سفری رویایی و پر هیجان به مارماریس بعد از این آتش بس تفنگ ها از همه گرفته شد و دیگه اون سرو صدا و شور و هیجان خوابید و همگی در جیپ ها مستقر شدند و به سمت ایستگاه بعدی حرکت کردی ایستگاه بعدی استخر،
سفری رویایی و پر هیجان به مارماریس ( قسمت اول ) با عرض سلام و خسته نباشید سفرنامه ای که پیشکش شما دوستان عزیز میکنم حاصل لطفی هست که مدیریت سایت لست سکند و همچنن مدیریت آژانس امیدان پرواز به ما کردند. بسیار بسیار
در هتل من دوباره به شیفت همان مسئول پذیرش مهربان هتل که شب نخست ورود ما را انجام داده بود برخوردم و از او بپرسم که کی دیپوزیت ما را پس میدهند! آنجا بود که به حقیقت ماجرا پی بردم. او با شگفتی و
استانبول، شهری فراتر از یک قاره من و همسرم در تیرماه سال 94 برای 5 روز به استانبول سفر کردیم. چون پیش از این هم من یکبار به این شهر سفر کرده بودم، این سفرنامه شامل تجربیات من از هر دو سفر خواهد
صبح روز پنجشنبه، طبق برنامه و رسید تورکشتی دالیان ، ساعت 8:30 جلو هتل منتظر اتوبوس شدیم.بعد از 20دقیقه انتظار و نیامدن اتوبوس موضوع رو از حراست هتل جویا شدم و خانم نگهبان گفت که اتوبوس ساعت 8:15 آمد و شما نبودید و رفت.موضوع رو
کلیه هزینه های تور مارماریس (بلیط رفت و برگشت هوائی ،ترانسفرو 6 شب اقامت در هتل برای من و خانم) این سفر که در اصطلاح گردشگری به آن FAM Trip اطلاق میشود،توسط مدیریت محترم سایت محبوب لست سکند واسپانسری شرکت خدمات مسافرتی امیدان پرواز تامین
سلام به همه دوستان دوست دارم از تجربه اولین سفرم به شهر وان براتون بگم شاید بتونه تا حدودی به دردتون بخوره سفر من به شهر وان کاملا غیر منتظره شد طوری که یکی از بستگان تماس گرفت تا برای سفر به
وقتی برنامه سفر به مارماریس از طرف سایت لست سکند و آژانس امیدان پرواز پیشنهاد شد اولین مطلبی که تو ذهنم اومد این بود که اصلا مارماریس کجاست؟ و چی داره؟ و چرا تا حالا هیچ اسمی ازش نشنیدم؟ با کمی جستجو تو اینترنت مکان
اسم شهر وان رو برای اولین بار از یکی از دوستان ارومیه ای مون شنیدم. شهری مرزی که دوستمون خیلی ازش تعریف می کرد ولی خب هیچ وقت مسافرت بهش برای ما جدی نشده بود و برنامه خودمون این بود که هر زمان که برای
با عرض سلام به کلیه دوستان و خوانندگان سایت لست سکند. از آنجایی که من در سفرم به استانبول از تجربیات و راهنمایی های بسیاری از دوستان در این سایت استفاده کردم، تصمیم گرفتم که پس از برگشت، تجربیات شخصی خودم را نیز در اختیار
بعد اینکه کمی انرژی گرفتیم، تصمیم گرفتیم که خیابان جمهوریت رو ادامه بدیم و سری هم به برند های کوتون، وای کی ام و فلو و اینها بزنیم و از مرکز خرید آیدین هم دیدن کنیم. خیابان جمهوریت رو ادامه دادیم و اولین جایی که
سلام دوستان عزیز و گرامی. از اوایل سال 1394 بود که دنبال یه فرصتی میگشتم که سفری داشته باشن به شهر وان. تاریخ ها رو این ور اونور میکردم تا بتونم هم مرخصی بگیرم و هم یه مسافرت یکی دو روزه برم وان. هفته ی
بعد از دیدن گلخانه هم سوار تراموا شدیم و به سمت هتل رفتیم ،خدا رو شکر اطراف هتل پر بود از انواع غذاخوری ها که ما یکی از این غذاخوری ها رو انتخاب کردیم و نهار کباب ترکی خوردیم که فوق العاده خوشمزه بود. نون
دوباره برگشتیم و سوار مینی بوس شدیم تا به سمت ایستگاه زیتون بورنو بریم که از همونجا خیابان مرتر شروع میشد.خیابان مرتر هم که بنجل فروشی بیش نبود که فقط از اونجا خریدهایی مثله شلوار جین و تیشرت و یه سری لباس های بنجل رو
اکوا مارین هم محیط خوب و تمییز و قشنگی بود ولی از شانس بدمون اون روز هوا ابری و آفتابی بود و برای شنا هوا نسبتا خنک بود ولی خب چندتا استخر خیلی خوب داشت و چندتا سرسره بقیه بازی هاش که موج مصنوعی و
با عرض سلام و خسته نباشید با توجه به سفرنامه هایی که قبل از رفتن به استانبول خونده بودم امروز تصمیم گرفتم که سفرنامه ام رو با توجه به تجربیاتی که خودم در این شهر بدست اوردم در اختیار خواننده های لست سکند بذارم.
لازم بذکره که این اتاق بصورت 24 ساعته با 4 تا دوربین مدار بسته و چراغهای 24 ساعته روشن کنترل میشد . یه چند دقیقه ای که گذشتو خودمو پیدا کردم و به اطرافم واقف شدم رو یکی از صندلیها نشستمو و به بخت بدم
سفرنامه یا بهتر بگم رنج نامه ای رو که میخوام واسه عزیزان بیان کنم داستان تجربیات و اتفاقات تلخیه که درسفر ما (من و همسرم) به کشور ترکیه شهراستانبول برامون به وقوع پیوست . باشد که شاید روزی این تجربه تلخ ما، راهگشا و یا
هفته اول مهر ماه 91 به همراه همسرم، پدر و مادر و خانواده خواهرم برای اولین بار به آنتالیا سفر کردیم. در ایام تابستان که به دنبال تور میگشتم در جایی اسم هتل مردان پالاس را دیدم. چند سال قبل در شبکه lux
سفر به شهر هزار مسجد، شهری در دو قاره با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستداران سفر به خصوص شما که برای خواندن مطالب بنده وقت گذاشتید. من و همسرم به همراه پسر کوچولومون آریان در تاریخ 4 مهر 1393 برای مدت