سفرنامه ای از یهویی ترین اتفاق سال 2019 (سفرنامه باتومی)

3.8
از 9 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفرنامه ای از یهویی ترین اتفاق سال 2019 + تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
06 فروردین 1399 09:00
14
13.6K

23-Batumi-Blog cover (01-02-20).jpg

سفر من به گرجستان خیلی اتفاقی شروع شد. من برنده خوش شانس مسابقه ای بودم که در اینستاگرام لست سکند برگزار شد. مسابقه به این صورت بود که من باید از یکی از سفرهایم عکس می گذاشتم و همسفرانم را تگ می کردم. وقتی شرایط مسابقه را خواندم با ذوق عکس سفری که با یکی از دوستانم به آبشار لفور(آمل) رفته بودم را انتخاب و در پیجم گذاشتم. با قطعی اینترنت تاریخ برگزاری قرعه کشی در لایو تغییر کرد ولی من همچنان در اعماق وجودم حس می کردم که می توانم برنده مسابقه باشم. بعد از انجام قرعه کشی و دیدن نام ام که اولین نفر انتخاب شد بسیار شوک و ذوق زده شدم... . این چنین بود که سفر خاطره انگیز من با تور باتومی آغاز شد.

گرجستان کشوری است در شرق دریای سیاه با طبیعتی بکر و زیبا. زبان رسمی این کشور گرجی می­باشد. بعد از زبان گرجی به روسی و بعد از ان به انگلیسی آشنا هستند. اگر به عنوان توریست به این کشور سفر می کنید در محیط های خاصی می توانید به انگلیسی مکالمه کنید. همراه داشتن جملات ضروری گرجی به شما بسیار کمک می­کند. امنیت و آرامش این کشور به خصوص باتومی شما را در خود غرق خواهد کرد. من قبلا به تفلیس سفر کرده بودم و این دومین سفرم به گرجستان و اولین تجربه ام در سفر به باتومی محسوب می شد.

 

از تهران تا باتومی

روز اول سفر به باتومی

22 آذر ساعت 12 ظهر با پرواز تابان به مقصد باتومی راهی گرجستان شدیم. مدت پرواز یک ساعت و نیم بود. باتومی به نسبت فرودگاه کوچکی داشت. به محض رسیدن ووچر هتل را دیدیم. با اینکه زمان زیادی تا کریسمس نمانده بود، شهر حال و هوای سال نو و کریسمس نداشت! نه درخت تزئین شده­ ای در فرودگاه بود و نه در شهر خبری از شور و شوق سال نو!  تور لیدر با اتوبوس ما را در شهر گردانید و لیستی از مکان­هایی که برای گردش آماده کرده به ما داد. من و همسفرم ترجیح دادیم خودمان شهر را بگردیم تا تجربه کشف مکانی جدید را به خودمان بدهیم، البته دلیل دیگر هم این بود که به برنامه­ های تور علاقه ای نداشتیم!

ساعت 3 چک این هتل انجام شد. ایفوریا هتل در منطقه ای توریستی و با فاصله از مرکز شهر قرار داشت. در محلی ساحلی و آرام که تا چشم کار می­کرد دریا بود و مرغان دریایی که بر فراز اقیانوس پرواز می­کردند.

عکس از اینترنت.jpg

hotel.JPG
هتل ایفوریا

ایفوریا یکی از هتل­های 5 ستاره و خوب در باتومی است که به صورت زنجیره­ای در کشورهای مختلف شعبه دارد. امکاناتی نظیر اینترنت رایگان، استخر، باشگاه، ماساژ ، حمام ترکی و سونا در هتل وجود دارد که بعضی از آنها نظیر استخر و سونا رایگان و بعضی از آنها نیاز به پرداخت مبلغی می­باشد.

بعد از جا گیر شدن در اتاقمان، به پاساژی که از هتل راه داشت برای نهار رفتیم. در طبقه دوم پاساژ فودکورتی قرار داشت. ما از برگر کینگ دو چیز برگر سینگل سفارش دادیم که هر کدام پک سیب ­زمینی و نوشابه با خود داشت. غذایمان نفری 6 لاری شد. بعد از اینکه سفارشمان آماده شد متوجه شدیم منظور از سینگل، سایز کوچک (مینی) بوده. با این حال به اندازه بود و سیرمان کرد. بعد از غذا به اتاقمان بازگشتیم و کمی استراحت کردیم. نزدیکی­های غروب بود که از هتل بیرون زدیم و به سمت ساحل دویدیم تا غروب را از دست ندهیم. جز ما کسی اطراف ساحل پرسه نمی­زد. سکوتی که با صدای موج شکسته می­شد در کنار غروب خورشید منظره بسیار بکر و زیبایی ساخته بود. فریم دست نیافتنی با عبور کشتی­ هایی که از دور دیده می­شد و شهری که فارغ از سکون دریا، در پشت سرمان در جریان بود.

SUN SET 1.JPG

همانطور که غرق در صدای دریا بودیم سگ­ها در اطرافمان جمع شدند. در باتومی سگ­ بسیار دیده می­شود. در شهر به تعداد زیاد زندگی می­کنند. ممکن است بعضی از آنها تا چند خیابان برای اینکه دستی برسرشان بکشی، دنبالت کنند. البته بسیار بی آزار هستند و شهرداری بر آنها نظارت دارد.

بعد از اینکه خورشید کامل غروب کرد، یاندکس ( تاکسی اینترنتی مانند اسنپ) برای پاساژ (متاسفانه اسمش را فراموش کردم) گرفتیم که دو خیابان با ما فاصله داشت. کرایه مسیر 5. 2 لاری شد. در پاساژ فروشگاه و برندهایی مانند مینی سو یا برندهای گرجی قرار داشت که بیشترشان تخفیفات آخر سال گذاشته بودند. برای بازگشت به هتل تصمیم گرفتیم تا مسیر را پیاده برگردیم تا از مسیر لذت ببریم.

به وقت شام به هتل رسیدیم. غذاها متنوع و با ذائقه و فرهنگ ما جور بود. حبوبات و بادمجان در میان­شان دیده می­شد. مثلا یک خوراک داشت که حاوی نخود، گوجه بود و طعمی شبیه به آبگوشت خودمان داشت. رشته ­پلو هم جزو غذاهای مشترک شان با ما بود. یکی از هیجان­ انگیرترین قسمت شام هتل، دسرهایش بود.

food2.JPG

desert3.JPG

روز دوم (گردش در شهر)

روز دوم از سفرمان بود که حوالی ساعت 7 صبح چشمانمان را باز کردیم که با منظره بسیار زیبایی از طلوع خورشید مواجه شدیم. این­بار هم با هیجان به سمت ساحل دویدیم تا این منظره را از دست ندهیم. اما وقتی به ساحل رسیدیم متوجه شدیم که تنها چیزی که می­توانیم لذت ببریم غروب ماه است! بزارید برایتان تصویر­سازی کنم. منظره اتاق ما سمت شرق قرار داشت و دریا در غرب هتل واقع بود، بنابراین وقتی به ساحل رفتیم خورشید در پشت سر ما قرار می­گرفت. با این حال نور سحرآمیز ماه  کم از زیبایی طلوع خورشید نداشت.  

moon set4.JPEG

صبحانه هتل هم جز وعده­ هایی بود که راضی بودیم. از آنجایی که ما تنها وعده صبحانه و شام را در هتل داشتیم، تنها ناهار را در بیرون صرف می­کردیم .

برای روز دوم تصمیم گرفتیم از تور 24 ساعته گردش در باتومی که توسط محلی­ های گرجی برگزار می­شد استفاده کنیم. دوتا بلیط به قیمت 60 لاری تهیه کردیم که همراه آن نقشه محل­ هایی که قرار بود برویم به ما داده شد. دلفیناریوم، آکوا پارک باتومی(در فصل سرما بسته بود)، مجسمه مادر مقدس، کلیسای مقدس تثلیث، موزه باستان شناسی، ورزشگاه فوتبال باتومی، میراکل پارک و مجسمه مدیا از جمله مکان هایی بود که در نقشه برای دیدن مشخص شده بود. در واقع قرار بود با اتوبوس ما را در شهر برای دیدن این مکان ­ها بچرخانند و در صورت تمایل تایم کوتاهی را در محلی که خواهان بودیم سپری کنیم، با این احتساب در کل گردش 3 ساعت انجام می­شد و ما می­توانستیم در صورتی که تمایل داشتیم همین مسیر را طی 24 ساعت تکرار کنیم.

بعد از خرید بلیط به طرف ایستگاهی که اتوبوس توقف داشت برای سوار شدن رفتیم. تور لیدر که پسر جوان گرجی بود ما را به داخل راهنمایی کرد و هدست برای گوش دادن به توضیحات در طول مسیر به ما داده شد. تنظیمات را به زبان انگلیسی انجام داد . فقط من و دوستم در این تور بودیم و اتوبوس خالی از مسافر بود! هم زمان با حرکت اتوبوس درباره تاریخچه و محل مورد نظر به ما توضیح داده می­شد. باتومی شهری است که در آن بزرگراه یا اتوبان وجود ندارد. پیاده­ رو ها سنگ­فرش و عریض هستند. هر چه به مرکز شهر نزدیک­تر می­ شدیم، معماری و بافت شهر تغییر می­کرد. معماری فوق­ العاده بنا و ساختما­ن­ ها خیره کننده بود. تلفیقی از سنت و مدرنیته.  گوتیک به کار رفته در معماری­ ها، گذشته­ ای که بر دیوار­های شهر ریخته و تا سقف خانه­ ها رسوخ کرده، دالون­ های تاریکی که به خا­نه­ های مسکوت مانده راه دارند ... همه از مردمانی سخت و تاریخی غنی حکایت داشت.

city 5.JPG

میدان اروپا ایستگاهی بود که ما از لیدر خواستیم تا در آن توقف داشته باشد. یکی از مکان­ هایی که دلتان می­خواهد بارها از آن دیدن کنید و عکس بگیرید. مجسمه مدیا در مرکز میدان قرار دارد و که یکی از معروف­ترین مجسمه ­های باتومی محسوب می­شود.

europe square 6.jpg

بعد از اینکه مکان­ های مشخص شده در نقشه تمام شد­، اتوبوس ما را به ایستگاهی که سوار شدیم برگرداند.

