سفر به عروس و بهشت قفقاز، گرجستان زیبا

4.4
از 39 رای
سفرنامه نویسی لست‌سکند - جایگاه K دسکتاپ
اینجا عروس قفقاز است، جایی که بوی اروپا می‌دهد! +تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
04 خرداد 1398 09:00
43
28.8K

30-Tblisi-Blog cover (01-02-24).jpg

 

گرجستان یکی از کشورهای بسیار زیبای منطقه قفقاز می باشد که مدتیست روادید را برای اتباع ایران حذف کرده و همیشه دوست داشتم این کشور را ببینم. برای کاهش هزینه ها روش سفر زمینی را انتخاب کردم و از آنجایی که محل زندگی من شیراز است، در واقع سفر من با حرکت از شیراز به تهران بوسیله قطار شروع شد. من تا به حال دوبار با قطار از شیراز به تهران رفته ام و از هر دو سفر علی رغم اینکه توسط شرکت های مختلف انجام شده است راضی بوده ام و راحتی این وسیله و به ویژه امکان خواب راحت باعث میشود که این وسیله را به اتوبوس برای سفر زمینی ترجیح دهم. ساعت حرکت 16:45 جمعه 11 خرداد بود و ساعت 7 صبح روز بعد به تهران رسیدیم.

از آنجایی که من همیشه با کوله به مسافرت میروم، وقتی به ایستگاه راه آهن تهران رسیدم، کوله را جمع و جور کرده و شروع به پیاده روی در خیابان ولی عصر کردم اما چون هوا گرم بود، با تاکسی بقیه مسیر را تا پارک دانشجو طی کرده و پس از چند ساعت اقامت در این پارک با مترو به میدان آزادی و ترمینال غرب رفته و پس از تایید بلیت که آن را اینترنتی خریده بودم توسط شرکت مربوطه، حرکت ما به سوی تفلیس شروع شد. اکثر مسافران اتوبوس جوان بودند و همین امر و اتفاقاتی که در طول مسیر تا تفلیس پایتخت گرجستان افتاد، باعث شد که در طول سفر با هم دوست شویم. ابتدا وارد استان البرز و سپس زنجان شدیم. از استان زنجان هم هوا خنک تر شد و هم طبیعت چهره بهاری به خود گرفت. وارد استان آذربایجان شرقی که شدیم بهار کاملا خودنمایی کرد و بارش نم نم باران بهاری هم شروع شد. طبیعت فوق العاده زیبا بود و به واسطه وجود گل های وحشی رنگارنگ، هر تکه از زمین به رنگی بود. در شهرستان صوفیان شام خوردیم و سپس حرکت به سوی مرز بازرگان آغاز شد. در حالی که تهران هوا فوق العاده گرم بود، در صوفیان هوا خیلی خنک شد و زمانی که در مرز بازرگان پیاده شدیم، از سرما شروع به لرزیدن کردیم.

تمام وسایلمان را از اتوبوس خارج کرده و وارد سالن ترمینال شدیم. چون هوا خیلی سرد بود من بلافاصله ژاکتم را پوشیدم و سپس منتظر ماندیم تا مامور مربوطه بیاید و گذرنامه هایمان را مهر کند. ترمینال نسبتا شلوغ بود و حدود 2 ساعت معطل شدیم. در طول این مدت با چند تن از همسفران مشغول صحبت شدیم و چیزهای دیگری هم دستگیرمان شد. از جمله اینکه قیمت سیگار در ترکیه از ایران خیلی گران تر است و به همین دلیل تعداد زیادی باکس سیگار به صورت مسافری هر روز از ایران به صورت قانونی و غیرقانونی وارد ترکیه میشود. بعد از گذشتن از مرز ایران در مسیر رفتن به درب ورودی ترمینال بخش ترکیه، قوطی های زیادی از باکس سیگار پاره و دور انداخته شده بود و کنار دستگاه اسکن بار ترکیه هم کوهی از باکس های سیگار که توسط ماموران گمرک ترکیه به دلیل غیرقانونی بودن از مسافران گرفته شده بود، وجود داشت. بعد از خروج از ترمینال ترکیه هم حدود 1 ساعت معطل شدیم زیرا اتوبوس ها را کامل میگردند و علاوه بر اتوبوس ما چند اتوبوس دیگر هم بود. هوا نیمه ابری بود و لطافت خاصی داشت و معلوم بود که تازه باران زده است. خلاصه بالاخره اتوبوسمان آمد و سوار شدیم و به سوی مرز گرجستان حرکت کردیم.

