به نام خدا
گذری در دامنه های دنا: سفر به کهگیلویه و بویراحمد
نویسنده و عکاس: ویدا مهین پو
عزم سفر
از دوران کودکی همیشه فکر می کردم اصلا اسمش به اسم یک استان نمی خورد. درست مثل فامیلی طولانی برخی همکلاسی های دوران دبستان که لیست حضور و غیاب را خراب می کرد. گذرا نگاهی به نقشه کردم و متوجه شدم تا به حال حتی به سمتش هم نرفته ام. حالا این اسم طولانی که درست هم سر زبان آدم نمی چرخید شده بود مقصد سفرم: کهگیلویه و بویراحمد. یک مقصد خنک و دلچسب برای اهوازی های گرما کشیده در مرداد! در این سفرنامه با من همراه باشید تا گشتی در این دیار بهشتی داشته باشیم.
روزهای فسفری تقویم
شاغلین عاشق سفر همیشه یک تقویم روی میز کارشان هست که با ذوق تعطیلی های بین هفته ای را فسفری می کنند و یک جمعه را به آن می چسبانند، گاهی به جای مرخصی، استعلاجی رد می کنند و به این ترتیب یک برنامه سفر را رقم می زنند. اما برای ما استعلاجی رد کردن سخت بود: یک زوج همزمان شاغل در یک شرکت! توجیه اینکه با هم مریض شده ایم شوخی بردار نیست!. خلاصه اینکه فسفری تقویم ما و زوج همراهمان، 21 مرداد، روز عید قربان بود که با گرفتن سه روز مرخصی تا 25 مرداد برای سفر برنامه ریزی کردیم. در این سفر روز اول اختصاص به آبشار کمر دوغ داشت، روز دوم و سوم گشت و گذار در سی سخت و یاسوج و در آخر روز چهارم هدف دیدن آبشار مارگون بود.
تصویر 1: فسفری تقویم ما
روز اول
آبشار سفر خراب کن! : آبشار کمر دوغ
چند وقت پیش یکی از همسفرانم کلیپی از آبشار کمر دوغ را برایم فرستاد. مشتاق شده بودم که این آبشار را ببینم. کمر دوغ آبشاری است به ارتفاع بیش از 100 متر که در شهرستان قلعه رئیسی در استان کهگیلویه و بویراحمد قرار داد. حالا چرا اسمش کمر دوغ بود؟! در زبان محلی کمر به معنی دیوار سفت و سخت است. آب آبشار هم از آن ارتفاع انگار به صورت پودری سفید سرازیر بود که محلی ها آن را تشبیه به دوغ کرده بودند.
در جستجوی مسیر رسیدن به آبشار بودم. از اهواز راهنمایی به آن سمت نبود. پس به گوگل مپ اطمینان کردم و مسیر 237 کیلومتری را از شهرستان های باغملک و صیدون به سمت قلعه رئیسی در پیش گرفتیم. تصورمان این بود که در نهایت چهار ساعت بعد به آنجا می رسیم. برای صبحانه در رستم آباد باغملک توقفی کوتاه داشتیم و دوباره راهی شدیم.
تصویر 2: مسیر رسیدن به کمر دوغ از اهواز
تصویر 3: صرف حلیم در رستم آباد باغملک
تقریبا نصف مسیر را طی کرده بودیم. اما یک ساعتی که از صیدون رد شدیم متاسفانه مسیر طبق گوگل مپ پیش نرفت. در حقیقت جاده مستقیم را نشان می داد اما جلوی ما تنها جاده ای بود که به راست منحرف می شد. هر چه جلوتر می رفتیم بیشتر از مسیر اصلی منحرف می شدیم. جاده پیش رویمان مسیری باریک و کوهستانی با آسفالتی خراب بود که در بین کوهستان های بلند محصور شده بود. طبق نقشه متوجه شدیم مسیری که در پیش گرفتیم دو ساعتی مسافت را طولانی می کرد.
کم کم دیگر خبری از آدمیزاد، تابلوهای راهنما، نت و آنتن هم نبود. به سربالایی های تند با جاده ای خراب رسیدیم و ماشین چندین بار بُکسُوات کرد. کمی نگران شدیم. یک طوری انگار در قعر کوهستان تنها بودیم. هر چه بیشتر پیش می رفتیم بیشتر مطمئن می شدم که مهمان امسال برنامه ماه عسل خودمان خواهیم بود که از دل جاده نجاتمان می دهند! هر چند وقت یکبار جاده آسفالت تمام می شد و چند دقیقه ای را در خاکی طی می کردیم تا بالاخره دوباره سر و کله جاده پیدا شود! کولر را مجبور شدیم خاموش کنیم و متعاقبش غرغرها شروع شد. طعنه به شخص خاصی نبود در حقیقت هر کس با در و دیوار ماشین حرف می زد:
- حالا واجب بود کمر دوغ رو ببینیم؟!