پایان سفر اما حکایتی که هم چنان باقی­ست...

 

روز آخر

 تصمیم گرفتیم تا دوباره به مرکز شهر برگردیم و دل سیر از مکان­ ها دیدن کنیم. تصمیم گرفتیم وقت­مان را در خرید صرف نکنیم و برای سوغاتی به پاساژ مجاور هتل برویم. با پرس ­و­ جو درباره شماره و توقف­ های اتوبوس ­ها، در ایستگاه سوار شدیم و در خیابان روستاولی پیاده شدیم. هوا بسیار عالی و معتدل بود. قدم ­زنان در خیابان اصلی به مسیر ادامه دادیم و کوچه­ های فوق­ العاده زیبا و سرسبز باتومی را پشت سر گذاشتیم که از جایی مانند خیابان حافظ و جمهوری در تهران سر درآوردیم. همانطور یک پاساژ قدیمی مانند علالدین دیدیم که بازار موبایل و لوازم جانبی آن بود. در خیابان مجاور پاساژ سرتاسر مغازه­ های پلاسکو و متفرقه بود و هر آنچه که نیاز داشتی را می­توانستی پیدا کنی.

university 7.JPG

street 8.JPG

همینطور که پیاده می­رفتیم به دنبال کافه ­ای دنج بودیم که در آن استراحت کنیم. تجربه ثابت کرده وقتی به شدت دنبال مکان مورد علاقه­ ات می­ گردی به همان نسبت از آن دور­تر می­ شوی، به ناچار مجبور شدیم اولین کافه­ ای را که دیدیم وارد شویم. مکانی که ما انتخاب کردیم چند پله به زیرزمین داشت و از بیرون دنج و جالب به نظر می­ رسید. وقتی وارد شدیم احساس کردیم که در آکواریومی زیر زمین هستیم. من و دوستم سوپ سفارش دادیم. حدود 25 دقیقه طول کشید تا سفارش مان آماده شود. توصیفی که برایتان می­کنم بدون اغراق از چیزی است که برایمان آوردند! قارچ، کدو، سیب­ زمینی نگینی، فلفل دلمه­ ای را بدون هیچ ادویه و مواد افزودنی در آب و روغن جوشانده بودند . سعی کردیم با اضافه کردن نمک کمی طعم دارش کنیم. هزینه نهارمان جمعا 27 لاری شد که تقسیم بر دو کردیم.

 تقریبا حوالی ساعت 6 بود که از کافه بیرون آمدیم و به سمت هتل یاندکس گرفتیم. وقتی به اتاق مان رسیدیم تقریبا نزدیک به زمان شام بود. سریع لباس مان را عوض کردیم تا به رستوران هتل برویم و بعد از شام از پاساژ مجاور هتل خرید­هایمان را انجام دهیم. پاساژ تا 10 شب بیشتر باز نبود. بنابراین سریع مقداری پول در هتل چنج کردم .

شب آخری بود که در باتومی بودیم، هم دل مان برای خانه و خانواده تنگ شده بود و هم دوست داشتیم بیشتر در باتومی بمانیم. سریع تا قبل از بسته شدن مغازه ­ها خریدهایمان را کردیم، سپس به اتاق­ مان باز گشتیم تا چمدان­هایمان را ببندیم.

 

به سمت فرودگاه

ساعت 7:30 از خواب بیدار شدیم تا برای رفتن به فرودگاه و تحویل اتاق حاضر شویم. قرار شد بچه ­های تور ساعت 9:30 صبح در لابی جمع شوند. ساعت 9 کاملا آماده بودیم و به رستوران هتل رفتیم صبحانه ­مان را صرف کنیم. بعد از 3 روز همسفرهایمان را دیدیم. از چهره­ هایشان مشخص بود که بهشان حسابی خوش گذشته. البته نه به اندازه ما.

موقع برگشت به فرودگاه باران شدیدی می­ آمد. انگار باتومی در این چند روز برای ما مهمان­ نوازی کرده بود و حالا وقت ترکش کمی به خود حال و هوای زمستان داده بود. با وجود بدی هوا پروازمان تأخیر نداشت و راحت انجام شد. هواپیما بر فراز دریا اوج گرفت و شهری که پشت سر ماند.

 

نویسنده: نازنین

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر