این سفرنامه مربوط میشه به سفر ترکیبی استانبول-بلگراد و حواشی که طی این سفر برای ما پیش اومد. پیشاپیش طولانی بودن مطالب رو به بزرگی خودتون ببخشید، درواقع مشغول مطالعه دوسفرنامه هستید. با سپاس .
عرض کنم خدمتتون که ابتدای امر ، مقصد ما صرفا صربستان و بلگراد بود . فکر سفر ترکیبی زمانی به ذهنم خطور کرد که یک روز اوایل فروردین ماه امسال ( 1397 ) برای تحقیق درمورد تور صربستان به یکی از آژانس ها مراجعه کردم و مسئول آژانس گفت " پرواز ایرانی مستقیمه ، پرواز ترک هم داریم که در استانبول توقف می کنه " همینجا بود که تیزبازیم گل کرد و به خودم گفتم وقتی قراره از طریق استانبول بریم بلگراد ، چه بهتر که در استانبول هم توقف داشته باشیم . فورا از آژانس بیرون اومدم و به سارا تلفن زدم . استقبال نسبتا خوبی هم کرد و گفت " تو هروقت بلدبازی در اوردی ما رو به فنا دادی ولی باشه " . همینجا به همه جوانان عزیز وصیت می کنم در زندگی دنبال کسی باشید که همینقدر به شما و بلدبازیهاتون ایمان داشته باشه.
از فردا دوره افتادیم و آژانس ها رو یک به یک مرور کردیم اما هیچکدومشون تور ترکیبی استانبول-بلگراد رو ارائه نمی کردن . این شد که رفتیم سراغ سایتهای اینترنتی . پس از کمی جستجو به چند سایت فعال و نسبتا خوشنام رسیدیم و سپردیم زورق خود را به آن توفان و گفتیم هرچه بادا باد . برنامه سفرمون رو مطابق جدول زیر در سه فاز چیدیم . استانبولِ اول، بلگراد، استانبولِ دوم.
لابد از خودتون می پرسید چرا استانبولِ اول رو در هتل استایگنبرگر و نزدیک فرودگاه می گذرونیم ؟ ببینید ! ما که سر راه بلگراد، باید در استانبول توقف می کردیم . حالا با افزایش این توقف به یک روز و نیم و اقامت در هتلی نزدیک فرودگاه، دو هدف رو دنبال می کردیم . اول اینکه سر فرصت خریدهامونو از مرکز خرید بینظیر "مال آف استانبول" در نزدیکی هتل و فرودگاه انجام بدیم و توقف بعدیمون در استانبول رو فارغ از خرید، کلا به گشت و گذار اختصاص بدیم. دوم اینکه با استراحت کافی به بلگراد بریم تا از اقامتمون در این شهر نهایت استفاده رو کرده باشیم. راستی پروازهامونم به این صورت تهیه کردیم :
عکس خرید بلیت
اینجا یک توضیح ضروری بدم ، تقریبا غیرممکنه که شما سایتی رو بیابید که "در همه حال" ارزونترین قیمت پرواز و هتل رو ارائه کنه . موقع خرید بلیط هواپیما یا رزرو هتل حتما تمامی سایت های معتبر رو در همون لحظه چک کنید. خب الان کلیت سفر ما رو متوجه شدید . بریم سراغ اصل ماجرا :
( درصورت تمایل به کسب اطلاعات بیشتر، لطفا در متن سفرنامه، روی اسامی نارنجی رنگ، کلیک بفرمایید )
اول اردیبهشت :
سرانجام روز موعود فرارسید . از صبح مشغول بستن چمدونهامون بودیم. هیچوقت ایناییکه با یک کوله پشتی راه می افتن میرن مسافرت رو درک نکردم. من اگه جا میشد ماشین لباسشویی و یخچالمونم میذاشتم توو چمدون. بعد از ظهر رفتیم فرودگاه . اولین عوارض خروج 220 هزار تومنیمونو پرداخت کردیم و از این مسئله بغایت جریحه دار شدیم. البته همیشه اولش سخته، زود عادت می کنیم. به 330، به 440، به همه چیز ...
ساعت پنج و ربع عصر از تهران پرواز کردیم . ساعت 7:15 شب ( به وقت محلی ) رسیدیم استانبول. تا پیاده شیم، چمدونهامون رو بگیریم و بیایم بیرون حدودا 8 شب بود. هوای استانبول این وقت سال نسبتا خنکه. برای من گرمایی همراه داشتن یک سوئیشرت برای شب ها کفایت می کنه اما خیلی ها کاپشن پوشیدن. امشب فقط میرسیم بریم هتل و استراحت کنیم. در مورد "هتل استایگنبرگر" ذکر این نکته ضروریه که علیرغم فاصله بسیار کمش از فرودگاه ، 99% راننده تاکسی های فرودگاه هرگز اسم هتل رو نشنیدن و 1% مابقی هم وانمود می کنن که نشنیدن.
در هرصورت مثل هتل هیلتون نیست که مشهور باشه و راننده تاکسی ها از این فرصت طلایی حداکثر استفاده رو می کنن تا دستکم 80-90 لیری بابت این مسیر ده دقیقه ای از شما بگیرن. ما هم با همه بلدبازیمون در نهایت مجبور شدیم 40 لیر بدیم تا به هتل برسیم. اما هزینه واقعی این مسیر بیشتر از 15 لیر نیست.
استایگنبرگر (Steigenberger Airport Hotel Istanbul) بعنوان یک هتل 5 ستاره در سایتهای بوکینگ و تریپ ادوایزر رتبه نسبتا خوبی داره اما از من بپذیرید که این هتل، یک هتل 5 ستاره تمام عیار نیست . البته با توجه به نزدیکی به فرودگاه می تونه یک اقامتگاه خوب برای قرارهای کاری باشه اما بعنوان محل اقامت در یک سفر تفریحی، با توجه به فاصله ای که از مراکز توریستی داره، مطلقا توصیه نمی شه. علت اینکه ما اینجا رو انتخاب کردیم همونطور که قبلا گفتم، صرفا جهت دسترسی راحت به مرکز خرید Mall of Istanbul (www.mallofistanbul.com)و فرودگاه آتاتورک بود. در قسمت نقد و بررسی سایت لست سکند می تونید نقد و بررسی هتل استایگنبرگر رو مطالعه بفرمایید.
دوم اردیبهشت :
بعد از یک شب استراحت، امروز صبح با انرژی کامل از خواب بیدار شدیم و رفتیم پایین برای صرف صبحانه. صبحانه هتل تقریبا مفصل و متنوع هست اما بازهم صبحانه یک هتل 5 ستاره نیست.
بعد از صبحانه با تاکسی رفتیم مرکز خرید مال آف استانبول . تقریبا ده دقیقه طول کشید تا برسیم، کرایه تاکسی هم 12 لیر شد. بنظرم وقتی در بخش توریستی شهر استانبول مستقر بشید، رفت و آمد به "مال آف" بخاطر بُعد مسافت، واقعا سخت میشه. مال آف یک مرکز خرید بزرگ و تکمیل هست. اگر بخوام با دو تا از بهترین مراکز خریدِ نزدیک بخش توریستی شهر یعنی "ایستینیه پارک و فروم استانبول" مقایسه ش کنم باید بگم از هردوشون بهتره.
تا شب همینجا بودیم. ناهار رو هم در فود کورت مال آف خوردیم. اوصیکم به "رامیز کوفته سی " و کباب ها و سالاد ش. واقعا عالیه.
کوفته رامیز (www.kofteciramiz.com) رو می تونین در اغلب مراکز خرید پیدا کنید. حتی در خیابون استقلال هم شعبه دارن. سالادهای رامیز، سلف سرویسه. من یکی رو لازم نیست در سفر بشناسین، در رستورانهای سلف سرویس به راحتی می تونین به همه زوایای پنهان شخصیتم پی ببرین.
بعد از ناهار مجددا مشغول فریضه خرید شدیم، "مال آف" واقعا مرکز خرید تکمیلیه و ما همه خریدامونو اینجا کردیم. خبر خوب اینه که اینجا سیف باکس های ( صندوقهای امانات ) متعددی داره که می تونین در طول روز و به رایگان خریدهاتونو توی اونها بذارید و لازم نیست تمام طول روز خریدهاتونو با خودتون حمل کنید. تقریبا ساعت 8 شب از خرید برگشتیم هتل و بعد از یک روز کامل، جهیدن از این رگال به اون رگال آماده شدیم برای استراحت ، فردا 3 بعد از ظهر پرواز داشتیم به سمت بلگراد.
سوم اردیبهشت:
امروز بعد از صرف صبحانه، خرید های دیروزمون رو توی چمدون گذاشتیم و اتاق رو تحویل دادیم. از اونجایی که با توجه به نزدیکی هتلمون تا فرودگاه، 2-3 ساعتی وقت داشتیم تا به فرودگاه بریم، تصمیم گرفتیم به کارتینگ نزدیک هتل سر بزنیم. موقعی که از فرودگاه به سمت هتل می اومدیم، دیده بودیمش. مسیر رو از روی نقشه گوگل پیدا کردیم و پیاده راه افتادیم. ده دقیقه ای راه بود.
یک کارتینگ نقلی با پرسنل مودب و مهربون . اینجا به ازاء 10 لیر 15 دقیقه ماشین سواری کردیم که تجربه جالبی بود.
طرفای ظهر برگشتیم هتل ، چمدونها رو برداشتیم و با تاکسی رفتیم فرودگاه . پروازمون به بلگراد با ایرلاین اطلس گلوبال انجام می شد.
اگه عکس از بال هواپیما نمی ذاشتم شما فکر می کردید با شتر اومدیم بلگراد!
پس از حدود یکساعت و نیم پرواز به بلگراد رسیدیم. هواپیما به نرمی در فرودگاه کوچک نیکولا تسلا به زمین نشست و علیرغم اینکه براساس شنیده ها خودمون رو آماده کرده بودیم که با برخورد سفت و سخت و ضد بشری پلیس فرودگاه روبرو بشیم. بجز یک سوال و جواب کوتاه در خصوص مدت و محل اقامتمون در صربستان، با مسئله خاصی روبرو نشدیم و همچون نسیم سحری از گیت ها عبور کردیم و وارد صربستان شدیم. از اونجاییکه دفعه اولمون بود می رفتیم بلگراد و با توجه به اینکه در سفرنامه ها صحبت از 100 الی 120 یورو برای ترنسفر می شد، در این مورد یکم نگران بودیم. به همین خاطر همون روزهای اول بعد از رزرو، به "هتل مینت" ایمیل زدم. فوری جوابمو دادن و بعد از یکم سوال و جواب درباره تاریخ و ساعت پروازمون، قرار شد در ازاء 20 یورو برامون ماشین بفرستن. ما این مبلغ رو در هتل پرداخت می کردیم. امروزم در فرودگاه طبق قراری که از قبل داشتیم، راننده هتل با کاغذی که روش اسم من و نام هتل پرینت شده بود به استقبالمون اومد . با خوشرویی به سمت ماشین هدایت شدیم و به طرف هتل حرکت کردیم.
در بدو ورود زمین و زمان نوید می دادند که سفر خوبی در پیش داریم . اتفاقا همینطور هم نشد و در ادامه متوجه خواهید شد که چرا. خیابونا بخصوص در قسمت پل های معروف رودخونه ساوا ، ترافیک ملایمی دارن . بعد از 45 دقیقه به هتل رسیدیم.
Hotel Mint یک هتل کوچک اما فوق العاده تمیز با کادری خوش برخورد و حرفه ایه. این هتل که رتبه بسیار خوبی در سایتای معروف بوکینگ و تریپ ادوایزر داره ، در قلب تاریخی شهر واقع نشده اما فاصله اش با قسمت توریستی شهر - با تاکسی - ده دقیقه س. هزینه تاکسی از هتل تا خیابون معروف میهایلوا حدودا 400 دیناره. ( دینار صربستان رو با توجه به نرخ 8500 تومنی یورو -در زمان سفر ما - حدودا 70 تومن در نظر بگیرید . کلا که معتقدم با توجه به نوسانات ارز ، ذکر قیمت ها به ریال ، تا اطلاع ثانوی کار بیهوده ایه ). در قسمت نقد و بررسی سایت می تونید، نقد و بررسی هتل گارنی مینت رو مطالعه بفرمایید.
صحبت تاکسی شد، باید بگم که ما برای گرفتن تاکسی به پرسنل هتل مراجعه می کردیم . مقصدمون رو به متصدی پذیرش هتل ( رسپشن ) می گفتیم و ایشونم بصورت اینترنتی برامون تاکسی می گرفت . هزینه تاکسی بر اساس تاکسیمتر مشخص میشد و هتل نقش و نفعی در این ماجرا نداشت . فقط اینجوری احتمال شیطنت تاکسی ها کمتر می شد. برای برگشت به هتل هم کارت هتل رو نشون راننده می دادیم. بگذریم ...
پس از یک استراحت کوتاه در هتل با تاکسی رفتیم سمت میدان جمهوری (Republic Square). در نگاه اول، بلگراد تلفیق گذشته و حاله . مثل یک موسیقی تلفیقی . زیبا ، اصیل و آرامش بخش.
اکنون در بلگراد هستم ، قلب صربستان . صربستان برای من یک زخم قدیمیه. اوایل دهه هفتاد خورشیدی جنگ سختی بین صرب ها و مسلمانان بوسنی درگرفت که به آواره و بی سرپرست شدن کودکان بی شماری انجامید. اگه فکر می کنین اینها تمام درد من هستن باید بگم درد اصلی اونجایی بود که پدر و مادرم که سالها حسرت دختردار شدن داشتن، تصمیم گرفتن یکی از این دختربچه های بی سرپرست بوسنیایی رو به فرزندی قبول کنن. شش ماه شب و روز رفتن و اومدن و درست وقتی همه چیز داشت درست میشد بهشون گفتن چون پسر دارید نمیتونیم دختر بهتون بدیم. از اینجای داستان تا وقتی جنگ بالکان تموم شد، پدر و مادرم خونه رو کردن دادگاه نورنبرگ و با من و برادرم مثل سران حزب نازی رفتار می کردن. آقا به ما چه ؟ خلاصه اون سالها من و برادرم بیشتر از ساکنین سارایوو پیگیرِ صلح بودیم. [کیبورد را بغل کرده ، های های گریه می کند] بگذریم ...
خیابان میهایلوا (Knez Mihailova) از میدان جمهوری شروع میشه و تا کالمگدان ادامه پیدا می کنه . کالمگدان محوطه و قلعه تاریخی شهر بلگراده و جزو مهمترین جاذبه های گردشگری این شهر محسوب میشه . امشب قصد نداریم به کالمگدان بریم و فقط به قدم زدن در میهایلوا اکتفا می کنیم .
خیابون میهایلوا ( یا میهایلو ) مشهورترین خیابون بلگراده . چیزی شبیه خیابون استقلال در استانبول . جای جالبیه . پر از مغازه و کافه و رستوران. راستی هوای بلگراد بکلی با استانبول متفاوته . هوا گرمه ، البته نه مثل گرمای تابستون . اگرچه اینجام تک و توک ژاکت نازک تن ملت می بینی اما از نظر من نیازی نیست. خلاصه اینجام اونقدر گرم نیست که ما شلوارک بپوشیم . من اگه حین سفر شلوارک نپوشم فکر می کنم هنوز ایرانم.
آخر خیابون میهایلوا یک مرکز خرید هست به اسم " رایی سِوا rajiceva" . از موبایل فروشی طبقه زیر همکف این مرکز خرید، سیمکارت vip خریدیم به قیمت 300 دینار با 8 گیگابایت اینترنت، برای مدت هفت روز که خیلی جاها بدردمون خورد.
همین آخرای میهایلوا به یک خیابون فرعی می رسید به اسم کرالیا ، که رستوران معروف منوفاکتورا Manufaktura Restaurant در اون قرار داره . یک رستوران تروتمیز و شیک که آخر هفته و ساعت های شلوغ بهتره از قبل به هتل بگید براتون رستوران رو رزرو کنه والا به سختی جا گیر میارین.
اینجا اومدین و با این چترا عکس نگرفتین انگار اصلا بلگراد نیومده باشین . انقد مهمه این قضیه . ما این سینی رو بعلاوه سوپ و یک سری چیزای دیگه سفارش دادیم ، حدودا شد 2300 دینار . طعم غذا ؟ صادقانه بگم من خیلی نپسندیدم . بعد از شام یکم دیگه در میهایلوا قدم زدیم.
گوشه گوشه خیابون میهایلوا، پیر و جوان رو می بینین که مشغول اجرای موسیقی هستن . با سازهای مختلف و در سبک های متفاوت . چقدر جای همچین خیابون هایی در ایران خودمون خالیه.
[ ویدئو 1 : فیلم هنر خیابانی در بلگراد]
*با انتخاب دکمه ی چرخ دنده در سمت راست ویدیو می توانید کیفیت پخش فیلم را تعیین نمایید.
بعد از کمی قدم زدن در این خیابون خوشگل با تاکسی برگشتیم هتل.
چهارم اردیبهشت :
هتل مینت، محیط آرومی داره و ما دیشب خیلی خوب استراحت کردیم . بعد از بیدار شدن برای صرف صبحونه رفتیم طبقه زیر همکف . محیطی که برای صبحونه در نظر گرفتن مثل خود هتل نقلی و تر و تمیز هستش . صبحونه هم در مجموع خوبه اما می تونست بهتر هم باشه .
بعد از صبحونه به مقصد کالمگدان تاکسی گرفتیم . هزینه تاکسی 450 دینار شد . گفته میشه " کالمگدان یا کاله مگدان " در واقع همون " کاله میدان " است که طی سالیان بعد از سقوط عثمانی ها به کالمگدان تغییر یافته . مجموعه ای تاریخی شامل پارک ، باغ وحش ، زمین بازی ، ساختمان های تاریخی ، برج و بارو ، رستوران و کلیسا و ...
هنوز وارد قلعه نشده چند تا دکه می بینید که بهترین جا برای خرید سوغاتی و یادگاری های بلگراد هستن.
این محوطه دیدنی در انتهای خیابان میهایلوا و تقاطع رودخانه های دانوب و ساوا واقع شده. بیشتر دیدنی های کالمگدان رو بدون هزینه و تهیه بلیط می تونید مشاهده کنید و اگر بخواید همه جاذبه های این محوطه رو ببینید لااقل یک نصف روز اینجا خواهید بود.
با کلیک کردن روی این لینک، چشم انداز زیبای رودخانه های دانوب و ساوا رو از فراز کالمگدان ببینید. کافیه ماوس و یا انگشتتون رو روی عکس در جهت های مختلف بکشید.
این دروازه از داخل محوطه قلعه رو به دانوب باز میشه. یکی از زیباترین مناظری که می تونین در کالمگدان ببینین.
مجسمه ویکتور یا به زبان محلی "پوبدنیک" که نماد پیروزی صربها بر امپراتوری عثمانیه بر بلندای قلعه ایستاده. انگار که همچنان نگران پیروزی شکننده اش بر عثمانی ها باشد. این مجسمه در واقع مهمترین نماد کالمگدان هم هست.
از این دروازه باشکوه که عبور کنید می رسید به کلیسای رزیکا
کلیسای رزیکا Ružica Church یکی دیگه از دیدنی های کالمگدانه . یک کلیسای ارتدکس نقلی که در قرن 16 میلادی توسط فاتحان عثمانی تخریب شده ولی بعد ها با شکست عثمانی ها و بعد از مدتی که بعنوان انبار مهمات استفاده می شد، مجددا در قرن نوزدهم احیا شده . این کلیسا در سال 1925 بطور کامل باز سازی شده.
طی این بازسازی از گلوله ها و پوکه های فشنگ باقی مانده از جنگ های پیشین ، لوستر هایی ساختن برای کلیسا . نشونه واضحی از پیوند ناگسستنی جنگ و تعصبات مذهبی در حوزه بالکان.
برای خوردن ناهار رستوران کالمگدان تراس ( kalemegdan terasa ) رو انتخاب کردیم . همینجا داخل محدوده کالمگدان و در مجاورت کلیسای رزیکا . "کالمگدان تراس" هم یکی از رستوران های معروف بلگراد هست با تراس نسبتا خوبی که به رودخونه دانوب داره.
غذایی که مشاهده می فرمایین با کمی پیش غذا چیزی حدود 2200 دینار شد.
در صربستان غذای رستورانها علیرغم ظاهر دلچسبشون بندرت به ذائقه ما خوشمزه اومدن . اینو کسی داره می گه که بابت شکم ممکنه آدم هم بکشه پس بهتره بهش اطمینان کنین. نه اینکه بد مزه باشن اما مطلقا در محدوده خوشمزه هم دسته بندی نمیشن . گوشت غذاها اغلب گریل شده ، کمی شور و فاقد ادویه دلچسب ما ایرانی هاست . گوشت خوک از نظر من اساسا طعم جالبی نداره و این مساله ابدا به حلال و حرام بودنش مربوط نمیشه . ما این مشکل رو در ارمنستان هم داشتیم . البته طعم غذا یک مسئله کاملا سلیقه ایه اما از من می شنوید در بلگراد جایی رفتید برای غذا خوردن حتما تاکید کنید براتون BEEF یا همون گوشت گاو و گوساله رو بیارن . اینجوری به تقوی هم نزدیک تره.
بعد از خوردن ناهار برگشتیم هتل و استراحت کردیم . برنامه عصر رو می خواستیم با دیدن کلیسای سنت ساوا شروع کنیم (Church of Saint Sava). روی گوگل مپ چک کردیم ، سنت ساوا خیلی با هتلمون فاصله نداشت ، میشد پیاده هم رفت اما ترجیح دادیم این قسمت رو با تاکسی بریم و پیاده روی رو بذاریم برای حدفاصل کلیسا تا میدان جمهوری. کرایه تاکسی حدودا 250 دینار شد . عظمت این بنای باشکوه در قالب کلمات نمی گنجه که هیچ با عکس هم به تصویر در نمیاد . باید خودتون تشریف بیارید و ببینید.
داخل کلیسا عملیات مرمت ساختمان در حال انجامه اما این مسئله مانع فعالیت کلیسا نشده . برای بازدید از داخل کلیسای سنت ساوا هزینه ای پرداخت نمی کنین مگر برای دریافت شمع ( برای روشن کردن ) که اونهم اجباری نیست و بستگی به خودتون داره . اما بنظرم بهتر اینه که اگر شمع دریافت می کنید یک پولی هم داخل صندوق بندازید . همینطور مطابق عرف تمام امکان مذهبی ، موقع بازدید از کلیسا بهتره لباس مناسب بپوشید .
با کلیک کردن روی این لینک، تور 360 درجه فضای داخلی کلیسا رو ببینید. کافیه ماوس و یا انگشتتون رو روی عکس در جهات مختلف بکشید.
از کلیسا بیرون اومدیم . مقصد بعدیمون "خیابون اسکادارلیا" س (Skadarlija) . یکی دیگه از خیابونهای مشهور بلگراد در نزدیکی میدان جمهوری . مسیر سنت ساوا تا اسکادارلیا رو پیاده رفتیم .
حدودا نیمساعت طول کشید تا به مقصدمون برسیم . در این فاصله از کوچه ها و خیابون هایی که در اونها زندگی عادی مردم شهر در جریان بود و فاقد جنبه های پررنگ توریستی بودن ، عبور کردیم. نرسیده به میدان جمهوری به یک پارک رسیدیم که کلیسای بزرگی کنار اون قرار داشت . از طریق جستجو در اینترنت متوجه شدیم اینجا "کلیسای سنت مارک" هست . کلیسا بسته بود و نتونستیم داخلش رو ببینیم چند تا عکسم اینجا گرفتیم و رفتیم به سمت میدان جمهوری.
کمی جلوتر از کلیسای سنت مارک به ساختمان با شکوه مجلس صربستان رسیدیم . این بنا واقعا خوشگل و با ابهته.
مسیرمون رو برای رسیدن به اسکادارلیا ادامه دادیم . این خیابون با پای پیاده 6-7 دقیقه ای با میدان جمهوری و خیابون میهایلوا فاصله داره . اینجا زندگی شبانه به معنی کلمه در جریانه . خبری از مغازه و فروشگاه نیست ، دو طرف خیابون پر از کافه و رستورانه .
گوشه گوشه خیابون صدای موسیقی میاد و خنده گاه و بیگاه جوانانی که مشغول جوانی هستن . چند تایی کلوب شبانه هم در اسکادارلیا می تونین پیدا کنین که اصحاب النار تا خود صبح در اونها به پایکوبی و دست افشانی مشغولن . خلاصه دست خودتون هست که اهل تفریحات خداپسندانه باشید یا اسیر مکر شیطان شوید . مثلا ما خودمون یک جایی نشستیم که موزیک زنده ملایمی داشت ، نوشیدنی هم سن ایچ پرتقال توو سرخ همراه با پالپ سفارش دادیم تا برگ زرینی در نامه اعمالمان ورق زده باشیم .
شام رو در یکی از رستورانهای اسکادارلیا خوردیم و بعد از کمی قدم زدن ، تاکسی گرفتیم برای هتل .
پنجم اردیبهشت :
نرم افزار هواشناسی یاهو خبر میده که امروز هوا تا 32 درجه سانتیگراد هم بالا میره و این خبر بدیه برای من گرمایی. چاره ای نیست، نمیشه سفر رو متوقف کرد. از هتل و به مقصد منطقه زمون (Zemun) تاکسی گرفتیم . کرایه تاکسی حدودا 650 دینار شد . شهر قدیمی زمون رو توی اینترنت دیده بودیم و قصد نداشتیم اونجا بریم . هدفمون پارک ساحلی بلوار نیکولا تسلا در مجاورت زمون بود .
یک پارک ساحلی نسبتا خوشگل و سرسبز با کافه ها و متل هایی روی رودخانه دانوب . اقامت در این هاستل های روی آبی، احتمالا تجربه جالبیه .
با توجه به گرمای هوا ، یکی از هاستل های اینجا رو انتخاب کردیم برای چند لحظه استراحت و نوشیدن یک نوشیدنی خنک. در کل جای جالبیه برای قدم زدن و دیدن مناظر بکر اطراف رودخانه دانوب.
