سفرنامه صربستان

4.3
از 19 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
دردانه‌ی قدیمی اروپای شرقی کجاست؟ + تصاویر

bn51.jpg

موضوع انشاء:

 "صربستان خود را چگونه گذراندید":

به نام خدا و با سلام به خوانندگان انشایمان را آغاز میکنیم:

نام کشور صربستان برای من همیشه با جنگ خونین بوسنی و کشتار مسلمانان هم معنی بود. در طول دوران دبیرستانم، تلویزیون وروزنامه ها از گورهای دسته جمعی و تجاوز به زنان و قتل عام کودکان توسط صربها خبر میداد و کمکهای مردمی که ازایران برای جنگ زدگان بوسنیایی میرفت. کودکان یتیم وآواره که به ایران امده بودند و تحت سرپرستی خانواده های داوطلب ایرانی قرار میگرفتند. تا سالها بعد خاطرات این صحنه ها درذهن من بود و از صربها چهره خشن و دهشتناکی در ذهن داشتم. بعدتر دردوران دانشگاه با کارگردان بوسنیایی، "امیرکوستاریتسا" آشنا شدم و درگذر فیلمهایش دید بهتری نسبت به مردم وفرهنگ صربستان وبالکان یافتم و آن ذهنیت قبلی ام تاحد زیادی تغییرکرد. با این حال سوالات بسیاری هنوزدرذهنم باقی مانده بود وکنجکاو دیدن این سرزمین ومردمانش، بنابراین ازهمان اواخرتابستان پارسال که خبر رسید ویزای صربستان برای ایرانیان لغو شده است و ایرانی ها تایکماه میتوانند بدون ویزادرصربستان اقامت کنند،  عزم سفر راجزم کردم ولی مشکلات ومعطلی هایی که سال گذشته برای بسیاری هموطنان در هنگام ورود به صربستان رخ داد باعث شد که تا امسال برای سفر به این کشور صبرکنم. بعدا فهمیدم که علت بیشتر این مشکلات هجوم ایرانی هایی بوده که درهمان چند ماه اول لغو روادید ، با پاسپورتهای جعلی وبه قصد پناهندگی یا فرار به اروپای غربی، راه کشور صربستان را انتخاب کرده بودند و موجب پدید آمدن این موج بی اعتمادی به ایرانیان شده بودند و همین ، کار را برای گردشگران واقعی سخت کرده بودند. درحال حاضر هم بیش ازشش هزار پناهجوی ایرانی در صربستان وجوددارند.

القصه، تجربه مسافرین قبلی به صربستان را که درسفرنامه ها خوانده بودم حاکی از این بود که مرزبانان به همان  دلایلی که ذکرشد روی ایرانی ها حساس هستند و مدارک اقامتی شان را به دقت چک میکنند در نتیجه همراه داشتن مدارک رزرو هتل و بلیط برگشت الزامی بود. از سایتهای ایرانی نرخ هتل  وهاستل ها راچک کردیم . قیمت اکثر سایتهای ایرانی با سایتBOOKING اختلاف زیادی داشت و در اکثر موارد نرخ ها دوبرابر بود یعنی درتاریخی که دلاردربازار آزاد 8500 تومان معامله میشد، سایتهای ایرانی دلار را15000 تومان درنظرمیگرفتند.

{نگارنده مبهوت درافق محو میشود}

برای ما که درشیراز زندگی میکنیم، سفر کردن با ایرلاینهای خارجی مستقر در شیراز مثل قطر ایرویز، امارات ایرلاین، ترکیش ایرلاین و ایرعربیا از لحاظ وقت وانرژی وگاها مادی، به صرفه تر از سفر به تهران، انتقال بین دوفرودگاه و معطل شدن در سالنهای انتظار فرودگاههای تهران است. همچون سفر قبلی، بعدازجستجو در سایتهای ایرانی و استعلام از آژانسها توانستیم بلیط هواپیمایی قطر را برای اواخر تیرماه بخریم که از ترکیش ایرلاین ارزانتر بود. درزمان سفر ما بلیط های خارجی هنوز با دلار 4200 تومانی عرضه میشد که به صرفه بود ولی درزمانیکه این سفرنامه را مینوشتم، دلار 8800 تومانی برای بلیطها تصویب شد که باعث دوبرابر شدن قیمت بلیط هواپیماها ظرف یک شب گردید. متاسفانه انتظارمیرود با نرخ جدید دلار، ایرلاینهای خارجی در شیرازهم کم کم برچیده شوند و ما بمانیم وهمین ایرلاینهای داخلی بی کیفیت و مهمانداران بد اخلاقشان.

بخت با ما یار بود که دوروز قبل از سفر، هتل مورد نظرمان تخفیف خورد و سایت ایرانی قیمت را تا حوالی قیمت سایت booking کاهش داده بود. ماهم که ترجیح میدادیم که پانصدهزارتومان بیشتررا همینجا بپردازیم تا اینکه برویم و درکشور مقصد از ارز خارجی همراهمان مصرف کنیم. پس درنهایت ازسایت های ایرانی هتل ها را تهیه کردیم و با کارت بانکی شتاب پرداختیم وهمان زمان ووچررا تحویل گرفتیم. بعدازدریافت ووچر هم به هتلها ایمیل زدیم و تاییدیه رزرو و پراخت را هم ازایشان گرفتیم.

باید دقت کنید که در اکثر هتلها اگر پیش از ساعت هشت عصرcheck in  نکنید، حتی اگر هزینه را کامل پرداخت کرده باشید ، فرض را برعدم حضور میگذارند وکل رزروتان را باطل میکنند. بنابراین اگر دچارمشکلی شدید که نمیتوانستید به موقع چک-این کنید، حتما به هتل ایمیل بزنید واطلاع دهید تا شب های آتی تان سوخت نشود.

ازسایت BUDGETYOURTRIP هم حدود هزینه های روزانه گردش در بلگراد را درآوردیم که بسته به نوع سفر از500 دینار تا 2000 دینارمتغیراست. چونکه ما برنامه داشتیم برای دیدن چند شهرمختلف، خیلی به این قیمتها دلخوش نکردیم.

باجستجوهایی که در اینترنت داشتم ترجیح میدادم که حداقل دوهفته درصربستان باشم که به علت شرایط کاری ومرخصی اداری محقق نشد درنتیجه به هفت روز قناعت کردیم. بعدا طی اتفاقی غیرمنتظره پروازمان از قطر به بلگراد را ازدست دادیم و مجبورشدیم 24 ساعت هم در قطر بمانیم و یک شب هم بدین ترتیب سوخته شد و طول مفید سفر به شش روزکاهش یافت که اصلا برای دیدن کشوری با زیبایی طبیعت صربستان کافی نیست. قبل از سفر چند ساعتی را صرف یادگیری سریع الفبای سیریلیک صربی کردم که خیلی درمانده خوانش وتلفظها نشوم.

بعد از پرواز از قطر(سفرنامه من بنام 24 ساعت در دوحه را بخوانید) ساعت 12 ظهر به فرودگاه بلگراد رسیدیم .هواپیما برخلاف آنهایی که تابحال در قطرایرلاین دیده بودیم، کوچک بود و صندلیها جای پا نداشتند. چون چهارساعت بیشتر طول پرواز نبود قابل تحمل بودند.

عکس1 بلگراد از فراز

1.jpg

تا از فرودگاه خارج بشویم دوساعتی طول کشید. پاسپورتها در دومرحله چک شد. یکی در تونل خروجی هواپیما یعنی هنوز پایمان را هم روی زمین نگذاشته بودیم. دراین مرحله افسرها با اسلحه درراهرو ایستاده بودند وچهره های خشن داشتند ولی فقط نگاهی به ما و مهرهای پاسپورت انداختند و رد شدیم. به یک خانم محجبه هم کمی گیردادند و سوال وجوابش کردند ولی درنهایت عبور کرد.

درمرحله دوم پاسپورت چک، خانمی که دراتاقک بود یکهو از اینکه همزمان اینقدر ایرانی دیده بود ( حدودا 20 نفر ایرانی درهواپیما بودند)، عصبانی شد و روی ما کلید کرد. باوجودیکه بقیه افسران به راحتی و بدون مشکل روی پاسپورت ایرانی ها مهرزدند و آن خانم محجبه و حتی خانواده ای که رزرو اقامت هم نداشتند، بدون هیچ پرسش و پاسخی عبور کردند، این خانم من ودوستم را نگه داشت و مدارکمان را دقیقا چک کرد. بلیط برگشت را گرفت و خط به خطش را خواند. ووچر هتلها را گرفت وتک تک شبها را با بلیط و تقویم چک کرد و سوال پرسید و ... خلاصه نیم ساعتی معطل شدیم تا مهر ورود را زد. معلوم شد خیلی حساب و کتاب و قانون مدونی برای چک کردن افراد ندارند و هرکسی بسته به دنده ای که صبح از آن بلند شده، اگر بخواهد آسان میگیرد واگرنخواهد ریجکت میکند.

 بارها را باکمی تخریب تحویل گرفتیم. روکش چمدان چند تا ازمسافرها پاره شده بود، قفل یکی دوتا شکسته بود و... که البته بخاطر معطلی 24 ساعته بارها در انبار فرودگاه دوحه، خیلی غیرمنتظره نبود.

فرودگاه بلگراد خیلی بزرگ نیست و درسالن خروجی همه چیز دم دست ومشخص است.توی فرودگاه بعدازتحویل بار، صد دلاری خرد کردیم چون اتوبوس ارز خارجی نمی پذیرفت. درزمان سفر ما نرخ تبدیل یوروبه دینار صربستان 116الی 118 دیناربود وهر دینار صربستان معادل 90 تومان ایران درمیامد. اسم "دینار" برای واحد پول صربستان متعجبتان نکند. دینارگرچه دوران اسلامی را به ذهن متبادر میکند اما درواقعیت یک کلمه یونانی است و سکه دینار از قرون پیش از اسلام در کشورهایی که تحت سلطه امپراطوری روم بوده اند استفاده میشده است. حتی دردوره ای از تاریخ سلسله ساسانیان نیز واحد پول امپراطوری ایران دینار بوده است. درحال حاضر کشورهای اردن، بحرین، عراق وکویت درآسیا، سودان و الجزیره و تونس در آفریقا و صربستان ومقدونیه دراروپا هنوز از این نام برای واحد پولشان استفاده میکنند.

بعدازتبدیل ارز، سوار خط A1 شدیم که از فرودگاه به ترمینال مرکزی شهر میرود و بیست دقیقه بعد به ترمینال رسیدیم. بلیط خریدیم به مقصد "نووی ساد" که طبق برنامه سفرمان اولین شهری بود که باید میدیدیم. درهنگام سوارشدن رسم است برای هر چمدان یا ساک سفری که درصندوق اتوبوس میگذارید 50 دینار هم به راننده بپردازید.

NOVI SAD دومین شهر بزرگ صربستان است که بر اساس آمارگیری سال 2011 قریب به 350 هزارنفرجمعیت دارد. این شهر درکرانه رود دانوب قرار گرفته و به "آتن" صربستان معروف است. ازلحاظ مالی وصنعتی نقش مهمی دراقتصاد صربستان دارد و به عنوان پایتخت فرهنگی اروپا درسال 2021 انتخاب شده است. این شهر هم مثل بلگراد، در طول تاریخ بطور مداوم بین پادشاهی های کشورهای مجاور مثل پادشاهی اتریش، پادشاهی مجارستان و سلسله ترکان عثمانی دست به دست شده است. قلعه "پتروواردین" که قدیمی ترین آثارتاریخی شهر است در اواسط قرن 19 ساخته شده است. بقیه اثار قدیمی شان طی انقلاب نیمه قرن 19 از بین رفته و ساختمانهای دیدنی شان که همه در میدان مرکزی شهر متمرکز هستند و شامل چند کلیسا و ساختمان شهرداری و تماشاخانه تئاتر... متعلق به اوایل قرن 20 هستند.

 

روزاول:

حوالی ساعت2 بعدازظهر رسیدیم به نووی ساد. بااینکه ایستگاه اتوبوس واحد کنار ایستگاه اتوبوس شهری بود ولی کسی را پیدانکردیم که انگلیسی بداند وبتواند کمک کند، ما هم بخاطر خستگی و بی حوصلگی تاکسی گرفتیم. درهمان بدو ورود راننده تاکسی حسابی تیغمان زد و برای مسیر کوتاهی 1100 دینار ازماگرفت که 500 تای آن برای سه تاچمدان کوچک بود. بعدا پرسیدیم وگفتند نرخ صحیح این مسیر 300 الی 500 دیناربوده... خوشبختانه طی سفر انقدر از ملت صرب محبت و کمک و مهمان نوازی دیدیم که خاطره این رفتار زشت خیلی زود از ذهنمان پاک شد.

هتلمان یک ساختمان قدیمی بازسازی شده بود که دقیقا در میدان مرکزی شهر نووی ساد و روبروی ساختمان استانداری قرارداشت. مثل همه ساختمانهای قدیمی اروپا، آسانسورنداشت ولی خوش شانس بودیم که اتاقمان در طبقه اول بود. بلافاصله بعد ازتحویل اتاقها به میدان رفتیم. توریستی ترین جای شهر نووی ساد همین میدان است. پر است از مسافر وهرچه مسافر نیاز دارد. از دیدنی گرفته تاخوردنی :

 کلیسا و کنیسه وموزه ومجسمه ورستوران و بارو کافه و اژانس مسافرتی و صرافی و دکه ها و بوتیکهای لباس مارک دار و سوغاتی فروشی و...و طبیعتا از نوازنده های دوره گرد و سرگرمی های دیگر هم خالی نیست.

عکس2 نمای روبروی میدان مرکزی نووی ساد

2.jpg

 از یکی از دکه ها سیم کارت "Telenor " خریدیم به قیمت 300 دینارکه ده دقیقه مکالمه داشت و 10 گیگ اینترنت رایگان برای یک هفته. اینترنت راهم خود خانم دکه دار برایمان فعال کرد. سیم کارتش فقط درموبایل فعال میشد و در مودم جیبی کار نمیکرد.

تا آخرشب خودمان را درهمین میدان و کوچه پس کوچه های اطرافش با گردش و عکاسی و خوردن و تماشای مناظر وساختمانها ومردم سرگرم کردیم. بنا ها همه به سبک اروپایی بود و از دستپخت ترکهای عثمانی چیزی در شهر باقی نمانده احتمالا بدلیل همان زلزله قرن 19. تعدادی هم ساختمانهای عهد سوسیالیستی داشتند که از ظاهر نخراشیده شان پیدابود.

عکس3 سالن کلیسای NAME OF MARY

3.jpg

عکس4 نمای پشتی میدان مرکزی نووی ساد

4.jpg

 

روزدوم:

ازآنجایی که اعظم دیدنی های "نووی ساد"را در همان  روز اولیه دیدیم تصمیم گرفتیم فردا به خارج ازشهر برویم. کلا علاقه ما درسفر بیشتر به سمت خارج شدن از محوطه های پراز گردشگر ونزدیکتر شدن به مردم عادی ومحلی است.صبح اول وقت با اتوبوس واحد رفتیم به ایستگاه قطار(که کنار همان ترمینال اتوبوس هست) وبلیط خریدیم به شهر"سوبوتیتسا" (Subotica) که درشمالی ترین نقطه صربستان است ونزدیک به مرز مجارستان و بخاطر ساختمانها ومعماری مدرن مجارستانی اش معروف است. ظاهر قطار خیلی کهنه بود ولی صندلیها و سیستم داخلی نویی داشت. با قطار مسیر یک ساعت ونیمه، سه ساعت طول کشید تا به شهررسیدیم. به علت توقف های زیاد قطار در مسیر کلافه  شدیم ولی مناظر چشم نواز از مزارع افتاب گردان و ذرت و دشتهای سرسبز کلافگی را شست وبرد.

عکس5 قطار سوبوتیتسا

5.jpg

عکس6 مزرعه آفتابگردان

6.jpg

 سوبوتیتسا هم مثل دیگر شهر های اروپایی یک میدان مرکزی متشکل از ساختمانهای مذهبی و اداری مهم دارد که شهر حول آنها رشد یافته است.بناهای زیبای کلیسای ارتودکس، کلیسای سنت ترزا، کنیسه یهودیان، ساختمان تئاتر ملی، گالری هنر مدرن، بنای یادبود شهدای ضد فاشیسم و... همه در نزدیکی هم در میدان اصلی هستند که از ایستگاه قطار وایستگاه اتوبوس میتوان تا انجا پیاده رفت. چون روز شنبه بود بسیاری تعطیل بودند و فقط ازبیرون میشد دیدشان.

عکس7 موزه هنرهای مدرن سوبوتیتسا

7.jpg

عکس 8 کنیسه یهودیان سوبوتیتسا

8.jpg

عکس9 ساختمان تئاتر ملی سوبوتیتسا(ازاینترنت)

9.jpg

عکس10 میدان مرکزی سوبوتیتسا

10.jpg

عکس11 کتابخانه عمومی سوبوتیتسا

11.jpg

عکس12 کلیسای کاتولیک سوبوتیتسا

12.jpg

 قدم زدیم و تماشا کردیم وبا مردم عادی گپ وگفتگو کردیم. اهالی باوجودیکه اکثرا انگلیسی بلد نبودند حتی شده با لبخندی ساده برای ارتباط تلاش میکردند و بدون درخواست هم کمک میکردند. گوگل ترانسلیت هم خیلی به کمکمان آمد. پیدا بود مردم قدر دان و وطن پرستی هستند. از هر شخصیتی که برای پیشرفت واعتلای کشور، استان، شهر وحتی یک محله شان تلاش کرده بود، مجسمه ای به نشان احترام وقدردانی ساخته بودند.