20180603_055054.jpg

ترمینال مرزی ترکیه

در مورد طبیعت مسیرمان تا مرز گرجستان  که در شرق ترکیه واقع شده بود فقط همین را بگویم که تکه ای از بهشت بود و با وجودی که به خاطر بی خوابی دیشب خیلی خوابم می آمد ولی چشمانم را به زور باز نگه میداشتم تا زیبایی های طبیعت بی نظیر ترکیه را ببینم. در طول راه چند بار باران گرفت ولی کیفیت جاده ها خوب بود. برای صبحانه در یک مجتمع بین راهی توقف کرد و جالب این بود که ریال ایران را قبول میکرد. در راه چند ایست بازرسی بودند که در یکی از آنها یک مامور ترک آمد بالا و گذرنامه همه مسافران را چک کرد.

20180603_111347.jpg

طبیعت شرق ترکیه

خلاصه حدود ساعت 13 بود که به مرز گرجستان رسیدیم.

20180603_121855_HDR.jpg

مرز ترکیه - گرجستان

پس از خروج از قسمت ترک، حدود 1 کیلومتر در راهروهای شیشه ای پیاده رفتیم تا به ورودی مرز گرجستان رسیدیم. در ترمینال گرجستان هم حدود 1 ساعت معطل شدیم زیرا ماموران گرجی از تک تک مسافران پرسیدند که دلیلشان برای سفر به گرجستان چیست و بعد هم واچر هتل را از ما خواستند و حتی گفتند برای اینکه مطمئن شوند واچرها تقلبی نیستند، با هتل ها تماس خواهند گرفت. من از سایت booking.com خانه رزرو کرده بودم و شماره صاحب خانه را به آنها دادم. خوشبختانه در نهایت به من اجازه ورود داده شد اما باز هم اذیت می کردند مثلا وقتی نوبتم شد که گذرنامه ام را بدهم مهر ورود بزنند مامور مربوطه الکی با همکارش صحبت کرد و به من گفت دوباره بروم آخر صف و به این ترتیب الکی مرا معطل کردند.

یکی دیگر از همسفران را کاملا تفتیش بدنی کردند و خلاصه برای هر کدام از مسافران به نحوی ایجاد زحمت کردند و در نهایت به 6 نفر هم اجازه ورود داده نشد به دلیل دروغ گویی. حقیقت امر این بود که 6 نفر از مسافران با هم بودند و وقتی از آنها پرسید محل اقامت شما در تفلیس کجاست آنها به دروغ گفتند خانۀ دوستمان تفلیس است و ما به آنجا میرویم و وقتی شماره دوست آنها را خواست، آنها گفتند ما دوستی در تفلیس نداریم و همینجوری گفتیم و همین عامل باعث شد که به آنها اجازه ورود داده نشود و به آنها گفته شد به ترکیه برگشته و محل اقامتی را به صورت رسمی رزرو کنند و بعد از 24 ساعت برگردند. نکتۀ جالب این بود که ماموران گذرنامۀ گرجستان انگلیسی بلد نبودند و اگر هم بلد بودند به عمد گرجی صحبت میکردند و از شانس خوب ما یک مسافر گرجی همراهمان بود که برایمان ترجمه میکرد. خلاصه بعد از معطلی و دردسر فراوان وارد خاک گرجستان شدیم.

20180603_141215_HDR.jpg

طبیعت زیبای گرجستان، چند کیلومتر بعد از مرز ترکیه

بعد از اینکه دوباره سوار اتوبوس شدیم و حرکتمان به سوی تفلیس آغاز شد، مجددا پس از حدود 10 دقیقه به اولین روستا که رسیدیم مجبور به توقف شدیم، دلیلش هم این بود که چند نفر از جوانان روستا توسط پلیس به دلیل ماهیگیری در منطقه نظامی دستگیر شده بودند و به همین دلیل روستاییان که ارمنی هم بودند جاده را بسته بودند تا جوانانشان آزاد شوند و همین مسئله باعث شده بود تعداد زیادی اتوبوس و ماشین ترانزیت آنجا معطل شوند. البته این توقف توفیق اجباری بود زیرا زیبایی طبیعت این روستا غیر قابل توصیف بود و در حدود یک ساعت توقفمان همه همسفران مشغول گرفتن عکس شدند. ضمن اینکه دو سوپری در روستا بودند که یکی از آنها نقش صرافی را هم بازی میکرد و توانستم دلار را به لاری گرجستان تبدیل کنم.

