گرمای تابستان امسال حسابی ما رو بی طاقت و خسته کرده بود. برای فرار از این وضع تصمیم به سفر گرفتیم, باید مقصدی انتخاب می کردیم که هم جدید و هیجان انگیز باشد و هم اینکه به دلیل نداشتن مرخصی از کار خیلی از شهر ما دور نباشد. معمولا وقتی به مقصد جذاب فکر میکنیم ذهن ما ناخوداگاه به سمت شمال کشور کشیده میشه اما این دفعه میخواستیم تجربه ای کاملا متفاوت کسب کنیم.
با توجه به تبلیغات و صفحات ایرانگردی مجازی و اطلاعات کم و بیش خوبی که داشتیم, برای سفری دو روزه بهترین انتخاب, سفر به دیار بختیاری بود که هم هوای بسیار عالی داشت و هم اینکه تابحال به این استان سفری نداشتیم. بعد از انتخاب مقصد نوبت به برنامه ریزی رسید و با مطالعاتی که داشتم این استان به قدری جاذبه های گردشگری داره و زیباست که اگر اراده کنیم, برای بازدید حداقل یک ماه وقت لازم هست و بعضی اماکن نیاز به پیاده روی طولانی داره و بعضی دیگر بهتر هست همسفران بیشتر داشته باشیم. گزینه ی منتخب ما برای بازدید شهرستان کوهرنگ شد و جاذه های اطراف.
روز اول:
همیشه برای آن دسته عزیزانی که عاشق سفر هستن, روز اول سرشار است از هیجان و عشق و نشاط. ما هم مستثنی نیستیم و قلبمون از شدت شادی تندتر می تپید. ساعت 9 صبح بود که کاشان رو به مقصد شهرستان سامان ترک کردیم که برای صرف نهار ساعتی کنار پل زمان خان بگذرانیم. راه بلد نبودیم و مثل همیشه گوگل مپ همسفر ما بود. مسیر حرکت ما از کاشان به نطنز و سپس زرین شهر به تیران و در آخر شهرستان سامان بود.
تصویر 1 (در مسیر سامان)
ساعت حدودا یک ظهر را نشان می داد که به دوراهی سامان و پل زمانخان رسیدیم. بعد از طی مسیری کوتاه به منطقه تفریحی زمان خان رسیدیم. کمی شلوغ بود و کمی هم هموطنان عزیز کم لطفی کرده بودن و گهگاه زباله ها به چشم میخورد. نهار مختصری که تدارک دیده بودیم صرف شد و ساعتی کنار رودخانه و پل تاریخی به گشت و گذار پرداختیم.
پل زمانخان یکی از زیباترین پل های ساخته شده بر رودخانه ی زاینده رود است که در دوره ی صفویه ساخته شده است. منطقه از امکانات رفاهی و تفریحی خوبی برخوردار بود و تورهای رفتینگ هم بر روی رودخانه انجام میشد که به دلیل کمبود وقت استفاده از تور را به زمان دیگری موکول کردیم.
تصویر2(پل زمانخان)
تصویر3(پل زمانخان)
تصویر4(پل زمانخان)
بعد از ساعتی گشت و گرفتن چند عکس به یادگار, راهی شهرکرد شدیم. فاصله شهرستان سامان تا شهرکرد 26 کیلومتر بود. خیلی زود به شهر رسیدیم و از گوگل برای یافتن مسیر سمت کوهرنگ کمک گرفتیم که حدودا 90 کیلومتر مسافت داشت. سرتاسر مسیر سبز بود و مزارع مختلف به چشم میخورد. هوا بسیار مطبوع و خنک بود و با مردادماه کاشان قابل مقایسه نبود.