در این شهر از یک غذاخوری کوچک و دنج بنام "سارایوو" که اهالی خودشان تویش نشسته بودند و فقط کباب سرو میکرد، همبرگر سنتی بنام pljeskavica و یک جور کباب کوبیده خاص خودشان بنام cevapi امتحان کردیم که بسیار خوشمزه بود. خوراکهایشان بیشتر برپایه گوشت است و از آشپزی ترکی تاثیر زیادی گرفته اند درنتیجه غذاها با ذائقه ما ایرانی ها جور است.

عکس 13 کباب سنتی صربستان

13.jpg

عصر همانطورکه در اطراف میدان و حوالی قدم میزدیم سروصدای طبل و ترومپت شنیدیم. صدا را دنبال کردیم رسیدیم به کلیسایی که در آن مراسم خطبه عقد برگزار میشد. نوازنده ها هم آنجا برای هرعروسی که وارد کلیسا میشد ساز میزدند وتکانی به خودشان میدادند و پولی هدیه میگرفتند. تا ما آنجا بودیم دو سه زوج با مهمانانشان رفتند وآمدند. کنجکاوی باعث شد دوستم برود واز یکی از آقایان لباس رسمی آنجا اجازه بگیرد برای ورود که استقبال کرد و گفت برادر یکی از عروسهاست و میتوانید بروید در سالن ومراسم عقد خواهرم را ازنزدیک ببنید.

ماهم همراه جمعیت هل خوردیم داخل و گوشه سالن ناظر مراسم شدیم. تجربه جالبی بود.فضا مثل فیلمهای رومنس هالیوودی بود. با همان موسیقی ارگ مرسوم و ردیف مهمانهای خوش پوش ایستاده ودخترکان گل به دست و... فقط فرقش این بود که عروس و داماد با هم طی مسیر میکردند تا جلو عاقد. مثل محضر های خودمان به هر عروس وداماد نیم ساعت وقت میدادند با همراهان میرفتند داخل و خطبه خوانده میشد و حلقه رد وبدل میشد و ازدواج ثبت میشد و می آمدند بیرون و نوبت زوج بعدی...

عاقدشان هم برخلاف پیش زمینه ذهنی ما یک خانم بود نه آقا. مراسم به زبان صربی بود وطبیعتا نمیفهمیدیم چه میگویند اما خطبه مثل همان خطبه های عقد خودمان طولانی بود. هر از گاهی هم مهمانان کف میزدند که باز نمیفهمیدیم چرا...میزان مهریه وشیربها را میخواندند؟ هدایا را اعلام میکردند؟ یا صرفا ارزوی شادی وخوشبختی میکردند؟ الله اعلم.

آن وسط هم نمیشد سکوت سنگین آنجارا شکست و از بغل دستی ها پرسید که چه خبر است و چه میگویند؟ خلاصه که فقط از ظواهر لذت بردیم.

عکس14 سالن عروسی

HZRyorLMD1AtYtaI0EOwbElrlRRK2LIQIZfj1yTJ.jpg

بیرون کلیسا ماشین های تزیین شده با راننده هایشان ایستاده بودند.تزییناتشان بسیار ساده و ابتدایی و بیشتر با تورهایی بود که ضربدری از این سر به آن سر ماشین کشیده بودند. برخلاف ما که ماشینهای مدرن و تازه ازکمپانی خارج شده را به ماشین عروس تبدیل میکنیم، ماشینهای عروس کشانشان کلاسیک بودند.

بعد ازشرکت در این مراسم خاطره انگیز، دیگر وقتی برای بازدید از دریاچه شهر و پارک طبیعی کنارش نداشتیم. با اتوبوس به نووی ساد بازگشتیم. اکثراتوبوسهای بین شهری در روزهای خلوت خالی هستند و باوجودیکه شماره صندلی روی بلیط مشخص شده، هرجا دلتان کشید میتوانید بنشینید. سفربا اتوبوس کوتاهتر وراحت تربود. متوجه شدیم جاده کمربندی در اطراف شهرها ندارند. راننده برای پیاده کردن مسافران شهرهای بین راهی وارد ایستگاه اتوبوس درون شهر میشد در نتیجه چندین شهر کوچک بین راهی را هم تماشا کردیم. باز هم همان سبک شهرسازی. کلیسا وساختمانهای اداری در میدان اصلی شهر و خانه ها در اطراف. یک چیزی که باعث میشود حتی دیدن ظاهر شهرهای اروپایی جذاب باشد همین یکدستی و هماهنگی در معماریشان است. یعنی برعکس ما ایرانیان که بی نظم و ترتیب وهردمبیل هرکسی خانه اش با هر تعداد طبقه و هر مدل نما و هر جور سقفی که میلش کشید میسازد و دریک کوچه دوخانه مشابه پیدا نمیشود، اینها باید هارمونی را حفظ کنند و مطابق با اصول نمای خانه شان را بسازند بطوریکه نظم وهماهنگی کل شهر حفظ شود.

غروب را به گردش درپارک کوچک دانوب گذراندیم که تا میدان مرکزی نووی ساد چند دقیقه ای بیشتر فاصله نداشت.

عکس15 نمای کلی پارک دانوب

15.jpg

چیزی که در پارک خیلی جلب توجه میکرد خیل عظیم زوجهای جوان با کودکانشان بود. برخلاف ایران که سن ازدواج بالا رفته و هرخانواده جوانی به زور راضی به بچه دار شدن میشود، انجا پراز کودک ونوزاد بود با پدران ومادران جوان. شنیده ام دولتشان برای ترویج ازدواج و بچه داری کمک هزینه میدهد تا جمعیت جوان کشورش را افزایش دهد.

شب را درکافه ای به تماشای گروه موسیقی محلی گذراندیم که ترانه های راک صربی وانگلیسی اجرامیکردند.

عکس16 نمای میدان نووی ساد درشب

16.jpg

 

روزسوم:

صبح فردا را تاظهر به بازدید از قلعه "پتروواردین" گذراندیم که یادگار سالهای اشغال شهر بدست اتریشی هاست. البته ازقلعه قدیمی بجز دیواره ها چیزی باقی نمانده و ساختمانهای داخل قلعه همه جدید هستند و به هتل و کافه و کارگاه هنری تبدیل شده اند. قلعه ورودیه ندارد. ویوی قلعه به رود دانوب بسیار زیبا وچشم نواز است و حتما باید چند ساعتی آنجا نشست ودل سپرد به فضا و منظره وتعمق کرد در خاطراتی که دیوارهای این قلعه به خود دیده اند و جنگاورانی که در این نقطه برفراز دانوب ایستاده اند و همین مناظر را مشاهده کرده اند.

عکس 17 پله های ورودی قلعه

17.jpg

عکس18 نمای کلی قلعه پتروواردین

18.jpg

عکس 19 خندق و پل ورودی قلعه

19.jpg

عکس 20 منظره دانوب از قلعه

20.jpg

قلعه دارای تونل ها ودخمه های زیرزمینی است که متاسفانه در روز ورود ما تعطیل بودند و با هماهنگی قبلی میتوان بازدیدشان کرد. درراه بازگشت از قلعه به هتل کمی باران خوردیم. هوای نووی ساد در تابستانها هم متغیر است و احتمال باران هست.

ازسال 2000 تاکنون هرساله درماه جولای فستیوال موسیقی EXIT در قلعه پتروواردین برگزار میشود که از سرتاسر اروپا جوانان درآن شرکت میکنند و خیلی معروف است. فستیوال امسال از21 تا 24 تیرماه 97 بود که متاسفانه بلیط برای آن زمان نتوانستیم تهیه کنیم و یک هفته بعد ازفستیوال به جای خالی و پوسترهای برجای مانده بردیوارها رسیدیم.

نووی ساد یک پلاژ ساحلی بنام STRAND هم دارد که درتابستان برای شنا و افتاب گرفتن استفاده میشود ولی چون دوربود وهوا ابری، نرفتیم ببینیمش.

ظهرپس ازتحویل اتاق هتل، نووی ساد را به قصد بلگراد پایتخت صربستان ترک کردیم. این بار دیگر گول نخوردیم و با اتوبوس واحد هر نفر65 دینار پرداخت کردیم وبه راحتی تا ترمینال رفتیم. درنووی ساد اکثر اتوبوس های داخل شهری شان کهنه بودند و متعلق به عهد سوسیالیسم و صندلی هایشان مثل دندانهای عجوزه ها یکی در میان کنده شده بود و توی ذوق میزند. فدای اتوبوسهای داغان شاهچراغ خودمان. منتها اینقدر اتوبوسهاشان سروقت حرکت میکنند و آدمهای تمیزو خوشگل وشیک و خوش پوش و خوش بو سوارشان میشوند که کهنگی اتوبوس را فراموش میکنید. همینجا یک خانم میانسالی به فرانسوی شروع کرد سرحرف را با ما باز کرد. فکرکرده بود لبنانی یا سوری هستیم. باورم نمیشد که با همان اطلاعات فرانسوی چند خط درمیان بتوانم همه حرفهایش را بفهمم. درباره خودش گفت که مدرس زبان فرانسوی در دانشگاه است و آخر هفته ها به کلبه ییلاقی اش درکوهستان میرود وگلکاری را دوست دارد. ازاینکه یوگوسلاوی بعدازجنگ تکه پاره شده و به کشورهای کوچکترتبدیل شده، راضی نبود و آرزوی بازگشت یوگسلاوی یکپارچه قدیم را داشت.