1.jpg

طبیعت زیبای روستا

20180603_155156_HDR.jpg

روستای زیبای مرزی گرجستان

پس از باز شدن راه، حرکت به سوی تفلیس آغاز شد و این بار دیگر راننده به دلیل تاخیرهایی که پیش آمده بود، با سرعت حرکت میکرد و جالب این بود که کیفیت جاده واقعا بد بود ولی زیبایی طبیعت بی نظیر. جاده بعضی مواقع پر پیچ و خم میشد و خطرناک و بسیاری جاها به جاده چالوس شباهت داشت. خلاصه غروب بود که چشممان پس از 32 ساعت به جمال تفلیس روشن شد. با راهنمایی همسفر گرجیمان، با اتوبوس در نزدیکی خیابان روستاولی پیاده شدم و سپس به این خیابان رفتم تا سیم کارت بخرم و با صاحب خانه ام تماس بگیرم اما آنقدر دیر رسیده بودم که بسیاری از فروشگاه ها از جمله نمایندگی های اپراتورهای تلفن همراه بسته بودند. از طرف دیگر از آنجایی که بسیاری از ساختمان های دولتی تفلیس در این خیابان قرار دارند، تعداد زیادی از مردم جلوی یکی از این ساختمان ها تجمع کرده بودند و در حال اعتراض به مسئله ای بودند و چند ماشین پلیس هم آنجا بود و خیابان را کامل بسته بودند.

بالاخره با توجه به واچر رزرو خانه که دستم بود و آدرس را در آن نوشته بود مجبور شدم تاکسی بگیرم و همان آدرس را به رانندۀ تاکسی نشان دهم تا بلکه او بتواند آدرس را پیدا کند. از 5 رانندۀ تاکسی فقط یکی از آنها انگلیسی بلد بود آن هم دست و پا شکسته. این بزرگوار هم پس از 4 بار تماس با صاحبخانه توانست نشانی خانه را پیدا کند. آنجا که رسیدم معلوم شد صاحب خانه انگلیسی بلد نیست و در واقع آن خانمی که این خانه را در سایت booking.com برای اجاره گذاشته بود، به واسطۀ اینکه انگلیسی بلد بوده با صاحب خانه توافق کرده بوده که در صورت اجاره دادن خانه درصدی را به عنوان کمیسیون بگیرد و به همین دلیل هم آدرسی را که در سایت گذاشته بود تا حد زیادی آدرس اشتباهی بود و به همین دلیل هم راننده در پیدا کردن آدرس مشکل داشت. خلاصه من هم از این وضعیت عصبانی بودم و با اجاره دهنده که با موبایل راننده تاکسی در حال صحبت بود تند صحبت کردم و به او گفتم آدرس را خیلی بد داده ای. صاحب خانه هم تنها کاری که کرد این بود که مبلغ اجاره را که 260 لاری (واحد پول گرجستان) بود گرفت و رفت. خانه ای که اجاره کرده بودم در واقع سوئیتی بود که در طبقۀ دوم یک خانۀ قدیمی واقع بود. در طبقۀ پایین 2 خانه قرار داشت و ساختمانی قدیمی بود. از آنجایی که خیلی خسته بودم بلافاصله خوابیدم.

دوشنبه 14 خرداد 1397 پس از بیدار شدن رفتم حمام که آبش سرد بود. ابتدا در یک کافه صبحانه خوردم و سپس پیاده عازم خیابان روستاولی شدم تا سیم کارت بگیرم.

20180604_100809.jpg

نمای زیبایی از تفلیس

هوا ابری و بسیار لطیف بود و گهگاهی نم نم باران میزد و همین پیاده روی را در خیابان ها و پارک های منتهی به خیابان روستاولی لذت بخش میکرد. تفلیس را به نوعی میتوان ((شهر پارک)) نامید زیرا اکثر خیابان هایش درخت کاری دارند و تعداد زیادی پارک در سطح شهر وجود دارد و همین امر پیاده روی در خیابان هایش را لذت بخش میکند. پس از خرید سیم کارت به خانواده اطلاع دادم که رسیده ام و سپس در همان خیابان روستاولی شروع به گشت و گذار کردم. این خیابان همانطور که گفتم اصلی ترین خیابان تفلیس و بسیار زیباست. ساختمان های قدیمی با نماهای بسیار زیبا، یک کلیسا، چند مجسمه، یک پارک بسیار زیبا، یک مجتمع تجاری شیک که بسیاری از برندهای معروف پوشاک و فست فود در آن شعبه دارند و تعدادی جاذبۀ دیگر در این خیابان قرار دارند. ابتدا از پارک شروع کردم که فوق العاده زیبا بود و با انواع و اقسام گل های رنگارنگ تزیین شده بود.