- بابا اینم یه آبشار مثل بقیه یه باریکه آب ازش میاد پایین دیگه.
- چرا آب رودخونه داره از وسط آسفالت رد میشه؟!
همچنان پیچ و خم های جاده باریک را با سلام و صلوات طی می کردیم تا بالاخره بعد از رسیدن به اولین روستا و پرسیدن آدرس فهمیدیم این راه هم درست است اما مسیر هموار و اصلی از سمت دهدشت بود که برای ما خیلی دورتر می شد. بقیه مسیر از بین روستاهای کوچک و زیبایی می گذشت و جاده خوب و پر درختی داشت. مشخص بود که این جاده زیاد مسیر رفت و آمد نیست چراکه اصلا تابلوی راهنمایی نداشت. بالاخره سر ظهر به مقبره امامزاده محمود در نزدیکی آبشار رسیدیم که در حقیقت مکان اسکان شبانه ما بود. دور تا دور مقبره امامزاده حدود 100 اتاق کوچک وجود داشت که تنها امکاناتش یک پنکه سقفی و فرش بود و کرایه هر شب 10 هزار تومان می شد. بعد از کرایه اتاق و خوردن دمپختی خوشمزه ساعت 4 و نیم به سمت آبشار راه افتادیم.
تصویر 4: نمایی از مقبره امامزاده محمود
تصویر 5: نمایی از اتاق های کرایه ای در اطراف مقبره امامزاده محمود
مسیر رسیدن به آبشار را از اهالی پرسیدیم. آدرس دادنشان جالب بود:
- پنج دقیقه که برید به عکس شهید می رسید، یک مسیر انحرافی خاکی کنارش هست با ماشین 10 دقیقه راهه و بعد 20 دقیقه ای تا آبشار فاصله دارید.
حالا چرا جالب!؟
از این بابت که تا راه افتادیم متوجه شدیم کنار جاده عکس شهدای عزیز زیادی در هر چند قدم نصب شده است! حالا کدام شهید راهنما بود؟! شما اگر از این مسیر رفتید بدانید عکس شهید بزرگوار "خدابخش روان" راهنمای شما خواهد بود. کنارش اتاقک سنگچینی است که رویش با رنگ آبی کمرنگ نوشته است آبشار. به دلمان ماند حداقل یک تابلو راهنما ببینیم.
تصویر 6: عکس شهید خدابخش روان راهنمای شروع مسیر خاکی
اما...
اینجا بود که این جمله تحقق یافت: "دیدنش به سختی مسیر می ارزید!"
دیدن مسیر زیبای پیاده روی، بکر بودن، تنها بودنمان در این مسیر خنک و البته زیبایی فوق العاده آبشار تمام خستگی راه را از تنمان به در کرد. در جای جای مسیر حوضچه های آب زیبایی تشکیل شده بود. فرسایش اشکال عجیب و غریب و متنوعی را در دیواره کوه ها ایجاد کرده و در زیر آنها غارهای کوچکی ایجاد شده بود. حالا فقط ما بودیم و صدای پر خروش آبشار که قطراتش سر و صورتمان را نوازش می کرد. در صخره ای مشرف به آبشار دراز کشیدیم و نظاره گر جریان های زیبای آب آبشار شدیم که از جای جای کوه سرازیر بود. فکر می کنم اگر اینجا شلوغ بود به این حد از دیدنش لذت نمی بردیم. شاید تنها بودنمان و آرامشش اجری بود در برابر چالش کوچک سفرمان.
تصویر 7: ابتدای مسیر پیاده روی به سمت آبشار کمر دوغ
تصویر 8: حوضچه های آب زیبای مسیر آبشار کمر دوغ
تصویر 9: اشکال متنوع کوه ها در مسیر آبشار کمر دوغ
تصویر 10: غارهای کوچک سر مسیر آبشار کمر دوغ
تصویر 11: حوضچه و آبشار کمر دوغ در نمای دور
تصویر 12: نمایی از آبشاری باریک قبل از آبشار اصلی کمر دوغ
تصویر 13: نمای پایین همان آبشار بالا
تصویر 14: آبشار زیبای کمر دوغ
تصویر 15: آبشار زیبای کمر دوغ
تصویر 16: شاید اینجا بیشتر به وجه تسمیه آبشار پی ببرید
تصویر 17: عظمت آبشار کمر دوغ
تصویر 18: زیبایی آبشار کمر دوغ
تصویر 19: نمایی از آبشار کمر دوغ در مسیر برگشت
تصویر 20: نمایی از آبشار کمر دوغ در مسیر برگشت
اعتکاف کنار مقبره امامزاده محمود!
در زمان برگشت از آبشار سری هم به بالای آبشار زدیم. متاسفانه یک حوضچه پرورش ماهی درست بالای آبشار احداث شده بود و جریان طبیعی آب پس از گذشتن از حوضچه های پرورش ماهی راهی آبشار می شد و حالا متوجه شدیم که چرا مقداری از مسیر لجن بود و بوی خوبی نداشت. زیاد خوشمان نیامد و راهی شدیم تا خاطره خوش آبشار مخدوش نشود.
شب اتاقمان بسیار گرم بود و پنکه سقفی جواب نمی داد. اما هوای بیرون خنکتر بود. شام املت مختصری درست کردیم و بعد از کمی صحبت آماده خواب شدیم. من و همسفر دیگرم کلا از گرما کمی کلافه بودیم و کیسه خواب به بغل راهی قسمت بانوان امامزاده شدیم تا شاید بشود آنجا خوابید. تا کیسه خواب ها را پهن کردیم چشممان به جمال دوربین مدار بسته روشن شد! اصلاً فکرش را نکرده بودیم. با خنده و عجله جمع و جور کردیم و در این حین صدای متولی امامزاده به گوشمان رسید:
- یا الله... خواهرا وقت زیارت تمومه. تشریف بیارید بیرون می خوام در رو ببندم.
- حاج آقا زیارت تو خلوت شب می چسبه، چه عجله ای هست حالا!
سرعت عمل ردیابی و چک کردن دوربین مدار بسته شان عالی بود! خلاصه دست از پا درازتر به سمت اتاق برگشتیم. آقایان هم طاقت نیاورده بودند و موکت را جلوی سوئیت پهن کرده و خوابیده بودند. با کمی غر غر جابه جا شدند تا بالاخره باریکه جایی هم برای ما باز شد. اینگونه بود که در سوئیت را قفل کردیم و جلویش به خواب رفتیم. اما چه خوابی! گنبد امامزاده با چراغانی های متعددش جلوی رویمان بود، نورافکن های محوطه چهره مان را نورانی کرده بودند و سگ و گربه ها هم تازه بازیشان گرفته بود. اما همان چند لحظه ای که چشمم را بستم زیبایی آبشار و صدای با شکوهش مدام در ذهنم نقش می بست.
فیلم شماره 1: آبشار کمر دوغ
روز دوم
یاسوج پایتخت طبیعت ایران
صبح زود به سمت یاسوج حرکت کردیم. حدود 190 کیلومتر تا یاسوج فاصله داشتیم. قرار بر این بود که سه روز در یاسوج سوئیتی اجاره کنیم و بعد به گشت و گذار در اطرافش بپردازیم. از قبل واحدی را رزرو نکرده بودیم تا برنامه مان انعطاف پذیر باشد و دستمان برای دیدن جاذبه ای خارج از برنامه باز باشد و نگران هدر رفتن هزینه کرایه سوئیت نباشیم.
تصویر 21: سایتی که می توانید برای اجاره واحد از آن استفاده کنید (https://yasujsuite.com)
بالاخره واحدی را با شبی 130 هزار تومان اجاره کردیم. خانه ای قدیمی که خود صاحبخانه همجوارمان بود و ما هم در واحد روبرویش در حیاطی مشترک. خوشبختانه خانه همه چیز داشت. ناهار را از بیرون گرفتیم و بعد از کمی استراحت عصر راهی بازدید از آبشار یاسوج شدیم.
گریزی از بین دو صخره: آبشار یاسوج
در دو کیلومتری یاسوج، آب چشمه های کوهستان آبشار کوچک 10 متری را ایجاد کرده است که به برکت وجودش، تفرجگاهی دلپذیر در اطراف آن ایجاد شده است. وارد جاده آبشار که شوید بی شباهت به جاده شمال نیست. پر از دار و درخت و رستوران و سوئیت اجاره ای. آبشار شلوغ و پر شور بود و زیر ساخت های گردشگری به نسبت خوبی برایش فراهم بود. ورودی آبشار 5000 تومان بود. حسنش هم این بود که مانند برخی تفرجگاه ها از دکه ها و دستفروش ها خفه نشده بود و تنها تعداد انگشت شماری وجود داشت!
تصویر 22: نمایی از ابتدای مسیر پیاده روی به سمت آبشار یاسوج
تصویر 23: آلاچیق های کنار آبشار یاسوج
تصویر 24: نمایی از مسیر رسیدن تا آبشار یاسوج
در نزدیکی آبشار زن جوانی مشغول پختن نانی سنتی بود. بوی خوش نان ما را به سمتش کشاند و جویای نام نان شدیم. اسم نان شُل شُلی بود که از آرد سبوس دار گندم تهیه می شد و بعد از طبخ روی آن روغن یا کره محلی ریخته می شد. قیمت هر نان 5000 تومان بود و طعم دلچسبی داشت.
تصویر 25: طبخ نان شُل شُلی
تصویر 26: نان شُل شُلی
آبشار یاسوج در حقیقت آبشار کوچکی بود که از دل دو صخره بزرگ سرازیر شده بود و جای زیادی برای توقف نبود. پس به گرفتن چند عکس یادگاری اکتفا کردیم و به سمت پایین برگشتیم. گوشه ای کنار آب نشستیم و پاهایمان را در آب گذاشتیم. اما آب بسیار سرد بود حتی یک دقیقه هم در آن دوام نیاوردیم. این اتفاق در روزهای بعد در سایر مکان ها نیز تکرار شد و تصور نمی کردیم آب کوه دنا تا این حد در این فصل سرد باشد.
تصویر 27: پل ایجاد شده برای رسیدن به آبشار یاسوج
تصویر 28: نمایی از نزدیکی های آبشار یاسوج
تصویر 29: محوطه اطراف آبشار یاسوج
تصویر 30: آبشار یاسوج
تصویر 31: مسیر زیبای برگشت از آبشار یاسوج
تصویر 32: مسیر برگشت از آبشار یاسوج
مسیر برگشت از جاده ای خلوت بود و انگار مردم حالا حالاها قصد برگشت از آبشار را نداشتند. هوا آنقدر عالی بود که من و همسرم هوس کردیم قسمتی از مسیر را که کمی سرازیری بود بدویم! پس از ماشین پیاده شدیم و شروع به دویدن کردیم. همسفران هم آهسته با ماشین پشت سرمان راهی شدند. رکورد ثبت شده ظاهراً 12 کیلومتر بر ساعت بود! تجربه جالبی بود و انرژی و هیجان خوبی برایمان داشت. شب گشتی در شهر زدیم و بعد از خوردن شام در یکی از فست فودهای معمولی سطح شهر راهی خانه شدیم. فردا سی سخت در انتظارمان بود.
روز سوم
سی سخت: سی پهلوان سرسخت!
صبح زود راهی سی سخت شدیم تا به دیدن چشمه میشی، کوه گل و غار ده شیخ برویم. وجه تسمیه سی سخت برگرفته از داستانی ایران در زمان کیخسرو است. زمانی که بیژن به همراه 29 پهلوان، قصد عبور از منطقه کوهستانی و پر برف این منطقه را داشتند، متاسفانه در برف و سرما گرفتار شده و همگی جان خود را از دست می دهند. به همین دلیل گردنه این منطقه معروف به گردنه بیژن است و خود منطقه به پاسداشت آنها به سی سخت معروف شده است.
تصویر 33: مسیر یاسوج تا سی سخت
سی سخت شهر بسیار زیبا و سرسبزی است. زیبایی آن زمانی بیشتر مشخص می شود که از بالای جاده های کوهستانی نظاره گر آن باشید. نگین سبزی را از آن بالا خواهید دید که پس زمینه اش آسمان آبی خوشرنگ و کوه های سربه فلک کشیده دنا خواهد بود. سی سخت شهری است که کوه نوردان اغلب برای صعود به قله دنا در آنجا اسکان می یابند و شاید یکی از دلایل معروفیتش همین امر باشد.
تصویر 34: مناظر اطراف سی سخت
تصویر 35: نمای سی سخت از بالا
چشمه سفید پوش: چشمه میشی
چشمه میشی تفرجگاهی طبیعی است که در فاصله 5 کیلومتری سی سخت قرار گرفته است. برای رسیدن به چشمه میشی و کوه گل باید 7000 تومان ورودی پرداخت کنید. این چشمه از بالای کوه ها سرچشمه گرفته و با طی مسیری سرازیری به پایین جاری می شود. آب این چشمه هم بسیار سرد و گوارا بود. چشمه میشی برای توقفی یک ساعته و کمی نشستن و گشت و گذار در اطرافش مناسب است. مثل همیشه از شلوغی های پایین چشمه فاصله گرفتیم و پیاده روی 30 دقیقه ای را به سمت بالای چشمه آغاز کردیم تا از طبیعتش لذت بیشتری ببریم. خوشبختانه از این جمعیت تعداد انگشت شماری راهی سربالایی شدند و توانستیم دقایقی را با آرامش کنارش بگذرانیم. مسیر رود جاری از چشمه از بالا دیدنی بود. مسیری باریک و سفید پوش که با پیچ و تاب کمی از زیر و روی سنگ های کوچک و بزرگ جاری می شد و دورش را گیاهچه های سرسبز فرا گرفته بودند. آب چشمه گوارا و قابل شرب است و با اطمینان می توانید از آن بیاشامید.
تصویر 36: مسیر سی سخت تا چشمه میشی و کوه گل
تصویر 37: نمایی از ابتدای مسیر چشمه میشی
تصویر 38: طبیعت زیبای چشمه میشی
تصویر 39: طبیعت زیبای چشمه میشی
تصویر 40: نمای چشمه میشی از بالا
تصویر 41: شیوه سنتی آشامیدن!
تصویر 42: بالای چشمه میشی
کمی بعد از چشمه میشی (حدود 4 کیلومتر) کوه گل قرار دارد که منتهی به آبشار نمک و دریاچه کوه گل می شود یا به قول اهالی آنجا برکه است نه دریاچه! تصمیم گرفتیم ناهار را در کنار رودخانه بخوریم و بعد به گشت و گذار بپردازیم. بساط جوجه کباب را در زیر هوای نیمه ابری و دلچسب کوه گل به پا کردیم. بعد از ناهار، همسفران مست هوای دل انگیز منطقه شدند و رغبتی برای دیدن آبشار و دریاچه که 40 دقیقه ای یا بیشتر پیاده روی داشت نشان ندادند. پس آبشار ندیده بعد از استراحتی کوتاه راهی غار ده شیخ شدیم.
تصویر 43: بساط جوجه کباب
پلی به قدمت تاریخ: پل تاریخی پاتاوه
قبل از اینکه به ده شیخ برسید از روی پل تاریخی پاتاوه عبور خواهید کرد. قدمت این پل به زمان ساسانیان می رسد. پل در عرض رودخانه ی بشار احداث شده و نیمی از آن تخریب شده است. اما باقیمانده های زیبای آن همچنان روی رودخانه بشار قد علم کرده است. وقتی به قسمت بالای پل بروید در کناره ها، در سه نقطه، دریچه هایی را می بینید که با راه پله های مارپیچ به پایین پل می روند. پنجره های کوچکی که در بدنه پل از نمای کناری آن می بینید همان محفظه های تهویه این راه پله ها هستند.
تصویر 44: پل پاتاوه روی رودخانه ی بشار
تصویر 45: بقایای پل پاتاوه
تصویر 46: پل پاتاوه
تصویر 47: نمایی از بین دریچه های پل پاتاوه
در جستجوی گنج: غار ده شیخ
شاید اسم این غار را تا به حال نشنیده باشید که طبیعی است چراکه این غار در حقیقت در تیر ماه 1396 جهت بازدید گشایش یافته است. اما طبق توضیحات راهنما جریان کشف غار به سال 1387 بر می گردد:
"یکی از چوپانان این منطقه به طور اتفاقی غار را کشف می کند. در آن زمان دهانه غار بسیار کوچک بود و چوپان سینه خیز وارد غار می شود و با فضایی شگفت انگیز مواجه می شود تا آنجا که به عشق پیدا کردن گنج تا مدت ها در مورد آن به کسی چیزی نمی گوید. بعد از اینکه از پیدا کردن گنج نا امید می شود آن را به چند نفر از دوستانش نشان می دهد و در حقیقت می شود پاتوق آنها! بالاخره جریان کشف غار لو می برد و با پیگیری های میراث فرهنگی در اختیار سرمایه گذار بخش خصوصی قرار داده می شود تا جهت استفاده عموم آماده گردد. در حال حاضر از این غار 135 میلیون ساله تنها حدود 600 مترش قابل بازدید است".
تصویر 48: مسیر سی سخت تا غار ده شیخ
ورودی ده شیخ بسیار وسیع و دلباز و البته بسیار خلوت بود. انگار هنوز جاذبه شناخته شده ای نبود. در باجه بلیط فروشی بلیط 12000 تومانی و هزینه تردد 3000 تومانی را برای هر نفر پرداخت کردیم. به طور معمول جاذبه هایی که هنوز در فهرست آثار ملی ثبت نشده اند و شخصی اداره می شوند بلیط گرانتری دارند. اما در کنار باجه بلیط فروشی یک پرده نوشته توجه ام را جلب کرد:
"به فرزندانمان دروغگویی را نیاموزیم. لطفاً تعداد نفرات 7 سال به بالا را دقیقاً اعلام نمایید"
نمی دانم تا به حال چندین بار سن عزیزمان را کم و زیاد کرده ایم تا بلکه تخفیفی بگیریم! مسیر رسیدن به غار سربالایی بسیار تند، شیبدار و مارپیچی بود. به همین دلیل برای تردد یک دستگاه پاترول را در نظر گرفته بودند که طی 6-7 دقیقه شما را به بالای تپه می برد.
تصویر 49: محوطه پارکینگ غار ده شیخ
تصویر 50: ورودی مجموعه (پرده نوشته در عکس مشخص است، ببینید و آویزه گوش کنید!)
تماشای منظره پایین دست از بالای این جاده فوق العاده بود: تپه های طلایی رنگ، درختان سبز بلوط، آسمان نیلگون، مزارع سبز مخملی گیر افتاده بین تپه ها و رشته کوه های با صلابت که مانند سدی استوار آنها را احاطه کرده بودند. ابرهای سفید و اسفنجی بالاتر از همه در آسمان آبی خوشرنگ سایه روشن های زیبایی را بر این منظره افکنده بودند.
تصویر 51: مناظر زیبای اطراف غار ده شیخ
تصویر 52: مناظر زیبای اطراف غار ده شیخ
تصویر 53: مسیر مارپیچ تا غارده شیخ
زمانی که از پاترول پیاده شدیم، مسیر پلکانی سنگفرش شده ای پیش رویمان بود، یعنی چند دقیقه ای پیاده روی لذت بخش تا ورودی غار، که فرصت کافی برای لذت بردن از این منظره زیبا و عکاسی از آن را برایمان فراهم کرد. به جز ما یک الی دو خانواده دیگر آنجا بودند. دمای غار خنک و حدود 5 الی 10 درجه سلسیوس بود. راهنما ابتدا توضیحاتی در مورد نحوه تشکیل غار و ساختار آهکی آن بیان کرد و بعد از آن راهی بازدید از غار شدیم.
تصویر 54: مسیر زیبای پیاده روی تا ابتدای ورودی غار ده شیخ
تصویر 55: مسیر زیبای پیاده روی تا ابتدای ورودی غار ده شیخ
تصویر 56: ورودی غار ده شیخ
وای از این همه زیبایی! محیط غار کم شباهت به داستان های تخیلی نبود. یاد صحنه هایی از فیلم دزدان دریایی و حتی هری پاتر افتادم! بیراه نبود که چوپان داستان دنبال گنج می گشت! ستون های آهکی در اشکال عجیب و متنوع، فرم هایی را رقم زده بودند که در هر کدام از آنها دنبال تصویر سازی چهره انسانی یا موجودی عجیب الخلقه بودیم. گاهی پیکره ای با چشمان سنگی به شما خیره بود و گاهی موجوداتی مانند هشت پا یا عروس دریایی در حال بالا رفتن از قندیل و ستون های آهکی بودند! خلاصه اینکه قوه تخیل تان حسابی به جنب و جوش خواهد افتاد. اجازه دهید در قالب تصاویر زیر نگاهی به این غار شگفت انگیز داشته باشیم و بعد راهی روستای کریک شویم.
تصویر 57: نمایی از درون غار ده شیخ
تصویر 58: نمایی از درون غار ده شیخ
تصویر 59: نمایی از درون غار ده شیخ
تصویر 60: نمایی از درون غار ده شیخ
تصویر 61: نمایی از درون غار ده شیخ
روستای کریک: ماسوله کهگیلویه و بویراحمد
پس از حس و حال خوبی که از غار ده شیخ گرفتیم راهی روستای گردشگری کَریِک شدیم. این روستا معروف به ماسوله کهگیلویه و بویراحمد است. بعد از تابلوی ورودی روستا انگار چند دقیقه ای را در جاده های شمال سیر می کردیم. همه چیز خنک و سبز و دوست داشتنی! به میدان امام حسین (ع) روستا که برسید به سمت خیابان امامزادگان بروید. کنار امامزاده آلاچیق هایی برای گردشگران تدارک دیده شده است. با وجود اینکه روستا از دور پلکانی و زیبا بود اما الحاق لقب ماسوله کمی برایش اغراق آمیز بود و توقعات را بالا می برد. به همین جهت برای کسی که ماسوله را دیده است و اکنون برای بار اول کریک را با همان تصور ماسوله می بیند کمی توی ذوق می زند. به هر صورت روستا در حد خودش زیبا و چشم نواز بود و نیازی به مقایسه آن با مکان دیگری نبود.
تصویر 62: مسیر رسیدن تا روستای کریک
تصویر 63: نمایی دور از روستای کریک
تصویر 64: سازه های خشتی اول روستای کریک
تصویر 65: آلاچیق های روستای کریک
تصویر 66: محوطه سازی روستای کریک برای گردشگران
سکوها و آلاچیق ها هر کدام نرخ خودشان را داشتند از 10 الی 20 هزار تومان: سکوی پایین جدول آب، سکوی بالای جدول آب، آلاچیق های کنار آب و.... یعنی احساس می کردی هر جا قرار است بنشینی باید پول پرداخت کنی! با احتیاط برای نشستن در جایی رایگان چند دقیقه ای کنار چشمه آب نشستیم. البته امیدوارم این هزینه ها جهت بهبود اوضاع خود روستا صرف شود.
تصویر 67: نرخ کرایه سکوهای روستای کریک
تصویر 68: سوئیت اجاره ای در روستای کریک
تصویر 69: نمایی رو به بافت سنتی روستای کریک
پشت آلاچیق ها زندگی پر زحمت اما با صفای روستاییان در جریان بود. تعدادی از خانه ها مخروبه و رها شده بودند. دیوارها خشت و گلی و ضخیم بودند و پی آنها سنگچین شده بود. خانه ها به نظر تاریک و کم نور می آمدند و این حس و حال وجود داشت که اهالی این قسمت را تقریبا رها کرده و به قسمت بالای روستا به ساخت خانه های به روزتر و البته مقاومتر روی آورده اند. بنابراین این قسمت بافت بسیار متفاوتی نسبت به قسمت ورودی روستا داشت.
تصویر 70: زندگی در روستای کریک فارغ از غوغای گردشگران در جریان بود
تصویر 71: نمونه ای از خانه های قدیمی روستای کریک
تصویر 72: خانه های خشت و گلی روستای کریک
تصویر 73: بافت فرسوده روستای کریک
تصویر 74: کوچه پس کوچه های روستای کریک
اعتراف می کنم اگر آلاچیق ها و فضاسازی ها نبود لذت بیشتری از روستا می بردم. عجیب بود زیرساخت گردشگری اینجا به نظرم وصله ناجوری می آمد و اصالت روستا را کم کرده بود. احساس می کردم توسعه ی آتی آن بافت روستا را در خودش هضم خواهد کرد. کم کم هوا رو به تاریکی می رفت و ما هم راهی یاسوج شدیم. شب بعد از خوردن شام که ماکارانی دستپخت خوب یکی از همسفران بود وسایل را جمع و جور کردیم تا فردا صبح راهی آبشار مارگون شویم.
روز چهارم
مارهای سرازیر از کوه: آبشار مارگون
مارگون از زیباترین آبشارهای ایران است که در مرز دو استان فارس و کهگیلویه و بویراحمد قرار گرفته و جزء شهرستان سپیدان از استان فارس است. در دیواره صخره ای و پوشیده از خزه و جلبک آن چشمه های زیادی وجود دارد که آب آن به صورت باریکه ای زلال و سفید و طولانی به پایین سرازیر می شود. به احتمال زیاد وجه تسمیه آن نیز به همین دلیل است.
تصویر 75: مسیر رسیدن به آبشار مارگون از یاسوج
اجازه بدهید در ابتدا مقایسه ای بین دو آبشار ابتدا و انتهای سفر داشته باشیم:
صد البته که مارگون زیبا بود، اما مانند یک ستاره هالیوودی، دور و برش شلوغ، پر ازدحام و پر حاشیه بود. مسیر رسیدن به آبشار در واقع بن بست بود و انتهای مسیر بسیار شلوغ و پر ترافیک می شد. رانندگان حوصله نمی کردند، صف را رعایت نمی کردند، مدام بوق می زدند، از معطلی زیاد جوش آورده و رگ گردن کلفت می کردند و در نهایت همه اینها منجر به بسته شدن راه می شد.
حالا ماشین را کجا پارک کنیم؟! هر جا پیش آمد خوش آمد! اصلا هم مهم نیست جلوی راه بقیه را ببندد یا نه! اینگونه بود که ما بسیار دورتر از آبشار در جایی خلوت تر ماشین را پارک کرده و راهی مارگون شدیم که البته خیلی هم بهتر شد. همه اینها نیز به مارگون بخت برگشته ربطی نداشت و از آن بالا، با شکوه و لبخند بر لب، نظاره گر اعصاب خراب ملت بود تا بلکه بتواند کمی با خنکای آب زلالش آرامشان کند! اینها را که با آبشار کمر دوغ مقایسه می کنم، با وجود کمی چالش که در مسیر آن آبشار داشتیم، اگر مجدد فرصت سفر به این منطقه پیدا شود انتخابم تنها کمر دوغ خواهد بود.
تصویر 76: ترافیک مسیر آبشار مارگون
تصویر 77: مارگون جایی همین پایین صخره ها!
از مسیر سنگفرش شده که از روی رودخانه ای پر آب عبور می کرد گذشتیم تا روبروی مارگون رسیدیم. مارگون طول و عرض زیادی داشت و به زحمت از این نما در یک کادر می گنجید. مردم دسته دسته زیر آبشار تجمع کرده بودند. گاهی با جیغ و فریاد زیر آب سرد آبشار می رفتند. شور و حال و هیجان خوبی آنجا حاکم بود. در میان آب ها و سنگ های لغزان کنار آبشار کمی بالاتر رفتیم تا چند لحظه ای با آبشار خلوت کنیم. نمای آبشار از اینجا فوق العاده بود.
تصویر 78: مسیر سنگفرش تا آبشار مارگون
تصویر 79: مسیر عبوری تا نزدیک آبشار مارگون
تصویر 80: رودخانه پر آب پایین دست آبشار مارگون
تصویر 81: نمای روبرویی آبشار مارگون
تصویر 82: آبشار زیبای مارگون
تصویر 83: آبشار زیبای مارگون
تصویر 84: آبشار مارگون از نمایی دیگر
تصویر 85: تجمع گردشگران زیر آبشار مارگون
بعد از آبشار برای ناهار به یکی از رستوران های سر مسیر رفتیم که ماهی کبابی طبخ می کردند و بوی خوشش گرفتارمان کرده بود! هر ماهی قزل آلا به قیمت 30 الی 50 هزار تومان به صورت تازه از حوضچه کنار مجموعه گرفته و کباب می شد و بسیار لذت بخش بود.
بعد از صرف ناهار و کمی استراحت، پر انرژی راهی سوئیت شدیم. شب بعد از جمع و جور کردن وسایل، صاحبخانه برای عروسی یکی از اقوامش، که در همین کوچه بود، دعوتمان کرد. البته توصیه کرد به هیچ عنوان عکسی از مراسم نگیریم و ما هم به خواسته اش احترام گذاشتیم. با دیدن مراسم متوجه شدیم حتی یک نفر هم موبایل یا دوربین دستش نبود به جز عکاس اختصاصی مراسم و چه بهتر که این یک جا همه از موبایل فاصله گرفته و صرفا مشغول لذت بردن از این مراسم زیبا بودند. دیدن رقص سنتی زنان کهگیلویه در لباس های پر زرق و برق و رنگارنگشان زیبایی دل انگیزی داشت. لحظه لحظه مراسم پرشورتر می شد تا بالاخره عروس و داماد را با ساز و دهل راهی خانه کردند. ما هم کم کم به سوئیتمان برگشتیم تا فردا صبح راهی اهواز شویم. به این ترتیب پایان خوبی برای سفرمان رقم خورد و البته دلتنگ تر شدیم تا دوباره به این دیار بهشتی برگردیم. هر چه زودتر بهتر!