نووی ساد تا بلگراد یا "شهر سفید" یکساعت راه دارد وساعت به ساعت اتوبوس هست. BELGRADE از همان اول با شلوغی ودرهمی اش توی ذوقمان زد. پارک کنارترمینال پرازمسافرین ومهاجرین ایرانی وعرب و پاکستانی بود که روی چمنها یا زمین یا نیمکتها خوابیده بودند، سیگار میکشیدند، بلند بلند حرف میزدند و اطرافشان را کثیف میکردند. ظاهرا آنقدرکه این مساله تکرارشده بود روی تابلوی پارک به چهارزبان نوشته بودند توی چمن نروید. اینجا تنها جایی بود که دیدیم صربها به خودشان زحمت ترجمه تابلوها راداده اند.(گرچه ترجمه گوگل ترانسلیتی شان به عربی وفارسی حسابی خنده داربود).

عکس21 تابلوی پارک با ترجمه اشتباه

21.jpg

ازپارک تاهتل طبق گوگل مپ ده دقیقه پیاده راه بود که ما را بسیارخوشحال کرده بود ولی جلوترکه رفتیم فهمیدیم این ده دقیقه همه اش پله و سراشیبی است. متاسفانه هیچ راه دیگری هم نبود و هیچ تاکسی هم این مسیر کوتاه را قبول نمیکرد. با هر دردسری بود چمدانها را تا تپه هتل بالا کشیدیم و وهمزمان گوگل مپ را بخاطر این کمبودهایش مورد عنایت لفظی قراردادیم. به هتل که رسیدیم فهمیدیم آپارتمان ما در بالاترین طبقه قراردارد و طبق معمول اسانسورهم نیست. دیگرخودتان تصورکنید چه حالی بهمان دست داد...

واقعا تا به طبقه آخررسیدیم جان به لب شدیم.شاید یک دلیل دیگر برای اینکه بلگراد خیلی به دلمان ننشست هم همین بود.

عکس22 پله های هتل

22.jpg

آپارتمان تنها عیبش همین تعدد پله هایش بود وگرنه که بخوبی وزیبایی بازسازی ودکوراسیون شده بود وسرویس بهداشتی وحمام بزرگ وتمیز و دید بالکن به پارک داشت وبا وجود قرارگرفتن در بلوار شلوغ "ترازیه" بسیار ساکت وآرامش بخش بود. دربلگراد هم مثل دیگر شهرهای اروپایی اکثرساختمانها قدیمی هستند. برخلاف ایران که هر بیست سال مردم خانه هایشان را میکوبند واز نو میسازند، کیفیت ساخت اینقدربالاست که برای نوسازی هزینه نمیکنند و تنها به بازسازی وتغییر دکورداخلی ساختمان میپردازند. هتل-آپارتمان ما هم یک بنای صدو سی چهل ساله بود که اصالت ازسرورویش میریخت.

عکس 23 دیدنی های بلگراد (ازاینترنت)

23.jpg

بعدازجاگیری درهتل وکمی استراحت راه افتادیم به سمت موزه "نیکولا تسلا" . به عنوان یک مهندس طبیعتا بیشترازهرجای دیگری دربلگراد مشتاق دیدار این موزه بودم.

جناب تسلا متولد نیمه قرن نوزدهم درروستایی است که قبلا جزء یوگوسلاوی واکنون درکشورکرواسی قرارگرفته است.او پس از پایان درس مهندسی برق در اتریش به آمریکا میرود تا تحقیقاتش درزمینه مکالمه از راه دور و موتورالقایی درکنار توماس ادیسون ادامه دهد اما ادیسون اورا نمیپذیرد چون ایده های او را بی حاصل میبیند. تسلا با همکاری شرکت وستینگ هاوس موتور القایی و ترانسفورماتور جریان متناوب را میسازد ودر نهایت ایده جریان متناوب تسلا، نظریه جریان مستقیم ادیسون را مغلوب میکند و تسلا برنده "جنگ جریانها" میشود. تسلا همچنین مخترع رادیو هم هست و تمام سیستمهای برقی تجهیزاتی مثل لباسشویی و جاروبرقی و ... که امروزه استفاده میکنیم برمبنای موتوربرق ساخت تسلا کار میکنند. این دانشمند درسه کشور صربستان، کروواسی و آمریکا عنوان قهرمان ملی دارد. او با اینکه به ثروت زیادی دست یافت اما تمام آن را صرف پژوهشهای علمی کرد و در فقر و بدهکاری در نیویورک درگذشت.

 باوجوداینکه فاصله زیادی با موزه نداشتیم ولی وجود چراغ های راهنمایی متعدد برسر هرچهارراهی باعث شد زمان بیشتری طول بکشد. کلا در بلگراد هرزمان تخمینی که گوگل مپ برای رسیدن به مقصد به شما میدهد را دوبرابر کنید چون قدم به قدم برای عابر پیاده و ماشینها چراغ دارند حتی درکوچه وپس کوچه ها.گاهی برای رد شدن از یک چهارراه باید از شش چراغ زمان دار رد شوید. البته راننده ها هم احترام عابرین را خیلی نگه میدارند.

به موزه که رسیدیم طبق نوشته پشت در، باید تاساعت19 صبرمیکردیم که توربه زبان انگلیسی شروع شود. ازفرصت استفاده کردیم وناهاردیرهنگامی خوردیم. ازبابت دردسترس بودن غذا وطعم و کیفیت ترکیبات و سرویس دهی مناسب در بلگراد به هیچ مشکلی برنمیخورید. درهرکوچه وپس کوچه ای رستوران شیک ومرتب با قیمتهای معقول ومناسب پیدا میشود. غذاهایشان پرچرب و پر پنیر است و یک پیتزایی دارند به نام خودشان که همان مارگاریتای ایتالیایی است به اضافه بیکن و تخم مرغ. به نظرم با این همه غذاهای متنوع وخوشمزه که صربیها دارند، اگر کسی سراغ فست فودهای زنجیره ای مثل کینگ برگر و مک دونالد برود ضرر کرده است.

عکس24 گولاش ترکی وسالاد گلابی 

24.jpg

تورموزه نیکولاتسلا با پخش فیلم کوتاهی از زندگی واختراعاتش شروع شد. سپس دخترخانم راهنما یک سری از دستگاههای برقی ساخته شده توسط تسلا را به کار انداخت و نحوه عملکرد انها را نمایش داد.( البته اصل دستگاهها درآمریکا هستندواینها کپی هستند) اوج تورقسمتی است که بدست همه یک لوله مهتابی دادند و سپس با روشن کردن دستگاه سیم پیچ القایی ، بدون هیچ سیمی، الکتریسته منتقل شد و مهتابی ها دردستانمان روشن شد. درنهایت هم ربع ساعتی وقت دادند که از خاکستر، لباسها و وسایل شخصی که پس ازمرگ نیکولا تسلا درآمریکا بوسیله برادرزاده اش به بلگراد منتقل شده بازدید کنیم.

عکس25 ظرف خاکستر نیکولا تسلا

25.jpg

بعدازموزه رفتیم به سمت یک ساختمان فرهنگی که دراینترنت نوشته بود شبها در آن رقص سنتی صربی برگزار میکنند. از پارک تاشمایدان وکلیسای ارتودوکس "سنت مارک" هم سرراه دیدن کردیم. متاسفانه درمرکز فرهنگی کسی از همچین مراسمی خبر نداشت.

عکس26 کلیسای ارتودوکس سنت مارک

26.jpg

از آنجا باز قدم زنان به سمت خیابان "اسکاردالیا" رفتیم که گویاخیابان همیشه بیدار بلگراد است و خیلی از آن تعریف شده. SKARDALIJA یک خیابان سنگفرشی بود به طول 500 متر که ده دقیقه برای گشتن کلش کافی بود. دردوطرف کافه و رستوران داشت با موسیقی زنده و نوازنده های خیابانی. اما مشخصا خیلی توریستی شده و اهالی خودشان کمتر اینجا میایند. به درد شب زنده داری میخورد نه ریلکس کردن. نیم ساعتی هم اینجا چرخیدیم و پیاده رفتیم به سمت میدان جمهوری و خیابان "کنز میهایلوا".

عکس27 خیابان اسکاردالیا (ازاینترنت)

27.jpg

"کنز" درزبان صربی به معنای شاهزاده است و نام این خیابان از نام شاهزاده معروف صربستان برداشته شده که در اوایل قرن نوزده منشاء بسیاری تحولات وپیشرفتها درکشور صربستان وشبه جزیره بالکان شده و این منطقه را از یوغ حکومت عثمانی ها نجات داده است و حکومت یکپارچه بالکان را تشکیل داده است. البته در اواخر قرن بیستم و با جنگهای داخلی یوگسلاوی بزرگ کم کم به پنج کشور صربستان، کروواسی، بوسنی وهرزگوین، کوزوو، مونته نگرو تقسیم شد. مجسمه شاهزاده سواربراسب هم در کنار میدان نصب شده و میتوانید با آن عکس بگیرید. این خیابان یک پیاده راه پهن و طولانی بود که از میدان جمهوری تا قلعه باستانی شهر کشیده شده ودر دوطرف با فروشگاهای لباس مارکدار و رستوران وکافه پوشیده شده بود. یک مرکز خرید چند طبقه بنام "میلینیوم" هم دارد. درمیانه هم هنرمندان خیابانی با موسیقی و نقاشی از شما پذیرایی میکنند. خیابان KNEZ MIHAILOVA شدیدا شبیه خیابان استقلال و محله تکسیم استانبول است. با همان معماری و حال و هوا. حتی برندهای فروشگاهها هم یکسان است چون صربها خودشان صنعت نساجی قوی ندارند و همه لباسها از ترکیه وارد میشود. قیمتها طبیعتا به علت وارداتی بودن اجناس از استانبول گرانتربود. ظاهرا خودشان هم برای خرید لباس میروند استانبول.

عکس28  نمای کلی خیابان کنز میهایلووا

28.jpg

میدان جمهوری میعادگاه بسیاری از هموطنان ایرانی است. اکثرهمسفران پروازمان را آنجا دیدیم و گفتگو کردیم. میگفتند در این سه روز همه جاهای دیدنی بلگراد رادیده اند و برای چهارروز آینده نمیدانند چه کنند.حوصله شان سررفته بود. توصیه کردیم یکروزه بروند نووی ساد را ببینند.

 به عنوان یک ایرانی مسافر دربلگراد، اگر انگلیسی بلد نیستید و نمیدانید کجا بروید و چه بکنید یا به مشکل برخورده اید کافی است خودتان را به مجسمه مرد سواربراسب برسانید. همیشه تعدادی ایرانی در کنارش هستند که مشتاقانه کمک میکنند و راهنمایی. یعنی در این میدان یک سلام بکنی نصف جمعیت به فارسی جوابت را میدهند.

عکس29 یادمان شاهزاده میهایلو

29.jpg

بیشتر آثارتاریخی و دیدنی های بلگراد در همین منطقه میدان جمهوری متمرکز است. موزه مردم شناسی، موزه ملی، موزه تاریخ صربستان، کلیسای سنت میکاییل مقرب،کلیسای مادر مقدس، کلیسای روژیتسا...حتی یک مسجد هم در همین حوالی هست ولی گویا نوساز است و باقیمانده ترکهای عثمانی نیست.

عکس 30 کلیسای روژیتسا (ازاینترنت)

30.jpg

معروفترین کلیسای بلگراد" مقبره سنت ساوا" نام دارد که پیاده نیم ساعت از میدان جمهوری راه دارد و وقت نشد ما برویم خدمتشان.

عکس31 کلیسای سنت ساوا (ازاینترنت)

31.jpg

به عقیده من یکی ازبهترین اتفاق ها دراین سفر آشنایی ما با "یلنا" دخترخانم متصدی هتل بود. یک دختر خوش چهره و خوش صحبت و پراز انرژی که با هر کلمه و حرکتش موجی از لبخند وشادی نثار اطرافش میکرد. برای هرراهنمایی که ازاو میخواستیم کلی وقت میگذاشت و کلمه به کلمه برایمان توضیح میداد و دراینترنت جستجو میکرد و خلاصه یک کاری میکرد که شرمنده میشدیم از این همه محبت وتوجه. گفته بودیم که خیلی از شلوغی مرکز شهر بلگراد خوشمان نیامده و میخواهیم کمی از آب و هوای تمیز ومناظر طبیعی و سکوت بهره ببریم. یلنا توصیه کرد منطقه زمون با پارکهای حاشیه ای کنار دانوب و بافت روستایی اش مناسب حال ماست.

به اتاق که برگشتیم با منظره دهشتناکی روبرو شدیم. ظاهرا نظافتچی هتل برای اینکه هوای اتاق عوض شود و بوی نمناکی که مخصوص ساختمانهای قدیمی است برود، پنجره ها را بازگذاشته بود. وقتی بازگشتیم دیدیم پشه های پارک پشت هتل، خودشان رادعوت کرده اند به داخل اتاق و ضیافتی برپا کرده اند. با روشن کردن کولر و تکان دادن حوله مقادیر زیادی را ازاتاق بیرون کردیم اما همان ده دانه باقیمانده تا صبح حسابی از خجالت دوستانشان درامدند و جای سالم روی بدنمان باقی نگذاشتند.

هستند توصیه اینکه که ویو زیبای پارک گولتان نزند و پنجره را حتما ببندید که این پشه های صربی خوش خوراک.

 

روزچهارم:

در خنکای صبح حرکت کردیم به سمت زمون. این منطقه که یک روستای تاریخی و قدیمی است قدیم ترها در حاشیه بلگراد قرارداشته ولی به مرور زمان و با بزرگ شدن شهر بلگراد به آن متصل شده است. زمون برای خودش کلیسای جامع، کنیسه ، موزه وشهرداری ودادگاه عالی مستقل دارد. یلنا میگفت زمونی ها نسبت به بلگرادی ها کمی دماغشان را بالاتر میگیرند وکمتربا دیگران میجوشند، چون زمون بیشترتحت تسلط اتریش ومجارها بوده و اصالتش بیشتر حفظ شده ولی بلگراد تحت تسلط ترکهای عثمانی بوده و خون مردم با ترکها ترکیب شده.البته خود یلنا بااین مساله مشکلی نداشت و میخندید و میگفت به همین دلیل ما گرم تر وباحال تریم و زمونی ها سرد تر. شاید این موضوع ترکیب نژادی صحیح باشد چون در بلگراد نسبت به نووی ساد قد مردم کوتاهتر بود و پوستها تیره تر وچهره ها ترکیبی تر.

این توهم نژادی وخون خود را رنگین تراز دیگران دانستن و ژن برتر بودن، کم به انسانیت لطمه نزده... درهمین ایران خودمان هم زیاد داریم افرادی که  فکر میکنند خون اصیل آریایی در رگ و پی شان میچرخد وخالص خالص اند و جنسشان با مردم کشورهای همسایه خیلی توفیر دارد و اگریک خارجی بدشانسی اشتباهی فکر کند طرف عرب یا افغانی هستند رگ گردن بالا میزنند و خشم درونشان میجوشد که وااسفااا چه توهینی بهشان شده.

" جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه    چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند"

با کمک اپلیکیشن MOOVIT که در این سفر خیلی به کمکمان آمد شماره اتوبوس مناسب را پیدا کردیم و تا زمون با اتوبوس رفتیم. بلیط اتوبوسها را میتوان مستقیما ونقدی از راننده خرید ودراین سفر ندیدیم کسی از کارت شهری برای پرداخت هزینه بلیط اتوبوس استفاده کند.اصلا دستگاه الکترونیک برای کسر هزینه به آن صورتی که مادراتوبوسهای شهری داریم، نداشتند.

کلیسای قدیمی کوچک خلوتی درنزدیکی ایستگاه اتوبوس دیدیم با محراب بسیار زیبا و مزین ولی نقاشی های دیواری اکثرا خراب وسوخته وپوسته پوسته شده بودند که نشان از قدمت کلیسا میداد.

عکس32 کلیسایی در زمون

32.jpg

خادم کلیسا کمی انگلیسی بلد بود گفت این کلیسا قدیمی ترین در منطقه است وقرار است که بازسازی شود. وقتی فهمید ازایران آمده ایم از خاطرات سفرش به ایران پیش ازانقلاب گفت واینکه چقدر درکنارمردم بهش خوش گذشته. میگفت امیدواراست انقلاب وجنگ وتحریم، مردم ایران را عوض نکرده باشد وهنوزبه همان مهربانی و صفای قدیم باشند.

{دراینجا نگارنده در درون اشک میریزد....}

نه اسم کلیسایی که دیدیم راتوانستیم بخوانیم ونه بعدا دراینترنت پیدایش کردیم چون درکل زمون مقادیرمتنباهی کلیسا دارد: کلیسای پدرنیکلای مقدس، کلیسای جمعه مقدس، کلیسای ترینیتی مقدس، دیرسنت گابریل مقرب، کلیسای الکساندر نوسکی...انگار ازگذشته های باشکوهشان فقط همین کلیسا ها برایشان باقی مانده است. گرچه با این همه تحت سلطه این و آن کشوربودن و میان امپراطوری های مختلف دست به دست شدن، خیلی هم نمیتوان گفت گذشته باشکوهی داشته اند. یک برج معروف بنام "گاردوش" هم دارند که از دور نظاره کردیم.

عکس33 برج گاردوش (ازاینترنت)

33.jpg

عکس34 ساحل رود دانوب

34.jpg

عکس35 نمای کلی شهرک زمون و جزیره جنگ (ازاینترنت)

35.jpg

بهرحال بعد ازچند روزکلیسانوردی، تکلیف آدم باهمه شان مشخص میشود. پس وقتمان را گذاشتیم برای پیاده روی درکنار دانوب زیبا و وسیع و پرآب که کارون خوزستان را به خاطرم میاورد ولی حیف که چندسال دیگر از کارون جز نهری باقی نمانده. به قول صاحب نظری، ماجرای طبیعت ومحیط زیست ایران "یکی داستان است پرآب چشم".

 بگذریم.

دانوب دومین رود پرآب اروپا پس از "ولگا" ست و در آلمان سرچشمه میگیرد و نهایتا پس ازعبورازچندین کشور دررومانی به دریای سیاه میریزد. نام دانوب از زبان باستانی ایرانی ریشه گرفته و به معنای "رودخانه " است.

کناررودخانه، پارکهای حاشیه ای دارند و مسیرهای جداگانه دوچرخه سواری و پیاده روی. با وجودی که روز کاری بود افراد زیادی با سگهایشان برای قدم زدن وتفریح به کناررودخانه آمده بودند. انگار سگ خانگی در صربستان خیلی طرفدار دارد. مردم با حیواناتشان بازی میکردند و برای پرندگان دریایی و قوها نان میرختند.

یعنی اینقدر مهربانی ولبخند از آنها میدیدم که باورمان نمیشد در همین بیست واندی سال پیش یکی از بزرگترین نسل کشی ها وقتل عام های اروپا دربالکان رخ داده.

البته اصل جنگ درکشوربوسنی وشهر سارایوو بوده ولی صربهای بوسنیایی تحت تاثیر رییس جمهورصربستان "اسلوبودان میلوشویچ" این کشتارهای نژادی را انجام دادند. ریشه های جنگ بیشتر در تعصبات قومی ونژادی بوده و اینکه صربها خود را نژاد برتر از بوسنیایی ها میدیدند و اعتقاد داشتند که آنها ترک تبارند و اصیل نیستند وهمین جرقه جنگ وکشتار را میزند.

براساس اطلاعات ویکی پدیا طرفین درگیر درجنگ سه گروه بوده اند: بوسنیایی‌ها ،کروات‌ها وصرب‌ها. دراین جنگ بیش از دویست هزارنفرشهروند بوسنیایی قتل عام شدند و به بیش از بیست هزارزن تجاوزشد. دیوان بین المللی دادگستری مسئولیت مستقیم نسل کشی در جنگ را با نیروهای صرب بوسنی دانست.  رئیس‌جمهور سابق صربستان،  اسلوبودان میلوشویچ نیز در ارتباط با جنایات جنگی در بوسنی و جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی به دادگاه برده شد اما پیش از اتمام محاکمه درگذشت. چندین سال بعد روسای جمهور جدید صربستان وکرواسی بخاطر نقش کشورشان درنسل کشی سارایوو از مردم بوسنی عذرخواهی کردند.

 بهرحال صحبت ازجنگ بوسنی و تجزیه کشور از مباحث ممنوعه در صربستان است وگویا صربها دوست ندارد درباره آنها صحبت کند. هرچه باشد این جنگ برایشان خاطرات تلخ و عواقب سهمگین و باری از احساس گناه وعذاب وجدان به همراه داشته است.

در ساحل که بودیم با یک دخترخانم جوانی مشغول صحبت شدیم که دو سگ خال خالی زیبارابرای گردش وبازی به کنار رودخانه آورده بود. گفت برای تقویت زبان انگلیسی اش دوست دارد با توریستها صحبت کند. کمی خاورمیانه را میشناخت. ازفارسی وتفاوتش باعربی میپرسید.از آداب ورسوم و مذهب وحجاب. وقتی گفتیم درایران حجاب برای همه زنان، مسلمان وغیرمسلمان، اجباری است تعجب کرد چون خودش یک مادربزرگ مسلمان داشت که هیچ وقت در خیابان حجاب نداشته و فقط برای نمازومسجد حجاب میکرده .میگفت به علت اینکه از وصلت یک خانواده مسلمان با یک خانواده کاتولیک بوده جشن های مذهبی زیادی در خانواده برگزار میشده وروزهای خاص برای هردوطرف مورد احترام بوده مثل عید فطر و کریسمس و ... را همه جشن میگرفته اند و با مسالمت وبدون جروبحث کنار هم زندگی میکرده اند.

راهنمایی کرد برویم جزیره "GREAT WAR" را درهمان نزدیکی ببینیم.

همینطورپیاده طی مسیر کردیم تا به جزیره "جنگ جهانی اول" رسیدیم. اینجا جزیره ای است با مساحت 2 کیلومترمربع در محل تقاطع رود دانوب و "ساوا" .پوشیده ازدرخت ولی با یک پل شناوربه شهروصل شده وبازدیدش آزاد است. مردم در ساحلش افتاب میگیرند و شنا میکنند. روزی که ما رفتیم به علت هوای ابری خالی ازجمعیت بود.

عکس 36 نمای ساحل جزیره جنگ

36.jpg

درتمام مسیر دانوب خانه های شناور یک یا چند طبقه کنار ساحل لنگر انداخته اند و به عنوان هتل و رستوران وکافه استفاده میشوند. درودیوارخود را با گل وگلدان به زیبایی تزیین کرده اند و با منظره بالکن رو به دانوب بسیارچشم نوازند. همه جا عادتشان بود که با گلدان پنجره ها و نرده ها را بپوشانند.

عکس37 هتل شناور

37.jpg

هتل COMPASS RIVER را هم که در پکیج تورهای ایرانی معرفی شده هم همینجا دیدیم. ظاهر قشنگی داشت ولی به گفته همسفرانمان که در آنجا اقامت داشتند، اتاقهای بسیار کوچکی داشته.

درتمام مسیر مردم به دویدن و نرمش و ورزش مشغول بودند. سرویسهای بهداشتی عمومی تمام اتوماتیک هم چندتایی در حاشیه پارکها نصب شده بود که به شکل اتاقکهای فلزی بودند.

 پیاده خط ساحلی را ادامه دادیم تا بعد ازظهر که به مرکزخرید "اوشچه" رسیدیم. ظاهرا بزرگترین مرکز خرید بلگراد است. گشتی زدیم وناهاردیرهنگامی خوردیم. باوجود تخفیفهای 50 درصدی بازهم قیمت لباسهای برند های ترکی بیشتر از قیمتها دراستانبول بود.

عکس38 مرکزخرید اوزچه (ازاینترنت)

38.jpg

عصرکه شد مسیرمان را به سمت میدان جمهوری تغییردادیم تا غروب افتاب را در"کاله میدان" یا همان قلعه بلگراد ببینیم. قلعه برروی تپه ای مشرف به محل برخورد رودخانه دانوب وساوا قرارگرفته و به جزیره جنگ جهانی اول دید خوبی دارد. قدمت این تپه باستانی که قلعه برروی آن قرار گرفته به دوران رومی ها میرسد و هر زمان هر حکومتی که در این منطقه پاگرفته، به دلیل استراتژیک بودن این نقطه، قلعه ای برروی خرابه های قبلی ساخته است. دیوارهای قلعه کنونی بازسازی شده تخریبهای ناشی ازجنگ جهانی دوم هستند. نام قلعه اززبان ترکی گرفته شده وبه معنای "قلعه نبرد" است. درهمین قلعه موزه نظامی بلگراد هم قرار داشت که شامل تعدادی توپ و تانک قدیمی بود که در خندق قلعه جای داده شده بودند. دریکی دیگر از خندقها هم یک پارک کوچک با تعدادی اسباب بازی و مجسمه های دایناسور گذاشته بودند برای بازی کودکان. یک خندق دیگر را هم به زمین تنیس تبدیل کرده بودند. خلاصه از هر نقطه خالی وبلا استفاده قلعه یک کاربردی استخراج کرده بودند.

عکس39 زمین تنیس قلعه

39.jpg

عکس40 دایناسورها درقلعه

40.jpg

تا دیرهنگام در قلعه وخیابانهای حوالی اش ماندیم واز هوا ومنظره  لذت بردیم. منظره بالای قلعه بسیار زیباست و تماشای غروب برروی دیوارهای قلعه یکی از تفریحات مردم وگردشگران بلگراد است. قلعه هزینه ورودی ندارد و غروبها بالای تپه باد شدیدی میوزد و همراه داشتن لباس گرم الزامی است.

عکس 41 و42 غروب خورشید بالای قلعه

41.jpg

عکس 43 برج قلعه

VAC6ObssU6lAPCvzCYgvfDEotRcQdmpsdHvtEpp2.jpeg

عکس44 ساختمان داخل قلعه

44.jpg

برنامه مان برای فردا این بود که دوباره ازشلوغی بلگراد خارج بشویم وبرویم به شهرهای اطراف. مد نظر خودمان شهر"زلاتیبور" بود بخاطر طبیعت ییلاقی اش و دوم اینکه من از ایران به نیت بازدید روستای"کوستاندورف" امده بودم که برایم یادآورفیلمهای "امیرکوستاریتسا" بود. با یلنا مشورت کردیم و چنان باهیجان و شوق وذوق از زلاتیبور و زیبایی ها و غذاهایش تعریف کرد که مطمئن شدیم انتخابمان صحیح بوده. حتی خودش هم برایمان آپارتمان مناسبی را از سایتbooking رزرو کرد و زنگ زد و با صاحبخانه تلفنی صحبت کرد و رزرومان را تایید کرد. بعدهم شماره موبایل خودش رابه ما داد که اگرفردا درزلاتیبور به هرمشکلی برخوردیم تماس بگیریم تا مشکلمان را برطرف کند. گفتم که این دختر برای هرکاری ازجان ودل مایه وانرژی میگذاشت.

 

روزپنجم:

فرداصبح آفتاب نزده رفتیم ترمینال اتوبوسها و حرکت کردیم به سمت زلاتیبور.چهارساعت درراه بودیم وازشهرها وتوقف گاههای متعددی  گذشتیم اینقدر مناظرزیبا و چشم نواز از جنگل و رودخانه های پرآب و دشتهای سرسبز ومزارع و کلبه هایی با شیروانی های نارنجی دیدیم که گذرزمان را نفهمیدیم. احساس میکردم از وسط کارتونهای دوران کودکی و تابلوهای نقاشی درحال گذرهستم.

عکس45 تا 49مناظر جاده و شهرها وروستاهای بین راه

45.jpg46.jpg47.jpg48.jpg49.jpg

حدود ساعت 10 صبح به ترمینال شهر زلاتیبوررسیدیم. از ترمینال تا آپارتمان راه زیادی نبود ولی آقای "میتسا" صاحب خانه آمده بود سرکوچه به استقبالمان که راه را گم نکنیم. آپارتمان را به ما نشان داد و رمز اینترنت داد و شماره تلفن و...

مرد مهربانی بود ولی انگلیسی بلد نبود وبرای هرحرفی به یلنا زنگ میزد تا برایمان ترجمه کند. خود یلنا هم پیگیر بود ومدام تماس میگرفت که کم وکسری نداشته باشیم واپارتمان باب طبع باشد. دیدیم صربها در مهمان نوازی تنه به تنه ایرانی ها میزنند و خیلی نمیتوانیم خودمان را در این زمینه بی رقیب بدانیم.

عکس50 خیابان اصلی زلاتیبور

50.jpg

بلافاصله گردشمان را در شهر شروع کردیم. شهر کوهستانی وسرسبز زلاتیبور از مراکز مهم توریسم سلامت و ورزش در صربستان است و بخاطر آب وهوای تمیز و پیستهای اسکی ومسیرهای پیاده روی و کوهنوردی و تفرجگاه هایش در بین صربها جایگاه ویژه ای دارد. آب وهوای شهر در زمستان سرد و برفی و درتابستان خنک و بارانی است و بی همگان بسر شود ولی بی "لباس گرم" و"چتر" بسر نمیشود.

 این شهر محل تجمع آدم های پاستوریزه وورزشکار ودر جستجوی سلامت است. یعنی باورتان بشود یا نه، یک کسانی این همه راه میکوبند میایند اینجا برای اینکه ورزش کنند. باشگاههای مجهز، اسپا و زمینهای ورزشی از فوتبال و والیبال و بسکتبال و تنیس و... زیاد دارد. کافه ورستوران هم ایضا. بالاخره این همه آدمی که میایند اینجا تفریح سالم بکنند باید غذای سالم هم بخورند. مردم شهر به توریستها خدمات میدهند. اتاق و ویلا و آپارتمان وهتل برای اجاره به قیمتهای متفاوت به وفور یافت میشود. درمرکزشهر که ترمینال اتوبوسها هم درآن قرار گرفته آژانسهای متعددی هستند که هرروز از شهر به دره "اوواک " و"پارک ملی" تارا" و رودخانه "درینا" و دیگر دیدنی های اطراف تورهای عمومی وخصوصی دارند.

عکس51 نرخ تورهای اطراف شهرزلاتیبور

51.jpg

محصولات عمده شهر عسل، شهد وشیره میوه ها، قیماق (سرشیر) و پنیر وگوشت قرمز است وصنایع دستی شان مجسمه و ابزار چوبی ولباسهای پشمی. بازارچه محلی کوچکی با بیست سی فروشگاه کنار ایستگاه اتوبوس هست که این محصولات را به مسافران عرضه میکند. جای چانه زدن هم دارد.

عکس52 تا55 بازارچه صنایع دستی زلاتیبور

53.jpg55.jpg

ما راهمان را به سمت دریاچه مصنوعی کوچکی که دروسط پارکی درمرکز زلاتیبور قرار گرفته ادامه دادیم. دریاچه محل تجمع و استراحت اهالی و مسافران بود واطرافش پراز فروشگاه و رستوران. منظره چشم نواز وهوا فرح بخش.

عکس56 دریاچه زلاتیبور

56.jpg

عکس 57 محوطه آپارتمانهای اجاره ای پارک

57.jpg

 از مرکزاطلاعات گردشگری که همانجا بود سوال کردیم که کجابرویم که دید کلی به شهر داشته باشیم، راهنمایی مان کرد به سمت " یادمان پارتیزانهای اعدام شده زلاتیبور" که دربالای تپه ای درهمان پارک قرار داشت. یک ساعتی تا آنجا راه رفتیم تا از مناظر زیبای بالای تپه دیدن کنیم. تپه ماهورهای سرسبز رو به روستاهای اطراف. به علت باران اندکی که میبارید روی تپه شلوغ نبود وتوانستیم از هوا وسکوت وخلوت حظ کافی ببریم. تعدادی نیمکت وآلاچیق هم داشتند برای اینکه راحت بنشینی و دل بسپری به طبیعت.

عکس 58 مسیر پیاده روی تا نوک تپه دیدگاه

58.jpg

عکس نماد پارتیزانها

60.jpg

عکس 59 منظره بالای تپه دیدگاه

59.jpg

عکس 60 مناظر روستاهای زلاتیبور

61.jpg

دم غروب سرما بر تمام احساسات دیگرغلبه کرد و مجبورمان کرد از آنجا دل بکنیم وبرگردیم پایین. همان اطراف دریاچه درکافه ای نشستیم به شامی وقهوه ای ولذت بردن از حس آسودگی که در فضا پراکنده بود. ازاینکه بلگراد را ترک کرده و به این شهر آمده بودیم اصلا پشیمان نشدیم. بلکه میگفتیم کاش مستقیما از نووی ساد آمده بودیم اینجا و فقط روز آخر را به بلگراد اختصاص میدادیم. اگر دوباره گذرمان به صربستان بیفتد حتما بیشتر وقتمان را در شهرهای کوچک و روستاهایش میگذرانیم.

 

روزششم:

صبح روز بعد یک تاکسی دربست کردیم برای رفتن به روستای"کوستاندورف". تورهای عمومی قیمتی حدود 900 دینارداشتند ولی در آن روز برگزارنمیشدند و با اخباری که ازایران به ما میرسید که نرخ دلار لحظه به لحظه بالاترتر میرفت، تورخصوصی هم مقرون به صرفه نبود. بالاخره با راهنمایی صاحبین یکی از آژانسها، تاکسی دربست گرفتیم. کل رفت وبرگشت وبازدید ازروستا حدود سه ساعت طول کشید.

این روستا یک دهکده چوبی کوچک است که توسط کارگردان شهیر بوسنیایی، امیرکوستوریتسا برای فیلم" زندگی یک معجزه است" ساخته شده است. در این روستا خانه های چوبی به سبک سنتی ساخته شده و هر کوچه ای بنام یکی از افراد مشهور است مثل "فدریکو فلینی" یا "دیه گو مارادونا"...روستا دید خوبی به دره ها وتپه های سرسبز اطراف دارد و برای لمیدن وآرام گرفتن از دغدغه های زندگی بسیار مناسب. یک قطار قدیمی هم دارد بازمانده همان فیلم که دور کوه میچرخد ودوساعتی زمان میبرد. برای دیدن مناظر طبیعت خوب است.

کوستاریتسا در علت ساخت این دهکده میگوید: "بعدازجنگ من وخانواده ام خانه مان را ازدست دادیم. بسیاری دیگر نیز بخاطر جنگ یاعدم اعتقاد به سیاست های زمانه از خانه هاشان رانده شدند. اینجا را ساخته ام تا خانه ام باشد وهمه آنهایی که زمانی خانه ای از خود داشتند، بدانند میتوانند برای خود خانه ای تازه بسازند واز نو آغازکنند. "

درحال حاضر این دهکده به مرکزی برای تجمع موسیقی دانان و فیلمسازان جوان صرب تبدیل شده است و همایش های هنری وادبی در اینجا تشکیل میشود. من چون فیلم را دیده بودم و دوست دارم لوکیشن ها را ببینم، مشتاق دیدن این مکان بودم وگرنه جای خیلی ویژه ای نیست که اگر کسی نبیند نصف عمرش بر باد رفته باشد.

عکس62تا64 روستای چوبی کوستاندورف

62.jpg64.jpg63.jpg

ظهردر زلاتیبور رفتیم بازارچه که مقداری عسل برای سوغاتی بخریم.فروشنده ها هیچکدام انگلیسی نمیدانستند. یک اقای میانسالی که خودش هم مسافربود نیم ساعتی وقت گذاشت وتک تک عسلها را با ترکیباتش معرفی کرد که یک وقت عسل اشتباهی وبی کیفیت نخریم. اینکه میگویم مردم صرب مهربان و یاریگر بودند یکی از دلایلش همین راهنمایی های بی دریغ  بود. حتی اگر انگلیسی نمیدانستند به هرزحمتی بود یکی را پیدا میکردند که انگلیسی بلد باشد ودیلماجی کند ومنظورش را به شما بفهماند.

عکس 65و66 کبابی سنتی زلاتیبور

65.jpg66.jpg

عصربلیط خریدیم به سمت بلگرادو زلاتیبور را با دلتنگی و بی میلی ترک کردیم. خیلی دیر به سراغش امده بودیم و ارزش بیشتر ماندن را داشت. دراتوبوس یک آقای صرب که فهمید از ایران آمده ایم سرحرف را بازکرد. وکالت خوانده بود ولی در یک قالیشویی کار میکرد. ازایران بسیار میدانست. کنجکاو بود بداند شرایط ایران تحت تحریم اقتصادی چطور است. از خاطراتش از تحریم کشورشان در دهه نود میلادی وجنگ بوسنی گفت واینکه تورم وبیکاری بیداد میکرده. مردم بسیار فقیر شده بودند و پولشان انقدر بی ارزش که به زور به خریدن نان ورفع گرسنگی میرسیده.

آنطور که آمار نشان میدهد درزمان تحریم ارزش پول صربستان به نصف میرسد، بسیاری از تحصیل کردگان کشوررا ترک میکنند ونرخ خودکشی 20 درصد افزایش می یابد. کمبود داروهای حیاتی مثل آنتی بیوتیک ها وداروهای ضد سرطان وتجهیزات پزشکی باعث بسیاری مرگ ومیر شده و بازار سیاه اجناس بی کیفیت وتقلبی رونق میگیرد. دولت آب وبرق بسیاری ازخانه ها را به بهانه صرفه جویی در مصرف انرژی قطع میکند. مردم به علت فقر و عدم توانایی پرداخت هزینه بنزین، ماشینهایشان را درخانه ها رها کرده و با اتوبوس ویا پیاده تردد میکرده اند. (شاید یکی از دلایلی که در حیاط همه خانه ها ماشینهای قراضه وزنگ زده قدیمی میدیدم هم همین بوده).

 مخلص کلام  درسال 2000 اینها دست از حمایت از میلوشویچ وبقیه جنایتکاران جنگی شان برمیدارند و آنها را به دیوان های عدالت بین المللی تحویل میدهند و تحریم های کشورشان برداشته میشود وحالا درحال رشد اقتصادی بودند.

{دراینجا نگارنده دوباره سکوت میکند وبه افق خیره میشود....}

غروب به بلگراد رسیدیم و رفتیم هتل. برای یلنا از زلاتیبور یک شیشه عسل سوغاتی آورده بودیم که تقدیم کردیم و کلی ذوق زده شد. خواستیم برای فردا صبح به فرودگاه برایمان ماشین خبرکند. حوصله چمدان کشی تا پایین تپه را نداشتیم. هتلها یک مالیاتی هم به ازای هرشب از شما میگیرند ورسید مالیات و تاییدیه اقامت بهتان میدهند. این کارت تایید راباید درهنگام خروج از کشورباخودتان همراه داشته باشید و اگر افسر مرزبانی خواست نشان دهید واگر نداشته باشید جریمه می شوید.

شب را به گشت وگذار در بلوار ترازیه و کنزا میهایلا و گذراندیم و درنهایت چمدان بستیم.

عکس67 خیابان کنزامیهایلاو در شب

67.jpg

 عکس68 یادگاری های صربستان

68.jpg

 

روزهفتم:

صبح بعد ازصبحانه، راننده آمد دنبال ما و رساندمان به فرودگاه. از هتل تا فرودگاه حدود بیست دقیقه راه بود وبه ترافیک نخوردیم. فرودگاه هم آنقدر بزرگ نبود که معطلی داشته باشد. FREE SHOP چندان بزرگی نداشت و قیمتها هم بالا بود و ماهم اهل خرید نبودیم. ربع ساعته روال اداری را طی کردیم ومهر خروج هم روی پاسپورت زدند وبه خوبی وخوشی از صربستان خارج شدیم.

این بود انشای ما.

از این انشاء نتیجه میگیریم که:

با وجود کاهش ارزش پول ایران، صربستان هنوز کشور ارزانی برای ما ایرانیان است که مناسب آشنایی با خرده فرهنگهای اروپایی و لذت از مناظر طبیعی و شکم گردی است. درتابستان برای استفاده از خنکی هوا وطبیعت سرسبز و آب وهوای تمیز و در زمستان برای اسکی و ورزشهای زمستانی مناسب است. طبیعت مناطق کوهستانی صربستان به ماسال و اوسبلنگاه و سوباتان و دیگر ارتفاعات تالش وگیلان خودمان شبیه است با این تفاوت که جاده های بهتر و امکانات رفاهی بیشتری در این مناطق گردشگری صربستان موجود است. اگر به قصد خرید یا دیدن آثار باستانی پرفر و شکوه سفر میکنید، صربستان چندان مناسب شما نیست.

 

نکته:

  • آب لوله کشی شهری درصرستان تصفیه شده وقابل شرب است.
  • سوکتهای برق و ولتاژ مثل ایران است وبه تبدیل نیازی نیست.
  • قیمت نوشیدنیها دررستوران وکافه دوبرابر سوپرمارکت است.
  • گوشت با ذبح حلال ندارند یا خیلی خیلی کم است و تصورشان این است هر گوشتی غیر خوک حلال است. اگر کسی خیلی مقید است باید با خودش کنسرو ببرد یا به سبزیجات اکتفا کند.
  • اگرگروهی سفرمیکنید اپلیکیشنTRICOUNT برای ثبت مخارج سفر و تقسیمات مالی خصوصا هزینه های مشترک بین افراد توصیه میشود.

 جدول هزینه های اصلی در زیرآمده است:

بلیط دوسره هواپیمایی قطر شیراز-بلگراد

3500000 تومان

یک نفر

هفت شب هتل سه تخته

3000000 تومان

 

عوارض خروج اول از کشور

220000 تومان

یک نفر

بیمه طلایی سفر سامان

50000 تومان

یک نفر

بلیط اتوبوس فرودگاه به ترمینال بلگراد

300 دینار

یک نفر

بلیط اتوبوس بلگراد به نووی ساد

650 دینار

یک نفر

سیم کارت با ده دقیقه مکالمه و10گیگ اینترنت

300 دینار

 

بلیط قطار نووی ساد به سوبوتیتسا

490 دینار

یک نفر

بلیط اتوبوس سوبوتیتسا به نووی ساد

810 دینار

یک نفر

بلیط اتوبوس ازنووی ساد به بلگراد

560 دینار

یک نفر

ورودیه موزه نیکولا تسلا

500 دینار

یک نفر

بلیط اتوبوس بلگراد به زلاتیبور

1520 دینار

یک نفر

اجاره یک شب اپارتمان زلاتیبور

30 یورو

 

کرایه تاکسی از زلاتیبور به کوستاندورف با یک ساعت توقف

3600 دینار

 

ورودیه دهکده کوستاندورف

500 دینار

یک نفر

بلیط اتوبوس زلاتیبوربه بلگراد

1400 دینار

یک نفر

کرایه ماشین ازهتل به فرودگاه بلگراد

15 یورو

 

بطری نیم لیتری آب معدنی

40 الی 90 دینار

 

هروعده صبحانه با قهوه در رستوران

400 تا 600 دینار

یک نفر

هروعده ناهار کامل بدون نوشیدنی دررستوران

400 تا 700 دینار

یک نفر

 

 

نویسنده : س جعفری

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.