بعد به مرکز خرید یاد شده رفتم و از مغازه های پر زرق و برق آن بازدید کردم. نکتۀ جالب در این مرکز خرید، دستگاه خود پرداز بیت کوین بود که برای بار اول از نزدیک می دیدم و البته خراب بود! سپس به گشت و گذار در کوچه های منشعب از خیابان روستاولی پرداختم. به نظر من عمدۀ زیبایی تفلیس به کوچه ها و معماری ساختمان هایش هست که اکثرا دارای معماری قدیمی بوده و بعضی از آنها حتی تاریخی هستند به گونه ای که در کنار درب ورودی بعضی ساختمان ها تابلویی نصب بود که تاریخ ساخت آن و اینکه چه کسی آنها را ساخته به مانند یک اثر تاریخی توضیح داده شده بود. قدمت بعضی از آنها به جنگ های جهانی اول و دوم میرسید و به همین دلیل در بعضی کوچه ها خودم را در لوکیشن فیلم های مربوط به این دو جنگ احساس میکردم که حس بی نظیری بود.

20180604_111621.jpg

زیبایی های خیابان روستاولی

20180604_124235.jpg

پارکی زیبا در خیابان روستاولی

20180604_123632_HDR.jpg

پیاده رو زیبا در خیابان روستاولی

20180604_122000.jpg

معماری زیبای خانه های تفلیس

20180604_151307_HDR.jpg

المان دوچرخه در خیابان روستاولی

از یک کلیسا هم که در همین خیابان بود بازدید کردم و سپس از آنجایی که بعد از پایان سفرم در تفلیس میخواستم به ایروان بروم، تصمیم گرفتم پیاده به ایستگاه راه آهن تفلیس بروم. این ایستگاه در میدانی به نام میدان ایستگاه قرار داشت. در این میدان که ایستگاه مرکزی اتوبوس های تفلیس هم هست، یک مال بزرگ تجاری و ایستگاه مترو و تعداد زیادی مغازه های کوچک و دستفروش هم هستند و به همین خاطر میدان بسیار شلوغی هست. برای رسیدن به این میدان از گوگل مپ کمک گرفتم و ابتدا از یک پل که بر روی رودخانه ای که از وسط تفلیس میگذرد رد شدم

20180604_101822_HDR.jpg

المان توریست روی یکی از پل های تفلیس

و سپس از خیابان ((داویت آقماشنبلی)) عبور کردم. این خیابان بسیار زیباست و ساختمان هایش از معماری جالبی برخوردارند و تعداد زیادی رستوران و کافه و یک پارک زیبا در آن قرار دارد. وقتی به میدان یاد شده رسیدم، برای رفتن به آن سوی خیابان از زیرگذر عابر پیاده رد شدم. یکی از نکات جالب تفلیس همین زیرگذرهای عابر پیادۀ آن است که به جای پل هوایی از این معبرها استفاده میشود و از آنجایی که این معبرها بسیار بزرگ و عریض و چندوجهی هستند عملا تبدیل به مرکز خرید شده اند و تعداد زیادی مغازه های کوچک در این معبرها وجود دارند که همه چیز میفروشند. تقریبا تمام فروشنده ها خانم بودند و مشکل عدم بلد بودن انگلیسی در این کشور کاملا به چشم می آید و همین امر باعث میشود که برای خرید از زبان ایما و اشاره استفاده شود. خلاصه بعد از رسیدن به میدان یاد شده ابتدا متوجه شدم که مترو به دلیل اعتصاب کارکنان آن تعطیل است و بعد هم متوجه شدم چون مترو تعطیل شده، دولت سیستم اتوبوس رانی را رایگان کرده تا مردم دچار مشکل نشوند.

در ایستگاه راه آهن هم قیمت بلیت قطار تفلیس – ایروان و مدت زمان سفر را پرسیدم که قیمت آن 80 لاری و مدت زمان سفر حدودا 10 ساعت بود که این مبلغ در مقایسه با مینی بوس های ون که قیمت آنها 30 لاری و مدت زمان آن هم حدودا 9 ساعت بود اصلا به صرفه نبود. در هر صورت مهم این بود که تکلیف سفرم به ایروان که 3 روز دیگر بود مشخص شد و فهمیدم که باید کجا بروم و چگونه این مسیر را طی کنم. بعد از آنجا به بازار میوه و تره بار محلی که روستاییان در آن به فروش محصولاتشان مشغول بودند سر زدم که بازار جالبی بود. سپس دوباره پیاده به روستاولی برگشتم و این بار سری به پل صلح زدم. اول این را بگویم که به دلیل عبور رودخانه ای نسبتا وسیع و پرآب از وسط تفلیس، تعداد زیادی پل در نقاط مختلف تفلیس بر روی این رودخانه احداث شده که این پل معروف ترین آنها می باشد و دلیل معروفیت آن هم سازۀ مدرن و زیبای آن است.

اتفاق عجیبی روی این پل برایم افتاد. از آنجایی که در تفلیس گداهای کولی دیده میشوند، روی این پل یک مادر و دو بچه اش که به گدایی مشغول بودند به من نزدیک شدند و درخواست کمک کردند اما من بی اعتنا رد شدم ولی آنها به حالت التماس به من نزدیک شده و دست و پایم را گرفتند و من که کمی پول در جیب لباسم بود احساس کردم یکی از آنها دستش را داخل جیبم کرده و پول را برداشته و همین امر باعث عصبانیتم شد و با خشونت آنها را از خودم دور کرده و بعد که مطمئن شدم پولی ندزدیده اند، از آنجا دور شدم. جالب این بود که گویا این اتفاق برای دیگر توریست ها هم افتاده بود زیرا از روز بعد هر وقت از روی این پل که به خانه ای که اجاره کرده بودم خیلی نزدیک بود رد میشدم با حضور پلیس مواجه میشدم. در کل گرجستان کشور بسیار امنی است و این را به وضوح میشد حس کرد. پس از رسیدن به خانه، به صاحبخانه گفتم که آبگرمکن را درست کند و او هم خوشبختانه سریع این کار را انجام داد و توانستم حمام گرم را تجربه کنم. خوشبختانه مکان خانه را به گونه ای انتخاب کرده بودم که به جاذبه های اصلی گردشگری تفلیس بسیار نزدیک بود و با پیاده روی میشد به تعدادی از آنها دسترسی داشت.

20180605_133813.jpg

پل صلح تفلیس

سه شنبه 15 خرداد 1397 ابتدا پیاده به کلیسای ((سه گانۀ مقدس)) رفتم. این کلیسا بزرگ ترین کلیسای ارتدکس جهان است و علاوه بر اینکه ساختمان باشکوه و زیبایی دارد، محوطۀ آن هم گل کاری شده و بسیار زیبا بود. ابتدا کل محوطۀ آن را گشتم و از زیبایی های آن فیلم و عکس گرفتم و سپس داخل رفته و از معماری داخلی و تابلوهایی که در آن بود بازدید کردم.

20180605_093001.jpg

کلیسای سه گانۀ مقدس

20180605_091006.jpg

تصویر محوطۀ کلیسا

20180605_094005.jpg

تصویر دیگری از محوطۀ کلیسا

بعد از آنجا دوباره پیاده به میدان اروپا رفته و از آنجا سوار تله کابین شده و به بام تفلیس رفتم. هزینۀ تله کابین که شامل رفت و برگشت میشد برای زوج ها، گروه ها و افراد مجرد متفاوت بود و از آنجایی که من مجرد بودم از من 8 لاری گرفت. صف تله کابین بسیار شلوغ بود و گردشگر ایرانی هم زیاد به چشم میخورد. استفاد از این تله کابین، خود به تنهایی یک جاذبه بود زیرا از آن بالا تفلیس زیر پایم بود به ویژه منطقۀ تفلیس قدیم با آن سقف های شیروانی زیبایش را میشد به زیبایی و از ارتفاع مشاهده کرد. به همین خاطر در کل طول مسیر تا رسیدن به بام تفلیس که حدود 7 دقیقه طول کشید مشغول عکس و فیلم برداری بودم.

20180605_102335.jpg

نمای تفلیس از تله کابین

در بام تفلیس دو جاذبۀ گردشگری وجود دارد. اولی یک مجسمۀ زن هست که از بسیاری از نقاط تفلیس قابل دیدن است. به این مجسمه، ((مادر گرجستان)) می گویند. مجسمه ای است که 20 متر ارتفاع دارد و قبلا چوبی بوده اما در سال 1991 برای حفاظت، روی آن را با روکش آلومینیومی می پوشانند.

20180605_102841.jpg

مجسمۀ مادر گرجستان

به فاصلۀ 1 کیلومتری مجسمۀ مادر گرجستان، بقایای یک قلعۀ تاریخی قرار دارد که یک کلیسا و تعدادی سنگ تاریخی هم در محوطۀ آن قرار دارد. برای رفتن به قسمت های مختلف قلعه باید از مسیرهای خاکی و پله های قدیمی استفاده کنید ضمن اینکه یک مار نه چندان بزرگ هم در میان گیاهان خودرویی که در قلعه رشد کرده بودند دیدم.

20180605_110543_HDR.jpg

کلیسای وسط محوطۀ ناریکالا

بعد از بازدید از این قلعه از طریق پله هایی که در بیرون قلعه بود پایین رفته و به پارک گیاه شناسی تفلیس رسیدم. این پارک در واقع قسمتی از جنگل است که آن را به باغ گیاه شناسی تبدیل کرده اند و محوطۀ بسیار وسیعی را در بر میگیرد. در آن انواع و اقسام گل ها و گیاهان و درختان قابل مشاهده است و یک آبشار طبیعی هم در آن وجود دارد. بازدید از این پارک حدود 2 ساعت طول کشید چون واقعا زیبا بود و تعداد زیادی فیلم و عکس گرفتم.

20180605_115437_HDR.jpg

باغ گیاه شناسی تفلیس

20180605_123045_HDR.jpg

باغچه های زیبای باغ گیاه شناسی تفلیس

uBBYtukR26y2tZNeHkIfELrdWJuIvxe1A7bunYOr.jpg

آبشار باغ گیاه شناسی تفلیس

بعد از آنجا مجددا برگشتم بالا و به محل سوار شدن تله کابین رسیده و با همان بلیت اولیه به پایین برگشتم و ابتدا در یک کافۀ روباز لیموناد نوشیدم و سپس به گشت و گذار در یک کوچه-کافه که چندتایی از آنها در تفلیس وجود دارد پرداختم. در این کوچه-کافه ها تعداد زیادی کافه وجود دارد که صندلی هایشان را بیرون چیده اند و فقط عابر پیاده از آنها رد میشود و فضای دوستانه و جذابی دارند.

20180605_102458_HDR.jpg

نمای تفلیس در مسیر برگشت تله کابین از بام گرجستان

20180605_134243_HDR.jpg

نمایی از کوچه - کافه های زیبای تفلیس

20180605_134401_HDR.jpg

کوچه - کافه ای زیبا

سپس به کلیسای سیونی رفتم. این کلیسا هم در نزدیکی پل صلح قرار دارد و کلیسای فوق العاده زیبایی است.

20180605_134539_HDR.jpg

نمای بیرونی کلیسای سیونی

20180605_135143.jpg

نمایی از سقف زیبای کلیسای سیونی

سپس به موزۀ هنر تفلیس که به کلیسای سیونی خیلی نزدیک بود رفتم. این موزه هم جالب بود. یک طبقه اش گالری عکس بود، طبقۀ دیگرش موزۀ اشیاء قدیمی و طبقۀ زیر زمین هم کارهای هنری و صنایع دستی و نقاشی های هنرمندان گرجی بود که برای فروش هم بود.

بعد از موزه دیگر واقعا خسته بودم و پس از خوردن ناهار در یک کافه به خانه رفته و خوابیدم. عصر حدود ساعت 18 بود که بیدار شدم و آمدم بروم بیرون که باران تندی باریدن گرفت. اما از آنجایی که حوصلۀ ماندن در خانه را نداشتم از یک مغازه بارانی پلاستیکی خریده و به سمت کوچه پس کوچه های بارانی زیبای تفلیس قدیم راه افتادم. پس از مدتی پیاده روی در دل بافت قدیم تفلیس به خیابانی رسیدم که آن را نمی شناختم و به همین دلیل با یک اتوبوس زرد به خیابان روستاولی برگشتم و شام خوردم و همان طور که قبلا گفتم به دلیل اعتصاب مترو اتوبوس ها رایگان بودند.

در تفلیس برای حمل و نقل علاوه بر مترو یک نوع مینی بوس و 2 نوع اتوبوس وجود دارد که یکی از آنها اتوبوس های زرد و قدیمی است و دیگری اتوبوس های جدید که کشور آلمان به آنها هدیه داده بود. مینی بوس ها هم سفید هستند و برای مسیریابی هم روی اتوبوس ها و هم مینی بوس ها مسیرها به گرجی و انگلیسی درج شده است. ضمن اینکه در هر ایستگاه روی تابلوهای الکترونیکی شمارۀ اتوبوس ها و مسیری که مبدا و مقصد آنهاست درج می شود. استفاده از تاکسی توصیه نمیشود زیرا هم گران هستند و هم بسیاری از آنها تاکسی متر ندارند و اگر بتوانند رقم ها را به دلخواه افزایش میدهند و بعضی از آنها از نابلدی مسافر سوءاستفاده کرده و الکی او را پیچ و تاب میدهند تا پول بیشتری از اوبگیرند (اتفاقی که برای خود من افتاد). اگر قصد استفاده از تاکسی دارید، استفاده از تاکسی های اینترنتی مانند یاندکس را توصیه میکنم تا از اجحاف جلوگیری شود.

چهارشنبه 16 خرداد 1397 تصمیم گرفتم به دریاچۀ تفلیس که خودشان به آن ((دریای تفلیس)) میگویند بروم. از آنجایی که متوجه نشدم که چگونه باید با اتوبوس به آنجا بروم تصمیم گرفتم تاکسی بگیرم. رانندۀ تاکسی انگلیسی بلد نبود و با نشان دادن محل دریاچۀ تفلیس روی نقشۀ گوگل به او فهماندم که میخواهم به آنجا بروم اما بعد از 20 دقیقه چرخیدن در خیابان های مختلف در جایی توقف کرد که اصلا ربطی به دریاچه نداشت. با ایما و اشاره به او فهماندم که اینجا کجا و دریاچه تفلیس کجا. این نخبۀ عزیز هم بعد از صحبت با موبایل با یک شخص دیگر و بعد هم پرسیدن از رانندگان تاکسی دیگر متوجه شد که باید یک مسیر دیگر را میرفته و اینگونه که من متوجه شدم اصلا دریاچه را بلد نبود شاید هم داشت فیلم بازی میکرد.

از آنجایی که حدس میزدم آدم متقلبی باشد و بخواهد کرایه ای بیش از حد معمول بگیرد، وقتی به ایستگاه اتوبوسی که به دریاچه میرسید رسیدیم به او گفتم توقف کند و متاسفانه حدسم هم درست از آب درآمد و وقتی خواستم پیاده شوم به او 50 لاری دادم و او هیچ پولی پس نداد و وقتی از او خواستم پولی پس دهد با خشونت اشاره کرد که بنزین زیادی مصرف کرده است. در هر صورت تجربه ای برایم حاصل شد که حتما از تاکسی اینترنتی استفاده کنم. خلاصه سوار اتوبوسی شدم که به دریاچۀ تفلیس میرفت. به دریاچه رسید اما من پیاده نشدم و تا آخرین ایستگاه رفتم. در مسیرمان پارک آبی تفلیس هم قرار داشت اما آنجا هم پیاده نشدم و به آخرین ایستگاه که عملا خارج از تفلیس و منطقه ای جنگلی بود رسیدیم. آنجا پیاده شدم و به سوی دریاچه راه افتادم. کمی که رفتم یک تاکسی آمد و اصرار داشت که سوار شوم! الکی به او گفتم پول ندارم اما او گفت رایگان است! سوار شدم و او مرا جلوی پارک آبی پیاده کرد. از آنجا مجددا راه افتادم و کنار جاده پیاده رفتم. جاده جنگلی بود و بسیار زیبا و در آنجا عکس های زیبایی گرفتم. کمی که رفتم به بر جادۀ اصلی رسیدم و متوجه شدم اگر خودم بخواهم لب دریاچه بروم خیلی طول میکشد بنابراین منتظر اتوبوس ماندم تا آمد و مرا به جایی برد که محل ورود به دریاچه بود. دریاچه خیلی معمولی بود و چیز خاصی نداشت. عده ای شنا میکردند، عده ای ماهیگیری و قایق سواری هم داشت که من استفاده نکردم.

20180606_125933_HDR.jpg

مسیر زیبای منتهی به پارک آبی تفلیس

20180606_134223.jpg

دریاچۀ تفلیس

بعد از برگشت به تفلیس در یکی ازخیابان ها راه افتادم و به عکس گرفتن از زندگی مردم معمولی و بچه ها پرداختم.

20180606_143712_HDR.jpg

گل فروشی زیبای خیابانی در تفلیس

بعد هم به یک پارک زیبا رفتم

20180606_151905_HDR.jpg

پارکی زیبا در تفلیس

و بعد با اتوبوس به ((سیتی هال)) رفتم. سیتی هال یا ساختمان قارچی جایی است که تقریبا تمام ادارات گرجستان در آنجا حضور دارند و اگر کار اداری داشته باشید آنجا میتوانید همۀ آنها را انجام دهید. در واقع یک مجتمع اداری دولتی است و ایدۀ بسیار جالبیست. قصدم این بود که در مورد ثبت شرکت در گرجستان بپرسم. خوشبختانه تقریبا تمام کارکنان آنجا انگلیسی بلد بودند. به قسمت ثبت شرکت ها رفتم و نوبت گرفتم و وقتی نوبتم شد از کارمند مربوطه در مورد ثبت شرکت ها پرسیدم که وی اطلاعات کامل و مدارک لازم را به من داد. بعد از آنجا به تفلیس قدیم رفتم و در کوچه پس کوچه های زیبای آن به گشت و گذار پرداختم و حمام های سولفور تفلیس آخرین جاذبه ای بود که در تفلیس از آنها بازدید کردم و به این ترتیب سفر من به تفلیس زیبا تمام شد.

20180604_152445.jpg

صنایع دستی گرجستان

پنج شنبه 17 خرداد 1397 صبح زود از خواب برخواستم و وسایلم را جمع کردم و کلید را به صاحب خانه دادم و به میدان ((آولاباری)) که نزدیک ترین میدان بود رفتم تا با مترو که از امروز صبح فعالیتش دوباره از سر گرفته شده بود بروم اما باید حتما کارت میخریدم و بلیت تک سفره نداشت. بنابراین منصرف شده و تصمیم گرفتم با اتوبوس بروم. به ایستگاه اتوبوس آمدم اما تابلوی الکترونیکی نشان دهندۀ مبدا و مقصدها خراب بود و از هر که میپرسیدم هم هیچ کس انگلیسی بلد نبود. خلاصه با خوش شانسی فهمیدم که باید سوار کدام اتوبوس شوم و به میدان ایستگاه رفتم و بعد از 1 ساعت و ربع معطلی با پرداخت 30 لاری به رانندۀ ون، حرکتمان به سوی ایروان پایتخت ارمنستان شروع شد. مسیر بسیار زیبا بود.

در مرز ارمنستان هم خیلی معطل نشدیم و پس از عبور از جاده های زیبایی که در بعضی جاها اطراف آنها باغ های انواع میوه به ویژه گیلاس خودنمایی میکرد، حدود ساعت 17 به ایروان رسیدیم. ابتدا به میدان جمهوری رفتم و یک هاستل به نام رافائل در همان نزدیکی پیدا کردم و وسایلم را آنجا گذاشتم. هاستل خوبی بود اما طبقۀ هفتم بود و آسانسور نداشت. سپس به گشت و گذار در اطراف میدان جمهوری پرداختم. این میدان، میدان اصلی ایروان است و هر شب فواره های آن با موسیقی به رقص در می آیند و عدۀ زیادی اعم از توریست و افراد محلی آنجا برای تفریح و وقت گذرانی جمع میشوند. اطراف آن پر از هتل و غذاخوری است و در کل مکان باصفاییست. بعد از آنجا به ((خیابان شمالی)) رفتم. این خیابان که در واقع پیاده راهی با عرض بسیار زیاد است، خیابانی طولانی است که انواع و اقسام مغازه های مد و پوشاک و خوراکی و اپراتورهای تلفن همراه در آن وجود دارند. مکان بسیار زنده و جالبی برای شب هاست.

این خیابان به میدان آزادی منتهی میشود که اطراف این میدان هم تعداد زیادی رستوران روباز وجود دارد و همچنین اپرای معروف ایروان هم در همین میدان قرار دارد. سپس دوباره به میدان جمهوری برگشتم. از آنجایی که دور و بر این میدان پر از ون های توریستی است که مسافران را به نقاط مختلف ارمنستان و حتی گرجستان برای گردش میبرند، از آنها در مورد ایستگاه اتوبوس به سمت مرز نوردوز((مرز ایران – ارمنستان)) پرسیدم که یکی از آنها که پارسی بلد بود آدرس را به من داد. بعد به هاستل برگشتم و خوابیدم و روز بعد به سوی مرز نوردوز حرکت کردم و به ایران برگشتم.

 

 

نویسنده : saeedtrips

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر