به زیبایی ترکیه، به طراوتِ آنتالیا

4.5
از 52 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
به زیبایی ترکیه، به طراوتِ آنتالیا + تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
26 خرداد 1399 09:00
56
24.6K

 

با سلام خدمت همه ی دوستان و دوستدارانِ سفر، بنده چند سالی بود که با سایت لست سکند آشنا بودم و قبل از هر سفر، نقد و بررسی های هتلها و جاذبه ها را مطالعه می کردم اما زمستان سال 97 با بخش سفرنامه آشنا شدم و کاملا تصادفی شروع به خواندن سفرنامه های آنتالیا کردم، بعضی از سفرنامه ها به زیبایی این شهر ساحلی را تصویر کرده بودند و من که هیچ علاقه ای به آنتالیا نداشتم را عاشق دیدارش کردند... همان زمان فهمیدم بهترین فصلِ سفر به سواحل مدیترانه اواسط بهار است؛ هم هوا دلپذیر است و هم قیمتها هنوز صعود نکرده، چرا که هر چه به تابستان نزدیک تر میشویم تورهای آنتالیا و کلا شهرهای ساحلی ترکیه گرانتر می شوند، پس تصمیمِ سفر گرفته شد و اردیبهشتِ بهشتی را برای مسافرت انتخاب کردیم، اما چه شد که داستانِ سفرم را نوشتم ؟ 

در هر سفر تعدادی عکس و فیلم تهیه می کردیم و در لب تاپ بایگانی، هر وقت دلمان برای شهرهایی که دیده بودیم و خاطراتمان تنگ میشد به سراغ آرشیو می رفتیم و حال و هوایمان عوض میشد، خیلی دوست داشتم تجربه های مسافرتهایم را با دیگران به اشتراک بگذارم اما در شبکه های اجتماعی صفحه و فعالیتی نداشتم و ندارم، پس عدو شد سبب خیر و کرونا از راه رسید.

فضای کسب و کارها تعطیل شد و قرنطینه و خانه نشینیِ اجباری شاملِ حالم، پس فرصتی شد برای فعالیت در لست سکند و نگارش سفرنامه ها.

متن زیر اولین تجربه ی سفرنامه نویسی این جانب است، با علمِ به کاستی های فراوان نشرش میدهم و مشقی میکنم در حضور اساتید و بزرگانِ این عرصه، پیشاپیش این متنِ پر ایراد را بر من ببخشید :

 

جمعه ٢١ ارديبهشت ٩٨ سفر جادويي من و همسرم با تور آنتاليا به این شهر زیبا آغاز شد.

ابتدا از هواپيمايي سان اكسپرس براتون توضيحات كوتاهي ميدم تا برسيم به اصل مطلب...

هواپيمايي خوب و جديد، بقدري نو كه فكر ميكردي اولين پروازش رو داشته باشه با مهمانداراني مجرب و مهربان و البته پروازي با پذيرايي مختصر و نشست و برخاستي ضعيف كه اين موارد در پرواز برگشت هم صادق بود، گويا خلبانان خيلي ماهري در اين ايرلاين شاغل نيستن.

بگذريم، تقريبا ساعت 7 صبح به فرودگاه آنتاليا رسيديم و با توجه به حجم بالاي مسافرانِ ورودي، با سرعت قابل قبولي كارهاي پذيرش انجام شد و به همان سرعت هم چمدانها را گرفتيم و به خارج از سالن فرودگاه هدايت شديم. 

سالن فرودگاه آنتالیا

d23b3fc4-68cd-467f-af96-f4ef862cac7e.jpg

هواي صبحگاه خنكاي دلپذيري داشت و نويد بخش سفري دلچسب بود، در محوطه ي فرودگاه تورليدرهاي شركت آزرا تور منتظرمان بودند و بسته به محل اقامت، مسافران را تقسيم و به هتل ها منتقل ميكردن، هتل ما club hotel sera نام داشت كه بعد از تحقيقاتی و با توجه به بودجه مان انتخاب كرده بوديم.

از بین هموطنانمان فقط يك زوج مسن و به شدت محترم همسفران ما در اين هتل بودن و با توجه به تعداد ما ٤ نفر يك ون كوچك وظيفه ي انتقال ما به هتل sera را به عهده گرفت، مسافت فرودگاه تا هتل را با دقت رصد ميكردم، شهر شبيه به خطه ي شمال خودمان بود، نيم ساعتي بيشتر طول نكشيد كه به هتل رسيديم، هتل sera در منطقه ي لارا واقع مي باشد و تقريبا جزو اولين هتلهاي لارا است و به همين دليل مسافت زيادي بين فرودگاه و هتل نيست كه خودش امتياز خوبيه براي مسافران خسته از راه.

ساختمان و نماي بيروني  هتل خیلی راضی کننده نبود و توقع يک مسافرت لوكس رو از آدم ميگرفت، هر چند ما اين مهم رو از هفته ها قبل ميدونستيم اما باز دليل نميشد كه توی ذوقمون نخوره.

نماي اصلي ساختمان هتل

040FB2D2-3078-4D73-93AD-DF893A74D281.jpeg  

اما به محض ورود به هتل نظرمون عوض شد و همون چيزي شد كه ميخواستيم؛ لابي بزرگ و مجلل مزين به مبلمان و لوسترهاي شیک، پرده هاي عريض و طويل و تابلو ها و مجسمه هاي فاخر همه و همه ما رو اميدوار تر ميكرد... طبق قانون هتل ها زودتر از ساعت ١٤ اطاق رو تحويل نميدادن ما هم به جاي مشاجره ي بي دليل با عوامل هتل (مسئله اي كه بين بعضی مسافران رايج است) اولين كاري كه كرديم به رستوران هتل رفتيم و با صبحانه ي مفصل و خوشمزه دلي از عزا درآورديم و سپس به محوطه ي هتل رفتيم و اونجا با باغي بزرگ و استخرهاي تميز و زيبا و چندین رستوران و کافه روبرو شديم و سعي كرديم خستگي راه رو با لذت بردن از باغ مشجر و استراحت در ساحل آرام از تن به در كنيم.

ساعت ١٢ شده بود و وقت نهار، پس به رستوران برگشتيم و دوباره مشغول خوردن شديم، جاي تان خالي غذاها عالي بود و متنوع و متعدد، خلاصه عمارتی بود دَرگشاده و سفره ای سرگشاده.

تصاویری از مشاعات هتل

IMG_3609.JPG

 

047225AF-BCFA-4451-93EC-ECB5A8FB8884.jpeg

 

118E5F94-D2C9-4253-8261-62735BCCB5B8.jpeg

 

2FFBCB8B-55AC-4B6A-BBA9-8400150A69AD.jpeg

 

2753054C-71C5-4D4E-AEFA-11A1798CE4E8.jpeg

 

46A500F1-C725-4AA8-917F-449BBD7940DE.jpeg

 

8E95600D-8CF4-4FD5-BB13-4EB300DC216B.jpeg

 

IMG_6321.JPG

 

IMG_6319 (1).JPG

 

IMG_6316.JPG

 

61D2D630-61DA-4684-B997-FB32F6523CE2.jpeg

 

بعد از صرف نهار، گشتي در خيابانهاي اطراف زديم تا تصوير كاملي از محيط داشته باشيم؛ چند دفتر مسافرتي، چندين رستوران و هتلِ كوچك و بزرگ، يك فروشگاه ميگروس (فروشگاهي زنجيره اي مثل شهروند و رفاه خودمان) و از همه مهمتر ايستگاه اتوبوس... اينها مواردي بود كه به چشم ما آمد و شايد افراد ديگر بسته به سليقه و قصدِ سفر چيزهاي ديگري هم ببينند و به كارشان آيد... ساعت از ١٤:٣٠ گذشته بود كه به سراغ رسپشن هتل سِرا رفتيم، مسئول پذيرش با خوشرويي گفت اتاقتون از ساعت ١١ آماده بوده و اين براي ما كه گشت و گذار رو به زير سقف بودن ترجيح ميديم خيلي فرق نميكرد، خلاصه به سمت اتاق روانه شديم.

اتاق ما در طبقه ی ششم هتل بود و اتاقی نسبتا بزرگ با تراسی بزرگ و میز و صندلی بود، حمام و سرویس بهداشتی تمیز و خوبی داشت و چشم انداز خیابان و دریا را با هم داشت. در ضمن جا داره از اخلاق خوب و رفتار مودبانه ي پرسنل هم يادي كنم كه در هفته اي كه ما مهمانشان بوديم با روي باز و مهربانانه برخورد مي كردن...

در اتاق استراحت كوتاهي كرديم و براي آشنايي بيشتر با امكانات راهي جاي جاي هتل شديم... تابلو هاي اعلانات در نقاط مختلف نصب بود و برنامه ها رو به صورت روزانه و هفتگي اعلام ميكرد و در نهايت روي يك برگه ي A4 كل برنامه و امكانات هتل رو معرفي كرده بودن كه توسط مسئول مربوطه به دستمون رسيد.

عکسهای اتاق

d6fa6287-f819-47e1-8156-23a3f122b381.jpg

 

d2bbbe18-b0e0-49b9-9f1e-7114e1e78ce1.jpg

ما طبق تجربه سفرهاي قبلي به تور ليدرمون اعلام كرديم كه قصد خريد هيچ تور آپشنالي رو ازشون نداريم و سعي ميكنيم جاهايي كه دوست داريم رو خودمون بريم و ايشون هم اصرار داشتن كه سرتون كلاه ميره و فلان و بهمان و ما هم طبيعتا نپذيرفتيم و كار خودمون رو كرديم... هر چند الان فكر ميكنم اگر يك تور هم از اين دوستان ميخريديم بد نبود، اين عزیزان هموطنان ما هستند كه با اين كار زندگي ميگذرونن و در كشوري غريب به دنبال روزي هستن و ميشد كه ما هم كمي به دردشان بخوريم كه البته نخورديم...

شب شد و از جاي جاي هتل صداي موزيك ميامد، طبق برنامه اي كه در دست داشتيم گروه سرگرمي هتل (انیمیشن تیم) يك مسابقه ي جذاب برگذار ميكرد كه به ديدنش نشستیم، خالي از لطف نبود و كلي خنديديم، كمي اين سوتر موزيك زنده بر پا بود و بساط حركات موزون و بعضا ناموزون...

خلاصه روز اول بدين شكل گذشت و البته براي اينكه زياده گويي نكنم هر هفت روز، زماني كه در هتل بوديم همين روال حاكم بود.

 

شبهای هتل

feedc88b-ed0e-4ab8-b6d6-34f69a9ffdb1.jpg

 

8720aee3-89fc-450e-9eaf-dd6d1db2c743.jpg

 

روز دوم شروع شد، طبق صحبتهايي كه از تهران داشتيم تقريبا برنامه ي هر روزمان را ميدانستيم، مثلا ميدانستيم يك روز را به ديدن (Kaleici) كاله ايچي يا محل قديمي شهر اختصاص خواهيم داد، بازدید از موزه ی تندیس های شنی را فراموش نمیکنیم يا براي ورزشهاي آبي به ساحل كنيالتي خواهيم رفت، آبشار دودن (Düden Şelalesi) را بايد ببينيم و كشتي دزدان دريايي را سوار شويم... البته برنامه اي هم كه من داشتم ديدن هتل جندر (cender hotel) محل اقامت نقي معمولي و خانواده اش در سريال پايتخت ٥ بود!  

پس درست روبروي درِ هتل ايستگاه اتوبوسي هست كه با سوار شدنِ خط ٠٨ مي شود راحت به مركز شهر و همه ي جاهايي كه نام بردم رسيد و البته از قبل بايد بليط هاي اعتباري به اسم آنتاليا كارت تهيه كرد كه در بيشتر سوپر ماركتها و دكه هاي روزنامه فروشي در دسترس مي باشد (این خط اتوبوس تقریبا در تمام مناطق مهم لارا ایستگاه دارد و به دیگر هتل های منطقه قابل دسترس است) .

سوار بر اتوبوس ٠٨ (با پرداخت هر نفر٢/٥ لير) راهي مركز شهر شديم، در بين راه و از دور تصادفا هتل جندر نمايان شد، امروز برنامه ي مان ديدن كاله ايچي بود، پس شكل و شمايل خيابان ها را به خاطر سپردم تا طي روزهاي بعدي سري به لوكيشن سريال پايتخت بزنيم، رسيديم به ايستگاه مركز خريد مارك آنتاليا، براي رفتن به كاله ايچي بايد همينجا پياده شويم... در بين مغازه ها و رستورانهاي قد و نيم قد غرق لذت بودم، آري اينجا من را به ياد افسون استانبول مي انداخت، به ياد كوچه پس كوچه هاي خیابان استقلال...

به شكل عجيبي به كالهايچي رسيديم، انگار از تونل زمان گذشته اي و وارد زمان مجهولي شده اي، همه چيز اغراق شده زيبا بود، خبري از شلوغي دو خيابان بالاتر نبود، پر از مغازه هايي كه «قشنگیجات» ميفروختن، واقعا كسب و كاري عجيب، مگه ميشه كسي شغلش فروش قشنگیها باشه؟ بله! اينجا تركيه س و تا دلتون بخواد چيزهاي قشنگ و زيبا براي ديدن و خريدن پيدا ميشه.

اينجا فروشنده هاش هم فرق دارن، ميهمان نواز و مهربان، وارد مغازه ها كه ميشي تشخيص ميدن ايراني هستي و چند كلمه اي فارسي حرف ميزنن و با چاي و شيريني ازت پذيرايي ميكنن و اگه هم چيزي نخري اصلا ناراحت نميشن، چون سر خودت كلاه رفته ...

از اين فضاي عجيب كنده شديم و پرت شديم بندرگاه، جايي كه كشتي هاي دزدان دريايي پهلو گرفتن، از يكي دو تاشون قيمت گرفتيم و براي فردا از دفاتر گردشگری بليط تهيه كرديم البته با وعده غذايي نهار و وسيله ي رفت و برگشت به قیمت هر نفر ۲۵دلار، بنا شد فردا قبل از کشتی سواری سری هم به هتل جندر بزنيم...

اين محل (بندرگاه) پاتوق بستني خورها و بستني فروش ها هم بود، بستني هاي سنتي تركيه (dondurma) خيلي جالبن، هم شكل ارائه شون خنده داره _چيزي شبيه به تردستي_ و هم خيلي خوش مزه ن، خلاصه هم فاله هم تماشا، پس بستني به دست به سمت بام آنتاليا رفتيم، آسانسوري شيشه اي كه ارتفاع بلندي رو ميره بالا و خليج آنتاليا رو ميشه از شيشه هاش ديد و لذت برد، اينجا پر بود از گردشگران چشم بادامي و نكته ي عجيب اينكه در اون تايمي كه ما بوديم حتا يك هموطن نديديم!

از بام آنتاليا پياده رفتيم به ديدن قلعه ي هادريانوس، در بین راه مناره شکسته را دیدیم که تاریخچه و معماری جالبی دارد... رسیدیم به هادریان، جالب و ديدني بود... تلفيق تاريخ كهن و هنر باستان، نه اثري از  يادگار نوشته ها بر ستونی بود و نه گردشگري از طاقی آويزان... ستونهای گرانیتِ دروازه زیباییش را دوچندان کرده بود و جلای خاصی به بنا می داد.

تصاویری از کاله ایچی و دیدنیهای اطرافش

2B4DFDDE-2AC3-4A08-9547-4B96E08D25E1.jpeg

 

6C1CE721-3237-4530-9EC6-50D19ECF51D5.jpeg

 

7F55B1F7-8072-4A54-B3F7-9E0DA05F3BFB.jpeg

 

D17DE991-2310-441F-B13A-8E743717DAAF.jpeg 

550A579C-4E42-4A1A-8380-123CD73C2025.jpeg 

58FF9274-DDE3-4510-9529-0C3F2BD4EB3F.jpeg

خلاصه به سمت ايستگاه اتوبوس رفتيم و دوباره با خط ٠٨ راهی هتل شدیم، در راه برگشت که برنامه ی فردا را مرور کردیم به نتیجه ی جالبی رسیدیم؛ بنا بود فردا هتل جندر را هم ببینیم اما وقت کم بود، پس برنامه را تغییر کوچکی دادیم به دفتری که تور کشتی را خریده بودم زنگ زدم و گفتم فردا ساعت ۹ صبح دم هتل جندر دنبال ما بیان، اما برگشتمان همان هتل سرا ست، طرف کمی گیج شد و در نهایت منظورم را فهمید و قبول کرد اما قرارمان شد ساعت ۹:۱۵ .

شبها با اینکه خسته بودیم زیاد نمیخوابیدیم، یعنی نیمه شب میخوابیدیم و صبح زود بیدار میشدیم... هم برای دیدن طلوع آفتاب و هم برای گردش. 

 

روز سوم فرا رسیده بود و کلی جای ندیده و کلی کار تجربه نشده مقابلمان بود... پس از هتل زدیم بیرون، خیابانهایی که دیروز نشان کرده بودم امروز به کار آمد، هتل جندر یا همان لوکیشن سریال پایتخت ۵... مقابلش که رسیدیم خاطره ی نوروز ۹۷ زنده شد، ساختمان هتل بسیار زیباست و فرم جالبی دارد، وارد هتل شدیم و یک راست به سمت استخر رفتیم، همان استخری که بابا پنجعلی در بدو ورود داخلش سقوط کرد... کمی در هتل جندر گشتیم و به طبقات رفتیم، اتاقها چشم انداز فوق العاده ای دارن اما متاسفانه با مسافران هتل که صحبت می کردیم خیلی ازش رضایت نداشتن!

صبح زود و طلوع بی نظیر خورشید

IMG_2719.jpg 

تصاویر هتل جندر لوکیشن سریال پایتخت 5

A95F9BB7-6BE6-446F-A06E-840726DFFC85.jpeg

 

IMG_6313.JPG

 

استخری که بابا پنجعلی به داخلش سقوط کرد !

2D9D7B62-26C4-41A9-ADA6-B85894E78F5C.jpeg

 

چشم انداز اتاقهای هتل جندر

0BAA6B78-765F-481D-BF12-8B95E417090C.jpeg

 

ساعت، ۹:۱۵ را نشان میداد و وقت رفتن شده بود... با خودروی ونِ تور به سمت اسكله رفتیم، کشتی دزدان دریایی را سوار شدیم گشتی زدیم در مدیترانه ی زیبا... مدیترانه آرام و با وقار بود، بعد از نیم ساعت دریانوردی کشتی توقفی کرد و بعضی مسافران به دریا پریدن و شنا کنان وقار مدیترانه را شریک شدن، اما ما وارد آب نشدیم، دریا هنوز سرد بود و آنهایی هم که شنا میکردن زود به کشتی آمدن و از لرزیدنشان معلوم بود سرمای زمستان هنوز جایش را به فصل گرم نداده...

نهار را در کشتی خوردیم که خیلی دلچسب نبود، فضا عالی غذا نه! 

نمی دانم تلقین بود یا نه اما دچار دریا گرفتگی شده بودم و با اينكه بساط موزیک و کف پارتی هم گسترده بود اما راستش خیلی تور کشتی خوش نگذشت، تجربه ای بود که شاید به یکبار هم نمی ارزید! بعضی مسافران خیلی خوششان آمده بود و بعضی هم که مثل ما حالشان خوب نبود چیز دندان گیري درش ندیدند، به هر حال غروب شده بود و وقت برگشت به هتل...

کشتی دزدان دریایی

B0FBC4B1-0EC8-4819-AAFA-FA6A71561DDA.jpeg

 

langar.jpg

 

روز چهارم خسته بودیم و ناخوشی دیروز هنوز در تنم بود، تصمیم گرفتم امروز صبحانه نخورم و با پیاده روی در ساحل و هوای بهاریِ مدیترانه حالم را خوب کنم، نتیجه عالی بود؛ حالم خوبِ خوب شد این هم تلقین بود یا نه ؟ نمیدانم! مهم نتیجه بود... قرار شد تا بعد از ظهر هتل گردی کنیم و فضاهای هتل رو که تا امروز ندیده بودیم کشف کنیم. ریزورتهای آنتالیا مساحت زیادی دارند و بعضا ساختمانهای بیشمار که برای دیدن و بازدید از تمامِ مکانهای هتل باید چند روزی وقت گذاشت. البته هتل ما انقدر هم بزرگ نبود اما به هر حال از چند ساختمان اقامتی و یک موزه تشکیل شده بود. ساختمان پارک، ساختمان الگانس از بناهای اقامتی بودند که ساختمان پارک اتاقهای سوئیت مانند مثل کابانا داشت و در حیاطی مشجر واقع شده بود، ساختمان الگانس بزرگ ترین و قشنگ ترینِ هتل بود که اتفاقا بیشتر تورهای ایرانی همین ساختمان را رزرو دارند و ساختمان دیگر هم لابی زیبایی داشت با نورپردازیِ خوب و بجا که مثل یک استودیوی عکاسی عمل میکرد و بیشتر مهمانان هتل از این فضا برای عکاسی استفاده می کردند. اما موزه! در فرودگاه هم که می دیدم بوردهای تبلیغاتی، موزه ی جواهرِ هتل سرا را تبلیغ کرده بودن که در چند روزی که ما آنجا بودیم تعطیل بود و نتوانستیم بازدیدش کنیم اما هم کارکنان و هم مهمانانِ قدیمی و ثابتِ هتل متفق القول می گفتن که دیدنِ موزه ای بسیار دیدنی با جواهرات سلطتنی را از دست داده ایم، پس دوربین به دست و شیک و پیک به لابی ساختمان رفتیم تا در این مکانِ زیبا عکسهای زیبا بگیریم !

 

موزه ی جواهرات

94A09C70-3478-4B64-A32D-0F2C1E737A8C.jpeg

لابی ساختمان

IMG_6318.JPG

 

IMG_6317.JPG

 

IMG_6314.JPG

 

IMG_6324.JPG 

IMG_6315.JPG

 

پس بعد از ظهر را اختصاص دادیم به ورزشهای آبی و ساحل گردی، نزدیک هتل ما ساحل لارا واقع بود که خودش جت اسکی، باراسل، بنانا و دیگر تفریحات آبی را داشت اما ما قصد کردیم دورتر شویم، پس دوباره خط اتوبوس ۰۸ انتظارمان را میکشید، سوار شدیم و یک ساعت و نیم راه بود، خیابانها را می دیدیم و از زندگی مسالمت آمیز انسان و حیوان متعجب ماندیم، چه بسیار سگها و گربه هایی که آرام در پیاده روها خواب بودند و کسی مزاحمشان نمیشد... باری، ایستگاه کنیالتی پیاده شدیم، ساحل بزرگ و زیبایی داشت پر از چتر و تخت رایگان، غرفه هایی هم بود برای اجاره ی وسایل، همسر من که عاشق هیجان است باراسل را براي 15 دقيقه به بهاي ١٠٠ دلار انتخاب کرد و کمتر از چند دقیقه به پرواز درامد و به آسمان رفت من هم که خیلی اهل هیجان نیستم مشغول آفتاب گرفتن شدم و غرق تماشای دریا و کوهستان توروس و سر و کله زدن با حیوانات... همسر دلش میخواست وسائل بيشتري سوار شود که راستش هزینه ها نسبتا بالا بود و بودجه ی ما هم محدود پس بقیه ی وقتمان را صرف تفریحات رایگان کردیم!

زندگی مسالمت آمیز انسان و حیوان

1e5a04c0-3d90-48ad-b99d-1f79d2b51061.jpg

 

IMG_3495.JPG 

ساحل کنیالتی

1D5BB876-3DE8-4F2C-874A-172D34ED88B2.jpeg

تفریحات پولی

AA46F12F-69CD-41EC-9F86-6AE8B3C3C8D0.jpeg

تفریحات رایگان !

IMG_6325.JPG

روز پنجم شده بود، رفتيم براي ديدن رودخانه و آبشار دودن (همانجا که رحمان و رحیم سریال پایتخت ۵ گیتاری نواختن و با بهتاش نقشه ی دزدی از ارسطو را کشیدن) ! 

آبشار تا هتل ما بيست دقيقه اي پياده روي داشت... از كنار چند هتل رد شديم كه يكيش هتل نظربيچ نام داشت، مطمئناً مسافران اين هتل هم از چشم انداز زيباي هتل نهايت لذت را خواهند برد.

به پارك زیبای دودن رسیدیم... تلاقی رود و دریا فضای بسیار زیبایی را بوجود آورده بود، اینجا هم پر بود از گردشگران نقاط مختلف دنیا اما باز هم جای هم وطنان ما بسیار خالی بود، قسمتی از مسیر رودخانه را زیپ لاینی کشیده اند که دوستداران هیجان ازش استفاده میکردن، پس چند دقیقه بعد همسر گرام با پرداخت مبلغ ۷۰ لیر جیغ کشان، هیجان زده و معلق میان زمین و هوا مسیر زیپ لاین را طی نمود.

بعد از دیدن پارک دودِن قرار شد به مرکز خرید تراسیتی بریم و امروزمان را هم پر کنیم.

در راه پیرمرد بومی را دیدیم که مهربانی اغراق شده ای داشت و سعی بیش از حد برای کمک به ما، تند و تند نشانی مکانهای گردشگری آنتالیا را با تلفیق زبان ترکی _انگلیسی _فارسیِ دست و پا شکسته میگفت و روی کاغذ مینوشت، ابتدا تشکر کردیم و گفتیم نیازی نیست اما او هر چه بیشتر اصرار به کمک ما داشت، یک حس ایرانی به ما گفت این همه مهربانی قطعا نتیجه ی خوبی نخواهد داشت پس فرار را بر قرار ترجیح دادیم، همسر بنده به واسطه ی اصالت آذری اش تا حدی با زبان ترکی استانبولي آشنایی داشت و هنگامی که از تله دور میشدیم غرولندهای پیرمرد را ترجمه میکرد که میگفت من این همه برای شما توضیح دادم و خودکارم را مصرف کردم!! و شما یک دشت هم بمن ندادید!

و اینگونه به ایرانی بودن خود بالیدیم و از زرنگی بی حد و حصرمان در پیچاندن یک پیرمرد مغرور بودیم، شاید باورتان نشود تا رسیدیم تراسیتی پشت سرمان را نگاه میکردیم که پیرمرد دنبالمان نکرده باشد! گویی مامور ۰۰۷ را قال گذاشته ایم ...

تراسیتی پاساژی بزرگ با برندهای بزرگ است که تقریبا چیزی برای خرید پیدا نمیکنید، نه که چیزی نداشته باشه، اتفاقا خيلي هم پر و پيمان است اما به لطف پول با ارزش ما نميشود خريد كرد، فقط براي اينكه دست خالي برنگشته باشيم كلاه خوبي براي خودم خريدم كه اتفاقا كلاه خوبي هم سرم رفت!

آبشار دودن

50736D07-7146-4AF5-A1DA-431B34D71309.jpeg 

مرکز خرید تراسیتی

690BE1AE-5164-4F72-85FD-88856713959F.jpeg

 

روز ششم را گذاشتیم برای گشت در شهر و آشنایی بیشتر با مردم و فرهنگ ترکیه، البته ما تجربه ۴ سفر به استانبول سحرآمیز را داشتيم و تا حدودی به فرهنگ مردم ترکیه آشنایيم اما خب هر چه ببینیم باز هم کم است.

پس راهی مرکز شهر شدیم، پیاده در کوچه پس کوچه های آنتالیا گشتیم و باز از دیدن مهربانی آدمها با حیوانات به وجد آمدیم، چه بسیار مغازه هایی که چند گربه درست جلوی درشان خواب بودن و مشتریها با کمال دقت و احترام قدم از رویشان برمیداشتن تا بتونن هم وارد مغازه بشن و هم کوچک ترین مزاحمتی برای زبان بسته ها ایجاد نکنن و جالب تر اینکه صاحبان مغازه ها هم هیچ مخالفتی با این پدیده ی زیبا نداشتن، لازم به ذکر است که اینجانب شهرها و کشورهای مختلفی را گشته ام اما بی اغراق تنها جایی که مردم اینقدر برای حقوق حیوانات ارزش و احترام قائلند ترکیه است، سگها و گربه ها به قدری درین کشور مورد مهربانی قرار دارن که از هیچ غریبه ای نمیترسن و به راحتی خودشون رو در معرض نوازش قرار میدن.

در مرکز شهر میدانی هست به نام میدان آتا تورک که نزدیکی های میدان پارکی کوچک احداث شده برای گربه ها، چندین و چند آشيانه ی نقلي و چند طبقه مخصوص این فرشته های کوچک ساخته شده تا در معرض باران و گرمای آفتاب اذیت نشن و جالب اینکه شهرداری آنتالیا برایشان غذای خشک و آب تمیز در نظر گرفته و یک مسئول هم داره تا نظافت رو به نحو احسن انجام بده، خلاصه همه ی مسافرت ما یک طرف و دیدن این همه مهربانی از طرف مسئولین شهر و شهروندان ترکیه ای یکطرف، وقتی خود مردمشون این کارهای زیبا رو انجام میدن مردم دیگر کشورها نه تنها یاد میگیرن، که به خودشون اجازه نمیدن به حیوانات بی مهری بکنن...

راستی! یک نکته که از بدو ورود به آنتالیا نظر من را جلب کرد و امروز که در شهر حسابی چرخ زدیم خیلی به چشمم آمد، استفاده ی بهینه از انرژی خورشیده، تقریبا پشت بام تمام ساختمانها مجهز به پنل های خورشیدیه و از این نعمت خداوند به بهترین شکل استفاده میکنن و ایکاش در کشور ما هم از این کارها انجام می شد؛ دوباره ما ماندیم و دریایی از این ای کاش ها!

تصاویری از مرکز شهر

DA3ED15D-BC17-4809-AAE6-0B3CCC0FCDF9.jpeg

 

8933805F-1A67-4DD4-A58A-A68957AED967.jpeg

 

CAA60081-C841-47B2-8F74-89F0FABB2407.jpeg

 

B6B240E6-F5AF-4C10-8B37-EC03B94FA615.jpeg

 

EDCCFBDF-584F-4429-B030-4F2219903373.jpeg

پنلهای خورشیدی روی بامها (عکس از اینترنت)

057FD693-115F-4418-9AE3-715AA77D58CC.jpeg

 

همیشه شب آخر سفر شب خوبی نیست، جمع کردن وسایل و آماده شدن برای برگشت؛ از طرفی تَرک این همه زیبایی و برگشتن به زندگی روزمره سخته و از طرفی دلتنگی برای وطن و خانواده آدم رو در حالتی معلق قرار میده و خلاصه ش که هر رفتی برگشتی داره و این قانون سفره...

طبق معمول صبح زود بیدار شدیم تا آخرین طلوع خورشید رو از مدیترانه ی آرام ببینیم، صبحانه رو خوردیم به استخر هتل سر زدیم آخرین آب‌تنیمان هم کردیم و در باغ مصفای هتل گشتی زدیم تا ساعت ۱۲ شد و اتاق رو تحویل دادیم و دوباره به حیاط هتل رفتیم برای صرف نهار در رستوران فضای باز... ساعت ۱۸ ترانسفر برگشت داشتیم و باید نهایت استفاده رو از زمان میبردیم.

موزه ی مجسمه های شنی به هتل ما نزدیک بود (واقع در ساحل لارا) و 10 دقیقه پیاده روی بیشتر نداشت و الان بهترین زمان برای بازدید بود، پس حرکت به سمت موزه!

اینجا نمایشگاه دائمی تندیس های شنی غول آسا در فضای بازه، قیمت بازدید نفری 25 لیر بود و واقعا هم می ارزید. تعداد زیادی مجسمه از شخصیتهای سیاسی تا کارتونی و بناهای معروف جهان را به شکل هنرمندانه ای ساخته بودن و من به شدت دیدنش رو به همه پیشنهاد می کنم. این طور که راهنمای موزه میگفت هر ساله هنرمندان زبردستی از جای جای دنیا به اینجا میان تا آثارشون رو خلق کنن و انصافا هم کارشون رو خوب انجام دادن!

ما زمان زیادی برای بازدید نداشتیم اما راهنمای نمایشگاه می گفت با تاریک شدن هوا مجسمه ها و محوطه نورپردازی قشنگی میشه که دیدنش خالی از لطف نیست.

 نمایشگاه sand land

DEF94C72-3915-44E3-9C9F-29DEE06EA45C.jpeg 

BFB2C56D-4D91-4D7C-A18E-95C7A9B7DA17.jpeg

 

C18ADD2D-87C6-4509-A01F-FF4A871F156C.jpeg

 

198359A8-09F6-4B52-AB02-D2AF1602CC17.jpeg

 

بعد از موزه گردی به هتل برگشتیم تا از آخرین لحظاتمون هم بهره ی بهینه ببریم پس به سونا و جکوزی رفتیم و از حمام ترکی هتل لذت بردیم و ۱۷:۳۰ آماده در لابی نشستیم تا راهنمای تور آمد و با ون و به اتفاق همسفران مسن محترممان به فرودگاه رفتیم.

تصویر آخر؛ عکس هوایی از هتل

633A7C5A-9F6C-47A7-B513-613423778005.jpeg

 

پروازِ ما سر ساعت و بدون تاخیر انجام شد و به تهران شلوغمان بازگشتیم

قطعا خاطرات آنتالیا و هتل سرا تا آخر عمر با ما خواهد بود و از به یاد ماندنی ترین سفرهای ما بشمار می رود 

و اما حرف آخر :

هیچ کجا عزیزتر از وطن نبود

هیچ کجایی سایه سار من نبود 

 

نویسنده: روزبه شهنواز

 

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر