهان تصمیم گرفتم که از فرط خستگی بازدیدها را متوقف کنم و به سمت هتل برگردم و برای نهار به رستورانی نزدیک هتل رفتم و یک غذای تند همانند چلو ماهیچه خودمون به قیمت 22 رینگیت با نوشیدنی خوردم که بسیار هم لذیذ بود. غذاهای مالزی به دلیل اکثریت مسلمان اغلب حلال هستند و غذای اصلی آن ها هم برنج می باشد که با افزودن ادویه های مختلف رنگ و طعم آن تغییر می کند و جلوه زیبایی دارند. اغلب غذا ها هم تند هستند و باید به این نکته توجه کنید.
بعد از ناهار که عصر خوردم به سمت هتل برگشتم . بعد از استراحت , دوباره در خیابان های اطراف که پر از هندی بود مشغول گشت و گذار شدم و بعد از خرید میوه و نوشیدنی کافی به هتل رفتم و برای فردا برنامه ریزی کردم.
روز چهارم
با توجه به اینکه هنوز 24 ساعت از بلیط اتوبوس گردشگری وقت باقی مانده بود , بعد از صرف صبحانه در هتل به سمت ایستگاه آن حرکت کردم و باید مکان هایی را که دیروز فرصت دیدن آن ها را نداشتم را بازدید می کردم. اولین مقصد امروزم Little India یا همان محله هند کوچک بود. پس از پیاده شدن از اتوبوس از یک دروازه کوچک که مجسمه های فیل روی آن بود و در وسط دو لاین خیابان قرار داشت عبور کردم و به سمت دیگر خیابان رفتم. این محله یک خیابان دو طرفه داشت که در پیاده روی دو طرف رستوران های هندی و بسیار شلوغ و نسبتا کثیف قرار داشت و همچنین مغازه هایی که پارچه ها و پیراهن های نخی یا دست فروشانی که شیرینی می فروختند زیاد بودند. در قسمتی از خیابان بازارچه ای کوچک هم بود که در آن گل ها را تزیین میکردند و بوی عود یا چنین چیزی در آن محل به مشامم می خورد. حدود یک ساعت در این محل مشغول بازدید و دیدن سوغاتی ها بودم. این محله جذابیت خاصی نداشت و اگر به دنبال چیز خاص هستید بهتر است در این ایستگاه وقت تلف نکنید.
بعد از بازدید از هند کوچک به ایستگاه برگشتم و با آمدن اتوبوس به سمت ایستگاه Lake Garden ( باغ دریاچه ای) و Orchid Garden ( باغ ارکیده ها) رهسپار شدم و باز هم از کلی مکان های توریستی دیگه عبور کردم تا به این ایستگاه رسیدم. تعدادی از توریست های خارجی هم بعد از صحبت با من در این ایستگاه پیاده شدند. چند قدمی که راه رفتیم یک ماشین قطار مانند کنار ما توقف کرد و به ما گفت اگر تمایل داریم با خرید بلیط آن به ارزش 20 رینگیت می توانیم بین استگاه های این باغ بزرگ به وسیله آن به صورت نا محدود تردد کنیم. وقتی دیدم توریست ها پشت سر من جمع شدن و تعداد ما 7 نفر است از او تخفیف گرفتم و قرار شد نفری 15 رینگیت بدهیم. در این لحظه به ذهنم رسید که به او بگویم من لیدر هستم و نباید از من پول بگیرد و با شوخی و خنده قبول کرد و از من پولی دریافت نکرد.
بعد از 5 دقیقه به باغ ارکیده ها رسیدیم و عکس های زیبایی گرفتیم و حدود یک ساعت در این پارک مشغول بودیم.
بعد از بازدید از پارک ارکید منتظر آمدن ماشین قطار مانند شدیم و با آن به سمت پارک دریاچه رفتیم. جای زیبایی بود و در آن جا گونه های مختلفی از گیاهان و درختان را نگه داری می کردند. عروس و داماد هایی هم دیدم که در آنجا مشغول فیلم برداری و عکاسی بودند و محیط روحبخش و دل نوازی داشت. دریاچه کوچکی هم در آن بود که یکی دو قایق کوچک هم در آن بود و هیچ کس از آن ها استفاده نمی کرد. حدود دو ساعت در این پارک مشغول گشت و گذار شدیم.
بعد از این پارک به سمت ایستگاه بعدی که مسجد ملی ( National Mosque) بود رفتم. در این مسجد باید لباس مناسب داشته باشید که به دلیل گرم بودن هوا من با خود به همراه نداشتم. در قسمت ورودی لباس مناسب که شبیه دامن بود به من دادند و نحوه بستن آنرا به من آموزش دادند و با آن از پله ها بالا رفتم و وارد صحن آن شدم. تعدادی نماز گزار مشغول عبادت بودند و من حدود یک ساعت را در این محل زیبا و مقدس سپری کردم. وقتی در مسجد نشسته بودم یک گنجشک کنارم آمد و کنارم ماند و یکی از روح نواز ترین لحظات زندگیم در آنجا را برایم رقم زد.
بعد از خروج از مسجد و با توجه به زمان باقی مانده از بلیط اتوبوس گردشگری , حدود 15 دقیقه و با نوشیدن یک آب میوه به ارزش 5 رینگیت منتظر اتوبوس شدم و در ایستگاه بعد که Dataran Merdaka نام داشت پیاده شدم. در این محل ساختمان های سنگی زیبایی وجود داشت و یک پرچم بلند به ارتفاع 1000 متر نصب شده بود. در این میدان بود که پرچم انگلیس را پایین آوردند و استقلال مالزی را اعلام کردند و با توجه به حضور من در سالگرد این جشن رو به روی آن مشغول چیدن صندلی ها برای مراسم بودند. در تصویر ساختمان معروف سلطان عبد الصمد را می بینید که شب ها بسیار جلوه زیبایی نسبت به روز دارد. موزه ملی و باشگاه سلطنتی نیز در این محل قرار دارند.
این روز زیبا هم با دیدن جاذبه های زیبا با رفتن به رستوران و هتل به پایان رسید و برای فردا برنامه ریزی کردم.
روز پنجم
امروز تصمیم گرفتم که به غارهای باتو ( Batu Caves) که تپه ای صخره ای است و دارای چند غار معروف است بروم. بنابراین بعد از صرف صبحانه در هتل با گرفتن یک تاکسی با پرداخت فقط 6 رینگیت از طریق سیستمی همانند تپسی که در آن جا فعال بود به سمت ایستگاه مرکزی مترو به نام KL Central حرکت کردم. در اینترنت خوانده بودم که بهترین وسیله برای رفتن به این غارها مترو است و کافی است در ایستگاه آخر یکی از خط ها که روی نقشه مترو بود به این محل زیبا برسم. پس از رسیدن و خروج از ایستگاه دقیقا به ورودی آن رسیدم و چشمم به کوه هایی به هم چسبیده که در امتداد کشیده شده بودند و مجسمه ای بزرگ گه زیاد هم هنری نبود افتاد.
کمی جلوتر رفتم و با دیدن عبادتگاهی در پایین کوه که دارای پله بود به راهم ادامه دادم.
در کنار دریاچه ای کوچک که نمای زیبایی در امتداد کوه داشت, نارگیلی خنک میل کردم و در همان هنگام بارانی شروع شد.
بالاخره به فضای اصلی رسیدم. مجسمه ای طلایی رنگ و بزرگ که الهه هندو ها بود و به آن لورد مورگان می گویند در این محل قرار داشت. در کنار آن 272 پله وجود داشت که به سمت غار معبد می رفت و بالا رفتن از آن ها برای افراد مسن شاید در هوای شرجی کمی دشوار باشد. البته نه برای جوون های قدیم ایرونی خودمون.
هنگام بالا رفتن از پله ها تعداد زیادی میمون در حال بازی و بالا و پایین رفتن و گرفتن غذا از توریست ها بودند و از نزدیک کنار آن ها بودم.البته باید توجه کنید که ممکن است ناگهانی موبایل یا کیف دستی شما را ببرند اما ریسک عکاسی رو پذیرفتم و لحظات زیبایی رو به یادگار گرفتم.
با کمی تلاش به بالای پله ها و ورودی غار اصلی رسیدم. ابتدا چند پله به سمت پایین رفتم و هوای خنک غار در هوای شرجی شهر بسیار لدت بخش بود و خستگی پله ها را از بین می برد. در گوشه کنار غار مجسمه هایی نه چندان زیبا به چشم می آمد که اصلا تعریقی نبودند و برای من جای سوال داشتند که با وجود این همه توریست چرا از اساتید ماهر برای خلق آن ها استفاده نشده است. بعد از چند متر پیاده روی دوباره به تعدادی پله رسیدم و وقتی از آن ها بالا رفتم یک معبد کوچک دیدم که هندو ها در آن مشغول نیایش بودند. بالای سر معبد , دهانه غار رو به اسمان باز شده بود و زیبایی خاصی به این مکان داده بود و از حضورم در این محل احساس خوب و شادی داشتم.
بعد از حضور در غار و کمی استرحت به سمت پله ها بازگشتم و در مسیر پایین آمدن ورودی غار دیگری را دیدم که توریست ها به سمت آن می رفتند و اسم آن Dark Cave بود. این غار بسیار تاریک بود و برای ورود به آن باید بلیط تهیه می کردیم و خود را برای مواجه شدن با انواع حیوانات غار نشین مانند مار , عنکبوت , خفاش و ....... آماده می کردی. من نیز به همراه گروهی و راهنما وارد آن شدم. البته در ابتدا کمی استرس زا بود ولی بعد رفع شد. عکسی از ورودی , خروجی آن به سمت شهر و تابلوی قبل از ورود برایتان می گذارم. لحظات جالبی بود و به همه این محل رو پیشنهاد می کنم به خصوص ترسو ها.
بعد از بیرون آمدن و پایین آمدن از پله ها هوا تقریبا تاریک شده بود و به ایستگاه مترو رفتم و به ایستگاه KL Central برگشتم و با تاکسی به سمت هتل رفتم. قبل از ورود رو به روی هتل در رستوران هندی ها برنج با مرغ تند خوردم که بسیار هم لذیذ بود ولی به همه پیشنهاد نمیدم. آنقدر تند بود که مرغ ها به رنگ قرمز درآمده بودند. قیمت یک پرس برنج و مرغ با نوشیدنی 11 رینگیت بود.
کلی نوشیدنی خوردم تا طعم تند آن را فراموش کنم.خخخخخ. و سر انجام این روز زیبا و پر از لحظه های خوب هم به پایان رسید.
روز ششم
امروز تصمیم گرفتم تا بعد از صرف صبحانه به مسجد جامع بروم که با استفاده از گوگل مپ در موبایل حدود 20 دقیقه با پای پیاده از هتلم فاصله داشت. برای رسیدن به مسجد از بازارچه هندی ها که جنس های چینی ارزان می فروخت دیدن کردم و سوغاتی هایی گرفتم. وقتی به مسجد زیبای جامع رسیدم محو زیبایی آن شدم و با اجازه نگهبانی چون لباسم برای ورود مناسب نبود , چند عکس از بیرون مسجد گرفتم.
بعد از بازدید از مسجد جامع با استفاده از نقشه گوگل مپ به سمت خیابان معروف بوکیت بین تنگ ( Bukit Bintang ) حرکت کردم .این خیابان قلب تپنده شهر تا شب است و توریست ها در آن موج می زنند. برج های سر به فلک کشیده و صدای ترن هوایی جلوه عجیبی به این منطقه داده بود و پر از فروشگاه های بزرگ و مراکز خرید و رستوران بود و قیمت صرافی های آن برای تغییر واحد پول هم بسیار مناسب بود. بعد از کلی پیاده روی و گشتن در خیابان با گرسنگی زیاد , رستورانی را انتخاب کردم و غدای متفاوتی در آن جا امتحان کردم.
جای همه شما خالی تا شب در این خیابان مشغول تفریح و گشت و گذار شدم.
روز هفتم
امروز با توجه به زمان سفرم , بعد از صرف صبحانه به قصد خرید از هتل بیرون رفتم و در فروشگاه بزرگی به نام جکل مال(Jakel Mall) نزدیک هتل بعد از ساعتی جستجو , پیراهن های نخی و خنک زیبایی که علاقه خاصی به آن ها دارم را پیدا کردم و هر کدام را با کلی چک و چونه به قیمت 130 رینگیت خریدم و به نظرم بهترین سوغاتی برای خانواده از مالزی بود و به همه پیشنهاد می کنم.
به هتل رفتم و لباس ها را در آنجا گذاشتم و برای صرف غذا به رستورانی هندی رفتم. به طور متوسط 20 رینگیت برای یکپرس با نوشابه.
پس از صرف غذا به سمت خیابان بوکیت برای گشت و خرید در فروشگاه های بزرگ رفتم و بعد از خرید و دیدن فروشگاه های بزرگی مانند lot 10 , Pavilion, Low Yat Plaza که فروشگاه لو یات پلازا مخصوص لوازم الکترونیکی و لپ تاپ و کامپیوتر و ...... بود به سمت خیابان معروفی به نام جلان آلور رفتم که به بهشت غذا ها معروف بود. این خیابان در حد شهرتی که داشت نبود ولی دیدن آن خالی از لطف نیست. بارانی هم می آمد و هوا را لطیف کرده بود. در این خیابان می توانید انواع غذا های مالایی , چینی , تایلندی و ..... را امتحان کنید و غذاهای جدیدی را با چشم خود ببینید. از خوردن غذاهای جدید نترسید و حداقل یک بار آن ها را امتحان کنید. من هم در یک رستوران نشستم و غذایی را امتحان کردم.
بعد از صرف غذا و نوشیدنی ها با یک تاکسی به سمت هتل آخرین مرکز خرید به نام سنترال مارکت ( Central Market) رفتم. در این مرکز خرید ماسک های چوبی و فلزی و سوغاتی های چوبی مختلف را می توانید به عنوان یادگاری از این کشور با قیمت مناسب خرید کنید. اجناس این فروشگاه قدیمی در هیچ کجای شهر یافت نمی شود و حتما به شما دیدن آن را پیشنهاد می کنم. قیمت ها از 15 رینگیت به بالا بود.
این روز پر خاطره را با نوشیدن نارگیل نزدیک سنترال مارکت و برگشت با تاکسی به هتل به پایان رساندم.
روز هشتم
روز آماده شدن برای برگشت به کشور عزیزم بعد از حدود یک ماه سفر به دو کشور تایلند و مالزی فرا رسید و کلی دلم برای تهران با همه بدی هاش تنگ شده بود بجز آب و هوای آلودش. بعد از خداحافظی با کارکنان مهربان هتل به فرودگاه شهر کوالا لامپور(KLIA) رفتم و از آنجا به ابوظبی و بعد به تهران بازگشتم و این سفر رنگارنگ و پر از تجربه های جدید و خاطراتی طلایی به پایان رسید و صفحاتی دیگر از دفتر زندگی را پر کردم.
از دید من مالزی کشوری آزاد است وفرهنگ آن ها ترکیبی از هندی ها , چینی ها و مالایی ها می باشد. همه ادیان با آرامش در کنار هم زندگی می کنند و این موضوع و توریست در کنار صنعت الکترونیک باعث پیشرفت آن ها شده است. خود خارجی ها هم وقتی به کشوری مسلمان سفر می کنند البسه مناسب می پوشند و احترام مکان های مذهبی را نگه می دارند. به نظرم خرید در مالزی بر خلاف آنچه شنیده بودم ارزان نبود و تنوع زیادی نداشت. شهر پر از هندی ها بود؛ گویی به هندوستان آمده ام. شب ها خیابان های فرعی امنیت کافی ندارند و حتی امکان سرقت وسایل شما زیاد است. بهترین وسیله گردش اتوبوس های گردشگری می باشد اما اگر تعداد شما زیاد باشد تاکسی در داخل شهر ارزان و کرایه آن نهایت تا 11 رینگیت است. امیدوارم توانسته باشم کمکی هر چند کوچک برای سفر های شما هم وطنان کرده باشم.
به امید داشتن شهری با هوای پاک , شاد و پر از توریست و رونق اقتصادی