ظهر موقع برگشتن به هتل ، سمت مقابل پارک ساحلی در بلوار نیکولا تسلا ، بطور اتفاقی مرکز خرید اوشکه (UŠĆE) رو پیدا کردیم .
ما که زخم خورده غذاهای بلگراد بودیم ، ترجیح دادیم ناهار رو در فودکورت این مرکز خرید بخوریم . هیچوقت فکر نمی کردم روزی برسه که انقدر از دیدن مک دونالد خوشحال بشم.
چرخی هم داخل مرکز خرید زدیم. اینجا خیلی بهتر از مرکز خرید رایی سوا در خیابون میهایلوا س . البته قصد خرید نداشتیم ، کمی ویترین گردی ( ویندوشاپینگ ) کردیم و متوجه شدیم قیمت ها نسبت به استانبول بالاترن . بعدش برگشتیم هتل و کمی استراحت کردیم . عصر تاکسی گرفتیم برای محله " بتن هالا " . کرایه تاکسی 350 دینار شد . شاید بشه گفت که "Beton Hala " درواقع اسکله تفریحی بلگراده . یک خیابون ساحلی که یکطرفش پر از کافه و رستورانه و طرف دیگه ش قایق های تفریحی روی رودخونه ساوا منتظر مسافرن.
اینجا هم قایق و کشتی هایی هستند که مثل هاستل ها میشه توشون اقامت هم داشت . البته با توجه به کافه و بار های اونور خیابون و شلوغی منطقه - اگر به سرو صدا حساس باشید – شاید جای آروم و دنجی برای اقامت نباشن اما حال و هوای خودشونو دارن . ما اینجا اومدیم که در ازاء 10 یورو ( 125 دینار ) تور رودخونه دانوب رو تجربه کنیم . مسئول پذیرش هتل تلفنی تور رو برامون رزرو کرده بود و وقتی ما رسیدیم از روی لیست اسممون رو پیدا کردن، پول بلیط رو دادیم و سوار کشتی شدیم .
یک گروه ایرانی دیگه هم، که با تور اومده بودن، سوار کشتی شدن . کشتی به آرومی چرخی روی دانوب زد و به رودخونه ساوا برگشت و از زیر یکی دو تا پل رد شد و دوباره برگشت به سمت بتن هالا . درواقع میشد اسمش رو گذاشت تور ساوا بجای دانوب ! بد نبود در مجموع . در طول این مدت، مسافرا روی عرشه مشغول حرکات موزون بودن. یک جاهاییشم آهنگ ایرانی گذاشتن که ما و سایر هموطنا خود بخود رفتیم روو ویبره. تور کشتی عالی نه، اما خوب بود. از روی کشتی همچین مناظری رو خواهید دید.
بعد از پیاده شدن از کشتی موقعیتمون رو در نقشه گوگل پیدا کردم و متوجه شدم پیاده میشه به انتهای خیابون میهایلوا رسید . این مسیر ده دقیقه ای کمی شیب داشت اما نه در حدی که اذیت کنه .
شب رو مجددا به قدم زدن در میهایلوا گذروندیم . اینبار با اعتماد بنفس بیشتری به کوچه پس کوچه های اطرافشم سر زدیم .
امروز روز سوم حضور ما در بلگراد محسوب میشه . الان می تونم با اطمینان بگم صربها آدمهای بدی نیستند. خیلی خونگرم محسوب نمیشن یا لااقل درقیاس با فرهنگ ما اینجوری به نظر می رسن اما در اغلب موارد با آدمهای تروتمیز و خوش برخوردی روبرو میشید که سعی در کمک کردن به شما دارن. البته ناگفته پیداست که خوب و بد همه جا هست اما براساس یک قانون قدیمی که میگه " فرهنگ کلی مردم یک شهر رو میشه از فرهنگ راننده تاکسی هاشون متوجه شد " ، بازهم مردم بلگراد ، مردم خوب و مثبتی محسوب میشن. همینجا عرض کنم خدمتتون که ظاهرا صربستان به تازگی امکان سفر بدون ویزا رو برای ایرانی ها لغو کرده. البته نمی دونم هزینه و روند اخذ ویزای صربستان چقدر و چطوریه اما واقعا توجیه نداره برای دیدن بلگراد هزینه زیادی بپردازید و یا شرایط خاصی رو بپذیرید . برای یکبار دیدن آنهم با هزینه کم قطعا جای بدی نیست اما فریب تبلیغات آژانس ها رو نخورید . سفر به قلب اروپا ! صربستان قلب اروپا نیست ، متانتم نمیذاره بگم کجاشه دقیقا .
امروز نسبتا زیاد پیاده روی کرده بودیم . بهمین خاطر زودتر از همیشه برگشتیم هتل که استراحت کنیم . فردا آخرین روز حضورمون در بلگراد بود و باید آماده می شدیم برای برگشتن به استانبول .
ششم اردیبهشت :
امروز صبح، خوشحال و شاد و خندان بیدار شدیم ، اتاق رو تحویل دادیم ، یک سر به داخل شهر و پارک کالمگدان زدیم و بلگرادة الوداع رو بجا اوردیم. بعد برگشتیم هتل و با 20 یورو هزینه ترنسفر رفتیم فرودگاه. درست مثل کلیشه فیلمهای ترسناک که بعد از یک سکانس آرام و عاشقانه ، ناگهان هیولای تبر به دست با دندانهای کپک زده می افتد بجان قهرمان فیلم و آرامش داستان را برهم میزند. ما هم بعد از یک اقامت آرام و خداپسندانه در بلگراد آماده بودیم که برگردیم استانبول و فاز دوم ( به نوعی سوم ) سفر رو تجربه کنیم که در فرودگاه متوجه شدیم پرواز برگشتمون حدودا 20 روز قبل ( چند روز بعد از خرید بلیط ) کنسل شده و علیرغم اطلاع رسانی ایرلاین درخصوص کنسل شدن پرواز، متاسفانه آژانس این موضوع رو به ما اطلاع نداده. بهمین خاطر با توجه به فاصله زمانی کنسل شدن بلیط تا روز پرواز اولا هیچگونه خدمات اسکان و خورد و خوراک و ... از طرف ایرلاین به ما تعلق نمی گرفت و از طرفی ظرفیت دو پرواز دیگه استانبول برای امروز و فردا تکمیل شده بود . اولین پروازی که صندلی خالی داشت صبح پس فردا ( 8 اردیبهشت ) انجام میشد . توضیح ضروری اینکه ایرلاین مشکلی بابت ارائه بلیط جایگزین نداشت . اما اولین پرواز اطلس گلوبال از بلگراد به استانبول ، شبِ نهم اردیبهشت انجام میشد و با توجه به اینکه ما از قبل در استانبول هتل رزرو کرده بودیم اگر این مسئله رو قبول می کردیم رسما 3 روز استانبول رو از دست میدادیم . پس ترجیح دادیم بلیط جایگزین رو کنسل کنیم و خودمون بلیط بخریم . کنسل شدن پرواز امروز یعنی دو شب اقامت اضافه در بلگراد که همون 3 شب هم زیادش بود و از دست رفتن دو شب هتل در استانبول که از پیش رزرو کرده بودیم . به همه این شوربختی ها اضافه کنید پلیس فرودگاه بلگراد رو که با دو ایرانی -با اون سابقه درخشان در امور پناهندگی- مواجه شده بود که بلیط برگشت به کشورشون رو نداشتن . ناخواسته از دو توریست خوشحال ، تبدیل شده بودیم به دو پناهجوی حرفه ای که سعی در مظلوم نمایی دارن . هرچه راه می گذاشتن جلوی پامون که مثلا زمینی از بلغارستان به استانبول برگردین یا با پرواز برید بوداپست و از اونجا با هواپیما برگردید استانبول و ... ، یک به یک بخاطر اعتبار فراوان پاسپورت عزیزمون و نیاز به اخذ ویزا رد میشد.
به جهت احترام به وقت و اعصاب شما خواننده گرامی از پرداختن به حوادث این دو روز صرف نظر می کنم . بعد از خلاصی از دست پلیس فرودگاه، دوباره برگشتیم به هتلمون ، مجددا اتاق گرفتیم و مشغول استراحت شدیم. در انتهای سفرنامه بصورت فشرده به چگونگی روند شکایت و رسیدگی پرونده ما در شورای حل اختلاف خواهم پرداخت . اسپویل بازی هم دربیارم و بگم که سرانجام، ما بعد از سه ماه دوندگی ، موفق شدیم خسارتمون رو از آژانس بگیریم. توصیه می کنم اون قسمت رو حتما مطالعه بفرمایید ، سخت امیدوارم که هرگز نیازی به استفاده از تجربه تلخ ما نداشته باشید .