تصویر5( در مسیر کوهرنگ)
تصویر6(در مسیر کوهرنگ)
تصویر7(در مسیر کوهرنگ)
کنار رودخانه کمی قدم زدیم و بعد از گپی کوتاه با کشاورزان زحمتکش محلی و صرف چای به مسیر ادامه دادیم. به توصیه محلی ها توقفی هم در کنار چشمه ای به نام دیمه داشتیم که از جادی اصلی خیلی فاصله نداشت و تابلوی ورودی کاملا واضح بود. آب چشمه بشدت سرد بود وبا توجه به املاح و مواد معدنی, خواص درمانی فراوانی داشت. منظره اطراف بسیار دلنواز بود اما...اما وقتی چشمانت به زیبایی سرسبز درختان و آب زلال چشمه دوخته می شد و با قطرات آب همراهی می کرد, بازهم در این میان لحظاتی بود که انبوه زباله های گوشه و کنار تیری در قلبت می نشاند. به راستی چرا باید حمل یک کیسه ی زباله اینقدر سخت باشد؟ بعد از نوشیدن آب گوارای چشمه سعی کردیم زودتر از منطقه ی به اصطلاح گردشی! که برای مسافران ساخته بودند دور شویم. هزینه ی ورودی اگر صرف نگهداری از منطقه نمیشه پس کجا میره؟! حیف بود این چشمه...
تصویر8(در مسیر دیمه)
تصویر9(چشمه دیمه)
تصویر10(چشمه دیمه)
از اینکه از چشمه دیدن کردیم هم خوشحال بودیم و هم اندوهگین, باز فکر به اینکه کاش قدر جاذبه های طبیعی رو بیشتر میدانستیم کمی اذیت می کرد. به کوهرنگ که می رسید اولین چیزی که نظر شما رو به خود جلب میکنه آبشار تونل کوهرنگ هست که مثل پیرهن سپید عروسی بر دامنه ی کوهرنگ میدرخشد و در نگاه اول حتی گمان نمیکنی آبشاری در کار باشد!
یافتن مسیر منتهی به آبشار کار سختی نیست, شهر کوچک هست و تونل از دور نمایان. به پای آبشار که رسیدیم عصر بود و باید جایی برای استراحت پیدا می کردیم. کنار آبشار دقیقا مجتمعی اقامتی ساخته شده که اگر خوش شانس باشید یا آخر هفته مراجعه نکنید میشه براحتی برای مدت دلخواه با قیمت مناسب سوئیتی اجاره کرد. سوئیت ها از نظر من که حساس هستم انصافا تمییز و مرتب بود و از اقامت یک شبه کنار آبشار بسیار راضی بودیم. بعد از اجاره ی سوئیت راهی بالای آبشار شدیم و مسیر دسترسی رو از محلی ها جویا شدیم.
آب در تونل کوهرنگ با فشار بسیار زیادی خارج می شد و حس هیجان و ترس رو کنار هم می شد تجربه کرد. محلی ها بالای آبشار مشغول فروش محصولات خود بودند و با مسافران حسابی گرم می گرفتند. ما هم که همیشه مشتاق تست طعم محصولات محلی هستیم یک نوع قرقورت به نام قارا خریدیم که به گفته ی بانوی فروشنده از ماست تازه ی گوسفندی و روغن محلی به سختی تهیه می شد و فرآیند تولید زمانبری داشت. قارای کوهرنگی بسیار ترش و خوشمزه بود, اگر سری به کوهرنگ زدین حتما تهیه کنید. با خرید محصولات محلی هم لذتی بی نظیر نصیب خودتون میشه و هم اینکه کمکی هر چند کوچک به چرخه ی اقتصاد مقصد می کنید, مخصوصا اینکه کوهرنگ با این همه جاذبه ی بی نظیر شهری کوچک و محروم به نظر می رسید.
تصویر11(تونل کوهرنگ)
تصویر12(تونل کوهرنگ)
تصویر13(تونل کوهرنگ)
تصویر14(فروشنده های محلی)
تصویر15(چادر بانوی فروشنده)
شب شده بود و سرمای هوای کوهرنگ درست در وسط تابستان چنان نوازش روح می کرد که دلمون می خواست تا ابد در گوشه ای از این شهر بنشینیم و از هوای پاک و خنکی که داشت استفاده کنیم و البته به این فکر می کردیم که چرا هیچ لباس گرمی نیاوردیم! چون هرچه شب پیش میرفت واقعا هوا سردتر می شد. برای صرف غذا انتخاب های زیادی نمیشد داشت چون هم شهر کم جمیعت بود و هم اینکه تعداد رستوران ها زیاد نبودند, ما هم برای صرف شام به کبابی تخت جمشید کوهرنگ رفتیم که کیفیت و طعم غذا عالی بود. مگه امکان داره به دیار بختیاری ها سری بزنی و کباب های لذیذ منطقه رو امتحان نکنی؟!
تصویر16(کوبیده و چنجه بختیاری)
بعد از کمی گشت در شهر به پای آبشار و محل اقامت برگشتیم و پس از کمی استراحت تصمیم به پیاده روی شبانه گرفتیم و پس از خروج بخاطر سرمای زیاد! منصرف شدیم و زیر آسمان پر ستاره ی شب و لیوان دمنوش آویشن به دست به گفتگو نشستیم , البته بصورت کاملا پتوپیچ! گرما و بوی آویشن تازه ی محلی و خنکی هوا و صدای آبشار و دلبری آسمان, شبی به یاد ماندنی برایمان به ارمغان آورد.
هزینه های روز اول:
عوارضی جاده:5500 تومان
ورودی پل زمانخان: 4000 تومان
ورودی چشمه دیمه: 5000 تومان
هزینه ی اقامتگاه: به ازای هرشب 50000 تومان
هزینه ی شام: 34000 تومان
روز دوم:
قسمت جذاب سفر ما شروع شد و در دلم غوغا بود, داشتیم به سمتی می رفتیم که دیدارش آرزوی یکساله ی من بود, روستای سرآقاسید, نگین پلکانی منطقه ی زاگرس.
تصویر17(نمایی از روستا, عکس از نت)
تصویر18(نمایی از روستا, عکس از نت)
صبح زود بعد از ترک اقامتگاه راهی آبشار شیخ علیخان شدیم که بسیار نزدیک شهر بود و در مسیر روستا قرار داشت. صبحانه ی مختصر خود را بعد از کمی کوه نوردی درست بالای آبشار صرف کردیم و ساعتی غرق جذابیت منطقه شدیم و کمی هم از بابت محرومیت مردم منطقه ناراحت.
تصویر19(نمایی از اطراف آبشار)
تصویر20(نمایی از آبشار)
تصویر21(نمایی از آبشار)
تصویر22(نمایی از آبشار)
تصویر23(نمایی از آبشار)
تصویر24(نمایی از آبشار)
تصویر25(نمایی از آبشار)
اطراف آبشار برای گردشگران امکانات کم و بیشی تدارک دیده شده و اگر قصد اقامت چندساعته دارید می توانید از محلی ها سیاه چادر کرایه کنید و از فروشگاه ها و رستوران های کم و بیشی که مردم محلی تاسیس کردند, استفاده کنید.
بعد از گشت آبشار شیخ علیخان, راهی روستای سرآقاسید شدیم. کمی از منطقه علیخان فاصله گرفتیم که و در جاده پیش می رفتیم که کنار جاده با صحنه ای فوق العاده روبه رو شدیم. چادرنشینان جشن ازدواجی را تدارک دیده بودند. با نشاطی وصف ناپذیر از ماشین پیاده شدیم که بتونیم از فاصله ای نزدیک تر شاهد مراسم باشیم. بانوان ایل همه لباس هایی فاخر و رنگارنگ بر تن داشتند و موهای ابریشمین خود را بافته بودند, چندتن از جوانان با تفنگ می رقصیدند و بزرگان ایل در زیر سایگان سیاه چادرها مشغول گپ و گفت بودند و بچه ها به این طرف و آن طرف می دویدند.
دیدن این مراسم سنتی و پایکوبی یکی از بزرگ ترین ایل های بختیاری موهبتی بود که ممکن هست دیگه باهاش برخوردی نداشته باشیم و از زیباترین تجربیات سفرهای ما بود. دلم چند عکس می خواست که بعد از کسب اجازه انجام شد و ما این صحنه های جذاب و رنگارنگ را به یادگار ثبت کردیم.
تصویر26(مراسم ازدواج چادرنشینان)
تصویر27(مراسم ازدواج چادرنشینان)
تصویر28(مراسم ازدواج چادرنشینان)
بعد از تماشای لذت بخش این مراسم و شنیدن آهنگ های محلی چادرنشینان به راه خود ادامه دادیم که زودتر به روستا برسیم. جاده بشدت سنگلاخی شده بود و هر لحظه ممکن بود جلوبندی ماشین کلا خراب بشه. محلی ها که گهگاه از کنارمان عبور می کردند با شنیدن اینکه قصد ما روستای سرآقاسید است بسیار متعجب می شدند و توصیه می کردند بدون ماشین مجهز و آفرود به هیچ وجه راه را ادامه ندهیم. و بالاخره بعد از مشورت و کمی همفکری تصمیم به بازگشت گرفتیم و آرزوی من باز هم دست نیافتنی ماند تا دفعات بعد شاید بشه با تجهیزات سفر کرد. نزدیکای ظهر بود که غمگین به سمت آبشار برگشتیم و هر دو در فکر بودیم و پریشان خاطر. جوانی به ما نزدیک شد و گفت: آقا غار یخی نمیخواید برید؟
اینجا بود که چشمان من درخشید! باز هم شوق در جانم جوانه زد با خودم گفتم باز هم یک جای جدید و هیجان جدید و تجربه ای ناب. تلخی راه روستا به کلی فراموش شد و ما با جوان به سمت غار یخی چما حرکت کردیم. برای رفتن به غار یا باید با ماشین شخصی آفرود رفت یا اینکه با پرداخت هزینه ای ناچیز به محلی ها با مزداهای کوهرنگی به مقصد عزیمت کرد.
پشت مزدا نشستیم و من خنده از روی لبام محو نمیشد. تجربه ی اولمون بود و حتی گاهی بلند بلند بخاطر ضربه هایی که جاده ی سنگلاخ وارد می کرد میخندیدیم. اینقدر پشت ماشین خاک بلند میشد که وقت پیاده شدن به دو مجسمه ی خاکی و زنده تبدیل شده بودیم. مسیر سخت بود اما با خنده های ما و مناظر اطراف به یکی از باحال ترین بخش های سفرتبدیل شد.
تصویر29(در مسیر چما)
تصویر30(در مسیر چما)
تصویر31(در مسیر چما)
تصویر32(در مسیر چما)
تصویر33(در مسیر چما)
تصویر 34(در مسیر چما)
تصویر 35(در مسیر چما)
بعد از حدود چهل دقیقه طی مسیر, راننده ی جوان ایستاد و گفت معمولا توقف دو ساعت هست که زمان کافیه برای پیاده روی داخل دره و رسیدن به غار برفی. اطراف ورودی دره باز هم چادرنشینان مشغول زندگی بودند و محصولات خود رو برای فروش ارائه می کردند. طاقت ماندن و گشت زدن میان سیاه چادرها رو نداشتم. چشمانم فقط دره رو می دیدند که از دور به من میگفت بیا که قراره یکی از بهترین روزهای عمرت اینجا رقم بخوره! به سمت دره راهپیمایی کردیم...
تصویر36 (چادرنشینان اطراف دره)
تصویر37(چادرنشینان اطراف دره)
تصویر 38(چادرنشینان اطراف دره)
نسیم خنکی از داخل دره به بیرون می وزید, با هر قدم انگار داشتم در مسیر بهشت حرکت می کردم. درسته رنگارنگ نبود اما برای من پر بود از حس تازگی, هیجان و شگفتی. اینقدر محو عظمت دره بودم که سرمای آبی که داخل آن قدم برمی داشتم رو حس نمیکردم, البته فقط تا قسمتی که آب تا کمر ما بالا نیامده بود!! سرد سرد بود و پرشتاب, همسر اصرار به بازگشت داشت و من اصرار به ادامه ی مسیر. خوشبختانه گردشگران زیادی داخل دره نبودیم و همه برای رد شدن از قسمت گود رودخانه بهم کمک کردیم. همه تقریبا خیس و یخ بودن اما بسیار راضی و خوشحال.
تصویر 39( دره ی منتهی به غار)
تصویر40 (دره ی منتهی به غار)
تصویر41 (دره ی منتهی به غار)
گهگاه در مسیر, عمق آب کم می شد و حتی به خشکی می رسید, آفتاب می تابید و کمی خشک می شدی ولی باز مجبور بودی تا زانو به آب بزنی و به مسیرت ادامه بدی و در این حین دوربین یا گوشی رو بالا بگیری که خیس نشن... بسیار جذاب بود این تجربه. هر مسافری به طریقی در تلاش برای عبور از آب یا تصویربرداری بود و صدای قشنگ خنده ها در دره میپیچید.
تصویر42 (دره ی منتهی به غار)
تصویر43 (دره ی منتهی به غار)
رنگ صخره ها و ترکیب جذاب آسمان و رودخانه عاشق کرده بود ما را! و بیش از این عاشق گردشگرانی شدم که حواسشون به منطقه بود و هیچ کس زباله ای رها شده نگذاشته بود. اینقدر تمییز و درخشان بود که اصلا نمیشد عاشق خودش و گردشگرانش نشد!
بالاخره به انتهای دره رسیدیم و مرواریدی که در خودش پنهان کرده بود رو به چشم دیدیم. برفهایی که به گفته ی راننده ی جوان متعلق به سال قبل بودند و با توجه به خشکسالی که گذشت ارتفاع آن تنها 10 متر بود. محلی ها میگفتند اگر خشکسالی پیش نیامده بود تا دهانه ی دره را برفی سنگین فرا می گرفت که ارتفاعش به بیش از 16 متر می رسید.
از داخل غار هوای بسیار سردی خارج می شد و با توجه به اینکه در گرم ترین ماه سال بودیم, لذت بخش بود.
تصویر44 (غاریخی چما)
تصویر45 (غاریخی چما)
بعضی از گردشگران گرامی در بی احتیاطی کامل و خیلی راحت داخل غار می شدند و گشت می زدند و عکس یادگاری می گرفتند! من هم بیرون حرص می خوردم که این کار خطرناکه!
تصویر46 (غار یخی چما)
تصویر47 (غاریخی چما)
تصویر48 (غاریخی چما)
برخی هم بی توجه به اینکه این غار از برف تشکیل شده و هیچ استحکامی نداره, از آن بالا می رفتند!
تصویر49 (غاریخی چما)
تصویر50 (غاریخی چما)
بعد از کمی استراحت و ثبت چند عکس یادگاری قصد بازگشت کردیم چون چیزی به اتمام دو ساعت نمانده بود. در راه بازگشت دیگه واقعا پاهای خودمو احساس نمی کردم و فقط دلم می خواست مینشستم زیر نور گرم آفتاب اما باید برمی گشتیم و زمانی نداشتیم. دو ساعت زمان برای گردش در دره و اطراف غار زمان خوب و کاملی بود.
بعد گذر از قسمت گود رودخانه, روی صخره ای نشسته بودم که دیدم مردانی از سرزمین پارس می خواهند مسیر رو کلا با اسب طی کنند. در لحظه هم ناراحت شدم که چرا من همچین کاری نکردم و هم خوشحال که تونستم مسیر رو برم و برگردم. البته حس ناراحتی زیاد طولانی نشد چون اسب ها قسمت گود رو نمیتونستن رد کنند و ایشان مجبور به پریدن داخل آب شدند و روح اینجانب را شاد کردند. نمی دانم چرا اینقدر شاد شدم!! بنظر همسر کمی خودخواه شده بودم! ولی اون اسب چه گناهی داشت که بین آنهمه صخره هم از آب پرشتاب رد بشه و هم موجودی سنگین رو حمل کنه؟!
تصویر51 (مسیر بازگشت)
تصویر52 (بازگشت به سیاه چادرها)
کنار یکی از چادرها, زیر نور آفتاب نشسته بودم و غرق در زندگانی مردمان سخت کوش ایل بودم. بازی کودکان ایل با کمترین امکانات, چهره های شاد و سرحالشان, بانوان و مردان مشغول بکار... براستی که چقدر زندگی را ساده و زیبا می دیدند. چقدر خوب می شد اگر می توانستم مثل آنها قدردان زندگی باشم و صبور, غرق این افکار بودم که چند کودک نظرم رو جلب کردند. بسیار بامزه بودند و با سبدی میوه و بند نخی حسابی مشغول بازی بودند. دنیای قشنگی دارند بچه ها!
تصویر53 (کودکان ایل)
تصویر54 (فروش محصولات محلی ایل)
عصرگاه شده بود که به کوهرنگ رسیدیم و با راننده ی جوان خداحافظی کردیم. نهار رو در یکی از رستوران های محلی کنار آبشار صرف کردیم که کباب بسیار لذیذی بود.
پس از صرف نهار و کمی استراحت, هر دو در سکوتی سرشار از حس رضایت راهی مسیر بازگشت شدیم.
تصویر55 (در مسیر بازگشت)
هزینه های روز دوم:
رفت و برگشت دونفر به غاریخی: 30000تومان
نهار برای دو نفر:35000 تومان
هزینه ی کلی این سفر دو روزه: حدود 250هزار تومان
حرف آخر:
- بهترین زمان سفر به کوهرنگ فصل تابستان و مردادماه است.
- برای استفاده از تور رفتینگ زمان خان با پرداخت 80هزار تومان میتونید از همان منطقه بلیط دریافت کنید.
- برای رفتن به روستای سرآقاسید حتما مجهز باشید و اینکه اگر قصد اقامت در روستا را داشته باشید یکی از خانواده های محترم روستا خدمات خوبی به گردشگران ارائه می دهند.
- اگر روزی تصمیم به دیدار غاریخی گرفتین به هیچ عنوان شک نکنید و بخاطر آب سرد و یا رد شدن از رودخانه پشیمان نشوید. کافیه فقط کفش خوب به پا کنید و دلی عاشق دیدار!
- در داخل دره زیاد نزدیک به دیواره ها راه نروید چون به گفته ی ایل نشینان گله ها ممکن است از بالای کوه رد شده و سنگی به داخل دره پرت شود.
- به هیچ عنوان داخل غار برفی نشوید. دو هفته بعد بازگشت ما از سفر, مطلع شدیم که ریزش کرده و چندین نفر زخمی شده بودند.
- برای مسیری کوتاه در داخل دره می توانید با پرداخت 5000تومان از چادرنشینان اسب کرایه کنید اما همانطور که در سفرنامه خواندید, اسب ها وارد مسیر اصلی نمی شوند.
- کباب های مردمان بختیاری را از دست ندهید.
- و سخن آخر اینکه سعی کنیم بی توجه به مخارج سفر داخلی و مشکلاتی که همه اطلاع داریم, کمکی به گردشگری کشور کمک کنیم و البته طبیعت رو پاک نگه داریم.
- این سفر ما هم به اتمام رسید اما استان چهارمحال و بختیاری جاذبه های بسیار دارد و روزی با وقت بیشتر به دیار مهرانگیز شگفت انگیزش برمی گردیم. ایران ما جاذبه ها فراوان دارد, کاش کمی بیشتر به صنعت گردشگری توجه می شد.
از لست سکندی های عزیز ممنونم و بابت اشکالات موجود در این عشق نامه عذرتقصیر میطلبم.