پنجشنبه هفتام فروردین 04 شب،سکوت،جزیره دود آتش،نور چراغ قوه،زوزه شغالها و در آخر سروصدای همسر و همسفر خواب را از چشمانم ربوده.ساعت 10شب است که از چادر بیرون میآیم در محاصره آب،پلانگتونها و شغالها هستیم.همسر و همسفر در تلاش برای دورکردن شغالها هستند.تمام تجربههایمان را برای
همه چیز از اینجا شروع شد . عکس 000 – اتاق محل کار بعد از چند روز سخت کاری ، توی اتاقم مشغول کار بودم ، که یکی از همکارهام (جواد) در زد و اومد تو ، و بدون مقدمه گفته : پسر ، عجب هوایی ،