هفتم اردیبهشت :
یک بزرگواری به ما گفت امروز حتما به فرودگاه بروید. درسته که پروازهای امروز از قبل تکمیل شده اند اما اگر کسی از پرواز جا بمونه، می تونید پای کانتر بلیط تهیه کنید و به استانبول برگردید. ما هم عقلمون رو دادیم دست بزرگوار ، اتاق رو تحویل دادیم و دومرتبه رفتیم فرودگاه. یکی هم نبود به ما بگه " مینی بوس شهریار-رباط کریم نیست که! صندلی خالی داشته باشه و مسافر بزنه ! " . تا بلیطی رسما توسط مسافر کنسل نشه کسی حق نداره بلیط دیگه ای صادر کنه. راستش یک بلیط هم کنسل شد اما از اونجایی که فقط مرگ می تونه بین ما دو نفر فاصله بندازه، هیچکدوم قبول نکردیم که تنهایی برگردیم. زیبا نیست ؟ دروغ گفتم. الکی احساسیش کردم، توجیه عقلانی نداشت که تک تک و به فاصله چند ساعت برگردیم استانبول. سرانجام بعد از ناامیدی از تهیه بلیط برای امروز ، از طریق سایت " فلای تودی " برای فردا صبح ساعت 9 بلیط گرفتیم. با توجه به تکسر بودن پرواز و بالا رفتن قیمت ارز در کشور، بلیط برگشت نفری 2.198.000 تومن برامون آب خورد، درحالیکه بلیط اولیه ما برای این مسیر نفری فقط 468.000 تومان بود!
از فرودگاه مستقیم برگشتیم هتل، پرسنل هتل صمیمانه با ما همدردی می کردن اما این چیزی از کلافگی ما کم نمی کرد. اتاق رو مجددا تحویل گرفتیم. پشت در اتاق نوشتم " خرم آن روز کزین منزل ویران بروم " و با حالتی سرگشته و ملول به استراحت مشغول شدیم. اینم بگم که توقف اجباری در صربستان می تونست بهترین فرصت باشه که سری هم به شهر "نوی ساد" بزنیم اما انرژی منفی ناشی از بهم خوردن برنامه سفر ، احتمال اینکه امروز بتونیم بلیط گیر بیاریم و درنهایت استرس ناشی از شهریوری بودن ، ما رو در موقعیتی قرار داده بود که به "نوی ساد" فکر نکنیم.
هشتم اردیبهشت : ( روز فرار بزرگ )
صبح ساعت 5.5 اتاق رو تحویل دادیم و برای سومین بار با کادر مهربون هتل MINT خداحافظی کردیم. در فرودگاه نسبتا خلوت بلگراد به سرعت کارهای تحویل بار و خروج رو انجام دادیم و ساعت 9:15 دقیقه صبح بلگراد رو با تمام خاطرات تلخ و شیرینش ترک کردیم. واقعیت اینه که بلگراد برای 3-4 شب اقامت جای بدی نبود اما حوادث دو روز اخیر واقعا خسته مون کرده . امیدوارم اقامتمون در استانبول بتونه این خستگی رو درکنه، شاید باورتون نشه اما لحظه آخر پیجر فرودگاه بلگراد اعلام کرد " خدا به همرات، ای خسته از شب / اما سفر نیست علاجِ این درد " یعنی راستش یک چیزی به زبان صربی گفت که فکر کنم معنیش همین بود.
پرواز برگشت ما با هواپیمایی ترکیش بود . ساعت 12 ظهر به وقت محلی هواپیمامون در استانبول به زمین نشست . بار دیگر شهری که دوست میدارمش .
در اینجا قصد دارم یکی از خدمات اختصاصی هواپیمایی ترکیش یعنی "مینی پورت" (miniport.istanbul/en) رو بهتون معرفی کنم . استفاده از این سرویس بخصوص وقتی هتلتون سمت "تکسیم و عثمان بی" باشه ، واقعا جابجایی از فرودگاه تا هتل و بلعکس رو راحت می کنه . به این صورت که وقتی از طریق پرواز ترکیش وارد فرودگاه آتاتورک می شید ( در مورد فرودگاه صبیها اطلاعی ندارم ) باید تشریف ببرید زیر زمین فرودگاه. درواقع ورودی مترو به فرودگاه. اونجا دفتر mini port رو مشاهده می کنید . کافیه چمدونهاتونو بهشون تحویل بدید . یک رسید بهتون میدن و 2-3 ساعت بعدش می تونید با ارائه رسید ، چمدونهاتونو داخل شهر در دفتر مینی پورت بالای میدان تکسیم تحویل بگیرید . این خدمات کاملا رایگان هست و باعث میشه شما بدون بکش بکشِ چمدون، از طریق مترو با کمترین هزینه خودتون رو به مرکز شهر برسونید و از شر تاکسی های بدقلق فرودگاه راحت بشید . برعکسش هم میشه ، یعنی اگر پرواز برگشتتون ترکیش باشه می تونید داخل شهر چمدانهاتونو تحویل بدید و بعدا در فرودگاه اونها رو از دفتر mini port تحویل بگیرید . دفتر فرودگاهشون رو که گفتم کجاس . آدرس دقیق دفتر داخل شهرشون هم میشه ، بالاتر از میدان تکسیم ، کمی بالاتر از "دیوان هتل" تقریبا روبروی "هتل کناک" . ساعت کار دفتر فرودگاه از 7 صبح الی 11 شب و ساعت کار دفتر داخل شهر ( تکسیم ) از 8 صبح الی 8 شبه.
آدرس دقیق دفتر داخل شهر ترکیش
ما از قبل وسایل ضروری و دم دستی رو تو کوله پشتی مون جمع کرده بودیم و بعد از رسیدن به استانبول ، چمدونهامونو تحویل مینی پورت دادیم و با مترو خودمون رو رسوندیم به ایستگاه عثمان بی ، که به فاصله 2 دقیقه از هتلمون قراره. اتاق به سرعت تحویلمون شد و ما خسته از اتفافات دو روز اخیر به استراحت پرداختیم تا بعد از ظهر که بریم چمدونا رو از دفتر مینی پورت تحویل بگیریم . در مورد هتل آرکید ( ARCADE ) باید بگم هتل تمیزیه با دسترسی بسیار خوب. در واقع کمتر از دو دقیقه با "ایستگاه متروی عثمان بی" فاصله داره.
اتاق ما دبل دلوکسه و احتمالا یکی از بهترین اتاقهای هتل. اینترنت هتل در مقیاس جهانی نسبتا ضعیف محسوب میشه ولیکن حُسن زندگی در ایران اینه که اونقدر سطح توقعات آدم دچار فروتنی می شن که دیگه هیچ چیز به اونصورت آدمو آزار نمیده . اینترنت نسبتا کند هتل هم در قیاس با سرعت لاکپشتی اینترنت کشور خودمون ، اونقدرا بد بنظر نمی رسه. پیشنهاد می کنم، نقد و بررسی هتل آرکید رو مطالعه بفرمایید .
ساعت 5 از خواب بیدار شدیم و پیاده رفتیم دفتر مینی پورت . تقریبا ده – دوازده دقیقه ای طول کشید تا برسیم به دفترشون ، چمدونها رو تحویل گرفتیم . و برگشتیم هتل ، چمدونها رو گذاشتیم داخل اتاق و رفتیم سمت تکسیم و استقلال . با اینکه 5 روز پیش استانبول بودیم اما الان هوای استانبول کمی خنک تر از اون موقعس . خورشید که غروب می کنه هوا رسما سرد میشه . با مترو رفتیم میدان تکسیم و خیابون استقلال که اگر صد بار هم استانبول اومده باشی باز توی هر سفر لااقل یکبار سرزدن به استقلال از واجباته.
خیابون استقلال رو تند تند قدم زدیم تا آخرش . انتهای خیابون استقلال یک کوچه سرپایینی هست به اسم گالیپ دِدِ . پر از خوشگل فروشی . اگر دنبال خریدن سوغاتی هستید اینجا یکی از بهترین جاهای استانبوله.
باندازه 4-5 دقیقه که این کوچه رو قدم بزنید می رسید به عروس استانبول ، برج گالاتا یا همون برج گالا. ساعت کاری برج از ساعت 9 صبح تا 8.5 شبه . حوادث عجیب و غریب دو روز گذشته رو فقط زیبایی منحصر به فرد این برج می تونست بشوره ببره.
ادیسون می گه " کمی قبل و بعد از غروب بالای برج گالا باشید تا رستگار شوید ". استانبول از این بالا خواستنی تر از همیشه س . بخصوص دم غروبها که چراغ های شهر در حال روشن شدنه و از اینجایی که من هستم تموم شهر معلومه ...
روی این لینک کلیک کرده، سپس با کشیدن ماوس و یا انگشتتون در جهات مختلف، حضور در تراس برج رو تجربه کنید. یک افسانه قدیمی میگه اگر 4 بار بالای برج گالا بچرخی به آرزوت می رسی ، این افسانه رو از خودم دراوردم اما عاقبت یک روزی قدیمی میشه.
این عکس مال سفر قبلی هست ، قبول بفرمایید حیف بود نذارمش و پز ندم . این عکسو با دوربین GEAR 360 سامسونگ گرفتم.
از این جور یادگاری ها روی در و دیوار برج زیاد می بینید . این نوشته ها بیش و پیش از اونکه محصول بی فرهنگی آدمها باشن ، نتیجه ترس پنهان آمیزاد از فراموش شدنه . ما آدمها می ترسیم از روزی که دیگر به یاد آورده نشویم . روی در و دیوار یادگاری می نویسیم و در ناخودآگاهمون با اینکار جاودانه می شیم. نقل الان هم نیست، از دوران غارنشینی وارث این رفتاریم.
با کلیک کردن روی این لینک و کشیدن ماوس و یا انگشتتون در جهت های مختلف، حال و هوای اطراف برج رو بهتر متوجه خواهید شد. بعد از زیارت برج گالا با انرژی مضاعفی برگشتیم به استقلال . خیابون رو قدم زدیم به سمت تکسیم و از جو پرانرژی این خیابون لذت بردیم . طرفهای مدرسه گالا ( وسطهای استقلال ) یک کوچه فرعی هست به اسم solakzade سر کوچه ش هم فروشگاه MAC قرارداره . توی این کوچه کافه هایی با محیط نسبتا خانوادگی وجود داره که شب ها توشون موسیقی زنده اجرا می کنن . توصیه می کنم یک سری به این کوچه بزنید و اگر دوست داشتید خودتون رو به شنیدن موسیقی مهمون کنین.
[ ویدئو 2 : فیلم کافه اسپلندور]
*با انتخاب دکمه ی چرخ دنده در سمت راست ویدیو می توانید کیفیت پخش فیلم را تعیین نمایید.
کوچه سولاکزاده رو که ادامه بدید می رسید به خیابون نویزاده عزیزم (Nevizade sokak) .
ایشون یک خیابون هستن پر از کافه و رستوران . اینجا هم موسیقی زنده در اغلب کافه-رستورانها اجرا میشه . منتها موسیقی کوچه سولاکزاده پاپ و راک هست اینجا موسیقی ها تم سنتی و فولکلور دارن . سربسته بگم طرفدارای تارکان و موارت بوز برن سولاکزاده ، هواداری ابراهیم تاتلیس هم بیان اینجا .
شام رو توی یکی از کافه رستورانهای نویزاده خوردیم و برگشتیم هتل . پروردگارا بابت طعم غذاهای استانبول ازت ممنون و سپاسگزارم.
نهم اردیبهشت :
صبح پا شدیم بریم صبحونه بخوریم . الله کاهرتسین . بخدا که هتلی که صبحونه ش خوب نیست برای من از آب بینی بز بی ارزشتره. یک صبحونه محدود، مبتنی بر اقلام غیرخواراکی و تزئینی. خداییش شما اول صبح برگه زردآلو می خورید ؟ دل و روده آدم پشت و رو میشه خب. نیمرو و املت در منوی صبحونه قرار نداشت و اکسترا ( خدمات اضافی ) محسوب می شد که باید در ازاش پول پرداخت می کردیم. صبحانه قابل استفاده هتل محدود میشد به چای و قهوه و دو سه جور نون و کیک ! البته کافه – رستوران از جمله کافه MADO نزدیک هتل وجود داره که میشه صبحونه ها رو اونجا خورد و ما هم از روزهای بعد همینکارو کردیم.
بعد از صبحانه با مترو رفتیم خیابون استقلال برای بازدید از موزه مادام توسو . تقریبا همون اوایل خیابون استقلال بعد از فروشگاه کوتون می رسید به موزه مادام توسو .
ورودی موزه 60 لیر بود که الان فکر کنم شده 80 لیر . حتما با تمام تجهیزات عکاسی سلفی تشریف بیارید اینجا . عکس گرفتن با مجسمه آدمهای مشهور اونقدر جذاب هست که یکی دو ساعت وقتتون رو بگیره . به علت هیجان ناشی از ملاقات با بانو ماریا شاراپوا و خانم آنجلینا جولی ، عکس قابل انتشار از داخل موزه ندارم . این یدونه هم از دستم در رفته.
بعد از بازدید از موزه، قدم زنان رفتیم به انتهای خیابون استقلال. از سراشیبی خیابون گالیپ دِدِ ، قل خوردیم رفتیم پایین تا رسیدیم به پل گالا . جذابیت این خیابون صرفا به وجود مغازه های سوغاتی فروشی و برج گالا محدود نمیشه. توصیه می کنم حین پایین رفتن ، کوچه های فرعی خیابون گالیپ دِدِ رو از دست ندید که هرکدومشون مثل یک تابلوی نقاشی زیبا هستن.
گالیپ دد علیرغم شیب تندش واقعا مسیر خوبیه برای اینکه از انتهای استقلال خودتونو برسونید به کاراکوی .
البته همون انتهای استقلال تونل بی اغلو هم هست که با وسیله ای شبیه مترو ( فانی کولر ) می تونید این مسیر رو طی کنید . ما با پایین رفتن از شیب مشکلی نداشتیم ولی در اغلب موارد برای مسیر بلعکس ( از کاراکوی به انتهای استقلال ) با توجه به شیب جانفرسایی که داره از همین تونل استفاده می کنیم .
[ ویدئو 3 : فیلم معرفی خیابان گالیپ دِدِ]
*با انتخاب دکمه ی چرخ دنده در سمت راست ویدیو می توانید کیفیت پخش فیلم را تعیین نمایید.
پل گالا منطقه کاراکوی رو به امین اونو و سیرکه چی وصل می کنه . قدم زدن روی این پل خالی از لطف نیست . روی پل حتما ماهیگیر هایی رو می بینید که مشغول صید هستن.
اونور پل ( سمت امین اونو ) کشتی هایی هستند که روشون ماهی طبخ میشه . برای کسایی که غذای دریایی دوست دارن قطعا جای خوبیه اما نه برای من . یعنی هر بار اینجا ساندویچ ماهی خوردم تا سه روز کاری بوی آکواریوم می دادم . الله کاهرتسین.
زیر پل گالا پر از کافه و رستورانه . بخصوص شبها اینجا جای خوبیه برای شام خوردن و موزیک گوش دادن . البته اینجا هم اغلب منوهای غذا مبتنی بر غذای دریاییه اما کباب هم پیدا میشه.
ناهار رو ترجیح دادیم همینجا ( امین اونو ) بخوریم . روبروی ساندویچ ماهی فروشها و مجاور مسجد بزرگ امین اونو یک رستوران معروف هست به اسم حمدی رستوران .
پایین ساختمون باقلوا فروشی هست و رستوران طبقه آخر ساختمون واقع شده . دم در به استقبالتون میان و اگر قصد غذا خوردن داشته باشید با آسانسور هدایت میشید سمت رستوران.
تراس رستوران حمدی واقعا منظره بی نظیری داره . می دونم 100 بار گفتم اما برای صدو یکمین بار می گم که اینجور جاها رو دم غروب تشریف بیارید خیلی بهتره . اینم که دم غروب شام نمی خورن مشکل من نیست.
ما ناهار رو در همین رستوران خوردیم . با 70-80 لیر کباب پسته ای یا همون پستاچیو کباب رو سفارش دادیم که طعمش بی نظیر بود . با روح و روانمون بازی شد اصلا . در اینجا یکبار دیگه بابت خلقت غذاهای ترکی از خداوند متعال تشکر و قدردانی می کنم . چی بود اون غذا صربیا ؟ کلا بلگراد فقط اونجاش که برگشتیم استانبول !
بعدازظهر می خواستیم بریم کادیکوی . برای رفتن به بخش آسیایی ( کادیکوی و خیابون بغداد ) از قسمت اروپایی استانبول راههای مختلفی وجود داره که بنظر من استفاده از کشتی و یا تونل مارمارا دو تا از بهترین هاش هستن . بسته به آب و هوا و موقعیت مکانیتون می تونید یکدومشون رو انتخاب کنید . طبیعتا استفاده از کشتی می تونه جذابتر باشه ولی نه در توفان و سرما . ما با توجه به جمیع جوانب کشتی رو انتخاب کردیم . از اسکله امین اونو ( و روبروش کاراکوی ) تقریبا هر 20 دقیقه کشتی هست برای کادیکوی ( بخش آسیایی ) . با 3 یا 4 لیر، ظرف حدود 15 دقیقه رسیدیم اسکله کادیکوی.
اسکله امین اونو
کادیکوی
کادیکوی اسم محله قدیمی در بخش آسیایی استانبوله . اینجا که اومدید لطفا قدم زدن توی کوچه پس کوچه های خوشگلش رو فراموش نکنید . یک بازار قدیمی و محلیم داره که دیدنش خالی از لطف نیست .
جاذبه بعدی کادیکوی خیابون بهاریه س . چیزی شبیه خیابون استقلال . کمی خوشگلتر و البته نه به اون شلوغی . بهاریه برای قدم زدن و خرید کردن جای خوبیه . بخصوص اگر از ازدحام خیابون استقلال دل خوشی ندارید .
خیابون مودا Moda و اطرافش یکی دیگه از جاذبه های این منطقه س .
اینجا برای من بهشت محسوب میشه . همونطور که نمی دونید هرجا یک طرفش کافه رستوران باشه طرف دیگرش من هستم و تو محله مودا ، هر ده قدم 264 تا کافه و رستوران می بینید .
و اما شبهای کادیکوی که بهمم ریخته ست مدتهاست ...
تا شب همینجاها قدم زدیم و همینجام شام خوردیم و با کشتی برگشتیم کاراکوی . از تونل بی اغلو خودمونو رسوندیم به انتهای استقلال و قدم زنون رفتیم سمت تکسیم . دقیقا اول خیابون استقلال از سمت تکسیم ، چند تا اغذیه فروشی هستن که همبرگر خیس می فروشن . "باریش بوف" یکی از بهترینهاشونه . حتما یکبار هم شده همبرگر خیس رو تجربه کنین و بعدش اگر نظرتون مثبت بود حتما تو کامنتا بنویسید و اگر نظرتون منفی بود دیگه با من حرف نزنید، ممنونم.
بعد از کمی استقلال گردی با مترو رفتیم هتل . یک چیز جالبی در مورد هتل بگم ، اتاق ما مرتب تمیز می شه اما کارکنان خدماتی هتل علیرغم خوش اخلاقی به شکل عجیب و غریبی با زبان انگلیسی و حتی ترکی بیگانه هستن . یکبار تقاضای صابون اضافی کردم ، همه چیز آوردن بجز صابون. آخرش مجبور شدم بصورت پانتومیم ادای حموم کردن در بیارم، تا طرف سری به نشونه متوجه شدم نشون بده و بره برامون میز اتو بیاره! در کل اقامت خوبی در این هتل داشتیم . منهای صبحونه اش که از تاس کباب هم بدتره.
دهم اردیبهشت :
امروز برای صرف صبحونه به کافه مادوی نزدیک هتلمون رفتیم.
مهمترین ویژگی استانبول اینه که بلگراد نیست ! اینجا هرچیزی که می خورید خوشمزه س. کافه مادو که تشریف بردید از این دو بزرگوار که در عکس زیر می بینید غافل نشید. در عکس زیر، بالایی کنافه یا کونفه هستن، پایینی فرین سوتلاچ . اگر می پرسید که کدومشون خوشمزه تره؟ باید بگم مثل اینه که از پدری بپرسید کدوم فرزندتو بیشتر دوست داری؟ جفتشون عزیزن، جفتشون مایه افتخارن.
برنامه امروزمون رفتن به ساحل تارابیا بود (Tarabya sahil). پس با خط M2 مترو رفتیم ایستگاه حاجی عثمان ، از اونجا هم با تاکسی و با 10 لیر خودمونو رسوندیم به ساحل تارابیا.
جای جالبیه برای قدم زدن و لذت بردن از مناظر دو طرف تنگه بسفر. البته بخوام مقایسه کنم ، ساحل ببک جای بسیار جذابتری هست نسبت به اینجا. ناهار رو همینجا خوردیم. اینجا کنار خط ساحلی یک رستوران بیگ شف بزرگ وجود داره . تراس این رستوران واقعا چشم اندازه جالبی داره.
ما ناهار رو اینجا خوردیم . نسبتا شلوغ بود . انتظارمون برای آماده شدن غذا کمی بیش از حد معمول طول کشید و با اینکه دقیقا همون چیزی رو سفارش دادم که در سفر قبلی در بیگ شف خیابون بغداد سفارش داده بودم اما طعم این غذا کاملا متفاوت از تجربه قبلیم بود . از 10 بهش 7 میدم با اغماض . اما موقعیت مکانی رستوران نمره کامل رو می گیره. هزینه غذا برای دونفر حدودا 80 لیر شد.
بعد از ناهار تاکسی گرفتیم به سمت مترو و از همون مسیر برگشتیم اینبار سمت میدان سلطان احمد . با مترو اومدیم تکسیم . از اونجا با مترو ( فانی کولر ) اومدیم ایستگاه کاباتاش و از اونجا با تراموا خودمونو رسوندیم به میدان سلطان احمد . اینجا مجموعه ای از دیدنی های استانبول رو خواهید دید. ایاصوفیه عزیزم ، مسجد آبی ( سلطان احمد ) ، باسیلیکا سیسترن ( سردآب زیرزمینی استانبول ) و کاخ-موزه توپکاپی. کاخ توپکاپی رو قبلا رفته بودیم و قصد نداشتیم مجددا بریم . مسجد آبی رو هم از بیرون زیارت کردیم . اگه قصد ورود به صحن مسجد آبی رو نداشته باشید می تونید بدون صف ایستادن و کاور کردن کفشهاتون وارد حیاط مسجد بشید و عظمت این بنای باشکوه رو تماشا کنید.
ایاصوفیه رو هم قبلا بارها دیده بودیم اما این کلیسا-مسجد باشکوه ارزش دهها بار دیدن رو داره . قیمت بلیط ورودی مسجد ایاصوفیه برای هر نفر 40 لیر هستش ( ظاهرا الان شده 60 لیر )
با کلیک کردن روی این لینک، تور 360 درجه فضای داخلی ایاصوفیه رو خواهید دید، دیگه نگم که باید ماوس و یا انگشتتون رو روی عکس در جهت های مختلف بکشید! چقدر با شکوهی تو آخه ؟
من اگر جلال آل احمد بودم کتاب "خسی در میقات" رو موقعی می نوشتم که برای اولین بار وارد فضای داخلی ایاصوفیه شدم.
از ایاصوفیه اومدیم بیرون . باسیلیکا سیسترن basilica cistern ( یا همون یرباتان ) شاید کمتر از صد قدم با ورودی ایاصوفیه فاصله داشته باشه .
در همین میدان سلطان احمد و اول خیابون yerebatan. ورودیه باسیلیکا 20 لیر هست . یک سرداب زیر زمینی بجامانده از دوران امپراطوری روم شرقی . اون زمان که استانبول هنوز قسطنطنیه بود . آقا من از اول سفرنامه ، سعی کردم اسامی که تلفظ خاصی دارن رو به انگلیسی هم بنویسم که راحت بتونین در اینترنت پیداشون کنید . اگر کار بیهوده ایه بگید که این چند سطر آخرو دیگه ادامه ندم !
با کلیک کردن روی این لینک، می تونید تور 360 درجه این سرداب زیبا رو تماشا کنید. جابجایی ماوس و یا انگشتتون در جهت های مختلف فراموش نشه. این پایین می تونید سلفی هایی بگیرید که با روح و روان فالوراتون بازی کنه . چه جاری ها و خارشور هایی که با دیدن عکس های شما در باسیلیکا به سزای اعمال خود نخواهند رسید.
اینم نمای شب ایاصوفیه که در سفرای قبلی عکس گرفتم . چقدر تو زیبایی آخه ؟
امشب وقتی برگشتیم هتل متوجه شدیم که این نامه رو از زیر در انداخته اند داخل اتاقمون .
توقع داشتم نوشته باشه " ای خواننده نامه ! اگر این نامه را در 10 اتاق دیگر نیندازی هرچه بلا ملا است سرت می آید" اما محتوی نامه یکجور اطلاعیه بود در مورد اینکه فردا مصادفست با اول ماه مه . روز کارگر. هشدار داده بود که با توجه به اهمیت این روز در ترکیه، فردا بعضی از مراکز تعطیل هستن و نقاط توریستی که تعطیل نبودن رو هم ذکر کرده بود.
یازدهم اردیبهشت :
امروز متوجه شدیم که بخاطر تظاهرات روزکارگر ایستگاه مترو عثمان بی رو تعطیل کردن . خیابون رو هم از همین ایستگاه به طرف تکسیم بسته بودن . اوضاع تکسیم قاعدتا بدتر از اینجا باید باشه . روزهای تظاهرات بخصوص روزکارگر بهتره دور تکسیم و حتی خیابان استقلال رو خط بکشید . دیروز که مملکت امن و امان بود تصمیم داشتیم از تکسیم و با اتوبوس ( خط شماره T55 ) بریم محله ایوب و پیرلوتی . ولی امروز بخاطر محدودیت های روز کارگر تصمیم گرفتیم از هتل با تاکسی بریم کاراکوی از اونجام با تاکسی یا کشتی خودمون رو به ایوب برسونیم . کاراکوی انتخاب خوبی بود برای اینکه صبحونه رو هم همونجا در کافه بی نظیر " ناملی گورمه " بخوریم . یکم صف وایسادیم تا نوبتمون بشه اما مثل همیشه می ارزید.
همینجا کنار کافه "ناملی گورمه " فروشگاه باقلوا "گل اغلو" قرار داره که یکی از مشهور ترین باقلوا فروشی های استانبوله. نقشه رو میذارم که ببینید تقریبا از همه کوچه های کاراکوی می تونین خودتونو برسونید به این دو بزرگوار . توصیه من البته اون مسیر ساحلیه.
بعد از صرف صبحونه از طریق اسکله کاراکوی ، کشتی ایوب ( eyup ) رو سوار شدیم و رفتیم به سمت پیرلوتی ، کشتی سر راه در چند اسکله مختلف نگه داشت . کنار یکی از این اسکله ها ( اسکله هاسکوی ) یک موزه دریایی دیدیم . بنظر جالب می اومد . به همین خاطر از کشتی پیاده شدیم و رفتیم سمت موزه.
با ورود به موزه رحمی کوچ (rahmi m. koç museum) متوجه شدیم که این مجموعه فقط یک موزه دریایی نیست ، اینجا در حقیقت موزه تاریخ حمل و نقل استانبوله که توی اون می تونید انواع وسایل نقیله از خودروهای آنتیک و لوکس بگیر تا هواپیما و کشتی و زیر دریایی رو ببینید . قیمت ورودی موزه برای همه مجموعه رو خاطرم نیست اما حدودا 20-25 لیر بیشتر نبود .
اینجا می تونید نسل های متفاوتی از تراموای معروف استانبول رو ببینین .
حضور روی زیر دریایی و بازدید از داخل اون حس جالبیه که اینجا می تونین تجربه ش کنین .
بعد از بازدید از مجموعه رحمی کوچ دوباره به اسکله برگشتیم و منتظر کشتی شدیم برای رفتن به ایوب . کمی بعد از ظهر، به منطقه ایوب رسیدیم. از اسکله ایوب حدودا 10 دقیقه پیاده راه هست تا ایستگاه تله کابین پیرلوتی . طی این پیاده روی کوتاه ، شما از بازار محلی و کوچه های بامزه محله ایوب رد می شید.
بعد از رسیدن به ایستگاه تله کابین و کمی معطلی در صف اون ، راهی بالای تپه پیرلوتی شدیم .
تپه پیرلوتی ( Pierre Loti ) یک چیزی شبیه بام تهران خودمونه . اینجا خیلی عکسای خوبی میشه گرفت. توضیح ضروری اینکه تله کابین فاصله دو ایستگاه پایین و بالای تپه رو طی کمتر از پنج دقیقه طی می کنه . اینو گفتم که اگر بخاطر تله کابین سواری می خواید تشریف بیارید اینجا یک وقت توی ذوقتون نخوره.
با کلیک کردن روی این لینک، نمای 360 درجه تراس پیرلوتی رو خواهید دید. البته باید توضیح بدم که پایین تپه تقریبا یک زیارتگاه مذهبیه و تمام تپه هم در واقع یک گورستان قدیمیه . پر از سنگ قبرهای حجاری شده قدیمی و جالب . خلاصه اگر فوبیای حضور در گورستان دارید اینورا نیاید اما همینطور که توی عکسها می بینید محیطش مطلقا وهم آلود نیست.
مثل اغلب جاذبه های مرتفع ، توصیه می کنم اگر می تونید اینجا رو هم دم غروب زیارت کنید .غروبها از این بالا شهر دیدنی تره . این عکس رو طی سفرهای قبلی گرفتم.
ناهار رو در یکی از رستوران های بالای پیرلوتی خوردیم و مجددا با تله کابین برگشتیم پایین . علیرغم اینکه به خودمون قول داده بودیم دیگه پامونو به مرکز خرید نذاریم ولی از اونجایی که خرید کردن در سفر بذرِ هویت ماس ، تصمیم گرفتیم با تاکسی بریم به مرکز خرید " فروم استانبول ".
فروم استانبول مرکز خرید خیلی خوبیه. آکواریوم نسبتا جالبی هم برای بازدید داره. تقریبا چسبیده بهش یک فروشگاه ایکیا خیلی بزرگم هست که توصیه می کنم از دستش ندید . می دونید دیگه ایکیا فروشگاه لوازم منزل و دکور و این چیزاس.
شام رو هم در فود کورت فروم استانبول خوردیم . شاعر در وصف رامیز کوفته سی می فرماید :
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
ایستگاه مترو کوجا تپه بسیار نزدیک به فروم استانبوله .
بعد از اینکه خریدامون اینجا تموم شد با مترو برگشتیم هتل. اتفاق عجیبی نیست اگر داخل راهروهای مترو استانبول، با اجرای زنده موسیقی روبرو بشید، اما ایشون دیگه بی اندازه زیبا می نواخت و خستگی رو از تنمون در اورد ...
[ ویدئو 4 : ویدئو موسیقی در مترو استانبول ]
*با انتخاب دکمه ی چرخ دنده در سمت راست ویدیو می توانید کیفیت پخش فیلم را تعیین نمایید.
دوازدهم اردیبهشت :
بعد از بیدار شدن از خواب ، چمدون ها رو بستیم و اتاق رو تحویل دادیم و زدیم بیرون . البته چمدونها توی هتل موند تا برگردیم . طبق یک سنت قدیمی روز آخر حضورمون در استانبول رو اختصاص دادیم به قدم زدن در بازار مصری و کوچه های خوشگل سیرکه چی . برای رفتن به بازار مصری و یا بازار ادویه باید تشریف ببرید امین اونو و سیرکه چی .
این بازار از امین اونو ( روبروی ساندویچ ماهی فروشها ) شروع میشه و در ادامه به گرندبازار در محدوده میدان سلطان احمد میرسه . در قیاس با گرند بازار که بازار لوکسیه اینجا بازاری محلی تر و متنوع تر به حساب میاد و قیمت ها هم متعادلتره.
ترکیب معماری شرقی ، کسب و کار های مختلف و کافه های متعدد ، به بازار مصری و ادویه جذابیت خاصی داده.
یک بازار شرقی کلاسیک که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد می تونید توش پیدا کنید . حتی از این صابونها که خیلی خوشمزه بنظر میرسن.
حتی قهوه محمت افندی که عطرش مستتون می کنه.
بعد از کمی گشت و گذار در بازار رفتیم سمت سیرکه چی . این کوچه های سیرکه چی ، هیچوقت تکراری نمیشن.
کوچه taya hatun ( تایا خاتون ) چسبیده به گلحانه پارک رو از دست ندید .
کلی خوشگلفروشی اینجا می تونید پیدا کنید. از همین تایاخاتون تا میدان سلطان احمد پیاده تقریبا 10 دقیقه راهه . این مسیر رو اگر پیاده طی کنید ضرر نمی کنید.
عصر برگشتیم هتل و یک کم توی لابی استراحت کردیم . تقریبا ساعت 5 بعد از ظهر بود که تاکسی گرفتیم برای فرودگاه و برای هزارمین بار استانبول زیبا رو به خدا سپردیم و راهی وطن عزیزمون شدیم . موقع برگشتن هواپیما یکم بیش از حد می لرزید . مهماندارها می گفتن بخاطر هوای بهاره . مسافر بغلدستیم داشت قبض روح میشد . برگشت به من گفت : داداش اگر سقوط کنه چی کار کنیم ؟ گفتم : نترس سقوط نمی کنه . طرف گفت باشه و گرفت تخت خوابید تا خود تهران . یعنی با اینکارش مرزهای اعتماد کردن رو جابجا کرد . بابا بیدار شو، شاید سقوط کرد، مگه دست منه !
صبح زود رسیدیم تهران ، از فرودگاه اسنپ گرفتیم برای رفتن به خونه . تو ماشین ، لحظه لحظه این سفر پر خاطره مثل آلبوم عکس جلوی چشمم ورق می خورد و لبخند می زدم به تک تکشون، حتی به لحظات تلخ و پراسترسش. مصائبِ شیرین شاید بهترین اسمی باشه که بتونم برای تلخی های این سفر انتخاب کنم. سارا مثل همیشه توی ماشین راحت خوابیده. با خودم می گم : واقعا مهم نیست برای سفر کدوم شهر یا کدوم هتل رو انتخاب می کنی ، مهم اینه که همسفرت کی باشه .
ممنونم که در این سفر همراهمون بودید و پیشاپیش مجددا بابت طولانی بودن مطالب عذر خواهی می کنم.
------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت : اگر علاقمند بودید که بدونید، داستان شکایت ما از آژانس متخلف به کجا رسید ، می تونید "جزوه مواجه با تخلفات گردشگری" رو مطالعه بفرمایید .